این کلامى است که یعقوب به فرزندان خود گفته است وقتى که فرزندانش آن موثق را که پدر از ایشان خواسته بود آورده و آماده کوچ کردن به سوى مصر بودند. و از سیاق داستان چنین استفاده مىشود که یعقوب از جان فرزندان خود که یازده نفر بودند مىترسیده نه اینکه از این ترسیده باشد که عزیز مصر ایشان را در حال اجتماع، وصف بسته ببیند، زیرا یعقوب (علیه السّلام) مىدانست که عزیز مصر همه آنها را نزد خود مىطلبد، و ایشان در یک صف یازده نفرى در برابرش قرار مىگیرند، و عزیز هم مىداند که ایشان همه برادران یکدیگر و فرزندان یک پدرند، این جاى ترس نیست، بلکه ترس یعقوب بطورى که دیگران هم گفتهاند، از این بوده که مردم ایشان را که برادران از یک پدرند در حال اجتماع ببینند و چشم بزنند، و یا بر آنان حسد برده (و براى خاموش ساختن آتش جسد خود، وسیله از بین بردن آنان را فراهم سازند) و یا از ایشان حساب ببرند و براى شکستن اتفاقشان توطئه بچینند، یا بقتلشان برسانند و یا بلاى دیگرى بر سرشان بیاورند.
و جمله «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» خالى از دلالت و یا حد اقل اشعار بر این معنا نیست که یعقوب (علیه السّلام) از این حوادثى که احتمال مىداده جدا مىترسیده، گویا (و خدا داناتر است) در آن موقع که فرزندان، مجهز و آماده سفر شدند، و براى خداحافظى در برابرش صف کشیدند، این بطور الهام درک کرد که این پیوستگى، آنهم با این وضع و هیات جالبى که دارند بزودى از بین مىرود و از عدد ایشان کم مىشود، و چون چنین معنایى را احساس کرد لذا سفارش کرد که هرگز تظاهر به اجتماع نکنند، و زنهارشان داد که از یک دروازه وارد شوند، و دستور داد تا از درهاى متفرق وارد شوند، تا شاید بلاى تفرقه و کم شدن عدد، از ایشان دفع شود.
سپس به اطلاق کلام خود رجوع نموده از آنجایى که ظهور در این داشت که وارد شدن از درهاى متعدد سبب اصیل و مستقلى است براى دفع بلا،- و هیچ مؤثرى در وجود بجز خداى سبحان در حقیقت نیست- لذا کلام خود را به قیدى که صلاحیت آن را دارد مقید نموده چنین خطاب کرد: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ- من با این سفارشم بهیچ وجه نمىتوانم شما را از دستگیرى خدا بىنیاز کنم،» آن گاه همین معنا را تعلیل نموده به اینکه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» یعنى من با این سفارشم حاجتى را که شما به خداوند سبحان دارید برنمىآورم، و نمىگویم که این سفارش سبب مستقلى است که شما را از نزول بلا نگاهداشته و توسل به آن موجب سلامت و عافیت شما مىشود، زیرا اینگونه اسباب، کسى را از خدا بىنیاز نمىسازد، و بدون حکم و اراده خدا اثر و حکمى ندارد، پس بطور مطلق حکم جز براى خداى سبحان نیست، و این اسباب، اسباب ظاهرى هستند که اگر خدا اراده کند صاحب اثر مىشوند.
یعقوب (علیه السّلام) بهمین جهت دنبال گفتار خود اضافه کرد که: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» یعنى در عین اینکه دستورتان دادم که به منظور دفع بلایى که از آن بر شما مىترسم متوسل به آن شوید، در عین حال توکلم به خداست، چه در این سبب و چه در سایر اسبابى که من در امورم اتخاذ مىکنم.
و این مسیرى است که هر عاقل رشیدى باید سیره خود قرار دهد، زیرا اگر انسان دچار گمراهى نباشد مىبیند و احساس مىکند که نه خودش مستقلا مىتواند امور خود را اداره کند، و نه اسباب عادى که در اختیار اوست مىتوانند مستقلا او را به مقصدش برسانند، بلکه باید در همه امورش به وکیلى ملتجى شود که اصلاح امورش به دست اوست، و او است که به بهترین وجهى امورش را تدبیر مىکند، و آن وکیل همان خداى قاهرى است که هیچ چیز بر او قاهر نیست، و خداى غالبى است که هیچ چیز بر او غالب نیست، هر چه بخواهد مىکند و هر حکمى که اراده کند انفاذ مىنماید.
[ نظرات / امتیازها ]
حضرت یعقوبعلیه السلام به هنگام سفر برادران به مصر چهار نکته توحیدى مىگوید:
اوّل: «ما اغنى عنکم»، یعنى من با این سفارش ورود از چند در نمىتوانم چیزى از مقدّرات خدا را از شما دور کنم.
دوم: در آیه قبل فرمود: «الا ان یحاط بکم»، یعنى مگر آنکه همه شما به گونهاى که تصوّر نمىکردید گرفتار حادثهاى شوید.
سوم: در آیهى 64 فرمود: «فاللّه خیر حافظاً».
چهارم: در آیه 67 فرمود: «علیه توکّلت».
آرى، رسول خدا سراپا توجّه به خدا و توحید دارد، امّا فرزندان یعقوب در سفر تنها مىگفتند: «و انّا له لحافظون» یعنى ما خودمان برادرمان را حفظ مىکنیم. در این گفتگوها سیماى موحّد مخلص، با افراد عادّى به زیبایى نشان داده مىشود.*
[ نظرات / امتیازها ]