● معنای کلمه «شاکله»
«شاکله»- به طورى که در مفردات گفته- از ماده شکل مىباشد که به معناى بستن پاى چارپا است، و آن طنابى را که با آن پاى حیوان را مىبندند «شکال» (به کسر شین) مىگویند، و «شاکله» به معناى خوى و اخلاق است، و اگر خلق و خوى را شاکله خواندهاند بدین مناسبت است که آدمى را محدود و مقید مىکند و نمىگذارد در آنچه مىخواهد آزاد باشد، بلکه او را وادار مىسازد تا به مقتضا و طبق آن اخلاق رفتار کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : نظر سایر مفسرین:
الف) و در مجمع البیان (ج 4، جزء 15، ص 90) گفته است: «شاکله» به معناى طریقت و مذهب است وقتى گفته مىشود: این طریق داراى شاکلهها است معنایش این است که «هر جمیعتى از آن راه دیگرى براى خود جدا کردهاند».
گویا «طریقه» و «مذهب» را از این جهت «شاکله» خواندهاند که رهروان و منسوبین به آن دو خود را ملتزم مىدانند که از آن راه منحرف نشوند.
ب) بعضى دیگر گفتهاند که «شاکله» از شکل (به فتحه شین) است که به معناى مثل و مانند است.
ج) بعضى دیگر گفتهاند: این کلمه از شکل (به کسر شین) گرفته شده که به معناى هیات و فرم است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 262 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ناشی شدن اعمال و رفتار انسان از ملکات نفسانیاش
آیه کریمه عمل انسان را مترتب بر شاکله او دانسته به این معنا که عمل هر چه باشد مناسب با اخلاق آدمى است چنانچه در فارسى گفتهاند «از کوزه همان برون تراود که در اوست» پس شاکله نسبت به عمل، نظیر روح جارى در بدن است که بدن با اعضا و اعمال خود آن را مجسم نموده و معنویات او را نشان مىدهد.
و این معنا هم با تجربه و هم از راه بحثهاى علمى به ثبوت رسیده که میان ملکات نفسانى و احوال روح و میان اعمال بدنى رابطه خاصى است، و معلوم شده که هیچوقت کارهاى یک مرد شجاع و با شهامت با کارهایى که یک مرد ترسو از خود نشان مىدهد یکسان نیست، او وقتى به یک صحنه هولانگیز برخورد کند حرکاتى که از خود بروز مىدهد غیر از حرکاتى است که یک شخص شجاع از خود بروز مىدهد و همچنین اعمال یک فرد جواد و کریم با اعمال یک مرد بخیل و لئیم یکسان نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 262 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : عمل انسان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● صفات درونی انسان سلب کننده اختیارش نیست
میان صفات درونى و نوع ترکیب بنیه بدنى انسان یک ارتباط خاصى است، پارهاى از مزاجها خیلى زود عصبانى مىشوند و به خشم در مىآیند، و پارهاى دیگر شهوت شکم و غریزه جنسى در آنها زود فوران مىکند.
با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچیک از این مزاجها اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود خلاصه اینکه شخص عصبانى در عین اینکه عصبانى و دچار فوران خشم شده، باز هم مىتواند از انتقام صرفنظر کند، و چنان نیست که مجبور باشد.
بنیه انسانى و صفات درونى او در اعمالش اثر دارد اما تنها به نحو اقتضا نه به نحو علیت تامه، و اگر خواننده قدرى دقت کند مطلب روشن است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : ثابت شده که میان صفات درونى و نوع ترکیب بنیه بدنى انسان یک ارتباط خاصى است، پارهاى از مزاجها خیلى زود عصبانى مىشوند و به خشم در مىآیند، و طبعا خیلى به انتقام علاقمندند، و پارهاى دیگر شهوت شکم و غریزه جنسى در آنها زود فوران مىکند، و آنان را بىطاقت مىسازد، و به همین منوال سایر ملکات که در اثر اختلاف مزاجها انعقادش در بعضىها خیلى سریع است، و در بعضى دیگر خیلى کند و آرام.
و با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچیک از این مزاجها که باعث ملکات و یا اعمالى مناسب خویش است از حد اقتضاء تجاوز نمىکند به این معنا که خلق و خوى هر کسى هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهاى مناسب با خود نمىکند، و اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود خلاصه اینکه شخص عصبانى در عین اینکه عصبانى و دچار فوران خشم شده، باز هم مىتواند از انتقام صرفنظر کند، و شخص شکمباره باز نسبت به فعل و ترک عمل مناسب با خلقش اختیار دارد، و چنان نیست که شخص شهوتران در آنچه که به مقتضاى دعوت شهوتش مىکند مجبور باشد، هر چند که ترک عمل مناسب با اخلاق و انجام خلاف آن دشوار و در پارهاى موارد در غایت دشوارى است.
کلام خداى تعالى اگر کاملا مورد دقت قرار گیرد این معانى را تایید مىکند، آرى این خداى سبحان است که مىفرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً» (أعراف/58) که اگر این آیه را با آیات دال بر عمومیت دعوتهاى دینى از قبیل آیه «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (أنعام/19) مجموعا مورد دقت قرار دهیم این معنا را مىرساند که بنیه انسانى و صفات درونى او در اعمالش اثر دارد اما تنها به نحو اقتضا نه به نحو علیت تامه، و اگر خواننده قدرى دقت کند مطلب روشن است.
و چگونه چنین نباشد و صفات درونى علت تامه اعمال بدنى باشد و حال آنکه خداى تعالى دین را امرى فطرى دانسته که خلقت تبدیل ناپذیر انسان از آن خبر مىدهد هم چنان که فرموده: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» (روم/30) و نیز فرموده: «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ» (عبس/20).
و معنا ندارد که هم فطرت آدمى او را به سوى دین حق و سنت معتدل دعوت کند، و خلقت او وى را به سوى شر و فساد و انحراف از اعتدال بخواند آن هم به نحو علیت تامه که قابل تخلف نباشد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 262 و 263 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ذاتی نبودن سعادت و شقاوت انسان
آیه شریفه مىرساند که سعادت براى سعید و شقاوت براى شقى ضرورى و غیر قابل تغییر نیست، آرى اگر از لوازم ذات بودند دیگر براى رساندن لازمه ذات به ذات، حاجت و نیازى به حجیت نبود، چون ذاتیات دلیل و حجتبردار نیستند، و همچنین اگر سعادت و شقاوت به قضاى حتمى لازم ذات شده باشند نه اینکه خود لازمه ذات باشند باز هم اتمام حجت لغو بود، بلکه حجت به نفع مردم و علیه خداى تعالى مىبود، چون او بود که شقى را شقى خلق کرد و یا شقاوت را برایش نوشت، پس همین که مىبینیم خداى تعالى علیه خلق اقامه حجت مىکند، باید بفهمیم که هیچیک از سعادت و شقاوت ضرورى و لازمه ذات کسى نیست، بلکه از آثار اعمال نیک و بد او و اعتقادات حق و باطل اوست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اینکه بعضى گفتهاند سعادت و شقاوت دو امر ذاتى است که هرگز از ذات تخلف نمىپذیرد، و مانند جفت بودن عدد چهار و فرد بودن عدد سه است، و یا اینکه گفتهاند مساله سعادت و شقاوت مربوط به قضاء مقرر شده ازلى است، و مساله دعوت براى اتمام حجت است هم چنان که فرمود: «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» (أنفال/42) نه اینکه شقى را از شقاوت برگرداند و به امید این باشد که کسى از آنچه در ازل برایش نوشته شده دست بردارد، زیرا آنچه که نوشته شده، نوشته شده است و دیگر قابل تحول نیست، حرف غلطى است.
و جوابش همان اتمام حجتى است که خود اعتراف کردند، زیرا همین آیه شریفه مىرساند که سعادت براى سعید و شقاوت براى شقى ضرورى و غیر قابل تغییر نیست، آرى اگر از لوازم ذات بودند دیگر براى رساندن لازمه ذات به ذات، حاجت و نیازى به حجیت نبود، چون ذاتیات دلیل و حجتبردار نیستند، و همچنین اگر سعادت و شقاوت به قضاى حتمى لازم ذات شده باشند نه اینکه خود لازمه ذات باشند باز هم اتمام حجت لغو بود، بلکه حجت به نفع مردم و علیه خداى تعالى مىبود، چون او بود که شقى را شقى خلق کرد و یا شقاوت را برایش نوشت، پس همین که مىبینیم خداى تعالى علیه خلق اقامه حجت مىکند، باید بفهمیم که هیچیک از سعادت و شقاوت ضرورى و لازمه ذات کسى نیست، بلکه از آثار اعمال نیک و بد او و اعتقادات حق و باطل اوست.
علاوه بر این ما مىبینیم که انسان به حکم فطرتش (نه به سفارش غیر) براى رسیدن به مقاصدش به تعلیم و تعلم و تربیت و انذار و تبشیر و وعد و وعید و امر و نهى و امثال آن دست مىزند، و این خود روشنترین دلیل است بر اینکه انسان بالفطرة خود را مجبور به یکى از دو سرنوشت سعادت و شقاوت نمىداند، بلکه خود را همواره در سر این دو راه متحیر مىبیند، و احساس مىکند که انتخاب هر یک که بخواهد در اختیار و قدرت اوست، و نیز احساس مىکند که هر یک از آن دو را اختیار کند پاداشى مناسب آن خواهد داشت هم چنان که خداى تعالى هم فرموده «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى» (نجم/39-41).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 264 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شقاوت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سنت اجتماعی نمیتواند انسان را مجبور کرده و تکلیف را از بین ببرد
در میان اعمال و ملکات آدمى با اوضاع و احوال جو زندگى او و عوامل خارج از ذات او (یک نوع ارتباطی) است که در ظرف زندگى او حکمفرما است مانند آداب و سنن و رسوم و عادتهاى تقلیدى، زیرا اینها نیز آدمى را به موافقت خود دعوت نموده، و از هر کارى که با آنها ناسازگار است و همچنین از مخالفت با آنها بازمىدارد.
این رابطه نیز غالبا تا حد اقتضاء مىرسد و از آن تجاوز نمىکند، و لیکن گاهى آن چنان ریشهدار و پاىبرجا مىشود که دیگر امیدى به از بین رفتن آن نمىماند و لیکن با این حال باز صحت تکلیف و صحت اقامه حجت علیه چنین افراد و دعوت و انذار و تبشیر آنان جایى نمىرود، و هنوز دعوت آنان صحیح است، به خاطر اینکه اگر تاثیر دعوت در آنان محال و ممتنع شده، بارى امتناع تاثیر آن، به خاطر سوء اختیار خود آنان است، و این معروف است که امتناع با اختیار منافى با اختیار نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : قبل از این به یک نوع ارتباط اشاره شد که عبارت بود از ارتباط میان «اعمال» و «اخلاق» و «ذات» در این میان یک نوع ارتباط دیگرى است که در میان اعمال و ملکات آدمى و میان اوضاع و احوال جو زندگى او و عوامل خارج از ذات او است که در ظرف زندگى او حکمفرما است مانند آداب و سنن و رسوم و عادتهاى تقلیدى، زیرا اینها نیز آدمى را به موافقت خود دعوت نموده، و از هر کارى که با آنها ناسازگار است و همچنین از مخالفت با آنها بازمىدارد، و چیزى نمىگذرد که یک صورت جدیدى در نظر انسان منعکس مىسازد که از مخالفت آن وحشت نموده و مخالفت با آن را شناى بر خلاف جریان آب تصور مىکند، و قهرا اعمالش با اوضاع و احوال محیط و جو زندگى اجتماعیش تطبیق مىگردد.
این رابطه نیز غالبا تا حد اقتضاء مىرسد و از آن تجاوز نمىکند، و لیکن گاهى آن چنان ریشهدار و پاىبرجا مىشود که دیگر امیدى به از بین رفتن آن نمىماند، به خاطر اینکه در اثر مرور زمان ملکاتى- یا رذیله و یا فاضله- در قلب رسوخ پیدا مىکند و در کلام خداى تعالى هم اشاره به آن آمده، مانند آنجا که مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ» (بقره/6-7) و همچنین آیاتى دیگر.
و لیکن با این حال باز صحت تکلیف و صحت اقامه حجت علیه چنین افراد و دعوت و انذار و تبشیر آنان جایى نمىرود، و هنوز دعوت آنان صحیح است، به خاطر اینکه اگر تاثیر دعوت در آنان محال و ممتنع شده، بارى امتناع تاثیر آن، به خاطر سوء اختیار خود آنان است، و این معروف است که امتناع با اختیار منافى با اختیار نیست (هم چنان که توبیخ کسى که انتحار کرده و دارد مىمیرد باز هم صحیح است هر چند که دیگر راهى براى بازگشت ندارد، زیرا این راه نداشتن را خود براى خود درست کرده).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 264 و 265 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : امت - جماعت - جامعه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وجود شاکلههای متعدد در انسان
آدمى داراى یک شاکله نیست، بلکه شاکلهها دارد، یک شاکله آدمى زائیده نوع خلقت و خصوصیات ترکیب مزاج اوست، که شاکلهاى شخصى و خلقتى است، و از فعل و انفعالهاى جهازات بدنى او حاصل مىشود مانند خود مزاج او که یک کیفیت متوسطهاى است که از فعل و انفعالهاى کیفیتهاى متضاد با یکدیگر حاصل مىشود.
شاکله دیگر او خصوصیاتى است که خلقى که علاوه بر شاکله، که از ناحیه تاثیر اوضاع و احوال جو زندگى و عوامل خارج از ذاتش که در ظرف زندگى او حکمفرما است در او پدید مىآید مانند آداب و سنن و رسوم و عادتهاى تقلیدى.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 265 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : انسان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مجسم شدن صفات و فعلیات روحى انسان در اعمال و رفتار او
آدمى به هر شاکلهاى که باشد و هر صفت روحى که داشته باشد اعمالش بر طبق همان شاکله و موافق با فعلیات داخل روحش از او سر مىزند، و اعمال بدنى او همان صفات و فعلیات روحى را مجسم مىسازد، هم چنان که انسان متکبر مغرور این صفات روحیش از سراپاى گفتار و سکوت و قیام و قعود و حرکت و سکونش مىبارد و شخص خوار و ذلیل و مسکین از تمامى حرکات و سکناتش ذلت به چشم مىخورد، و همچنین شجاع با ترسو، و سخى با بخیل و صبور با عجول و هر صاحب صفتى با فاقد آن صفت از نظر کردار و رفتار متفاوت است، و چگونه نباشد و حال آنکه گفتیم عمل خارجى مجسمه صفات درونى است و بقول معروف ظاهر عنوان باطن و صورت دلیل بر معنا است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : کلام خداى سبحان هم این معنا را تصدیق نموده و حجتهاى خود را بر همین اساس چیده است، از آن جمله مىفرماید «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ» (فاطر/19-22) و نیز مىفرماید « الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ ...» (نور/26) و امثال این از آیات بسیارى دیگر.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 265 و 266 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : عمل انسان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم بهرهمندی کافران از قرآن به خاطر شاکله و صفات درونیشان
جمله «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» معناى محکمى دارد، جز اینکه اتصالش به آیه «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» (إسراء/82) و نیز واقع شدنش در سیاق این معنا که خداى سبحان مؤمنین را بهره داده و با قرآن کریم و دعوت حقهاش شفا مىدهد و از همین راه ستمگران را خسران مىبخشد این احتمال را به ذهن نزدیک مىکند که شاید مراد از شاکله، شاکله به معناى دوم باشد که همان شخصیت روحى است که از مجموع غرائزش و عوامل خارجیش به دست مىآید.
گویى که خداى تعالى بعد از آنکه فرمود مؤمنین از کلام او شفا و رحمت استفاده نموده و ظالمین از آن محرومند، و بلکه استفادهشان از قرآن بیشتر شدن خسران ایشان است، کسى اعتراض کرده است که چرا باید میان بندگانش فرق بگذارد، اعتراض دیگر اینکه اگر این تفاوت را قائل نمىشد و قرآن را بر هر دو فرقه شفا و رحمت قرار مىداد غرض رسالت بهتر حاصل مىشد و به حال دعوت نافعتر بود و چرا چنین تفاوتى قائل شد، لذا در آیه مورد بحث رسول گرامى خود را دستور مىدهد که ایشان را پاسخ دهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : به وى مىفرماید تا به ایشان بگوید: «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» یعنى ما تفاوت قائل نشدهایم این خود مردمند که اعمالشان بر طبق شاکله و فعالیتهاى موجودشان صادر مىشود، آن کس که داراى شاکله معتدل است راه یافتنش به سوى کلمه حق و عمل صالح و برخوردارى از دین قدرى آسانتر است، و آن کس که شاکله ظالم و سرکشى دارد، او هم مىتواند به سوى کلمه حق و دین راه یابد اما براى او قدرى دشوارتر است، و بیشتر به آن راه نمىآید و در نتیجه از شنیدن دعوت دین حق، جز خسران عایدش نمىشود.
و خدایى که پروردگار شما و داناى به اسرار و نهانهاى شما و مدبر امر شما است بهتر مىداند که چه کسى شاکله معتدل دارد و چه کسى شاکله عادل و کدام آسانتر به راه حق مىافتد و به استفاده و بهرهمند شدن از نعمت دین نزدیکتر است، و همچنین آن پیغمبرى که خداى علیم به او خبر داده و او را واقف ساخته و مىداند که مؤمنین راه یابندهترند، و در نتیجه شفا و رحمت هم مختص آنان خواهد بود، و از قرآن براى ظالمان چیزى جز بیشتر شدن خسران نمىماند، مگر آنکه از ظلم دست بردارند و از قرآن منتفع شوند.
امام فخر رازى در تفسیر خود مطلبى دارد و خلاصهاش این است که مىگوید: آیه شریفه دلالت مىکند بر اینکه نفوس ناطقه انسانى اصلا در ماهیتهایشان با هم مختلفند، چون در آیه قبلى مىفرمود قرآن نسبت به بعضى از نفوس فائده، شفا و رحمت را مىبخشد، و در بعضى دیگر خسارت و خوارى را، آن گاه دنبالهاش فرموده «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» و معنایش این است که لائق به این نفوس ظاهره و پاکیزه این است که از قرآن آثار ذکاء و کمال بگیرد و در نفوسى که شاکله ظلم و کدورت دارد، لایق براى آن همین است که از قرآن آثار خزى و ضلالت بگیرد، هم چنان که آفتاب نمک را که سفت است سفتتر مىکند، و روغن را که نرم است نرمتر مىسازد جامه رنگرز متقلب را سفیدتر و سیهرویى او را بیشتر مىکند.
آن گاه مىگوید: البته این حرف وقتى صحیح است که ارواح و نفوس در مرحله ذات و ماهیت هم مختلف باشند، بعضى صاف و نورانى باشد و قرآن کریم نورى بر نور آن بیفزاید، و بعضى دیگر کدر و ظلمانى باشد که در نتیجه قرآن کریم ضلالتى بر ضلالت و ذلتى بر ذلتشان بیفزاید (تفسیر فخر رازى، ج 21، ص 36).
اشکال کلام وى این است که اگر حجتى اقامه کرد بر اینکه نفوس بعد از رسوخ ملکات در آنها هر یک به صورت یکى از آن ملکات در آمده و غیر آن دیگرى مىشود باز حرفى بود، و اما او چنین نکرده بلکه این حجت را براى نفوس ساده اقامه کرده است و حال آنکه نفوس ساده و بى ملکه یعنى قبل از رسوخ ملکات در آنها اختلافى با هم نداشتند و اگر هم آثار مختلفى داشته باشند به طور حتم و ضرورى و جبرى نیست، تا حجت نامبرده در آنها جریان یابد.
و خواننده عزیز به یاد دارد که آیه شریفه متعرض حال آدمى بعد از پیدا شدن شاکله و شخصیت خلقیه است که از مجموع غرائز و عوامل خارجیه مؤثره حاصل مىشود، و آدمى را به یک نوع عمل دعوت مىکند البته دعوت بطور اقتضاء نه به طور جبر و حتم (دقت فرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 266 تا 268 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● هدایتِ دارنده شاکله ظلم ممکن است اما به کندی
نکته تعبیر به صیغه افعل تفضیل در کلمه «أَهْد» این است که چون همانطور که گفتیم شاکله و صفات درونى در دعوت به آنچه تقاضا دارد دعوت لازم و حتمى نیست که نتوان از آن تخلف کرد، خلاصه آن کسى که شاکله ظلم دارد هر چند شاکلهاش او را به سوى کارهاى زشت دعوت مىکند الا اینکه هر چه مىکند بطور حتم نیست باز هم مىتواند و لو به سختى و کندى راه هدایت را پیش بگیرد چیزى که هست دارنده شاکله عدالت، تندتر در این راه پیش مىرود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 267 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : هدایت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وجود رابطه ذاتی بین فعل و علت فاعلی
حکما گفتهاند که میان فعل و فاعلش که عنوان معلول و علت را دارند سنخیتى وجودى و رابطهاى ذاتى است که با آن رابطه وجود عمل طورى جلوه مىکند که گویا یک مرتبه نازله و درجهاى پائینتر از وجود فاعل است، همچنین یعنى سنخیت و رابطه مذکور و به عکس وجود فاعل را چنان جلوه مىدهد که گویا مرتبه عالیهاى از وجود فعل است، بلکه بنا بر اصالت وجود و تشکیک آن نیز، مطلب از همین قرار است.
به این بیان که گفتهاند اگر میان فعل که معلول است و فاعل که علت است هیچ ارتباط و مناسبتى ذاتى و خصوصیتى واقعى که این فعل را مختص آن فاعل و آن فاعل را مختص این فعل کند وجود نداشت مىبایست نسبت فاعل به فعلش با نسبت او به غیر آن فعل برابر باشد، همچنین نسبت فعل به فاعل و غیر فاعل یکسان باشد، و بنا بر این دیگر معنا ندارد که فعلى را به فاعل معینى نسبت دهیم.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 268 و 269 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : قانون |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وجود سنخیت میان علتها و معلولها
میان علتها و معلولها نیز سنخیت و رابطه وجود برقرار است، و علت فاعلى از آنجایى که اقتضا دارد وجود معلول را و وجود دهنده آن است،
ذات نایافته از هستى بخش کى تواند که شود هستىبخش
ناگزیر باید خودش واجد کمال وجودى معلول باشد، و همچنین معلوم ممثل و مجسم کننده وجود علت باشد (البته در مرتبه نازلهاى).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : همین معنا را مرحوم صدر المتالهین به وجهى دقیق و لطیفتر بیان فرموده، و آن این است که معلول در هست شدن محتاج علت فاعلى است و ذاتش وابسته و مربوط به آن است، و با اینکه این فقر جزء ذات معلول است دیگر معنا ندارد که از مرحله ذاتش عقب افتاده و بعد از وجود آن پیدا شود، و جداى از هم باشند، چه در چنین صورتى ذات معلول، بىنیاز از علت، و خود، مستقل از آن مىبود، و در چنین فرضى دیگر معلول نبود، و این خود خلف فرض است، چون فرض ما معلول بودن معلول است، پس وقتى ذات معلول جداى از فقر نبوده، و فقر عین ذاتش شد پس از وجود جز وجودى رابط و غیر مستقل بهرهاى ندارد، و وجودش عین ربط با علت است، و آن استقلالى که آدمى در بدو نظر در وجود او مىبیند در حقیقت استقلال او نیست، بلکه استقلال علت او است که در او مشاهده مىکند، پس بنا بر این وجود معلول از وجود علت خود حکایت نموده و آن را در همان حدى که خود از وجود دارد مجسم مىسازد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 269 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : قانون |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● همه موجودات آیات خدای تعالی و بیانگر اسماء و صفات اویند
دقت در آیات قرآنى تردیدى براى انسان باقى نمىگذارد که قرآن کریم موجودات را با همه اختلافى که در نسخه آنها و در نوع آنها وجود دارد آیات خداى تعالى دانسته که اسماء و صفات او را مجسم مىسازند، و هیچ موجودى نیست مگر آنکه هم در اصل وجودش و هم در هر جهتى از جهات که در وجودش فرض شود آیت خداى تعالى و اشاره کننده به ساحت عظمت و کبریایى اوست، و آیت که به معناى علامت یعنى دلالت کننده است، از جهت اینکه آیت است وجودش وجود مرآت و آینهاى است که فانى در صاحب آیت است و بى او استقلال ندارد زیرا اگر در وجودش یا جهتى از جهات وجودش مستقل مىبود دیگر از این جهت آیت و نشانگر و دلالت کننده به سوى او نبود و این خلف فرض است زیرا فرض کردیم که وجود موجودات و تمامى جهات وجودشان آیات خدایند.
بنا بر این موجودات از این جهت که مخلوق اویند افعال او هستند، افعالى که با هستى خود و صفات هستى خود هستى خداى را حکایت مىکنند، صفات علیاى او را نشان مىدهند، و اینکه گفتیم فعل همیشه هم سنخ فاعل است همین معنا است نه اینکه فعل واجد هویت فاعل بوده و مانند حقیقت ذات او باشد، زیرا این حرف با بداهت و ضرورت مخالف است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 269 و 270 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : خلقت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه بین نیت و عمل
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: نیت از عمل بهتر است و اصلا نیت عمل است، آن گاه این کلام خداى عز و جل را قرائت نمود که مىفرماید: «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ، یعنى هر کسى بر طبق نیت خود عمل مىکند».
علامه طباطبایی: اینکه امام فرمود: اصلا نیت عمل است اشاره به اتحاد آن دو دارد، و اینکه اتحاد نیت و عمل اتحاد عنوان و معنون است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را اصول کافى (ج 2، ص 16، ح 4، باب الاخلاص) به سند خود از سفیان بن عیینه از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 293 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : نیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت خلود جهنمیان در جهنم و بهشتیان در بهشت
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: اینکه اهل آتش همیشه در آتش خواهند بود بدین جهت است که نیتشان در دنیا این بود که براى همیشه گناه و نافرمانى خدا بکنند، و همچنین اگر اهل بهشت همیشه در بهشت بمانند براى این است که نیتشان در دنیا این بوده که همیشه خدا را اطاعت کنند پس به خاطر نیتها است که آن دسته و این دسته مخلدند آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» و فرمود: یعنى هر کس بر طبق نیتش عمل مىکند.
علامه طباطبایی: این روایت اشاره به رسوخ ملکات در نفس است، رسوخى که باعث مىشود نفس استعداد مقابل را از دست بدهد، توضیح اینکه نفس در بدو خلقتش استعداد نیک و بد هر دو را داشت، ولى وقتى ملکه یکى از آن دو در آن رسوخ نمود استعداد آن دیگرش به کلى باطل مىشود، عیاشى هم در تفسیر خود این روایت را از ابى هاشم از آن جناب نقل کرده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را اصول کافى (ج 2، عربى، ص 69، ح 5، باب النیه) به سند خود از ابى هاشم روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 293 و 294 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : نیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تعمیم و تخصیص در شاکله -
محسن صادقي
اولا از عبارت "کل" استفاده می شود که این آیه تعمیم دارد یعنی شامل همۀ افراد بشر می شود و در حقیقت یک قانون است. اما از دیگر سو، چون از ضمیر "ه" در پایان شاکله استفاده شده نتیجه این است که شاکلۀ هر کس مخصوص خود اوست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : عمل انسان |
گوینده : محسن صادقی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.