«وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ » 109 ابو الفتوح: این جمله بجاى استدلال بر جملۀ جلو است که گفته شده است خدا ظلم نمى خواهد چون ستم از عجز است و احتیاج که برابر قدرت خداوند متصوّر نیست و همه ى آفرینش وابسته ى به او و مال او است فخر: فلاسفه پنداشته اند که چون اول آسمان و بعد زمین گفته شده است معلوم مى شود که اوضاع آسمانى موجب تحولات و حوادث زمینى است
«وَ إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ» 109 مجمع: بازگشت کارها بسوى خدا بمناسبت آن است که همه چیز فانى مى شود و باز به قدرت او برمى گردد براى رسیدگى به نتیجه و یا چون در این عالم مردم در کارهاى خود مختار هستند در عالم دیگر هیچ اختیار نیست و بازگشت همه ى قدرتها و اختیارها به او است
طنطاوى: خدا ستم نمى کند زیرا ستم یعنى نابجا و کار یا چیزى را از روش خود برگرداندن و چون زمین و آسمان پیوسته است و منظم پس از او ستم نیست و همین است که گفته است: «لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ » یعنى آسمان و زمین به عدالت و نظم او پایدار است و چون ملک و ملّتها را هم وابسته به عدالت کرده است، از این روى است که گفته شده است: «إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ» پس اگر ملّتها در کار خود عادل و مطابق با نظام خداوند باشند باقى و سرفرازند و اگر ستمکار و منحرف از نظام آفرینش شدند پاى مال و نابود مى شوند
استفاده ى ما از این دو آیه: 1 مکرّر نوشته ایم توصیف آیات قرآن بحقّ و صدق نشانه ى کمال اطمینان پیغمبر (ص) است باین مطالب
[ نظرات / امتیازها ]
وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ گویا در این آیه حق جلّ و علا علت اصلى نفى ظلم را از خود نمودار مى کند و بشر را خاطر نشان مى گرداند بدو مطلب که علت و اسّ اساس عدم ظلم از مقام کبریائى خالق عالم چیست و آن دو مطلب یکى اشاره به علت فاعلى و دیگر اشاره به علت غائى موجودات است
پس «وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ » اشاره به علت فاعلى عالم است که آنچه در آسمانها و زمین است ملک او و مخصوص به او است و چون مالک و متصرف در تمام اوضاع عالم و جهانیان است هر تصرفى نسبت بنظام عالم بکند تصرف عدوانى ننموده بلکه اضافه بر اینکه مالک است مصلح امور و «أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِینَ » است که نظام موجودات را بوجه نیکو مقرر فرموده و نیز کسى که این عالم مجلل و مزین را فقط به اراده ازروى رحمت واسعه خود از عدم بدون معاون و شریک بعرصه وجود آورده او غنى بالذات است و چنانچه گفته شد ظلم و ستم نمودن مى توان نسبت به کسى داده شود که محتاج باشد نه بغنى بالذات که ساحت وجودش از ظلم و ستم بمخلوقات ضعیفش مبراء است
وَ إِلَى اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ همین طورى که او مبدأ و پدیدآورنده موجودات و علت فاعلى است همین طور او عز و جل علت غائى و بازگشت موجودات بسوى او است«هو المبدأ و المعاد»و هستى و نیستى همه ممکنات بید قدرت او است پس چگونه مى توان تصور نمود که آنچه را خودش از راه لطف عطاء نموده باخذ عدوانى که عبارت از ظلم و ستم بغیر است از مخلوقات ضعیفش بگیرد هرگز ممکن نیست و هیچ عاقلى چنین تصورى نخواهد نمود
و خلاصه اینکه این آیات از دو جهت حق را از ظلم مبراء مى گرداند یکى از جهت مالکیت که فرموده «وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ » که چون مالک است هرچه بکند در ملک خود کرده در مال غیر نیست که گمان کند تصرف عدوانى نموده
و دیگر از جهت غایت که در نظام عالم و حکمتى که در آن بکار برده دلیل بارزى است بر اینکه ازروى عدل و حکمت و کرم هر ممکنى را بقدر استعداد و قابلیتش به وى افاضه وجود کرده و نظام خلقت را مرتب گردانیده اینست که در نعم و بخششهاى الهى تفاوت پدید گردیده و کوته نظران شاید گمان کنند که نسبت ببعضى ستم شده دیگر ندانند که چقدر بینشان تفاوتها است از جهت نظام آفرینش و تفاوت افراد بشر بى خبرند و در اثر جهل نسبتهاى ناروا بمقام کبریائى مى دهند
[ نظرات / امتیازها ]