سوال: آیا نفس و یا به عبارتی روح آدمی موجودی است مجرد از ماده؟ (البته مراد ما از نفس آن حقیقتی است که هر یک از ما در هنگام سخن با عبارت من، ما، شما، او، فلانی و امثال آن از آن حکایت می کنیم و یا به آن اشاره می نمائیم و نیز مراد ما به تجرد نفس این است که موجودی مادی و قابل قسمت و دارای زمان و مکان نباشد).
پاسخ: جای هیچ شک نیست که ما در خود معنایی و حقیقتی می یابیم و مشاهده می کنیم که از آن معنا و حقیقت تعبیر می کنیم به (من). (می گوییم من پسر فلانم،- و مثلا در همدان متولد شدم،- من به او گفتم و امثال این تعبیرها که همه روزه مکرر داریم).
باز جای هیچ شک و تردید نیست که هر انسانی در این درک و مشاهده مثل ما است. من و تمامی انسان ها در این درک مساوی هستیم و حتی در یک لحظه از لحظات زندگی و شعورمان از آن غافل نیستیم، مادام که شعورم کار می کند متوجهم که من منم و هرگز نشده است که خودم را از یاد ببرم.
حال ببینیم این (من) در کجای بدن ما نشسته و خود را از همه پنهان کرده است؟ قطعا در هیچ یک از اعضای بدن ما نیست. آن که یک عمر می گوید (من)، در داخل سر ما نیست، در سینه ما و در دست ما و خلاصه در هیچ یک از اعضای محسوس و دیده ما نیست و در حواس ظاهری، مائیم که وجودشان را از راه استدلال اثبات کرده ایم چون حس لامسه و شامه و غیره پنهان نشده است و در اعضای باطنی ما هم که وجود آن ها را از راه تجربه و حس اثبات کرده ایم، نیست. به دلیل اینکه بارها شده است و می شود که من از اینکه دارای بدنی هستم و یا دارای حواس ظاهری یا باطنی هستم به کلی غافل می شوم ولیکن حتی برای یک لحظه هم نشده است که از هستی خودم غافل باشم و دائما (من) در نزد (من) حاضر است، پس معلوم می شود این (من) غیر بدن و غیر اجزای بدن است. نیز اگر (من) عبارت باشد از بدن من و یا عضوی از اعضای آن و یا (مانند حرارت) خاصیتی از خواص موجوده در آن، با حفظ این معنا که بدن و اعضایش و آثارش همه و همه مادی است و یکی از احکام ماده این است که به تدریج تغییر می پذیرد و حکم دیگرش این است که قابل قسمت و تجزیه است باید (من) نیز هم دگرگونی بپذیرد و هم قابل انقسام باشد با اینکه می بینیم نیست. به شهادت اینکه هر کس به این مشاهده (که گفتیم آنی و لحظه ای از آن غافل نیست) مراجعه کند و سپس همین مشاهده را که سال ها قبل یعنی از آن روزی که چپ و راست خود را شناخت و خود را از دیگران تمیز می داد به یاد بیاورد، می بیند که من امروز با من آن روز یک (من) است و کم ترین دگرگونی و یا تعددی به خود نگرفته است، ولی بدنش و هم اجزای بدنش و هم خواصی که در بدنش موجود بوده است از هر جهت دگرگون شده است، هم از جهت ماده و هم از جهت صورت و شکل و هم از جهت سائر احوال و آثارش جور دیگری شده است. پس معلوم می شود که (من) غیر از بدن من است و ای بسا در حادثه ای نیمی از بدنش قطع شده باشد ولی خود او نصف نشده است بلکه همان شخص قبل از حادثه است. همچنین اگر این دو مشاهده را با هم بسنجد می بیند که (من) معنایی است بسیط که قابل انقسام و تجزیه نیست ولی بدنش قابل انقسام هست، اجزا و خواص بدنش نیز انقسام می پذیرد، چون به طور کلی ماده و هر موجودی مادی اینطور است، پس معلوم می شود نفس غیر بدن است نه همه آن و نه جزئی از اجزای آن و نه خاصیتی از خواص آن، نه آن خواصی که برای ما محسوس است و نه آن خواصی که با استدلال به وجودش پی برده ایم و نه آن خواصی که برای ما هنوز درک نشده است. برای اینکه همه این نامبرده ها هر طوری که فرض کنید مادی است و حکم ماده این است که محکوم تغییر و دگرگونی است و انقسام می پذیرد و مفروض ما این است که آن چیزی که در خود به نام (من) مشاهده می کنم هیچ یک از این احکام را نمی پذیرد، پس نفس به هیچ وجه مادی نیست.
نیز این حقیقتی که مشاهده می کنیم امر واحدی می بینیم، امری بسیط که کثرت و اجزا و مخلوطی از خارج ندارد بلکه واحد صرف است. هر انسانی این معنا را در نفس خود می بیند و درک می کند که او اوست و غیر او نیست و دو کس نیست، بلکه یک نفر است و دو جز ندارد بلکه یک حقیقت است. پس معلوم می شود این امر مشهود امری است مستقل که حد ماده بر آن منطبق و صادق نیست و هیچ یک از احکام لازم ماده در آن یافت نمی شود، نتیجه می گیریم پس او جوهری است مجرد از ماده که تعلقی به بدن مادی خود دارد، تعلقی که او را با بدن به نحوی متحد می کند، یعنی تعلق تدبیری که بدن را تدبیر و اداره می نماید (و نمی گذارد دستگاه های بدن از کار بیفتند و یا نامنظم کار کنند) و مطلوب و مدعای ما هم اثبات همین معنا است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در مقابل ما همه علمای مادیگرا و جمعی از علمای الهی از متکلمین و نیز علمای ظاهربین یعنی اهل حدیث، منکر تجرد روح شده اند و بر مدعای خود و ردّ ادله ما برهان هایی اقامه کرده اند که خالی از تکلّف و تلاش بیهوده نمی باشد.
مادیین گفته اند که رشته های مختلف
[ بستن توضیحات ]
[ پاسخ ها / امتیازها ]
آیا شهادت در راه خدا، شامل کشته شدن در میدان نبرد، ترور و سوءقصد دشمنان، کشته شدن مؤمنان در دفاع از جان و ناموس و مال، در هر مکان و زمان مىشود؟
مثلاً خبرنگارانی که چند سال پیش در سانحه سقوط هواپیما کشته شدند نیز شهید هستند؟! و غسل و کفن نمیخواهند؟!
[ پاسخ ها / امتیازها ]
با توجه به آیات قرآن و احدایث آیا می توان اینگونه برداشت نمود که مرگ که به تعبیر قرآن مانند خواب است همچون اصحاب کهف که 300 سال خواب را قسمتی از روز دانستند و یا باز به نقل قرآن هنگامی که روز قیامت مردم برمیخیزند عده ای می گویند ما قسمتی از روز را خوابیده ایم و عده ای می گویند یک روز و .. و انسان در طول مدت این خواب که زمان آن بر هیچ کس معلوم نیست در حائلی بین دنیا و آخرت قرار داد که نام آن برزخ است چون در قرآن فقط دو بار کلمه برزخ ذکر شده و در خصوص عالم برزخ چیزی که دقیقا بیان کننده شرایط آن دنیا باشد بیان نشده .
همچنین خداوند در قرآن همواره دو مرگ برای انسان قائل شده که با توجه به نوع زندگی بشر یا باید زندگی قبل از این دنیا را تکذیب کنیم که با توجه به آیات قرآن و بیان اینکه خداوند در قبل از این زندگی از فرزندان آدم عهد و پیمان گرفته این کار ممکن نیست یا یک مرگ در زندگی قبل از دنیا رخ می دهد و یک مرگ در زندگی دنیا و مرگ دیگری نیز وجود ندارد که اگر بخواهیم عالم برزخ را نیز در نظر بگیریم آنوقت یک بار مردن ذکر نشده است .
این آیه نیز خود دلالت بر این موضوع دارد ، چون در این آیه و آیات مربوط به این موضوع خداوند افرادی را که در راه خدا مجاهدت می نمایند و می میرند از دیگر افراد که دچار مرگ و خواب ابدی می شوند تفکیک نموده و آنان را زنده خوانده ، در حال استفاده در نعمتهای الهی که توان درک آن را با حواس انسان غیر ممکن دانسته .
آیا این برداشت که ممکن است اصلا عالم برزخ وجود نداشته باشد و با توجه به آیات قرآن انسان با مرگ به خوابی طولانی مدت می رود تا روز قیامت صحیح است یا خیر ؟
[ پاسخ ها / امتیازها ]