از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا): (آیاپنداشته ای که از میان آیات ما ماجرای اصحاب کهف و رقیم شگفت بوده اند؟)،از این آیه آغاز ماجرای اصحاب کهف است که این قضیه یکی از سه سؤالیست که یهود به مشرکین تعلیم دادند تا از پیامبر اسلام ص سؤال کنند و به این ترتیب او را در دعوی نبوت آزمایش نمایند، که این سه سؤال یکی ماجرای موسی ع و جوان همسفر اوست ، دیگری ماجرای ذی القرنیین است و ماجرای دیگر همین قضیه اصحاب کهف است که ظاهرا قبلا هم به طور اجمالی در میان مردم معروف بوده و قرآن تفصیل آن را برای ایشان بازگو می کند و می فرماید:این ماجرا در میان آیات ما باعث تعجب نیست ، چون کل ماجرای زندگی انسان در روی زمین و فریفته شدن او به زینتهای مادی و غفلت از یاد معاد، همه نشانه ها و آیاتی است که به ماجرای اصحاب کهف شباهت دارد و دست کمی ازآن ماجرا ندارد. به هر جهت (حسبان ) یعنی پندار و ظن و (کهف ) همان غار وسیع است و (رقیم ) یعنی نوشته شده و چون ماجرای این افراد در سنگ نوشته ای در آن ناحیه پیدا شده و یا آن سنگ نوشته در موزه سلاطین وجود داشته ، آنها را اصحاب رقیم نامیده اند و بعضی دیگر گفته اند (رقیم ) نام کوهی بوده که غار در آن قرار داشته و یا نام شهری بوده که کوه در آن واقع بوده ، اما قول اول قویتر است . بعضی از مفسران نیز اصحاب رقیم را غیر از اصحاب کهف دانسته اند، به هر جهت در این آیه به ماجرای این افراد اشاره کرده و سپس تفصیل آن را در آیات بعدی بیان میکند. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : سلام
مرسی ^_^
آیه ای که سر بریده امام حسین (ع) در شام تلاوت نمود آیه ۹ سوره کهف می باشد.
2) : بسیار عالی بود از تون ممنونم
3) : ممنون
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً «9»
در اوّل سوره اسرى مذکور شد که یهود، قریش را سه سؤال تعلیم نمودند که از حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بپرسند، از جمله شرح حال صحاف کهف بود: آیه شریفه نازل شد:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ‌: نه چنان است که مى‌گویند، آیا مى‌پندارى تو آنکه اصحاب کهف و رقیم. کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً: بودند از دلائل قدرت ما چیزى شگفت؟ یعنى قصه ایشان نسبت به آیات قدرت ما که در آفرینش آسمان و زمین ظاهر است، چندان عجیب و غریب نیست. مراد به «کهف» غارى است «جیرام» نام، واقع در کوه بنافلوس از حوالى شهرافسوس‌ «1» که پایتخت دقیانوس بوده. و در معنى «رقیم» مفسران را اختلاف است: نزد ابن عباس اسم وادى است که کوه بنافلوس در آنجا واقع است. نزد حسن اسم کوهى است که غار در آن بود. نزد سدّى اسم قریه‌اى است که اصحاب کهف از آنجا بیرون آمدند.
شرح حال اصحاب رقیم: نعمان بن بشیر به حدیث مرفوع از حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله روایت نموده که: اصحاب رقیم سه نفر بودند، به جهت حوائج از شهر بیرون آمدند. باران ایشان را گرفت، به غارى پناه بردند. چون داخل غار شدند، سنگ بزرگى به در غار افتاد و راه خروج مسدود شد. مضطرب و ملجأ، و از جان خود مأیوس گشته، گفتند: هیچکس حال ما را مطلع نیست، و بر فرض اطلاع بر رفع سنگ قادر نیست، پس طریقى براى خلاصى، جز اخلاص و تضرع به درگاه بارى نیست؛ هر یک عمل صالح خود را شفیع آوریم تا نجات یابیم.
اولى گفت: بار خدایا، تو مى‌دانى که من روزى مزدورانى داشتم. مردى ظهر آمد، گفتم: تو نیز کار کن، شام، همه را مزد دادم. یکى گفت: او نصف روز آمده، مزد من و او را مساوى دهى؟ گفتم: تو را با مال من چه کار؟ مزد خود گیر، در خشم شد، مزد نگرفته رفت. مزد او را گوساله‌اى خریدم و در میان رمه نگهداشتم، نتایج بسیار پیدا کرد. بعد از مدت زیاد، مردى آمد ضعیف و نحیف، گفت: مرا بر تو حقى باشد، من آن مزدورم که مزد خود را گذاشتم. او را شناخته به صحرا بردم. گفتم: گله گاو خاصه تو، و دیگران حقى ندارند.
گفت: مرا استهزا کنى؟ گفتم: سبحان اللّه، قصّه را نقل و رمه را به او دادم.
خدایا، اگر این کار براى رضاى تو و هیچ غرضى نداشتم ما را خلاص فرما، فورا ثلث سنگ جدا شد.
دومى گفت: خدایا سال قحطى بود. زنى جمیله نزد من آمد گندم بخرد.
گفتم: مراد من حاصل کن تا گندم دهم و الّا برو. زن رفت، از گرسنگى باز آمد و گندم طلبید، همان را گفتم برگشت. مرتبه سوم از شدت اضطرار گفت: اى‌مرد بر من و اولادم رحم کن که هلاک مى‌شویم. من همان را گفتم، باز امتناع نمود. مرتبه چهارم ناچار راضى شد، به خانه بردم، خواستم با او مقاربت کنم، مى‌لرزید، پرسیدم، گفت: از خدا مى‌ترسم. با خود گفتم اى نفس ظالم، او در حال ضرورت مى‌ترسد، تو در حال نعمت از خدا نترسى و از عذاب اندیشه نکنى؟ پس او را رها و زیاده از آنچه مى‌خواست به او دادم. خدایا اگر این کار محض رضاى تو نمودم ما را از این تنگنا نجات ده، فورا ثلث دیگر سنگ جدا و غار روشن شد.
سومى گفت: خدایا پدر و مادر پیرى داشتم و صاحب گوسفند بودم. شام قدرى شیر براى ایشان آوردم، خوابیده بودند، آنها را بیدار نکرده بر بالین آنها نشستم و گله را رها گذاشتم با خوف تلف، تا صبح طالع ایشان را بیدار و به آنها خورانیدم. خدایا اگر این کار به رضاى تو نمودم ما را خلاص فرما. سنگ به تمامى برطرف، و ایشان از غار بیرون آمدند «1».
قضیه اصحاب کهف: در تفسیر برهان‌ «2»- دیلمى به اسناد خود از ابن عباس:
زمان خلافت عمر بن خطاب، جمعى از احبار یهود آمدند، پرسیدند: تو خلیفه پیغمبرى؟ گفت: بلى. گفتند: سؤالاتى داریم، اگر جواب دهى مسلمان شویم و الّا بدانیم که اسلام باطل و حضرت محمد (صلّى اللّه علیه و آله) پیغمبر نباشد. عمر گفت: هر چه خواهید پرسید. چون سؤالات را نمودند، عمر سر به زیر انداخته، بعد بلند نمود، عرض کرد: یا على، نیست جواب آنها مگر نزد تو.
حضرت فرمود: بپرسید به شرط آنکه مسلمان شوید. یکى یکى را سؤال، و حضرت جواب فرمود فورا. دو نفر آنها مسلمان شد، سومى گفت: یک سؤال دارم، خبر ده ما را از جمعى که سیصد و نه سال مردند، بعد خدا آنها را زنده فرمود. حضرت شروع به سوره کهف نمود. یهودى گفت: ما خیلى قرائت آن را شنیده‌ایم، خبر ده ما را از عدد آنها و اسم هر یک و اسم سگ و ملک و شهر ایشان.حضرت فرمود: حدیث فرمود مرا حبیب من رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله: در زمین روم شهرى بود اقسوس نام داشت. پادشاه آن مردى صالح بود که مرد.
اختلاف کلمه میان آنها پیدا، دقیوس (دقیانوس) سلطان فارس با صد هزار مرد، مملکت اقسوس را متصرف شد. قصرى ساخت یک فرسخ در یک فرسخ؛ مجلسى در آن قصر به هزار ذراع، و عرض آن شیشه، و چهار هزار استوانه طلا در آن قرار داد با هزار قندیل طلا با زنجیرها، و در شرق و غرب مجلس هشتاد سوراخ به طورى که سیر آفتاب در آن مجلس واقع مى‌شد. تختى از طلا با چهار پایه نقره مرصّع، طرف راست تخت هشتاد کرسى مرصّع به زبرجد سبز محل بطارق‌ «1»، و طرف چپ هشتاد کرسى مرصع به یاقوت، مکان هر اقله‌ «2» بالاى تخت تاج او.
یهودى گفت: تاج از چه بود؟
حضرت حوقله بر زبان جارى فرمود. تاجش از طلاى مشبّک، هفت رکن به هر رکنى لؤلؤ سفید، در شب مى‌درخشید. شش نفر از اولاد علما وزراء او بودند، سه دست راست: تملیخا، مکسلینا و محسمینا. سه دست چپ: مرطوس، کینطوس، و ساربیوس. در تمام امور با اینها مشورت مى‌نمود.
روزى دقیانوس با این هیئت جلوس داشت. سه غلام وارد، به دست یکى جامى طلا مملو از مشک، و دیگرى جامى شیشه از گلاب، دیگرى مرغ سفید منقار قرمز. یک مرتبه مرغ صدا برآورد و پرواز نموده، در جام مشک غلطان، تمام را به پرهاى خود گرفت، و همچنین در جام گلاب، و صدائى نمود، بر تاج شاه نشست. دقیانوس را تجبر و سرکشى فرا، و ادعاى خدائى کرده، قوم را به خود دعوت، هر که اطاعت مى‌نمود جبه‌اى مى‌داد، و هر که مخالفت مى‌نمود مى‌کشت.
تملیخا با خود فکر کرد که: اگر دقیانوس خدا بودى، او را غذا و آب و بول و خواب نبودى. روزى که موعود او و آن پنج نفر رفقا در خانه او جمع بودند، پس از صرف غذا گفت: اى برادران، مرا مهمّى واقع که مانع غذا و آب و خواب من‌شده، فکر مى‌کنم در این آسمان مرفوع بدون دعائم، و مزین به کواکب، و جریان نیرین و همچنین زمین بساطى گسترده و ایضا وقتى در شکم مادر بودم که مرا تغذیه و تربیت نمود، البته اینها دال است بر اینکه صانع و مدبر، غیر دقیانوس باشد.
جوانان پاى او را بوسیده گفتند ما به فرمان توئیم. تملیخا درخت خرماى خود را سه درهم فروخته، شش نفرى سوار اسب و از شهر خارج شدند. سه میل راه رفتند. تملیخا گفت: ملک دنیا زائل، پائین بیائید و به پاى خود راه روید. پس هفت فرسخ رفتند به حدى که خون از پاهاى آنها مى‌چکید. چوپانى پیش آمد، شیر و آب از او خواستند، گفت: هر چه بخواهید دارم، لکن روى شما را ملوکانه مى‌بینم. گفتند: دروغ بر ما حلال نیست، قضیه را گفتند، چوپان گفت: من هم با شما شدم، مهلت دهید تا گوسفندان را به صاحبانش رد کنم، رفت و برگشت، سگ هم پیروى نمود.
یهودى پرسید: رنگ و اسم آن را.
حضرت فرمود: رنگش ابلق، مایل به سیاهى، و اسمش قطمیر. چون روانه شدند، بعضى گفتند: مى‌ترسیم بواسطه سگ امر ما آشکار شود به سنگ، او را دور نمودند، ناگاه به نطق آمد که: اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شریک له، مرا واگذارید، حارس شماریم از دشمن. پس سگ را به گردنهاى خود حمل، و رفتند تا به کوه و غار «وصید» رسیدند. دامنه آن آب جارى، و درختان میوه‌دار، قدرى تناول و استراحت شب فرا رسید، در غار داخل شدن [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » اطیب البیان
أَم‌ حَسِبت‌َ أَن‌َّ أَصحاب‌َ الکَهف‌ِ وَ الرَّقِیم‌ِ کانُوا مِن‌ آیاتِنا عَجَباً «9»
هیجده‌ ‌آیه‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ سوره‌ مبارکه‌ ‌در‌ قصّه‌ اصحاب‌ کهف‌ ‌از‌ ‌آیه‌ هشتم‌ ‌تا‌ ‌آیه‌ بیست‌ و پنجم‌ بیان‌ فرموده‌ و ‌ما ‌در‌ سه‌ جمله‌ تذکر میدهیم‌ یک‌ جمله‌ ‌در‌ شرح‌ آیات‌ شریفه‌ و تفسیر ‌آنها‌ جمله‌ دوّم‌ ‌در‌ خلاصه‌ مطلب‌ و نتیجه‌ و ثمرات‌ و فوائد ‌آن‌ جمله‌ سیّم‌ ‌در‌ آنچه‌ ‌از‌ اخبار آل‌ اطهار استفاده‌ کرده‌ایم‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ باب‌.
اما جمله‌ اولی‌ أَم‌ حَسِبت‌َ و ‌لو‌ خطاب‌ بپیغمبر ‌است‌ لکن‌ غرض‌ کسانی‌ هستند ‌که‌ اموری‌ ‌که‌ ‌بر‌ خلاف‌ عادت‌ ‌است‌ تعجب‌ می‌کنند بلکه‌ شاید منکر ‌هم‌ میشوند مثل‌ معراج‌ و شق‌ القمر و بقاء حضرت‌ بقیّة اللّه‌ و امثال‌ اینها ‌ان‌ اصحاب‌ الکهف‌ کهف‌ مغاره‌ کوه‌ ‌است‌ و اصحاب‌ ‌آن‌ کسانی‌ هستند ‌که‌ رفتند ‌در‌ ‌آن‌ مغاره‌ مخفی‌ شدند و الرقیم‌ بعضی‌ گفتند ‌از‌ ماده‌ رقم‌ ‌است‌ بمعنی‌ کتابت‌ چنانچه‌ می‌گویی‌ رقیمه شریفه‌ و ‌اینکه‌ بواسطه‌ لوحی‌ ‌بود‌ ‌که‌ اسامی‌ ‌آنها‌ ‌در‌ ‌او‌ نوشته‌ ‌شده‌ ‌بود‌ بعضی‌ گفتند اسم‌ شهر آنهاست‌ بعضی‌ گفتند نام‌ کوه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ کهف‌ ‌بود‌ و ‌ما مدرکی‌ ‌برای‌ هیچکدام‌ دست‌ نیاوردیم‌ و علم‌ ‌او‌ ‌را‌ بخدا واگذاشتیم‌ کانُوا مِن‌ آیاتِنا عَجَباً افعال‌ الهی‌ مورد تعجب‌ نیست‌ زیرا قدرت‌ ‌او‌ ‌بر‌ امر بزرگ‌ و کوچک‌ مساوی‌ ‌است‌ ایجاد عرش‌ اعظم‌ ‌با‌ ایجاد پشه‌ ضعیف‌ تفاوت‌ ندارد چه‌ ‌بر‌ طبق‌ عادت‌ ‌باشد‌ و چه‌ ‌بر‌ خلاف‌ عادت‌ بعلاوه‌ رفتن‌ اینها ‌در‌ کهف‌ ‌بر‌ خلاف‌ عادت‌ نبوده‌ بلی‌ خصوصیات‌ ‌آنها‌ مقداری‌ ‌بر‌ خلاف‌ عادت‌ ‌بود‌ [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » برگزیده تفسیر نمونه
آغاز ماجرای اصحاب کهف: در آیات گذشته ترسیمی از زندگی این جهان، و چگونگی این میدان آزمایش انسانها و مسیر زندگی آنان، از نظر گذشت، از آنجا که قرآن مسائل کلی حساس را غالبا در ضمن مثال و یا مثالها و یا نمونه‌هایی از تاریخ گذشته مجسّم می‌سازد، در اینجا نیز نخست به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته و از آنها به عنوان یک «الگو» و «اسوه» یاد می‌کند.
گروهی از جوانان باهوش و با ایمان که در یک زندگی پر زرق و برق در میان انواع ناز و نعمت به سر می‌بردند، برای حفظ عقیده خود و مبارزه با طاغوت عصر خویش به همه اینها پشت پا زدند، و به غاری از کوه که از همه چیز تهی بود پناه بردند، و از این راه استقامت و پایمردی خود را در راه ایمان نشان دادند.
نخست می‌گوید: «آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند»؟! (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً).
ما آیات عجیبتری در آسمان و زمین داریم که هر یک از آنها نمونه‌ای است از عظمت و بزرگی آفرینش، و همچنین در این کتاب بزرگ آسمانی تو آیات عجیب فراوان است، و مسلما داستان اصحاب کهف از آنها شگفت‌انگیزتر نیست. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر احسن الحدیث
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کٰانُوا مِنْ آیٰاتِنٰا عَجَباً در باب تفسیر گفته اند «ام» به معنى «بل» و همزۀ استفهام است و تقدیر آن «بل احسبت» مى باشد، اصحاب کهف و رقیم هر دو یکى هستند، علّت آنکه اصحاب «رقیم» نامگذارى شده اند که حال آنها را در صفحه اى از مس نوشته و در کنار غار نصب کرده بودند، چنان که در تفسیر عیاشى قریب به این مضمون از حضرت صادق صلوات اللّٰه علیه نقل شده است گویند مراد از «رقیم» داستان آن سه نفر است که به غارى پناه بردند سنگ بزرگى افتاد، جلو غار را گرفت و در آنجا محبوس شدند، بالاخره خدا نجاتشان داد طبرسى فرموده: این به طور مرفوع از نعمان بن بشیر روایت شده است، ناگفته نماند این سخن قابل قبول نیست، بعید است که در قرآن و کلام بلیغ به طور اشاره و سربسته به آن اشاره شود و توضیح داده نشود «عجبا» خبر «کانوا» است یعنى آیا گمان میبرى که ماجراى اصحاب کهف، از آیات و کارهاى حیرت آور ما بود، نه عجیب نیست بلکه از کارهاى دیگر خداست، خدایى که با اینهمه روئیدنیها و موجودات زنده روى زمین را زینت بخشیده است و از مواد بى جان اینهمه جانداران عجیب را به وجود آورده است ماجراى اصحاب کهف نیز یکى از آنهاست و عجیب نیست، با این بیان ارتباط این آیه، با آیات سابق نیز روشن مى شود و مى شود ارتباط را چنین نیز بیان کرد آیا گمان مى کنى که جریان اصحاب کهف عجیب است ولى روئیدن انگورهاى شیرین و سیبهاى شیرین از درختان که هیزمى بیش نیستند عجیب نیست ؟ آیا بوجود آمدن شترها، فیلها، گوزنها و از نطفه اى ناچیز عجیب نیست ؟ آیا وجود زنبور عسل و مورچه و عجیب نیست ؟ نه، ماجراى اصحاب کهف عجیب نیست و مانند اینهاست [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کٰانُوا مِنْ آیٰاتِنٰا عَجَباً خطاب برسول اکرم صلى اللّٰه علیه و آله و سلّم است که آیا تو چنین گمان مى برى که اصحاب کهف و رقیم که سیصد و ده سال در غار زنده و در خواب بودند از آیات عجیب ما بودند بلکه داستان آنان عجیب تر از آفرینش و اوضاع شگفت آور جهانى نیست (الکهف)مغاره وسیعى است در کوه،و بین مفسرین در معنى(الرقیم) گفتارى است،بقولى آن لوحى است از سنگ که در آن قصّه اصحاب کهف ثبت شده و بر درب غار آویخته گردیده،و بقولى آن نام وادى و محلى است که کهف در آنجا است،و بقولى کهف اسم آن شهرى است که اصحاب کهف از آن بیرون رفتند،و اصحاب رقیم آن سه نفرى بودند که داخل غار شدند و درب غار بسته گردید و هریک از آنان دعاء نمودند به آن عملى که براى خدا ازروى خلوص انجام داده بودند و درب غار براى آنها باز گردید و نجات یافتند(عجبا)خبر (کانوا)است (خلاصه از طبرسى) [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کاشف
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کٰانُوا مِنْ آیٰاتِنٰا عَجَباً الکهف: غار بزرگ الرّقیم: لوحى که نام هاى باشندگان این غار در آن نوشته شده بود خنده آور است سخن کسى که در این باره گفته است: رقیم نام سگ آنان است نزد راویان معروف است که نام این سگ قمطیر مى باشد در هر حال، قصّۀ اصحاب کهف در کتاب هاى قدیم آمده است و کسانى که این قصّه را شنیده و یا خوانده اند، شگفت زده شده اند که آنان چگونه سال هاى درازى در خواب به سر بردند و بدون غذا زنده ماندند! ازاین رو، خداوند در این آیه براى هرکس که از این داستان شگفت زده شده و آن را بعید دانسته است، مى گوید: هیچ شگفتى ندارد، زیرا تمام نشانه هاى خداوند شگفت آور است و خردها را حیرت زده مى کند آن کس که اصحاب کهف و جهان هستى را با تمام آنچه در خود دارد از نیستى به وجود آورد، برایش بسیار ساده خواهد بود که مدّت درازى، آن گروه جوانمرد را در خواب نگه دارد و آن گاه آنان را به حال اوّلشان بازگرداند؛ لکن بیشتر مردم نمى دانند [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.