آنچه از تاریخ یهود برمىآید این است که اول کسى که از ناحیه خدا مبعوث شد که بیت المقدس را ویران کند بخت النصر بود که در این نوبت هفتاد سال خرابه افتاده بود، و آن کس که در نوبت دوم بیت المقدس را ویران کرد قیصر روم اسپیانوس بود که تقریبا یک قرن قبل از میلاد مىزیسته و وزیر خود طوطوز را روانه کرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذلیل ساخته و تنبیه نماید.
توضیح : آرى از آن روزى که بنى اسرائیل استقلال یافته و در میان سرها سرى بلند کردند بلا و گرفتارى بسیارى دیدند،- بطورى که تاریخ این قوم ضبط کرده- این بلایا از دو تا بیشتر است. و آیات مورد بحث با دو تاى آنها قابل انطباق هست و لیکن آن حادثهاى که بطور مسلم یکى از دو حادثه مورد نظر آیات است، حادثه ایست که به دست بخت النصر (نبوکدنصر) یکى از سلاطین بابل در حدود ششصد سال قبل از میلاد بر آنان آمده است.
وى پادشاهى نیرومند و صاحب شوکت و یکى از ستمکاران عهد خود به شمار مىرفت و در آغاز از بنى اسرائیل حمایت مىکرد و لیکن چون از ایشان تمرد و عصیان دید لشکرهاى بىشمار به سرشان گسیل داشت، و ایشان را محاصره و شهرهایشان را در هم کوبید و همه را ویران ساخت، مسجد اقصى را خراب و تورات و کتب انبیاء را طعمه حریق ساخت و مردم را قتل عام نمود، بطورى که جز عده قلیلى از ایشان آن هم از زنان و کودکان و مردان ضعیف، کسى باقى نماند.
باقیمانده ایشان را هم اسیر گرفته و به بابل کوچ داد، بنى اسرائیل هم چنان در ذلت و خوارى و بى کسى در بابل بسر مىبردند و تا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود که از ایشان حمایت و دفاع کند. تا آنکه کسراى کورش یکى از پادشاهان ایران تصمیم گرفت به بابل سفر نموده و آنجا را فتح کند. وقتى فتح کرد نسبت به اسراى بنى اسرائیل تلطف و مهربانى نمود و به ایشان اجازه داد تا دوباره به وطن خود سرزمین مقدس بروند و ایشان را در تجدید بناى هیکل (مسجد اقصى) و تجدید بناهاى ویران شده کمک نمود، و به عزرا یکى از کاهنان ایشان اجازه داد تا تورات را برایشان بنویسد، و این حوادث در حدود چهار صد و پنجاه و اندى قبل از میلاد بود.
و آنچه از تاریخ یهود برمىآید این است که اول کسى که از ناحیه خدا مبعوث شد که بیت المقدس را ویران کند بخت النصر بود که در این نوبت هفتاد سال خرابه افتاده بود، و آن کس که در نوبت دوم بیت المقدس را ویران کرد قیصر روم اسپیانوس بود که تقریبا یک قرن قبل از میلاد مىزیسته و وزیر خود طوطوز را روانه کرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذلیل ساخته و تنبیه نماید.
و بعید نیست که این دو حادثه، مورد نظر این آیات باشد، زیرا بقیه حوادثى که تاریخ براى بنى اسرائیل نشان مىدهد طورى نبوده که به کلى آنان را از بین برده و استقلال و مملکتشان را از ایشان گرفته باشد، به خلاف داستان بخت النصر که همه آنان و آقایى و استقلالشان را تا زمان کورش به کلى از بین برد. آن گاه کورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده و سر و صورتى به زندگیشان داد. بار دیگر رومیان بر آنان دست یافتند و قوت و شوکتشان را گرفتند و دیگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم کنند.
و این احتمال هیچ وجه بعیدى در آن نیست مگر همانى که در تفسیر آیات مورد بحث به آن اشاره کردیم، و آن این بود که از آیات برمىآید منقرض کننده بنى اسرائیل در هر دو نوبت یک طایفه بودهاند، و گرنه نمىفرمود «ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ» (إسراء/6) زیرا این عبارت اشعار بر این دارد که خداوند بنى اسرائیل را نیرو بخشید تا توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه کنند و تلافى در آوردند و جمله «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ» (إسراء/7) اشعار بر این دارد که براى نوبت دوم بر همان دشمنان غلبه یافتهاند. چون ظاهر این است که ضمیر جمع در این جمله به همان جمله «عِباداً لَنا» (إسراء/5) برگردد.
و لیکن این تنها اشعارى است بدون اینکه ظهور داشته باشد، چون عبارت با این احتمال هم مىسازد که جبران حمله اول به دست قومى غیر از بنى اسرائیل انجام شده باشد یعنى خداوند به دست مردمى دیگر انتقام بنى اسرائیل را از دشمنانشان گرفته باشد، و بنى اسرائیل از این پیشامد سود برده باشند و ضمیر جمع هم به گروهى برگردد که از سیاق استفاده مىشود، و همانطور که گفتیم سیاق هم ظهور در این ندارد که مبعوثین در مرتبه دوم همان مبعوثین در مرتبه اولند، بلکه با غیر ایشان هم مىسازد.
[ بستن توضیحات ]