14) در این کلام با همه اختصارش قیودی است که از تفصیل نهضت آنان و جزئیات آن در ابتدای امر خبر می دهد، مثلا از قید (وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ) فهمیده می شود که گفتار بعدی شان را که گفتند: «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...» از مشرکین پنهان نمی داشتند بلکه علنی در میان آنان می گفتند، در موقعیتی می گفتند که دل شیر در آن آب می شد و از وحشت دل ها به لرزه در می آمد، پوست بدن ها جمع می شد، در میان جمعی از دشمنان اظهار می داشتند که می دانستند دنبال اظهاراتشان خونریزی، عذاب، شکنجه و تطمیع در کار است.
و از قید (إِذْ قامُوا فَقالُوا) استفاده می شود که این عدّه از جوانان در ابتدای مخالفتشان در مجلسی بودند که دستور به عبادت و پرستش بت ها از آنجا صادر می شد و اعضای آن محفل مردم را مجبور به بت پرستی می نمودند و از عبادت خداوند باز می داشتند و حتی استفاده می شود که خداپرستان را شکنجه و آزار هم می کردند، می کشتند، عذاب می دادند، حال این مجلس یا مجلس سلطان بوده است و یا مجلسی که از وزرای سلطان تشکیل می شده است و یا مجلس عمومی بوده است، علی ای حال این چند جوان بر می خیزند و علنا مخالفت خود را اعلام می دارند و از آن مجلس بیرون می آیند و از مردم شهر کناره گیری می کنند و در حالی این قیام را انجام می دهند که در خطر عظیمی بودند، از هر سو مردم به ایشان حمله ور می شدند. چون در آیه شریفه دارد که به غار پناهنده شدند و فرموده است: «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ- و چون از ایشان و آنچه که به غیر خداوند می پرستیدند کناره گیری نمودید، به غار پناهنده شوید».
و این خود مؤید روایاتی است که در داستان اصحاب کهف آمده است و به زودی خواهد آمد که اصلا شش نفر از آنان جز خواص سلطان بوده اند و شاه در امور خود با آنان مشورت می کرد، همان ها بودند که از مجلسش برخاسته، اعلان اعتقاد به توحید نمودند و هر شریکی را از خداوند نفی کردند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : چه بسا احتمال داده اند، که مراد از قیام اصحاب کهف قیامشان برای یاری حق بوده است، و اینکه گفتهاند: «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» گفتاری بوده است که در دل زمزمه می کرده اند. و جمله (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ) گفتار ایشان در هنگام خروجشان از شهر بوده است. و یا ممکن است مقصود از قیامشان قیام برای خداوند باشد و همه اقوالی که از ایشان نقل شده است گفتگوهایی بوده است که میان خودشان که بعد از بیرون شدن از شهر و دور شدن از مردم به میان آورده اند. و بنابر دو وجهی که ذکر شد منظور از ربط بر قلوب ایشان، این است که ایشان از عاقبت بیرون شدن از میان مردم و فرار از شهر و دوری از مردم نهراسیده اند.
ولیکن از دو وجه مذکور وجه اولی روشن تر است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]