هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ در مقدّمه جلد اول بیان مراتب نزول قرآن را متذکّر شدیم و نسبت انزال بخداوند صحیح است که بقدرت کامله خود ایجاد الفاظ فرموده و هم نسبت بروح الامین جبرئیل علیه السّلام که واسطه وحی بود نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرِینَ سوره شعراء آیه 192، چنانچه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم واسطه بین خدا و امّت است.
مِنهُ آیاتٌ مُحکَماتٌ من تبعیضیّه دلالت دارد بر اینکه آیات قرآنی دو قسم است یک قسم محکمات و یک قسم متشابهات و سایر الفاظ آیه مثل لفظ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و لفظ ما تشابه منه صراحت بر اینکه معنی دارد.
و مراد از محکم ظاهرا اینکه باشد که لفظ بدلالت لفظیّه وضعیّه یا بقرائن داخلیّه یا خارجیّه حالیّه یا مقالیّه لفظیّه یا عقلیّه مطابقیّه یا تضمنیه یا التزامیّه یا اقتضائیّه منطوقیّه یا مفهومیّه دلالت بر معنی و مراد داشته باشد سوای اینکه احتمال خلاف اینکه معنی داده نشود که تعبیر بنصّ میکنند یا احتمال خلاف آن ضعیف باشد بنحوی که عقلاء در محاورات اعتناء نمیکنند و بین موالی و عبید حجّت باشد که تعبیر بظاهر میکنند.
و فرق بین نصوص قرآنی و ظواهر آن اینست که در نصوص حالت منتظره نیست واجب الاخذ است و حجّة قاطعه است.
و در ظواهر بعد از فحص تام از مخصّصات و مقیّدات و معارضات و قرائن مجازات حجّت است.
هُنَّ أُمُّ الکِتابِ أمّ بمعنی اصل شیئی است چنان که مکّه امّ القراء است و در قرآن اطلاق امّ الکتاب تارة بر لوح محفوظ میشود وَ عِندَهُ أُمُّ الکِتابِ رعد آیه 39 وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ زخرف آیه 4، تفسیر بلوح محفوظ شده بقرینه یَمحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ در آیه اولی و قرینه بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوحٍ مَحفُوظٍ بروج آیه 22، نسبت بآیه ثانیه.
و اطلاق بر سوره حمد هم میشود چون تمام قرآن بطور خلاصه در سوره حمد
جلد 3 - صفحه 111
است و در اینجا بر محکمات قرآن اطلاق شده چون مقصود اصلی از نزول قرآن هدایت بشر است بطرق سعادت و رستگاری نشأتین و نجات از مهالک دارین و اینکه مقصود در محکمات قرآن (نصوص و ظواهر) است و متشابهات احتیاج ببیان و تفسیر دارد وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و اخر عطف بر آیات یعنی منه آیات متشابهات و متشابه از مادّه شبه است، و متشابه را متشابه گفتند برای اینست که لفظ قالب معنی نیست بلکه معانی متعدّده که هر کدام با لفظ سازش دارد و از اینکه جهت معانی شبیه یکدیگرند و لو از جهات دیگر کمال مباینت را دارند و اینکه شامل مجملات و مشترکات و مجازات و غیر مبیّنات میشود.
فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم زَیغٌ زیغ را معنی کردند بمیل از حق و بشک و بجهل. و تحقیق کلام اینست که قلب در آیات شریفه مراد آن لطیفه ربّانی است و جوهر ملکوتی است که تعبیر از آن بعقل و روح انسانی و نفس ناطقه و غیر اینها میکنند. و از برای عقل چهار مرتبه گفتهاند:
عقل هیولایی که مجرّد قابلیّت است نظیر مادّة المواد در اجسام.
عقل بالقوّة که قدرت و استعداد کامل پیدا کند بر تحصیل کمالات علمیّه، اخلاقیّه، عملیّه.
عقل بالفعل که دارای مراتب کمال و علوم و اخلاق حمیده بتفاوت مراتب باشد عقل مستفاد که اتّصال بمبادیه عالیه پیدا کند و از مبدء اعلی باو افاضه علوم و کمالات بشود که اینکه مرتبه خاصّ انبیاء و اوصیاء و مقرّبان درگاه الهی است و البته هر چه علما و عملا و اخلاقا بالا رود نورانیّت عقل او بیشتر میگردد.
و زیغ همان زنگ و کدورت و ظلمت است که تمام کفّار و مشرکین و معاندین و ضالّین و مضلّین و اهل طغیان و معصیت بتفاوت درکاتهم دارند.
فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ چنانچه میبینیم فرق ضالّه را از مجسّمه، جبریّه،
جلد 3 - صفحه 112
تفویضیّه، اشاعره، معتزله و غیر اینها از مخالفین بلکه فرق باطله از شیعه: از صوفیّه، شیخیّه، واقفیّه فتحیّه و غیر اینها، بلکه فرق خارجه از اسلام یهود و نصاری حتّی بهائیّه تماما برای اثبات باطل خود بیک آیات متشابهه تمسّک جسته و طبق مطالب فاسد خود تأویل کرده حتّی در حروف مقطّعات قرآن.
ابتِغاءَ الفِتنَةِ فتنه در قرآن در چند معنی استعمال شده: یکی امتحان مثل قوله تعالی بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النّاسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبلِهِم الآیة سورة عنکبوت، و قوله تعالی حکایة از موسی علیه السّلام إِن هِیَ إِلّا فِتنَتُکَ الآیة اعراف 154، و بسیاری از موارد دیگر و هم بمعنی شرّ و فساد مثل الفِتنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتلِ بقره 187، وَ الفِتنَةُ أَکبَرُ مِنَ القَتلِ بقره 214، و غیر اینها.
سوم بمعنی عذاب مثل یَومَ هُم عَلَی النّارِ یُفتَنُونَ و الذاریات آیه 13.
و مراد در اینجا معنی دوم است که اهل ضلال و کسانی که پیش خود آیات متشابه را تفسیر و تأویل میکنند غرض آنها القاء فساد است که مردم را از راه حق منصرف نمایند و سوق بباطل خود دهند و آنها را گمراه کنند.
وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِهِ دست از براهین قطعیّه از ادلّه عقلیّه و نقلیّه نصوص قرآنیّه و اخبار متواتره و ضروریّات دینیّه و مذهبیّه که بر مطالب حقّه قائم است بر میدارند و بیک احتمالات ضعیفه آیات متشابه را حمل میکنند و بر مطالب باطله خود احتجاج میکنند.
وَ ما یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ مفسّرین عامّه بر کلمه إِلَّا اللّهُ وقف میکنند و در قرآنهای مطبوعة خود علامت وقف لازم که (م) باشد میگذارند وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ را مبتدا برای جمله بعد میدانند بر خلاف مفسّرین خاصّه طبق اخبار وارده از ائمّه علیهم السّلام وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ را عطف
جلد 3 - صفحه 113
به اللّه و آنها را عالم بتأویل قرآن میدانند و کلام عامّه مخدوش است از وجوهی وجه اول- آنکه قول به اینکه قرآن کلّ آن از جانب خدا است اختصاص براسخین بعلم ندارد بلکه هر مسلمانی قائل باین قول هست و غیر مسلمان هم تمام قرآن را تکذیب میکند و تقدیم مبتداء بر جمله فعلیّه ظهور در اختصاص دارد یعنی غیر راسخ در علم قرآن را بتمامه از جانب خدا نمیداند پس محکمات آن را نسبت بخدا میدهد.
دوم- اینکه جمله در مقام ردّ کسانیست که تأویل متشابه میکنند و البته کسی که تأویل متشابه میکند قائل است به اینکه متشابه از جانب خدا است و الّا مطلب فاسد خود را نمیتواند بتأویل ثابت کند.
سوم- مناسبت حکم و موضوع یعنی تعبیر برسوخ در علم مقتضی اینست که راسخ در علم چیزی را میداند که غیر راسخ نمیداند و اینکه نیست مگر علم بتأویل و کسانی که پیش خود تأویل میکنند چون راسخ در علم نیستند علم بتأویل ندارند پس بنا بر اینکه قول مفسّرین خاصّه حقّ است و مستفاد از ظاهر آیه همین است، بعلاوه اخبار بسیاری که از ائمّه علیهم السّلام رسیده مثل حدیث مروی از کافی از حضرت باقر علیه السّلام یا حضرت صادق علیه السّلام فرمود در تفسیر اینکه جمله
(فرسول اللّه افضل الراسخین فی العلم قد علّمه اللّه عزّ و جلّ جمیع ما أنزل علیه من التنزیل و التأویل و ما کان اللّه لینزل علیه شیئا لم یعلّمه تأویله و الاوصیاء من بعده یعلمونه الخبر).
و نیز از کافی از محمّد بن سالم از حضرت باقر علیه السّلام در آخر حدیث میفرماید
و الراسخون فی العلم امیر المؤمنین و الأئمة علیهم السلام.
و نیز از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام فرمود
(نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله)
و غیر اینها از اخبار.
و راسخ بمعنی ثابت، و کلمه العلم الف و لام جنس و افاده عموم میکند،
جلد 3 - صفحه 114
پس مراد از راسخین در علم یعنی ثابت در جمیع آنچه اطلاق علم بر او میشود و کلمه راسخ بمعنی ثابت دلالت دارد بر اینکه جهل و شک و سهو و نسیان در او راه ندارد و اینکه معنی عصمت است و معصوم منحصر بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السلام است یعنی عصمت از خطاء و جهل و شک و سهو و نسیان ولی معصوم از گناه ممکن است در غیر اینها هم پیدا شود.
یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا اینکه جمله بنا بر اینکه تفسیر جمله حالیّه است از برای وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ یعنی راسخون در علم که عالم بتأویل متشابهات قرآن هستند در حالی است که قائل باین قول هستند و مراد مجرّد قول نیست بلکه اقرار از روی عقیده باطنیّه کلّ یعنی کلّ من المحکمات و المتشابهات من المعانی الظاهریّة و الباطنیّة تا هفتاد بطن که در اخبار اشاره دارد وَ ما یَذَّکَّرُ إِلّا أُولُوا الأَلبابِ تذکّر صاحبان عقل باین است که میدانند تمام کارهای خداوند از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا است و لو حکمت آن را ندانند و دیگر اعتراض نمیکنند که چرا تمام قرآن محکمات نشد و حکمت نزول متشابهات چیست با اینکه میتوان بمقدار فهم قاصر پارهای از حکم آن را دست آورد من جمله اینکه مسلمین احتیاج بدرب خانه ائمّه علیهم السلام داشته باشند و از قرآن مستغنی نباشند و نگویند چنان که آن جاهل نادان گفت (حسبنا کتاب اللّه) و دیگر آنکه اگر بنا بود تمام معانی قرآنیّه که لا رَطبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ از معانی ظاهریّه و باطنیّه تا هفتاد بطن در قرآن واضح و روشن بود از فصاحت و بلاغت و معجزیّت خارج میشد و نقض غرض بود.
و دیگر آنکه آیات از هزار بحار مجلسی مفصّلتر میشد.
و دیگر آنکه آیات راجعه بائمّه طاهرین علیهم السلام و آیات راجعه بمنافقین تماما واضح میشد و طرفین شناخته میشدند و همان صدر اول فاتحه دین و
جلد 3 - صفحه 115
اسلام را میگرفتند و غیر اینها از حکم و مصالحی که لا یعلمها الّا اللّه و الراسخون فی العلم
[ نظرات / امتیازها ]