امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى
دستورهاى ششگانه اى که در دو آیه فوق مطرح شده (نهى از سخریه ، و عیبجوئى ، و القاب زشت ، و گمان بد، و تجسس ، و غیبت ) هرگاه به طور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مى کند، نه کسى مى تواند به عنوان خود برتربینى دیگران را وسیله تفریح و سخریه قرار دهد، و نه مى تواند زبان به عیبجوئى این و آن بگشاید، و نه با القاب زشت
حرمت و شخصیت افراد را در هم بشکند.
نه حق دارد حتى گمان بد ببرد، نه در زندگى خصوصى افراد به جستجو پردازد، و نه عیب پنهانى آنها را براى دیگران فاش کند.
به تعبیر دیگر انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان ، و مال ، و ناموس ، و آبرو.
تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مى دهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنها است ، بلکه از بعضى جهات مهمتر است !
اسلام مى خواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم ، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمى کند، و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤ من امکان پذیر نیست .
پیغمبر گرامى (صلى اللّه علیه و آله ) در حدیثى مى فرماید: ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه ، و ان یظن به السؤ : ((خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده ، و همچنین گمان بد درباره او بردن )).
گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حیثیت او لطمه وارد مى کند، بلکه براى صاحب آن نیز بلائى است بزرگ زیرا سبب مى شود که او را از همکارى با مردم و تعاون اجتماعى برکنار کند، و دنیائى وحشتناک آکنده از غربت و انزوا فراهم سازد، چنانکه در حدیثى از اءمیر مؤ منان على (علیه السلام ) آمده است : من لم یحسن ظنه استوحش من کل احد: ((کسى که گمان بد داشته باشد
از همه کس مى ترسد و وحشت دارد))!.
به تعبیر دیگر: چیزى که زندگى انسان را از حیوانات جدا مى کند، و به آن رونق و حرکت و تکامل مى بخشد، روح تعاون و همکارى دسته جمعى است ، و این در صورتى امکان پذیر است که اعتماد و خوشبینى بر مردم حاکم باشد، در حالى که سوءظن پایه هاى این اعتماد را در هم مى کوبد، پیوندهاى تعاون را از بین مى برد و روح اجتماعى را تضعیف مى کند.
نه تنها سوءظن که مساءله تجسس و غیبت نیز چنین است .
افراد بدبین از همه چیز مى ترسند، و از همه کس وحشت دارند، و نگرانى جانکاهى دائما بر روح آنها مستولى است ، نه مى توانند یار و مونسى غمخوار پیدا کنند، و نه شریک و همکارى براى فعالیتهاى اجتماعى ، و نه یار و یاورى براى روز درماندگى .
توجه به این نکته نیز لازم است که منظور از ((ظن )) در اینجا گمانهاى بى دلیل است بنابراین در مواردى که گمان متکى به دلیل یعنى ظن معتبر باشد از این حکم مستثنى است مانند گمانى که از شهادت دو نفر عادل حاصل مى شود.
2-تجسس نکنید
دیدیم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه فوق منع نموده ، و از آنجا که هیچگونه قید و شرطى براى آن قائل نشده نشان مى دهد که جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاى اسرار آنها گناه است ، ولى البته قرائنى که در داخل و خارج آیه است نشان مى دهد که این حکم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است ، و در زندگى اجتماعى تا آنجا که تاءثیرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است .
اما روشن است آنجا که ارتباطى با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا مى کند مساءله شکل دیگرى به خود مى گیرد، لذا شخص پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله ) ماءمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود که از آنها بعنوان ((عیون )) تعبیر مى شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گردآورى کنند.
و نیز به همین دلیل حکومت اسلامى مى تواند ماءموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گسترده اى براى گردآورى اطلاعات تاءسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه ، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى مى رود به تجسس برخیزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى کنند.
ولى این امر هرگز نباید بهانه اى براى شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مساءله توطئه و اخلال به امنیت به خود اجازه دهند که به زندگى خصوصى مردم یورش برند، نامه هاى آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بى وقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه اینکه مرز میان تجسس و به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه بسیار دقیق و ظریف است ، و مسئولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.
3-غیبت از بزرگترین گناهان است
گفتیم سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت او است ، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مى شود، و اینجا
است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین تر است .
یکى از فلسفه هاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص در هم نشکند، و حیثیت آنها را لکه دار نسازد، و این مطلبى است که اسلام آن را بااهمیت بسیار تلقى مى کند.
نکته دیگر اینکه ((غیبت )) ((بد بینى )) مى آفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مى کند، سرمایه اعتماد را از بین مى برد، و پایه هاى تعاون و همکارى را متزلزل مى سازد.
مى دانیم اسلام براى مساءله وحدت و یکپارچگى جامعه اسلامى و انسجام و استحکام آن اهمیت فوق العاده اى قائل شده است ، هر چیز این وحدت را تحکیم کند مورد علاقه اسلام است ، و هر چیز آن را تضعیف نماید منفور است ، و غیبت یکى از عوامل مهم تضعیف است .
از اینها گذشته ((غیبت )) بذر کینه و عداوت را در دلها مى پاشد، و گاه سرچشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مى گردد.
خلاصه این که اگر در اسلام غیبت به عنوان یکى از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است .
در روایات اسلامى تعبیراتى بسیار تکان دهنده در این زمینه دیده مى شود، که نمونه اى از آن را ذیلا مى آوریم :
پیغمبر گرامى اسلام فرمود: ان الدرهم یصیبه الرجل من الربا اعظم عند الله فى الخطیئة من ست و ثلاثین زنیة ، یزنیها الرجل ! و اربى الربا عرض الرجل المسلم !:
((درهمى که انسان از ربا به دست مى آورد گناهش نزد خدا از سى و شش زنا بزرگتر است ! و از هر ربا بالاتر آبروى مسلمان است ))!.
این مقایسه به خاطر آن است که ((زنا)) هر اندازه قبیح و زشت است جنبه ((حق الله )) دارد، ولى رباخوارى ، و از آن بدتر ریختن آبروى مردم از طریق غیبت ، یا غیر آن ، جنبه ((حق الناس )) دارد.
در حدیث دیگرى آمده است : روزى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) با صداى بلند خطبه خواند و فریاد زد: یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤ من بقلبه ! لا تغتابوا المسلمین ، و لا تتبعوا عوراتهم ، فانه من تتبع عورة اخیه تتبع الله عورته ، و من تتبع الله عورته یفضحه فى جوف بیته !؟
((اى گروهى که به زبان ایمان آورده اید و نه با قلب ! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمائید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش مى سازد، و در دل خانه اش رسوایش مى کند))!.
و در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد: من مات تائبا من الغیبة فهو آخر من یدخل الجنة ، و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النار!: ((کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسى است که وارد بهشت مى شود و کسى که بمیرد در حالى که اصرار بر آن داشته باشد اولین کسى است که وارد دوزخ مى گردد))!.
و نیز در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله ) مى خوانیم : الغیبة اسرع فى دین الرجل المسلم من الا کلة فى جوفه !:
((تاءثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است ))!.
این تشبیه نشان مى دهد که غیبت همانند خوره که گوشت تن را مى خورد
و متلاشى مى کند به سرعت ایمان انسان را بر باد مى دهد، و با توجه به اینکه انگیزه هاى غیبت امورى همچون حسد، تکبر، بخل ، کینه توزى ، انحصارطلبى و مانند این صفات زشت و نکوهیده است روشن مى شود که چرا غیبت و از بین بردن آبرو و احترام مسلمانان از این طریق این چنین ایمان انسان را بر باد مى دهد (دقت کنید).
روایات در این زمینه در منابع اسلامى بسیار زیاد است که با ذکر حدیث دیگرى این بحث را پایان مى دهیم امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: من روى على مؤ من روایة یرید بها شینه ، و هدم مروته ، لیسقط من اعین الناس ، اخرجه الله من ولایته الى ولایة الشیطان ، فلا یقبله الشیطان !:
((کسى که به منظور عیبجوئى و آبروریزى مؤ منى سخنى نقل کند تا او را از نظر مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خودش بیرون کرده ، به سوى ولایت شیطان مى فرستد، و اما شیطان هم او را نمى پذیرد))!.
تمام این تاءکیدات و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العاده اى است که اسلام براى حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعى مؤ منان قائل است ، و نیز به خاطر تاءثیر مخربى است که غیبت در وحدت جامعه ، و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد، و از آن بدتر اینکه غیبت عاملى است براى دامن زدن به آتش کینه و عداوت و دشمنى و نفاق و اشاعه فحشاء در سطح اجتماع ، چرا که وقتى عیوب پنهانى مردم از طریق غیبت آشکار شود اهمیت و عظمت گناه از میان مى رود و آلودگى به آن آسان مى شود.
4-مفهوم غیبت
((غیبت )) چنانکه از اسمش پیدا است این است که در غیاب کسى سخنى گویند، منتهى سخنى که عیبى از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى ، در اعمال او باشد یا در سخنش ، و حتى در امورى که مربوط به او است مانند لباس ، خانه ، همسر و فرزندان و مانند اینها.
بنابراین اگر کسى صفات ظاهر و آشکار دیگرى را بیان کند غیبت نخواهد بود. مگر اینکه قصد مذمت و عیبجوئى داشته باشد که در این صورت حرام است ، مثل اینکه در مقام مذمت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاهرنگ یا کوسه !
به این ترتیب ذکر عیوب پنهانى به هر قصد و نیتى که باشد غیبت و حرام است ، و ذکر عیوب آشکار اگر به قصد مذمت باشد آن نیز حرام است ، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه .
اینها همه در صورتى است که این صفات واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلا وجود نداشته باشد داخل در عنوان ((تهمت )) خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگینتر است .
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : الغیبة ان تقول فى اخیک ما ستره الله علیه ، و اما الامر الظاهر فیه ، مثل الحدة و العجلة ، فلا، و البهتان ان تقول ما لیس فیه :
((غیبت آن است که درباره برادر مسلمانت چیزى را بگوئى که خداوند پنهان داشته ، و اما چیزى که ظاهر است مانند تندخوئى و عجله داخل در غیبت نیست ، اما بهتان این است که چیزى را بگوئى که در او وجود ندارد)).
و از اینجا روشن مى شود عذرهاى عوامانه اى که بعضى براى غیبت مى آورند مسموع نیست ، مثلا گاهى غیبت کننده مى گوید این غیبت نیست ، بلکه صفت او است ! در حالى که اگر صفتش نباشد تهمت است نه غیبت .
یا این که مى گوید: این سخنى است که در حضور او نیز مى گویم ، در حالى که گفتن آن پیش روى طرف نه تنها از گناه غیبت نمى کاهد بلکه به خاطر ایذاء، گناه سنگینترى را به بار مى آورد.
5-علاج غیبت و توبه آن
((غیبت )) مانند بسیارى از صفات ذمیمه تدریجا به صورت یک بیمارى روانى درمى آید، به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى کند، و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است .
اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى زند بپردازد، انگیزه هائى همچون ((بخل )) و ((حسد)) و ((کینه توزى )) و ((عداوت )) و ((خود برتربینى )).
باید از طریق خودسازى ، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتائج شومى که ببار مى آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد.
سپس در مقام توبه برآید، و از آنجا که غیبت جنبه حق الناس دارد اگر دسترسى به صاحب غیبت دارد و مشکل تازه اى ایجاد نمى کند، از او عذرخواهى کند، هر چند بصورت سر بسته باشد، مثلا بگوید من گاهى بر اثر نادانى
و بیخبرى از شما غیبت کرده ام مرا ببخش ، و شرح بیشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه اى شود.
و اگر دسترسى به طرف ندارد یا او را نمى شناسد، یا از دنیا رفته است ، براى او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى سازد.
6-موارد استثناء
آخرین سخن درباره غیبت اینکه قانون غیبت مانند هر قانون دیگر استثناهائى دارد، از جمله این که گاه در مقام ((مشورت )) مثلا براى انتخاب همسر، یا شریک در کسب و کار و مانند آن کسى سؤ الى از انسان مى کند، امانت در مشورت که یک قانون مسلم اسلامى است ایجاب مى کند اگر عیوبى از طرف سراغ دارد بگوید، مبادا مسلمانى در دام بیفتد، و چنین غیبتى که با چنین نیت انجام مى گیرد حرام نیست .
همچنین در موارد دیگرى که اهداف مهمى مانند هدف مشورت در کار باشد، یا براى احقاق حق و تظلم صورت گیرد.
البته کسى که آشکارا گناه مى کند و به اصطلاح ((متجاهر به فسق )) است از موضوع غیبت خارج است ، و اگر گناه او را پشت سر او بازگو کنند ایرادى ندارد، ولى باید توجه داشت این حکم مخصوص گناهى است که نسبت به آن متجاهر است .
این نکته نیز قابل توجه است که نه تنها غیبت کردن حرام است ، گوش به غیبت دادن ، و در مجلس غیبت حضور یافتن آن نیز جزء محرمات است ، بلکه
طبق پاره اى از روایات بر مسلمانان واجب است که رد غیبت کنند، یعنى در برابر غیبت به دفاع برخیزند، و از برادر مسلمانى که حیثیتش به خطر افتاده دفاع کنند، و چه زیبا است جامعه اى که این اصول اخلاقى در آن دقیقا اجرا شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : دستورهاى ششگانه اى که در دو آیه فوق مطرح شده هرگاه به طور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مى کند، نه کسى مى تواند به عنوان خود برتربینى دیگران را وسیله تفریح و سخریه قرار دهد، و نه مى تواند زبان به عیبجوئى این و آن بگشاید، و نه با القاب زشت
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]