از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (قل اعوذ برب الفلق ):(بگو پناه می برم به پروردگار صبحدم ) [ نظرات / امتیازها ]
2) (من شر ما خلق ):(از شر هر چه که او خلق کرده ) [ نظرات / امتیازها ]
3) (و من شر غاسق اذا وقب ):(و از شر شب وقتی که با ظلمتش فرا می رسد) [ نظرات / امتیازها ]
4) (و من شر النفاثات فی العقد):(و از شر زنان جادوگر که در گره ها می دمند وافسون می کنند) [ نظرات / امتیازها ]
5) (و من شر حاسد اذا حسد):(و از شر حسودی که بخواهد حسد بورزد)(عوذ)یعنی احتراز جستن از شر و پناه بردن به کسی که می تواند آن را دفع کند و پناه دهد و (فلق ) یعنی شکافتن وجدا کردن که معمولا در مورد صبح بکار می رود، چون صبح گریبان ظلمت را می درد و سر بر می آورد.می فرماید: بگو، من به پروردگار صبح پناه می برم ، همان پروردگاری که صبح را ازپس ظلمت شب می شکافد و بیرون می آورد(همانطور که خیر، ظلمت شر را از بین می برد و می زداید)بعضی مفسران گفته اند: مراد از فلق ، هر چیزیست که بوسیله خلقت از کتم عدم سربر می آورد، در نتیجه رب فلق ، یعنی رب مخلوقات .و بعضی دیگر فلق را چاهی درجهنم دانسته اند.در ادامه به پیامبر ص دستور می دهد که از شر هر مخلوقی که خدا آن را آفریده ، به خدا پناه ببرد، یعنی هر موجودی که شری به همراه خود دارد اعم از جن و انس وحیوانات و نیز از شر تاریکی شب وقتی که فرا می رسد و داخل می شود، چون (غسق )یعنی ابتدای ظلمت وتاریکی شب و وقتی که نور خورشید در مغرب ناپدیدمی شود.و علت نسبت دادن شر به شب این است که شب با ظلمتش شریر را در رساندن شر مددمی کند و شروری که در شب واقع می شود بیشتر از شرور روز است و انسان در شب قدرت دفاعی کمتری دارد.ولی بعضی مفسران کلمه (غاسق ) را به معنای هر شری دانسته اند که به آدمی هجوم بیاورد، اعم از شب و غیر آن .در ادامه به پیامبر ص دستور می دهد که از شر زنان جادوگر به خدا پناه برد، و اینکه زنان جادوگر را نام می برد به جهت آنست که سحر بیشتر درزنان شیوع دارد و از این آیه و آیه 102 سوره بقره استفاده می شود که قرآن کریم تأثیر سحر را فی الجمله تصدیق می کند، هرچند که هیچ یک ازساحران بدون اذن خدا قادر نیستند که به کسی ضرری برسانند. ولی بعضی مفسران این آیه را متوجه ساحران ندانسته اند، بلکه مراد از آن را زنانی می دانند که با حیله های خود شوهران را از تصمیم خود منصرف می کنند، و در آخرپیامبر را از شر حسود برحذر می دارد،آن زمانی که مبتلا به حسد گشته و در اثر آن دست به اعمالی بر علیه شخص مورد حسد می زند،ولی بعضی مفسران گفته اند: این آیه شامل چشم زخم نیز می شود، چون چشم زدن هم نوعی ابراز حسد درو نیست. در این سوره خداوند ابتدا مطلق شر را ذکر کرد و سپس به موارد خاصی از شر اشاره نمود(شر شب ، شر جادوگران و شر حسود)و ذکر این موارد خاص پس از مورد عام ،اهتمام بیشتر به این سه مورد را می رساند، چون انسان از این سه نوع شر غافل است و اینهادر حال غفلت آدمی به وی حمله می آورند. [ نظرات / امتیازها ]
  مرضيه اسدي - تفسیرنمونه
1) پناه مى برم به پروردگار سپیده دم !
در نخستین آیه به شخص پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عنوان یک الگو و پیشوا
دستور مى دهد: بگو: پناه مى برم به پروردگار سپیده صبح که دل سیاهى شب را مى شکافد (قل اعوذ برب الفلق ).
از شر تمام آنچه آفریده است (من شر ما خلق ).
از شر همه موجودات شرور، انسانهاى شرور، جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهاى شر و از شر نفس اءماره .
((فلق )) (بر وزن شفق ) از ماده فلق (بر وزن خلق ) در اصل به معنى شکافتن چیزى و جدا کردن بعضى از بعضى دیگر است ، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب مى شکافد، این واژه به معنى طلوع صبح ، به کار رفته ، همانگونه که ((فجر)) نیز به همین مناسبت بر طلوع صبح اطلاق مى شود.
بعضى آن را به معنى همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه مى دانند، چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مى گیرد از عجیب ترین مراحل وجود آنها است ، و در حقیقت هنگام تولد جهش عظیمى در آن موجود رخ مى دهد و از جهانى به جهان دیگرى گام مى نهد.
در آیه 95 انعام مى خوانیم : ان الله فالق الحب و النوى یخرج الحى من المیت و مخرج المیت من الحى ((خداوند شکافنده دانه و هسته است ، زنده را از مرده خارج مى سازد، و مرده را از زنده )).
بعضى نیز مفهوم فلق را از این هم گسترده تر گرفته اند، و آن را به هر گونه آفرینش و خلقت اطلاق کرده اند، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته مى شود و نور وجود آشکار مى گردد.
هر یک از این معانى سه گانه (طلوع صبح - تولد موجودات زنده - آفرینش هر موجود) پدیده اى است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر
آن است ، و توصیف خداوند به این وصف داراى مفهوم و محتواى عمیقى است .
در بعضى از احادیث نیز آمده که ((فلق )) چاه یا زندانى در دوزخ است ، و همچون شکافى در دل جهنم خودنمائى مى کند.
این روایت ممکن است اشاره به مصداقى از مصداقهاى آن باشد نه اینکه مفهوم گسترده ((فلق )) را محدود کند. [ نظرات / امتیازها ]
2) تعبیر به ((من شر ما خلق )) مفهومش این نیست که آفرینش الهى در ذات خود شرى دارد، چرا که آفرینش همان ایجاد است ، و ایجاد و وجود خیر محض است ، قرآن مى گوید: الذى احسن کل شى ء خلقه ((همان خدائى که هر چه را آفرید نیکو آفرید)) (الم سجده - 7).
بلکه شر هنگامى پیدا مى شود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند، فى المثل نیش و دندان برنده حیوانات یک حربه دفاعى براى آنها است که در برابر دشمنانشان به کار مى برند همانند سلاحى که ما در مقابل دشمن از آن استفاده مى کنیم ، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است ، اما اگر نابجا و در برابر دوست مصرف گردد شر است .
وانگهى بسیارى از امور است که ما در ظاهر آنها را شر حساب مى کنیم ولى در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهاى بیدارگر و هشدار دهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا مى کند اینها مسلما شر نیست . [ نظرات / امتیازها ]
3) سپس در توضیح و تفسیر این مطلب مى افزاید: ((و از شر هر موجود مزاحمى هنگامى که وارد مى شود)) (و من شر غاسق اذا وقب ).
((غاسق )) از ماده ((غسق ))(بر وزن شفق ) به گفته ((راغب )) در ((مفردات )) به معنى شدت ظلمت شب است که در همان نیمه شب حاصل مى شود، و لذا قرآن مجید به هنگام اشاره به پایان وقت نماز مغرب مى فرماید: الى غسق اللیل ، و اینکه در بعضى از کتب لغت غسق به معنى تاریکى آغاز شب تفسیر شده ، بعید به نظر مى رسد، بخصوص اینکه ریشه اصلى این لغت به معنى امتلاء (پر شدن ) و سیلان است ، و مسلما تاریکى شب هنگامى پر و لبریز مى شود که به نیمه رسد، یکى از مفاهیمى که لازمه این معنى است هجوم و حمله ور گشتن است ، لذا در این معنى نیز استعمال شده .
بنابراین معنى ((غاسق )) در آیه مورد بحث یا ((فرد مهاجم )) است ، یا هر ((موجود شرور)) که از تاریکى شب براى حمله کردن استفاده مى کند، زیرا نه فقط حیوانات درنده و گزنده شب هنگام از لانه ها بیرون مى آیند و زیان مى رسانند، بلکه افراد شرور و ناپاک و پلید نیز غالبا از تاریکى شب براى مقاصد سوء خود استفاده مى کنند.
((وقب )) (بر وزن شفق )) از ماده ((وقب )) (بر وزن نقب ) به معنى حفره و گودال است ، سپس فعل آن به معنى ورود در گودال به کار رفته ، گوئى موجودات شرور و زیان آور از تاریکى شب استفاده کرده ، و با ایجاد حفره هاى زیانبار براى تحقق بخشیدن به مقاصد پلید خود اقدام مى کنند، یا اینکه این تعبیر اشاره به ((نفوذ کردن )) است . [ نظرات / امتیازها ]
4) بعد مى افزاید: ((و از شر آنها که در گره ها مى دمند)) (و من شر النفاثات فى العقد).
((نفاثات )) از ماده ((نفث )) (بر وزن حبس ) در اصل به معنى ریختن مقدار کمى از آب دهان است ، و از آنجا که این کار با دمیدن انجام مى گیرد، ((نفث )) به معنى ((نفخ )) (دمیدن ) نیز آمده است
ولى بسیارى از مفسران ((نفاثات )) را به معنى ((زنان ساحره )) تفسیرکرده اند (نفاثات جمع مؤ نث است و مفرد آن ((نفاثة )) صیغه مبالغه از نفث مى باشد) آنها اورادى را مى خواندند و در گره هائى مى دمیدند و به این وسیله سحر مى کردند، ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسه گر مى دانند که پى در پى در گوش مردان ، مخصوصا همسران خود، مطالبى را فرو مى خوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهاى مثبت سست کنند، و وسوسه هاى این گونه زنان در طول تاریخ چه حوادث مرگبارى که بار نیاورده ، و چه آتشها که بر نیفروخته و چه عزمهاى استوارى را که سست نساخته است .
فخر رازى مى گوید زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال ، در آنان تصرف مى کنند.
این معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زیرا یکى از مهمترین وسائل نفوذ جاسوسها در سیاستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است که با این نفاثات فی العقد قفلهاى صندوقهاى اسرار را مى گشایند و از مرموزترین مسائل با خبر مى شوند و آن را در اختیار دشمن قرار مى دهند.
بعضى نیز نفاثات را به نفوس شریره ، و یا جماعتهاى وسوسه گر که با تبلیغات مستمر خود گره هاى تصمیمها را سست مى سازند تفسیر نموده اند.
بعید نیست که آیه مفهوم عام و جامعى داشته باشد که همه اینها را شامل شود حتى سخنان سخن چینها، و نمامان که کانونهاى محبت را سست و ویران مى سازند.
البته باید توجه داشت که قطع نظر از شاءن نزول سابق نشانه اى در آیه نیست که منظور از آن خصوص سحر ساحران باشد، و به فرض که آیه را چنین تفسیر کنیم دلیل بر صحت آن شاءن نزول نمى باشد، بلکه تنها دلیل بر این است
که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از شر ساحران به خدا پناه مى برد، درست مثل اینکه افراد سالم از بیمارى سرطان به خدا پناه مى برند هر چند هرگز مبتلا به آن نشده باشند.
[ نظرات / امتیازها ]
5) در آخرین آیه این سوره مى فرماید: و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مى ورزد (و من شر حاسد اذا حسد).
این آیه نشان مى دهد که حسد از بدترین و زشت ترین صفات رذیله است ، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهاى حیوانات درنده و مارهاى گزنده ، و شیاطین وسوسه گر قرار داده است .
[ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر راهنما
1)
1 - خداوند، به پیامبر(ص) فرمان داد که خود را در پناه او قرار دهد.
قل أعوذ بربّ الفلق
2 - لزوم به زبان جارى کردن استعاذه به خداوند
قل
فعل «قل» گرچه امر به رسول اکرم(ص) است; ولى وجود آن در قرآن، قرینه تعمیم بر دیگران است. این گونه خطاب، از باب استعمال لفظ، در دو مفاد است; بدین صورت که خطاب به فرد معین و خطاب به فرد فرد مردم، هر دو مراد است.
3 - خداوند، تدبیرکننده صبحدم و صاحب اختیار طلوع فجر است.
بربّ الفلق
«فلق»، به معناى صبح یا فجر است (قاموس). تناسب این کلمه با معناى «فَلْق» (شکافتن)، از این جهت است که طلوع فجر، تاریکى را مى شکافد.
4 - اشتقاق مخلوقات از یکدیگر، جلوه ربوبیت خداوند بر آنان است.
بربّ الفلق
از جمله معانى «فَلَق»، تمام مخلوقات است (لسان العرب). اطلاق این وصف بر آنها، به خاطر این است که «شقّه شدن» و «شکافتن»، در پیدایش آنها نقشى اساسى دارد.
5 - توصیف خداوند به «تدبیرکننده صبحدم»، از آداب استعاذه به خداوند
قل أعوذ بربّ الفلق
6 - خداوند، آموزنده الفاظ استعاذه به پیامبر(ص)
قل أعوذ بربّ الفلق
7 - پیامبر(ص)، در معرض آسیب و خطر و نیازمند امداد الهى
قل أعوذ بربّ الفلق
8 - خداوند، بر حفاظت انسان ها از خطرها و آسیب ها توانا است.
قل أعوذ بربّ الفلق
9 - برطرف شدن تاریکى با طلوع سپیده دم، نعمتى بزرگ از جانب خداوند
بربّ الفلق
10 - برطرف شدن تاریکى شب و شکافتن آن با طلوع صبحدم به تدبیر خداوند، دلیل توانمندى او بر نجات انسان ها از حوادث خطرناک
قل أعوذ بربّ الفلق
11 - توجّه به ربوبیت خداوند و حاکمیت تدبیر او بر نظام هستى، برانگیزاننده انسان به پناه بردن به او و اطمینان بخش و دلگرم سازنده پناهندگان است.
قل أعوذ بربّ الفلق
[ نظرات / امتیازها ]
2)
1 - خداوند، آفریننده موجودات
ما خلق
2 - انسان، همواره در خطر آسیب دیدن از بعضى مخلوقات
من شرّ ما خلق
3 - خداوند، توانا بر دفع ضرر و جلوگیرى از آسیب دیدن انسان از دیگر موجودات
قل أعوذ ... من شرّ ما خلق [ نظرات / امتیازها ]
3)
1 - پناه بردن به خداوند از شرور شبانه، به ویژه زمان تاریکى مطلق آن، توصیه الهى به پیامبر(ص)
قل أعوذ ... و من شرّ غاسق إذا وقب
«غَسَق»; یعنى، آغاز تاریکى شب (صحاح) و «وقوب» (مصدر «وقب»)، به معناى داخل شدن در همه چیز است (لسان العرب). مراد از «غاسق إذا وقب»، شب است; زمانى که در همه چیز وارد شده و آن را تاریک سازد (لسان العرب به نقل از فراء). کلمه «غاسق» با فعل «غَسَقَ» (جریان یافت)، از یک ریشه و نشانگر پخش شدن شب بر موجودات است. اسناد شرّ به شب به جهت مناسب تر بودن آن از روز، براى جریان شرور است.
2 - خداوند، بر حفاظت انسان از مخفى ترین خطرها، توانا است.
و من شرّ غاسق إذا وقب [ نظرات / امتیازها ]
4)
1 - زنانى، در عصر بعثت با گره زدن و افشاندن ترشحات دهان بر گره ها، مردم را جادو مى کردند.
النفّـثـت فى العقد
فعل «نَفَثَ»، زمانى گفته مى شود که شخص ترشحاتى از دهان بیرون افکند (مصباح) و «نَفْث» شبیه دمیدن و کمتر از آب دهان افکندن است (صحاح). حرف «ال» در «النفّاثات»، گرچه براى تعریف جنس است; ولى در مقایسه با «غاسق» و «حاسد» ـ که نکره آورده شده است ـ ممکن است به معروف بودن کسانى که «نفّاثة» (افسون گر) بودند، نظر داشته باشد.
2 - دمیدن در گره ها و رساندن ذرّات آب دهان به آن به شکلى خاص، نوعى جادو و داراى آثارى نامطلوب بر انسان است.
و من شرّ النفّـثـت فى العقد
3 - افسون گران، انسان هایى شرور و آزاردهنده دیگران
و من شرّ النفّـثـت فى العقد
اضافه شرّ در آیه قبل و بعد، به نکره و در این آیه به معرفه، بیانگر تعمیم شر بودن به تمام کسانى است که «نفّاث» (افسون گر) بودند.
4 - پیامبر(ص)، در معرض خطر از سوى جادوگران و کسانى که با دمیدن در گره هایى مخصوص، درصدد آزار دادن آن حضرت بودند.
و من شرّ النفّـثـت فى العقد
5 - پناه بردن به خداوند از شرّ جادوگران، توصیه اى الهى به پیامبر(ص)
قل أعوذ ... و من شرّ النفّـثـت فى العقد
6 - خداوند، توانا بر ابطال سحر و بى اثر کردن نَفَس جادوگران
و من شرّ النفّـثـت فى العقد [ نظرات / امتیازها ]
5) حسادت به دیگران، حالتى ناپسند و عملى ساختن آن، شرّآفرین و ضربه زننده به آنان است.
و من شرّ حاسد إذا حسد
2 - لزوم پناه بردن به خداوند، هنگام تلاش هاى حسادت آمیز دیگران
و من شرّ حاسد إذا حسد [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مجمع البیان
2) مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ

از شرّ هر آنچه ذات بى همتاى او از پریان و آدمیان و دیگر جنبندگان و حیوانات آفریده است،

از دیدگاه گروهى از مفسران پیشین از جمله «ابن عباس»، بدان جهت به سپیده دم، «فلق» گفته شده است که به هنگام دمیده شدن سپیده، پرده سیاه شب به وسیله آن شکافته مى شود. واژه «فجر» نیز دراین مورد به کار رفته است، چرا که با آمدن روشنایى سپیده دم، سیاهى شب شکاف بر مى دارد و مى رود.

امّا از دیدگاه پاره اى منظور از واژه «فلق»، نوزاد است که از پدر و مادر ولادت مى یابد. برخى نیز برآنند که منظور شکافتن دانه و تخم و همانند آن است که گل و گیاه باشرایط و نظامى شگفت انگیز از آنها ولادت مى یابد.

به باور «سدى» واژه «فلق» به معنى چاهى است بسیار عمیق در دوزخ که گرفتاران در آن جا، از شدت سوزانندگى آتشِ آن به خدا پناه مى برند.

این دیدگاه را «ابوحمزه ثمالى» و «على بن ابراهیم» هم روایت کرده اند.

گفتنى است که مفهوم آیه مورد بحث عام است و در تقدیر مى تواند این گونه باشد: هان اى پیامبر! بگو: از شرّ درندگان، گزندگان، پریان، شیطان ها، آدمیان بداندیش و هر آنچه پروردگار سپیده دم آفریده است، به ذات بى همتاى او پناه مى برم. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ

و از شرّ تاریکى آن گاه که فرا گیرد،

از دیدگاه گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و «حسن» منظور این است که: و از شرّ شب آن گاه که تاریکى و ظلمت آن جهان را فراگیرد، به پروردگار سپیده دم پناه مى برم.

با این بیان به نظر مى رسد منظور رویدادهاى ناگوارى است که در شب تار پدید مى آید. اختصاص شب به یادآورى به خاطر آن است که گناهکاران و بداندیشان، بیشتر در شب تار به ستم و بیداد دست مى یازند؛ همین گونه گزندگان و درندگان، بیشتر در تاریکى شب آسیب مى رسانند.

واژه «غسق» در اصل به معنى پرشدن و جریان یافتن چیزى به زیان و ضرر آمده است. واژه «غاسق» را نیز به «مهاجم» و یورشگرى تفسیر کرده اند که زیان مى رساند، خواه از انسان ها باشد یا از دیگر پدیده ها. [ نظرات / امتیازها ]
4) وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ

و از شرّ آن هایى که در گره ها مى دمند و افسون مى کنند،

از دیدگاه «حسن» و «قتاده» منظور این است که: و از شرّ زنان افسونگرى که جادو مى کنند و در گره ها مى دمند، به پروردگار سپیده دم پناه مى برم.

در روزگار فرود قرآن و نیز در زمان ما برخى از مردم چنین مى پندارند که افسونگران مى توانند در سلامتى و بیمارى کسى اثر گذارند، و یا سود و زیانى را متوجه او سازند و یا دور کنند، و نیز برخى مى پندارند که جادوگران با جنیان سر و سرّى دارند و از آن ها علم غیب مى آموزند، و با پندار این توانایى براى آنهاست که از آن ها احساس خطر، و یا به آنان احساس نیاز مى کنند و این پندارى است که براى دین و دنیاى انسان بسیار زیانبار است، و مى تواند آرامش خاطر را از فرد و جامعه سلب کند،

به همین جهت خداى آگاه و توانا براى آرامش خاطر بخشیدن به مردم با ایمان و توجه دادن به فرمانرواى هستى، به آنان دستور مى دهد که از شرّ همه پدیده ها و تاریکى شب به پروردگار سپیده دم پناه ببرند.

امّا «ابومسلم» در این مورد مى گوید: واژه «نفاثات» نه افسونگران، بلکه منظور زنانى است که با دلربایى و وسوسه هاى خود رأى و نظر مردان را مى زنند و آنان را به راه دلخواه خود مى برند. با این بیان از دیدگاه و قصد و آهنگ و یا رأى و عزم، به «عقده» و گره تعبیر مى گردد و از گشودن آن ها به دمیدن تعبیر مى شود؛ و از دیر باز جریان این گونه بوده است که هر کسى کارى را گره زد و بر آن دمید، باید خود آن را بگشاید. [ نظرات / امتیازها ]
5) وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ

و از شرّ هر حسود و حسادت ورزى، آن گاه که حسد ورزد، به پروردگار سپیده دم پناه مى برم.

و این دستور نیز بدان دلیل است که انسان حسادت ورز و گرفتار به این بلاى اخلاقى و بیمارى اجتماعى هر لحظه ممکن است براى تسکین ناراحتى درونى خود، به انسانى که مورد حسادت اوست زیانى وارد آورد، از این رو باید از شرّ او نیز به خدا پناه برد.

از دیدگاه پاره اى منظور از شرّ حسود، زیان رساندن چشم اوست، چرا که بسیار شده است که شورچشمى حسود به گونه اى در فرد مورد نظرش اثر نهاده، که او را دچار زیان و ضرر و یا بیمارى و عیب ساخته است.

در روایت آمده است که چشم زدن گاه واقعیت دارد، و برخى از چشم ها داراى این اثرند. العین حق.(370)

پاره اى آورده اند که: پیامبر، شترى به نام «عضباء» داشت که در همه مسابقات اسب دوانى و شتر دوانى پیش مى افتاد. روزى مردى صحرانشین آمد و به آن حضرت پیشنهاد مسابقه شتر دوانى داد.

مسابقه آغاز گردید و شترِ هماره برنده و پیشتاز پیامبر بر خلاف انتظار باخت. این موضوع بر یاران بسیار گران آمد، امّا آن حضرت فرمود: بر خداست که هیچ کس و هیچ چیزى را در دنیا اوج نبخشد و بالا نبرد، جز این که آن را پایین آورد.

و نیز آورده اند که فرمود: هر کس چیزى را دید و از آن خوشش آمد، بگوید: «اللّه! اللّه، ماشاءاللّه و لا قوة الا باللّه» در پناه خدا، از زیان و بدآمد روزگار در امان مى ماند.

و آورده اند که آن حضرت دو نور دیده اش حسن و حسین عزیز را به وسیله این دو سوره در پناه خدا سپرد

برخى از قرآن پروهان آورده اند که: خداى فزرانه همه شرارت ها و رویدادهاى ناگوار را در این سوره آورد، آن گاه آن را با هشدار از خصلت نکوهیده حسد به پایان برد، تا روشنگرى کند که این خصلت زشت و ظالمانه پست ترین و زیانبارترین بیمارى هاى اخلاقى است و باید از آن به خدا پناه برد. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کشاف
1) الفلق والفرق : الصبح ، لأن اللیل یفلق عنه ویفرق : فعل بمعنی مفعول . یقال فی المثل : هو أبین من فلق الصبح ، ومن فرق الصبح . ومنه قولهم : سطع الفرقان ، إذا طلع الفجر . وقیل : هو کل ما یفلقه الله ، کالأرض عن النبات ، والجبال عن العیون ، والسحاب عن المطر ، والأرحام عن الأولاد ، والحب والنوی وغیر ذلک . وقیل : هو واد فی جهنم أوجب فیها من قولهم لما اطمأن من الأرض : الفلق . والجمع : فلقان . وعن بعض الصحابة أنه قدم الشأم فرأی دور أهل لذمة وما هم فیه من خفض العیش وما وسع علیهم من دنیاهم ، فقال : لا أبالی ،ألیس من ورائهم الفلق ؟ فقیل : وما الفلق ؟ قال : بیت فی جهنم إذا فتح صاح جمیع أهل النار من شدة حره [ نظرات / امتیازها ]
2) من شر ماخلق ) من شر خلقه . وشرهم : ما یفعله المکلفون من الحیوان من المعاصی والمَثم ، ومضارة بعضهم بعضا من ظلم وبغی وقتل وضرب وشتم وغیر ذلک ، وما یفعله غیر المکلفین منه من الأکل والنهس واللدغ والعض کالسباع والحشرات ، وما وضعه الله فی الموات من أنواع الضرر کالإحراق فی النار والقتل فی السم . [ نظرات / امتیازها ]
3) والغاسق : اللیل إذا اعتکر ظلامه من قوله تعالی ( إلی غسق اللیل ) ومنه : غسقت العین امتلأت دما ، وغسقت الجراحة امتلأت دما . ووقوبه : دخول ظلامه فی کل شی ء . ویقال : وقبت الشمس إذا غابت . وفی الحدیث : لما رأی الشمس قد وقبت قال : هذا حین حلها ، یعنی صلاة المغرب . وقیل هو القمر إذا امتلأ ، وعن عائشة رضی الله عنها : أخذ رسول الله صلی الله علیه وسلم بیدی فأشار إلی القمر فقال : تعوذی بالله من شر هذا ، فإنه الغاسق إذا وقت . ووقوبه : دخوله فی الکسوف واسوداده . ویجوز أن یراد بالغاسق : الأسود من الحیات : ووقبه : ضربه ونقبه . والوقب : النقب . ومنه : وقبة الثرید ، والتعوذ من شر اللیل لأن انبثاثه فیه أکثر ، والتحرز منه أصعب . ومنه قولهم : اللیل أخفی للویل . وقولهم : أغدر اللیل ، لأنه إذا أظلم کثر فیه الغدر وأسند الشر إلیه لملابسته له من حدوثه فیه [ نظرات / امتیازها ]
4) النفاثات ) النساء ، أو النفوس ، أو الجماعات السواحر اللاتی یعقدن عقدا فی خیوط وینفثن علیها ویرقین : والنفث النفخ من ریق ، ولا تأثیر لذلک ، اللهم إلا إذا کان ثم إطعام شی ء ضار ، أو سقیه ، أو إشمامه . أو مباشرة المسحور به علی بعض الوجوه ، ولکن الله عز و جل قد یفعل عند ذلک فعلا علی سبیل الامتحان الذی یتمیز به الثبت علی الحق من الحشویة والجهلة من العوام ، فینسبه الحشو والرعاع إلیهن وإلی نفثهن ، والثابتون بالقول الثابت لا یلتفتون إلی ذلک ولا یعبؤن به . فإن قلت : فما معنی الاستعاذة من شرهن ؟ قلت : فیها ثلاثة أوجه ، أحدها : أن یستعاذ من عملهن الذی هو صنعة السحر ومن إثمهن فی ذلک . والثانی : أن یستعاذ من فتنتهن الناس بسحرهن وما یخدعنهم به من باطلهن . والثالث : أن یستعاذ مما یصیب الله به من الشر عند نفثهن ، ویجوز أن یراد بهن النساء الکیادات ، من قوله ( إن کیدکن عظیم ) تشبیها لکیدهن بالسحر والنفث فی العقد . أو اللاتی یفتن الرجال بتعرضهن لهم وعرضهن محاسنهن ، کأنهن بسحرنهم بذلک [ نظرات / امتیازها ]
5)
( إذا حسد ) إذا ظهر حسده وعمل بمقتضاه : من لغی الغوائل للمحسود ، لأنه إذا لم یظهر أثر ما أضمره فلا ضرر یعود منه علی من حسده ، بل هو الضار لنفسه لاغتمامه بسرور غیره . وعن عمر بن عبد العزیز : لم أر ظالما أشبه بالمظلوم من حاسد . ویجوز أن یراد بشر الحاسد : إثمه وسماجة حاله فی وقت حسده ، وإظهاره أثره . فإن قلت : قوله ( من شر ما خلق ) تعمیم فی کل ما یستعاذ منه ، فما معنی الاستعاذة بعده من الغاسق والنفاثات والحاسد ؟ قلت : قد خص شر هؤلاء من کل شر لخفاء أمره ، وأنه یلحق الإنسان من حیث لا یعلم ، کأنما یغتال به . وقالوا : شر العداة المداجی الذی یکیدک من حیث لا تشعر . فإن قلت : فلم عرف بعض المستعاذ منه ونکر بعضه ؟ قلت : عرفت النفاثات ، لأن کل نفاثة شریرة ، ونکر غاسق ، لأن کل غاسق لا یکون فیه الشر ، إنما یکون فی بعض دون بعض ، وکذلک کل حاسد لا یضر . ورب حسد محمود ، وهو الحسد فی الخیرات . ومنه قوله علیه الصلاة والسلام : " لا حسد إلا فی اثنتین " وقال أبو تمام : * وما حاسد فی المکرمات بحاسد * وقال : * إن العلا حسن فی مثلها الحسد * عن رسول الله صلی الله علیه وسلم : " من قرأ المعوذتین فکأنما قرأ الکتب التی أنزلها الله تعالی کلها [ نظرات / امتیازها ]
  بتول کوهي - تفسیر المیزان
1) در این سوره به رسول گرامی خود دستور می‏دهد که از هر شر و از خصوص بعضی شرور به او پناه ببرد، و این سوره به طوری که از روایات وارده در شان نزولش بر می‏آید در مدینه نازل شده است.

قل اعوذ برب الفلق مصدر عوذ که کلمه اعوذ متکلم وحده از مضارع آن است، به معنای حفظ کردن خویش و پرهیز دادن از شر از راه پناه بردن به کسی است که می‏تواند آن شر را دفع کند، و کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معنای شکافتن و جدا کردن است، و این کلمه در صورتی که با دو فتحه باشد صفت مشبهه‏ای به معنای مفعول خواهد بود، نظیر قصص به دو فتحه (چون قصص به کسره اول و فتحه دوم جمع قصه است)، که به معنای مقصوص یعنی حکایت شده، و یا نقل شده است، و غالبا این کلمه بر هنگام صبح اطلاق می‏شود، و فلق یعنی آن لحظه‏ای که نور گریبان ظلمت را می‏شکافد و سر بر می‏آورد.

و بنابراین، معنای آیه چنین می‏شود: بگو من پناه می‏برم به پروردگار صبح، پروردگاری که آن را فلق می‏کند و می‏شکافد، و مناسب این تعبیر با مساله پناه بردن از شر، که خود ساتر خیر و مانع آن است، بر کسی پوشیده نیست.

ولی بعضی از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه فلق هر چیزی است که از کتم عدم به وسیله خلقت سر بر آورد، برای اینکه خلقت و ایجاد در حقیقت شکافتن عدم، و بیرون آوردن موجود به عالم وجود است، در نتیجه رب فلق مساوی با رب مخلوق است.

بعضی دیگر گفته‏اند: کلمه فلق نام چاهی است در جهنم.

مؤید این قول بعضی از روایاتی است که در تفسیر این سوره وارد شده.

[ نظرات / امتیازها ]
  سيد مصطفي فاطمي کيا - فی ظلال القرآن / مولف : سید قطب / مترجم : دکتر خرمدل
1) (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) (١)
بگو: پناه می‌برم به پروردگار سپیده‌دم‌.
یکی از معانی «‌فلق‌« صبح است‌. معنی دیگری از معانی آن آفرینش کلّ ‌کائنات است‌. اشاره به هر آن چیزی است‌ که وجود و حیات آن می‌شکافت و پدیدار می‌آید. همان ‌گونه ‌که در سورۀ انعام فرموده است‌:
(إن الله فالق الحب والنوى یخرج الحی من المیت ومخرج المیت من الحی).
خدا است که دانه و هسته را می‌شکافد (‌و گیاه و درخت از آنها می‌رویاند. همو است که‌) زنـده را از مرده‌، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد (‌از قبیل آفریدن انسان از خاک‌، و تولید شیر از حیوان‌)‌. (انعام/95)
همچنین فرموده است‌:
(فالق الإصباح وجعل اللیل سکنا والشمس والقمر حسبانا).
او است که صبح (‌سیمین را از شب قیرین‌) پـدیدار ساخته است (‌تا زندگان برای کسب معاش به تلاش ایستند) و شب را مایۀ آرامش (‌و آسایش جسم و جان‌،‌) و خورشید و ماه را وسیلۀ حساب (‌مردمان در امور ما هم همان چیزی را می‌گوئیم ‌که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم روزمرۀ عبادی و تجاری خود) کرده است‌. (‌انعام/96)
چه مراد از (‌فلق‌) صبح باشد، و انسان پناه به پروردگار صبحی ببرد که در پرتو نور و روشنائی از شرّ و بلای هر چیز پیچیدۀ پنهان ایمن می‌سازد، و چه هدف آفرینش هستی باشد، و انسان پناه به پروردگار آفرینش هستی ببرد از شرّ و بلای آفریدگان او، معنی همآوا و همنوا با چیزی است‌ که بعد از آن می‌آید: [ نظرات / امتیازها ]
2) (مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ) (٢)

از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است‌.

یعنی از شرّ آفریدگانش چه‌ کلّی و چه جزئی‌. آفریدگان یزدان شرّها و بلاهائی د‌ارند در حالتهائی ‌که یکـی با دیگری تماس و پیوند پیدا می‌کند. همچنین خوبیها و نیکیهائی دارند در حالتهای دیگری‌ که یدا می‌کنند. پناه بردن به خدا در اینجا از شرّها و بلاهای آنها است تا خوبیها و نیکیهای آنها بماند و بس. خداوندی‌ که آنها را آفریده است می‌تواند آنها را به راهی رهنمود و رهنمون ‌کند، و حالتهای آنها را به ‌گونه‌ای دگرگون گرداند و در مسیری بچرخاند که خوبیها و نیکیهای آنها پدیدار و نمودار آید نه شرّها و بلاهای آنها. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (٣)

و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرامی‌رسد (‌و جهان را به زیر تاریکی خود می‌گیرد)‌.

«‌غاسق‌« در لغت به معنی جهنده و دمنده است‌. ‌«‌وقب‌« هم به معنی ‌گودی و گودالی در کوه است‌ که آب از آنجا پائین می‌آید. در اینجا بیشتر به معنی شب و آنچه در آن است می‏‎باشد. شبی ‌که فرامی‌رسد و جهان را زیر بال و پر خود می‏‎گیرد. شب بدین هنگام خود به خود هراسناک و ترس‌آور است‌. گذشته از این‌، شب به دل و درون انسان می‌اندازد که چه بسا چیز پنهانی در رسد و حادثۀ ناگهانی درگیرد، از هر قسم و از هر نوعی‌ که به تصوّر درنمی‌آید. از قبیل‌: جانور درّنده‌ای که می‌تازد. دزد بیشرم و رسوائی‌ که بی‌باکانه خو‌د را به خانه‌ها می‌اندازد، دشمن حیله‌گری ‌که دستیابی و دسترسی پیدا می‌کند. حشرۀ نیش‌زننده و زهرآگینی‌ که مـی‌خزد و می‌آید. وسوسه‌ها و غمها و اندوه‌ها و ناراحتیهائی‌ که در شب سرمی‌رسند یا به دلها و درونها می‌خزند، و ذهن و شعور و عقل و هوش را می‏‎برند.

شیطانی‌ که تاریکی بدو کمک می‌کند که به تلاش ایستد و وسوسه‌ها به دل اندازد. از شهوت و هوا و هو‌سی‌ که در تنهائی و در تاریکی بیدار و برانگیخته بگردد. از هر چیز پیدا و ناپیدائی‌ که می‌جنبد و حرکت می‌کند و یورش می‌آورد . . . در شب بدان ‌گاه‌ که فرامی‌رسد و جهان را فرامـی‌گیرد و تاریک تاریک می‏‎گردد. [ نظرات / امتیازها ]
4) (وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ) (٤)

و از شرّ کسانی ‌که در گره‌ها می‌دمند (‌و با نیرنگ‌سازی و حقّه‌بازی خود، اراده‌ها، ایمانها، عقیده‌ها، محبّتها، و پیوندها را سست می‌نمایند و فساد و تباهی می‌کنند)‌.

«‌نفّاثات‌«: دمندگان در گره ها . . . مراد زنان جادوگری است ‌که با نیرنگبازی‌، حواس و اعصاب را گول می‌زنند، و به دلها و درونها وسوسه‌ها می‌اندازند‌، و ذهن و شعو‌ر را تحت تأثیر قرار می‌دهند. آنان چیزهائی همچون رشته یا عمامه را چند بار گره می‌زنند و بدانها فوت می‌کنند و می‌دمند، همان‌ گونه‌ که در آداب و رسوم جادوگری و وسوسه‌انگیزی‌، مرسوم و معمول است‌.

جادو سرشت اشیاء را تغییر نمی‌دهد، و حقیقت تازه‌ای را د‌ر چیزها به وجود نمی‌آورد. ولی جادو به حواسّ و ذهن و شعور انسان - ‌آن ‌گو‌نه‌ که جادوگر می‌خواهد - چیزهائی را تلقین می‌کند و به خیال او می‌اندازد. جادو این‌ گونه است‌، همچنان که قرآن مجید در داستان موسی علیه السّلام آن را به تصویر می‌زند و در سورۀ طه می‌فرماید:

(قالوا:یا موسى إما أن تلقی وإما أن نکون أول من ألقى . قال:بل ألقوا . فإذا حبالهم وعصیهم یخیل إلیه من سحرهم أنها تسعى . فأوجس فی نفسه خیفة موسى . قلنا:لا تخف إنک أنت الأعلى . وألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إن ما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث أتى . . .).

(‌جادوگران باد به غبغب انداخته‌) گفتند: ای موسی‌! آیا تو اوّل (‌هنرنمائی خود را می‌کنی و عصای خود را) می‌اندازی‌، یا ما اوّل (‌دست به کار شویـم و اسباب و ادوات جادوی خویش را) بیندازیم (‌و کار تو را یکسره سازیم‌؟ موسی‌) گفت‌: شما اوّل (‌شروع کـنید و آنچه دارید جلو) بیندازید. (‌آنان طنابها و عصاهای خود را انداختند. موسی‌) چنان به نظرش رسید که بر اثر جادوی ایشان‌، به ناگاه طنابها و عصاهای آنان (‌مار شده‌اند و می‌خزند و) تند راه مـی‌روند. در این هنگام موسی در درون خود، احساس اندکی هراس کرد. گفتیم‌: مترس‌! حتماً تو برتری (‌و بر آنـان چیره می‌شوی و کارهای باطلشان را شکست خواهی داد)‌. و چیزی را که در دست راست داری بیفکن تا همۀ ساخته‌های (‌مزوّرانه و شعبده‌بازیهای مکّارانۀ‌) ایشان را به سرعت ببلعد. چرا که کـارهائی را که کرده‌اند، نیرنگ جادوگر است‌، و جادوگر هر کجا برود پیروز نمی‌شود ... . (طه/65-69)

بدین منوال و بر این روال مشاهده مـی‌گردد که ریسمانها و عصاهایشان عملاً و واقعاً مار نگشته است‌.

بلکه به خیال مردمان - و موسی ‌که با ایشان همراه بوده

است - چنین رسیده است‌ که ریسمانها و عصاها

می‌جنبند و به حرکت درمی‌آیند، بدان اندازه و آن‌ گونه

که به دل و درون موسی ترس و هراس انداخت‌. سپس

خدا او را از ترس و هراس نجات می‌دهد و آرام می‌گیرد و ثابت ‌قدم می‌گردد. وقتی هم عصای موسی عملاً و واقعاً به مار تبدیل می‌گردد و ریسمانها و عصاهای ایشان را می‌بلعد و قورت می‌دهد، ریسمانها و عصاهائی که جادو شده‌اند و به ظاهر مار گردیده‌اند. سرشت جادو این‌ گونه است و ما باید در این حدّ و مرز آن را بپذیریم و تسلیم آن بشویم و بس. جادو با این چنین سرشتی در مردمان تأثیر می‌گذارد، و در آنان احساسها و خیالهائی پدید می‌آورد که جادوگر پیام می‌دهد و آن را برمی‌انگیزد . . . احساسها و خیالهائی که مردمان را به ترس و هراس می‌اندازد، و ایشان را به راهی می‌دارد و می‌برد که جادوگر آن را می‌خواهد. بدین اندازه اکتفاء مـی‌کنیم و بیش از این در بارۀ سرشت جادو و در گره‌ها دمیدن سخن نمی‌گوئیم . . . این هـم شرّ و بلا است و باید از آن خود را در پناه خدا انداخت و بدو پناه جست‌، و در کنف حمایت و حفاظت او جای‌ گرفت و آرمید.

روایتهائی نقل ‌گردیده است -‌ برخی صحیح و لیکن غیرمتواترند - ‌مبنی بر این ‌که لبید پسر اعصم یهودی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌را در مدینه جـادو کرد . . .گویا چند روزی‌، و گویا چند ماهی . . .تا بدانجا که به نظر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌ چنین می‌رسید که با همسران خود نزدیکی زناشوئی می‌کند، در صورتی ‌که به نزد ایشان نمی‌رفته است و نزدیکی زناشوئی نمی‌کرده است‌. این روایتی است‌. در روایت دیگری آمده است‌: تا بدانجا که به نظر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می‌آمد که‌ کاری را کرده است در صورتی ‌که آن را انجام نداده است‌. این دو سوره به عنوان دعا و نوشته برای پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل گردیده‌اند. وقتی ‌که جادوی مورد نظر - همان ‌گو‌نه‌ که در خواب دیده بود - در حقّ او انجام پذیرفت، این دو سوره را خواند و گره‌ها باز شدند، و بدی و بلا از او دورگردید. امّا این روایتها با اصل عصمت نبوی در کار و در تبلیغ مخالف هستند، و با اعتقادی نمی‌خوانند که هر کاری از کارهای پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌و هر سخنی از سخنان او قانون و شریعت بشمار می‌آید. حتّی این روایتها با قرآن‌ که جادو را از پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نفی ‌کرده است برخورد دارد.قرآن همچون تهمتی را که مشرکان ادّعاء می‌کردند تکذیب می‌کند و دروغ می‌شمارد.بدین سبب این روایتها مردود است . . . احادیث آحاد در کار عقیده معتبر بشمار نمی‌آید. مرجع و منبع قرآن است‌. تواتر شرط عمل به احادیث در اصول اعتقاد است‌. گذشته از این‌، این دو سوره در مکّه نازل‌ گردیده‌اند. این هم چیزی است ‌که اصل و اساس روایتهای دیگر را سست می‌کند و از پایه ویران می‌سازد. [ نظرات / امتیازها ]
5) حسادت یک انفعال روانی در برابر نعمتی است ‌که خدا به برخی‌ از بندگان خود داده است‌،‌ و خواسته می‌شود آن نعمت از میان برود. حال‌، شخص حسود این انفعال روانی را دنبال‌ کند با سعی و تلاش خود برای از میان بردن آن نعمت‌، به سبب‌ کینه‌توزی و خشم و کینی‌ که نسبت به صاحب نعمت دارد، یا به انفعال روانی بسنده کند. زیرا در این صورت احتمال دارد شرّ و بلائی به دنبال این انفعال روانی قرار گیرد.

ما مجبوریم ‌که از شدّت و حدّت نفی ‌کردن چیزی بکاهیم‌ که با آن آشنا نیستیم‌. در گسترۀ این هستی رازها و اسراری است‌، و در روان انسان‌، و در دستگاه‌های بدن انسان‌، رازها و اسراری است ‌که ما از آنها بی‌خبریم‌، و تا به امروز از آن رازها و اسرار سر در نیاورده‌ایم و علّت وقوع آنها را نمی‌دانیم . . . برای مثال‌: تلپاتی یا تماس از راه دور. در این کار ارتباطها میان اشخاص دور از همدیگر صورت می‌پذیرد، ارتباطهائی‌ که شکّ و تردیدی در وقوع آنها نیست‌، چون اخبار در این زمینه متواتر، و آزمونهای مثبت زیادی در آن انجام ‌گرفته است‌. هنوز که هنوز است علّت و سبب وقوع تلپاتی با معلوماتی ‌که در دست است روشن نگردیده است و ناشناخته مانده است‌. هیپنوتیزم یا خواب مغناطیسی نیز این چنین است‌. هیپنوتیزم امروزه به طور مکرّر صورت می‌گیرد، و راز سرپوشیده‌ای است و چگو‌نگی آن نامعلوم است . . . جدای از تلپاتی و هیپنوتیزم‌، رازهای زیادی در جهان و رازهـای بسیاری در نفس انسان و در دستگاه‌های وجود بشر ناگشوده مانده است . . .هر گاه حسود حسادت ورزد، و انفعال روانی معیّنی را متوجّه شخص مورد حسادت نماید، نمی‌توان این متوجّه ساختن را نفی ‌کرد، به بهانۀ این‌ که علم و دانش و ادوات امتحان ما به راز این تأثیر و چگونگی آن دسترسی پیدا نمی‌نماید و راز آن راکشف نمی‌کند. چه ما در این میدان جز مقدار اندکی نمی‌فهمیم و نمی‌دانیم‌، و این مقدار اندک هم اغلب تصادفی‌ کشف و برملا می‌گردد، و بعد از آن به عنوان یک حقیقت واقعی پذیرفته می‌گردد.

در اینجا شرّ و بلائی است و باید از آن به یزدان پناه برد و پناه جست‌، و خویشتن را به جوار حمایت و عنایت او انداخت‌ . . .

خدا با مرحمت و لطفی ‌که دارد پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌را و بعد از او امّت او را رهنمود و رهنمون به پناه بردن بدو از دست این شرّها و بلاها می‌فرماید. قطعی و حتمی است اگر مردمان برابر رهنمود و رهنمون یزدان بدو پناه ببرند، بدیشان پناه می‌دهد، و آنـان را بـه ‌طور کلّی و جزئی از این شرّها و بلاها می‌رهاند و در پناه خود می‌دارد.

بخاری با سندی که دارد، از عائشه -‌ رضی ‌الله ‌عنها - روایت ‌کرده است ‌که‌ گفته است‌. ‌«‌پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هر شب وقتی‌ که به رختخواب خود می‌رفت‌،‌ کف دستهایش را کنار همدیگر می‌آورد، سپس دو سورۀ‌: (‌قل هوالله احد. . . ) و (‌قل‌:‌اعوذ برب الفلق . . . ) را می‌خواند و به کف دستهایش فوت می‌کرد و می‌دمید. آن گاه تا آنجا که می‌توانست دستهایش را بر بدنش می‌کشید و می‌مالید. نخست سر، سپس رخسار، آن‌ گاه قسمت پیشین بدنش را دست می‌کشید و مسح می‌کرد . . . این کار را سه بار انجام می‌داد»‌‌. اصحاب سنن این فرموده را این چنین روایت‌ کرده‌اند . . . [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیرهدایت
1) [1] کلماتی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ زبان‌ می‌رانیم‌، ولی‌ درباره معانی‌ خارجی‌ و مصادیق‌ واقعی‌ ‌آنها‌ نیندیشیم‌، غامض‌ و اسرار آمیز باقی‌ می‌ماند، مگر عبارتها پلهایی‌ ‌برای‌ گذشتن‌ و رسیدن‌ ‌به‌ معانی‌، و کلمات‌ اشاره‌هایی‌ ‌به‌ حقایق‌ نیست‌ ‌که‌ کلمه استعاذه‌ و پناه‌ بردن‌ ‌به‌ چیزی‌ یکی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌است‌ و ‌در‌ ‌آن‌ هنگام‌ ‌که‌ شخص‌ اعتماد ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ نفس‌ خویش‌ ‌در‌ رو ‌به‌ رو شدن‌ ‌با‌ خطر هولناک‌ ‌از‌ دست‌ می‌دهد، و چنان‌ گمان‌ دارد ‌که‌ آنچه‌ ‌به‌ ‌آن‌ پناه‌ می‌برد قادر ‌بر‌ جلوگیری‌ ‌از‌ ‌آن‌ خطر ‌است‌، ‌به‌ ‌آن‌ چنان‌ پناه‌ می‌برد ‌که‌ گرفتار جانور درنده‌ای‌ ‌به‌ یک‌ غار ‌ یا ‌ دژ پناهنده‌ می‌شود!

گاه‌ خطرهایی‌ ‌که‌ مردم‌ ‌از‌ ‌آنها‌ می‌هراسند، تنها وهم‌ و گمان‌ و وسوسه شیطانی‌ ‌است‌، ‌که‌ ‌در‌ برابر ‌آن‌ بشر ‌در‌ زمانی‌ ‌به‌ جن‌ و جادو و بت‌ پناه‌ می‌برده‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ شایسته‌ پناه‌ بردن‌ ‌به‌ آفریننده جهان‌ بوده‌ ‌است‌.بدین‌ گونه‌ ‌خدا‌ ‌به‌ ‌ما فرمان‌ داده‌ ‌است‌ ‌که‌ تنها ‌به‌ ‌او‌ پناه‌ بریم‌، و ‌از‌ التجای‌ ‌به‌ ‌آنها‌ خودداری‌ ورزیم‌ و ‌اینکه‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌به‌ صراحت‌ بگوییم‌، گفته‌ ‌است‌:

«قُل‌‌-‌ بگو:» ای‌ کافران‌؟ ‌در‌ ‌آن‌ هنگام‌ ‌که‌ ‌شما‌ ‌به‌ مردم‌ و شرکای‌ فرضی‌ ‌خدا‌ و جادوگران‌ و کاهنان‌ و جن‌ و نظایر اینها پناه‌ می‌برید، ‌من‌ «أَعُوذُ بِرَب‌ِّ الفَلَق‌ِ‌-‌ ‌به‌ خداوند همه آفریده‌ها پناه‌ می‌برم‌.»

می‌پرسیم‌ ‌که‌ اولا: مفردات‌ استعاذه‌ و شروط ‌آن‌ چیست‌! ثانیا فلق‌ ‌یعنی‌ چه‌! استعاذه‌ حالتی‌ نفسانی‌ ‌است‌ ‌که‌ مایه ‌آن‌ ترسیدن‌ ‌از‌ خطر ‌است‌ و اعتماد داشتن‌ ‌به‌ ‌آن‌ کس‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ پناه‌ خواسته‌ ‌شده‌، و علاوه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ تمرینی‌ ‌برای‌ جلب‌ خرسندی‌ شخصی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ پناه‌ می‌طلبیم‌، و ‌از‌ ‌اینکه‌ گذشته‌، مطمئن‌ بودن‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ امر ‌که‌ تنها ‌او‌ قادر ‌به‌ دفع‌ خطر و نجات‌ دادن‌ ‌ما ‌است‌.

اما درباره معنی‌ فلق‌ اختلاف‌ فراوان‌ ‌است‌: بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ ‌آن‌ چاهی‌ ‌در‌ جهنم‌ ‌است‌ ‌که‌ دوزخ‌ ‌به‌ آتش‌ سوزان‌ ‌است‌‌-‌ پناه‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ ‌از‌ ‌آن‌، و بعضی‌ دیگر ‌آن‌ ‌را‌ صبح‌ ‌ یا ‌ زمین‌ مطمئن‌ ‌ یا ‌ کوه‌ها ‌ یا ‌ صخره‌ها دانسته‌اند، ولی‌ بهترین‌ قول‌ ‌در‌ معنی‌ ‌آن‌ کلام‌ جامعی‌ ‌است‌ ‌که‌ می‌گوید: معنی‌ ‌آن‌ همه آفریده‌های‌ ‌خدا‌ ‌است‌، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ ‌خدا‌ می‌گوید: أَ وَ لَم‌ یَرَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَن‌َّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما.«1»

و رب‌ الفلق‌: ‌آن‌ کس‌ ‌است‌ ‌که‌ دانه‌ ‌را‌ شکافت‌، و صبح‌ ‌را‌ شکافت‌، و کوه‌ها ‌را‌ ‌با‌ نهرها شکافت‌، و آسمانها و زمین‌ و همه‌ چیز ‌را‌ شکافت‌ و آشکار کرد. [ نظرات / امتیازها ]
2) [2] آیا آنچه‌ ‌خدا‌ آفریده‌، خیر مطلق‌ ‌است‌ ‌ یا ‌ شر مطلق‌، ‌ یا ‌ ‌در‌ ‌هر‌ چیزی‌ مقداری‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ و مقداری‌ ‌از‌ ‌آن‌!

بعضی‌ گفته‌اند: چگونه‌ ‌خدا‌ ‌که‌ خیر گسترده‌ ‌است‌ شر می‌آفریند!

و دیگران‌ گفته‌اند: هستی‌ حالت‌ غضب‌ الاهی‌ و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ شر مطلق‌ ‌است‌؟و ‌هر‌ دو گفته‌ نادرست‌ ‌است‌ و ‌با‌ و جدان‌ و فطرت‌ ‌ما موافق‌ نیست‌.

درست‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ کاینات‌ ‌را‌ ‌به‌ رحمت‌ ‌خود‌ آفریده‌ و بشر ‌را‌ ‌برای‌ ‌آن‌ آفریده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ رحمت‌ خودش‌ ‌او‌ ‌را‌ بهره‌مند سازد، ولی‌ ذات‌ مخلوق‌ نیستی‌ و ناتوانی‌ و نقصان‌ باقی‌ می‌ماند، و ‌از‌ همین‌ عجز بزرگداشت‌ چیزهای‌ سلبی‌ و منفی‌ پدید می‌آید، ولی‌ ‌در‌ ‌او‌ ناحیه‌ای‌ ‌از‌ خیر باقی‌ می‌ماند ‌که‌ ‌به‌ تجلیات‌ پروردگارش‌ تعلق‌ دارد، و بخشش‌ ‌او‌ غالبا ‌بر‌ جانب‌ شر می‌چربد، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ رحمت‌ ‌او‌ گسترده‌تر ‌از‌ غضب‌ ‌او‌، و فضل‌ ‌او‌ بزرگتر ‌از‌ عدل‌ ‌او‌ سبحانه‌ و ‌تعالی‌ ‌است‌.

‌خدا‌ ‌هر‌ زنده‌ای‌ ‌را‌ چنان‌ آفریده‌ ‌است‌ ‌که‌ جانب‌ خیر ‌را‌ ‌بر‌ می‌گزیند و ‌از‌ جانب‌ شر ‌در‌ نفس‌ ‌خود‌ و ‌در‌ آفریدگان‌ محیط ‌بر‌ ‌خود‌ پرهیز می‌کند، و انسان‌ ‌به‌ نوبه ‌خود‌ مجهز ‌به‌ وحی‌ و عقل‌ و غریزه‌ ‌است‌ ‌تا‌ ‌به‌ وسیله ‌آنها‌ ‌از‌ شر دوری‌ جوید، و پناه‌ بردن‌ ‌به‌ ‌خدا‌ شکلی‌ ‌از‌ اشکال‌ پرهیز کردن‌ ‌از‌ شرور ‌است‌.

«مِن‌ شَرِّ ما خَلَق‌َ‌-‌ ‌از‌ شر آنچه‌ آفریده‌ ‌شده‌ ‌است‌.»

شک‌ نیست‌ ‌که‌ روان‌ کردن‌ واجبات‌ شریعت‌ یکی‌ ‌از‌ مهمترین‌ و برجسته‌ترین‌ اشکال‌ فرار ‌از‌ شرّ ‌است‌، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ ‌ما ‌را‌ ‌به‌ راههای‌ سلامت‌ و وسایل‌ نجات‌ رهبری‌ می‌کند. [ نظرات / امتیازها ]
3) [3] شب‌ ‌با‌ تاریکی‌ و وسواس‌ و چیزهایی‌ ‌که‌ ‌در‌ شب‌ می‌آید می‌رسد، و ‌در‌ پناه‌ تاریکی‌ ‌آن‌ بعضی‌ ‌از‌ حشرات‌ و جانوران‌ وحشی‌ ‌به‌ حرکت‌ ‌در‌ می‌آیند، و تبهکاران‌ و کید کنندگان‌ ‌به‌ فعالیت‌ ‌بر‌ می‌آیند، و ‌بر‌ بعضی‌ بیماری‌ و اندوه‌ مستولی‌ می‌شود، و غریزه‌ها و شهوتها ‌در‌ نبودن‌ رقابت‌ اجتماعی‌ شدت‌ پیدا می‌کند، و آدمی‌ نیازمند عزم‌ و اراده اطمینان‌ بخشی‌ می‌شود ‌تا‌ ‌بر‌ شب‌ و خطرهای‌ ‌آن‌ پیروز شود، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌به‌ ‌او‌ پناه‌ می‌برد.

«وَ مِن‌ شَرِّ غاسِق‌ٍ إِذا وَقَب‌َ‌-‌ و ‌از‌ شرّ شب‌ تاریکی‌ ‌که‌ ‌در‌ می‌آید.»

گفته‌اند: غسق‌ شدت‌ تاریکی‌ ‌است‌، و غاسق‌ شب‌ ‌است‌ ‌ یا ‌ کسی‌ ‌که‌ ‌در‌ میان‌ ‌آن‌ حرکت‌ می‌کند، و وقب‌ ‌به‌ معنی‌ داخل‌ شدن‌ ‌است‌.

بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ شب‌ بدان‌ سبب‌ غاسق‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ روز سردتر ‌است‌، و‌در‌ ‌آن‌ حشرات‌ ‌از‌ جاهای‌ خویش‌ و درندگان‌ ‌از‌ کنامهای‌ ‌خود‌ بیرون‌ می‌آیند، و بد کاران‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌به‌ بیهوده‌ کاری‌ و تبهکاری‌ می‌پردازند. [ نظرات / امتیازها ]
4) [4] آیا جادوگری‌ ‌را‌ حقیقتی‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ هست‌ ‌آن‌ چیست‌! چنان‌ می‌نماید ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ حقیقتی‌ ‌است‌، و ‌علی‌ رغم‌ عواملی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ دخالت‌ می‌کند ‌به‌ صورت‌ کامل‌ شناخته‌ نشده‌ ‌است‌، و ‌از‌ جمله ‌اینکه‌ عوامل‌ ‌است‌ بعضی‌ ‌از‌ قوانین‌ طبیعی‌ ‌که‌ هنوز شناخته‌ نشده‌ و ممکن‌ ‌است‌ کاملا وسیله انجام‌ سحر بوده‌ ‌باشد‌، همچون‌ جیوه‌ای‌ ‌که‌ جادوگران‌ فرعون‌ ‌در‌ شبه‌ ریسمانهای‌ ‌خود‌ قرار می‌دادند، و ‌با‌ گرمی‌ آفتاب‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ حرکت‌ ‌در‌ می‌آورد، و ممکن‌ ‌است‌ گاه‌ حقیقت‌ ‌آن‌ قوت‌ روح‌ ‌در‌ نزد جادوگر بوده‌ ‌باشد‌ ‌ یا ‌ ‌به‌ خدمت‌ گرفتن‌ ارواح‌ شریر، و ‌هر‌ چه‌ بوده‌ ‌باشد‌، تسلیم‌ شدن‌ ‌به‌ سحر و تأثیرات‌ ‌آن‌ جایز نیست‌، بلکه‌ مبارزه ‌با‌ ‌آن‌ ‌از‌ طریق‌ توکل‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ و پناه‌ جستن‌ ‌از‌ ‌او‌ ضرورت‌ دارد.

«وَ مِن‌ شَرِّ النَّفّاثات‌ِ فِی‌ العُقَدِ‌-‌ و ‌از‌ شرّ زنان‌ دمنده ‌در‌ گرهها.»

‌در‌ قدیم‌ پیر زنان‌ ‌به‌ کار جادوگری‌ می‌پرداختند، و مردمان‌ و مخصوصا زنان‌ ‌را‌ فریب‌ می‌دادند، و ‌اینکه‌ حالت‌ انگیزه ترس‌ ‌در‌ بسیاری‌ ‌از‌ کسان‌ می‌شد و لازم‌ می‌آمد ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ جادوگران‌ ‌به‌ ‌خدا‌ پناه‌ برند.

بعضی‌ ‌از‌ مفسران‌ گفته‌اند: مقصود ‌از‌ النّفّاثات‌ ‌فی‌ العقد: زنانی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ افکار منفی‌ خویش‌ ‌در‌ عقد عزم‌ ارادی‌ مردمان‌ می‌دمیدند. ولی‌ بیشتر مفسران‌ مراد ‌از‌ ‌آن‌ ‌را‌ زنان‌ جادوگر دانسته‌اند، و ‌اینکه‌ گفته‌ ‌با‌ سبب‌ نزول‌ ‌آیه‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ سوره‌ نزدیکتر ‌است‌، ولی‌ آنچه‌ ‌در‌ روایتها ‌در‌ ‌اینکه‌ خصوص‌ آمده‌ قابل‌ قبول‌ نیست‌، زیرا ‌که‌ مخالفت‌ ‌با‌ نزول‌ ‌آن‌ ‌در‌ مکه‌ ‌است‌، و همچنین‌ ‌با‌ عصمت‌ ‌رسول‌ اللّه‌ سازگاری‌ ندارد و ‌با‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌از‌ سحر بیزار بوده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) [5] گاه‌ اسباب‌ خطرهایی‌ ‌که‌ متوجه‌ انسان‌ می‌شود، سببهای‌ معقولی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ شخص‌ ‌از‌ ‌آنها‌ آگاه‌ شود امکان‌ پرهیز کردن‌ ‌از‌ ‌آنها‌ وجود دارد، مگر حسد ‌که‌ سبب‌ ‌آن‌ حالتی‌ ‌در‌ نفس‌ شخص‌ حسود ‌است‌، و پرهیز کردن‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌در‌ هنگامی‌ ‌که‌ سبب‌ اساسی‌ دشواریها و خطرهای‌ محیط ‌بر‌ شخص‌ ‌شده‌ دشوار ‌است‌، ولی‌ آیا‌اینکه‌ امر باید سبب‌ ‌آن‌ شود ‌که‌ شخص‌ ‌از‌ عمل‌ کردن‌ و بهره‌مند شدن‌ ‌از‌ نعمتهای‌ ‌خدا‌ و پیشرفت‌ و ترقی‌ تنها ‌به‌ خاطر ‌اینکه‌ ‌که‌ کسی‌ ‌بر‌ ‌من‌ رشک‌ خواهد برد خودداری‌ کند! هرگز ... بلکه‌ لازم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ شر حسود ‌در‌ هنگام‌ حسادت‌ ‌به‌ خدای‌ تبارک‌ و ‌تعالی‌ پناه‌ برد.

«وَ مِن‌ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ‌-‌ و ‌از‌ شر حسودی‌ ‌که‌ رشک‌ برد.»

‌خدا‌ حسود ‌را‌ ‌از‌ تغییر حالت‌ دادن‌ حسد ‌خود‌ ‌به‌ عملی‌ دشمنانه‌ منصرف‌ می‌سازد، زیرا ‌که‌ حسد، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ ‌با‌ گفته‌ ‌ یا ‌ عملی‌ آشکار نشود بی‌اثر می‌ماند، و هیچ‌ انسانی‌ ‌از‌ حسد تهی‌ نیست‌، جز ‌اینکه‌ ‌که‌ بیشتر مردم‌، چرا ‌که‌ ‌از‌ زیان‌ حسد آگاهند و می‌دانند ‌که‌ زیان‌ ‌آن‌ ‌به‌ خودشان‌ بیش‌ ‌از‌ دیگران‌ آسیب‌ می‌رساند، ‌از‌ ‌آن‌ منصرف‌ می‌شوند و ‌به‌ حال‌ غبطه‌ ‌در‌ می‌آیند، و ‌حتی‌ گفته‌ ‌شده‌ ‌است‌: «هیچ‌ ظالمی‌ ‌را‌ شبیه‌تر ‌به‌ مظلوم‌ ‌از‌ حسود ندیده‌ام‌».«2»

حسد سبب‌ ‌آن‌ شد ‌که‌ شیطان‌ ‌از‌ سجده‌ کردن‌ ‌به‌ آدم‌ خودداری‌ کرد، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ سبب‌ وقوع‌ اولین‌ جریمه‌ ‌بر‌ زمین‌ شد ‌که‌ ‌با‌ ‌آن‌ قابیل‌ برادرش‌ هابیل‌ ‌را‌ کشت‌.

پناه‌ می‌بریم‌ ‌به‌ ‌خدا‌ ‌از‌ شر ‌آن‌ و ‌از‌ شر کسی‌ ‌که‌ حامل‌ ‌آن‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
 » مجمع البیان
1) قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

هان اى پیامبر! بگو: پناه مى برم به پرودگار سپیده دم،

در آیه، گرچه به ظاهر روى سخن با پیامبر است و به او فرمان مى رسد، امّا پیام به همه مردم مى باشد و منظور این است که: هان اى پیامبر! به مردم بگو و بیاموز که: به پروردگار سپیده دم و آفریدگار و تدبیرگر توانا و فرزانه آن پناه مى برم؛ [ نظرات / امتیازها ]
2) مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ

از شرّ هر آنچه ذات بى همتاى او از پریان و آدمیان و دیگر جنبندگان و حیوانات آفریده است،

از دیدگاه گروهى از مفسران پیشین از جمله «ابن عباس»، بدان جهت به سپیده دم، «فلق» گفته شده است که به هنگام دمیده شدن سپیده، پرده سیاه شب به وسیله آن شکافته مى شود. واژه «فجر» نیز دراین مورد به کار رفته است، چرا که با آمدن روشنایى سپیده دم، سیاهى شب شکاف بر مى دارد و مى رود.

امّا از دیدگاه پاره اى منظور از واژه «فلق»، نوزاد است که از پدر و مادر ولادت مى یابد. برخى نیز برآنند که منظور شکافتن دانه و تخم و همانند آن است که گل و گیاه باشرایط و نظامى شگفت انگیز از آنها ولادت مى یابد.

به باور «سدى» واژه «فلق» به معنى چاهى است بسیار عمیق در دوزخ که گرفتاران در آن جا، از شدت سوزانندگى آتشِ آن به خدا پناه مى برند.

این دیدگاه را «ابوحمزه ثمالى» و «على بن ابراهیم» هم روایت کرده اند.

گفتنى است که مفهوم آیه مورد بحث عام است و در تقدیر مى تواند این گونه باشد: هان اى پیامبر! بگو: از شرّ درندگان، گزندگان، پریان، شیطان ها، آدمیان بداندیش و هر آنچه پروردگار سپیده دم آفریده است، به ذات بى همتاى او پناه مى برم. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ

و از شرّ تاریکى آن گاه که فرا گیرد،

از دیدگاه گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و «حسن» منظور این است که: و از شرّ شب آن گاه که تاریکى و ظلمت آن جهان را فراگیرد، به پروردگار سپیده دم پناه مى برم.

با این بیان به نظر مى رسد منظور رویدادهاى ناگوارى است که در شب تار پدید مى آید. اختصاص شب به یادآورى به خاطر آن است که گناهکاران و بداندیشان، بیشتر در شب تار به ستم و بیداد دست مى یازند؛ همین گونه گزندگان و درندگان، بیشتر در تاریکى شب آسیب مى رسانند.

واژه «غسق» در اصل به معنى پرشدن و جریان یافتن چیزى به زیان و ضرر آمده است. واژه «غاسق» را نیز به «مهاجم» و یورشگرى تفسیر کرده اند که زیان مى رساند، خواه از انسان ها باشد یا از دیگر پدیده ها. [ نظرات / امتیازها ]
4) وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ

و از شرّ آن هایى که در گره ها مى دمند و افسون مى کنند،

از دیدگاه «حسن» و «قتاده» منظور این است که: و از شرّ زنان افسونگرى که جادو مى کنند و در گره ها مى دمند، به پروردگار سپیده دم پناه مى برم.

در روزگار فرود قرآن و نیز در زمان ما برخى از مردم چنین مى پندارند که افسونگران مى توانند در سلامتى و بیمارى کسى اثر گذارند، و یا سود و زیانى را متوجه او سازند و یا دور کنند، و نیز برخى مى پندارند که جادوگران با جنیان سر و سرّى دارند و از آن ها علم غیب مى آموزند، و با پندار این توانایى براى آنهاست که از آن ها احساس خطر، و یا به آنان احساس نیاز مى کنند و این پندارى است که براى دین و دنیاى انسان بسیار زیانبار است، و مى تواند آرامش خاطر را از فرد و جامعه سلب کند،

به همین جهت خداى آگاه و توانا براى آرامش خاطر بخشیدن به مردم با ایمان و توجه دادن به فرمانرواى هستى، به آنان دستور مى دهد که از شرّ همه پدیده ها و تاریکى شب به پروردگار سپیده دم پناه ببرند.

امّا «ابومسلم» در این مورد مى گوید: واژه «نفاثات» نه افسونگران، بلکه منظور زنانى است که با دلربایى و وسوسه هاى خود رأى و نظر مردان را مى زنند و آنان را به راه دلخواه خود مى برند. با این بیان از دیدگاه و قصد و آهنگ و یا رأى و عزم، به «عقده» و گره تعبیر مى گردد و از گشودن آن ها به دمیدن تعبیر مى شود؛ و از دیر باز جریان این گونه بوده است که هر کسى کارى را گره زد و بر آن دمید، باید خود آن را بگشاید. [ نظرات / امتیازها ]
5) وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ

و از شرّ هر حسود و حسادت ورزى، آن گاه که حسد ورزد، به پروردگار سپیده دم پناه مى برم.

و این دستور نیز بدان دلیل است که انسان حسادت ورز و گرفتار به این بلاى اخلاقى و بیمارى اجتماعى هر لحظه ممکن است براى تسکین ناراحتى درونى خود، به انسانى که مورد حسادت اوست زیانى وارد آورد، از این رو باید از شرّ او نیز به خدا پناه برد.

از دیدگاه پاره اى منظور از شرّ حسود، زیان رساندن چشم اوست، چرا که بسیار شده است که شورچشمى حسود به گونه اى در فرد مورد نظرش اثر نهاده، که او را دچار زیان و ضرر و یا بیمارى و عیب ساخته است.

در روایت آمده است که چشم زدن گاه واقعیت دارد، و برخى از چشم ها داراى این اثرند. العین حق.(370)

پاره اى آورده اند که: پیامبر، شترى به نام «عضباء» داشت که در همه مسابقات اسب دوانى و شتر دوانى پیش مى افتاد. روزى مردى صحرانشین آمد و به آن حضرت پیشنهاد مسابقه شتر دوانى داد.

مسابقه آغاز گردید و شترِ هماره برنده و پیشتاز پیامبر بر خلاف انتظار باخت. این موضوع بر یاران بسیار گران آمد، امّا آن حضرت فرمود: بر خداست که هیچ کس و هیچ چیزى را در دنیا اوج نبخشد و بالا نبرد، جز این که آن را پایین آورد.

و نیز آورده اند که فرمود: هر کس چیزى را دید و از آن خوشش آمد، بگوید: «اللّه! اللّه، ماشاءاللّه و لا قوة الا باللّه» در پناه خدا، از زیان و بدآمد روزگار در امان مى ماند.

و آورده اند که آن حضرت دو نور دیده اش حسن و حسین عزیز را به وسیله این دو سوره در پناه خدا سپرد [ نظرات / امتیازها ]
 » یوسفعلی
1) 6301. In Allah's created world, there are all kinds of forces and counterforces, especially those put in motion by beings who have been endowed with some sort of will. The forces of good may be compared to light, and those of evil to darkness. Allah can cleave the depths of darkness and produce light (6:96), and therefore we should cast off fear and take refuge in divine guidance and goodness.
6302. Falaq is the Dawn or Daybreak, the cleaving of darkness and the manifestation of light. This may be understood in various senses: (1) literally, when the darkness of the night is at its worst, rays of light pierce through and produce the dawn; (2) when the darkness of ignorance is at its worst, the light of Allah pierces through the soul and gives it enlightenment: 24:35; (3) non-existence is darkness, and life and activity may be typified by light. The author and source of all true light is Allah, and if we seek Him, we are free from ignorance, superstition, fear, and every kind of evil. [ نظرات / امتیازها ]
2) 6303. See n. 6301 above. Our trust in Allah is the refuge from every kind of fear and superstition, every kind of danger and evil. Three special kinds of mischief are specified in the next three verses, against which our best guard is our trust in Allah, the Light of the heavens and the earth. They are: (1) physical dangers, typified by darkness, (2) psychical dangers within us, typified by Secret Arts, and (3) psychical dangers from without us, resulting from a perverted will, which seeks to destroy any good that we enjoy. [ نظرات / امتیازها ]
3) 6304. The darkness of the night, physical darkness, is a good type of physical dangers and difficulties. Many people are afraid of physical darkness, and all are afraid of physical injuries, accidents, and calamities. We should not fear, but having taken reason able precautions, trust in Allah. [ نظرات / امتیازها ]
4) 6305. Those who practise Secret Arts: literally, 'those (feminine) who blow on knots', this having been a favourite form of witchcraft practiced by perverted women. Such secret arts cause psychological terror. They may be what is called magic, or secret plottings, or the display of false and seductive charms (3:14), or the spreading of false and secret rumours or slanders to frighten men or deter them from right action. There is fraud in such things, but men are swayed by it. They should cast off fear and do their duty. [ نظرات / امتیازها ]
5) 6306. Malignant envy, translated into action, seeks to destroy the happiness or the material or spiritual good enjoyed by other people. The best guard against it is trust in Allah with purity of heart. [ نظرات / امتیازها ]
  صفدر فولادي
1) فلق؛ بنا بر قول مشهور و متواتر، یعنی شکافتن و جدا کردن و لذا لحظه ای که نور صبح؛ تاریکی را میشکافد؛ فلق ایجاد میشود.
گویا نور را باید با شکاف تاریکی و ظلمت بوجود آورد. یک معنی استعاره ای هم میتوان در این رابطه بیان کرد و آن اینکه اگر در تشبیه؛ شب را ( در مثل ) شر بگوئیم یا حداقل پوشاننده و ساتر خیر؛ شکاف شب و آغاز نور و روشنائی را میتوان شروع و آغاز خیر تشبیه کرد.
پس باید بکسی پناه برد که ستر و پوشش و لایه ای را که بر روی خیر کشیده شده بود؛ با فلق برداشته و می شکافد تا نور و روز و روشنائی و خیر پدیدار گردد.
تعابیر دیگری را هم میتوان از فلق، منظور داشت که از سوی مفسرین بیان نیز شده است؛ باینکه فلق ناظر به خلقت و وجود نیز میباشد یعنی هر چیزیکه از عدم به خلقت می آید؛ فلق است. یعنی بایستی عدم، شکافته شود تا وجود؛ موجود شود. پس بقول مرحوم علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان رب فلق یعنی رب مخلوق
همیشه اینطور فکر میکنم که بیان یک صفت، برای حضرت احدیت در طول آیه یا آیات بعدی و حتی در کل سوره؛ باید جستجوی معنوی کرد؛ یعنی بایستی یک رابطه ای بین صفتی که پسوند رب یا اسامی مشابه آن هست، مثل رب الفلق رب الناس رب... با معانی ائی که بعدا می آید؛ یک ارتباط معنائی وجود داشته باشد.
اینکه میفرماید: خدای صبحدم بایست با دیده بصیرت؛ تامل و تعمق کرد که بعد از امر به پناه بردن به خدای صبحدم؛ چه مطلبی آمده و چه چیزی امر یا تاکید شده است؟! احتمالا نبایستی بی ارتباط با ماقبل خود باشد. بیان صفت قطعا متناسب با موضوع و متن میباشد
فلق چاه عمیقی است در جهنم که اهل آتش از شدّت حرارتش به خدا پناه می برند و آن چاه از خدا می خواهد که حرارتش را از خود خارج سازد، پس خدای متعال به آن چاه اذن می دهد، پس وقتی آتش از آن چاه خارج می شود، تمام جهنّم را به آتش می کشاند و در این چاه صندوقی است که از آتش آن، اهل آن چاه به خدا پناه می برند و در آن صندوق تابوتی است که در آن شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین عذاب می شوند امّا شش نفر از اولین: قابیل پسر حضرت آدم است که برادر خود را کشت، و نمرود آن کسی که حضرت ابراهیم را در آتش افکند، و فرعون که پادشاه زمان حضرت موسی بود، و سامری که گوساله ساخت، و آن کسی که مردم یهودی را به شرک بازگرداند و آن که نصاری را مشرک نمود. و امّا شش نفر از آخرین: اوّلی(ابی بکر لعنت الله علیه) و دومی (عمر لعنت الله علیه) و سومی (عثمان لعنت الله علیه) و چهارمی (معاویه لعنت الله علیه) و رئیس خوارج (لعنت الله علیه) و ابن ملجم (لعنت الله علیه) – که خداوند همۀ آنها را لعنت کند – می باشند.»
[ نظرات / امتیازها ]
2) میتوان نتیجه گرفت که مخلوقات خداوند اعم از جن و انس و حیوان و... میتوانند منشاء شر یا شرورات باشند. لذا مصدر شرورات را خداوند به مخلوقات نسبت میدهد؛ اگر شری هست؛ این شر؛ العیاذ بالله از سوی حضرت حق نخواهد بود، بلکه از سوی مخلوقات است. حالا منظوردر اینجا قطعا، مطلق مخلوقات نیست که فی نفسه منشاء شرورات هستند؛ بلکه موجوداتی که دارای شرند؛ یا موجوداتی که در بعضی مواقع از آنها شر صادر میشود، در عین اینکه در غالب مواقع خیر از آنها صادر میشود.
اینطور نیست که مخلوقات حضرت خالق، دائما دارای شر یا دائما دارای خیر باشند. فرشتگانی هستند که مخلوق خدایند و خیر مطلق اند و بالعکس؛ اما مخلوقاتی هستند که مثل جن وانس میتوانند خیر و یا شر داشته باشند؛ یا در بعضی مواقع ( بویژه در زمان غفلت از پروردگار ) شروراتی از آنها صادر میشود. بویژه از ناحیه انسان که مختارهم آفریده شده است. بواسطه همین اختیار، میتواند شروراتی را صادر نماید و بالقوه امکان ایجاد شر را دارد.
اما آیا خداوند مخلوقاتی خلق کرده است که بطور مطلق مصدر هیچ کاری ، جز شر نباشند؟! قطعا باید گفت: خیر !
اگردر این موضع ، شیطان را بذهن آوردید؛ بایستی گفت که، گرچه شیطان منشاء شرورات و فی الواقع عدو مبین بنی آدم است ، اما این حالت برای شیطان از سر عملکرد خود اوست. شیطان بواسطه نافرمانی از فرمان حق و از سر تکبر و غرور و خودخواهی براهی افتاد که منشاء تمامی شرورات بخصوص برای آدمیزاده میباشد.
شَرِّ » : بلا و بدی . « شَرِّ مَا . . . » : در اضافه ( شَرِّ ) به ( مَا ) این نکته است که پروردگار با این بیان به انسان فهمانده است که هر شرّی از هر مخلوقی صادر و ناشی شود ، منتسب و مرتبط به خود آن مخلوق است . شرّ محض هم وجود ندارد و بلکه شُرور نسبی است . آنچه نسبت به تو شرّ است ، نسبت به آفریده دیگری خیر است . مثلاً اگر گرگی گوسفند تو را بخورد ، این کار نسبت به تو و گوسفند شرّ است و نسبت به گرگ خیر . تفنگ یک حربه دفاعی است‌ ؛ نشانه رفتن آن به سوی دشمن خونخواره خیر ، و به سوی دوست یا آدم بیگناهی شرّ است . و . . . خلاصه خدا هر چیزی را برای کاری و مصلحتی آفریده است و اغلب حکمت و فلسفه آنها از دید ما پنهان است .‏
[ نظرات / امتیازها ]
3) قطعا شب فی نفسه منشاء شرورات نیست و منظور خداوند رحمن نیز چنین نبوده است. شب در جای خویش در آیات خداوندی به نیکوئی بیان شده است. فرش آرامش و بستر استراحت بشری است؛ زمانی است که خستگی پرطلاطم روز را در سکون و آرامش آن مرتفع می کنیم. و زمانی است که رابطه خاص و ویژه ای را با معبود و محبوب میتوان برقرار کرد.
از جهت لغوی غاسق از ریشه غسق یعنی زمانی که اولین مرحله از تاریکی و ظلمت فرا میرسد. یعنی وقتی که آن اندک سوسوی شفق در غروب ناپدید میشود؛ ظلمتی فرا میرسد که غسق است. معنی وقب نیز یعنی داخل شدن.
پس معنی ظاهری آیه شریفه این است که ، از شر شب وقتی که ظلمانی میشود. یا از شر لحظه ای که روشنائی بطور مطلق رفته و ظلمت داخل میشود. صاحب تفسیر المیزان در تفسیر این آیه؛ علت اینکه شر را به شب نسبت داده است مینویسد که ( نقل بمضمون ) بدو واسطه این نسبت داده شده است:
اول آنکه؛ اغلب شرورات در شب واقع میشود؛ زیرا تاریکی شب؛ فرد شرور را در شرارت یاری میکند.
دوم آنکه؛ آدمی در زمان مواجه شدن با شرورات در شب توانائی کمتری دارد تا در روز.
اگر در کلام بشری قرار بود تشبیهی در بیان لحظات خیر و شر صورت پذیرد؛ قطعا بالاتفاق شب ( بویژه در ظلمت مطلق شب ) به شر و روز به خیر تشبیه میشد. اما اینکه آیا در کلام الهی صرفا منظور این تشبیه بوده یا خیر ؟ بر ما معلوم نیست. در آیه قبل شر آنچه خلق کرده است را بطور مطلق و عام بیان فرموده است و در این آیه خصوص شر را که ظلمت شب باشد ، به اشاره فرمود.
شب نیز از مخلوقات الهی است و در حالت غسق دارای شر است! و یا اینکه در این زمان امکان ایجاد یا صدور شر از سوی شریر یا شریران بسهولت بیشتری فراهم میشود.
اگر ما بعنوان خواننده تفسیر کبیر المیزان، ادله مرحوم طباطبائی در اینکه چرا شب را به شر تشبیه کرده اند، بویژه در توجیه ناتوانی بشر در شب؛ بهمین صورت ظاهر که بیان شد ادراک نمائیم در آنصورت، خیلی نمیتوان این ادله را نزدیک به معنی اصلی آن دریافت کرد. چرا که بشر در روز نیزحتی برای دفع شر، ناتوان است؛ بویژه آنکه آیه با فرمان خداوندی ، امر به پناه بردن به حضرت حق را میدهد؛ شری که بشر قدرت دفع آنرا داشته باشد؛ در روز یا اینکه امکان دفع آن در روز بیشتر باشد ( و در شب امکانش کم است ) با این دستور اکید که باید به خدا پناه برد چندان تطابق معنوی ندارد.
لابد شر از نوع شری است بزرگ که برای دفع آن می بایستی به قدرت مطلقه خداوندی پناه برد؛ منظورما این است که: تصور میشود ( منطقا ) استمداد و پناه جوئی از رب فلق برای دفع شر؛ باید ( منطقا ) شری باشد که دفع آن فوق طاقت بشری ( است ) باشد.
و خلاصه منظور نهائی این است که ، جمع آوری عده و عده برای دفع شر بایستی منطقا متناسب با تعداد و میزان؛ عمق تهدید، خطر یا شر باشد. یعنی برای دفع شر یک گروه مثلا ده (10 ) نفره تروریست؛ یک لشگر را با تجهیزات کامل نباید اعزام کرد؛ یا به استمداد گرفت!
اگر فرض مقابل را بگیریم؛ آنوقت باید گفت که در روز که امکان دفع شر از سوی آدمی بیشتر است؛ خیلی نمیتواند ارتباط داشته باشد که بگوئیم؛ پناه میبرم به خداوند
اما از اینجهت که تصور میشود که در آیه نیامده است که پناه میبرم به خداوند صبحدم از شر روز ( یا از شر زمانی از روز که شیاطین از همهمه و سرگرمی خلق الله در بازار سوء استفاده کرده و فراهم آوردن شر را موجب میشوند) میتوان توجیه ناتوانی بشر در شب در مقایسه با روز برای دفع شر را پذیرفت
[ نظرات / امتیازها ]
4) کنایه از سخن چینان و غیب‌کنندگان و مفسدان وکسانی است که می‌کوشند با سخن و زمزمه و وسوسه، در کارهای مردم گره ایجاد کنند و آنها را پیچیده سازند و دوستی و برادری مردم را از میان برند. سپس می‌گوید نسبت به خبرچین هوشیار باش، او نزد تو چیزی می‌گوید که تو گمان می‌بری در آن صادق است، زیرا سخن چینان روحیات تو را می‌شناسند. از این رو، سخن یا اشاره یا گله‌ای از دوست تو می‌گیرند، سپس با برنامه‌ای خاص آن را برجسته و بزرگ و برای تو بازگو می‌کنند. تو می‌بینی که این سخن از دوست تو است، زیرا بخش‌هایی از این نقلِ قول از کلام او گرفته شده است. سپس، نزد دوست دیگر تو می‌روند و از تو نزد او سخن چینی می‌کنند و از همین راه رشتة دوستی تو و دیگران را پاره می‌کنند.
این گونه میان زن و شوهر و میان دو برادر و میان دو دوست و میان مردم را به هم می‌زنند، سخن پراکنی می‌کنند و میان مردم اختلاف می‌افکنند. اینان خطرناک‌ترین افراد بشر هستند.
غیب کننده و دروغگو و سخن چین و منافق کسانی‌اند که روابط میان مردم را مخدوش می‌کنند. مردم جامعه بنابر پیمان‌ها و تعهدهایی با هم زندگی می‌کنند. این پیمان‌ها و تعهدها همان عقد برادری و دوستی و ازدواج و همکاری و معامله و امثال اینهاست. اینان با سخنان و وسوسه‌ها و نَفَس‌ها و دمیدنشان این رشته‌های پیوند را می‌گسلند.
آیا مردان جادوگری نمیکنند ؟! شاید بدلیل آنکه این عمل دربین زنان رواج بیشتری داشته ( وشاید دارد) چنین آمده است.
آیا سحر و جادو واقعیت دارد؟! بحسب تصریح این آیه و آیات دیگر مصحف شریف؛ سحر و جادوگری وجود داشته و واقع شده و میشود. فی المثل در روایت حضرت موسی (ع) و فرعون این بحث در قرآن کریم مفصلا آمده است.
راستی آیا طبیعت و جوهره خلقت زن برای اعمال جادوگری و سحر مناسبتر از مردان است؟ آیا منظور این نیست که زنان با استفاده از طبیعت زنانه خویش و اداء و اطوارهای خاص خویش ( که معمولا مردان را افسون میکنند و دامنه این افسونگری باعث شیفتگی مردان و لذا نفوذ تصمیمات و آراء زنان در مردان شده و میشود) مردان را افسون میکنند؟
اگر افسونگری را از طایفه نسوان براحتی بتوان پذیرفت و آن وجه شیفتگی مردان در برابر آنها را نیز ، یعنی افسونگری آنها که معمولا با ناز و اداء و کرشمه و استفاده از جذبات زنانه ، مردان را فریفته خویش مینمایند؛ پس معنی دمیدن در گره ها یعنی چه؟ آیا این تعبیر ناظر به انجام عملیاتی خاص و تخصصی که همان سحر و جادوگری است، نیست؟!
[ نظرات / امتیازها ]
5) بسیاری از ما و، چه بسا بنا به طبیعت خود، حسد می‌ورزیم و جای ملامت هم نیست، زیرا خلقت آدمی این گونه است. برخی اراده‌ای ضعیف دارند، برخی دیدشان ضعیف است، برخی خوب حرف نمی‌زنند، برخی صدایشان آهسته است و برخی نیز به سبب وراثت یا محیط یا تربیت حسودند و در قلبشان حسادت هست. گناه چنین کسی که این گونه آفریده شده است چیست؟ باید خود را درمان کند، اما چگونه؟ باید حسادت را سرکوب کرد. اگر کسی حسادت ورزید اما حسادتش را نادیده گرفت و به مقتضیاتِ حسدش عمل نکرد، در این صورت، حسد کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود تا اینکه بمیرد. حسد آدمی را وامی‌دارد تا بر ضد کسی سخن بگوید، توطئه بچیند و مشکلاتی برایش ایجاد کند، اما اگر حسادت را نادیده بگیریم و از آن پیروی نکنیم، آهسته آهسته حسد کم‌تر می‌شود تا اینکه از میان می‌رود. حسادت با سرکوب کردنش از میان می‌رود، بر خلاف دیگر امیال آدمی. فی المثل، اگر فطرت یا غریزة جنسی و یا غریزة مدنیت در آدمی سرکوب شود، از بین نخواهد رفت، بلکه به عقل باطن راه می‌یابد و مشکلات و دشواری‌های دیگری می‌آفریند. این مسئله در مورد اموری است که از طبیعت آدمی نشئت می‌گیرد، اما آنچه خارج از طبیعت آدمی است، این گونه نیست. اگر بیماریی‌هایی مثل حسد و ترس و بخل و وسواس را که مرضی در فطرت آدمی هستند، سرکوب کنیم، از میان می‌روند و پایان می‌یابند. از همین روست که در حدیثِ شریفِ رفع نیز از حسد یاد شده است، یعنی کسی که در قلبش حسادت دارد تا هنگامی که سخنی نگفته باشد و توطئه‌ای نچیده باشد و کاری بر ضد کسی که به او حسادت می‌ورزد، انجام نداده باشد، حسادتش کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود، تا اینکه از میان می‌رود. چنین کسی به سبب حسادتش عِقابی ندارد و بی‌شک خداوند او را می‌بخشاید و درمانش می‌کند. قرآن کریم نیز با عبارت «وَ مِن شَرِّحاسِد إذا حَسَدَ» به همین مسائل اشاره دارد. اگر کسی حسادت نورزد، شرّی برایش نیست. این مسئلاه به طور طبیعی بدین معناست که حسادت شرّ و فساد و فتنه است و اگر حسود حسادت خود را عملی کند، باید از شرِّ او به خدا پناه ببریم. اما اگر حسود کاری نکرد، بدین معناست که شرّی ندارد.

[ نظرات / امتیازها ]
  سمانه عباس نژاد - تفسیر المیزان
2) یعنى از شر هر مخلوقى، چه انسان و چه جن و چه حیوانات و چه هر مخلوق دیگرى که شرى همراه خود دارد، پس، از عبارت (ما خلق ) نباید تو هم کرد که تمامى مخلوقات شرند و یا شرى با خود دارند، زیرا مطلق آمدن این عبارت دلیل بر استغراق و کلیت نیست. [ نظرات / امتیازها ]
3) در صحاح مى گوید: کلمه (غسق ) به معناى اولین مرحله از ظلمت شب است، وقتى گفته مى شود (قد غسق اللیل ) معنایش این است که تاریکى شب فرا رسید، و عاسق شب، آن ساعتى است که شفق سمت مغرب ناپدید شود.
و کلمه (وقوب ) که مصدر فعل ماضى (وقب ) است، به معناى داخل شدن است.
در نتیجه معناى آیه این مى شود: و از شر شب وقتى که با ظلمتش داخل مى شود. و اگر در آیه شریفه شر را به شب نسبت داده، به خاطر این بوده که شب با تاریکیش شریر را در رساندن شر کمک مى کند، و به همین جهت مى بینیم شرورى که در شب واقع مى شود بیشتر از شرور واقع در روز است. علاوه بر این، انسان که مورد حمله شرور است، در شب ناتوان تر از روز است.
ولى بعضى گفته اند: مراد از کلمه (غاسق ) خصوص شب نیست، بلکه هر شرى است که به آدمى هجوم بیاورد، هر چه مى خواهد باشد.
ذکر خصوص شر شبانگاه، شر ساحران و شر حاسد بعد از ذکر (من شر ما خلق) از باب اهتمام به این سه شرط است
در آیه اول مطلق شر را ذکر کرد، و در آیه دوم خصوص (شر غاسق ) را یاد آور شد، و این خود از باب ذکر خاص بعد از عام است، تا اهتمام بیشتر نسبت به خاص را برساند، و در این سوره بعد از ذکر شر عام، به خصوص سه شر اهتمام شده است : یکى شر شب وقتى داخل مى شود. و دوم شر ساحران. و سوم شر حاسد، که مشغول توطئه مى گردد. و اهتمام بیشتر نسبت به این سه نوع شر بخاطر این است که انسان از این سه شر غافل است، یعنى این سه نوع شر در حال غفلت آدمى حمله مى آورند.
[ نظرات / امتیازها ]
4) یعنى و از شر زنان جادوگر ساحر، که در عقده ها و گره ها علیه مسحور مى دمند، و به این وسیله مسحور را جادو مى کنند. و اگر از میان جادوگران، خصوص زنان را نام برد، براى این بود که سحر و جادوگرى در بین زنان بیشتر است تا مردان، و از این آیه استفاده مى شود که قرآن کریم تاثیر سحر را فى الجمله تصدیق دارد، و نظیر این آیه در تصدیق سحر آیه زیر است که در داستان هاروت و ماروت مى فرماید: (فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله )، و نیز نظیر آن، آیه اى است که سخن از ساحران فرعون دارد.
ولى بعضى از مفسرین گفته اند: آیه مورد بحث نظرى به سحر ندارد، بلکه مرادش از دمندگان در گره ها، آن زنانى است که با تسویلات خود تصمیم هاى شوهران را از ایشان مى گیرند و راى شوهران را متمایل به آن جانبى مى کنند که خودشان صلاح مى دانند و دوست دارند، پس مراد از کلمه عقد - که جمع (عقده ) است - راى، و مراد از (نفث در عقد) به طور کنایه سست کردن تصمیم شوهر است. ولى این معنایى به دور از ذهن است. [ نظرات / امتیازها ]
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه سید ابراهیم بروجردی
1) قوله تعالی : {قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ}
در این سوره خــــداوند به پیغمبرش امر میکند که به امت بگوید پناه برید بخــــدا از شر این چیزها, البته مفسرین در معنای فلق اختلاف کرده اند. ابن عباس گفت فلق صبح است چه شب از آن شکافته میشود و بعضی گفتند بمعنای خلق است, چه موجودات از عدم شکافته میشوند و از آن بیرون می آیند و جمله من شر ما خلق بعد از خاص است و مراد جمع مخلوقات از آدمی و سباع و درندگان و حیوانات است.
ابن بابویه از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود فلق چاهی است در جهنم که اهل جهنم از آتش آن پناه میبرند و از خــــداوند سؤال میکنند که اجازه بفرماید تنفس کنند که آن به اذن پــــروردگار تنفس میکنند ولی از شدت حرارت آن جهنم میسوزند و در آن چاه صندوقی از آتش است که اهل آن چاه به خــــدا پناه میبرند از شدت حرارت صندوق و در آنجا شش نفر از مردم اولین و شش نفر از آخرین است. اولین قابیل پسر آدم که برادرش را کشت و دوم نمرود که حضرت ابراهیم را در آتش افکند و سوم فرعون و چهارم سامری که بت گوساله ساخت و پنجم کسی است که بنی اسرائیل را از دین موسی برگردانید و ششم همان شخصی است که نصاری را از دین و طریقه حضرت عیسی بازداشت و شش نفر آخرین اولی و دومی و سومی ... و معاویه و ذوالثدبین رئیس خوارج نهروان و ابن ملجم قاتل امیرالمؤمنین ع.
[ نظرات / امتیازها ]
4) {وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ} "و پناه میجویم از شر زنان افسونگر چون به جادو در کوهها بدمند"
و خـــداوند امر فرمود استعاذه از شر ساحران را برای آنکه اگر کسی اعتقاد کند که سحر میبخشد و رنجی از این جهت در دل او پدید آید پناه بخــــداوند بجوید.
طبرسی از مفضل بن عمر روایت کرده حضرت صادق ع فرمود: امیرالمؤمنین ع فرموده زمانی جبرئیل بر پیغمبر اکرم ﷺ گفت ای رسول خـــدا دختران لبید بن اعصم یهودی برای وجود مقدست سحر و جادو کردند و رشته ای گرفتند و یازده گره بر آن زدند و در حقه گذاشتند و در چاه بنی زریق افکندند کسی را بفرست آنرا بیرون آورد, پیغمبر اکرم ﷺ امیر المؤمنین ع و زبیر بن عوام را فرستاد آن را بیرون آورد و حضورش تقدیم داشتند, پیغمبر اکرم ﷺ فرمود ان حضرت سوره معوذتین را بر آن رشته خواندند و هر آیه ایکه قرائت مینمودند یک گره از آن باز میشد و چون از قرائت معوذتین فارغ شد تمام گره ها باز شد و این خود نوعی از اخبار غیب است و معجزه ایست از آنحضرت و اگر سحر تاثیری بوجود مقدسش داشت و یهودیان هم قدرت بر اینگونه اعمال داشتند همانا حضرتش و بسیاری از مؤمنین را با آن شدت و عداوت و دشمنی که پیغمبر و مسلمین داشتند آنها را به قتل می رساندند. [ نظرات / امتیازها ]
5) {وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ} "و پناه می جویم از شر حسود بدخواه چون آتش رشک و حسد بر فروزد"
پـــــروردگار جمع فرموده شرور را در این سوره و ختم نموده آنها را به حسد تا بدانند مردم حسد پست ترین طبیعت بشر است.
در کافی از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود رسول اکرم ﷺ فرموده فقر و مستمندی نزدیک است که انسان را به کفر بکشاند و حسد نزدیک است که غالب گرداند حاسد را بر مقدرات الهی و فرمود آفت دین حسد و عجب و تکبر است و فرمود خـــداوند به موسی فرمود: "ای موسی حسد مبر بر مردم به واسطه چیزیکه خـــداوند به آنها عطا نموده و نظر و چشمداشت به نعمتهای ایشان نداشته باش چه حاسد غضب کننده بر نعمت من و مخالف است با قسمت من که میان بندگان خود تقسیم نمودم و شخص حاسد از من نیست و من از او نمیباشم و مؤمن غبطه میخورد ولی حسد نمی ورزد ولی منافق حسد میبرد و غبطه نمیخورد".
در کافی از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود حسد ایمان را محو میکند چنانکه آتش هیزم را محو می نماید و فرمود: بپرهیزید از حسد, بعضی از شما بر بعضی دیگر حسد نبرد و بعد فرمود روزی عیسی بن مریم با یکی از اصحاب خود مسافرت مینمود که به دریا رسیدند عیسی ع گفت {بِسمِ اللّه ِ ـ بِصحَّةِ یَقینٍ مِنهُ} و از روی آب دریا عبور کرد آنمرد هم نیز همان کلمات عیسی ع را گفت و بزبان آورد و از روی آب دریا عبور نمود در وسط راه با خود گفت این عیسی روح الله از روی آب دریا عبور نمود منم عبور کردم بمحض اینکه این معنا در ذهن و دلش خطور کرد آب دریا او را فرو گرفت نزدیک بود غرق شود که به عیسی ع استغاثه کرد و او را نجات داد و عیسی ع فرمود: ای بنده خـــدا با خود چه گفتی که در اثر آن میخواستی غرق شوی عرضکرد عجبی در من داخل شد گفتم عیسی از روی آب عبور میکند و منهم عبور میکنم فرمود چون تو نفس خود را در غیر موضعیکه خـــداوند نهاده نهادی و قرار دادی, لذا پــــروردگار بر تو غضب نمود, توبه کن از گفتاریکه بزبان جاری کردی و بپرهیز از خدا و حسد مبر به کسی, آن مرد توبه کرد و برگشت بحالت اولی خود و از روی آب دریا همراه عیسی ع عبور نمود و به ساحل رسید. [ نظرات / امتیازها ]