از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(او کالذی مر علی قریه وهی خاویه علی عروشها):(یا مثل آن مردی که بر دهکده ای گذر کرد که خراب و ویران شده و خالی ازسکنه بود)(او)عطف به معنای جمله سابق است با این توضیح که هدایت مؤمنین از ظلمت به سوی نوردارای سه مرتبه است ، اول ): هدایت به سوی حق از راه برهان و استدلال است که نمونه آن را در محاجه ابراهیم (ع ) و نمرود دیدیم که خدا چگونه ابراهیم راهدایت کرد و نمرود را به واسطه ظالم بودنش هدایت نکرد ،بلکه کفرش او رامبهوت و گمراه نمود، مرتبه دوم ): هدایت به حق از راه نشان دادن است ، نظیرداستان شخصی که از قریه ای عبور کرد و خداوند از طریق زنده کردن مردگان اورا به ایمان و معاد هدایت کرد،مرتبه سوم ):آنکه شخصی را از راه بیان واقعه ونشان دادن حقیقت و علتی که باعث وقوع آن واقعه شده است هدایت کنند وسبب و مسبب هر دو را به شخص نشان دهند که این مرتبه از هدایت قویترین نوع هدایت و عالی ترین مراتب آن است که نمونه اش در آیه بعدی برای توضیح معاد برای ابراهیم (ع ) مطرح می شود که چگونه ابراهیم (ع ) چهار مرغ را می گیردو تکه تکه می کند و پراکنده می نماید و آنگاه عملا زنده شدن دو باره آنها رامشاهده می کند،(قال انی یحیی هذه الله بعد موتها):(گفت چگونه خدا اینها را بعداز مردن زنده می گرداند؟)یعنی چگونه اهل این قریه را زنده می کند و قول آن شخص به جهت انکار و استبعاد نبوده است ،بلکه برای عظیم شمردن و مشکل دانستن چنین امری است ، (فاماته الله مائه عام ثم بعثه ):(پس خداوند او را صدسال میراند، سپس او را برانگیخت و زنده کرد)یعنی برای صد سال خداوند روح او را قبض نمود و آنگاه دو باره روح را به کالبد او باز گرداند،(قال کم لبثت قال لبثت یوما اوبعض یوم ):(وخدا به او فرمود:چه مدت درنگ نمودی ؟گفت :یک روز یا بخشی از یک روز)این سخن آن شخص دلالت دارد بر اینکه زنده شدنش در غیر آن ساعتی بوده که از دنیا رفته ، مثلا در اول روز و آخر آن و لذا مرگ وزندگی را بصورت خواب و بیداری در یک روز دانسته است ، (قال بل لبثت مائه عام فانظر الی طعامک و شرابک لم یتسنه ):(خداوند فرمود: بلکه صد سال درنگ نمودی ، نگاه کن به غذایت و نوشیدنیت که متعفن و گندیده نشده است )یعنی بنگر که آنها تغییر نکرده و فاسد نشده است ، (وانظر الی حمارک و لنجعلک ایه للناس ):(و به الاغ خود نظر کن تا احوال بر تو معلوم شود و همانا ما ترا حجت ونشانه ای برای مردم قرار دهیم )،در این مدت صد ساله الاغ او مرده واستخوانهایش پوسیده شده بود، اما به حکم الهی طعام و شراب وی تغییر نکرده بود و در ضمن این ماجرا فقط برای هدایت او نبود،بلکه برای هدایت همه مردم ،خداوند چنین امری را اجرا نموده بود، (وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوهالحما):(وبنگر در استخوآنهاکه چگونه آنها را به هم پیوسته و گوشت بر آن بپوشانیم ...)یعنی به استخوانهای حمار بنگر که چگونه آنها را جمع کرده وگوشت بر آن می رویانیم تا دو باره زنده شود،(فلما تبین له قال اعلم ان الله علی کل شی ء قدیر):(پس زمانی که امر بر او روشن و آشکار گردید ،گفت :اکنون به یقین می دانم که خداوند بر همه چیز تواناست )پس چون عملا امر احیاء اموات را به چشم خود دید به علم یقینی رسید و گفت : خدایا همواره مرا هدایت ونصیحت نما و من از روی یقین به قدرت بی انتهای تو و اینکه تو بر هر کاری توانا و قادری ایمان دارم ، بادقت در قصه معلوم می شود که شخص نامبرده یکی از انبیاء و به احتمال قوی عزیر(ع ) بوده است . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  فاطمه پورمحمدي - ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏
«فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ»
خداوند او را صد سال میراند «ثُمَّ بَعَثَهُ» سپس او را زنده کرد «قالَ کَمْ لَبِثْتَ» گفت چند سال بودى؟ در تعیین این گوینده اقوالى است.
1- ندایى از آسمان بسوى او آمد و او شنید.
2- پیامبرى باو این چنین گفت 3- فرشته‏اى باو گفت 4- بعضى از پیر مردان که شاهد جریان بودند و مرگ و زنده شدن او را دیدند [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
«فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ»
وقتى روشن شد و دانست که او صد سال مرده بود. و او از دو راه بمرگ صد ساله‏اش آگاه شد:
1- از دیدن الاغش که بکلى پوسیده شده بود و خبر دادن خدا به اینکه او مرده بود و نشاندادن زنده کردن و امثال آن.
2- او وقتى به وطنش بازگشت و دید همه چیز دگرگون شده است مثلا دید نوه‏هایش پیر شده‏اند در حالى که او پدران آنها را در حال جوانى گذاشته و رفته بود.
از حضرت على علیه السلام نقل شده است که «عزیر» وقتى از عائله‏اش خارج شد همسرش آبستن بود و خود او در سن پنجاه سالگى بود تا خدا او را صد سال میراند و زنده کرد پس برگشت بسوى اهلش بهمان سن پنجاه سالگى در حالى که پسرش به سن صد سالگى رسیده بود و پسرش پنجاه سال از خودش بزرگتر بود! و این از آیات خدا بود گویند وقتى عزیر بازگشت دید بخت النصر نسخه‏هاى تورات را سوزانده است او بار دیگر مطالب تورات را که حفظ داشت گفت و نوشتند.
مردى از آن میان گفت پدرم مرا خبر داد از پدرش که نسخه تورات در باغ انگور او دفن شده است و اگر شما آن باغ را بمن نشان دهید من آن نسخه را میتوانم بیرون بیاورم و بتورات اصلى دست پیدا کنیم باو جاى آن باغ را نشان دادند و آن نسخه را بیرون آوردند وقتى با آنچه عزیر گفته و نوشته بودند تطبیق کردند دیدند حتى یک کلمه و یک حرف هم اختلاف ندارد این بود که گفتند عزیر پسر خداست که خداوند تورات را در قلب او قرار داده است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
بنده‏ای صالح یا پیامبری به نام أرمیا یا عُزَیْر 1 در مسیر سفرش هنگام عبور از قریه‏ای، آنجا را ویرانه‏ای یافت که ساکنان آن مرده بودند. از خدای سبحان درباره چگونگی زنده شدن مردگان پرسید و خداوند او را میراند و پس از صد سال زنده‏اش کرد، آن‏گاه کسی از وی پرسید یا از درونش این سؤال برخاست که چقدر در این مکان درنگ کردی؟ پاسخ داد: یک روز یا بخشی از آن. هاتفی از غیب یا خدای سبحان به وی گفت که صد سال است که مرده است؛ یا از مراجعه به اهل و خانواده خود و دیدن نشانه‏هایی مانند نوزادان و همسالان سالمند و کهنسال خود، مرگ صدساله‏اش را باور کرد.
سپس به وی گفته شد که اگر می‏خواهد از قدرت بی‏پایان خدای سبحان آگاه گردد به خوراکی و نوشیدنی خود بنگرد که هیچ‏گونه تغییری نکرده‏اند، با اینکه آنها زود فاسد می‏شوند و نیز به مرکب خود نگاه کند که نابود شده و پوسیده است و خدا آن را زنده می‏کند و استخوانهایش را به پا داشته و سپس بر آنها گوشت می‏پوشاند.
هنگامی که قدرت خدا برای این بنده صالح روشن شد، اعتراف کرد که خداوند بر همه چیز تواناست. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نور
آیه‏ى قبل گفتگوى حضرت ابراهیم با نمرود را بازگو کرد که پیرامون توحید گفتگو مى‏کردند و هدایت از طریق استدلال بود و ابراهیم با استدلال پیروز شد. نمونه‏ى دوّم خروج از ظلمات به نور، در این آیه است که پیرامون معاد گفتگو مى‏شود و هدایت از طریق نمایش و به صورت محسوس و عملى صورت مى‏گیرد. در تفاسیر و برخى روایات آمده است که نام این شخص «عُزیر» بوده است. در تفسیر المیزان مى‏خوانیم که این شخص باید پیامبر باشد، زیرا خداوند با او سخن گفته است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
در این آیه سرگذشت یکى دیگر از انبیاء پیشین بیان شده، که مشتمل بر شواهد زنده‏اى بر مسائل معاد است.آیه اشاره به سرگذشت کسى مى‏کند که در اثناى سفر خود در حالى که بر مرکبى سوار بود و مقدارى آشامیدنى و خوراکى همراه داشت از کنار یک آبادى گذشت در حالى که به شکل وحشتناکى در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهاى پوسیده ساکنان آن به چشم مى‏خورد هنگامى که این منظره وحشتزا را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده مى‏کند؟ شرح بیشتر این ماجرا را از زبان قرآن بشنویم. مى‏فرماید: «یا همانند کسى که از کنار یک آبادى عبور مى‏کرد در حالى که دیوارهاى آن به روى سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراکنده بود، او از روى تعجب با خود) گفت: چگونه خدا اینها را بعد از مرگ زنده مى‏کند»! (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها).
در ادامه مى‏فرماید: «خداوند او را یکصد سال میراند، سپس او را زنده کرد و به او گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از یک روز، فرمود (نه) بلکه یکصد سال درنگ کردى» (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ).سپس براى این که آن پیامبر، اطمینان بیشترى به این مسأله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنى و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته، نگاهى بیفکند که اولى کاملا سالم مانده بود و دومى به کلى متلاشى شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند، و هم قدرت خدا را بر نگهدارى هر چه اراده داشته باشد، مى‏فرماید: به او گفته شد «پس حالا نگاه کن به غذا و نوشیدنیت (که همراه داشتى ببین که با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته» (فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ)
بنابراین، خدایى که مى‏تواند غذا و نوشیدنى تو را که قاعدتا باید زود فاسد گردد، به حال اول نگهدارد، زنده کردن مردگان براى او مشکل نیست، زیرا ادامه حیات چنین غذاى فاسد شدنى که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است، در این مدت طولانى ساده‏تر از زنده کردن مردگان نیست.سپس مى‏افزاید: «ولى نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشى شده براى این که اطمینان به زندگى پس از مرگ پیدا کنى) و تو را نشانه‏اى براى مردم قرار دهیم» آن را زنده مى‏سازیم (وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ).

به هر حال در تکمیل همین مسأله مى‏افزاید: «به استخوانها نگاه کن (که از مرکب سواریت باقى مانده) و ببین چگونه آنها را بر مى‏داریم و به هم پیوند مى‏دهیم و گوشت بر آن مى‏پوشانیم» (وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «هنگامى که با مشاهده این نشانه‏هاى واضح (همه چیز) براى او روشن شد گفت: مى‏دانم که خدا بر هر کارى قادر است» (فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
در باره این که او کدامیک از پیامبران بوده مشهور و معروف این است که «عزیر» بوده و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام این موضوع تأیید شده است.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  . پوربافراني
تفسیر نور
در آیه‏ى قبل خواندیم که خداوند ولىّ مؤمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوى نور مى‏برد، این آیه و آیات بعد نمونه‏هایى از ولایت خداوند و بیرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح مى‏کند. در روایاتِ تاریخى آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانه‏اى داشت او با حضرت ابراهیم درباره‏ى خداوند مباحثه و مجادله کرد. وقتى حضرت ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده مى‏کند و مى‏میراند، او گفت: من نیز زنده مى‏کنم و مى‏میرانم. سپس دستور داد دو زندانى را حاضر کردند، یکى را آزاد نمود و دیگرى را دستور داد بکشند. وقتى ابراهیم علیه السلام این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتى از زنده کردن و میراندن دارد و چگونه مى‏خواهد افکار دیگران را منحرف کند، فرمود: خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا دارى که بر جهانِ هستى حکومت دارى و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست، خورشید را از مغرب بیرون بیاور!. آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سکوت نداشت. 1- هرکس هرچه دارد از اوست. کافران نیز در دنیا از نعمت‏هاى او بهره‏مند مى‏شوند، ولى از آن سوء استفاده مى‏کنند. «اتاه اللّه» 2- قدرت وحکومت مى‏تواند عامل استکبار وغرور گردد. «اتاه اللّه الملک... أنا اُحى و امیت...» 3- توجّه به افکار عمومى و قضاوت مردم لازم است. گرچه پدیده‏ى حیات یکى از راههاى خداشناسى است و جواب نمرود صحیح نبود، ولى آن بحث‏ها و مجادله‏ها، افکار عمومى را پاسخ نمى‏گفت. «ربّى الذى یحیى و یمیت» 4- مغالطه و سفسطه، ترفند اهل باطل است. «انا اُحى و اُمیت» 5 - حقّ، اگر منطقى و مستدل ارائه شود، بر باطل پیروز وحاکم است. «فأت بها من المغرب فبهت الذى کفر» 6- در مباحثه‏ها از استدلال‏هاى فطرى، عقلى و عمومى استفاده کنید، تا مخالفِ لجوج نیز مقهور و مبهوت شود. «فبهت الذى کفر» 7- کافر ظالم است، زیرا به خود ومقام انسانیّت ظلم کرده است. «لا یهدى القوم الظالمین»
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نور
آیه‏ى قبل گفتگوى حضرت ابراهیم با نمرود را بازگو کرد که پیرامون توحید گفتگو مى‏کردند و هدایت از طریق استدلال بود و ابراهیم با استدلال پیروز شد. نمونه‏ى دوّم خروج از ظلمات به نور، در این آیه است که پیرامون معاد گفتگو مى‏شود و هدایت از طریق نمایش و به صورت محسوس و عملى صورت مى‏گیرد. در تفاسیر و برخى روایات آمده است که نام این شخص «عُزیر» بوده است. در تفسیر المیزان مى‏خوانیم که این شخص باید پیامبر باشد، زیرا خداوند با او سخن گفته است. 1- به تمدن‏هاى ویران شده گذشته، باید به دیده عبرت نگریست و درسهاى تازه گرفت. «مرّ على قریة» 2- هرچند مى‏دانید، امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسیدن بالا ببرید. «انّى‏ یحى هذه اللّه» 3- صد سال مردن، براى یک نکته فهمیدن بجاست. «فاماته اللّه مأة عام» 4- گذشت زمان طولانى، خللى در قدرت خداوند وارد نمى‏آورد. «فاماته اللّه مأة عام ثم بعثه» 5 - رجعت و زنده شدن مردگان در همین دنیا و قبل از قیامت قابل قبول است. «أماته... بعثه» 6- نمایش، از بهترین راههاى بیان معارف دینى است. «اُنظر الى طعامک و شرابک... و انظر الى... و انظر الى العظام...» 7- با اراده الهى استخوان محکم، متلاشى مى‏شود، ولى غذایى که زود فاسد مى‏شود، صد سال سالم باقى مى‏ماند. «لم یتسنّه» 8 - نمایش قدرت پروردگار براى ارشاد و هدایت مردم است، نه براى سرگرمى و یا حتّى قدرت‏نمایى. «ولنجعلک آیة للناس» 9- خداوند صحنه‏اى از قیامت را در دنیا آورده است. «فاماته... ثم بعثه... وانظر الى العظام کیف ننشزها» 10- معاد، جسمانى است. زیرا اگر معاد روحانى بود، سخن از استخوان به میان نمى‏آمد. «وانظر الى العظام» 11- مشت نمونه‏ى خروار است. خداوند گوشه‏هایى از قدرت خود در قیامت را در دنیا به نمایش گذارده است. «فلمّا تبیّن له قال أعلم انّ‏اللّه على کلّ شى‏ء قدیر»
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مسعود ورزيده - تفسیرنمونه

داستان شگفت انگیر ((عزیر))
این آیه که به صورت عطف بر آیه گذشته ذکر شده است ، سرگذشت دیگرى از یکى از انبیاء پیشین را بیان مى کند، که مشتمل بر شواهد زندهاى بر مسائل معاد است و عطف این دو آیه به یکدیگر ممکن است از این نظر باشد که در آیه قبل سخن پیرامون توحید و شناسائى خدا بود و در این آیه و آیه بعد از آن (آیه 260) سخن درباره معاد و زندگى بعد از مرگ است .
این احتمال نیز از سوى بعضى از مفسران داده شده است که در ذیل آیة الکرسى سخن از هدایت الهى مى گوید سپس در آیاتى که بعد از آن آمده به یکى از طرق هدایت که بیان دلائل عقلى است اشاره مى کند (داستان ابراهیم (علیه السلام ) و نمرود) و در آیه مورد بحث و آیه آینده ، از دلائل حسى استفاده شده است که مساله را در جنبه هاى شهودى مطرح مى کند.
به هر حال مناسب است قبلا اجمالى از داستان این آیه را که در تواریخ اسلامى آمده از نظر بگذرانیم سپس به تفسیر آیه بپردازیم .
آیه اشاره به سرگذشت کسى مى کند که در اثناى سفر خود در حالى که بر مرکبى سوار بود و مقدارى آشامیدنى و خوراکى همراه داشت از کنار یک آبادى گذشت در حالى که به شکل وحشتناکى در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهاى پوسیده ساکنان آن به چشم مى خورد هنگامى که این منظره وحشتزا را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده مى کند؟
البته این سخن از روى انکار و تردید نبود بلکه از روى تعجب بود زیرا قرائن موجود در آیه نشان مى دهد که او یکى از پیامبران (علیهمالسلام ) بوده که در ذیل آیه
مى خوانیم خداوند با او سخن گفته است و روایات نیز این حقیقت را تایید مى کند چنانکه بعدا اشاره خواهیم کرد.
در این هنگام خداوند جان او را گرفت و یکصد سال بعد او را زنده کرد و از او سوال نمود چقدر در این بیابان بوده اى ؟ او که خیال مى کرد مقدار کمى بیشتر در آنجا درنگ نکرده فورا در جواب عرض کرد: یک روز یا کمتر!
به او خطاب شد که یکصد سال در اینجا بوده اى اکنون به غذا و آشامیدنى خود نظرى بیفکن و ببین چگونه در طول این مدت به فرمان خداوند هیچگونه تغییرى در آن پیدا نشده است ولى براى اینکه بدانى یکصد سال از مرگ تو گذشته است نگاهى به مرکب سوارى خود کن و ببین از هم متلاشى و پراکنده شده و مشمول قوانین عادى طبیعت گشته و مرگ آن را از هم متفرق ساخته است سپس نگاه کن و ببین چگونه اجزاى پراکنده آن را جمع آورى کرده و زنده مى کنیم او هنگامى که این منظره را دید گفت مى دانم که خداوند بر هر چیزى توانا است یعنى هم اکنون آرامش خاطر یافتم و مساله رستاخیز مردگان در نظر من شکل حسى به خود گرفت .
درباره اینکه او کدامیک از پیامبران بوده احتمالات گوناگونى داده شده است بعضى او را ((ارمیا)) و بعضى ((خضر)) دانسته اند ولى مشهور و معروف این است که ((عزیر)) بوده است و در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) نیز این موضوع تایید شده است .
همچنین درباره اینکه این آبادى کجا بوده است بعضى آن را بیت المقدس دانسته اند که بر اثر حملات ((بخت نصر)) ویران و در هم کوبیده شد اما این احتمال بعید به نظر مى رسد...
اکنون به تفسیر آیه بر مى گردیم .
نخست مى فرماید: ((یا همانند کسى که از کنار یک آبادى عبور مى کرد در حالى که دیوارهاى آن به روى سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراکنده بود، او از روى تعجب با خود) گفت : چگونه خدا اینها را بعد از مرگ زنده مى کند)) (او کالذى مر على قریة و هى خاویة على عروشها قال انى یحیى هذه الله بعد موتها).
((عروش )) جمع ((عرش )) در اینجا به معنى سقف است ، و ((خاویة )) در اصل به معنى خالى است و در اینجا کنایه از ویران شدن است زیرا خانه هاى آباد معمولا مسکونى است و خانه هایى که خالى مى شود یا به خاطر ویرانى است و یا بر اثر خالى بودن تدریجا ویران خواهد شد بنابراین جمله ((و هى خاویة على عروشها)) چنین معنى مى دهد که خانه هاى آنان ویران شده بود، به این صورت که نخست سقف آنها فرود آمده و سپس دیوارها به روى آنها افتاده بود، این نوع ویرانى ، ویرانى کامل و تمام عیار است ، زیرا به هنگام ویرانى معمولا نخست سقف آن ویران مى گردد و بعد دیوارها مدتى سر پا مى ایستد، سپس ‍ روى ویرانه هاى سقف فرو مى غلتد.
بعضى تصریح کرده اند که مفهوم ((عرش )) با ((سقف )) متفاوت است ، سقف تنها به قسمت بالاى عمارت گفته مى شود ولى عرش عبارت از سقفى است که همراه با پایه ها باشد.
از قرائن چنین استفاده مى شود که در این ماجرا کسى همراه آن پیامبر نبود، و هنگامى که چشمش به استخوانهاى متلاشى شده اهل قریه افتاد، به آنها اشاره کرد و این سوال را از خویشتن نمود که چگونه خداوند اینها را بعد از مرگشان زنده مى کند؟
در ادامه آیه مى فرماید: ((خداوند او را یکصد سال میراند، سپس او را زنده کرد و به او گفت : چقدر درنگ کردى ؟ گفت : یک روز یا قسمتى از یک روز فرمود:
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 297
(نه ) بلکه یکصد سال درنگ کردى )) (فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام ).
اکثر مفسران از این جمله چنین فهمیده اند که خداوند جان آن پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را گرفت و بعد از یکصد سال ، از نو زنده کرد، و جمله ((اماته )) که از ماده موت به معنى مرگ است ، همین مفهوم را مى بخشد.
ولى بعضى از مفسران به اصطلاح روشنفکر مانند نویسنده ((المنار)) و همچنین مراغى ، اصرار دارند که آن را اشاره به یک نوع خواب و فقدان حس و حرکت بدانند، که دانشمندان امروز آن را ((سبات )) مى نامند و آن این است که موجودى زنده براى مدتى طولانى در یک نوع خواب عمیق فرو رود، اما شعله هاى حیات در او خاموش نشود.
سپس اضافه مى کند: ((آنچه تا کنون در مورد این خوابهاى طولانى اتفاق افتاده بیش از چند سال نبوده ، بنابراین رسیدن به یکصد سال غیر عادى است ، ولى مسلم است هنگامى که این موضوع تا چند سال امکان داشته باشد تا یکصد سال نیز ممکن خواهد بود و آنچه در قبول امور خارق عادت لازم است این است که کار ممکن باشد نه محال عقلى )).
ولى ظاهرا هیچگونه دلیلى در آیه بر این گفتار نیست ، بلکه ظاهر آیه این است که پیامبر مزبور از دنیا رفت و پس از یکصد سال زندگى را از سر گرفت البته چنین مرگ و حیاتى یک موضوع کاملا خارق العاده است ولى در هر حال محال نیست و از طرفى حوادث خارق العاده در قرآن نیز منحصر به این مورد نیست که بخواهیم آن را توجیه و یا تاویل کنیم .
آرى اگر منظور از ذکر خوابهاى طولانى چند ساله یا مثلا آنچه درباره بسیارى از حیوانات به عنوان ((زمستان خوابى )) دیده مى شود که سراسر زمستان را
مى خوابند و به هنگام گرم شدن هوا بیدار مى شوند و یا مثلا مساءله انجماد طبیعى بعضى از حیوانات و یا انجماد مصنوعى بعضى از جانداران دیگر بدست بشر براى یک مدت طولانى بدون اینکه بمیرند، این باشد که مساله مرگ و زندگى پس از یکصد سال امر ممکنى شمرده شود سخن خوبى به نظر مى رسد و معنى این سخن چنین خواهد بود که : ((خدائى که مى تواند جانداران را صدها سال در یک خواب طولانى یا حالت انجماد فرو برد و سپس بیدار کند و به حال اول باز گرداند قادر است که مردگان را پس از مرگ زنده کند)).
اصولا با قبول اصل معاد و زنده شدن مردگان در رستاخیز و همچنین با قبول خوارق عادات و معجزات پیامبران ، این اصرار دلیلى ندارد که همه آیات قرآن را به یک سلسله مسائل عادى و طبیعى تفسیر کنیم و مرتکب همه گونه خلاف ظاهر در آیات بشویم زیرا این کار نه صحیح است و نه لزومى دارد! و به گفته بعضى از مفسران گویا ما فراموش کرده ایم که در آغاز موجود بى جانى بودیم سپس خداوند ما را زنده کرد، چه مانعى دارد نظیر آن مرگ و حیات تکرار گردد.
جمله ((لبثت یوما او بعض یوم ))، نشان مى دهد که آن پیامبر، موقع مرگ و زنده شدنش در دو ساعت مختلف از روز بوده ، مثلا مرگ او پیش از ظهر بوده و زنده شدنش بعد از ظهر و لذا به شک افتاد که آیا یک شبانه روز بر او گذشته یا تنها چند ساعتى از یک روز به همین دلیل با تردید گفت یک روز یا قسمتى از یک روز، ولى بزودى به او خطاب شد که نه بلکه یکصد سال در اینجا مانده اى
سپس براى اینکه آن پیامبر، اطمینان بیشترى به این مساله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنى که همراه داشته و همچنین مرکب سوارى اش نگاهى بیفکند که اولى کاملا سالم مانده بود و دومى به کلى متلاشى شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند، و هم قدرت خدا را بر نگهدارى هر چه اراده داشته باشد، مى فرماید: به او گفته شد ((پس حالا نگاه کن به غذا و نوشیدنیت (که همراه
داشتى ببین که با گذشت سالها) هیچگونه تغییرى نیافته )) (فانظر الى طعامک و شرابک لم یتسنه ).
((لم یتسنه )) از ماده ((سنه )) به معنى سال است ، یعنى سال بر آن نگذشته است ولى در اینجا کنایه از عدم تغییر و فاسد نشدن است ، یعنى به آنها نگاه کن که با گذشت آن همه سال ، گویى سال و زمانى بر آن نگذشته و تغییرى در آن حاصل نشده اشاره به اینکه خدایى که مى تواند غذا و نوشیدنى تو را که قاعدتا باید زود فاسد گردد، به حال او نگه دارد، زنده کردن مردگان براى او مشکل نیست . زیرا ادامه حیات چنین غذاى فاسد شدنى که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است ، در این مدت طولانى ساده تر از زنده کردن مردگان نیست .
در اینکه این غذا و نوشیدنى چه بوده در آیه منعکس نیست ، بعضى غذاى او را انجیر و نوشیدنى او را یک نوع آب میوه ذکر کرده اند و مى دانیم که هر دو بسیار زود فاسد مى شوند، و بقاى آنها در مدت طولانى موضوع مهمى است ، بعضى هم آن را انگور و شیر ذکر کرده اند.
سپس مى افزاید: ((ولى نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشى شده براى اینکه اطمینان به زندگى پس از مرگ پیدا کنى ) و تو را نشانه اى براى مردم قرار دهیم )) آن را زنده مى سازیم (و انظر الى حمارک و لنجعلک آیة للناس ).
البته قرآن بیش از این چیزى درباره مرکب آن پیامبر نگفته ، اما از جمله هاى بعد استفاده مى شود که مرکب او با گذشت زمان به کلى متلاشى شده بود و تنها استخوانهاى پوسیدهاى از آن باقى مانده بود، زیرا در غیر این صورت هیچگونه
نشانهاى براى گذشت یکصد سال وجود نداشت و این خود عجیب است که حیوانى که امکان عمر نسبتا طولانى دارد این چنین از هم متلاشى شود، اما میوه و آب میوه یا شیر که به سرعت باید فاسد شود کمترین تغییرى در طعم و بوى آن حاصل نگردد و این نهایت قدرت نمائى خدا در امر حیات و مرگ است .
به هر حال در تکمیل همین مساله مى افزاید: ((به استخوانها نگاه کن (که از مرکب سواریت باقى مانده ) و ببین چگونه آنها را بر مى داریم و به هم پیوند مى دهیم و گوشت بر آن مى پوشانیم )) (و انظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما).
((ننشزها)) از ماده ((نشوز)) به معنى مرتفع و بلند شدن است ، و در اینجا به معنى برداشتن از روى زمین و پیوستن آنها به یکدیگر است ، یعنى نگاه کن که چگونه آنها را به هم پیوند مى دهیم و گوشت به آنها مى پوشانیم و زنده مى کنیم .
و اینکه بعضى از مفسران احتمال داده اند، منظور استخوانهاى خود آن پیامبر است بسیار عجیب و بعید به نظر مى رسد، زیرا این گفتگوها بعد از زنده شدن او مى باشد، همچنین احتمال اراده استخوانهاى پوسیده اهل آن آبادى زیرا قبل از این جمله ، سخن از حمار و مرکب سوارى بوده نه مردم قریه .
و در پایان آیه مى فرماید: ((هنگامى که با مشاهده این نشانه هاى واضح (همه چیز) براى او روشن شد گفت : مى دانم که خدا بر هر کارى قادر است )) (فلما تبین له قال اعلم ان الله على کل شى ء قدیر).
یعنى علم و آگاهى من کامل شد و به مرحله شهود رسید، و قابل توجه اینکه نگفت الان دانستم (مانند گفتار زلیخا در مورد یوسف الان حصحص الحق : ((الان حق آشکار گشت )) بلکه گفت : مى دانم ، یعنى اعتراف به علم و آگاهى خود مى کنم . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‌ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‌ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‌ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (259)
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‌ قَرْیَةٍ: یا خبر ندارى مثل آن کس را که گذشت بر شهرى، وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها: در حالتى که آن شهر افتاده بود بر سقفهاى خود، یعنى اول سقفها خراب شده بود بعد دیوارها، و این نهایت خرابى است. اشهر آنست که این گذرنده بر این شهر خراب، عزیر پیغمبر علیه السّلام بود؛ چنانچه سؤال راهب از حضرت کاظم علیه السّلام و جواب آن حضرت دال است بر آن. پس از ملاقات، سؤال نماید در بهشت درختى است طوبى، ما گوئیم در خانه عیسى علیه السّلام و شما مى‌گوئید در خانه حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و شاخه‌هاى آن در تمام خانه‌هاى بهشت است مثال آن در دنیا چیست؟
فرمود: مثال آفتاب است که صبح از مشرق ظاهر و چون به قطب فلک رسید هیچ موضعى نباشد مگر شعاعى از آن در آنجا تابد.
راهب گفت: راست گفتى. پرسید: اهل بهشت هر چند طعام مى‌خورند نقصان نیابد.
فرمود: مثال آن کتاب خدا است که هر چه تلاوت نمایند و در انواع علوم آن از تفسیر و تأویل و حدود و احکام حلال و حرام بیان کنند به عشرى از اعشار آن نمى‌رسند.
راهب گفت: راست گفتى. پرسید: اهل بهشت طعاء و شربتها هر چه مى‌خورند بول و غایط ندارد مثال آن در دنیا چیست؟
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 470
فرمود: جنین در رحم مادر هر چه مى‌خورد فضلات ندارد.
راهب گفت: راست گفتى پرسید: کلید بهشت از طلا است یا نقره؟
حضرت فرمود: زبان مؤمن است به کلمه لا اله الا اللّه.
راهب گفت: راست گفتى. گفت: مسئله‌اى پرسم که درمانى.
حضرت فرمود: اگر جواب دهم ایمان آورى و به دین ما داخل شوى؟
گفت: بلى. و عهد نمودند. پرسید: خبر ده مرا از آن توأم که بیک شکم از مادر متولد شدند و چون مردند یکى را صد سال و دیگرى دویست سال عمر بود.
امام علیه السلام فرمود: عزیز و عزیر بودند. توأم و در یکشب متولد و پنجاه سال با هم بودند، بعد عزیر متوجه بیت المقدس شد به قریه ساباد رسید؛ موضعى دید ویران، اما درختان میوه بسیار، قدرى انجیر و انگور چیده در سایه درختى نشست، انجیرى چند بخورد، باقى را گذاشت و انگور را فشرده قدرى تناول و بقیه را در مشک ریخت، و الاغ خود را بسته تکیه به دیوارى نموده نظر مى‌کرد آن را خراب، و مردم را هلاک دید. از روى تعجیب و سؤال از کیفیت بعث، قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ‌: گفت چگونه و بر چه وجه زنده فرماید خداوند اهل این شهر را، بَعْدَ مَوْتِها: بعد از مردن آنها و انفصال، فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ‌، پس بمیرانید او را خداى تعالى صد سال، یعنى مدت صد سال او و الاغ او را مرده گذاشت، ثُمَّ بَعَثَهُ‌: پس زنده فرمود او را و در آن مدت او و مرکوبش را از نظر مردم پوشانید و از سباع محفوظ ماند. وقتى زنده شد آفتاب غروب نکرده بود ملکى از جانب خدا، قالَ کَمْ لَبِثْتَ‌: گفت چقدر درنگ کردى اینجا، قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ‌: عزیر گفت درنگ نموده‌ام یک روز یا بعض از روز. قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ‌: ملک گفت: نه چنانست که گمان برده‌اى، بلکه درنگ کرده‌اى اینجا صد سال، یعنى در این صد سال مرده بودى. عزیر نگاه کرد اوضاع را طور دیگر دید، تعجب او زیاده شد ثانیا آن ملک گفت: فَانْظُرْ إِلى‌ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ‌: پس نظر کن به طعام خود که انجیر است و
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 471
آشامیدنى خود که آب انگور است، لَمْ یَتَسَنَّهْ‌: هیچ تغییر نیافته آن طعام و آب بمرور ایام، و حال آنکه سریع الفساد و قلیل الدوام است. وَ انْظُرْ إِلى‌ حِمارِکَ‌: و نظر کن به مرکب خود دراز گوش که استخوانهاى او باقیمانده و تمام اجزایش متفرق گشته و حال آنکه بالنسبه بقایش بیشتر و فسادش دیرتر مى‌باشد. وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ‌: و هر آینه قرار دهیم زنده شدن تو و مرکب تو را بعد از صد سال نشانه و عبرت براى مردمان که در حشر اجساد شک دارند. وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ‌: و نظر کن به استخوانهاى مرکب خود تا ببینى که به قدرت کامله، کَیْفَ نُنْشِزُها: چگونه بعضى بر بالاى بعضى مرکب مى‌سازیم و به یکدیگر وصل مى‌کنیم. ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً: پس بپوشانیم آن استخوانها را گوشتى. عزیر در استخوانها نظر مى‌کرد، ندائى شنید: اى گوشت و پوست ریخته و اجزاى متفرقه جمع شوید به قدرت ربانى. تمام اجزاى متشتته مجتمع شده صورت بدن او تسویه یافت و روح در جسدش داخل، فورا برجست و نعره‌زدن گرفت؛ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ‌: پس چون ظاهر شد براى عزیر نشانه‌ها و آیات قدرت حق تعالى در زنده کردن مردگان به طریق معاینه، گفت: مى‌دانم حالا بالعیان چنانچه دانسته بودم قبل از این به استدلال و بیان. أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ: بدرستى که خداى تعالى بر همه چیز از میراندن و زنده کردن و غیر آن قادر و توانا است. پس عزیر بر مرکش سوار شده به شهر آمد و با برادر خود پنجاه سال دیگر بماند و در یک روز وفات کردند.
چون پیر راهب این کلام را از حضرت کاظم علیه السّلام شنید، گفت:
راست گفتى و من شهادت مى‌دهم خدا یک است و حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پیغمبر او است به حق؛ پس آن جماعت که پاى منبر بودند ایمان آوردند. «1» تنبیه: آیه شریفه را دلالاتى است:
«1» منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 107 تا 110.
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 472
اول: ثبوت قدرت تامه ذات سبحانى بر زنده نمودن مردگان روز قیامت براى پاداش اعمال.
دوم: دال است بر صحت رجعت آل محمّد علیهم السلام و مؤمنان در آخر الزمان، چنانچه عزیر را بعد از صد سال خداوند دو مرتبه به دنیا عودت داد. اگر رجعت به دنیا بعد از موت محال بودى، هر آینه رجعت عزیر واقع نشدى و حال آنکه صریح آیه شریفه و قابل انکار نخواهد بود.
سوم: دال است بر بطلان کسانى که استبعاد نمایند از طول عمر مبارک حضرت حجة بن الحسن العسکرى عجل اللّه فرجه زیرا:
اولا- هرگاه حق تعالى طعام و شراب سریع التغیر و الزوال را مدت صد سال از تغییر و تبدیل نگاهدارد، چرا نشاید روح عالم امکان و قطب دائره زمان، وجود مبارک امام زمان را در کنف حمایت خود حفظ فرماید که آثار طبیعیه در آن حضرت تأثیر نیابد؛ پس منکر آن، منکر قدرت سبحانى خواهد بود.
ثانیا- زمان را تأثیر در اعمار نیست زیاده و نقصان آن از افاعیل قادر متعال است، بنابر صلاحى که مى‌داند. بلى، عادت به اقدار متقاربه جارى است اما اعمار متطاوله محال نیست و عادت هم در تحت قدرت الهى باشد، پس البته قدرت دارد بر آنکه یک نفر را براى بقاى نظام عالم برقرار بدارد.
ثالثا- امام زمان، قطب دائره امکان، و مدار چرخ، بى‌محور محال است؛ بنابراین آن حضرت زنده و در پس پرده غیب مستور و حتما ظاهر خواهد شد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد.
تتمه: ابن عباس نقل نموده چون عزیر علیه السّلام به شهر آمد، دیوارها و خانه‌ها و اوضاع را برخلاف دید. در خانه خود آمد در زد، کنیزکى در وقت رفتن بیست ساله بود در معاودت صد و بیست ساله و کور و زمین گیر شده بود. صدا زد: کیست؟ گفت، من عزیر هستم. عجوزه گفت: سبحان اللّه صد سال است مفقود شده‌اى. عزیر گفت: چنین است خدا مرا میراند و
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 473
اکنون زنده نمود. پیرزن گفت: عزیر مستجاب الدعوه بود، اگر تو هستى دعا کن خدا چشمان مرا شفا دهد و به دعاى عزیر شفا یافت دست او را گرفته به محافل بنى اسرائیل آمده گفت: مژده باد شما را که عزیر آمد. پسر عزیر که صد و هیجده سال و پیر و ضعیف شده بود گفت: عزیر را خالى در میان کتفین بود او را مشاهده، ایمان آورد. قوم گفتند: تورات را عزیر حفظ بود و تورات را آوردند. حضرت خواند مطابق بود همگى تصدیق نمودند.
و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مروى است که وقتى عزیر از خانه بیرون آمد پنجاه ساله و عیالش حامله بود. پس از مراجعه پسرش صد ساله و خود پنجاه ساله بود این از آیات الهى است. «1» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‌ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‌ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‌ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (259)
ترجمه‌
یا مانند آنکس که گذشت بر بلدى و حال آنکه دیوارهاى آن افتاده‌
جلد 1 صفحه 334
بود بر سقف‌هایش گفت چگونه زنده مى‌کند اهل اینرا خدا بعد از مردنشان پس میراند او را خدا صد سال پس زنده کرد او را گفت چند زمان درنگ نمودى گفت درنگ کردم یک روز یا قسمتى از روز گفت بلکه درنگ کردى صد سال پس بنگر بخوردنى خود و آشامیدنى خود که فاسد نشده است و ببین دراز گوشت را و این براى آنست که بگردانم تو را نشانه قدرت کامله خود براى مردم و بنگر به استخوانها چگونه برمیداریم آنها را و مرتب مى‌کنیم پس میپوشانیم آنها را گوشت پس چون آشکار شد از براى او گفت میدانم که خداوند بر همه چیز توانا است.
تفسیر
عطف شده است این قصه بر قصه مذکوره در آیه سابقه یعنى یا ندیدى مانند آنکس را که گذشت بر قریه و چون اشخاصى که تعجب از احیاء موتى نمودند زیادند بخلاف مدعى خدائى کاف که بمعنى مثل است در کلام داخل فرموده است و ا لم تر حذف شده براى دلالت آیه سابقه بر آن و محتمل است کاف زائده باشد و بنابر این عطف است بر الذى حاج در آیه سابقه و معنى واضح است و این شخص بنابر روایت قمى و عیاشى و احتجاج و اکمال از حضرت صادق (ع) ارمیاء پیغمبر بوده است و اجمال قصه آنست که بعد از طغیان بنى اسرائیل و سرکشى آنها از اوامر الهى و تغییر دادن آنها احکام شریعت را آنحضرت مأمور شد از طرف خداوند که انذار نماید ایشان را و از عاقبت وخیم کفران نعمت مطلع فرماید که دچار فتنه عظیمى خواهند شد که عقول متحیر خواهد گشت و خداوند مسلط مى‌فرماید بر آنها شریرتر و پست‌ترین آنها را که بیت المقدس را خراب نماید و مفاخر آنها را از بین ببرد و مردان آنها را بکشد و زنان و اطفال آنها را اسیر نماید و ارمیاء پیغمبر مأموریت خود را انجام داد و در ابلاغ کوتاهى نفرمود آنها اشکال نمودند که در میان ما فقرا و ضعفا و بیگناهان زیادند وحى رسید گناه آنها آنست که منکر را دیدند و نهى ننمودند ارمیاء (ع) از خداوند طلب نمود که باو ارائه دهد آنکس را که بر آنها مسلط خواهد شد تا از براى خود و اهل بیتش از او امان بگیرد و خداوند جاى او را بآن حضرت ارائه داد ارمیاء آمد در آنمکان کاروانسرائى دید که در وسط آن مزبله است و پسرى در میان آنمزبله جاى گرفته و زمین‌گیر شده مادرى دارد که نان‌هاى خورد شده را جمع مى‌نماید و شیرى از خوک میدوشد و آن را ترید نموده نزد او
جلد 1 صفحه 335
مى‌برد و او مى‌خورد با خود گفت یقین این پسر همان است که خداوند نشانداده نزدیک او آمد و اسمش را سؤال نمود جواب داد بخت نصر ارمیاء پیغمبر او را معالجه فرمود تا زمنش رفع شد بعد فرمود مرا شناختى عرض کرد فهمیدم که مرد صالحى هستى فرمود من ارمیاء پیغمبر هستم خداوند تو را بر بنى اسرائیل مسلط خواهد فرمود و من از آنها هستم ورقه امان نامه از تو مى‌خواهم بخت نصر تعجب نمود و امان نامه نوشت و تقدیم آنحضرت کرد ارمیا گرفت و مراجعت فرمود تا وقتى که خداوند بخت نصر را بر بنى اسرائیل مسلط نمود بطوریکه سلاطین آنها را کشت و قتل عام نمود و بر صغیر و کبیر آنها رحم نکرد بیت المقدس را خراب کرد و براى خود شهر بابل را بنا نمود ارمیاء پیغمبر در موقع خروج او بواسطه کثرت عساکر نتوانست خود را باو برساند ناچار امان نامه را بر چوبى نصب نموده ارائه داد و امان طلبید بخت نصر او را امان داد ولى اهل بیتش را امان نداد و پس از فراغت از جنگ آن حضرت را گرفت و با شیرى در چاهى حبس نمود ولى آن شیر بامر الهى بآنحضرت آزارى نرساند و از گل ته چاه میخورد و شیر میداد و ارمیا از آن شیر ارتزاق مینمود تا آنکه بخت نصر خوابى دید که منجمین آنزمان از تعبیرش عاجز شدند و او در غضب شد و آنها را کشت و بعضى گفتند اگر کسى از عهده تعبیر این خواب برآید ارمیاء پیغمبر است و او هنوز زنده است و شیر به او آزارى نرسانده بخت نصر ناچار آن حضرت را احضار نمود و از خواب خود سؤال کرد ارمیا (ع) فرمود خواب دیدى که سرت از آهن است و دو پایت از مس و سینه‌ات از طلا است و تا سه روز دیگر کشته میشوى بدست یکى از اهل فارس و سلطنت تمام میشود بخت نصر آنحضرت را سه روز نزد خود توقیف فرمود که بعد از آن سه روز اگر زنده باشد او را بکشد و با آنکه امر کرده بود که هر کس از دروازه هر یک از هفت شهرى که در اطراف پایتخت او بود وارد شود او را بگیرند بعد از اخبار ارمیا (ع) از واقعه بطور حتم حکم قتل عام داد و نزدیک غروب روز سوم هم و غم زیادى بر او مستولى شد شمشیر خود را به پسرى از اهل فارس که او را به پسرى براى خود برداشته بود داد و گفت هر کس را که دیدى بکش اگرچه آنکس من باشم ولى نمیدانست که او اهل فارس است و از منزل خود بیرون آمد اتفاقا مصادف با آن پسر شد و او حسب الامر با شمشیر او او را گشت و ارمیا
جلد 1 صفحه 336
بعد از اینواقعه بر حمار خود سوار شد و از شهر بیرون آمد و براى توشه راه با خود قدرى انجیر و قدرى آب انگور برداشت در بین راه میدید که حیوانات دریا و صحرا کشته‌ها را میخورند قدرى با خود تفکر کرد و گفت چگونه خداوند زنده مى‌کند این کشته‌ها را با آنکه درندهها آنها را خورده‌اند خداوند فورا میراند او را تا صد سال و پس از صد سال اول دو چشم او را زنده و روشن فرمود در پوست نازکى بعد باو وحى رسید که چه مقدار درنگ نمودى گفت یکروز بعد از آن دید آفتاب بلند شده گفت یا پاره از روز خداوند فرمود بلکه صد سال درنگ نمودى و امر فرمود او را که نگاه کند بطعام و شرابش که تغییر نکرده و فاسد نشده و نظر کند بالاغش و ببیند که چگونه استخوانهاى پوسیده و متفرق شده و گوشتهائیکه درندگان خورده‌اند به سوى او مى‌آیند و بجاى خود مستقر مى‌شوند با نظم و ترتیب و با یکدیگر ملتئم مى‌گردند و بصورت بدن درمیایند و همچنین اعضاء خودش تا آنکه اعضاء هر دو تمام شد و برپا خواستند خودش و آن حیوان پس گفت میدانم خداوند بر هر چیز توانا است با آنکه چون پیغمبر بوده لابد از ابتدا قدرت خدا را میدانسته نهایت آن که تعجب از چگونگى و کیفیت احیاء نموده است و خداوند خواسته است مقام او را از علم الیقین بعین الیقین برساند و مردم به سبب اطلاع بر این امر مطمئن بحشر و نشر و معاد شوند و از پیغمبر (ص) در ضمن دو روایت نقل شده که خدا براى خونخواهى یحیى بن زکریا چهل و هفت سال بخت نصر را بر یهود مسلط فرمود که مردان آنها را کشت و آنها صد هزار نفر بودند که یکى از آنها از چنگ او خلاص نشد و اطفال آنها را اسیر نمود که از آن جمله عزیر بود و اینواقعه براى او روى داد و از امیر- المؤمنین (ع) نقل شده که عزیز از خانه‌اش بیرون آمد در صورتى که زنش آبستن بود و او پنجاه سال داشت پس خدا او را میراند صد سال و زنده کرد و او مرد پنجاه ساله بود و پسرش صد سال داشت و این از آیات الهى است و روایت شده است که او وقتى وارد بر قومش شد سوار بر الاغش بود گفت من عزیزم قبول نکردند تا آنکه توریة را از حفظ خواند و چون کسى جز او توریة را حفظ نبود قبول کردند و به اینوسیله او را شناختند و گفتند عزیز پسر خدا است گویند وقتى وارد محل خود شد خانه‌اش را بحدس پیدا کرد اولادهایش پیرمرد بودند و او را نمى‌شناختند و او بالنسبه جوان‌
جلد 1 صفحه 337
بود تا آنکه پسر بزرگش بوسیله خالى که میان دو کتفش بود او را شناخت و وقتى صحبت میکرد مى‌گفتند اینحرف صد سال پیش است فیض ره فرموده مقتضاى جمع بین این روایات با روایات سابقه آنست که اینواقعه از براى این دو پیغمبر هر کدام در موقعى روى داده باشد و بنظر حقیر مؤید این معنى است صدر آیه شریفه که با آنکه عطف بر آیه سابقه است با لفظ کاف که بمعنى مثل است ذکر شده است که دلالت بر تعدد این واقعه داشته باشد چنانچه اشاره شد و اگر این نکته نبود انسب عدم ذکر کاف بود و به این جهت بعضى احتمال زائده بودن آنرا داده‌اند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.