● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر مجمع البیان
در ششمین آیه مورد بحث در اشاره به عامل اساسى گمراهى و نگونسارى شرک گرایان و ظالمان قرون و اعصار مى فرماید:
وَما یَتَّبِعُ اَکْثَرُهُمْ اِلاَّ ظَنّاً
و بیشتر این کفر گرایان تنها از پندار و گمان پیروى مى کنند؛ از پندار و گمان بى اساسى که به خاطر دنباله روى از سردمداران و پدرانشان دامانشان را گرفته و نه تنها سودى برایشان ندارد که عامل گمراهى آنان است.
اِنَّ الظَّنَّ لایُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً
در حالى که این گمان و پندار هرگز انسان را نه ازحق بى نیاز مى کند و نه او را به حق مى رساند؛ چرا که حق در صورتى سود مى بخشد که انسان به درستى آن آگاهى داشته باشد و از روى شناخت درست آن را بشناسد؛ در صورتى که پندار این گونه نیست؛ زیرا ممکن است آنچه را به گمان پیروى مى کنیم بر خلاف واقعیت باشد و با دانش و شناخت برابرى ننماید.
اِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ.
و خدا به آنچه آنان انجام مى دهند داناست و بر اساس نیّت ها و عملکردها آنان را پاداش و کیفر خواهد داد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کشاف
ومایتبع أکثرهم ) فی إقرارهم بالله (إلا ظنا) لانه قول غیر مستند إلی برهان عندهم (إن الظن ) فی معرفة الله (لایغنی من الحق ) وهو العلم (شیئا) وقیل : وما یتبع أکثرهم فی قولهم للاصنام أنها آلهة وأنها شفعاء عند الله إلا الظن . والمراد بالاکثر : الجمیع (إن الله علیم ) وعید علی ما یفعلون من اتباع الظن وتقلید الاباء . وقری ء : تفعلون بالتاء .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
تفسیر إثنى عشری
وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا :و پیروى نمى کنند بیشتر این کفار در معتقدات خود، مگر گمانى را که مستند است به خیالات فاسده و آراء کاسده از تقلید رؤسا و پدران خود إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً :به درستى که گمان، بى نیاز نکند و فایده ندهد کسى را از اعتقاد حق صحیح چیزى را، زیرا معتقدات حقه و اصول دینیه باید از روى یقین و علم و معرفت صحیح باشد، و ظن در مرحلۀ عقاید فایده ندارد، چه بسا مظنون خطا باشد إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ :بتحقیق خداى تعالى دانا است به آنچه به جامى آورند از عبادت غیر ذات احدیت الهى و متابعت معتقدات ظنى، و مجازات فرماید ایشان را برآن تنبیه آیۀ شریفه تهدید و وعید است مر کسانى را که در معتقدات اصول دین، به ظن اکتفا نموده، بدون اقامۀ برهان و دلیلى برآن، و آنچه معتبر و کافى باشد از عقاید نزد محققین دلیل اعرابى است نه طریق فاریابى، و فطرت انسانى اصول دیانتى را حاکم خواهد بود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر احسن الحدیث
36 وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ
یعنى در آنچه مى گویند و قضاوت مى کنند متکى به علم نیستند و از روى گمان سخن مى گویند و گمان مى کنند هیچگونه کافى از حق نیست و نمى شود براى آنها عذر باشد، خدا مى داند که پیروى از ظن مى کنند در المیزان فرموده: علّت آمدن «اکثرهم» آن است که بزرگان آنها از روى یقین بر باطل بودن این کارها را مى کنند چنان که فرموده: وَ مَا اِخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ اَلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ بقره 213
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ » 36 تبیان: حقّ وقتى درک مى شود که معلوم باشد ولى اگر مظنون بود چون احتمال خطا در آن راه دارد حقّ نیست و راه صواب نخواهد بود البتّه گاهى ظنّ و گمان موجب حکم و وسیله ى عمل مى شود، اگر دلیلى از عقل و شرع برآن باشد، و اگر دلیل بر پذیرفتن مظنون نبود و دلیل بر تشخیص درستى و نادرستى آن داشته باشیم عمل به آن مظنون جایز نیست، زیرا این کار مثل آن است که از معلوم دست برداریم و پى مظنون برویم
روح البیان: در مثنوى است: وهم افتد در خطا و در غلط عقل باشد در اصابتها فقطّ کشتى بى لنگر آمد مرد شرّ که ز باد کژ نیابد او حذر لنگر عقل است عاقل را امان لنگرى دریوزه کن از عاقلان بعضى از عارفین گفته اند: اگر ایمان در ظاهر دل بود آدمى هم دنیا و هم آخرت را دوست مى دارد که گاهى دلش با حقّ و گاهى با خود است، ولى اگر باطن دل را ایمان فراگرفت دنیا را دشمن مى دارد و از خواسته ها رو گردان مى شود و این درجه بجز به جذبۀ الهى فراهم نمى شود، حافظ گفته است: سالها پیروى مذهب رندان کردم تا به فتواى خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم عبده: علماء باین آیه استدلال کرده اند که در عقاید علم و یقین لازم است و ایمان از تقلید درست نیست، و البتّه ایمان بواجبات و محرّمات قطعى هم باید مولود قطع و یقین باشد و این مطلب مشهور میان علماء که احکام تکلیفى عملى، بدلیل ظنّى ثابت مى شود، درست نیست چون دلیل ظنّى وسیله ى ایمان نمى شود و تصدیق مطلب مظنون ایمان شمرده نمى شود، و مطالب اجتهادى که بدلیل ظنّى درست مى شود براى آسودگى از حیرت و سرگردانى است و جلوگیرى از رأى بمیل و هواى نفس است
«إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ » 36 تبیان: این جمله تهدید کافران و بت پرستان است
[ نظرات / امتیازها ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا، إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً، إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ
اکثر این مردم به جز پندار و گمان از چیزى دیگرى پیروى نمى کنند، در حالى که پندار و گمان، انسان را از حق بى نیاز نمى کند خداوند به هر چه که مى کنند آگاه است
عروج و رستاخیز عارفانه روح آنچنان است، که آسمان به لرزه مى آید و براق عشق انسان عارف را تا جایگاه رفیع صدق و صداقت بالا مى برد آنگاه به پوچى دنیا و همۀ پندارهاى غلطش پى خواهد برد، که حتّى او آنچه راجع به خدا مى پنداشته اشتباه بوده است چه رسد به دیگران
خلق اطفالند، جز مست خدا نیست بالغ، جز رهیده از هوا گفت: دنیا لعب و لهو است و شما کودکید و راست فرماید خدا از لعب بیرون نرفتى کودکى بى ذکات روح، کى باشد ذکى ؟ چون جماع طفل دان این شهوتى که همى رانند اینجااى فتى آن جماعِ طفل چه بْوَد بازیى با جماعِ رستمى و غازیى جنگِ خلقان همچو جنگِ کودکان جمله بى معنى و بى مغز و مُهان جمله با شمشیر چوبین جنگشان جمله در لایَنْفَعى آهنگشان جمله شان گشته سواره بر نَیى کاین بُراق ماست یا دُلدُل پَیى حاملند و خود ز جهل افراشته راکب و محمول ره پنداشته باش تا روزى که محمولان حق اسب تازان بگذرند از نُه طبق تَعْرُجُ الرُّوحُ إلَیْهِ والْمَلَک مِن عُرُوجِ الرُّوحِ یَهْتَزُّ الْفَلَک همچو طفلان جمله تان دامن سوار گوشۀ دامن گرفته اسب وار از حق «إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی » رسید مَرْکَبِ ظن بر فلکها کَى دوید؟ أَغْلَبُ الظَّنَّیْن فىٖ تَرْجیحِ ذا لاتُمارِى الشَّمْسَ فى تَوْضِیحِها آنگهى بینید مرکبهاى خویش مرکبى سازیده اید از پاى خویش وهم و فکر و حسّ و ادراک شما همچو نَى دان مرکب کودک، هلا علمهاى اهل دل حمّالشان علمهاى اهل تن احمالشان علم، چون بر دل زند، یارى شود علم، چون بر تن زند، بارى شود گفت ایزد: «یَحْمِلُ أَسفَارَهُ » بار باشد علم، کآن نبود ز هُو علم، کآن نبود ز هو بى واسطه آن نپاید، همچو رنگِ ما شطه لیک چون این بار را نیکو کشى بار برگیرند و بخشندت خوشى هین مکش بهر هوا آن بار علم تا ببینى در درون انبار علم تاکه بر رهوار علم آیى سوار بعد از آن افتد ترا از دوش بار از هواها، کى رهى بى جام هو؟ اى ز هو قانع شده با نام هو از صفت و ز نام چه زاید؟ خیال و آن خیالش هست دلاّلِ وصال دیده اى دلاّل، بى مدلول هیچ ؟ تا نباشد جاده، نبود غول هیچ هیچ نامى بى حقیقت دیده اى یا ز گاف و لام گل، گل چیده اى اسم خواندى، رو مسمّى را بجو مه به بالا دان، نه اندر آب جو گر ز نام و حرف خواهى بگذرى پاک کن خود را، ز خود هین یکسرى همچو آهن ز آهنى بى رنگ شو در ریاضت، آینۀ بى زنگ شو خویش را صافى کن از اوصاف خود تا ببینى ذاتِ پاک صافِ خود بینى اندر دل علوم انبیا بى کتاب و بى مُعید و اوستا گفت پیغمبر: که هست از امّتم کاو بود هم گوهر و هم همّتم مر، مرا ز آن نور بیند جانشان که من ایشان را همى بینم بدان بى صَحیحَین و احادیث و رُواة بلکه اندر مَشْربِ آبِ حیات سِرِّ «أمسینا لکردیّا» بدان رازِ أَصْبَحنا عَرابیّاً بخوان
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
نکته ها:
آنچه داراى ارزش واقعى است، «علم» است گمان قوى و اطمینان نیز اگر مبناى صحیح داشته باشد، ارزش دارد همچون گمانى که از ظاهر آیات و روایات، در شناخت حکم خدا (آن هم در مسائل فرعى) براى فقیه حاصل مى شود امّا گمان در عقیده، اگر منشأ آن تقلید از نیاکان و تعصّبات جاهلى باشد، بى ارزش است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا ضمیر «اکثرهم» به مشرکان برمى گردد استثناى برخى از مشرکان [از عمل کردن برطبق گمان] بدان سبب است که گروهى از آنان به راستگویى و نبوّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله اعتقاد داشتند و به طور یقین مى دانستند که بت هایشان چیزى نیستند، لکن به خاطر حفظ منافع و امتیازات خود، دشمنى مى کردند و سخنانى دور از منطق مى گفتند امّا بیشتر مشرکان فقط به سبب تقلید از پدران، بت ها را مى پرستیدند خداوند بت پرستى این گروه را به گمان تعبیر کرده است، به رغم اینکه آنان یقین داشتند که این بت ها مى توانند سود و زیان برسانند؛ زیرا این یقین آنان بر پایۀ درستى استوار نبود و هر یقینى که به تقلید نسبت داده شود، مى توان از آن به گمان تعبیر کرد در جلد اوّل، در تفسیر آیۀ 170 از سورۀ بقره، به تفصیل دربارۀ تقلید سخن گفتیم
إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً مراد از ظنّ در اینجا عدم یقین نیست چنان که در وهلۀ نخست برمى آید بلکه مراد از آن، ایمان به یکى از اصول و یا فروع دین، بدون داشتن دلیلى از عقل و یا وحى است، هرچند این ایمان به مرحلۀ جزم و یقین رسیده باشد؛ نظیر مشرکان در پرستش بت ها و کفر کافران پیش از نگرش و جستجوى سبب و وجود جهان و نیز وجود نظم و هماهنگى در آن و اینکه آیا این نظم و هماهنگى تصادفى بوده و یا با سامان دادن فردى دانا و حکیم است ؟
این آیه به روشنى بر نفى و بطلان قیاس در مسائل دینى دلالت دارد؛ زیرا قیاس، عمل کردن به گمانى است که انسان را در اصول عقیده و احکام شریعت به حق نمى رساند امّا مسائل روز و امور دنیوى، از موضوع آیه خارج است آرى، خداوند در مسائل کشاورزى، بازرگانى، روابط اجتماعى و از پیروى گمان نهى نمى کند و اگر مردم در هر چیزى تنها برطبق علم و یقین عمل کنند، چرخ زندگى از کار مى افتد
البتّه، محکوم کردن کسى به چیزى، گناهکار دانستن و گواهى دادن بر ضدّ او، تنها پس از علم و یقین رواست و رمز آن هم این است که زندگى در مسیر درست خود، حرکت کند
نتیجه: پیروى از گمان، در برخى موارد جایز، در برخى موارد ممنوع و در برخى موارد دیگر، شخص اختیار دارد که برطبق گمان عمل کند و یا نکند و کسى که مى خواهد با جزئیات این مسئله آشنا شود، باید به کتاب: فرائد الاصول، معروف به «رسائل» شیخ انصارى رجوع کند؛ زیرا او مسئله «گمان» را عمیقا مورد بررسى قرار داده و حدود 150 صفحه از کتاب را بدان اختصاص داده است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
خداوند متعال امر فرمود به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که بدوا دو سؤال از اهل شرک بفرماید و خود جواب بگوید براى وضوح مطلب و انکار آنها تا واضح شود بر اهل انصاف، لجاج و عناد و انکار بى محلّ آنان سؤال اوّل آنست که آیا در میان بتهائى که شما شریک قرار دادید آنها را با خدا در عبادت آیا کسى هست که مخلوق را از کتم عدم بوجود آورد پس بمیراند و ثانیا زنده کند براى پاداش و خود جواب بفرماید که این کار خدا است و آنها را ملامت فرماید بر اعراض از حقّ و اقبال به باطل و ظاهرا انکار آنها راجع به معاد بوده نه اصل خلقت و خداوند خواسته استبعاد آنها را از معاد به مقایسه با اصل خلقت رفع فرماید سؤال دوّم آنست که آیا در میان بتها بتى هست که هدایت کند مردم را به راه حقّ و جواب بفرماید که خدا هدایت مى کند مردم را به واسطۀ ارسال رسل و انزال کتب بحقّ و ظاهرا آنها معتقد بودند که هدایت اصلى از خدا است نهایت آنکه بتها را مهتدى بهدایت الهیّه مى دانستند و عبادت آنها را مقرّب به خداوند مى پنداشتند لذا در خاتمه، سؤال سوّم از آنها شده که آیا کسى که هدایت مى کند خلق را بحقّ سزاوارتر است به اطاعت و عبادت یا کسى که هدایت نمى شود مگر بوسیلۀ هادى و راهنما باعتقاد شما با آنکه بتها قابل هدایت نبوده و نیستند و ملامت شده اند بر عبادت بى ثمر از بتها و حکم بى دلیل بر صلاحیّت آنها براى پرستش و ستایش و محتمل است سؤال سوّم ناظر به بتها نباشد بلکه مراد از من یهدى هادیان بطریق حقّ باشند و مراد از من لا یهدّى الا ان یهدى کفّار و داعیان بباطل و مؤیّد این معنى است روایت قمّى ره از امام باقر علیه السّلام که مراد از من یهدى الى الحقّ محمد و آل محمد است و مراد از من لا یهدّى الا ان یهدى کسانى از قریش و غیر آنها مى باشند که با اهل بیت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بعد از آن سرور مخالفت نمودند و در آیۀ سوّم بیان علّت این عقاید و اعمال فاسد شده است که نیست در بیشتر مردم مگر متابعت گمانى که ناشى مى شود از تقلید پدران و خیالات فاسده و اوهام کاسده و آراء باطلۀ اهل ضلال و اضلال و گمان کافى براى ایصال بحقّ به هیچ درجه نیست چون اقلّ مراتب وصول بحقّ علم الیقین است که از برهان حاصل مى شود چه رسد بعین الیقین که فوق آن و حقّ الیقین که فوق همه است و بعضى هم که حالشان معلوم است که تعصّبا و عنادا لجاج و انکار و استکبار مى نمایند با آنکه حقّ براى آنها واضح شده است به بیّنه و برهان ولى خداوند آگاه از عقائد و اعمال آنها مى باشد و آنان را به جزاى خودشان در دنیا و آخرت خواهد رسانید و لا یهدّى در اصل لا یهتدى بوده تاء باب افتعال در دال ادغام شده است و کسرۀ هاء به ملاحظه التقاء ساکنین است و بتخفیف دال بهمین معنى نیز قرائت نموده اند و بعضى هاء را براى نقل فتحۀ اصلیّۀ تاء مفتوح خوانده اند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.