سرآغاز نیرومندی استکه غافلان را سخت به تکان درمیآورد. حساب وکتاب قیامت نزدیک گردیده است و ایشان در غفلت فرورفتهاند. آیات عرضه میگردد، در حالیکه آنان از هدایت رویگردان هستند. محشر و جایگاه همایش رستاخیز جدی و قطعی است، ولی آنان از محشر و جایگاه همایش رستاخیز و عظمت و خطر آن بیخبر و بیاطلاع هستند. هر زمان هم چیزی از قرآن بر ایشان نازل میگردد با لهو و لعب و بیشرمی با آن رویاروی میشوند و آن را شوخی و هزل میگیرند، و بدان گوش فرامیدهند، ولی در همان حال به بازی و شوخی میپردازند و بدان گپ میزنند:
(لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ).
دلهایشان غافل است (از اندیشیدن درباره قرآن).
دلها جایگاه تامّل و تفکر و تدبر است نه غفلت و بیخبری.
این هم تصویری است از دلهائیکه خالی هستند و جدی بودن را نمیشناسند، و در خطرناکترین و مهمترین جایگاهها به شوخی و بازی مینشینند، و در جایگاههای جدی بودن و قاطع شدن به مزاحکردن و گپ زدن میپردازند، و در جایگاههای پاکی و پرهیزگاری بیشرمی و بیحیائی میکنند. چه قرآنیکه برای ایشان میآید «از جانب پروردگارشان» نازل میگردد، ولی آنان با لهو و لعب پذیره آن میروند و بیشرمانه با آن رویاروی میشوند، و هیچگونه وقار و حرمت وکرامتی برای شخصیت خود قائل نمیگردند. درونیکه خالی از جدی بودن و اهمّیت دادن و پاکی و پاکیزگی است، به حالتی از حالات ناچیزی و خشکی و از هم پاشیدن منتهی میگردد، دیگر سزاوار و شایان اقدام بهکارهای بزرگ، و تقبل و تحمّل مشکلات و معضلات، و برعهده گرفتن وظیفه و مسؤولیت مهم و سنگینی، و تن در دادن بهکار بزرگ و سترگی نیست و نخواهد بود، و حیات موجود در آن بیکاره و بیمایه و بیارزش میگردد!
روحی که به بیشرمی و بیادبی میگراید و مقدسات را به شوخی و بازی میگیرد، روح بیماری است. بیشرمی کردن جدای از تحمّل کردن است. چه تحمّل کردن، نیروئی است جدی و آگاهانه، و بیشرمی و بیادبی، از دست دادن احساس و شعور است، و مایه سستی و باعث ضعف است.
اینگونه کسانی که قرآن مجید به معرفی آنان میپردازد، قرآن را به بازی و شوخی میگرفتند بدانگاهکه چیزی از قرآن برای ایشان نازل میگردید تا قانون زندگی، و برنامه کار و عمل، و دستورالعمل رفتار وکردار با یکدیگر شود و نزدیک شدن روز حساب وکتاب قیامت را با غفلت و سهلانگاری پشت گوش میانداختند و آن را ناشنیده میگرفتند. امثال همچونکسانی در هر دوره و زمانی موجود هسند ... هر زمانکه روح از جد و جدی بودن و اهمیت دادن و پاکی و پرهیزگاری خالیگردد، بدین شکل بیمارگونه زشت و پلشتی درمیآیدکه قرآن آن را به تصویر میکشد، و بدین صورتی درمیآیدکه زندگی را جملگی به بازی و شوخی بیمزه و خالی از هر نوع هدف عالی، و منحرف از راستای جاده ترقی و تعالی، تبدیل میکند!
در عین حال، مومنان این سوره را با توجه و اهمّیتی دریافت میکردندکه دلها را از دنیا و آنچه در آن است غافل و بیخبر میکرد:
در شرح حال عامر پسر ربیعه، آمِدی چنین نوشته است: مرد عربی مهمان او شد. عامر پسر ربیعه قدوم او را گرامی داشت و بدو اکرام و احترام گذاشت ... بعدها این مرد عرب مهمان اوگردید. زمینی را به دست آورده بود. به عامر پسر ربیعهگفت: من از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درهای از سرزمین عربها را درخواست و دریافت کردهام. میخواهم قطعهای از آن را به تو هدیه کنم تا برای تو و برای فرزندان تو پس از خودت ممرّ درآمدی باشد. عامر پسر ربیعه پاسخ داد: مرا به قطعه زمین تو نیازی نیست. امروز سورهای نازل گردیده استکه ما را بیخبر از دنیاکرده است:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
(زمان) محاسبه مردمان بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و رویگردان (از ایمان بدان) میباشند.
این است فرقی که دلهای زندهایکه این قرآن را دریافت میدارند و از آن متاثر میگردند، با دلهائیکه مردهاند و بسته شدهاند و خاموش گردیدهاند، و لاشه خود را باکفن لهو و لعب دفن میکنند، و خاموشی و رکود و جمود خود را با بیشرمی پنهان و نهان میدارند، و از پند و اندرز و قرآن یزدان متاثر نمیشوند، چون خالی از ارزشها و معیارها و ارکان و اصول زندگی هستند و فروتپیدهاند و خراب و ویران شدهاند!
[ نظرات / امتیازها ]