وَ الوالِداتُ یُرضِعنَ أَولادَهُنَّ حَولَینِ کامِلَینِ : ظاهر این جمله وجوب ارضاع مادر است: لکن مشهور و معروف بین علماء است که ارضاع طفل بر مادر واجب نیست بلکه خلافی در این مسئله نمی باشد. و این جمله اگر چه به لسان خبر می باشد ولی در مقام امر است و دلالت بر وجوب آن آکد از امر است، لکن به واسطه قرائن داخلی و خارجی از ظاهر آن صرف نظر شده و بر استحباب حمل شده است.
امّا قرائن داخلی جملاتی است که بعد از این جمله ذکر شده مانند جمله: لِمَن أَرادَ أَن یُتِمَّ الرَّضاعَةَ و جمله عَلَی المَولُودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وَ کِسوَتُهُنَّ و جمله لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها و جمله وَ عَلَی الوارِثِ مِثلُ ذلِکَ ؛ و جمله : وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا که بیان هر یک بیاید.
و قرائن خارجی اخباری است که در این مورد رسیده مانند خبری که سلیمان بن داود از حضرت صادق علیه السّلام از رضاع می پرسد و حضرت می فرماید: «لا تجبر المرأة علی ارضاع الولد»(وسائل ج٣ کتاب نکاح باب ٦٨).
و بعضی تفصیل دادهاند که اگر خود ولد مالی دارد، از آن مال مرضعه برای او بگیرند و گرنه بر پدر از باب وجوب نفقه ارضاع او واجب است و اگر پدر معسر و تنگدست باشد بر مادر ارضاع واجب است مگر این که مرضعه ای پیدا شود که رایگان طفل را شیر دهد چنانچه نفقه طفل در صورت مفروض بر مادر واجب است.
لکن این تفصیل تمام نیست؛ زیرا اولا وجوب انفاق از حیث واجب النفقه بودن و مسئله ارضاع از حیث مادر بودن دو امر است، و ثانیا ممکن است در این صورت مادر اجرت دهد و مرضعه بگیرد.
و بعضی تفصیل دیگر داده که لِبا [آغوز] یعنی شیر اول ولادت بر مادر واجب است چون حفظ ولد منوط به آن است و شیر دادن بعد از لِبا بر او واجب نیست.
و این تفصیل نیز تمام نیست؛ زیرا اولا حفظ نفس ولد منوط به لبا نیست چنانچه کثیرا مشاهده شده است و ثانیا حفظ نفس محترمه بر همه افراد مسلمین واجب است و مادر در این جهت خصوصیتی ندارد و به کلمه «حولین کاملین» بعضی استدلال نمودهاند که ارضاع دو سال تمام واجب است و همچنین به آیه شریفه: وَ حَملُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً (احقاف/١٥) به ضمیمه حدیث وارد بر این که اقلّ حمل شش ماه است.
لکن مشهور بین علماء اعلام این است که *حولین کاملین حدّ کامل ارضاع است* و اقلّ آن بیست و یک ماه است که با نه ماه که مدت حمل در اغلب زنان است سی ماه میشود.
و بر طبق این که از سماعة از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:«الرضاع احد و عشرون شهرا فما نقص فهو جور»(مجمع البیان).
و از عبد اللّه ابن صباح از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود: «الفرض فی الرضاع احد و عشرون شهرا»(وسائل، ج٣ کتاب نکاح باب ٧٠).
بلکه از خود آیه این معنی ممکن است استفاده شود زیرا می فرماید: لِمَن أَرادَ أَن یُتِمَّ الرَّضاعَةَ یعنی کسی که حدّ کامل ارضاع را اراده کند باید دو سال شیر دهد بنا بر این *حولین کاملین حدّ کامل است نه حدّ واجب*: و امّا زائد بر دو سال را بعضی جایز دانسته بدون این که مادر حق اجرتی بر آن زائد داشته باشد و بعضی حرام دانسته و جزو خبائث شمردهاند و مشهور یکی دو ماه را برای صعوبت فطام تجویز نمودهاند.
وَ عَلَی المَولُودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وَ کِسوَتُهُنَّ بِالمَعرُوفِ : مراد از المولود له پدر است زیرا فرزند در معظم احکام حُبوتی ملحق به پدر است یعنی در مدت ارضاع بر پدر است که نفقه و کسوه مادر را بدهد؛خواه به زوجیت او باقی باشد یا مطلقه شده باشد
چه به طلاق رجعی و چه به طلاق بائن؛ و مادر در هر صورت می تواند مطالبه اجرت بر ارضاع کند.
و گرنه رزق و کسوه زوجه جزء نفقات واجبه بر زوج است و اختصاص به حالت ارضاع و غیر آن ندارد و قید بِالمَعرُوفِ مشعر بر این است که آنچه متعارف است می تواند مطالبه کند و زائد بر آن را حق ندارد.
لا تُکَلَّفُ نَفسٌ إِلّا وُسعَها: هر نفسی به اندازه تمکن و طاقت او تکلیف شده، پدر به اندازه تمکنش باید رزق و کسوه مرضعه را بدهد و به مقدار بیش از آن مکلف نشده است.
لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ : مضاره از باب مفاعله است و این باب اگر چه اغلب بین اثنین است ولی در این مقام (مانند بسیاری از موارد دیگر) در این معنی استعمال نشده و به معنی اضرار است و ممکن است مراد این باشد که مادر حق ندارد به ولد خود ضرر برساند به واسطه امتناع از ارضاع در صورتی که پدر اجرت بر آن دهد و همچنین پدر حق ندارد به ولد خود ضرر زند به واسطه منع از ارضاع یا ندادن اجرت بر ارضاع و امثال اینها، و مصادیق اضرار مادر و پدر بر اولاد بسیار زیاد است که در فقه متعرضند و *باء* در بولدها و بولده بنا بر قولی زائد است ولی بنا بر مشرب تحقیق که حرف زائد در قرآن نمیباشد *برای تقویت است*.
و ممکن است باء بولدها و بولده برای سببیت باشد و مراد ضرر رسانیدن مادر به پدر باشد به منع او از مواقعه به واسطه خوف از حمل و ضرر رسانیدن پدر به مادر باشد به امتناع از مواقعه به واسطه حمل و کم شدن شیر یا فقدان آن و ممکن است ضرر رسانیدن به مادر منع او از حق الحضانه باشد یعنی با این که او راغب است طفل را شیر دهد و نگاه دارد از او بستانند و به دایه دهند و ضرر رسانیدن به پدر این باشد که مادر با این که فرزند با او خو گرفته او را پیش پدر اندازد و گوید برای او دایه بگیر! و بر طبق معانی بالا اخباری هم وارد شده است؛ مانند حدیث حماد بن عثمان از حلبی از ابی عبد اللّه (ع) و حدیث ابی الصباح کنانی از ابی عبد اللّه (ع) و حدیث مروی از کافی و احادیث مرویه از تفسیر علی بن ابراهیم و احادیث مرویه از تفسیر عیاشی که ذکر آنها موجب تطویل کلام می شود و جمع بین آنها به این است که گفته شود *در آیه نهی از مطلق مضاره نموده چه ضرر رسانیدن مادر بر ولد یا والد باشد و چه ضرر رسانیدن پدر باشد بر ولد یا والده در هر یک از موارد مذکوره*.
وَ عَلَی الوارِثِ مِثلُ ذلِکَ : در کلمه وارث بین مفسرین اختلاف است، بسیاری از آنها گفتند مراد وارث طفل است که اگر طفل بمیرد ارث او را می برد یعنی بر همان کسی که اولی به میراث طفل است، همین وظیفه است که بر پدر واجب بود از تعهد کودک و اجرت رضاع و نحو آن هنگامی که کودک را پدر نباشد و این معنی صحیح نیست؛ زیرا حق حضانت با پدر و مادر است و حق ولایت با پدر یا جد پدری و اگر پدر نباشد بر جدّ پدری و اگر جد پدری نداشته باشد بر قیّمی که پدر یا جدّ پدری معین کردهاند و اگر آنها قیم تعیین نکردهاند بر حاکم شرع یا شخص منصوب از جانب حاکم شرع است و اگر او نباشد بر عدول مؤمنین است و برای مطلق وارث نه حق حضانت هست نه حق ولایت.
بلکه مراد وارث پدر است که اگر پدر بمیرد بر سایر ورثه پدر که عبارت از ابوین میّت یعنی جدّ و جدّه طفل و سایر اولاد میّت یعنی برادران و خواهران و زوجه میّت غیر از مادر طفل می باشند همان وظیفه که بر پدر واجب بود بر آنها واجب است و باید کسوه و نفقه که بر پدر بود که برای اجرت ارضاع بدهد آنها نیز به مادر بدهند و حق ندارند طفل را از مادر بگیرند در صورتی که راغب باشد او را نگاهداری کند و شیر دهد.
و این معنی از بسیاری از اخبار استفاده می شود؛ مانند خبری که کافی از حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: «علی الوارث مثل ذلک فانه نهی ان یضارّ بالصبیّ او یضارّ امّه فی الرضاعة».
و مانند حدیث کنانی که در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود:«و علی الوارث مثل ذلک فانه نهی ان یضارّ بالصبیّ او یضارّ امه فی رضاعه».
و مانند خبری که از تفسیر علی بن ابراهیم روایت شده که فرمود:«و علی الوارث مثل ذلک لا تضارّ المرأة الّتی لها ولد و قد توفی زوجها فلا یحل للوارث ان یضارّ ام الولد فی النفقة».
و از تفسیر عیاشی از محمّد بن مسلم از احد صادقین (ع) روایت شده که فرمود:«و علی الوارث مثل ذلک هو فی النفقة»
و از ابی الصباح از حضرت صادق علیه السّلام است :«لا ینبغی للوارث ان یضارّ المرأة فیقول لا ادع ولدها یأتیها و یضارّ ولدها ان کان لهم عنده شیئی و لا ینبغی له ان یقتر علیه» و غیر اینها از اخبار دیگر و همین اخبار شاهدی قوی است بر تعمیمی که ذکر شد.
فَإِن أَرادا فِصالًا عَن تَراضٍ مِنهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیهِما : فصال به معنی فطام و از شیر باز گرفتن است و مراد از این فطام، قبل از تمامیت دو سال است مثل این که بعد از بیست و یک ماه که حداقل ارضاع است «چنانچه گذشت» پدر و مادر تراضی نموده و صلاح طفل را در این دیدند که او را از شیر باز دارند مانعی بر آنها نیست.
و مفهوم این جمله این است که *اگر یکی از آنها راضی نشود یا بر طفل
ضرری متوجه باشد قبل از اتمام حولین کاملین فطام جایز نباشد*.
وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا أَولادَکُم فَلا جُناحَ عَلَیکُم : یعنی اگر خواستید برای طفل مرضعه غیر از مادر بگیرید، یا به واسطه اِباء مادر از ارضاع طفل، یا رضایت مادر در ارضاع مرضعة، یا به واسطه این که متبرعی پیدا می شود که طفل را شیر دهد و یا مرضعه به اقل از اجرت المثل بچه را شیر دهد و مادر حاضر به تبرع یا به اقل از اجرت المثل نباشد.
إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوفِ : یعنی آنچه برای اجرت شیر دادن با مرضعه قرار داد می کنید باید به او بدهید و اگر قراردادی نشده اجرت المثل باید به او داده شود و مراد از معروف همین است که شما کمتر از اجرت المثل به او ندهید مگر به رضایت او، و او نیز حق مطالبه بیشتر از اجرت المثل ندارد مگر اینکه قبلا قرارداد شده باشد.
وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ : دستورات الهی را رعایت کنید و بر خلاف آنها رفتار ننمایید و آنچه موجب ضرر طفل یا اضرار به مادر از طرف پدر و یا اضرار به پدر از طرف مادر یا اضرار وارث به مادر یا طفل، و یا کوتاهی در اداء حق مرضعه باشد از آن اجتناب کنید، و بدانید که خداوند از نیات و کارهای شما و از ظاهر و باطن شما با خبر است و همه اعمال و رفتارتان نزد او آشکارا، و نسبت به همه آنها بیناست. (اطیب البیان، ج٢ ص٤٧١-٤٧٥)
[ نظرات / امتیازها ]
بعد از آن احکام رضاع را بیان مىفرماید: وَ الْوالِداتُ: و زنان مطلقه و غیر آنها که طفل شیرخوار دارند خواه قبل از طلاق متولد شوند یا بعد از آن، حکم مادر آن است که: یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَ: شیر دهند فرزندان خود را، حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ: دو سال کامل تمام. رضاع مادر دو قسم است:
١- واجب: در وقتى است که طفل ارتضاع نکند مگر از پستان مادر خود، یا دایه یافت نشود، یا پدر عاجز باشد از استیجار.
٢- مستحب: در وقتى است که به رضایت مادر ارضاع نماید فرزند را، در هر دو صورت مدت رضاع دو سال است.
لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ: براى کسى که بخواهد تمام گرداند شیر دادن فرزند خود را، یا بر پدران واجب است ارضاع اولاد، چنانچه نفقه و کسوه بر او واجب است باشد و مادر شیر مىدهد به اولاد براى پدر، زیرا اولاد متعلق به پدر و مادر به منزله ظرفى است که اطفال در رحم او به ودیعه گذارده شود، چنانچه منسوب است به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرماید: و انّما الوالدات اوعیة مستودعات و للاحساب اباء حدّ مدت ارضاع دو سال کامل به مولودى است که شش ماهه متولد شده باشد.
*تنبیه*: از آیه شریفه «حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ» و از آیه «حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» استفاده شده به دلالت اقتضاء که اقل مدت حمل شش ماه باشد، زیرا مجموع حمل و رضاع سى ماه، و بیست و چهار ماه آن مدت رضاع و بقیه که شش ماه است مدت حمل مىشود. در زمان عمر بن خطاب زنى را نزد او آوردند که فرزند ششماهه آورده، عمر حکم رجم کرد. حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر کسى به کتاب خدا با تو مخاصمه کند بر تو غالب شود. عمر گفت: چگونه؟ فرمود: به جهت فرمایش الهى «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» مدت رضاع دو سال و مدت حمل شش ماه، مجموع سى ماه باشد، عمر امر نمود او را رها کردند (بحار الانوار، ج ١٠٤ ص٦٦ ح١). و مدت رضاع سنت دو سال و کمتر از بیست و یک ماه جایز نباشد، زیرا موجب ضرر طفل است.
وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ: و بر آن کس که این فرزند براى او زاییده شده، یعنى بر پدر واجب است، رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ: روزى شیردهندگان و لباس آنها به طریق اقتصار و اعتدال، و یا بر قدر وسعت او، و یا به حسب رأى حاکم شرع. لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها: مکلف نشود هیچ نفسى مگر به آنچه قدرت و توانایى آن را دارد. لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها: باید که صدمه نرساند و اذیت نکند هیچ مادرى به فرزند شیرخواره خود که او را از خود جدا نکند و به پدر دهد. یا باید رنج رسانیده نشود مادر به سبب فرزند. مراد آن است که با وجود رغبت مادر به شیر دادن، فرزند را از او نگیرند و به دایه دهند. یا او را به رضاع اکراه نکند و اگر قبول نماید، نفقه و کسوه از او باز نگیرد. وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ: و باید که ضرر نرساند پدر به طفل خود که او را در وقت شیرخوارگى از مادر بازگیرد. یا باید که ضرر رسانیده نشود پدر به واسطه فرزند، یعنى زیاده از نفقه و کسوه از او طلب نکند.
*نکته*: اضافه ولد یک مرتبه به پدر، یک مرتبه به مادر، جهت اشفاق ایشان است بر او و تنبیه بر آن که سزاوار آن است که هر دو مشفق شوند در استصلاح فرزند و شفقت بر او، و جایز نیست که ضرر رسانند به او، و یا به سبب او متضرر شوند از یکدیگر. و از حضرت صادق علیه السّلام مروى است که مضاره نکنند مادر را به منع شوهر از مواقعه به جهت ترس حمل و نه پدر را به امتناع او از مجامعت به جهت شفقت بر فرزند. (تفسیر برهان، ج١ ص٢٢٤ ح٢و٣و٦ و١١)
و اگر پدر بمیرد، وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ: و بر وارث است مثل آنچه بر پدر بود از نفقه و کسوه و اذیت نکردن، یعنى وارث مخارج مرضعه را از مال طفل بدهد اگر پدرش مرده باشد. و اگر یکى از پدر و مادر بمیرند، بر آن دیگرى واجب است تربیت طفل و ارضاع و انفاق. فَإِنْ أَرادا فِصالًا: پس اگر بخواهند پدر و مادر از شیر گرفتن طفل را قبل از تمام شدن دو سال در صورتى که این اراده حاصل شده باشد، عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ: از رضایت والدین و مشورت آنها با یکدیگر در باب رضاع و فطام قبل از دو سال، فَلا جُناحَ عَلَیْهِما: پس هیچ بأسى و وبالى نیست بر والدین در این مشورت و اعتبار تراضى والدین جهت مراعات صلاح طفل است و احتراز از اقدام هر یک بر ضرر رسانیدن او به جهت غرضى یا غیر آن. وَ إِنْ أَرَدْتُمْ: و اگر بخواهید اى پدران یا کسانى که به استرضاع محتاجید، أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ: این که دایه بگیرید جهت شیر دادن اولاد خود را خواه مادر را مانعى باشد از رضاع یا نباشد مگر وقتى که بىاجرت یا کمتر از اجرت دایه راضى باشد، در اینصورت، فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ: پس بأسى نیست بر شما در دایه گرفتن، إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ: چون تسلیم کنید به دایهها آنچه اراده کردهاید که به ایشان دهید. و اشتراط تسلیم براى جواز استرضاع نیست، بلکه براى رعایت اولى و اصلح است براى طفل. وَ اتَّقُوا اللَّهَ: و بترسید و بیندیشید خدا را از مخالفت در ندادن اجر مزدوران و تقصیر در امر اولاد صغار. این مبالغه است بر آنچه مشروع باشد در امر اطفال و مرضعه در محافظت و مراقبت امور آنها. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: و بدانید بدرستى که خداى تعالى به آنچه مىکنید از ارضاع و فصال و استرضاع و غیر آن از افعال و اعمال، بینا است. ذکر این کلام به جهت ترغیب است در اطاعت اوامر و تهدید در مخالفت احکام. (احکام رضاع رجوع به رسائل عملیه است).
*تنبیه*: بر صاحب ولد لازم است براى رضاع اختیار نماید دایه مؤمنه عفیفه متقیه کریمه را زیرا اخلاق و حالات او در طفل مؤثر واقع شود و حضرت نبوى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: الرّضاع یغیّر الطّباع (قرب الاسناد، ص٤٥) شیر تغییر مىدهد طبیعتها را، بلکه اگر خارج از مذهب باشد، فطرت اولیه را تغییر دهد، اگرچه پدر و مادرش هم مؤمن باشند؛ چنانچه در احوالات یکى از اجله علماء که در ازمنه اخیره به ناحق مصلوب شد[شیخ فضل الله نورى]، نقل کردند که پسرش در موقع صلب آن مظلوم، مشغول کف زدن و قهقهه شده به تماشاى پدر نظاره مىکرد. پس از کشفیات محقق گردید در عربستان دایهاى که براى او اختیار نمودند ناصبى بوده، که تأثیر شیر او، قلب ماهیت طفل را نمود، و عاقبت هم خیر ندیده به سزاى خود رسیده مقتول شد.
و نیز تأثیر شیر پلنگ نسبت به نمرود، و شیر سگ ماده نسبت به بخت النصر، آن آثار ظاهر ساخت.
یکى از ظرفاء حکایت کرد که من براى معالجه و دوا چند صباحى شیر الاغ تناول نمودم، این شیر چنان در مزاج من تأثیر کرد که اگر کسى الاغى در جلو داشت هر وقت هش مىگفت من مىایستادم. این است تأثیر شیر.
*تتمه*: از جمله اسباب تحریم رضاع است، و حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یحرم من الرّضاع ما یحرم من النّسب(فروع کافى،ج٥ ص٤٣٧ کتاب النکاح، باب الرضاع، ح٢و٣ ؛ و ص٤٤٥ ح١٦) یعنى حرام مىشود از جهت رضاع آن کسانى که حرام مىشوند از جهت نسب، مثلا مادر و دختر و خواهر که از جهت نسب حرام هستند اگر یکى از این عناوین حاصل شد از جهت رضاع نیز باعث نشر حرمت مىشود. بنابراین در قسمت رضاع بسیار باید مواظبت نمود، چه بسا نشر حرمت شده باشد و نکاح را فاسد نماید قبلا یا بعدا و شخص ملتفت نباشد. (تفسیر اثناعشرى، ج١ ص٤١٦-٤١٩)
[ نظرات / امتیازها ]