از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
13) (نحن نقص علیک نباهم بالحق انهم فتیه امنوا بربهم و زدناهم هدی ): (ماداستان آنها را به حق برای تو بازگو می کنیم ، همانا آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما برهدایت آنها افزودیم )، اینکه ایمان ایشان رابه خود نسبت می دهد، معلوم می شود ایمان آنها مورد رضایت پروردگار بوده واینکه فرمود،(بر هدایت آنها افزودیم ) مراد هدایت بعد از اصل ایمان است که ملازم با ارتقاء درجه ایمان می باشد، و باعث می شود که انسان بسوی هر چیزی که مراد رضای خداست هدایت شود، همچنانکه فرمود:(ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا بترسید و به رسولش ایمان آورید تا از رحمت خود دو چندان به شما بدهد و به شما نوری دهد که بوسیله آن راه خود را بیابید)(74). [ نظرات / امتیازها ]
14) (و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا): (و دلهایشان را قوی نمودیم که قیام کردندو گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است و ما هرگز به جز اومعبودی را نمی خوانیم که در این صورت به تحقیق سخن باطلی گفته ایم )، (ربط)یعنی محکم بستن و (ربط بر قلبها)کنایه از برداشتن اضطراب و نگرانی ازآنهاست و (شطط) یعنی خروج از حد و تجاوز از حق . می فرماید: ما قلبهای آنها را محکم و آرام نمودیم تا توانستند در مجلس پادشاه که در آن عبادت بتها معمول بود و همه را به آن وادار می نمودند، قیام کنند و مردم را ازعبادت بتها منع نمایند و با کمال شجاعت در مقابل جمعیت ایستادند و مخالفت خود رابا عبادت بتها اعلام کردند و گفتند: ما فقط پروردگار آسمان و زمین را عبادت می کنیم ،برای اصرار و تأکید گفتند: اگر غیر او را بپرستیم این عمل تجاوز از حد و بالا بردن مخلوق تا حد خالق است . [ نظرات / امتیازها ]
15) (هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه الهه لولا یاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا): (اینها، قوم ما که غیر خدا را به خدایی گرفته اندچرا در مورد آنها دلیل روشنی نمی آورند، پس چه کسی ستمکارتر است ازآنکه دروغی را به خدا افترا بسته باشد؟)، در ادامه گفتارشان گفتند: این قوم ماکه غیر خدا را می پرستند هیچ دلیل روشنی و حجتی برای ادعایشان ندارند،چون تنها دلیل بت پرستان برای عملشان این است که می گویند: خدای سبحان بالاتر از سطح دریافت و ادراک ماست و ما هیچ راهی برای ارتباط با اونداریم ، لذا چاره ای نداریم جز اینکه این بتها و معبودها را عبادت کنیم تا اینهاواسطه ما در درگاه خدا باشند، و عبادت ما را به او ابلاغ کنند و این سخن بسیارسخیف است و ابدا الوهیت معبودهای آنها را اثبات نمی کند، چون اگر چه خداوند بسیار متعالی است ، اما هر کس به قدر معرفتش باید او را بپرستد و به همان مقدار از اسماء و صفات او که آنها را درک می کند، ساحت او را عبادت کرده و تنزیه نماید. و حال که این بتها ابدا صفات الوهیت را ندارند، سخن بت پرستان فقط افترائی محض و بدون دلیل است و افتراء هم ظلم است و چنانچه سابقا گفتیم چون هر چه ساحت موردظلم بزرگتر و برتر باشد ظلم آن ظالم قبیح تر خواهد بود و ساحتی والاتر از ساحت پروردگار جهانیان نیست ، پس آنها بواسطه افتراء خود به خداوند، ظالمترین افرادهستند. [ نظرات / امتیازها ]
16) (و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیی ء لکم من امرکم مرفقا): (و زمانیکه از آنها و از آنچه غیر از خدامی پرستند گوشه گیری کردید، پس به سوی غار پناه برید تا پروردگارتان رحمت خود را بر شما بگستراند و برایتان در کارتان گشایشی فراهم نماید)،(اعتزال ) یعنی دوری گزیدن و (مرفق ) یعنی رفتار به نرمی و لطف . ظاهرا دو نفر از آن جوانان خداپرست به الهام الهی رحمت پروردگارشان را احساس می کنند و می گویند: اگر از این گروه بت پرست و آنچه می پرستند کناره گیری کرده و فقطخدا را بپرستید و بسوی غار بروید خداوند رحمت خود را بر شما می گستراند و شما را ازظلم آنها نجات می دهد و به لطف و آگاهی خود برای شما راه نجاتی مهیا می کند و الهام آن دو نفر از اینجا استفاده می شود که آنها نگفتند اگر چنین کنید، شاید مورد مرحمت الهی قرار بگیرید و نجات یابید، بلکه به طور جزم و یقین گفتند: حتما خداوند رحمتش را بر شما می گسترد و راه نجاتی برایتان فراهم می نماید. [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13»
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ‌: ما قصه مى‌کنیم، یعنى مى‌خوانیم بر تو اى پیغمبر.
نَبَأَهُمْ بِالْحَقِ‌: خبر اصحاب کهف را به راستى و درستى. إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ‌: بدرستى که ایشان جوانانى بودند که از روى صدق و حقیقت ایمان آوردند به پروردگارشان. وَ زِدْناهُمْ هُدىً‌: و بیفزودیم ایشان را هدایت و راهنمائى، یعنى بوسیله زیادتى لطف، ثبات یقین، بصیرت در دین به ایشان مرحمت فرمودیم. [ نظرات / امتیازها ]
14) وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14»
وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ‌: و ببستیم بر قلبهاى ایشان، یعنى محکم ساختیم قلوب آنان را به الطاف، و قوت دادیم تا مطمئن شد نفوس ایشان را بر اظهار حق و ثبات در دین و صبر بر هجرت وطن و اهل و مال، و جرئت بر تمرد از فرمان دقیانوس. إِذْ قامُوا: وقتى که ایستادند در پیش روى او، و ایشان را به پرستش خود دعوت نمود. فَقالُوا رَبُّنا: پس گفتند پروردگار ما، رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌: پروردگار آسمانها و زمینها است. لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً: هرگز نخواهیم پرستید به غیر او سبحانه معبودى را. لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً: هر آینه بتحقیق به خدا قسم که گفته باشیم آن هنگام که دیگرى پرستیم، سخنى دور از حق و نهایت ظلم. یعنى محض خطا و دروغ. حاصل آنکه: هر گاه پرستش و ستایش غیر معبود حقیقى را پیش گیریم، هر آینه غایت گمراهى و کمال دورى از حق است، و چگونه عاقل، ضلالت را بر هدایت اختیار کند.
جلد 8 - صفحه 22
شیخ أبو الفتوح رازى (رحمه اللّه) نقل نموده که: این جماعت بگریختند، و در بیرون شهر نماز گاهى بود آنجا رفتند و به عبادت و تضرع مشغول شدند، و مى‌گفتند: بار خدایا، شرّ این طاغى را کفایت کن. جمعى از شرطه دقیانوس که آنها را بر این کار گماشته بود، مطلع گردیدند، ایشان را گفتند: شما چرا از شاه گریخته و از دین او اعراض کرده‌اید. دقیانوس را خبر داده، کس فرستاد ایشان را بر آن هیأت که بودند با جامه عبادت و روى در خاک مالیده و چشمهاى پر آب، حاضر نمودند. ایشان را تهدید و گفت: چرا به خدمت من نیامدید و براى اصنام، فرمان بردارى نکردید، اکنون مخیرید خواهید به دین من درآیید و خواهید اختیار کشتن کنید.
مهتر ایشان «مکسلمینا» «1» گفت: بدان که ما خدائى را مى‌پرستیم که خداى آسمانها و زمینها، و ما جز او را عبادت نکنیم، حال دیگر تو دانى، هر چه خواهى کن که ما از دین خود برنمى‌گردیم. باقى همه این قول گفتند که او گفت.
دقیانوس امر کرد تا جامه‌هاى آنها را کندند و جامه دیگر پوشانیدند و گفت:
مرا دل نمى‌آید شما را بکشم، مهلت دادم چند روزى شما را تا اندیشه کنید و صلاح خود ببینید و به دین من آئید، اگر نیائید شما در دست من و خون شما ریختن بر من آسان است. آنگه برخاست از آن شهر به شهر دیگر رفت، و ایشان را رها گذاشت. چون دقیانوس رفت، ایشان را در مهلت گذاشت. به یکدیگر گفتند: تدبیر آنست که تا این طاغى غائب است هر کس از ما توشه‌اى از خانه پدران برداریم و بگریزیم. ایشان توشه‌اى برداشته از شهر بیرون، و به غار رفتند «2».
تنبیه: آیات شریفه عزم راسخ و یقین ثابت ایشان را در ایمان و تحمل شدائد، و قوت قلب آنان را به عالمیان معرفى نماید.
«1» در بعضى روایات تاریخى «مکسلینا» آمده است. [ نظرات / امتیازها ]
15) هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ کَذِباً «15»
هؤُلاءِ قَوْمُنَا: آن گروه که کسان ما هستند در نسب، یعنى جمعى از اهل [شهر] افسوس. اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً: فراگرفتید غیر از ذات خداوند به حق، خدایان دیگرى که بر باطلند به سبب تهدید دقیانوس و ترس از کشتن. این اخبار است در معنى انکار و مذمت قوم به اینکه ایشان از فرط نادانى و گمراهى، اصنام را پرستش و غیر خدا را ستایش نمودند و در مقام سرزنش گفتند: لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ‌: چرا نمى‌آورند کافران بر پرستش بتان. بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ‌: به حجتى روشن و برهانى آشکار، یعنى دقیانوس و گماشتگان او، مردم را به وعید، تکلیف بت‌پرستى مى‌کنند نه به حجت و برهان.
تنبیه: آیه شریفه دلالت دارد بر آنکه مبناى اصول اعتقادیه باید بر برهان و دلیل باشد، و آنچه را که حجت و برهانى بر آن نباشد مردود، و تقلید در آن جایز نخواهد بود.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ کَذِباً: پس کیست ستمکارتر از کسى که افترا کند و ببندد بر خداى تعالى دروغ را که نسبت شرکاء باشد به ذات سبحانى. حاصل آیه آنکه هیچکس ستمکارتر از چنین کسى نخواهد بود. [ نظرات / امتیازها ]
16) وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً «16»
چون اصحاب کهف فرار نمودند، تملیخا در اثناء راه به ایشان گفت:
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ‌: و چون دورى جستید کافران را. وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ‌: و آنچه را مى‌پرستیدند غیر خدا. یا چون از کافران و از معبودان باطله آنان دورى و کنار رفتید و روى به خداى یگانه آوردید که معبود به حق و خداوند مطلق است.
فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ‌: پس برگردید به سوى غار و در آن جاى گیرید. یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‌: تا نشر کند و بسیار نماید براى شما، پروردگار شما از بخشایش خود در هر دو سراى از بسط روزى و ثواب اخروى. وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً: و بسازد براى شما از کار شما آن چیزى که بدان نفع یابید در دین و دنیا. جزم بودن ایشان به این سخن به جهت خلوص یقین، و قوت وثوق ایشان بود به فضل حق تعالى. و این مطلب محقّق است که وثوق به رأفت و رحمت حضرت احدیت، فرع ثبات ایمان و خلوص ایقان و صدق و صفا باشد حقیقتا، و الا به فقدان یکى از این صفات، طمع خامى خواهد بود.
تبصره: آیه شریفه دلالت دارد بر بزرگى مقام و منزلت هجرت، و قبح سکونت در دار الکفر، بلکه گاه واجب باشد وقتى که اظهار کلمه توحید در آن متعذر باشد با قدرت و تمکن، البته بر شخص متدین مهاجرت لازم گردد به شهرى که تواند به لوازم دیانتى رفتار نماید؛ زیرا مسلم است که حمیّت و عصبیت و عرق دینى، مصاحبت و مجاورت کفار و فساق روا ندارد، چنانچه اصحاب کهف را همین قسمت وادار گردانید به تحمل مشقّت، و اقدام بر مهاجرت و جلاى وطن.
خلاصه چون اصحاب کهف به غار رفتند و حق تعالى خواب را بر ایشان مسلط نمود، دقیانوس بعد از دو سه روزى به افسوس برگشت. احوال جوانان پرسید، و از قرار ایشان آگاه شد. پدرشان را امر کرد به احضار پسران، گفتند:اى ملک مبلغى از اموال ما را هم برده‌اند.
دقیانوس با لشکرى متوجه کوه شد، به در غار رسیدند، هیچکس را جرئت ورود غار نبود، گفتند: اى ملک تو را غیر از کشتن ایشان کارى نیست، در غار را مسدود کن تا در آن از گرسنگى بمیرند. امر کرد تا در غار را محکم به سنگ بستند، و دو نفر مؤمن در لشکر دقیانوس بودند؛ نام و نسب آنها را بر لوحى نوشته،
در بناى آن سدّ وضع کردند، تا وقتى کسى این سد بشکافد از احوال ایشان مطلع، و مردمان را عبرتى باشد. و این سد چنان بود تا دقیانوس هلاک شد؛ و چند قرن گذشت، در آن شهر پادشاهى مؤمن و صالح پدید آمد، نام او تندروس. مردم را به خدا دعوت نمود و از بعث و نشور مى‌ترسانید، بعضى مؤمن و بعضى کافر و مى‌گفتند «ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا» «1» ما حیات و ممات همین دانیم که در دنیا است و بس، و بعد از این دنیا حیات دیگر ندانیم.
آن پادشاه با حق تعالى مناجات کرد تا آیتى به ایشان بنماید که دلالت کند بر حقیقت بعث و نشور.
خداى تعالى در دل یکى از مردمان شهر که الیاس نام داشت، افکند تا سد غار را بشکافد و آن را حظیره گوسفندان کند. پس در غار را شکافت، جماعتى را آنجا خفته دید و سگى را بر در آن خسبیده. چون خواست داخل غار شود، سگ برخاست روى به او نهاد، ترسان و هراسان شده برگشت. [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
13) نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ نَبَأَهُم‌ بِالحَق‌ِّ إِنَّهُم‌ فِتیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم‌ وَ زِدناهُم‌ هُدی‌ً «13»
‌ما شرح‌ قصّه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌برای‌ تو ‌رسول‌ محترم‌ میدهیم‌ ‌بر‌ طبق‌ حق‌ و حقیقة اینها فتیانی‌ بودند ‌که‌ ‌به‌ پروردگار ‌خود‌ ایمان‌ آوردند و هدایت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ زیاد کردیم‌ نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ نَبَأَهُم‌ بِالحَق‌ِّ معلوم‌ میشود چنانچه‌ ‌از‌ آیات‌ ‌بعد‌ استفاده‌ می‌شود ‌که‌ قصّه‌ اصحاب‌ کهف‌ ‌در‌ ‌بین‌ اهل‌ کتاب‌ معروف‌ بوده‌ و مختلف‌ نقل‌ کردند تمامش‌ اشتباه‌ بوده‌ خداوند میفرماید ‌ما حق‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌برای‌ تو بیان‌ می‌کنیم‌ إِنَّهُم‌ فِتیَةٌ ‌در‌ بیان‌ مراد ‌از‌ فتیة مفسرین‌ اختلاف‌ کردند بعضی‌ گفتند قوة الایمان‌ ‌که‌ ایمان‌ ‌آنها‌ جوان‌ و رشید بوده‌ بعضی‌ گفتند بذل‌ می‌کردند و باحدی‌ اذیت‌ نمی‌کردند بعضی‌ گفتند ترک‌ شکوی‌ بعضی‌ گفتند اجتناب‌ محارم‌ و تحصیل‌ مکارم‌ و جامع‌ همه‌ اینها مفاد اخبار ‌است‌ ‌که‌ اهل‌ ایمان‌ بودند حقیقة البته‌ مؤمن‌ حقیقی‌ بذل‌ دارد و ترک‌ اذی‌ و ترک‌ شکایت‌ ‌از‌ پیش‌ آمدها و اجتناب‌ ‌از‌ معاصی‌ و محرمات‌ و دارای‌ مکارم‌ اخلاقی‌ و عمل‌ صالح‌ و ممکن‌ ‌است‌ ‌که‌ جوان‌ باشند سنّا آمَنُوا بِرَبِّهِم‌ اهل‌ توحید و مصدّق‌ انبیاء و معتقد بجمیع‌ عقائد حقه‌ وَ زِدناهُم‌ هُدی‌ً البته‌ مراتب‌ ایمان‌ و هدایت‌ مختلف‌ ‌است‌ درجات‌ بسیار دارد ‌از‌ ایمان‌ انبیاء و اوصیاء و اولیاء ‌تا‌ ادنی‌ درجه‌ ایمان‌ ‌هر‌ چه‌ انسان‌ کوشش‌ کند علما و عملا و اخلاقا درجه‌ بالا میرود و ‌هر‌ چه‌ کوتاهی‌ کند تنزّل‌ پیدا می‌کند [ نظرات / امتیازها ]
14) وَ رَبَطنا عَلی‌ قُلُوبِهِم‌ إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لَن‌ نَدعُوَا مِن‌ دُونِه‌ِ إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً «14»
و ‌ما محکم‌ کردیم‌ دل‌های‌ ‌آنها‌ ‌را‌ زمانی‌ ‌که‌ قیام‌ کردند ‌بر‌ رفتن‌ بکهف‌ ‌پس‌ گفتند پروردگار ‌ما همان‌ پروردگار آسمانها و زمین‌ ‌است‌ و ‌ما ‌غیر‌ ‌او‌ ‌را‌ نمی‌خوانیم‌ بالوهیّت‌ ‌هر‌ آینه‌ بتحقیق‌ ‌اگر‌ ‌غیر‌ ‌او‌ ‌را‌ اله‌ بگوئیم‌ ‌اینکه‌ گفته‌ بسیار غلط و باطل‌ و تجاوز ‌از‌ حق‌ ‌است‌.
وَ رَبَطنا عَلی‌ قُلُوبِهِم‌ مؤمن‌ ‌که‌ توکل‌ بحق‌ داشته‌ ‌باشد‌ قلبش‌ محکم‌ میشود ‌از‌ میدان‌ ‌در‌ نمیرود ‌بر‌ تمام‌ واردات‌ صبر دارد ‌از‌ کسی‌ خوف‌ ندارد حق‌ میگوید حق‌میجوید ‌بر‌ طبق‌ حق‌ عمل‌ می‌کند قلبش‌ آرام‌ ‌است‌ اذ قاموا قیام‌ ‌بر‌ کناره‌ گیری‌ ‌از‌ قوم‌ و وطن‌ و زخارف‌ دنیوی‌ و حشر ‌با‌ کفّار و مشرکین‌ فقالوا علنا ‌با‌ کمال‌ شجاعت‌ ‌در‌ مقابل‌ مشرکین‌ رَبُّنا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ خدای‌ ‌ما و مربی‌ ‌ما همان‌ خالق‌ آسمانها و زمین‌ ‌است‌ ‌که‌ جمیع‌ عوالم‌ ‌در‌ تحت‌ قدرت‌ و تربیت‌ ‌او‌ ‌است‌ لَن‌ نَدعُوَا مِن‌ دُونِه‌ِ إِلهاً نه‌ شمس‌ و ستارگان‌ نه‌ ملک‌ و جن‌ و انس‌ نه‌ بت‌ و گاو و گوساله‌ تمام‌ اینها شرک‌ و کفر و باطل‌ ‌است‌ لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً ‌که‌ ‌اگر‌ الهی‌ ‌غیر‌ ‌از‌ ‌آن‌ بخوانیم‌ قول‌ بسیار فاسد و باطلی‌ گفته‌ایم‌. [ نظرات / امتیازها ]
15) هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذُوا مِن‌ دُونِه‌ِ آلِهَةً لَو لا یَأتُون‌َ عَلَیهِم‌ بِسُلطان‌ٍ بَیِّن‌ٍ فَمَن‌ أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری‌ عَلَی‌ اللّه‌ِ کَذِباً «15»
‌اینکه‌ جمعیت‌ قوم‌ ‌ما گرفتند ‌از‌ ‌غیر‌ خداوند عالم‌ خدایانی‌ چرا ‌بر‌ ‌اینکه‌ اتخاذ دلیل‌ و برهانی‌ نمی‌آورند ‌بر‌ خدایی‌ ‌اینکه‌ خدایان‌ ‌آنها‌ دلیل‌ واضح‌ روشنی‌! ‌پس‌ کیست‌ ظالمتر ‌از‌ کسی‌ ‌که‌ افتراء بزند ‌بر‌ خداوند عالم‌ ‌از‌ روی‌ کذب‌ و دروغ‌ (هؤلاء) اشاره‌ باهل‌ شهرستان‌ اصحاب‌ کهف‌ ‌از‌ سلطان‌ ‌آنها‌ دقیانوس‌ و رعیت‌ ‌او‌ ‌که‌ تعبیر ‌به‌ (قومنا) کردند و ‌اینکه‌ جمله‌ تتمه‌ کلام‌ اصحاب‌ کهف‌ ‌است‌ اتَّخَذُوا مِن‌ دُونِه‌ِ اخذ ‌یعنی‌ معتقد شدند و متعبد شدند ‌از‌ ‌غیر‌ ‌خدا‌ آلهة یک‌ شریک‌ قائل‌ نشدند شریک‌هایی‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ اتخاذ کردند معلوم‌ می‌شود ‌که‌ اینها فرقه‌ فرقه‌ بودند ‌هر‌ دسته‌ یک‌ خدایی‌ ‌بر‌ ‌خود‌ گرفتند مثل‌ مشرکین‌ مکه‌ و اطراف‌ ‌که‌ ‌هر‌ قبیله‌ و طایفه‌ یک‌ بت‌ بزرگی‌ ‌بر‌ ‌خود‌ قرار دادند و یک‌ بت‌ ‌که‌ ‌از‌ همه‌ بزرگتر ‌بود‌ ‌برای‌ همه‌ مقرر کردند و ‌هر‌ فرد یک‌ بت‌ کوچک‌ ‌بر‌ ‌خود‌ تراشیده‌ و نگاه‌ داشت‌ ‌از‌ فلزّات‌ و چوب‌ ‌حتی‌ ‌از‌ رطب‌ و تمر لَو لا یَأتُون‌َ عَلَیهِم‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ آلهه‌ ‌خود‌ (بِسُلطان‌ٍ بَیِّن‌ٍ) چه‌ اثری‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ آلهه‌ مشاهده‌ کردند آیا جلب‌ نفعی‌ ‌ یا ‌ دفع‌ ضرری‌ ‌ یا ‌ قضاء حاجتی‌ ‌ یا ‌ شفاء مرضی‌ فقط دلیل‌ ‌آنها‌ تقلید آباء ‌آنها‌ ‌است‌ فَمَن‌ أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری‌ عَلَی‌ اللّه‌ِ کَذِباً ظلم‌ درجاتی‌ دارد ولی‌ درجه‌ اعلای‌ ‌آن‌ همین‌ شرک‌ و نفی‌ توحید ‌است‌ ‌که‌
‌اینکه‌ افترا بخداوند ‌است‌ و کذب‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ ‌است‌.
(سؤال‌) ‌در‌ مفهوم‌ افتراء کذب‌ داخل‌ ‌است‌ ‌که‌ دروغ‌ بغیر بستن‌ ‌است‌ و لفظ کذبا زائد ‌است‌.
(جواب‌) ‌اینکه‌ تاکید ‌است‌ کانّه‌ ‌آنها‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ افتراء ‌خود‌ ‌را‌ صادق‌ می‌پندارند ولی‌ چون‌ دلیل‌ و مدرکی‌ ندارند جای‌ ‌اینکه‌ توهم‌ نیست‌ و کذب‌ محض‌ ‌است‌ زیرا ‌هر‌ دعوایی‌ محتاج‌ بشاهد و دلیل‌ ‌است‌ ‌حتی‌ مؤمنین‌ ‌که‌ قائل‌ بتوحید هستند باید ادله‌ ‌بر‌ توحید اقامه‌ کنند ‌که‌ سرتاسر قرآن‌ بیان‌ ادله‌ توحید بلکه‌ ‌بر‌ وجود حضرت‌ ربوبی‌ فرموده‌ و ادله‌ عقلیّه‌ و نقلیّه‌ و وجدانیّه‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ بسیار ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
16) وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم‌ وَ ما یَعبُدُون‌َ إِلاَّ اللّه‌َ فَأوُوا إِلَی‌ الکَهف‌ِ یَنشُر لَکُم‌ رَبُّکُم‌ مِن‌ رَحمَتِه‌ِ وَ یُهَیِّئ‌ لَکُم‌ مِن‌ أَمرِکُم‌ مِرفَقاً «16»
بعض‌ اصحاب‌ کهف‌ بسایرین‌ ‌هم‌ مسلک‌ ‌خود‌ گفتند چون‌ ‌شما‌ عزلت‌ و جدایی‌ پیدا کردید ‌از‌ قوم‌ و ‌از‌ آلهه‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ جایگیر شوید بسوی‌ کهف‌ پروردگار ‌شما‌ نشر رحمت‌ میفرماید بشما و مشمول‌ رحمت‌های‌ ‌او‌ میشوید و مهیّا میفرماید ‌از‌ ‌برای‌ ‌شما‌ ‌از‌ کار ‌شما‌ رفق‌ بسهولت‌ و آسانی‌‌علی‌‌که‌ وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم‌ ‌از‌ قوم‌ جدا شدند و ‌از‌ میانه‌ ‌آنها‌ رفتند‌علی‌‌که‌ وَ ما یَعبُدُون‌َ بت‌های‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دور انداختند و کناره‌گیری‌ کردند و ‌بر‌ توحید ثابت‌ قدم‌ شدند‌علی‌‌که‌ إِلَّا اللّه‌َ ‌که‌ بتهای‌ ‌آنها‌ باشند‌علی‌‌که‌ فَأوُوا إِلَی‌ الکَهف‌ِ مخفی‌ شوید ‌در‌ کهف‌ ‌که‌ دست‌ بشما پیدا نکنند و ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ شکنجه‌ و اذیّت‌ نیندازند‌علی‌‌که‌ یَنشُر لَکُم‌ رَبُّکُم‌ مِن‌ رَحمَتِه‌ِ رحمت‌ الهی‌ و ‌لو‌ وسعت‌ دارد ‌هر‌ چیزی‌ ‌را‌ لکن‌ قابلیّت‌ محل‌ّ میخواهد فقط قابل‌ مشمول‌ رحمت‌ الهی‌ اهل‌ ایمان‌ هستند چنانچه‌ میفرماید:
فَسَأَکتُبُها لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ الَّذِین‌َ هُم‌ بِآیاتِنا یُؤمِنُون‌َ اعراف‌ ‌آیه‌ 156.
‌علی‌‌که‌وَ یُهَیِّئ‌ لَکُم‌ مِن‌ أَمرِکُم‌ مِرفَقاً خداوند ‌برای‌ اینکه‌ ‌از‌ میانه‌ کفار بیرون‌رفتید و ترک‌ معاشرت‌ کردید امورات‌ ‌شما‌ ‌را‌ برفق‌ و سهولت‌ و راحتی‌ انجام‌ میدهد خیالتان‌ راحت‌ ‌باشد‌. [ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه
13) (آیه 13)- سر گذشت مشروح اصحاب کهف: بعد از بیان اجمالی این داستان، قرآن مجید به شرح تفصیلی آن ضمن چهارده آیه پرداخته و سخن را در این زمینه چنین آغاز می‌کند: «ما داستان آنها را بحق برای تو باز گو می‌کنیم» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ).
«آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم» (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً).
از آیات قرآن بطور اشاره و از تواریخ به صورت مشروح این حقیقت استفاده می‌شود که اصحاب کهف در محیط و زمانی می‌زیستند که بت پرستی و کفر، آنها را احاطه کرده بود و یک حکومت جبّار و ستمگر که معمولا حافظ و پاسدار شرک و کفر و جهل و غارتگری و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود.
اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافی بر خوردار بودند به فساد این آیین پی بردند و تصمیم بر قیام گرفتند و در صورت عدم توانایی مهاجرت کردن از آن محیط آلوده. [ نظرات / امتیازها ]
14) (آیه 14)- لذا قرآن به دنبال بحث گذشته می‌گوید: «و دلهایشان را محکم ساختیم، در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است» (وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم» (لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً).
که «اگر چنین کنیم سخنی به گزاف گفته‌ایم» (لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً).
در واقع این جوانمردان با ایمان برای اثبات توحید و نفی (آلهه) به دلیل روشنی دست زدند، و آن این که ما به وضوح می‌بینیم که این آسمان و زمین پروردگاری دارد که وجود نظام آفرینش دلیل بر هستی اوست، ما هم بخشی از این مجموعه هستی می‌باشیم، بنابراین پروردگار ما نیز همان پروردگار آسمانها و زمین است. [ نظرات / امتیازها ]
15) (آیه 15)- سپس به دلیل دیگری نیز توسل جستند و آن این که: «این قوم ما معبودهایی جز خدا انتخاب کرده‌اند» (هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً).
آخر مگر اعتقاد بدون دلیل و برهان ممکن است «چرا آنان دلیل آشکاری برای الوهیت آنها نمی‌آورند؟» (لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ).
آیا پندار و خیال یا تقلید کور کورانه می‌تواند دلیلی بر چنین اعتقادی باشد؟
این چه ظلم فاحش و انحراف بزرگی است.
«پس چه کسی ظالمتر است از آن کس که به خدا دروغ ببندد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً).
این «افترا» هم ستمی است بر خویشتن، چرا که انسان سر نوشت خود را به دست عوامل بدبختی و سقوط سپرده، و هم ظلمی است بر جامعه‌ای که این نغمه را در آن سر می‌دهد و به انحراف می‌کشاند، و هم ظلمی است به ساحت قدس پروردگار و اهانتی است به مقام بزرگ او. [ نظرات / امتیازها ]
16) (آیه 16)- این جوانمردان موحد تا آنجا که در توان داشتند برای زدودن زنگار شرک از دلها، و نشاندن نهال توحید در قلبها، تلاش و کوشش کردند، اما آنقدر غوغای بت و بت پرستی در آن محیط بلند بود که نغمه‌های توحیدی آنها در گلویشان گم شد.
ناچار برای نجات خویشتن و یافتن محیطی آماده‌تر تصمیمی به «هجرت» گرفتند، و لذا در میان خود به مشورت پرداخته با یکدیگر چنین گفتند: «هنگامی که از این قوم بت پرست و آنچه را جز خدا می‌پرستند کناره گیری کردید (و حساب خود را از آنها جدا نمودید) به غار پناهنده شوید» (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ).
«تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهی به سوی آرامش و آسایش و نجات از این مشکل به رویتان بگشاید» (یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً). [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر جوامع الجامع
14) وَ رَبَطْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ ؛ به آنها نیرو بخشیدیم و دلهایشان را محکم ساختیم تا توانستند بر دورى از وطن و خانواده صبر کنند و براى حفظ دینشان به یکى از غارها پناه بردند و در برابر پادشاه ستمکار «دقیانوس» بى محابا قیام کردند و گفتند: پروردگارى که ما عبادتش مى کنیم پروردگار آسمانها و زمین است «شططا» افراط و زیاده روى در ستمگرى منظور گفتارى بسیار ظالمانه است، شطّ بعد [ نظرات / امتیازها ]
15) «هؤلاء» مبتدا و «قومنا» عطف بیان، و «اتّخذوا»، خبر آن است در صورت ظاهر خبر و در معنا انکار است، یعنى این قوم ما خدایانى غیر از خداى یکتا انتخاب کرده اند لَوْ لاٰ یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ ؛ چرا براى این عبادتشان که خدایان ساختگى را پرستش مى کنند دلیلى آشکار نمى آورند؟ این سخن، نوعى سرزنش به مشرکان است زیرا دلیل آوردن براى این مورد امرى ناممکن و محال است ضمنا این آیه دلیل بر فساد تقلید (در اصول دین) نیز مى باشد « اِفْتَرىٰ عَلَى اَللّٰهِ کَذِباً » مصداق افترا و دروغ بستن بر خدا، این است که نسبت شریک داشتن به او مى دهند [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر احسن الحدیث
13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدىً در سه آیه گذشته، فشرده قضیه به صورت یک معجزه و قدرت نمایى خدا، نقل گردید و نشان مى داد که این ماجراى به صورت اجمال براى آن حضرت و دیگران معلوم بوده است، از این آیه مشروح داستان شروع مى شود جمله نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ نشان مى دهد که درباره آنها سخنان ضد و نقیض بود که خدا خواسته است واقعیت را بیان فرماید زیادت هدایت بعد از ایمان ظاهرا تکامل ایمان است وَ اَلَّذِینَ اِهْتَدَوْا زٰادَهُمْ هُدىً وَ آتٰاهُمْ تَقْوٰاهُمْ محمّد 17، از حضرت صادق صلوات اللّٰه علیه در ضمن حدیثى نقل شده « بتمام الایمان دخل المؤمنون الجنة و بالزیادة فی الایمان تفاضل المؤمنون بالدرجات عند اللّٰه » (تفسیر عیاشى) [ نظرات / امتیازها ]
14) وَ رَبَطْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا فَقٰالُوا رَبُّنٰا رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً لَقَدْ قُلْنٰا إِذاً شَطَطاً لفظ «ربطنا» حاکى است که این سخنان را در جمع مشرکان گفته اند، «قاموا» نشان مى دهد که در مجلسى یا مجمعى از میان جمع بپا خواسته و ایمان خود را اظهار و شرک را محکوم کرده اند در مجمع البیان فرموده: در مجلس پادشاه به پا خواسته و چنین گفتند، و این مى رساند که از خواص پادشاه بوده اند، در این سخن، اول توحید خدا را عنوان کرده و فرموده اند: جز خدا پروردگارى نیست و پروردگار ما همان پروردگار آسمانها و زمین است و در همۀ اینها جز او ربى نیست، شاید مشرکان در آن روز براى هر یک از اقشار موجودات، پروردگارى معتقد بوده اند و آنها با این سخن عقیده قوم خود را محکوم کرده اند آن گاه در تأکید این سخن گفتند: لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً این جمله نشان مى دهد که بت پرستى بر آنها تحمیل مى شده است که در مقابل گفته اند: هرگز چنین کارى نخواهیم کرد که در این صورت باطل گفته ایم و باطل را به جاى حق گذاشته ایم [ نظرات / امتیازها ]
15) هٰؤُلاٰءِ قَوْمُنَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لاٰ یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطٰانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَرىٰ عَلَى اَللّٰهِ کَذِباً احتمال دارد که این سخن را در مجلس شاه و پیش روى شاه گفته اند وقتى که پادشاه گفت چرا از دین این مردم کنار مى شوید و چرا تفرقه مى اندازید؟ در این صورت این آیه بقیۀ سخن آنها در آیه قبل است خلاصه سخنشان آنست که این قوم ما که عقیده شان را به رخ ما مى کشى جز خدا، خدایانى گرفته اند که دلیلى بر معبود بودن آنها ندارند در این صورت از همه ظالم تراند که به خدا افترا مى بندند و شریک قائل مى شوند، منظور از سلطان بیّن دلیل قاطع است و گر نه ممکن بود دلیل عاطفى بى فائده بیاورند نظیر آنکه: پدرانمان چنین مى کردند ما نیز چنین خواهیم کرد ولى این دلیل بین نیست به نظر بعضى: این سخن را میان خودشان گفته اند، ولى احتمال اول قویتر است [ نظرات / امتیازها ]
16) وَ إِذِ اِعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اَللّٰهَ فَأْوُوا إِلَى اَلْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً این سخن آنهاست در میان خودشان بعد از بیرون شدن از آن مجلس، غرض از اعتزال شاید به صورت اعلام موضع و اظهار عقیده باشد یعنى وقتى که با اظهار عقیده و کوبیدن اعتقاد آنها از مردم و خدایانشان کنار شدید، اینها ما را اذیّت خواهند کرد، اینها ما را مى کشند و یا به دین خودشان مجبورمان مى کنند چنان که در آیۀ 20 خواهد آمد، آن گاه پیش خود گفته اند، پس برویم به آن غار، الف و لام کهف براى عهد است جملۀ: یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ همانست که در آیۀ 10 به صورت دعا آمده است رَبَّنٰا آتِنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنٰا مِنْ أَمْرِنٰا رَشَداً على هذا وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً تفسیر یَنْشُرْ لَکُمْ است و مراد از «مرفق» گشایش و سهولت امر و نجات مى باشد، اضافه رحمت به سوى اللّٰه در جاى مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً در آیه گذشته است که حکایت مى کند همه راهها را در مقابل خود بسته مى دیدند لذا رحمت و عنایت مخصوص خدا را خواسته اند [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدىً اى محمد صلى اللّٰه علیه و آله و سلّم ما داستان اصحاب کهف و شرح حال آنها را براى تو حکایت مى کنیم(نبأهم)نبأ خبر بافایده بزرگ است که از او علم حاصل شود قال الراغب(النبأ،خبر ذو فائدة عظیمة یحصل به علم او غلبة ظنّ و لا یقال للخبر فى الاصل نبأ حتّى یتضمن هذه الاشیاء الثلاثة) (پایان) و چون حکایت آنها از عجائب و امر غیر عادى بنظر مى آید این است که آن را (نبأ)نامیده،و شرح حال و گزارش آنان آن طورى که مطابق واقع و حقیقت است چنین است:آنها جماعتى بودند که ازروى حقیقت و درستى به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم [ نظرات / امتیازها ]
14) وَ رَبَطْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا فَقٰالُوا رَبُّنٰا رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً لَقَدْ قُلْنٰا إِذاً شَطَطاً (الى قوله تعالى) مِرْفَقاً چنانچه در شرح آنها گفته شده(دقیانوس)آن سلطان مشرک جبّار در زمان سلطنتش مؤمنین را مى گرفت و بجبر و تهدید آنها را به بت پرستى امر مى نمود از جمله جماعتى را که بنام اصحاب کهف شناخته شدند حاضر گردانید و به آنان گفت اگر به دین من و بت پرستى نگروید شما را سنگسار خواهم نمود، و چون ایمان در قلب آنها ریشه دوانده بود و در یکتاپرستى راسخ گردیده بودند در مقابل آن سلطان ظالم ایستادگى نمودند و گفتند پروردگار ما ربّ و پرورش دهنده آسمانها و زمین است و ما هرگز بغیر او خدایى نمى خوانیم و اگر غیر از این بگوئیم حقیقة ما حرف دور از حق و صواب گفته ایم [ نظرات / امتیازها ]
15) و آنها با آن استقامت و عزمى که داشتند هیچ اندیشه نکردند و بر اثبات آلهه اى که آنها براى خود انتخاب نموده بودند طلب دلیل و حجت نمودند زیراکه هیچ مدّعایى را بدون دلیل ظاهر نتوان قبول نمود،و آنان را بارشاد عقلى متذکر نمودند و گفتند کیست ظالم و ستمکارتر از کسى که بر خدا دروغ ببندد و بتهاى ناچیزى را شریک خداى آسمانها و زمین گرداند، [ نظرات / امتیازها ]
16) وقتى نصیحت آنها سودمند نگردید و دقیانوس گفت یکى از دو کار را بایستى انتخاب نمائید،یا بدین بت پرستى درآیید و سالم بمانید یا شما را سنگسار خواهیم نمود و گویند آن لعین به آنها چند روز مهلت داد که در کار خود فکر کنند که کدام یک از این دو را انتخاب نمایند، آرى کسى که ایمان در قلبش رسوخ پیدا نمود و قلبش مطمئن بایمان گردید اگر بدن او را قطعه قطعه نمایند دست از ایمانش برنمى دارد حکایات قرآن و تمثیلات آن تماما براى تذکّر و اندرز بشر است و باید بدانند چنانچه خودش در سورۀ العنکبوت آیه 2 فرموده أَ حَسِبَ اَلنّٰاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّٰا وَ هُمْ لاٰ یُفْتَنُونَ ما را متنبّه مى گرداند که بمجرد اینکه اظهار ایمان نمائید از شما پذیرفته نمى شود مگر وقتى که درمورد آزمایش واقع گردید،این بود که این جماعت درمورد امتحان واقع گردیدند خلاصه آن جماعت وقتى دیدند چاره اى ندارند یا باید تسلیم دقیانوس گردند و به دین وى درآیند یا در کنارى خود را پنهان دارند،آن مردان پاک از خانه و منزل و اهل وعیال دست برداشتند و از شهر بیرون رفتند و فکرشان مقصور بر عبادت حق تعالى گردید و در کهف منزل گرفتند و چون چنین بودند و از بوته امتحان خالص بیرون آمدند و به رحمت خدا امیدوار بودند خداوند رحمت خود را براى آنها پهن گردانید و براى آنها کارشان را آسان ساخت و از کرم خود مسئول آنها را اجابت فرمود [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نور
13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13»
ما داستان آنان (اصحاب کهف) را به درستى براى تو حکایت مى‌کنیم. آنان جوانمردانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
نکته ها
مردم نسبت به فساد و جامعه‌ى فاسد سه دسته‌اند:
الف: گروهى در فساد جامعه هضم مى‌شوند. (آنان که هجرت نکنند و ایمان کامل نداشته باشند.) «کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»
ب: گروهى که در جامعه‌ى فاسد، خود را حفظ مى‌کنند. (مثل اصحاب کهف) «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»
ج: گروهى که جامعه‌ى فاسد را تغییر مى‌دهند و اصلاح مى‌کنند. (مثل انبیا و اولیا) «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»*
در روایات آمده است که اصحاب کهف، جزو اصحاب و یاران حضرت مهدى (عجّل‌اللّه تعالى فرجه) خواهند بود. «1»
پیام ها
1- داستان‌سرایى و قصه‌ى حق وحقیقى گفتن، کار هر کس نیست. «نَحْنُ نَقُصُّ»
2- داستان اصحاب کهف مهم و مفید است. «نبأ»، خبر مهم و مفید است.
3- بهره‌گیرى از حقایق و عبرت‌هاى تاریخ، از روشهاى تربیتى قرآن است. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ»
4- قصه‌هاى قرآن، حقیقت دارد و ساختگى یا آمیخته به اوهام و تحریف شده‌ نیست. «نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ»
5- حرکت وتلاش انسان، سبب رشد وهدایت اوست. «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»
6- ایمان و هدایت مراتبى دارد. «زِدْناهُمْ هُدىً» [ نظرات / امتیازها ]
14) وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14»
و ما به دلهایشان نیرو و استحکام بخشیدیم، آنگاه که آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان‌ها و زمین است، هرگز جز او (کسى را به) خدایى نخواهیم خواند، چرا که در این صورت حرف خطایى گفته‌ایم.
نکته ها
«شَطَط»، به معناى افراط در دورى از حقّ و گفتنِ حرف باطلى است که به هیچ وجه قابل قبول نباشد.
پیام ها
1- آرامش و پایدارى دلها به دست خداست. «رَبَطْنا»
در برابر انحرافات جامعه، نشستن جایز نیست، باید قیام کرد. «إِذْ قامُوا»
3- امدادهاى الهى، در سایه‌ى ایمان، وحدت، قیام و توکّل بر اوست. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»
4- قیام در برابر ستمگر، نیاز به ایمانى استوار و دلى مطمئن دارد. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»
5- ایمان واقعى همراه با قیام است. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»
6- موحّد واقعى، هرگز سراغ شرک نمى‌رود. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»
7- ثمره‌ى توحید در ربوبیّت، «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» توحید در بندگى‌است. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»
8- شرک، انحراف بعید و فاحشى است که هرگز قابل عفو نیست. «شَطَطاً» [ نظرات / امتیازها ]
15) هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ کَذِباً «15»
آنان قوم مایند که به جز او، خدایان دیگرى گرفته‌اند. چرا آنان دلیل آشکارى بر خدایان خود نمى‌آورند؟ پس کیست ستمکارتر از کسى که بر خداوند، دروغى افترا بندد؟
نکته ها
با اینکه در کلمه‌ى «افتراء» نسبت دروغ نهفته است، ولى بازهم کلمه‌ «کَذِباً» در آیه مطرح شده است. این شاید به خاطر آن باشد که افترا دو گونه است: گاهى امکان نسبت هست، ولى گاهى امکان نسبت هم نیست و شرک از نوع دوّم است. زیرا شریک براى قدرت و علم بى‌نهایت محال است.
پیام ها
1- بى‌تفاوتى نسبت به گمراهى وانحراف دیگران، ممنوع است. «هؤُلاءِ قَوْمُنَا» (اصحاب کهف، از انحراف قوم خود ناراحت بودند.)
2- بزرگ‌ترین دغدغه‌ى مردان خدا، انحراف عقیدتى مردم است. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً»
3- تقلید و تبعیّت از محیط در عقاید، منطق صحیحى نیست، براى عقاید، باید دلیل روشن داشت. قَوْمُنَا اتَّخَذُوا ... لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ‌
4- شرک، افترا بر خدا و بى دلیل است. «مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ»
5- دروغ، ظلم است و دروغگو ظالم، و کسى که به خدا دروغ بربندد، ظالم‌تر است. «فَمَنْ أَظْلَمُ» [ نظرات / امتیازها ]
16) وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً «16»
و آنگاه که از مشرکان و آنچه جز خداى مى‌پرستند فاصله گرفتید، پس به غار پناه برید، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشایشى بخشد و برایتان در کار (و سرنوشت) شما گشایشى فراهم آورد.
نکته ها
این آیه از قول رهبر اصحاب کهف است که به جوانمردانِ همراه خویش، امید رحمت الهى و گشایش مى‌دهد. «1»
پیام ها
1- موحّد واقعى، هم بت‌ها را رها مى‌کند، هم از بت‌پرستان جدا مى‌شود. «اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ»
2- خداپرستان از سوى مشرکان در معرض تهدید هستند. «فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ»
3- غارنشینى در فضاى توحید، بهتر از شهرنشینى در فضاى شرک است. «فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ» حضرت یوسف نیز زندان را بر کاخ ترجیح داد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» «2»
4- آنکه براى خدا قیام کند و با هجرت، دست از مسکن و جامعه‌ى خود بکشد، مشمول الطاف الهى مى‌شود. «یَنْشُرْ لَکُمْ»
5- سختى‌ها زودگذر و مقدّمه‌ى آسایش است. «یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً» [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کاشف
16) بخش دوم وَ إِذِ اِعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اَللّٰهَ فَأْوُوا إِلَى اَلْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً ستمگران قوم آن گروه جوانمرد، عرصه را بر آنان تنگ کردند و تلاش کردند که آنان را از دینشان منحرف کنند ازاین رو، برخى از این جوانان به برخى دیگر گفتند: ما از این قوم ستمگر نمى توانیم رهایى یابیم، مگر اینکه از آنها و از آنچه مى پرستند و انجام مى دهند بگریزیم پس از تبادل نظر و مشورت، تصمیم گرفتند که به غار پناه ببرند؛ زیرا جز آن، مکان دیگرى نداشتند بنابراین، وارد غار شدند و کارشان را به خدا واگذار کردند و به آنچه خدا برایشان برمى گزیند، راضى شدند، حتى اگر آنان را با حالت گرسنگى و تشنگى بمیراند آرى، این چنین است مؤمن راستینى که به ایمان خودش وفادار باقى مى ماند و از آنچه رخ مى دهد باکى ندارد و با اطمینان، امید و حماسه با دشوارى ها روبه رو مى شود و آن گاه که انسان به این درجه از ایمان برسد، هرجا باشد خدا با اوست و گشایش فورى را فراروى او قرار مى دهد، حتّى اگر تمام ساکنان آسمان و زمین، بر ضدّ او پشت به پشت هم دهند همان گونه که خداوند با اصحاب کهف پس ازآن که تمام راه ها به روى آنان بسته شد چنین کرد بنابراین، آسایش، امنیت و رهایى از اندوه زندگى و دردهاى آن را برایشان برگزید و آنان را در چنان خوابى فروبرد که هیچ چیز را بیدار نمى کرد و آنها از هیچ چیزى نمى هراسیدند [ نظرات / امتیازها ]