از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید سوالی در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  عذاب عظیم - زهرا فضلعلي
آبا کافران در این دنیا نیز به این عذاب دچار هستند یا چون اشاره به عذاب عظیم شده،‌ در آخرت به این عذاب عظیم دچار خواهند شد؟ [ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : قالب : اعتقادی موضوع اصلی : کافر و کافران گوینده : زهرا فضلعلی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
پاسخهای کاربران :
1) ماجدی (داور) : ماجدی (داور)
با توجه به آیه ختم ومهر بر اعضاء و جوارحشان عذاب دنیوی آنهاست و عذاب عظیم عذاب اخروی است چرا که موصوف به عظیم است
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، پاسخ شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت پاسخ عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ایه۷بقره - فرزانه طاهوني
منظور از (ختم الله علی قلوبهم) چیست؟ [ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : قالب : تفسیری موضوع اصلی : کافر و کافران گوینده : فرزانه طاهونی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
پاسخهای کاربران :
1) شاه آبادی (داور) : منظور آن است که به کیفر کفران شان، کاری کردیم که دیگر حرف حق را نمی پذیرند و نمی فهمند.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، پاسخ شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت پاسخ عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  آیا سلب قدرت تشخیص ، دلیل بر جبر نیست ؟ - مسعود ورزيده
آیا سلب قدرت تشخیص ، دلیل بر جبر نیست ؟
-نخستین سؤالى که در اینجا پیش مى‏آید این است که اگر طبق آیه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى این گروه مهر نهاده ، و بر چشمهاشان پرده افکنده ، آنها مجبورند در کفر باقى بمانند ، آیا این جبر نیست ؟ شبیه این آیه در موارد دیگرى از قرآن نیز به چشم مى‏خورد ، با اینحال مجازات آنها چه معنى دارد ؟ پاسخ این سؤال را خود قرآن داده است و آن اینکه : اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلمو بیدادگرى و کفر سبب مى‏شود که پرده‏اى بر حس تشخیص آنها بیفتد ، در سوره نساء آیه 155 مى‏خوانیم : بل طبع الله علیها بکفرهم : خداوند بواسطه کفرشان ، مهر بر دلهاشان نهاده ! و در سوره مؤمن آیه 35 مى‏خوانیم : کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار : اینگونه خداوند مهر مى‏نهد بر هر قلب متکبر ستمکار ! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است : ا فرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة : آیا مشاهده کردى کسى را که هواى نفس را خداى خود قرار داده ؟ و لذا گمراه شده ، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است .
ملاحظه مى‏کنید که سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات معلول عللى شمرده شده است ، کفر ، تکبر ، ستم ، پیروى هوسهاى سرکش لجاجت و سرسختى در برابر حق ، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.
اصولا این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى‏گیرد ، نخست یک حالت است ، بعدا یک عادت مى‏شود ، سپس مبدل به یک ملکه مى‏گردد و جزء بافت جان انسان مى‏شود ، گاه کارش به جائى مى‏رسد که باز گشت بر او ممکن نیست ، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن مى‏باشد بى آنکه جبر لازم آید ، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله‏اى چشم و گوش خود را کور و کر مى‏کند تا چیزى را نبیند و نشنود .
و اگر مى‏بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در اینگونه اعمال نهاده است ( دقت کنید).
عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملا مشهود است ، یعنى کسى که پاکى و تقوا ، درستى و راستى را پیشه کند ، خداوند حس تشخیص او را قویتر میسازد و درک و دید و روشن‏بینى خاصى به او مى‏بخشد ، چنانکه در سوره انفال آیه 29 مى‏خوانیم : یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا : اى مؤمنان اگر تقوا پیشه کنید خداوند فرقان یعنى وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا مى‏کند .این حقیقت را در زندگى روزمره خود نیز آزموده‏ایم ، افرادى هستند که عمل خلافى را شروع مى‏کنند ، در آغاز خودشان معترفند که صددرصد خلافکار و گنهکارند ، و به همین دلیل از کار خود ناراحتند ، ولى کم کم که با آن انس گرفتند این ناراحتى از بین مى‏رود ، و در مراحل بالاتر گاهى کارشان به جائى مى‏رسد که نه تنها ناراحت نیستند بلکه خوشحالند و آن را وظیفه انسانى و یا وظیفه دینى خود مى‏شمرند ! در حالات حجاج بن یوسف آن ابر جنایتکار روزگار مى‏خوانیم که براى توجیه جنایات هولناکش مى‏گفت : این مردم گنهکارند من باید بر آنها مسلط
باشم و به آنها ستم کنم ، چرا که مستحقند ، گوئى اینهمه قتل و خونریزى و جنایت را ماموریتى از سوى خدا براى خود مى‏پنداشت ! و نیز مى‏گویند یکى از سپاهیان چنگیز در یکى از شهرهاى مرزى ایران سخنرانى کرد و گفت : مگر شما معتقد نیستید که خداوند عذاب بر گنهکاران نازل مى‏کند ما همان عذاب الهى هستیم پس هیچگونه مقاومت نکنید ! .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : کفر گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
پاسخهای کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، پاسخ شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت پاسخ عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  چرا قلب و بصر به صیغه جمع و سمع به صیغه مفرد ذکر شده است ؟ - مسعود ورزيده

چرا قلب و بصر به صیغه جمع و سمع به صیغه مفرد ذکر شده است ؟
-در آیه فوق مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن ، قلب و بصر به صورت جمع ( قلوب و ابصار ) آمده ولى سمع همه جا در قرآن به صورت مفرد ذکر شده است این تفاوت حتما نکته‏اى دارد ، نکته آن چیست ؟ پاسخ : درست است که کلمه سمع در قرآن همه جا بصورت مفرد آمده و بصورت جمع ( اسماع ) نیامده است ولى قلب و بصر گاهى بصورت جمع مانند آیه فوق و گاهى بصورت مفرد مانند آیه 23 سوره جاثیه آمده است : ( و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة
عالم بزرگوار مرحوم شیخ طوسى در تفسیر تبیان از یکى از ادباى معروف چنین نقل مى‏کند که : علت مفرد آمدن سمع ممکن است یکى از دو چیز باشد : نخست : اینکه سمع گاهى بعنوان اسم جمع بکار میرود و مى‏دانیم که
در اسم جمع معنى جمع افتاده و نیازى به جمع بستن ندارد.
دیگر : اینکه سمع مى‏تواند معنى مصدرى داشته باشد و مى‏دانیم مصدر دلالت بر کم و زیاد هر دو مى‏کند و نیازى به جمع بستن ندارد.
بعلاوه مى‏توان وجه ذوقى و علمى دیگرى براى این تفاوت گفت و آن اینکه : تنوع ادراکات قلبى و مشاهدات با چشم نسبت به مسموعات فوق العاده بیشتر است و بخاطر این تفاوت قلوب و ابصار بصورت جمع ذکر شده ولى سمع بصورت مفرد آمده است.
در فیزیک جدید نیز مى‏خوانیم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتا محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمى‏کند .
در حالیکه امواج نورها و رنگهائى که قابل رؤیت هستند از میلیونها مى‏گذرد ( دقت کنید).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : لغوی موضوع اصلی : ویژگی های قرآن گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
پاسخهای کاربران :
1) عبدالهی : با سلام
شاید یکی از دلایل آن این باشد ...
همونطور که میدانیم ورودی های بدن انسان سه مورد است 1- قلب و احساس.2- چشم 3- گوش
در مورد یک موضوع یکسان در انسانهای مختلف این موارد را بررسی میکنیم.
مثلا در مورد یک موضوع مثل کوه برداشتهای انسانهای مختلف از ورودی مختلف بررسی میکنیم..
1- احساس و قلب .. ممکنه برای یک نفر هیجان داشته باشه . برای یکی ترس . برای یکی شادی اور . برای یکی خستگی و... پس دریافت ها یکسان نیست
2- چشم و دیدن . وقتی بخواهیم از همین افراد که با دیدن کوه بپرسیم چه میبینند. ممکنه یکی به رنگ توجه کنه . یکی به بزرگی . یکی به جنس و... باز برداشت ها مختلف است
3- گوش و شنیداری . وقتی به همین افراد بگیم .. کوه ..
مسلما وقتی از انها بپرسیم چه شنیدند همه خواهند گفت کوه
پس در احساس و دیدن همه متفاوت هستند برای همین جمع استفاده شده ولی در مورد شنیداری همه یک چیز میشنوند پس مفرد امده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، پاسخ شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت پاسخ عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.