جمله «لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا» گفتارى است که پنهان از رسول خدا (ص) در دل خود گفته و ترجیحى است که در شکل استدلال دادهاند و بدین جهت از رسول خدا (ص) پنهان کردند که در حقیقت ترجیح کفر بر اسلام بود.لذا به رسول گرامى خود فرمان داد تا در جوابشان بفرماید: «لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ، وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ، وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ ...» و با این کلام دو چیز را روشن کرد.اول اینکه: کشته شدن هر کس از شما در معرکه جنگ دلیل بر این نیست که شما بر حق نیستید... نکته دوم: که روشن کرد، این بود که سنت خداى تعالى بر این جارى شده است که ابتلا و خالص سازى عمومى باشد، هم شامل آنان شود و هم شامل شما، پس شما چارهاى از این بیرون آمدنتان و وقوع این قتال نداشتهاید.
توضیح : «یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ ...»
این آیه توصیفى است از این طایفه، گویندهتر از گفتار خود آنان که پرسیده بودند: «هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ» چون این گفتارشان تشکیکى بود به صورت سؤال، و اینکه در آیه مورد بحث گفتند:« لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا» گفتارى است که پنهان از رسول خدا (ص) در دل خود گفته و ترجیحى است که در شکل استدلال دادهاند و بدین جهت از رسول خدا (ص) پنهان کردند که در حقیقت ترجیح کفر بر اسلام بود.
لذا به رسول گرامى خود فرمان داد تا در جوابشان بفرماید «لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ، وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ، وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ ...» و با این کلام دو چیز را روشن کرد.
اول اینکه: کشته شدن هر کس از شما در معرکه جنگ دلیل بر این نیست که شما بر حق نیستید، و نیز آن طور که شما پنداشتهاید دلیل بر این نیست که امر (پیروزى) به نفع شما نیست، بلکه قضاى الهى که گریز و مفرى از آن نیست بر این جارى شده که این کشته شدگان در این نقطه از زمین، به وسیله قتل از دنیا بروند، و به فرض اینکه شما براى قتال بیرون نمىآمدید، باز آنهایى که قتل بر آنان نوشته شده بود در همین نقطه کشته مىشدند، پس هیچ گریزى از اجل مسما نیست، نه مىتوانید ساعتى تاخیرش بیندازید، و نه تقدیمش بدارید.
نکته دوم: که روشن کرد، این بود که سنت خداى تعالى بر این جارى شده است که ابتلا و خالص سازى عمومى باشد، هم شامل آنان شود و هم شامل شما، پس شما چارهاى از این بیرون آمدنتان و وقوع این قتال نداشتهاید، باید این وضع پیش مىآمد تا مقتولان شما به قتل برسند و به درجات خود نائل گردند و شما هم هر یک وضع خاص بخود را بگیرد، و با آزمایش افکار باطنى شما و خالص سازى ایمان و شرک قلبیتان یکى از دو طرف سعادت و شقاوت برایتان متعین شود.
و از سخنان عجیبى که در تفسیر این آیه مىخوانیم گفتار عدهاى از مفسرین است که گفتهاند: مراد از این طایفهاى که در آیه شریفه شرح حالشان آمده منافقین مىباشند. با اینکه ظاهر سیاق این است که حال مؤمنین را وصف مىکند، و اما منافقان یعنى اصحاب عبد اللَّه بن ابى در همان اوائل امر که گفتگو از جنگ بود خود را کنار کشیدند، و در آیات بعد متعرض حال ایشان مىشود.
خدا مىداند مگر اینکه منظورشان از منافقین افراد سست ایمانى است که برگشت عقاید متناقضشان بر حسب لوازمى که دارد به انکار قلبى حق و اعتراف به آن در زبان است، و این همان طایفهاند که خداى تعالى (در آیاتى) آنان را بیمار دل نامیده، مثلا فرموده: «إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ»(الأنفال/49) و نیز آنان را خبر چین و جاسوس خوانده و فرموده: «وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»(التوبه/47)، و یا منظورشان این باشد که همه منافقین با اصحاب عبد اللَّه بن ابى به مدینه برنگشتند.
از این عجیبتر کلام بعضى دیگر است که گفتهاند: طایفه مورد بحث مؤمن بودند و خیال مىکردند که مساله نصرت و غلبه به دست خود آنان و حق ایشان است چون تابع دین حق خدا هستند و این خیال از اینجا در آنان پیدا شد که دیدند در جنگ بدر ملائکه به یاریشان آمدند، پس اینکه در این جنگ یعنى جنگ احد گفتند: «هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ» و نیز اینکه گفتند: «لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ...» اعترافى است از این طایفه به اینکه أمر به دست خدا است، نه به دست ایشان و گرنه اگر بدست ایشان بود کشتار در این جنگ آنان را از پا در نمىآورد.
از این جهت گفتیم عجیبتر است که بنا بر این قول، پاسخ به آن دو سؤال نمىچسبد و معنا ندارد به کسى که ایمان دارد به اینکه امر به دست خدا است، پاسخ دهند که کار همهاش به دست خدا است، و یا بگویند: «قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ» و به همین جهت بعضى از خود صاحبان این سخن متوجه اشکال شده براى رفع آن سخنى گفتهاند، که گفتارشان از اصل، نادرستتر است و خواننده عزیز به معناى درست آیه توجه فرمود.
[ بستن توضیحات ]