● معنای کلمه «راودته»
در مفردات (مفردات راغب، ماده «رود») گفته: کلمه «رود» به معناى تردد و آمد و شد کردن به آرامى است به خاطر یافتن چیزى، و کلمه «رائد» هم که به معناى طالب و جستجوگر علفزار است از همان ماده است «اراده» از ماده «راد، یرود» که به معناى سعى در طلب چیزى است، انتقال یافته و به معناى خواستن شده. آن گاه مىگوید: «مراوده» به معناى اینست که کسى در اراده با تو نزاع کند یعنى تو چیزى را بخواهى و او چیز دیگرى را، و یا تو در طلب چیزى سعى و کوشش کنى و او در طلب چیز دیگرى. و اگر گفته شود: «راودت فلانا عن کذا» هم چنان که خداى تعالى فرموده: «هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» و نیز فرموده: «تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ» معنایش این است که «فلانى فلان شخص را از رأیش برگردانید» و در دومى «او مراوده کرد با من» و در سومى «او با غلامش مراوده مىکند» یعنى او را از رأیش برمىگرداند. و در دو جمله «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» و جمله «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ» نیز به این معنا است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در مجمع البیان (ج 5، ص 222 و 223) گفته: «مراوده» به معناى مطالبه چیزى است به رفق و مدارا و نرمى تا کارى که در نظر است به آن چیز انجام یابد، و از همین باب است که به میله سرمه مىگویند «مرود» زیرا با آن سرمه مىکشند، ولى در مطالبه قرض نمىگویند «راوده». و اصل این کلمه از ماده «راد، یرود» به معناى طلب چراگاه است، و در مثل آمده که: «الرائد لا یکذب اهله» کسى که در جستجوى چراگاه است به اهل خود دروغ نمىگوید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 160 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «راودته»
در مفردات (مفردات راغب، ماده «رود») گفته: کلمه «رود» به معناى تردد و آمد و شد کردن به آرامى است به خاطر یافتن چیزى، و کلمه «رائد» هم که به معناى طالب و جستجوگر علفزار است از همان ماده است «اراده» از ماده «راد، یرود» که به معناى سعى در طلب چیزى است، انتقال یافته و به معناى خواستن شده. آن گاه مىگوید: «مراوده» به معناى اینست که کسى در اراده با تو نزاع کند یعنى تو چیزى را بخواهى و او چیز دیگرى را، و یا تو در طلب چیزى سعى و کوشش کنى و او در طلب چیز دیگرى. و اگر گفته شود: «راودت فلانا عن کذا» هم چنان که خداى تعالى فرموده: «هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» و نیز فرموده: «تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ» معنایش این است که «فلانى فلان شخص را از رأیش برگردانید» و در دومى «او مراوده کرد با من» و در سومى «او با غلامش مراوده مىکند» یعنى او را از رأیش برمىگرداند. و در دو جمله «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» و جمله «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ» نیز به این معنا است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در مجمع البیان (ج 5، ص 222 و 223) گفته: «مراوده» به معناى مطالبه چیزى است به رفق و مدارا و نرمى تا کارى که در نظر است به آن چیز انجام یابد، و از همین باب است که به میله سرمه مىگویند «مرود» زیرا با آن سرمه مىکشند، ولى در مطالبه قرض نمىگویند «راوده». و اصل این کلمه از ماده «راد، یرود» به معناى طلب چراگاه است، و در مثل آمده که: «الرائد لا یکذب اهله» کسى که در جستجوى چراگاه است به اهل خود دروغ نمىگوید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 160 و 161 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «غلّقت»
«غلقت» از «تغلیق» است که به معناى بستن درب است آن چنان که دیگر نتوان باز کرد، زیرا ثلاثى مجرد آن به معناى صرف بستن است، و تشدید باب تفعیل مبالغه در بستن است که یا کثرت آن را مىرساند، و یا محکمى را.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 161 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «هیت لک»
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 161 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اعراب «معاذ الله»
«مَعاذَ اللَّهِ» به معناى «پناه مىبرم به خدا» مىباشد، بنا بر این، کلمه مذکور مفعول مطلق «اعوذ باللَّه» است که قائم مقام فعل است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 161 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عشق همسر عزیز مصر به حضرت یوسف (علیه السّلام)
همسر عزیز که خود عزیزه مصر بود، از طرف عزیز مامور مىشود که یوسف را احترام کند و به او مىگوید که وى در این کودک آمال و آرزوها دارد. او هم از اکرام و پذیرایى یوسف آنى دریغ نمىورزید، و در رسیدگى و احترام به او اهتمامى به خرج مىداد که هیچ شباهت به اهتمامى که در باره یک برده زرخرید مىورزند نداشت، بلکه شباهت به پذیرایى و عزتى داشت که نسبت به گوهرى کریم و گرانبها و یا پاره جگرى محبوب معمول مىداشتند. همسر عزیز علاوه بر سفارش شوهر، خودش این کودک را به خاطر جمال بىنظیر و کمال بى بدیلش دوست مىداشت و هر روزى که از عمر یوسف در خانه وى مىگذشت محبت او زیادتر مىشد، تا آنکه یوسف به حد بلوغ رسید و آثار کودکیش زائل و آثار مردیش ظاهر شد، در این وقت بود که دیگر همسر عزیز نمىتوانست از عشق او خوددارى کند و کنترل قلب خود را در دست بگیرد. او با آن همه عزت و شوکت سلطنت که داشت خود را در برابر عشقش بىاختیار مىدید، عشقى که سر و ضمیر او را در دست گرفته و تمامى قلب او را مالک شده بود.
یوسف هم یک معشوق رهگذر و دور دستى نبود که دسترسى به وى براى عاشقش زحمت و رسوایى بار بیاورد، بلکه دائما با او عشرت داشت و حتى یک لحظه هم از خانه بیرون نمىرفت، او غیر از این خانه جایى نداشت برود. از طرفى همسر عزیز خود را عزیزه این کشور مىداند، او چنین مىپندارد که یوسف یاراى سرپیچى از فرمانش را ندارد، آخر مگر جز این است که او مالک و صاحب یوسف و یوسف برده زرخرید اوست؟ او چطور مىتواند از خواسته مالکش سر برتابد، و جز اطاعت او چه چارهاى دارد؟! علاوه، خاندانهاى سلطنتى براى رسیدن به مقاصدى که دارند دست و بالشان بازتر از دیگران است، حیلهها و نقشهها در اختیارشان هست، چون هر وسیله و ابزارى که تصور شود هر چند با ارزش و نایاب باشد براى آنان فراهم است. از سوى دیگر خود این بانو هم از زیبا رویان مصر است، و قهرا همین طور بوده، چون زنان چرکین و بد ترکیب به درون دربار بزرگان راه ندارند و جز ستارگان خوش الحان و زیبا رویان جوان بدانجا راه نمىیابند.
و نظر به اینکه همه این عوامل در عزیزه مصر جمع بوده عادتا مىبایستى محبتش به یوسف خیلى شدید باشد بلکه همه آتشها در دل او شعلهور شده باشد، و در عشق یوسف مستغرق و واله گشته از خواب و خوراک و هر چیز دیگرى افتاده باشد. آرى، یوسف دل او را از هر طرف احاطه کرده بود، هر وقت حرف مىزد اول سخنش یوسف بود، و اگر سکوت مىکرد سراسر وجودش یوسف بود، او جز یوسف همى و آرزویى دیگر نداشت همه آرزوهایش در یوسف جمع شده بود: «قَدْ شَغَفَها حُبًّا» به راستى جمال یوسفى که دل هر بیننده را مسخر مىساخت چه بر سر او آورد که صبح و شام تماشاگر و عاشق و شیدایش بود و هر چه بیشتر نظارهاش مىکرد تشنهتر مىشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 163 و 164 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تمایل به مراوده زلیخا با حضرت یوسف (علیه السّلام)
روز به روز عزیزه مصر، خود را به وصال یوسف وعده مىداد و آرزویش تیزتر مىگشت و به منظور ظفر یافتن به آنچه مىخواست بیشتر با وى مهربانى مىکرد، و بیشتر، آن کرشمههایى را که اسلحه هر زیبارویى است به کار مىبست، و بیشتر به غنج و آرایش خود مىپرداخت، باشد که بتواند دل او را صید کند، هم چنان که او با حسن خود دل وى را به دام افکنده بود و شاید صبر و سکوتى را که از یوسف مشاهده مىکرد دلیل بر رضاى او مىپنداشته و در کار خود جسورتر و غرهتر مىشد.
تا سرانجام طاقتش سرآمد، و جانش به لب رسید، و از تمامى وسائلى که داشت ناامید گشت، زیرا کمترین اشارهاى از او ندید، ناگزیر با او در اتاق شخصیش خلوت کرد، اما خلوتى که با نقشه قبلى انجام شده بود. آرى، او را به خلوتى برد و همه درها را بست و در آنجا غیر او و یوسف کس دیگرى نبود، عزیزه خیلى اطمینان داشت که یوسف به خواستهاش گردن مىنهد، چون تا کنون از او تمردى ندیده بود، اوضاع و احوالى را هم که طراحى کرده بود همه به موفقیتش گواهى مىدادند.
اینک نوجوانى واله و شیداى در محبت، و زن جوانى سوخته و بىطاقت شده از عشق آن جوان، در یک جا جمعند، در جایى که غیر آن دو کسى نیست، یک طرف عزیزه مصر است که عشق به یوسف رگ قلبش را به پاره شدن تهدید مىکند، و هم اکنون مىخواهد او را از خود او منصرف و به سوى خودش متوجه سازد، و به همین منظور درها را بسته و به عزت و سلطنتى که دارد اعتماد نموده، با لحنى آمرانه «هَیْتَ لَکَ» او را به سوى خود مىخواند تا قاهریت و بزرگى خود را نسبت به او حفظ نموده به انجام فرمانش مجبور سازد.
یک طرف دیگر این خلوتگاه، یوسف ایستاده که محبت به پروردگارش او را مستغرق در خود ساخته و دلش را صاف و خالص نموده، بطورى که در آن، جایى براى هیچ چیز جز محبوبش باقى نگذارده. آرى، او هم اکنون با همه این شرایط با خداى خود در خلوت است، و غرق در مشاهده جمال و جلال خداست، تمامى اسباب ظاهرى- که به ظاهر سببند- از نظر او افتاده و بر خلاف آنچه عزیزه مصر فکر مىکند کمترین توجه و خضوع و اعتماد به آن اسباب ندارد.
اما عزیزه با همه اطمینانى که به خود داشت و با اینکه هیچ انتظارى نداشت، در پاسخ خود جملهاى را از یوسف دریافت کرد که یکباره او را در عشقش شکست داد.
یوسف در جوابش تهدید نکرد و نگفت من از عزیز مىترسم، و یا به عزیز خیانت روا نمىدارم، و یا من از خاندان نبوت و طهارتم، و یا عفت و عصمت من، مانع از فحشاى من است. نگفت من از عذاب خدا مىترسم و یا ثواب خدا را امید مىدارم. و اگر قلب او به سببى از اسباب ظاهرى بستگى و اعتماد داشت طبعا در چنین موقعیت خطرناکى از آن اسم مىبرد، ولى مىبینیم که به غیر از «مَعاذَ اللَّهِ» چیز دیگرى نگفت، و به غیر از عروة الوثقاى توحید به چیز دیگرى تمسک نجست.
پس معلوم مىشود در دل او جز پروردگارش احدى نبوده و دیدگانش جز به سوى او نمىنگریسته.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 164- 166 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● برتری حضرت یوسف (علیه السّلام) بر حضرت مریم (علیها سلام)
[عشق یوسف به خداوند] همان توحید خالصى است که محبت الهى وى را بدان راهنمایى نموده، و یاد تمامى اسباب و حتى یاد خودش را هم از دلش بیرون افکنده، زیرا اگر انیت خود را فراموش نکرده بود مىگفت: «من از تو پناه مىبرم به خدا» و یا عبارت دیگرى نظیر آن، بلکه گفت: «مَعاذَ اللَّهِ». و چقدر فرق است بین این گفتار و گفتار مریم که وقتى روح در برابرش به صورت بشرى ایستاد و مجسم شد گفت: «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا» (مریم/18).
خواهى گفت: اگر یاد خود را هم فراموش کرده بود چرا بعد از معاذ اللَّه گفت: «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» و از خودش سخن گفت؟ در جواب مىگوییم: پاسخ یوسف همان کلمه «مَعاذَ اللَّهِ» بود و اما این کلام که بعد آورد بدین منظور بود که توحیدى را که «مَعاذَ اللَّهِ» افاده کرد توضیح دهد و روشنش سازد، او خواست بگوید: اینکه مىبینیم تو در پذیرایى من نهایت درجه سعى را دارى با اینکه به ظاهر سفارش عزیز بود که گفت: «أَکْرِمِی مَثْواهُ» و لیکن من آن را کار خداى خود و یکى از احسانهاى او مىدانم. پس در حقیقت پروردگار من است که از من به احترام پذیرایى مىکند، هر چند به تو نسبت داده مىشود، و چون چنین است واجب است که من به او پناهنده شوم، و به همو پناهنده مىشوم، چون اجابت خواسته تو و ارتکاب این معصیت ظلم است و ظالمان رستگار نمىشوند، پس هیچ راهى براى ارتکاب چنین گناهى نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 166 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توحید حضرت یوسف (علیه السّلام)
یوسف (علیه السّلام) در جمله «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» چند نکته را افاده کرد: اول اینکه او داراى توحید است و به کیش بتپرستى اعتقاد ندارد، و از آنان که به جاى خدا ارباب دیگرى اتخاذ مىکنند و تدبیر عالم را به آنها نسبت مىدهند نیست، بلکه معتقد است که جز خداى تعالى رب دیگرى وجود ندارد.
دوم اینکه او از آنان که به زبان خدا را یکتا دانسته و لیکن عملا به او شرک مىورزند نیست و اسباب ظاهرى را مستقل در تاثیر نمىداند، بلکه معتقد است هر سببى در تاثیر خود محتاج به اذن خداست، و هر اثر جمیلى که براى هر سببى از اسباب باشد در حقیقت فعل خداى سبحان است، او همسر عزیز را در اینکه از وى به بهترین وجهى پذیرایى کرده مستقل نمىداند، پس عزیز و همسرش به عنوان رب که متولى امور وى شده باشند نیستند، بلکه خداى سبحان است که این دو را وادار ساخته تا او را گرامى بدارند، پس خداى سبحان او را گرامى داشته، و اوست که متولى امور است، و او در شداید باید به خدا پناهنده گردد.
سوم اینکه اگر در آنچه همسر عزیز بدان دعوتش میکند پناه به خدا مىبرد براى این است که این عمل ظلم است و ظالمان رستگار نمىشوند، و به سوى سعادت خویش هدایت نگشته در برابر پروردگارشان ایمن نمىگردند هم چنان که قرآن از جد یوسف، حضرت ابراهیم حکایت کرده که گفت: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82).
چهارم اینکه او مربوب یعنى مملوک و در تحت تربیت رب خویش، خداى سبحان است، و خود مالک چیزى از نفع و ضرر خویش نیست مگر آنچه را که خدا براى او خواسته باشد، و یا خدا دوست داشته باشد که او انجامش دهد، و به همین جهت در پاسخ پیشنهاد او با لفظ صریح خواسته او را رد نکرد، و با گفتن «مَعاذَ اللَّهِ» بطور کنایه جواب داد. نگفت: من چنین کارى نمىکنم، و یا چنین گناهى مرتکب نمىشوم، و یا به خدا پناه مىبرم از شر تو و یا امثال آن، چون اگر چنین مىگفت براى خود حول و قوهاى اثبات کرده بود که خود بوى شرک و جهالت را دارد، تنها در جمله «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» از خود یادى کرد، و این عیب نداشت، زیرا در مقام اثبات مربوبیت خود و تاکید ذلت و حاجت خود بود.
و عینا به همین علت به جاى «اکرام» کلمه «احسان» را به کار برد، با اینکه عزیز گفته بود: «أَکْرِمِی مَثْواهُ» او گفت: «انه احسن مثواى» چون در اکرام، معناى احترام و شخصیت و عظمت نهفته است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 166 و 167 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● برتری عشق آسمانی بر عشق زمینی
هر چند واقعه یوسف و همسر عزیز یک اتفاق خارجى بوده که میان آن دو واقع شده، ولى در حقیقت کشمکشى است که میان «حب» و «هیمان» الهى و میان عشق و دلدادگى حیوانى اتفاق افتاده، و این دو نوع عشق بر سر یوسف با هم مشاجره کردهاند، هر یک از این دو طرف سعى مىکرده یوسف را به سوى خود بکشاند و چون «کلمة اللَّه» علیا و فوق هر کلمهاى است لا جرم برد با او شده و یوسف سرانجام دستخوش جذبهاى آسمانى و الهى گشته، محبت الهى از او دفاع کرده است: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ».
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 167 و 168 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شرایط درخواست مراوده زلیخا از حضرت یوسف (علیه السّلام)
جمله «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ» دلالت مىکند بر اصل مراوده، و آوردن وصف «فى بیتها» براى دلالت بر این معنا است که همه اوضاع و احوال علیه یوسف و به نفع همسر عزیز جریان داشته و کار بر یوسف بسیار شدید بوده، و همچنین جمله «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»، چون این تعبیر (باب تفعیل) مبالغه را مىرساند. و مخصوصا با اینکه مفعول آن را (الأبواب) با الف و لام و جمع آورده و جمع داراى الف و لام خود استغراق را مىرساند، و نیز تعبیر به «هَیْتَ لَکَ» که امرى است که معمولا از سؤالى بعید به منظور اعمال مولویت و آقایى صادر مىشود، و به این نیز اشاره دارد که همسر عزیز کار را از ناحیه خود تمام مىدانسته و جز اقبال و پذیرفتن یوسف انتظار دیگرى نداشته، و نیز به نظر او علل و اسباب از ناحیه یوسف هم تمام بوده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 168 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توحید خداوند در قلب حضرت یوسف (علیه السّلام)
اینکه فرموده: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ ... » جوابیست که یوسف به عزیزه مصر داد، و در مقابل درخواست او پناه به خدا برد و گفت: پناه مىبرم به خدا پناه بردنى از آنچه تو مرا بدان دعوت مىکنى، زیرا او پروردگار من است، متولى امور من است، او چنین منزل و ماوایى روزیم کرد، و مرا خوشبخت و رستگار ساخته، و اگر من هم از اینگونه ظلمها مرتکب شده بودم از تحت ولایت او بیرون شده، از رستگارى دور مىشدم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : یوسف در این گفتار خود ادب عبودیت را به تمام معنا رعایت نموده، و همانطور که قبلا هم اشاره کردیم اول اسم جلاله را آورد و پس از آن صفت ربوبیت را، تا دلالت کند بر اینکه او عبدى است که عبادت نمىکند مگر یک رب را و این یکتاپرستى آئین پدرانش ابراهیم، اسحاق و یعقوب بوده است.
عدهاى از مفسرین (روح المعانى، ج 12، ص 190) این احتمال را هم دادهاند که ضمیر در جمله «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» به شان برگشته و چنین معنا دهد: رب و مولاى من که عزیز باشد منزل و ماوایم را نیکو کرد و به تو سفارش کرد که او را گرامى بدار و من اگر الآن آنچه تو مىخواهى اجابت کنم به او خیانت کردهام، و هرگز نخواهم کرد.
نظیر این وجه قول بعضى از مفسرین (روح المعانى، ج 12، ص 190) است که گفتهاند ضمیر به عزیز برمىگردد، و همان ضمیر اسم آن، و خبرش «ربى»، و جمله «أَحْسَنَ مَثْوایَ» خبر بعد از خبر است.
لیکن این حرف صحیح نیست، زیرا اگر اینطور بود جا داشت بفرماید: «انه لا یفلح الخائنون» هم چنان که موقعى که در زندان بود به فرستاده عزیز همین را گفت که «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ» (یوسف/52) و نفرمود «انى لم اظلمه بالغیب».
علاوه، یوسف هرگز عزیز را رب خود نمىدانست، زیرا او خود را آزاد و غیر مملوک مىدانست، هر چند مردم بر حسب ظاهر او را برده تصور مىکردند، به شهادت اینکه در زندان به آن بردهاى که رفیقش بود گفت: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» (یوسف/42) و به فرستاده پادشاه گفت: «ارْجِعْ إِلى رَبِّکَ ... » (یوسف/50) و هیچ جا تعبیر نکرد به «ربى» با اینکه عادة وقتى اسم پادشاهان را مىبرند همین گونه تعبیر دارند (مثلا مىگویند «قبلهگاهم»، «ولى نعمتم» و امثال آن) و نیز به فرستاده پادشاه گفت: «فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ» که در اینجا خداى سبحان را رب خود دانسته، در قبال اینکه پادشاه را رب فرستاده او شمرد.
باز مؤید گفته ما آیه بعدى است که مىفرماید: «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 168 و 169 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراوده زلیخا با حضرت یوسف (علیه السّلام)
در معانى الاخبار (معانى الاخبار، علل الشرائع، ص 48 و 49) به سند خود از امام سجاد (علیه السّلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى که صدر آن در بحث روایتى گذشته نقل شد فرمود: یوسف زیباترین مردم عصر خود بود، و چون به حد جوانى رسید، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوى خود خواند. او در پاسخش گفت: پناه بر خدا ما از اهل بیتى هستیم که زنا نمىکنند. همسر پادشاه همه درها را به روى او و خودش بست، و گفت: اینک دیگر ترس به خود راه مده، و خود را به روى او انداخت، یوسف برخاست و به سوى در فرار کرد و آن را باز نمود، و عزیزه مصر هم از دنبال تعقیبش نمود و از عقب پیراهنش را کشید و آن را پاره کرد و یوسف با همان پیراهن دریده از چنگ او رها شد.
آن گاه در چنین حالى هر دو به شوهر او برخورد نمودند، عزیزه مصر به همسرش گفت سزاى کسى که به ناموس تو تجاوز کند جز زندان و یا شکنجهاى دردناک چه چیز مىتواند باشد.
پادشاه مصر (چون این صحنه را بدید و گفتار زلیخا را بشنید) تصمیم گرفت یوسف را شکنجه دهد. یوسف گفت: من قصد سویى به همسر تو نکردهام، او نسبت به من قصد سوء داشت، اینک از این طفل بپرس تا حقیقت حال را برایت بگوید، در همان لحظه خداوند کودکى را که یکى از بستگان زلیخا بود به منظور شهادت و فصل قضاء به زبان آورد و چنین گفت: اى ملک پیراهن یوسف را وارسى کن، اگر چنانچه از جلو پاره شده او گنهکار است و به ناموس تو طمع کرده، و در صدد تجاوز به او برآمده است، و اگر از پشت سر پاره شده همسرت گنهکار است و او مىخواسته یوسف را به سوى خود بکشاند.
شاه چون این کلام را از طفل شنید، بسیار ناراحت شد و دستور داد پیراهن یوسف را بیاوردند، وقتى دید از پشت سر دریده شده به همسرش گفت: این از کید شما زنان است که کید شما زنان بسیار بزرگ است. و به یوسف گفت: از نقل این قضیه خوددارى کن و زنهار که کسى آن را از تو نشنود و در کتمانش بکوش.
آن گاه امام فرمود: ولى یوسف کتمانش نکرد و در شهر انتشار داد، و قضیه دهن به دهن گشت تا آنکه زنانى (اشرافى) در باره زلیخا گفتند: همسر عزیز با غلام خود مراوده داشته. این حرف به گوش زلیخا رسید، همه را دعوت نموده، براى آنان سفرهاى مهیا نمود، (و پس از غذا) دستور داد ترنج آورده تقسیم نمودند و به دست هر یک کاردى داد تا آن را پوست بکنند، آن گاه در چنین حالى دستور داد تا یوسف در میان آنان درآید، وقتى چشم زنان مصر به یوسف افتاد آن قدر در نظرشان بزرگ و زیبا جلوه کرد که به جاى ترنج دستهاى خود را پاره کرده و گفتند، آنچه را که گفتند: زلیخا گفت این همان کسى است که مرا بر عشق او ملامت مىکردید. زنان مصر از دربار بیرون آمده، بیدرنگ هر کدام بطور سرى کسى نزد یوسف فرستاده، اظهار عشق و تقاضاى ملاقات نمودند، یوسف هم دست رد به سینه همه آنان بزد و به درگاه خدا شکایت برد که اگر مرا از کید اینان نجات ندهى و کیدشان را از من نگردانى (بیم آن دارم) که من نیز به آنان تمایل پیدا کنم، و از جاهلان شوم. خداوند هم دعایش را مستجاب نمود و کید زنان مصر را از او بگردانید.
وقتى داستان یوسف و همسر عزیز و زنان مصر شایع شد (و رسوایى عالمگیر گشت) عزیز با اینکه شهادت طفل را بر پاکى یوسف شنیده بود مع ذلک تصمیم گرفت یوسف را به زندان بیفکند، و همین کار را کرد. روزى که یوسف به زندان وارد شد، دو نفر دیگر هم با او وارد زندان شدند، و خداوند در قرآن کریم قصه آن دو و یوسف را بیان داشته است. ابو حمزه مىگوید: در اینجا حدیث امام سجاد (علیه السّلام) به پایان مىرسد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : علامه طباطبایی: در این معنا روایتى در تفسیر عیاشى (ج 2، ص 172) از ابى حمزه آمده که با روایت قبلى مختصر اختلافى دارد. و اینکه امام (علیه السّلام) در تفسیر کلمه «مَعاذَ اللَّهِ» فرموده: «ما از اهل بیتى هستیم که زنا نمىکنند» تفسیر به قرینه مقابله است، چون کلمه «مَعاذَ اللَّهِ» در مقابل جمله «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» قرار گرفته و این خود مؤید گفته ما است که در بیان معناى آیه گفتیم: ضمیر «ها» در کلمه «انه» به خداى سبحان برمىگردد نه به عزیز مصر، که بیشتر مفسرین گفتهاند- دقت فرمایید.
و اینکه فرمود: «یوسف دست رد به سینه همه آنان زد و به درگاه خدا شکایت برد که اگر مرا از کید اینان نجات ندهى ... » ظهور در این دارد که امام (علیه السّلام) جمله رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه را جزء دعاى یوسف ندانسته، و این نیز موافق با گفتار گذشته ما است که این جمله جزء دعاى یوسف نیست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج11، ص: 224- 226 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● متانت در کلام خدا وقرآن -
مرضيه علمدار .ب
از شگفتیهاى قرآن که یکى از نشانههاى اعجاز آن محسوب مىشود، این است که هیچ گونه تعبیر زننده و رکیک و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بیان، در آن وجود ندارد، و ابدا متناسب طرز تعبیرات یک فرد عادى
درس نخوانده و پرورش یافته در محیط جهل و نادانى نیست، با این که سخنان هر کس متناسب و همرنگ افکار و محیط اوست.
در میان تمام سرگذشتهایى که قرآن نقل کرده یک داستان واقعى عشقى، وجود دارد و آن داستان یوسف و همسر عزیز مصر است.
داستانى که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیباى هوس آلود، با جوانى ماهرو و پاکدل سخن مىگوید.
ولى قرآن در ترسیم صحنههاى حساس این داستان به طرز شگفت انگیزى «دقت در بیان» را با «متانت و عفت» به هم آمیخته و بدون این که از ذکر وقایع چشم بپوشد و اظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پاکدامنی- عفّت |
گوینده : مرضیه علمدار .ب |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خیانت نکردن یوسف(ع) -
سيدابراهيم غياث الحسيني
در تفسیر «معاذ اللّه انّه ربّى احسن مثواى» دو احتمال دادهاند:
الف: خداوند پروردگار من است که مقام مرا گرامى داشته و من به او پناه مىبرم.
ب: عزیز مصر مالک من است و من سر سفره او هستم و دربارهى من به تو گفت: «اکرمى مَثواه» و من به او خیانت نمىکنم.
هر دو احتمال، طرفدارانى دارد که بر اساس شواهدى بدان استناد مىجویند. ولى به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است. زیرا یوسف به خاطر تقواى الهى مرتکب گناه نشد، نه به خاطر اینکه بگوید: چون من در خانه عزیز مصر هستم و او حقّى بر من دارد، من به همسرش تعرّض و سوء قصد نمىکنم!. چون ارزش این کار کمتر از رعایتِ تقواست.
البتّه در چند جاى این سوره، «ربّک» که اشاره به «عزیز مصر» است، به چشم مىخورد، ولى «ربّى» هر کجا در این سوره استعمال شده، مراد خداوند است.
از طرفى دور از شأن یوسف است که خود را چنان تحقیر کند که به عزیز مصر «ربّى» بگوید.
اولیاى خدا، به خدا پناهنده مىشوند و نتیجه مىگیرند: موسى از شرّ فتنههاى فرعون به خدا پناه مىبرد، «انّى عذت بربّى و ربّکم من کل متکبّر لایؤمن بیوم الحساب»(44) مادر مریم مىگوید: من مریم و نسل او را در پناه تو قرار مىدهم، «انّى اعیذها بک و ذرّیتها من الشیطان الرجیم»(45) و در این آیه یوسف به خدا پناه مىبرد، «قال معاذ اللّه» و خداوند به پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله دستور پناهندگى به خودش را مىدهد. «قل اعوذ بربّ...»
به جاى گفتن: «اعوذباللَّه» یک سره به سراغ پناهدادن خدا رفت وگفت: «معاذاللَّه» تا پناهندگى خود را مطرح نکند. در واقع براى خود ارزشى قائل نشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : سیدابراهیم غیاث الحسینی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● چند نکته -
نادر نوروزشاد
همسر عزیز مصر و همان کسی که او را به فرزندخواندگی پذیرفته بود، زمانی که یوسف به رشد رسید (آیه قبل) شیفته او شد. اما در آیه 22 آمده است که یوسف در این زمان دارای حکم و علم از جانب خداوند شده است. این نکته برای فهم بهتر و صحیح تر ماجراهای بعدی جنبه کلیدی دارد.
خداوند نام آن زن را در قرآن ذکر نمی¬کند! و این خود درسی است برای مومنین که حتی در زمان نقل داستان حقی از جانب خداوند، با آن که نقش آن زن خطاکار بیان شده است اما نام او ذکر نشده است و شاید به این سبب باشد که (بنا به نقل روایات) وی بعدًا توبه کرده است و شاید هم حکمت دیگری داشته باشد، مثل حفظ تمرکز داستان بر محوریت یوسف.
غیر از اصل ماجرا که در آیه به اختصار بیان شده است، چند نکته قابل توجه در این آیه وجود دارد:
اول: کاربرد معاذ الله به جای اعوذ بالله. یعنی: این موقعیت، شایسته پناه بردن به خدا است. یا خدا شایسته پناه آوردن است نه قدرت دیگری! (مثل قدرتی که در آن خاندان اشرافی بود) در اینجا جمله معاذ الله، فاقد اِسناد به خود او است! نفرمود: من پناه میبرم به خدا! (من را حذف کرد)
دوم: إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ، درباره برگشت ضمیر در «انه» سخنانی گفته شده است از جمله این که منظور او شوهر زلیخا بوده که او را در خانه خود پرورش داده و بزرگ کرده است. اما با توجه به معاذ الله! میتوان گفت که این ضمیر به الله باز میگردد و معنای کلی آن این است که به زلیخا میگوید: این همه خوبی که خدای من به من روا داشت، از او بود! نه از تو یا از خاندان تو یا خدایان تو!
خداوند من، به من خوبی بسیار نموده است. اگر جایگاه من بسیار جایگاه نیکویی است، آن را رهین منت او هستم نه دیگران؛ یعنی خانواده شما که مرا بزرگ کرده و اکنون احساس مالکیت مرا میکنید و انتظار دارید تا به پاس نعمت قبلی، از شما فرمان برم و صاحب نعمت اصلی خود را که الله است نادیده بگیرم و فرمان او فروگذارم! این سخن با بقیه آیه هم سازگارتر است
سوم: انه لا یفلح الظالمون: فلاح و رستگاری بندگان در دست خداوند است و بعید است که چنین عبارتی برای غیر خدا بکار رود و مثلاً گفته شود: فلانی ظالمان را رستگار نمی¬کند! این عبارت، شاهد دیگری است برای این که ضمیر در انّه ربی و انّه لایُفلح به خداوند برمی¬گردد.
حتی اگر گفته شود که "انّه" در اینجا ضمیر شأن است (به معنای این که: نارواکاران به سرانجام نمیرسند) باز هم بیان یک قانون الهی است و تاکید بر این که امر در دست او است و اگر تو قصد ناروایی درباره من داری، به سرانجام نیکوی هدف نخواهی رسید و اگر من نیز اراده عمل ناروایی کنم، چنین است.
سخن درباره این جمله بسیار باید. زیرا ما گاه شاهدیم که ظالمان در ظاهر به اهداف خود میرسند. پس اطلاق و قاطعیت این جمله چه میشود؟! در پاسخ میتوان گفت که یا اشاره به فلاح و رستگاری نهایی و اخروی دارد یا اشاره به سرابی دارد که نارواکاران، همانند تشنهای که به دنبال آب است به آن میرسند ولی سیراب نمیشوند و همانند چشیدن از آب دریا، بر تشنگی شان خواهد افزود.
کلمه ظلم را به ناروایی و «نابجایی» ترجمه کردهایم در برابر عدل (بجایی). معنای رایج در بین ما از کلمه ظلم، «ستم» است، ستم، تنها یکی از انواع نابجاییها است و اینجا اگر به «ستم» معنا کنیم، اصلاً ربطی به ماجرا نخواهد داشت. چه ستمی؟!
چهارم: درباره بستن در (غلقت الابواب) : تغلیق ( از باب اِفعال) را به معنای محکم بستن در معنا کرده¬اند. چنین به نظر می¬رسد که یوسف نیز قادر به باز کردن آن نبوده باشد. در این صورت، حرکت یوسف به سمت در را باید تعبیر به یک اقدام و تلاش برای دوری از صحنه شیطانی دانست. این تلاش متکی به امید رهایی از سوی خداوند بوده است که نهایتا در سیر پرپیچ و خم داستان محقق شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) |
گوینده : نادر نوروزشاد |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.