قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ (63)
قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا: گفت ابراهیم بلکه بجا آورده آن را بت بزرگشان. فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ: پس سؤال کنید اگر باشند سخن گویندگان.
تنبیه: بیان آیه شریفه به چند وجه است:
1- قوله «بل فعله کبیرهم» مقید است به «ان کانوا ینطقون» تقدیر آنکه «بل فعله کبیرهم ان نطقوا فاسئلوهم» چون تعلیق کلام به شرط محالى است، موجب کذب نباشد، مثل کسى که گوید: «فلان صادق فیما یقول ان لم یکن فوقنا سماء» و نیز در قضیه شرطیه طرفین آن لازم نیست محقق باشد، پس معنى آنکه: بت بزرگ آنها را شکسته اگر به سخن آیند و جواب دهند، لکن نطق آنها محال است، پس شکستن بت بزرگ محال است؛ زیرا تعلیق امرى بر محال، محال باشد و طلب سؤال نیز مشروط بر نطق آنها بوده، پس قبیح نباشد و غرض این کلام توبیخ و سرزنش ایشان به عبادت موجودى که قادر بر انجام عملى نباشد و قوه نطق و سایر حواس از او مسلوب باشد.
2- حضرت صادق علیه السلام در این آیه شریفه فرمود: قسم به خدا بجا نیاورد آن را بت بزرگ، و ابراهیم علیه السلام دروغ نگفت. عرض شد: پس چگونه بوده آن؟ فرمود: ابراهیم علیه السلام گفت بت بزرگ این کار را نموده اگر نطق کند، و اگر نطق نکند پس بجا نیاورده کارى را «1».
3- فرمایش سید مرتضى (رحمه اللّه) خلاصه آنکه خبر مشروط است، زیرا فرموده «ان کانوا ینطقون» و معلوم است که نطق اجسام محال، پس تعلیق به فعل محال، محال است. یعنى اگر این اجسام نطق کنند، شکستهاند؛ زیرا هر که نطق کند تواند فعلى را بجا آورد، و به محال بودن نطق، محال بودن صدور فعل ثابت آید. و به اثبات این هر دو، هر آینه تحقق یابد سزاوار نبودن آنها به الهیت و معبودیت، و هر که عبادت کند آنها را، ضال و مضل خواهد بود
4- این کلام اگرچه به حسب ظاهر خبر باشد، اما مراد الزام حجت است بر ایشان، کأنه خلیل علیه السلام فرمود: شما انکار نمىکنید اگر بت بزرگ کرده باشد، زیرا این اصنام اگر خدا هستند چنانکه زعم شما باشد پس فعل را بت بزرگ آنها نموده زیرا غیر خدا قادر نیست که خدا منهدم سازد. و بیان الزامى گاهى به صورت استفهام، گاهى به لفظ امر و گاهى به لفظ خبر باشد و الزام به هر یک از سه وجه ابلغ از تصریح است. وجوه دیگر نیز ذکر شده، بیان آن موجب تطویل است
[ نظرات / امتیازها ]
قالَ بَل فَعَلَهُ کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُونَ (63)
فرمود: بلکه اینکه فعل را آن خدای بزرگ آنها کرده که تبر بر دوش اوست پس سؤال کنید از خود آنها اگر تکلم میکنند و نطق دارند.
سؤال: اینکه کلام کذب است و حضرت ابراهیم علیه السلام شأن او اجل است از کذب.
جواب: اولا- در بعض اخبار جواب دادهاند که اینکه قضیه شرطیه است که فرمود: «إِن کانُوا یَنطِقُونَ» یعنی اگر نطق میکنند فعله کبیر هم و گفتند:
قضیه شرطیه تصدق عن کاذبین مثل: «لَو کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّهُ لَفَسَدَتا» و لکن لم یکن فیهما آلهة الا اللّه و ما فسد تا و در اینجا هم ما کانوا ینطقون و ما فعل کبیرهم. چنانچه از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:
«و اللّه ما فعله کبیرهم و ما کذب ابراهیم علیه السلام فقیل له کیف ذلک!- فقال: انما قال: فعله کبیرهم هذا ان نطق و ان لم ینطق فلم یفعله کبیرهم».
و ثانیا- در بسیاری از موارد کذب واجب میشود و صدق حرام مثل اصلاح بین دو نفر مؤمن و بین زوج و زوجه، و برای حفظ نفس محترمه، و دفع شر اشرار و حفظ مال مسلم و غیر اینها حتی در خبر است: بواسطه کذب داخل در جنت میشود و به صدق داخل در نار.
و ثالثا- باب توریه بسیار وسیع است و در اینجا میتوان گفت که مشرکین معتقد به خدا بودند بلکه به وحدانیت او ذاتا و صفة و فعلا فقط توحید عبادتی را منکر بودند و اصنام را شریک در عبادت و پرستش قرار داده بودند. بناء علی هذا ممکن است ابراهیم علیه السلام توریه کرده باشد و مراد از کبیرهم خدای متعال باشد اشاره به اینکه من پیش خود نکردم بامر الهی بوده و فعل او است. چنانچه سبزواری گفته:
«و الفعل فعل اللّه و هو فعلنا» یعنی طولا و منافی با اختیار هم نیست چنانچه مکرر اشاره شده و در آیات شریفه بسیار بیان فرموده، و بالجمله حسن صدق و قبح کذب برای اینکه است که صدق دارای مصلحت است و کذب ذی مفسده اگر کذب دارای مصلحت ملزمه شد واجب میشود و اگر مصلحت غیر ملزمه ممدوح میشود، و صدق اگرموجب مفسده ملزمه شد حرام میشود و غیر ملزمه مذموم میگردد، و اگر خالی از مفسده و مصلحت هر دو شدند یا مصلحت و مفسده آن مساوی شد مباح میگردد.
پس هر کدام محکوم به احکام خمسه میشوند.
[ نظرات / امتیازها ]