1 - گاوى که براى شخم زنى رام نشده و براى کشتزاران آبکشى نکرده، از ویژگیهاى گاوى که قوم موسى به ذبح آن مأمور شدند.
قال إنه یقول بقرة إنّها بقرة لاذلول تثیر الأرض و لاتسقى الحرث
«ذلول» به معناى رام و مطیع است. «إثارة» (مصدر تثیر) به معناى زیر و رو کردن مى باشد. مراد از زیر و رو کردن زمین به وسیله گاو، شخم زدن آن است.
2 - گاوى که قوم موسى به ذبح آن مأمور شدند باید سالم، بى نقص و پیراسته از هر نقطه و خطى در رنگ و پوستش مى بود.
مسلّمة لاشیة فیها
«مسلّمة» یعنى داراى سلامت و سلامت به معناى: مبرا بودن از عیب و آفت است. «شیة» به هر رنگى گفته مى شود که مخالف رنگ عمومى چیزى باشد. بنابراین «لاشیة فیها» یعنى، در رنگ آن گاو، رنگ دیگرى نباشد. گفتنى است که «شیة» از ماده «وشى» است و «هاء» آخر عوض واو محذوف مى باشد.
3 - قوم موسى، آخرین علایم تعیین شده را (رام نشده براى شخم و ...) نشانه هایى قاطع و برطرف کننده سردرگمى خویش دانستند.
قالوا الئن جئت بالحق
«حق» در جمله فوق به معناى ثابت و استوار در مقابل امرى تردیدپذیر و نامشخص است. ال در «الحق» براى استغراق خصایص افراد است; یعنى، حق کامل و تمام.
4 - قوم موسى، از گاو براى شخم زنى و آبیارى کشتزارها استفاده مى کردند.
لاذلول تثیر الأرض و لاتسقى الحرث
5 - قوم موسى، گاوى را با تمام ویژگیهاى تعیین شده، یافته آن را ذبح کردند.
فذبحوها
ضمیر «ها» در «ذبحوها» به «بقرة» [توصیف شده]برمى گردد.
6 - قوم موسى، ویژگیهاى اولیه گاوى را که باید ذبح مى شد، نارسا پنداشته و موسى(ع) را به کوتاهى در بیان حقیقت متهم کردند.
قالوا الئن جئت بالحق
مفهوم کلام قوم موسى (الآن ...; هم اکنون حق را به تمامى بیان کردى) این است که: وى قبل از ذکر اوصاف یاد شده در این آیه، حق را به طور کامل بیان نکرده بود.
7 - قوم موسى، پس از دستیابى به گاو مورد نظر، تمایلى به کشتن آن نداشتند.
و ما کادوا یفعلون
«کاد» به معناى نزدیک بود، است. این فعل آن گاه که منفى باشد گاهى دلالت بر تأکید انجام نگرفتن فعل بعد دارد و احیاناً حاکى از انجام گرفتن آن، از روى بى میلى، کندى یا سختى است. در جمله «ما کادوا یفعلون» به قرینه «فذبحوها» دومین معنا مراد است; یعنى، انجام دادند ولى با سختى و بى میلى.
8 - قوم موسى، با سؤال و جستجوى بى مورد، تکلیف (کشتن گاوى ماده براى حل معماى قتل) را بر خود دشوار کردند.
فذبحوها و ما کادوا یفعلون
جمله «ما کادوا یفعلون» (نزدیک بود انجام ندهند) مى تواند اشاره به دشوارى انجام تکلیف مذکور باشد، که به شهادت جمله «فافعلوا ما تؤمرون» (در آیه 68) و قرینه هاى دیگر، قوم موسى خود با سؤالهاى بى مورد این مشکل را آفریدند و تکلیف را بر خویش دشوار ساختند.
9 - حجیت اطلاقات و عمومات وارد شده درباره احکام و تکالیف
فافعلوا ما تؤمرون ... قالوا الئن جئت بالحق
جمله «فافعلوا ما تؤمرون» دلالت بر آن دارد که: قوم موسى اگر گاو ماده میانسالى را ذبح مى کردند - هر چند زرد رنگ و ... نبود - به تکلیف الهى عمل کرده بودند. بنابراین، اگر شارع تکلیف خویش را به صورت مطلق یا عموم بیان کرده و قید و شرطى براى آن ذکر نکرده انسانها باید به همان اطلاقات و عمومات عمل کنند.
10 - انسانها به بیش از آنچه شارع بیان کرده مکلف نیستند.
فافعلوا ما تؤمرون ... قالوا الئن جئت بالحق فذبحوها و ما کادوا یفعلون
11 - امام صادق (ع) فرموده اند: «... و کان فى بنى اسرائیل رجل له بقرة و کان له ابن بارّ و کان عند ابنه سلعة فجاء قوم یطلبون سلعته و کان مفتاح بیته تحت رأس أبیه و کان نائماً ... فلما انتبه أبوه قال له یا بنى ما صنعت فى سلعتک قال هى قائمة لم ابعها لان المفتاح کان تحت رأسک فکرهت ان انّبهک و انغّص علیک نومک قال له ابوه قد جعلت هذه البقرة عوضاً عما فاتک من ربح سلعتک و شکر اللّه لابنه ما فعل بابیه و امر بنى اسرائیل أن یذبحوا تلک البقرة ... قال لهم موسى ان اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة ... هى بقرة فلان فذهبوا لیشتروا فقال: لاابیعها الا بملء جلدها ذهباً فرجعوا إلى موسى فأخبروه فقال لهم موسى لابد لکم من ذبحها بعینها بملء جلدها ذهباً فذبحوها ...;(1)
... در بین بنى اسرائیل مردى بود که گاوى داشت و این مرد را پسر نیکوکارى بود و نزد این پسر کالایى بود که عده اى براى خرید آن آمدند و کلید خانه اش زیر سر پدرش بود و او نیز در خواب بود ... پدر چون از خواب بیدار شد پرسید که با کالاى خود چه کردى؟ پسر گفت: کالا در جاى خود باقى است و آن را نفروختم; چون کلید زیر سر شما بود و دوست نداشتم که شما را بیدار کرده و خواب را برایتان ناگوار نمایم. پدر به او گفت: این گاو را در مقابل سودى که از دست دادى به تو بخشیدم. و خدا خوشرفتارى این پسر را با پدر خویش پاس داشت و به بنى اسرائیل دستور داد آن گاو را ذبح کنند ... موسى به آنان گفت: خداوند به شما دستور داده که گاوى را بکشید ... این همان گاو شخص نیکوکار بود. پس براى خرید آن رفتند و آن شخص گفت: گاو خود را نمى فروشم مگر اینکه پوست آن را پر از طلا نمایید. پس بنى اسرائیل به سوى موسى(ع) آمدند و آن حضرت به آنان گفت: باید همین گاو را بکشید و لو اینکه پوست آن را پر از طلا نمایید و بنى اسرائیل ناچار به ذبح آن گاو شدند ...».
12 ـ از امام رضا(ع) روایت شده که فرمود: «... ان الذین أمروا قوم موسى بعبادة العجل، کانوا خمسة أنفس، و کانوا أهل بیت یأکلون على خوان واحد ... و هم الذین ذبحوا البقرة التى أمر اللّه عز و جل بذبحها;(2)
... کسانى که قوم موسى (ع) را به پرستش گوساله دعوت کردند، پنج نفر بودند که همگى از یک خانواده و سر یک سفره مى نشستند ... و آنان همان کسانى بودند که مأمور گشته بودند گاوى را که خداوند عز و جل دستور داده بود زبح کنند».
13 ـ یونس بن یعقوب مى گوید: «قلت لابى عبداللّه (ع): ان أهل مکة یذبحون البقرة فى اللبب فما ترى فى أکل لحومها؟ قال: فسکت هنیهة ثم قال: قال اللّه: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون لاتأکل الا ما ذبحوا من مذبحه;(3)
به امام صادق(ع) عرض کردم: اهل مکّه گاو را (مثل شتر) مى کشند (نحر مى کنند) پس گوشت آن چه حکمى دارد؟ امام لحظه اى ساکت شد، سپس فرمود: خداوند فرموده: آن گاو را ذبح نمودند و نزدیک بود آن مأموریت را انجام ندهند. بنابراین هیچ گوشتى را نخور مگر اینکه از راه (شرعى) خودش ذبح شده باشد.»
[ نظرات / امتیازها ]
«قال انّه یقول انّها بقرةٌ لاذلولٌ تثیرالارض و لاتسقىالحرث»
موسى گفت: گاو مورد نظر، مادّهگاوى است که رام نیست تا زمین را شیار زند و یا کشتزار را آبیارى کند.
«مسلمةٌ»
سالم و بى عیب و نقص است
درمورد این ویژگى گاو، بعضى گفتهاند: منظور این است که از هر عیبى بدور است؛ و برخى گفتهاند: مقصود این است که زرد یکدست و خالص از دیگر رنگها باشد؛ عدّهاى برآنند که آثار کار و فرسودگى در آن نیست؛ و پارهاى مىگویند: منظور، گاو وحشى است.
«لاشیة فیها»
واژهشناسان مى گویند: منظور از آن گاوى است که جز رنگ پوست، چیزى در آن هویدا نیست.
«قالواالآن جئت بالحقّ»
گفتند: اکنون حقّ سخن را ادا و نشانههاى درست گاو مورد نظر را بیان کردى.
«فذبحوها و ما کادوا یفعلون»
پس آن را سر بریدند، و چیزى نمانده بود که نافرمانى پیشه سازند و دستور را انجام ندهند؛ زیرا از یک سو از رسوایى قاتل هراسان بودند، و از دیگر سو، پولپرستانى بودند که از پرداخت بهاى سنگین آن سر باز مىزدند.
به هرحال، گاو را به بیان برخى، به بهاى آکندهساختن پوستش از طلا، و به تعبیر برخى دیگر، دهبرابر وزن آن از زر و سیم خریدند؛ و این در حالى بود که به گفته عدّهاى، قیمت حقیقى آن بیش از سه دینار نبود.
یک بحث از اصول فقه
درمورد فرمان خدا در این آیات، این بحث طرح شده است که آیا فرمان خدا از آغاز تا انجام ماجرا، یک دستور و آن سربریدن گاوى با ویژگیهایى بوده است که بتدریج آمد؛ یا اینکه نخست یک فرمان رسید، و هنگامى که آن را انجام ندادند، فرمانى دیگر و بازهم فرمان سوّم براى سربریدن گاوى با ویژگیهایى که آن را غیر از دو گاو در دو مرحله قبل نشان مىدهد؟
پاسخ
پارهاى، با توجّه به بحثهاى اصولى که جاى طرح آنها اینجا نیست، براین اعتقادند که فرمان خدا براى سربریدن گاو از همان آغاز متعدّد بود.
امّا عدّهاى معتقدند این فرمان در چند مرحله بصورت زیر صادر شد:
1. نخست فرمان این بود که مادّهگاوى بدون هیچ ویژگى سرببرند؛ و اگر دستور را انجام مىدادند، کار تمام بود.
2. امّا آنان از انجامدادن فرمان نخست، با بهانههایى سر باز زدند؛ و در مرحله بعد، دستور تغییر یافت و اندکى شدّت پیدا کرد.
3. و باز آنان بهانه آوردند. تا اینکه در مرحله سوّم، دستور طبق مصالح تغییر کرد و بصورتى فرود آمد که در آیات گذشت.
آیا؟
در همین مورد بحث است که آیا هنگام اجراى آخرین دستور لازم بود همه ویژگیهاى دو مرحله پیش نیز رعایت شود و یا رعایت آخرین دستور کافى بود؟
پاسخ
1. عدّهاى معتقدند که در اجراى آخرین دستور، تنها رعایت شرایط و ویژگیهاى آن کافى بود؛ چرا که هر دستور و تکلیفى درحقیقت نسخ کننده دستور پیش از خود است، و ممکن است مصلحت تغییر کرده که دستور جدیدى آمده است، و مىدانیم آنچه در نسخ مورد اشکال است، نسخ فرمان پیش از زمان آن است، نه پس از گذشت زمان عمل به آن.
2. امّا برخى بر این اندیشهاند که فرمان پروردگار درمورد سربریدن گاو، تنها یک دستور بود، نه چند دستور با ویژگیهاى گوناگون؛ تنها چیزى که هست، این حقیقت است که ویژگیهاى دستور بتدریج آمده است؛ و مىدانیم که تأخیر بیان تا زمان اجراى فرمان و اندکى پیش از آن مانعى ندارد.
مرحوم سیّد مرتضى، همین آیه شریفه را دلیلى بر جواز تأخیر بیان عنوان مىسازد و مىفرماید:
پرسش بنىاسرائیل از پیامبرشان پس از دستور خدا، مبنى بر اینکه «ویژگیهاى آن مادّهگاو را براى ما روشن ساز»، از دو صورت خارج نیست: یا منظور همان گاوى است که در فرمان نخست به سربریدنش دستور آمده، یا گاو جدیدى است که در فرمان دوّم از آن بحث شده است.
امّا چنانچه بادقّت به آیات بنگریم، درمىیابیم که ظاهر الفاظ و جملات، نشانگر پرسش از ویژگیهاى همان گاوى است که در دستور اوّل آمده است، و نیز بیانگر این حقیقت که آنان خود را به انجامدادن یک فرمان موظّف مىدیدند و تنها حدود و ثغور و ویژگیهاى آن را مىجستند، نه دو فرمان یا بیشتر.
با این بیان، پاسخ موسى (ع) نیز از دو حال خارج نیست:
نخست اینکه ممکن است ضمیر در «انّها بقرةٌ ...»، به همان گاو نخست صدر آیه باز گردد.
دوّم اینکه منظور، گاو دیگرى باشد.
احتمال دوّم صحیح نیست، و بین پاسخ و پرسش ناهماهنگى کامل ایجاد مىکند؛ چرا که بنىاسرائیل در پرسش خویش هیچ اشارهاى به گاو دیگرى جز همان گاو مورد نظر در صدر آیه نکردهاند.
افزون بر آن، آنان در آخرین سخن خود گفتند: «آن گاو هنوز بر ما مشتبه است.»
و این خود دلیل روشنى است که فرمان خدا از آغاز تا انجام، فقط یک دستور بود و آن سربریدن یک گاو؛ و اگر جز این بود و سه فرمان جداگانه بود براى سه وظیفه مستقل، دیگر جایى براى طرح این پرسشها نبود.
[ نظرات / امتیازها ]