در کافى با ذکر سند از ابى بصیر روایت کرده که گفت: من به امام صادق (علیهالسلام) عرضه داشتم: آیه شریفه «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ» (القمر/23-24) به کجاى داستان ثمود نظر دارد؟ فرمود: این آیه راجع به این است که قوم ثمود، صالح (علیهالسلام) را تکذیب کردند و خداى تعالى هرگز هیچ قومى را هلاک نکرد مگر بعد از آنکه قبل از آن پیغمبرانى براى آنان مبعوث نمود و حجت را به وسیله احتجاج آن رسولان بر آن قوم تمام نمود.
قوم ثمود نیز از این سنت مستثناء نبودند، خداى عز و جل حضرت صالح (علیهالسلام) را بر آنان مبعوث کرد و این قوم دعوتش را اجابت نکرده بر او شوریدند و گفتند: ما ابدا به تو ایمان نمىآوریم مگر بعد از آنکه از شکم این صخره، ماده شترى حامله بر ایمان در آورى، و به قسمتى از کوه و یا به صخرهاى که صماء بود (سنگ بسیار سخت) اشاره کردند، جناب صالح (علیهالسلام) نیز بر طبق خواسته آنها معجزهاى کرد و ماده شتر آبستنى را از آن صخره بیرون آورد. (ادامه روایت و بیان علامه در ذیل آن در توضیحات آمده است)
توضیح : 1-این روایت را فروع کافى (ج 8، ص 162 و 163) با ذکر سند از ابى بصیر روایت کرده است، و همچنین برهان، (ج 2، ص 225 و 226) نیز این روایت را آورده است.
(ادامه روایت): خداى تعالى سپس به صالح وحى فرستاد که به قوم ثمود بگو: خداى تعالى آب محل را بین شما و این ناقه تقسیم کرد، یک روز شما از آن بنوشید و روز دیگر این ناقه را رها کنید تا از آن استفاده کند، و روزى که نوبت ناقه بود آن حیوان آب را مىنوشید و بلا فاصله به صورت شیر تحویل مىداد و هیچ صغیر و کبیرى نمىماند که در آن روز از شیر آن ننوشد و چون شب تمام مىشد صبح کنار آن آب مىرفتند و آن روز را از آن آب استفاده مىکردند و شتر هیچ از آن نمىنوشید مدتى- که خدا مقدار آن را مىداند- بدین منوال گذراندند.
و بار دیگر سر به طغیان برداشته، دشمنى با خدا را آغاز کردند، نزد یکدیگر مىشدند که بیایید این ناقه را بکشیم و چهار پایش را قطع کنیم تا از شر او راحت بشویم، چون ما حاضر نیستیم آب محل یک روز مال او باشد و یک روز از آن ما، آن گاه گفتند: کیست که کشتن او را به گردن بگیرد و هر چه دوست دارد مزد دریافت کند؟ مردى احمر (سرخ روى) و اشقر (مو خرمایى) و ازرق (کبود چشم) که از زنا متولد شده و کسى پدرى برایش نمىشناخت به نام «قدار» که شقیى از اشقیاء بود و در نزد قوم ثمود معروف به شقاوت و شئامت بود، داوطلب شد این کار را انجام دهد، مردم هم مزدى برایش معین کردند.
همین که ماده شتر متوجه آب شد، «قدار» مهلتش داد تا آبش را بنوشد، حیوان بعد از آنکه سیراب شد و برگشت «قدار» که در سر راهش کمین کرده بود برخاست و شمشیرش را به جانب آن ناقه فرود آورد ولى کارگر نیفتاد، بار دیگر فرود آورد و او را به قتل رساند، ناقه به پهلو به زمین افتاد و بچهاش فرار کرد و به بالاى کوه رفت و سر خود را به سوى آسمان بلند کرد و سه بار فریاد بر آورد.
قوم ثمود از ماجرا خبردار شدند همه سلاحها را برگرفتند و کسى از آن قوم نماند که ضربتى به آن حیوان نزند و آن گاه گوشت او را بین خود تقسیم کردند و هیچ صغیر و کبیرى از آنان نماند که از گوشت آن حیوان نخورده باشد.
صالح چون این را دید به سوى آنان رفت و گفت: اى مردم! انگیزه شما در این کار چه بود و چرا چنین کردید و چرا امر پروردگارتان را عصیان نمودید؟ آن گاه خداى تعالى به وى وحى کرد که قوم تو طغیان کردند و از در ستمکارى ناقهاى را که خداى تعالى به سوى آنان مبعوث کرده بود تا حجتى علیه آنان باشد، کشتند با اینکه آن حیوان هیچ ضررى به حال آنان نداشت و در مقابل، عظیمترین منفعت را داشت، به آنان بگو که من عذابى به سوى آنان خواهم فرستاد و سه روز بیشتر مهلت ندارند اگر توبه کردند و به سوى من بازگشتند من توبه آنان را مىپذیرم و از رسیدن عذاب جلوگیرى مىکنم و اگر هم چنان به طغیان خود ادامه دهند و توبه نکنند و به سوى من باز نگردند عذابم را در روز سوم خواهم فرستاد.
صالح نزد آنان آمد و فرمود: اى قوم! من از طرف پروردگارتان پیامى برایتان آوردهام، پروردگارتان مىگوید، اگر از طغیان و عصیان خود توبه کنید و به سوى من بازگشته، از من طلب مغفرت کنید شما را مىآمرزم و من نیز به رحمت خود به سوى شما برمىگردم و توبه شما را مىپذیرم، همین که صالح این پیام را رساند عکس العملى زشتتر از قبل از خود نشان داده و سخنانى خبیثتر و ناهنجارتر از آنچه تا کنون مىگفتند به زبان آوردند، گفتند: «یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (الءعراف/77).
صالح فرمود: شما فردا صبح رویتان زرد مىشود و روز دوم سرخ مىگردد و روز سوم سیاه مىشود، و همین طور شد، در اول فرداى آن روز رخسارهها زرد شد، نزد یکدیگر شده و گفتند که اینک آنچه صالح گفته بود تحقق یافت، طاغیان قوم گفتند: ما به هیچ وجه به سخنان صالح گوش نمىدهیم و آن را قبول نمىکنیم هر چند که آن بلایى که او را از پیش خبر داده عظیم باشد، روز دوم صورتهایشان گلگون شد باز نزد یکدیگر رفته و گفتند که اى مردم، آنچه صالح گفته بود فرا رسید! این بار نیز سرکشان قوم گفتند: اگر همه ما هلاک شویم حاضر نیستیم سخنان صالح را پذیرفته، دست از خدایان خود برداریم، خدایانى که پدران ما آنها را مىپرستیدند. در نتیجه توبه نکردند و از کفر و عصیان برنگشتند به ناچار همین که روز سوم فرا رسید چهرههایشان سیاه شد باز نزد یکدیگر شدند و گفتند: اى مردم! عذابى که صالح گفته بود فرا رسید و دارد شما را مىگیرد، سرکشان قوم گفتند: آرى آنچه صالح گفته بود ما را فرا گرفت.
نیمه شب، جبرئیل به سراغشان آمد و نهیبى بر آنان زد که از آن نهیب و صدا پرده گوشهایشان پاره شد و دلهایشان چاک و جگرهایشان متورم شد و چون یقین کرده بودند که عذاب نازل خواهد شد در آن سه روز کفن و حنوط خود را به تن کرده بودند و چیزى نگذشت که همه آنان در یک لحظه و در یک چشم برهم زدن هلاک شدند، چه صغیرشان و چه کبیرشان حتى چهارپایان و گوسفندانشان مردند و خداى تعالى آنچه جاندار در آن قوم بود هلاک کرد و فرداى آن شب در خانهها و بسترها مرده بودند، خداى تعالى آتشى با صیحهاى از آسمان نازل کرد تا همه را سوزانید، این بود سرگذشت قوم ثمود.
علامهطباطبایى: نباید در این حدیث به خاطر اینکه مشتمل بر امورى خارق العاده است از قبیل اینکه همه جمعیت از شیر ناقه مزبور مىنوشیدند و اینکه همه آن جمعیت روز به روز رنگ رخسارشان تغییر مىکرد اشکال کرد، براى اینکه اصل پیدایش آن ناقه به صورت اعجاز بوده و قرآن عزیز به معجزه بودن آن تصریح کرده و نیز فرموده که: آب محل در یک روز اختصاص به آن حیوان داشته و روز دیگر مردم از آب استفاده مىکردند و وقتى اصل یک پدیدهاى عنوان معجزه داشته باشد دیگر جا ندارد که در فروعات و جزئیات آن اشکال کرد.
و اما اینکه حدیث، صیحه و نهیب را از جبرئیل دانسته منافات با دلیلى ندارد که گفته است: صیحه آسمانى بوده که با صداى خود آنها را کشته و با آتش خود سوزانده، براى اینکه هیچ مانعى نیست از اینکه حادثهاى از حوادث خارق العاده عالم و یا حادثه جارى بر عالم را به فرشتهاى روحانى نسبت داد با اینکه فرشته در مجراى صدور آن حادثه قرار داشته، هم چنان که سایر حوادث عالم از قبیل مرگ و زندگى و رزق و امثال آن نیز به فرشتگانى که در آن امور دخالت دارند نسبت داده مىشود.
و اینکه امام صادق (علیهالسلام) فرمود: قوم ثمود در این سه روزه کفن و حنوط خود را پوشیده بودند، گویا خواسته است بطور کنایه بفرماید که: آماده مرگ شده بودند.
در بعضى از روایات (تفسیر برهان، ج 2، ص 225) در باره خصوصیات ناقه صالح آمده که آن قدر درشت هیکل بود که فاصله بین دو پهلویش یک میل بوده. (و میل به گفته صاحب المنجد مقدار معینى ندارد، بعضى آن را به یک چشم انداز معنا کردهاند و بعضى به چهار هزار ذراع که حدود دو کیلومتر مىشود) و همین مطلب از امورى است که روایت را ضعیف و موهون مىکند البته نه براى اینکه چنین چیزى ممتنع الوقوع است- چون این محذور قابل دفع است و ممکن است در دفع آن گفته شود: حیوانى که اصل پیدایشش به معجزه بوده، خصوصیاتش نیز معجزه است- بلکه از این جهت که (در خود روایات آمده که مردم از شیر آن مىنوشیدند و حیوانى که بین دو پهلویش دو کیلومتر فاصله باشد باید ارتفاع شکم و پستانش به سه کیلومتر برسد) چنین حیوانى با در نظر گرفتن تناسب اعضایش باید بلندى کوهانش از زمین شش کیلومتر باشد و با این حال دیگر نمىتوان تصور کرد که کسى بتواند او را با شمشیر به قتل برساند، درست است که حیوان به معجزه پدید آمده ولى قاتل آن دیگر بطور قطع صاحب معجزه نبوده، بله با همه این احوال جمله «لها شرب یوم و لکم شرب یوم- یک روز آب محل از آن شتر و یک روز براى شما» خالى از اشاره و بلکه خالى از دلالت بر این معنا نیست که ناقه مزبور جثهاى بسیار بزرگ داشته است.
[ بستن توضیحات ]