از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  یکپارچگی آیات 253 و 254 با آیات سابق آن
سیاق این آیه و آیه بعدش خیلى از سیاق آیات قبل که امر به جهاد و تشویق به انفاق مى ‏کرد دور نیست؛ چون در آخر آن آیات داستان جنگ طالوت را آورد تا مؤمنین از آن عبرت بگیرند و آن قصه با جمله «وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ...» خاتمه یافت و دو آیه مورد بحث هم با جمله «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» آغاز شده است و سپس به مساله جنگ در امت هاى انبیاى بعد از آن حضرات برمى ‏گردد. نیز در داستان قبلى یعنى قصه طالوت مى ‏فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ ...» و قید «مِنْ بَعْدِ مُوسى» را ذکر نموده و دوباره به دعوت و تشویق به انفاق برگشت و فرمود: «انفاق کنید قبل از اینکه روزى فرا رسد که ...». پس همه این ها این احتمال را تایید مى ‏کند که دو آیه مورد بحث ذیل آیات سابق بوده و همه با هم نازل شده ‏اند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 469 قالب : تفسیری موضوع اصلی : قرآن کریم گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  بیان التفات از سیاق متکلم به غایب
در این آیه التفاتى از تکلم قبلى (فضلنا) به غیبت شده است با اینکه قبل از این جمله خداى تعالى گوینده بود و مى‏ فرمود: «ما چنین و چنان کردیم» و بعد از این دو جمله نیز مى ‏فرماید: «ما به عیسى بن مریم بینات دادیم». در دو جمله مورد بحث که دو فضیلت سخن گفتن و رفع درجات را آورده است، به این جهت خدا غایب فرض شد که این دو خصلت را به خدا نسبت داده و بفرماید: «خدا با بعضى از انبیا سخن گفت و بعضى را ترفیع درجه داد». بعد از آنکه این مقصود حاصل شد، دوباره به سیاق قبلى برگشته و فرمود: «عیسى بن مریم را آیات بینات دادیم».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 472 و 473 قالب : تفسیری موضوع اصلی : ویژگی های قرآن گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تکلم خداوند با حضرت موسی (علیه السلام)
مراد از مخاطب خداوند در سخن گفتن در آیه حضرت موسى (علیه السلام) است. چون قبل از این سوره که در مدینه نازل شده است در سوره اعراف که در مکه نازل شده بود درباره سخن گفتن خدا با حضرت موسى (علیه السلام) آیه ‏اى نازل شده بود و آن این آیه است که مى ‏فرماید: «قالَ یا مُوسى‏ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی» (اعراف/143). پس، هم کلام بودن حضرت موسى (علیه السلام) براى خدا امرى معهود بوده است. {مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 473 و 474 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معناى «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» و مراد از بعض در آن‏
آنچه سزاوار است که گفته شود این است که‏ شکى نیست که ترفیع درجه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نیز در آیه هست، چیزى که هست اختصاص دادن آیه به آن جناب دلیلى ندارد و همچنین اختصاص دادن آن به سایر نامبردگان یعنى حضرات ارمیا و شموئیل و داود (علیهم السلام) و یا به همه آن هایى که نامشان در این سوره آمده است هیچیک از این نظریه‏ ها درست نیست و بدون دلیل سخن گفتن است؛ بلکه ظاهر آیه این است که به اطلاق آن شامل همه رسولان (علیه السلام) مى ‏شود و کلمه «بعض» در جمله «و رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» شامل تمام انسان هایى مى ‏گردد که خدا بر آنان انعام نموده و بر سایر افراد برترى داده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 474 تا 476 قالب : تفسیری موضوع اصلی : پیامبران گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نحوه تکلّم کردن خداوند با انسان
از جمله «مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ ...» برمى ‏آید که اجمالا عمل سخن گفتن از خداى تعالى سرزده و به طور حقیقت هم سرزده است نه اینکه جمله نامبرده مجازگویى کرده باشد. خداى سبحان هم این عمل را در کتاب خود کلام نامیده است؛ حال چه اینکه اطلاق کلام بر عمل نامبرده خدا اطلاق حقیقى باشد و یا اطلاقى مجازى.

حال ببینیم حقیقت کلام و تعریف آن در عرف ما بنى آدم چیست؟ انسان از این جهت به تکلم نیازمند است که براى تفهیم دیگران و فهمیدن خود، راه دیگرى به جز این نداشت که آواز خود را پاره پاره کند و از ترکیب آن ها علامت‏ هایى به نام کلمه بسازد که هر یک از آن کلمه ‏ها نشان دهنده معنایى باشد. از اینجا روشن مى ‏شود که کلام (یعنى تفهیم آنچه در ضمیر است به وسیله صداهاى ترکیب شده و قراردادى) وقتى تحقق مى ‏یابد که انسان در میان اجتماع قرار گیرد.

پس کلام به آن نحوى که از انسان سرمى ‏زند از خداى تعالى سرنمى‏ زند؛ یعنى خداوند حنجره ندارد تا صدا از آن بیرون آورد و دهان ندارد تا صدا را در مقطع ‏هاى تنفس در دهان قطعه قطعه کند و با غیر خودش قراردادى ندارد (که بفرماید مثلا هر وقت اگر فلان کلمه را گفتم به آن که فلان معنا را منظور دارم) لیکن در عین حالى که قرآن کریم تکلم به معناى معهود بین مردم را از خداى تعالى نفى مى ‏کند آیه شریفه «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» (شوری/51) حقیقت معناى تکلم را درباره خداى تعالى اثبات نموده است. پس خداى تعالى تکلم با آثار و خواص خود را دارد ولى آن حد اعتبارى را که در تکلم معهود بشرى است ندارد. وقتى اثر کلام و نتیجه آن که همان فهماندن طرف باشد در خداى تعالى هست قهرا به طور محدود جز امور اعتباریه باقى مى‏ ماند. پس تا اینجا معلوم شد که خاصیت کلام در خداى سبحان هست یعنى خدا هم مقصود خود را به پیامبر خود مى ‏فهماند.

کلام خداى تعالى مانند زنده کردن و میراندن و رزق و هدایت و توبه و سایر عناوین فعلى از افعال خداى تعالى است و در نتیجه صفات متکلم، محیى، ممیت، رازق، هادى، تواب و غیره صفات فعل خدا هستند؛ یعنى بعد از اینکه خدا موجودى شنوا آفرید و با او سخن گفت متکلم مى ‏شود. پس لازم نیست که خداى سبحان قبل از این هم این صفات را داشته باشد و ذات او از این جهت تمام باشد؛ بر خلاف علم و قدرت و حیات که صفات ذاتند و بدون آن ها ذات تمامیت ندارد و چگونه مى ‏توان گفت بین صفات ذات و صفات افعال که صفاتى بعد از تمامیت ذات و چه بسا قبل از انطباق بر زمان است فرقى نیست؟ با اینکه خود خداى تعالى در آیات زیر پاره ‏اى از صفات و افعال خود را زمانى دانسته است و مى ‏فرماید: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی» (اعراف/142). این آن حقیقتى است که اندیشیدن در آیات قرآن و بحث و تفسیرى که سر و کار آن تنها با خود قرآن است در خصوص معناى کلام دست مى‏ دهد.

لفظ کلام یا تکلیم از الفاظى است که خداى تعالى در قرآن آن را در غیر مورد انسان استعمال نکرده است. اما لفظ قول را در قرآن مجید به طور عموم استعمال کرده است؛ یعنى هم سخن گفتن خدا با انسان را شامل مى ‏شود و هم با غیر انسان را.

آنچه که بعد از دقت و تدبر از کلام خداى تعالى استفاده مى ‏شود این است که لفظ قول از خداى تعالى به معناى ایجاد چیزى است که آنچه با وجود یافتنش دلالت بر معنایى مى ‏کند که مقصود خدا بوده است (همچنانکه قول در اصطلاح خود آدمیان نیز به معناى ایجاد صدایى است که بر معناى مقصود ما دلالت مى ‏کند). قول خدا در تکوینیات عین همان خلقت و ایجاد است که آن نیز عین وجود است و وجود هم عین آن چیز است؛ اما در غیر تکوینیات از قبیل سخن گفتن با یک انسان مثلا باید دانست که قول خدا عبارت است از ایجاد امرى که باعث پدید آمدن علمى باطنى در انسان مى ‏شود؛ علم به اینکه فلان مطلب چنین و چنان است؛ حال یا به اینکه خداى تعالى صدایى در کنار جسمى ایجاد کند و انسانى که پهلوى آن جسم ایستاده است مطلب را بشنود و بفهمد و یا به نحوى دیگر که ما نه آن را درک مى ‏کنیم و نه مى ‏توانیم کیفیت تاثیرش را در قلب پیامبر تصور نمائیم و نمى‏دانیم چگونه خداى تعالى به پیامبرى از پیامبران خود مى ‏فهماند که مثلا فلان مطلب چنین و چنان است؛ اما اینقدر مى ‏دانیم که قول و کلام خدا با پیامبر خود حقیقت معناى قول و کلام را دارد.

همچنین در مورد قول خدا با ملائکه یا شیطان حقیقت معناى سخن گفتن و سخن شنیدن هست و اثر قول و مخصوصا فهم، معناى مقصود و ادراک آن را دارد هر چند که قولى چون قول ما ندارند و همچنین بین خداى سبحان و بین ملائکه و شیطان قول هست اما نه چون ما که عبارت است از ایجاد صوت از طرف صاحب قول و شنیدن آن از طرف مقابل.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 478 تا 489 و 496 تا 498 قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علت ذکر نام حضرت عیسی (علیه السلام) از میان تمام پیامبران در آیه
اگر در میان همه انبیا، تنها نام حضرت عیسى (علیه السلام) را ذکر کرد، علتش این است که هر چند آنچه از جهات فضیلت در اینجا براى حضرت عیسى (علیه السلام) ذکر کرده است، یعنى دادن بینات و تایید به روح القدس، امورى است که به حکم آیه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ» (حدید/25) و آیه «یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا» (نحل/2) اختصاصى به حضرت عیسى (علیه السلام) ندارد بلکه بین همه رسولان مشترک است، ولیکن در خصوص حضرت عیسى (علیه السلام) به نحوى خاص است؛ چون تمامى آیات بینات آن جناب از قبیل مرده زنده کردنش با نفخه، مرغ آفریدنش، بهبودى دادن به پیسى و کورى و از غیب خبر دادنش امورى بود متکى بر حیات و ترشحى است از روح. {وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 489 و 490 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت عیسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تغییر خطاب در آیه برای بیان قدرت خداوند
قبل از جمله (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ) خود خدا گوینده بود و مى ‏فرمود: «ما به عیسى چنین و چنان دادیم» ولى در جمله مورد بحث خداى سبحان غایب فرض شده است و مى ‏فرماید: «و اگر خدا بخواهد ...». این التفات از این جهت است که مقام آیه مقام اظهار این نکته است که مشیت و اراده ربانى شکست ناپذیر است و قدرت او بطلان بردار نیست.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 490 و 491 قالب : تفسیری موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اختلاف بین اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر جمله «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا ...» فرمودند: همین آیه دلالت دارد بر اینکه اصحاب محمد (صلّی الله علیه و آله) هم از این کلیت مستثنى نبودند؛ یعنى ایشان هم بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دو دسته شدند: بعضى کافر و بعضى مؤمن.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 492 قالب : روایی موضوع اصلی : اصحاب پیامبر گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اختلاف بین اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بعد از مرگ ایشان
مردى در جنگ صفین نزد امام علی (علیه السلام) آمد و پیش رویش ایستاد و عرضه داشت: «یا امیر المؤمنین مردم تکبیر گفتند ما هم گفتیم، مردم لا اله الا اللَّه گفتند ما نیز گفتیم، مردم نماز خواندند ما هم خواندیم، پس چرا با این مردم بجنگیم؟». حضرت فرمودند: «بر سر این آیه مى ‏جنگیم که خداى تعالى مى ‏فرماید: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ (و مائیم آن مسلمانانى که بعد از انبیا قرار داریم) وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ». پس به حکم این آیه، امت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) هم بعد از آن جناب دو دسته شدند: کافر و مؤمن. دسته مؤمن ما و کفار این ها هستند» آن مرد عرضه داشت: «آرى، به خداى کعبه سوگند که این ها کافر شدند» آن گاه به لشگر دشمن حمله کرد تا کشته شد (خدایش رحمت کند).

علامه طباطبایی: این قصه را امالی شیخ مفید (ص 60 مجلس 12) و املی شیخ طوسى و مرحوم قمى در تفسیر خود (ج 1، ص 84) آورده‏ اند. این روایت دلالت دارد بر اینکه امیر المؤمنین (سلام اللَّه علیه) کفر در آیه را به معنایى اعم از کفر خاص و اصطلاحى گرفته است که در اسلام احکام خاصى دارد. چون این را مى ‏دانیم و روایات بسیار زیاد و همچنین تاریخ هم مسلم کرده است که آن جناب با مخالفین خود معامله کفار مشرک و حتى معامله اهل کتاب و نیز معامله اهل رده را نمى ‏کرد و خلاصه مخالفین خود را مسلمان مى ‏دانست. پس معلوم مى ‏شود این که در روایت مخالفین خود را کافر خوانده است توسعه‏ اى در معناى کافر داده است. آن معناى اعم و وسیع جز این نمى ‏تواند باشد که دشمنان او نسبت به باطن و معناى دین کافر هستند نه نسبت به ظاهر آن و به همین جهت است که مى ‏بینیم بارها مى ‏فرمودند: «من با این مخالفین بر سر تاویل مى ‏جنگم نه بر سر تنزیل».

مترجم (در مسند احمد بن حنبل جلد سوم صفحه 33 آمده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به اصحابش فرمودند: «یکى از شما کسى است که با مردم بر سر تاویل قرآن مى‏ جنگد همانطور که من بر سر تنزیل آن جنگیدم». ابوبکر و عمر از جا برخاستند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «نه شما نیستید، پینه‏دوز است». در همان حال على (علیه السلام) داشت کفش او را پینه مى ‏زد). ظاهر آیه شریفه هم مساعد با این روایت است. براى اینکه آیه نیز دلالت دارد بر اینکه آن بیناتى که رسولان خدا آوردند در رفع اختلاف امت ‏ها مؤثر واقع نشده است و بعد از رفتن هر پیامبرى امتش اختلاف و جنگ کردند. این به خاطر این است که اختلافشان مستند به خودشان بود و این چیزى نیست که آیات بینات رسولان جلوگیرش شود؛ بلکه خاصیت اجتماع انسان ها که هیچگاه خالى از بغى و ظلم نیست همین است.

پس آیه شریفه هم مى ‏خواهد همان معنایى را بفهماند که آیات زیر در مقام بیان آن است: «وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» (یونس/19). «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً- تا آنجا که مى ‏فرماید- وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ» (بقره/213).« وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» (هود/119). همه این آیات دلالت مى ‏کند بر اینکه اختلاف در کتاب آسمانى (که خود اختلافى است دینى) همواره بعد از انبیا بین پیروان ایشان بوده و قابل اجتناب نبوده است همچنانکه در خصوص این امت فرمود:« أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ» (بقره/214). نیز از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) خود حکایت مى ‏کند که روز قیامت چنین مى ‏گوید: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/30).

اما اینکه دامنه این اختلاف تا زمان صحابه یعنى بعد از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کشیده شد؛ تاریخ مورد اعتماد و روایات متواتره بر آن دلالت دارد و نیز دلالت دارد بر اینکه اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعد از آن جناب با هم اختلاف کردند و فتنه ‏ها به پا ساختند و در این فتنه ‏ها همان معامله را با یکدیگر کردند که سایر امت ها بعد از پیامبرشان کرده بودند و هیچیک از صحابه امت اسلام را از کلیت آیه شریفه استثنا نکرد و نگفت آخر ما معصوم هستیم و یا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بشارت داده و پیشگویى کرده است که امت اسلام با هم جنگ نمى ‏کنند و یا اجتهاد من این است که امت اسلام نباید اختلاف کنند و یا خدا و رسول امت اسلام را استثنا کرده ‏اند. پس مساله اختلاف امت ها امرى است اجتناب ناپذیر؛ آزمایشى است که باید پیش بیاید تا سیه ‏روى شود آنکه در او غش باشد.

مترجم: در این مساله بیش از این طول دادن با وضع این کتاب مناسب نیست.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 492 تا 495 قالب : روایی موضوع اصلی : اصحاب پیامبر گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  متکلم بودن خداوند
ابى بصیر گفت: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که ‏فرمودند: «خداى عزوجل همواره عالِم به ذات خود بود درحالیکه هیچ معلومى نبود؛ همواره قادر به ذات خود بود درحالیکه مقدورى نبود» عرضه داشتم: «فدایت شوم پس باید همواره متکلم هم باشد؟» حضرت فرمودند: «نه، کلام امرى حادث است. خداى عزوجل بود درحالىکه متکلم نبود (چون کسى نبود تا با او تکلم کند) و سپس کلام را ایجاد کرد».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 495 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  متکلم بودن خداوند
ابوقره محدث در ضمن سؤالاتش از حضرت رضا (علیه السلام) عرضه داشت: «فدایت شوم، پس بفرمائید که سخن گفتن خدا با حضرت موسى (علیه السلام) چگونه بود؟» حضرت فرمودند: «خدا بهتر مى ‏داند که با چه زبانى با او سخن گفت، با سریانى یا عبرانى» ابوقره دست برد و زبان خود را گرفته و عرضه داشت: «منظورم این زبان است» (یعنى سؤالم از این است که مگر خدا هم زبانى گوشتى دارد) حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: «سبحان اللَّه، خدا از آنچه که تو مى ‏گویى منزه است و معاذ اللَّه از این که خدا شبیه به خلق خود شود و یا مثل خلقش تکلم کند وى خداى سبحان همانطور که (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ء- هیچ چیز شبیه او نیست) همچنین هیچ متکلمى هم شبیه او نیست» عرض کرد: «توضیح دهید» حضرت فرمودند: «سخن گفتن خالق با مخلوق، خود مانند سخن گفتن مخلوقى با مخلوق دیگر نیست؛ یعنى از راه قطعه قطعه کردن صدا به وسیله دهان و زبان نیست بلکه تنها به این است که سخن را ایجاد کند همانطور که هر موجودى را با فرمان کن ایجاد مى ‏کند؛ فرمان او همان مشیت او است. گفتگویى که با حضرت موسى (علیه السلام) کرد یعنى اوامر و نواهى او به حضرت موسى (علیه السلام) از همین باب بود نه اینکه چون ما به وسیله تردد نفس و قطعه قطعه کردن آن باشد» (تا آخر حدیث).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 495 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  متکلم بودن خداوند
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خداى‏ تعالى متکلمى است بدون اینکه سخن با اندیشه بگوید و اراده کننده ‏اى است بدون عزم (تا آخر خطبه).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 495 و 496 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  متکلم بودن خداوند
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: همان خداى تعالى که به نوعى با موسى تکلم کرد و آیاتى عظیم نشان او داد اما بدون ادوات و نطقى بدون حلق و حنجره (تا آخر خطبه).

علامه طباطبایی: اخبارى که در این معنا از ائمه اهل بیت (علیه السلام) رسیده است بسیار زیاد است و همه یک چیز مى ‏گویند. از این هم که بگذریم آنچه را که کتاب و سنت کلام خدا خوانده است صفت فعل است نه صفت ذات.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 496 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  قدیم یا حادث بودن کلام خداوند
بحث کلام از قدیمى ‏ترین بحث ‏هایى است که علماى اسلام را به خود مشغول داشته است و اصلا علم کلام را به همین مناسبت علم کلام نامیدند که چون از اینجا شروع شد که آیا کلام خدا قدیم است یا حادث؟

اشاعره قائل بودند به اینکه کلام خدا قدیم است و گفتار خود را چنین تفسیر کردند که منظور از کلام، معانى ذهنى است که کلام لفظى بر آن ها دلالت مى ‏کند و این معانى همان علوم خداى سبحان است که قائم به ذات او است و چون ذات او قدیم است، صفات ذاتى او هم قدیم است. اما کلام لفظى خدا که از مقوله صوت و نغمه است حادث است؛ چون زائد بر ذات و از صفات فعل او است. در مقابل، معتزله قائل شدند به اینکه کلام خدا حادث است. چیزى که هست گفته خود را تفسیر کرده ‏اند به اینکه منظور ما از کلام، الفاظى است که طبق قرارداد لغت دلالت بر معانى مى ‏کنند و کلام عرفى هم همین است. اما معانى نفسانى که اشاعره آن را کلام نامیده‏ اند، کلام نیست بلکه صورت هاى علمى است که جایش در نفس است. به عبارتى دیگر وقتى ما سخن مى ‏گوئیم، در درون دل و در نفس خود چیزى به جز مفاهیم ذهنى که همان صورت هاى علمى است نمى‏ یابیم. اگر منظور اشاعره از کلام نفسى همین مفاهیم باشد که این مفاهیم کلام نیست، بلکه علم است و اگر چیز دیگرى غیر صور علمى را کلام نامیده ‏اند، ما در نفس خود چنین چیزى سراغ نداریم.

مى ‏توان به معتزله اشکال کرد و پرسید: چرا جایز نباشد که یک چیز به دو اعتبار، مصداق دو صفت و یا بیشتر بشود؟ چرا صور ذهنى به آن جهت که انکشاف واقعیات و درک آن است مصداق علم و به آن جهت که مى ‏توان آن را به دیگران القا کرد کلام نباشد؟

علامه طباطبایی: بیانى که این نزاع را از ریشه برمى ‏کند این است که صفت علم در خداى سبحان به هر معنایى که گرفته شود چه عبارت باشد از علم تفصیلى به ذات و علم اجمالى به غیر؛ چه عبارت باشد از علم تفصیلى به ذات و به غیر در مقام ذات (این دو معنا دو نوع معنایى است که از علم ذاتى خدا کرده ‏اند)؛ چه عبارت باشد از علم تفصیلى قبل از ایجاد و بعد از ذات؛ یا عبارت باشد از علم تفصیلى بعد از ایجاد و ذات هر دو؛ به هر معنا که باشد علم حضورى است نه حصولى و آنچه معتزله و اشاعره بر سر آن نزاع کرده ‏اند علم حصولى است که عبارت است از مفاهیم ذهنیه ‏اى که از خارج در ذهن نقش مى ‏بندد و هیچ اثر خارجى ندارد (آتش ذهنى ذهن را نمى ‏سوزاند و تصور نان صاحب تصور را سیر نمى ‏کند). این مطلبى است که در جاى خودش اقامه برهان بر آن کرده ‏ایم و گفته‏ ایم که مفهوم و ماهیت در تمامى زوایاى عالم به جز ذهن انسان ها و یا حیواناتى که اعمال حیوانى دارند و با حواس ظاهرى و احساسات باطنى خود کارهاى زندگى را صورت مى ‏دهند وجود ندارند. خداى سبحان منزه است از اینکه ذهن داشته باشد تا مفاهیم در ذهن او نقش ببندد. باز یکى از چیزهایى که جز در ذهن انسان ها جایى ندارد مفاهیم اعتبارى است که به جز وهم، ملاکى براى تحقق ندارند؛ نظیر مفهوم عدم، ملکیت، مملوکیت و سایر اعتباریات در ظرف اجتماع. چنین چیزهایى در ذات خداى تعالى نیست وگرنه باید ذات او محل ترکیب و معرض حدوث حوادث باشد و گفتارش احتمال صدق و کذب داشته باشد و محذوراتى دیگر از این قبیل که ساحت او منزه از آن ها است. باقى مى ‏ماند این سؤال که خداى تعالى چگونه زبان موجودات را مى ‏فهمد؟ علم او به مفاهیم الفاظ گویندگان چگونه است؟ که ان شاء اللَّه تعالى در جاى مناسب پاسخ آن داده مى ‏شود. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 498 و 499 قالب : فلسفی موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.