لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256)
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 460
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ: نیست هیچ اکراهى در قبول دین اسلام، یعنى اکراه نباید کرد هیچکس را به اسلام آوردن؛ زیرا اکراه عبارت است از الزام نمودن غیر را به فعلى که مایل نباشد، و آن نقض غرض الهى و منافات با تکلیف، و موجب لغویت ثواب و عقاب است. بنابراین در اسلام و ایمان اجبار و الزامى نخواهد بود بلکه دائره اختیار مىباشد، و لذا در بیان تعلیل عدم اکراه مىفرماید: قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ: بتحقیق روشن و مبین شد و ظاهر گردید راه راست و هدایت از انحراف و ضلالت، یعنى کفر از ایمان و حق از باطل و سعادت از شقاوت ممیز و مبین شد به سبب ارسال رسل و انزال کتب و کثرت آیات داله عقلا و سمعا و معجزات باهره ثابت گشته که ایمان رشدى است موصل به سعادت ابدیه و کفر گمراهى است مؤدى به شقاوت سرمدیه؛ و شخص عاقل بصیر پس از اذعان و تصدیق به این مطلب البته مبادرت خواهد کرد به ایمان به جهت فوز به سعادت و نجات.
بنابراین دیگر محتاج به اکراه نخواهد بود.
تبصره: مفسرین وجوه دیگر در آیه شریفه ذکر نمودهاند:
1- نگوئید به کسى که داخل شو در دین اسلام بعد از حرب که مسلمان شده به اکراه، زیرا هر گاه از بعد حرب به طیب نفس و رضا مسلمان شد صحیح است اسلام او، پس مکره نباشد.
2- مراد آنکه نیست در دین اکراهى و اجبارى از جانب خداى تعالى و لکن بنده مخیر است در آن، زیرا دین حقیقى عبارت است از تصدیق قلبى به معتقدات حقه، و آن از افعال قلوب است هر گاه بجا آورد و معتقد گردد به جهت الزام قلبى که ناشى از رضاى قلبى باشد. و اما آنچه اکراه شود بر آن از اظهار شهادتین، پس نیست دین حقیقى چنانچه کسى که اکراه شود بر گفتن کلمه کفر، نبوده باشد کافر.
3- آنکه این آیه منسوخ است به آیه سیف.
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 461
4- کفارى که به سبب شمشیر مسلمان شوند باز هم مجبور و مقهور به ایمان نباشند، چه بسا ممکن است در ظاهر از ترس ایمان آورد لکن باطنا و قلبا تصدیق نداشته باشد. و خداى تعالى قلوب را مقهور به ایمان نفرماید، اینست معنى اختیار، و لذا فرماید در آیه دیگر «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ: پس هر که کافر گردد به شیطان و اصنام و اوثان و ساحران و کاهنان و آنچه غیر خداى تعالى است از معبود باطل، وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ: و ایمان آورد به خدا و تصدیق یگانگى او و رسالت رسولان او و اقرار نماید به آنچه پیغمبر از جانب خداى تعالى آورده. فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى: پس به تحقیق تمسک جسته و چنگ زده به دسته محکم دین الهى که، لَا انْفِصامَ لَها: هیچ جدائى و انقطاعى براى آن نیست. وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: و خداى تعالى شنواست اقوال شما را، دانا است به ضمائر شما.
تبصره: آیه شریفه را اشاراتى است:
1- در قسمت ایمان اول باید شخص تخلیه کند قلب خود را از معبودان باطل، آنگاه تحلیه نماید آن را به تصدیق معبود به حق چنانچه کلمه توحید مشعر است به آن؛ و تا مرحله اولى بکلى منخلع نگردد، مرتبه دوم به منصه ظهور نیابد.
2- مراد از طاغوت آنچه پرستش به غیر خدا شدهاند هوى و نفس و مال و جاه و غیر آن، لذا فرمود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: بئس العبد عبد له هوى یضلّه او نفس یزلّه: بد بندهاى است بندهاى که براى او هواى باشد که گمراه کند او را یا نفسى که بلغزش اندازد او را. و نیز فرمود: الهواء عند اللّه ابغض من جمیع الالهة: بدترین معبودین که در زمین مىپرستند نزد خدا، هواهاى نفسانى است. و نیز فرمود: تعس عبد الدّرهم و تعس عبد الزّوجة و الاولاد: هلاک شد بنده زن و اولاد، پس بالضروره باید از علایق بشریه منخلع و من جمیع الوجوه متوجه قرب الهى
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 462
گردیده تا سرّ تمسک به عروة الوثقى هویدا شود.
3- استعاره در کلام تشبیه معقول به محسوس یعنى چنانچه کسى که به دستاویز محکمى چنگ زند جدائى ندارد، همچنین کسى که چنگ زند از روى حقیقت و ثبات به دستاویز محکم الهى که ایمان و تصدیق بتوحید باشد، هر آینه انقطاعى براى او نخواهد بود و در وادى گمراهى نیفتد.
4- تأویل آیه- تفسیر برهان: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله من احبّ ان یتمسّک بالعروة الوثقى الّتى لا انفصام لها فلیستمسک بولایة اخى و وصیّى علىّ بن أبی طالب فانّه لا یهلک من احبّه و تولّاه و لا ینجو من ابغضه و عاداه «1».
فرمود حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: هر که دوست دارد اینکه تمسک یابد به دستاویزى که جدائى نیست براى آن، پس تمسک یابد به ولایت برادر من و وصى من على بن أبی طالب علیه السّلام. پس بتحقیق هلاک نگردد کسى که دوست دارد او را و ولایت او را داشته باشد، و نجات نیابد هر که دشمن دارد او را و عداوت کند او را.
و نیز فرمود: الائمّة من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه هم العروة الوثقى و هم الوسیلة الى اللّه. «2» یعنى ائمه از اولاد حضرت حسین علیه السّلام هر که اطاعت کند ایشان را، پس بتحقیق اطاعت نموده خدا را، هر که نافرمانى کند ایشان را بتحقیق نافرمانى نموده خدا را. ایشانند عروة الوثقى و ایشانند وسیله بسوى خدا.
[ نظرات / امتیازها ]
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256)
ترجمه
نیست اکراهى در دین بتحقیق واضح شد راه هدایت از گمراهى پس آنکه کافر شود بطاغوت و ایمان آورد بخدا پس بتحقیق چنگ زده است بدست آویز استوارى که نیست جدا شدنى مر او را و خدا شنواى دانا است..
تفسیر
یعنى اکراه محقق نمیشود در دین حق بعد از وضوح حقیت آن و بطلان سایر ادیان ببراهین و حجج چون اکراه در امرى محقق میشود که شخص خیر خود را در آن نبیند و بعد از وضوح آنکه اسلام موجب سعادت ابدى و کفر منتج شقاوت سرمدى است هیچ عاقلى از نعیم جاودان صرف نظر نمىکند براى چند
جلد 1 صفحه 329
روزه لهو و لعب و خود را گرفتار عذاب ابدى نمىنماید پس حاجت به اکراه نیست و قمى فرموده یعنى اکراه نمیشود احدى بر دین خود مگر بعد از آنکه مبین شود حق از باطل و بعضى گفتهاند نهى است از اکراه بصورت خبر و اختصاص به اهل کتاب دارد که داخل ذمه شوند یا منسوخ است بآیه دالة بر وجوب جهاد با کفار فیض ره فرموده اگر مراد از دین تشیع باشد چنانچه از بعضى اخبار ما استفاده مى- شود حاجت بنسخ و تخصیص پیدا نمیشود حقیر عرض مىکنم چون در قبول تشیع اکراه نیست و ظاهر آیه شریفه آنستکه جمله خبریه در مقام نهى است و مؤید این معنى است آیه شریفه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ که مسلما بعد از نصب امیر المؤمنین (ع) بمقام ولایت نازل شده و دلالت دارد که دین کامل آنست که با ولایت باشد و ظاهر از دین کامل است نه ناقص و مؤیدات دیگرى هم هست که بعدا ذکر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و طاغوت در مجمع فرموده مصدر است و بمنى طغیان است و از امام صادق (ع) نقل نموده که مراد شیطان است و فیض ره فرموده شامل میشود هر معبود بباطل و مانع از طریق حق را چنانچه از بعضى روایات دیگر استفاده میشود و قمى فرموده مراد غاصبین حق آل محمدند پس کسى که از اطاعت شیطان خارج شود یا منکر گردد هر معبود باطلى را و تصدیق کند بوجود خداوند یگانه متمسک بریسمان و دست آویز محکمى شده است که انقطاعى براى آن نیست تا برساند او را بتمام عقاید حقه از مبدء تا معاد چون وسیله اثبات تمام عقائد حقه اسلامیه توحید است و کسى که معترف بآن شد ناچار باید بتمام اصول و فروع ملتزم شود و این از قبیل تشبیه معقول است به محسوس که مشبّه دین حق و توحید است و مشبّه به ریسمان و دست آویز محکم و وجه شبه نیل بمقصود و مراد است در کافى از امام صادق (ع) نقل نموده که مراد از عروة الوثقى ایمان بخداوند یگانه است و از امام باقر (ع) نقل نموده که مراد دوستى ما اهل بیت است و در معانى از پیغمبر (ص) نقل نموده که کسى که دوست داشته باشد که متمسک شود بعروة- الوثقى که انقطاعى براى آن نیست باید متمسک شود بولایت برادر و وصى من على بن أبی طالب همانا هلاک نمیشود کسى که دوست داشته باشد او را و اظهار نماید دوستى خود را و نجات پیدا نمیکند کسى که دشمن داشته باشد او را و دشمنى کند با او و این از جمله مؤیدات آنستکه مراد از دین دین کامل است که تشیع باشد
جلد 1 صفحه 330
تحقیق دقیق بنظر حقیر اگر دین عبارت باشد از اقرار لسانى به شهادتین و التزام صورى به احکام اسلام اکراه بآن محقق میشود خواه قبل از وضوح وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون بعضى از نفوس شقیه براى تکبر و عناد و لجاج از قبول حق و تمکین از آن استنکاف مىنمایند اگرچه حق براى آنها واضح شده باشد و این کفر جحودى است که اشد اقسام کفر است و از این قبیل است کفر شیطان و غاصبین حق آل محمد علیهم السلام و اگر عبارت باشد از عقد قلب و اعتقاد باطنى اکراه بآن محقق نمیشود خواه قبل از وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون علت وجود آن برهان و حجت است نه الزام و اجبار بلى ممکن است اکراه محقق شود در تمکین دادن و تسلیم نمودن مردم براى اقامه حجت و برهان و نظر در آن و تبلیغ معارف و احکام و استماع آن و بعد از وضوح حق حاجت بآن پیدا نمیشود پس شاید مراد این باشد که دین اسلام دین حجت و برهان است نه دین تحمیل و اجبار و براى این است که اقامه دلیل بر توحید نموده است و اینکه شما مىبینید پیغمبر (ص) جهاد با کفار میفرماید براى آنستکه آنها مانع از دعوت و تبلیغ اویند و نمىگذارند بآزادى انجام وظیفه دهد لذا مجبور بدفاع میشود به این جهت تا وقتى که شما با او کار نداشتید او هم با شما کار نداشت و مشغول انجام وظیفه خود بود از وقتى که شما با او ستیزگى کردید او هم ناچار بدفاع شد تا حق را بر شما آشکار کرد پس اکراه در مقدمات ایضاح حق است و پس از وضوح اکراه در دین معقول نیست و حجت از حق بر خلق تمام است و خدا شنوا است اقوال شما را و عالم است به نیات و عقاید شما و اسلام ظاهرى و صورى و ایمان واقعى و قلبى شما بر او مکشوف و هویدا است و باین بیان دفع میشود طعن معاندین دین که میگویند اسلام دین تحمیلى و اجبارى است که بشمشیر در دنیا رواج پیدا کرده با آن که هر منصفى که بتاریخ اسلام مراجعه نماید مىیابد که تمام غزوات پیغمبر اکرم یا بعنوان دفاع از مشرکین بوده یا براى منع کفار از تبلیغ معارف و احکام اسلام و از همین باب است حکم رقیت که اسلام خواسته است مردمان وحشى را که طبعا استنکاف از قبول اسلام و نظر در اصول و فروع و حجج و براهین آن دارند باسلام و معارف و احکام آن آشنا فرماید تا بتدریج بحقیت دین پى برند و قلبا معتقد و مسلمان شوند و بعدا وسائل حریت آنها را بعناوین عدیده از قبیل کتابت و تدبیر
جلد 1 صفحه 331
و الحاق باشرف ابوین و خصال کفارات و آزادى از سهم الارث اولاد و استحباب اکید عتق مطلقا و غیرها که در فقه معنون است فراهم فرموده است.
[ نظرات / امتیازها ]