● فاطمه نصيري خليلي -
تفسیر هدایت
دوزخ، شعله مىکشد و علماى سوء را که از روى حسد بر انبیاء کافر شدند و مردم را از رسالتشان منحرف ساختند، مىبلعد. جزاى این فریق و کفار پیروانشان آتشى است که آنان را مىسوزاند و عذاب مىدهد.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً- آنان را که به آیات ما کافر شدند به آتش خواهیم افکند. هر گاه پوستشان بپزد پوستى دیگرشان دهیم تا عذاب خدا را بچشند. خدا پیروزمند و حکیم است.»
زیرا پوست تازه از پوست سوخته بیشتر احساس درد و رنج مىکند. این علماء در این جهان پوست عوض کردند و پس از ایمان کفر را اختیار کردند تا از لذایذ زندگى بیشتر برخوردار شوند، اکنون باید آماده عوض کردن پوست در آخرت باشند تا به کیفر سر برتافتنشان، عذاب خداوندى را بچشند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» مجمع البیان
در آیات پیش در مورد مردم با ایمان و کفرگرا سخن رفت؛ اینک به هر دسته، وعده پاداش یا کیفرى را که در خور آن هستند مى دهد و مى فرماید:
اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً
کسانى که به آیات ما کفر ورزیدند و دلایل یکتایى و سند درستى دعوت پیامبران ما را دروغ شمردند، به زودى آنان را در آتشى شعله ور خواهیم افکند.
واژه «سوف» نشانگر آن است که این کیفر دردناک آنان مربوط به آینده است.
کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها
در این مورد دیدگاه ها یکسان نیست:
1 - گروهى از جمله «على بن عیسى» برآنند که از ظاهر قرآن چنین دریافت مى گردد که با بریان شدن و سوختن پوست گناهکاران، خدا پوست جدیدى بر آنان مى رویاند تا طعم تلخ عملکرد نادرست خویش را بچشند.
2 - گروه دیگرى از مفسّران بر این عقیده اند که خدا همان پوست نخستین را به حالت اول باز مى گرداند؛ به گونه اى که وقتى فرد تبهکار را بنگرند، به او مى گویند: تو پیش تر با چهره دیگرى نزد ما آمدى، با این که فرد همان است و پوستِ چهره او تغییر نموده است؛ درست بسان انگشتر شکسته اى که تعمیر گردد.
با این بیان، هر دو پوست سوخته شده و جدید، و چهره و بدن یک فرد که در آنها تغییر و تبدیل صورت گرفته است در حقیقت یکى است.
3 - و پاره اى نیز مى گویند: منظور، پیراهن آتشین است که بر اندام تبهکاران پوشانده مى شود، و به دلیل نزدیکى آن جامه با پوست بدن، به آن، پوست گفته شده است، که قرآن مى فرماید: «سرابیلهم من قطران...»
تن پوش هایشان از قیر است و چهره آنان را آتش مى پوشاند.
یادآورى مى گردد که پذیرش این دیدگاه در گرو دست برداشتن از ظاهر آیه شریفه، بدون دلیل است.
اما اشکالى که به دیدگاه نخست وارد بود که گناه این پوست جدید چیست؟ بر این دیدگاه وارد نمى گردد.
لِیَذُوقُوا الْعَذابَ
منظور این است که خدا به جاى پوست هاى بریان شده، پوست هاى جدیدى مى رویاند، تا گناهکاران هماره طعم دردناک کیفر گناهان خود را بچشند، نه این که بر اثر گذشت زمان و سوختن تدریجى بدن به آن عادت کنند و کمتر احساس درد نمایند.
اِنَّ اللَّهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً
به یقین خدا توانا و شکست ناپذیر است. آرى، ذات پاک و بى همتاى او نه نیاز به دفاع از خود در برابر دیگران دارد و نه کسى مى تواند مانع تحقق بخشیدن وعده ها و هشدارهاى او در پاداش و کیفر شایستگان وپلیدان گردد؛ و نیز او فرزانه است و در تدبیر و تقدیر خویش در پاداش و کیفر شایسته کرداران و گناهکاران بر اساس حکمت رفتار مى کند.
یادآورى مى گردد که در مورد تبدیل و تغییر پوست گناهکاران در دوزخ، از برخى آورده اند که روزى هفتادهزار مرتبه پوست ها بریان گردیده و پوست جدیدى جایگزین مى گردد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اطیب البیان
محققا کسانى که کافر شدند بآیات ما که انبیاء باشند و اوصیاء آنها و آیات قرآنیه که همه آیات اللّٰه هستند بزودى میاندازیم و میسوزانیم بآتشى و هر زمانى که پخته شد پوستهاى آنها تبدیل میکنیم آنها را بپوستهاى دیگر تا آنکه بچشند عذاب را محققا خداوند عزیز مقتدر و حکیم دانا است
(مسئله مشکله) بعضى منکرین معاد جسمانى اشکال کردند که این ابدان عنصریه دائما در تحلیل و تبدیل است چه مناسبت با عدل دارد که بدنى که با او عبادت کرده در زمانى بسوزانند براى آن زمانى که معصیت نموده بعلاوه انسان با کدام بدن که از زمان تکلیف تا زمان موت دائما در تغییر بوده محشور میشود و همین اشکال را در این آیه کرده اند که آن پوستى که با او معصیت کرده موقعى که سوخته شد چه مناسبت دارد عذاب بپوست دیگر که با او معصیت نشده و این اشکال را هم در بعض اخبار روات بائمه اطهار کرده اند
(جواب)
جمیع تالمات جسمانى متوجه بجسمى است که داراى روح باشد و الا جسم بىروح مثل مجسمه ابدا تالمى پیدا نمیکند اگر او را خورد کنند یا بسوزانند یا تازیانه زنند یا بکنند ابدا درد و المى باو متوجه نشود چنانچه پوست جدا شده از بدن حیوان را اگر دباغى کنند یا لگد کوب زیر پا بشود متالم نگردد بلکه عضو فلج یا اعضاء بىروح بدن مثل موى سر یا سم حیوان و امثال آنها، پس تألم کلیة متوجه روح است غایة الامر تألمات روح دو قسم است یک قسم بدون توسط بدن است آن را تألمات روحى گویند و یک قسم بتوسط بدن است تألمات جسمانى خوانند پس من باب مثال اگر روح عایشه را در کالبد بدن کلب اصحاب کهف نمایند و جهنم برند و روح کلب اصحاب کهف را در کالبد عایشه نمایند و بهشت برند عایشه معذب است و کلب متنعم.
بنا بر این روح کافر و فاسق در هر بدنى باشد از دوره عمر خود معذب است و مراد از معاد جسمانى اینست که روح تعلق بجسم میگیرد که هر دو قسم عذاب باو متوجه شود، یا اگر روح مؤمن باشد هر دو قسم تنعم را داشته باشد.
و کسانى که منکر معاد جسمانى هستند منحصر میکنند تنعم و عذاب را فقط بیک قسم و این مخالف نصوص قرآن و ضرورت اسلام و صراحت اخبار متواتره و ادله واضحه که ما در مجلد سوم کلم الطیب از صفحه 20 تا 44 متعرض شدهایم بعلاوه اشکال در خصوص این آیه را ائمه علیهم السلام جواب دادند به اینکه همان پوست سوخته شده را دو مرتبه صورت پوست میدهند که ماده یکیست صورت عوض میشود و مثال بخشت میزنند که اگر خاک شود و گل گردد و در قالب خشت شود میتوان گفت این خشت همان خشت است و میتوان گفت غیر از آن است، مؤلف گوید که این تفسیر را از لفظ تبدیل در خود آیه میتوان استفاده کرد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
سخن مفسّرین: «سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نٰاراً» 56 طبرى: یعنى در آینده رسوا مى کنیم آنها را در آتشى کباب مى شوند
مجمع: یعنى وادار مى کنیم آنها را و مى سوزانیم در آن و به وسیله ى آن عذاب شان مى کنیم
ابو الفتوح: یعنى بچشانیم آتشى و بسوزانیم به آتشى
فخر: در معنى جمله ى اوّل آیه: «إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ » نوشته است: آیات خدا یعنى آنچه نشان بدهد ذات حق را و افعال و صفات و اسماء خدا را، و ملائکه و کتابها و پیغمبران را، و معنى کفر بآیات نه فقط انکار است بلکه علاوه ى بر انکار آنکه اینها آیات خداوند هستند، 1 غفلت از آنها و دقت و وارسى نکردن به آنها هم کفر است 2 تردید و ایجاد شک و شبهه در آنها کفر است
3 با علم به درستى آنها از راه حسد و سخت سرى انکار کردن هم کفر است، و کلمه ى «سوف» به گفته ى سیبویه براى تهدید استعمال مى شود و وعده ى بد، لیکن گاهى بجاى «سوف» سین استعمال مى شود، مثل «سَأُصْلِیهِ سَقَرَ» و گاهى بعکس مثل «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضىٰ » و جمله ى نصلیهم یعنى در آتش مى بریم آنها را ولى یک معنى خاص هم دارد که کباب کردن در آتش باشد، چون عرب مى گوید «شاة مصلیه» یعنى گوسفند کباب شده
در تفسیر عبده نسبت به جملۀ اوّل نوشته است: آغاز کلام «ب اَلَّذِینَ کَفَرُوا» شده است براى تنبیه به این که این گفتارى مخصوص بیهود و معارضین مستقیم پیغمبر نیست، بلکه هر منکر و منحرف باید منتظر چنین سرنوشتى باشد، و مقصود از آیات هر چیزى است که نشانه ى درستى و حقّانیت دین باشد و کلمه ى «سوف» آورده شده است از نظر اینکه چون آن مردم بقدرى غرور آنها را گرفته بود که زیاد فاصله داشتند از قبول حق و خود را دور مى پنداشتند از نوید و تهدید پیغمبر و بعلاوه که آن روز نزول آیات گرفتارى براى آنها نبود و مهلتى داشتند ازاین جهت به کلمۀ «سوف» آنها را متوجه کرده است که فکر کنند و آینده ى خود را بسنجند که چنین گفتارى خواهد بود
«کُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ » 57، طبرى: از عبد اللّه عمر روایت شده است یعنى: چون پوستشان بسوزد پوست سفید مانند کاغذ بجاى آن مى گذاریم، از حسن بصرى نقل کرده اند که روزى هفتاد هزار مرتبه پوست بدنشان مى سوزد، و بعضى گفته اند: یعنى چون پوست بدن آنها بسوزد عوض مى کنیم به پوست نسوز ولى پوست خود آنها است نه پوست دیگرى که بر بدن آنها نبوده و معصیت نکرده است مانند اینکه به زرگر مى گویند: از این انگشتر، انگشتر دیگرى بساز و آن انگشتر دوّم عوض نیست بلکه همان است که شکلش عوض شده است، و بعضى گفته اند: یعنى چون پوستشان بسوزد پوستى از قیر بر بدن آنها مى پوشانیم، و لباس از قیر پوست نامیده شده است بمناسبت اینکه مختصات انسان را پوست او مى نامند، و در آیت دیگر گفته شده است
«سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ وَ تَغْشىٰ وُجُوهَهُمُ اَلنّٰارُ» ، معنى آیه چنین است: جامه ها شان از قیر است و صورتها پوشیده از آتش، پس مقصود از هر دو آیه یک حقیقت است یعنى بر تن آنها لباسى است که از بدن جدا نمى شود ازاین جهت در این آیه آن را پوست نامیده است
مجمع: علىّ بن عیسى گفته است: یعنى پس از سوختن پوست آنها پوست دیگرى بر آنها مى پوشانیم ولى آن خود نمى سوزد و موجب رسیدن درد و ناراحتى سوختن است ببدن
امام فخر: بعضى گفته اند: عوض کردن پوست بدن کنایه است از دوام و پیوستگى عذاب یعنى چون سوختند و گمان بردند که تمام شده اند قواى آنها را تجدید مى کنیم به طورى که گمان برند نیروى تازه و حیات تازه به آنها داده شده است عبده: از تفسیر روح المعانى آلوسى نقل کرده است: چون اعضاى بدن در حکم آلت و ابزار هستند براى کار پس مقصود از سوختن و عوض کردن پوست بدن، دوام گرفتارى است، زیرا نفس گناهکار است و پوست اثرى در گناه نداشته است و مجازات براى نفس است در هر بدنى که باشد
«لِیَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ » 57 مجمع: یعنى براى اینکه پیوسته درد و رنج تازه اى بیابند نه چون آنکه چندى در آزار بود با آن خوى بگیرد و کمتر در رنج و ناراحتى باشد تفسیر بیضاوى: یعنى تا پیوسته عذاب بچشند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نٰاراً، کُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهٰا، لِیَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ ، إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَزِیزاً حَکِیماً
آن کسانى که به آیات ما کفر ورزیدند، بزودى آنان را در آتش افکنیم، که هر چه پوست بدنشان بسوزد ما آن پوست را به پوست دیگر مبدّل سازیم، این بخاطر این است که سختى آتش را بچشند همانا خداوند عزیز توانمندى است که کارش از روى حکمت است
جان و روح آدمى در پى شراب عشق الهى است، و معشوق حقیقى نیز در پى جان معشوق است، تا جان معشوق را بسوى خود کشد همچنان که خداوند پوست انسان ها را در قیامت هر چه مى سوزد باز پوست دیگرى جایگزین پوست قبلى آنان مى گرداند، در مورد پلیدان نیز گرایشهاى نفسانى آنان را هر چندگاه نو مى سازد تا در شهوات نفسانى خود غوطه ور شوند، و در فراق دورى یار بسوزند حسّ دنیا، نردبان این جهان حسّ دینى، نردبان آسمان صحّت این حس بجویید از طبیب صحّت آن حسّ بخواهید از حبیب صحّت این حسّ ز معمورىّ تن صحّت آن حسّ ز تخریب بدن راهِ جان مر جسم را ویران کند بعد از آن ویرانى، آبادان کند
کرد ویران خانه بهرِ گنجِ زر وز همآن گنجش کند معمورتر آب را ببرید و جُو را پاک کرد بعد از آن در جُو روان کرد، آب خورد پوست را بشکافت و پیکان را کشید پوست تازه بعد از آنش بر دمید قلعه ویران کرد و از کافر سِتد بعد از آن برساختش صد برج و سد کار بى چون را که کیفیّت نهد؟ این که گفتم، هم ضرورت مى دهد گه چنین بنماید و گه ضدِّ این جز که حیرانى نباشد کار دین نى چنان حیران که پشتش سوى اوست بل چنین حیران و غرق و مستِ دوست آن یکى را روى او شد سوى دوست و آن یکى را روى او خود روى دوست روى هر یک مى نگر، مى دار پاس بو که گردى تو ز خدمت روشناس چون بسى ابلیسِ آدم روى هست پس به هر دستى نشاید، داد دست زآنکه صیّاد آورد بانگ صفیر تا فریبد مرغ را، آن مرغ گیر بشنود آن مرغ، بانگ جِنس خویش از هوا آید، بیابد دام و نیش حرف درویشان بِدُزدد مرد دون تا بخواند بر سلیمى زآن فسون کار مردان روشنى و گرمى است کار دونان حیله و بیشرمى است شیر پشمین از براى کَدْ کنند بُو مُسَیْلِم را لقب احمد کنند بو مسیلم را لقب کذّاب ماند مر محمّد را أُولُو الأَلْباب ماند آن شراب حق، ختامش مُشکِ ناب باده را، ختمش بود گند و عذاب عشق دان، اى فُندُقِ تن دوستت جانْت جوید مغز و کوبد پوستت دوزخى که پوست باشد دوستش داد «بدلنا جلودا» پوستش معنى و مغزت بر آتش حاکم است لیک آتش را قُشورت هیزم است کوزۀ چوبین که در وى آبِ جوست قدرتِ آتش همه بر ظرفِ اوست معنى انسان بر آتش مالک است مالکِ دوزخ درو کى هالک است ؟ پس مَیَفزا تو بدن، معنى فزا تا چو مالک باشى آتش را، کیا پوستها بر پوست مى افزوده اى لاجرم چون پوست اندر دوده اى زآن که آتش را علف جز پوست نیست قهرِ حق آن کبر را پوستین کَنى است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نٰاراً کُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهٰا این آیه توضیحى براى سخن خدا در انتهاى آیۀ پیشین است: «وَ کَفىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِیراً» مراد از آیات در اینجا، ضروریات دین همانند علم و قدرت خدا، فرشتگان، بهشت، دوزخ و سایر چیزهایى است که به اصول دین برمى گردد و نیز مثل وجوب نماز و روزه، تحریم زنا و شراب و دیگر احکام فقهى و مسائل فرعى
تردیدى نیست که انکار وجود خدا کفر است؛ امّا آیا تشکیک در وجود خدا نیز چنین است ؟ این موضوع را در تفسیر آیۀ 115 سورۀ آل عمران، تحت عنوان: «حکم تارک اسلام» به تفصیل بحث کردیم
این سؤال مطرح مى شود: شکى نیست که خدا عادل است بنابراین، وقتى خدا پوستى را که صاحبش در آن معصیت کرده، بسوزاند، این پوست از بین رفته و متلاشى شده است اگر پوستى دیگر را به جاى او بیافریند و عذاب کند، این عذاب براى پوستى است که در آن نافرمانى خدا را نکرده است و این بر خدا روا نیست ؟
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که آن حضرت به این پرسش، چنین جواب داده است: پوست همان پوست است و در عین حال، آن پوست نیست براى این موضوع، چنین مثال زده است: خشتى را بشکنند تا به خاک تبدیل شود، آن گاه روى این خاک آب بریزند و مجدّدا به خشت تبدیل کنند در این صورت، این خشت، در مادّۀ خود، همان خشت سابق است و در شکل خود، غیر آن است
بعید نیست که مراد از تبدیل پوست، دردناک بودن و شدت عذاب باشد در هر صورت، ما باید به عدالت و قدرت خدا ایمان آوریم؛ امّا لازم نیست که جزئیات آن را بدانیم
لِیَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ ؛ یعنى سببى که باعث تبدیل پوست مى شود، احساس عذاب دایمى است این نوع از عذاب به منکر خدا و کسى که شرک مى ورزد و نیز کسى که مردم از شرّ او در هراسند، اختصاص دارد و ما با شهادت و گواهى به «لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه» و دشمنى با هر شرور و ستمگر، زندگى مى کنیم و مى میریم
گفته اند: از میان کسانى که وارد آتش مى شوند، پنج نفر از آنان از جهنّم خارج نمى شوند: کسى که ادّعاى خدایى کرده است؛ نظیر نمرود و فرعون؛ کسى که به کلى وجود خدا را انکار کرده است؛ کسى که براى خدا شریک قرار داده است؛ منافق؛ و کشنده نفس محرّمه
بدیهى است که از آشکارترین افراد منافق آنانند که آتش جنگ ها را به نام حفظ صلح، شعله ور مى سازند و ملّت ها را به نام حفظ آزادى، به بردگى مى کشند و به نام بالا بردن سطح زندگى، دارایى هاى مردم را به غارت مى برند و بى پردگى و کارهاى زشت را به نام پیشرفت و تمدّن، رواج مى دهند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
در احتجاج روایت نموده است که ابن ابى العوجاء از حضرت صادق (ع) سؤال نمود که گناه غیر چیست آن حضرت فرمود واى بر تو او او است و او غیر او است او عرض کرد از امور دنیوى مثالى از براى من بیاور حضرت فرمود ندیدى مردى را که خشتى را بشکند و دوباره در قالب بریزد آن خشت همانست و غیر آنست حقیر عرض مى کنم گویا منشأ اشکال ابن ابى العوجاء این بوده که نفس را مجرد نمى دانسته بلکه مادّى و حالّ در بدن مى دانسته لذا تصور مى نموده اگر کسى سوخته شود و ثانیا لباس هستى بپوشد غیر از شخص اوّل خواهد بود و این همان اشکال حضرات است در باب معاد جسمانى با آنکه اگر این اشکال وارد باشد در دنیا هم وارد است زیرا بتدریج گوشت و پوست تحلیل مى رود و بدل آن ترکیب مى شود به طورى که پس از مدتى هیچ جزء از اجزاء سابق براى شخص باقى نمانده با وجود این آن شخص بحال خود باقى و شخصیت او محفوظ است به بقاء نفس که مدرک لذت و الم است و حضرت خواسته است جواب الزامى به او بفرماید که محتاج بمقدمات اثبات تجرد نفس نباشد و در مقام احتجاج سنگرى بدست خصم نیاید لذا در صدق مشارالیه بحفظ ماده اکتفا فرموده و این منافى نیست با زوال شخصیت بدن بزوال صورت آن چنانچه در حکمت مقرر شده است چون مصدر طاعت و معصیت و مورد ثواب و عقاب نفس است اگرچه بدن آلت تأثیر و تأثر باشد و تغییر صورت آن مضر نیست و تحقیق آنست که او او است نه غیر او اگر مشارالیه نفس و روح باشد و او او است بلحاظ ماده و غیر او است بلحاظ صورت اگر مشارالیه بدن باشد و قمى نیز قریب باین روایت را از آن حضرت نقل نموده است و خداوند غالب و قادر است و کسى نمى تواند در مقابل اراده او قیام نماید و عقابش بر وفق حکمت و مطابق مصلحت است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.