در روایتی وجود دارد که این آیات در شأن قبیله بنی ضمیره و اشجع نازل شده است. قبیله اشجع چون تعدادشان اندک بود از ترس اینکه مبادا پیامبر(ص) دستور حمله به آنان را بدهند با پیامبر(ص) پیمان ترک مخاصمه امضا کردند و این آیات درباره آنان است.(متن کامل روایت در توضیحات آمده است)
توضیح : در تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه: «ودوا لو تکفرون کما کفروا ...» آمده که این آیه در شان قبیله اشجع و بنی ضمره نازل شده و یکی از اخبار این دو قبیله این است که وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به قصد جنگ حدیبیه از مدینه خارج شد، از نزدیکی سرزمین این دو قبیله عبور کرد و قبلا آن جناب با قبیله بنی ضمره صلح کرده، قراردادی رد و بدل کرده بود، اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرضه داشتند: اینجا نزدیکیهای سرزمین بنو ضمره است و ما بیم آن داریم که وقتی بفهمند ما از مدینه بیرون شدهایم به مدینه حمله کنند و یا قریش را علیه ما کمک نمایند، چه صلاح میدانی که اول به سرکوبی آنان بپردازیم؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ابدا و هرگز ، چون بنو ضمره از هر قبیله دیگر عرب احترام و احسان به پدر و مادر را بیشتر رعایت میکنند و بیشتر به صله رحم میپردازند و بیشتر پای بند به عهد و پیمانند.
قبیله اشجع نیز در نزدیکیهای بنی ضمره زندگی میکردند و این قبیله شاخهای از دودمان کنانه بودند و بین آنان و بنی ضمره نیز پیمان صلح برقرار بود، سوگند خورده بودند که امنیت و حال یکدیگر را رعایت کنند، اگر یکی از آن دو گرفتار خشکسالی شد حیوانات خود را در سرزمین دیگری بچراند و اتفاقا در همان ایام سرزمین اشجع دچار خشکی و قحطی شده بود و سرزمین بنی ضمره از فراوانی نعمت و سرسبزی بیابانها برخوردار بود، و در نتیجه قبیله اشجع داشتند به سرزمین آنان کوچ میکردند، مسلمانها از پیمان این دو قبیله بیخبر بودند و پنداشتند که اشجع قصد دارد به بنی ضمره حمله کند، وقتی به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر دادند که اشجع دارد به طرف بنی ضمره میرود، آماده شد تا به خاطر پیمانی که با بنی ضمره بسته بود، با قبیله اشجع جنگ کند، در چنین حالی آیه شریفه زیر نازل شد: «ودوا لو تکفرون کما کفروا، فتکونون سواء، فلا تتخذوا منهم اولیاء حتی یهاجروا فی سبیل الله، فان تولوا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لا تتخذوا منهم ولیا و لا نصیرا»، و سپس قبیله اشجع را استثناء کرده، فرمود: «الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق، او جاؤکم حصرت صدورهم ان یقاتلوکم، او یقاتلوا قومهم، و لو شاء الله لسلطهم علیکم فلقاتلوکم فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا».
و قبیله اشجع در چند نقطه فرود آمده بودند، یکی بیضاء و یکی حل و دیگری مستباح، و چون این سه محل نزدیک به لشگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود دچار وحشت شدند، که مبادا آن جناب کسانی را به جنگ با آنان روانه کند، از سوی دیگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز بیم آن داشت که اشجع از اطراف حملهای بیفکنند و دستبردی بزنند، تصمیم گرفت مستقیما به طرف اشجع برود ، در همین بین بود که قبیله اشجع که هفتصد نفر بودند به ریاست مسعود بن رجیله از راه رسید و در دره سلع اطراق کرد، و این جریان در ماه ربیع الاول سال ششم از هجرت بود، پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسید بن حصین را خواست و به او فرمود: با چند نفر از یارانت به طرف اشجع برو و ببین چرا به طرف ما آمدهاند.
اسید با سه نفر از یارانش نزد آن قبیله رفت و پرسید: منظورتان از آمدن به طرف ما چیست؟ مسعود بن رجیله که رئیس اشجع بود برخاست و بر اسید و یارانش سلام کرد و گفت: ما آمدهایم تا با محمد پیمان ترک مخاصمه ببندیم، اسید نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برگشته، جریان را به عرض رسانید، رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اینان ترسیدند که مبادا ما برای جنگ با آنان آمدهایم، خواستند تا بین من و خودشان صلحی برقرار سازند، آنگاه قبل از آنکه خودش به میان اشجع برود، ده بار شتر خرما به عنوان هدیه برای آنان فرستاد و فرمود: هدیه فرستادن پیشاپیش رسیدن به هدف چیز خوبی است، آنگاه خودش به میان آنان تشریف برد و فرمود: ای گروه اشجع به چه منظور به طرف ما آمدید؟ عرضه داشتند: خانههای ما نزدیک تو است و ما در میان اقوام خود از هر تیره دیگر کمعددتریم لذا نه توانائی آن داشتیم که با تو بجنگیم، چون محل زندگی ما نزدیک به تو بود و نه میتوانستیم با تیرههای قوم خود در بیفتیم چون عده ما کم بود، فکر کردیم با شما مذاکره کنیم و پیمان ترک مخاصمهای برقرار سازیم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشنهاد آنان را پذیرفت و پیمانی با آنان ببست، اشجع آن روز را درنگ کردند و فردایش به طرف بلاد خود برگشتند، و درباره آنان این آیه شریفه نازل گردید: «الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق ... فما جعل الله لکم علیهم سبیلا»
این روایت را تفسیر قمى (ج 1 ص 145) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ]