از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(حرمت علیکم المیته والدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیرالله به والمنخنقه و الموقوذه و المتردیه و النطیحه وما اکل السبع الا ماذکیتم وما ذبح علی النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلکم فسق ):(اما آن خوردنیهایی که برشما حرام شده : گوشت مردار و خون و گوشت خوک و گوشت حیوانی است که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده و حیوانی که خفه شده ویا بوسیله ضربه مرده و یا سقوط کرده و یا بوسیله شاخ حیوانی دیگر مرده و یا حیوانی که درندگان از آن خورده اند، مگر آنکه آن را زنده بیابید و ذبح کنید و آنچه به رسم جاهلیت برای بتها ذبح شده و نیز اینکه اموال یکدیگر را بوسیله چوبها بین خودتقسیم کنید، اینها بر شما حرام شده است و انجام این اعمال گناه و فسق می باشد)،(میته )هر حیوانی است که بدون ذبح مرده باشد و (دم )یعنی خون ریخته شده و گوشت خوک نیز چون نجس است ، و نیز هر حیوانی که موقع ذبح نام خدا بر آن برده نشده ، اینها حرامند و پنج مورد بعدی یعنی حیوان خفه شده وضربه خورده و از بلندی ساقط شده و یا با ضربه شاخ حیوان دیگر زخمی شده ویاشکار پرندگان ، اینها مصادیق میته و مردار هستند و در آخر استثناء شامل همه این موارد می شود، یعنی اگر هر کدام از این حیوانهارا زنده یافتید و ذبح کردید،آنگاه حلال هستند، یعنی اگر چهار رگ حیاتی آنها قطع شود، آنگاه بمیرند، دراین صورت حلالند و (نصب )یعنی قرار دادن چیزی در جای بلند و برجسته و(نصیب ) و جمع آن (نصب ) به معنای سنگی است که در جاهلیت آن رامی پرستیده اند و گرداگرد کعبه نصب می کردند و حیوانات خود را برای آن و برروی آن ذبح می نمودند. و(ازلام )به معنای ترکه چوبهائی است که بوسیله آنها در جاهلیت قمارمی کردند و عمل تقسیم به وسیله ترکه چوب یا قداح این بوده که حیوانی را سهم بندی می نمودند و آنگاه برای تشخیص اینکه هر کس چقدر سهم می برد چوبهارا یکی پس از دیگری بیرون می کشیدند و (قسم )به معنای جدا کردن بهره ونصیب است ، و جمله (ذلکم فسق )ممکن است شامل همه فقرات مذکور شود و یافقط شامل دو مورد اخیر باشد ،چون جمله (الا ماذکیتم )این فراز را از بقیه جداکرده است و این معنا به صواب نزدیکتر است ،(الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون ):(امروز کفار از ضدیت با دین شما مأیوس شدند، پس دیگر از آنها نترسید و تنها از من بترسید)،از مقایسه صدر و ذیل آیه نتیجه می شود که تحریم خوراکیها و در آخر هم ذکر اینکه اگر کسی از روی اضطرار از آنها بخورد، گناهی نکرده ،نشان می دهد که این عبارات کامل و تمام است و لذا جمله میانی جمله ای معترضه است که نه ارتباطی با صدر آیه دارد ونه با ذیل آن و اینکه رسول خدا(ص ) دستور داده این جمله را مابین دو تای دیگر قرار دهند و یا نویسندگان وحی چنین کرده اند به هر صورت مدخلیتی دربحث ندارد،چون بدیهی است که حرام شدن گوشت حیوانات که قبلا هم درسوره های دیگر نازل شده بوده ، امری نیست که بواسطه آن دین کامل شودو کفارمأیوس گردند. و اکثر قریب به اتفاق روایاتی که در شأن نزول این آیه وارد شده ،این معنا راتأیید می کند که این قسمت از آیه در زمانی نازل شد که حضرت رسول خدا(ص )از حجه الوداع مراجعت می کردند و در مکان غدیر خم در مورد ولایت علی (ع ) به مردم سفارش نمودند، یعنی روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت و روایت غدیر خم متواتر است و جای شکی در آن نیست . و بدیهی است که این روز روزی است مشتمل بر خیری کثیر و فائده ای بی نظیر و آن مأیوس شدن کفار از زوال دین است ،چون کفار در آرزوی تغییر وتبدیل دین بودندومی پنداشتند با مرگ پیامبر(ص ) دین هم رو به زوال می نهد،اماخداوند با نصب ولی و جانشین بعد از پیامبر(ص ) موجبات حفظ و دوام و بقاءآن را تا آخرالزمان فراهم آورد و مسلماچنین امری باعث نومیدی کفار می گردد وکلمه (فلا تخشوهم واخشونی )نهی ارشادی است و می فرماید: دیگر جایی برای ترسیدن از کفار باقی نمانده و این آیه در مقام تهدید است نه منت گزاری ،چون مراد از خشیت از خدا در این آیه ترس خاصی است ، چون ترس از خدا در هرحالی واجب است و اختصاص به وضع خاص ندارد. و مراد از ترس خاص در این جمله ترس از خاموش شدن نور دین ومسلوب شدن این نعمت و موهبت به دست کفار است و خدا به هیچ علتی این نعمت را زایل نمی کند، مگر کفران به آن (ومن یبدل نعمه الله من بعد ما جاءته فان الله شدید العقاب )(2)،(هرکس نعمت خدا را بعد از آنکه به او رسید تغییر دهد پس همانا خداوند شدید العقاب است ، لذا خداوند مسلمانان را از کفران نعمت ولایت بر حذرمی دارد، (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا):(امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خودرا بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم )، بدیهی است این فرازاز آیه نیز متصل و مربوط به فراز قبلی است ، یعنی دنباله همان جمله معترضه است و معنای اکمال و اتمام معنای نزدیک بهم است ، چون کمال هر چیز عبارت است از اینکه غرض از وجود آن چیز حاصل شود و تمام بودن چیزی منتهی شدن آن به حدی است که دیگر احتیاج به چیزی خارج از خود نداشته باشد . و مراد از اکمال دین ،کامل شدن مجموع معارف و احکام تشریعی است که امروز مطلبی به آنها اضافه شده و آنها را کامل کرده و (نعمت ) امری معنوی وواحد است که خداوند آن را در آن روز خاص تمام و کامل گردانیده است ونعمت برای هر چیز عبارت است از نوع چیزهایی که با طبع آن چیز سازگار باشدو از آن امتناع نکند، پس همه چیزهایی که خدا به انسان داده و او را به قرب الهی نزدیک می کند نعمت است وگرنه نقمت خواهد بود،یعنی اگر انسان از امکانات خود در جهت عبودیت و قرب خدای تعالی استفاده کند،اینها برای او نعمت هستند و اگر از آنها در مسیر غلط استفاده کند و از خدا فاصله بگیرد ،برای اوباعث عذاب و نقمت می باشند، لذااگر انسان نعمت را در راه بندگی خدا مصرف کند و روح عبودیت در آن بدمد و آن را در تحت ولایت خدا که همان تدبیرربوبی او بر شئون بندگان است قرار دهد، آن وقت نعمت خواهد بود و لازمه این سخن آن است که نعمت حقیقی همان ولایت الهی باشد ،پس دین اسلام هم چون مشتمل بر ولایت خدا و رسول او وولایت صاحبان امر می باشد از این جهت نعمت خداست ،آن هم نعمتی که به هیچ وجه قابل مقایسه با نعم دیگرنیست ، و اینکه فرمود: نعمت را تمام گردانیدم به جهت آنست که ولایت خدانسبت به بندگان تمام نمی شود، مگر به وسیله ولایت رسولش وولایت رسولش نیز تمام نمی شود مگر به ولایت اولی الامر و ولی که بعد از رحلت آن حضرت وبه اذن خدای سبحان زمام این سرپرستی و تدبیر را در دست می گیرد که شرح اولی الامر هم در آیه 59 سوره نساء گذشت و همچنین در آیه 55 این سوره نیزبه توضیح آنان که همان اختران تابناک آسمان ولایت می باشند، خواهیم پرداخت ،(انشاءالله )،(فمن اضطر فی مخمصه غیر متجانف لاثم فان الله غفور رحیم ):(پس آن مواردی که گفتیم حرام است ، در حال اختیار حرام می باشد ،اما اگر کسی درمحلی که قحطی است ناچار شود به مقداری که از گرسنگی نمیرد،بخورد،بدون آنکه قصد گناه نماید و به آن متمایل گردد، ایرادی ندارد، چون خدا آمرزنده ومهربان است )،(مخمصه )یعنی قحطی و گرسنگی و (تجانف ) یعنی تمایل از ریشه (جنف )، یعنی (میل پاهای شخص به طرف خارج ) اخذ شده است و (اثم )یعنی گناه و عمل بدی که تأخیر زندگی سعادتمندانه را به دنبال دارد و اینکه در آخرمی فرماید: خداآمرزنده و مهربان است ، نمایانگر این نکته است ، این حکم ،حکم اولی نیست ، حکم اولی همان حرمت است بلکه حکمی ثانوی و مخصوص زمانی است که شخص مسلمان اگر از آن محرمات سد جوع نکند از گرسنگی می میرد، دوم اینکه حکم جواز، محدود به اندازه ای است که از مردن جلوگیری کند و ناراحتی گرسنگی را بر طرف نماید و سوم اینکه صفت مغفرت و رحمت همانطور که مایه محو بعضی از گناهان می شود، همچنین گاهی متوجه خودحکم می گردد،آن را بر می دارد ،مثل همین مورد که خدای متعال حکم حرمت رابرداشته است تا اگر کسی از روی ناچاری گوشت مردار را بخورد گناه نکرده باشد و مستوجب عقاب نیز نگردد. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : بسم الله
سلام

در باره آیه سوم از سوره مائده گفته میشود که میتوان قسمت ...الیوم اکملت لکم دینکم... تا ...الاسلام دینا... را همچون یک جمله معترضه دانست یعنی میتوان این قسمت را که بگمان آنها خودش معنی مستقل دارد از آیه برداشت بدون اینکه در معنی باقی عبارات آیه گسستی حاصل گردد.(مثلا در ترجمه تفسیر المیزان ج 5 ص272)



جمع بندی ما از موارد مشابه و مرتبط نشان میدهد که این نظر بر خلاف آنچه که در نگاه سطحی اول نشان میدهد صحیح نیست. دلیل آنهم بطورخلاصه اینستکه در آن صورت بلافاصله پس از "ذلکم فسق" عبارت "فمن اضطر فی مخمصه غیر متجانف لاثم ..." را خواهیم داشت که با "فمن" (با فا) شروع میشود در صورتیکه باید با "الا" شروع میشد و به "مواد" اشاره میکرد. مانند الگوی آیه 119 سوره الانعام. نمیتواند در طرف اول "مواد" حرام معرفی شود در طرف استثنا "افراد".از روی مسامحه گفته میشود استثنا.

در حقیقت استثنا (به لفظ دقیق نحوی) نخواهد شد چرا که حروف استثنا عبارتند از :

"الا.غیر.سوی.عدا.خلا.حاشا.ماعدا.ماغدا." و "فا"ی تفریع نیز نخواهد شد چرا که قبل از آن "مواد" حرام شمرده و معرفی میشوند و ذکری از افراد مومن و تسلیم به این فرمان الهی نبوده است و طبق هیچ الگویی نخواهد شد.



در آیه 119 از سوره انعام میفرماید: "...قد فصل لکم ما حرم علیکم الا ما اضطررتم الیه ...". درهر دو طرف منظور "مواد" است.آنچه "مواد"حرام اعلام شده در طرف مقابل "آنچه" حلال اضطراری است قرار میگیرد. حرف "ما" در عبارت "ماحرم علیکم" و حرف "ما" در عبارت "مااضطررتم" منظور است. از همین الگو نمونه دیگری در سوره آل عمران آیه 93 است آنجا که میفرماید:"...کل الطعام کان حلا لبنی اسرائیل الا ما حرم اسرائیل علی نفسه...".



الگوی دیگری که در هر دو طرف افراد مخاطب هستند از جمله آیه 173 سوره البقره است. در این قبیل آیات (چه در خود آیه و چه از آیه قبلی)خطابات مستقیم با مومنین شروع میشود و تاکید بر روی افراد هم هست: "...حرم علیکم..." همینطور درآیه 145 انعام "...علی طاعم یطعمه...". در این الگو با "فمن" (با فا) استثنای افرادی که ضمن اعتقاد به حرام بودن اضطرارا مرتکب خوردن حرام میشوند بیان میگردد.



اشاره کلمه "فصل" در آیه 119 سوره انعام سوره 6 بسیار پربرکت است زیرا ما را متوجه این حقیقت میکند که اقلام خوراکیهای حرام در سوره مائده سوره 5 بیشترین تعداد میباشد. بعبارت دیگر در سوره مائده تفصیل محرمات بیشترین صورت خود را دارد لذا به شایستگی بیان "اکمال دین" را در این آیه میبینیم.آیات دیگری که خوراکیهای حرام را اعلام میکنند حاوی تعداد اقلام کمتر میباشند.



در سوره مائده آیه 3 با "حرمت علیکم" شروع میشود یعنی با "آنچه" حرام اعلام میگردد. پس باید مطلبی در مورد انسانها و مومنین و مسلمین گفته شود تا استثنای از افراد موجه باشد این مطلب همان "...الیوم اکملت لکم و رضیت لکم الاسلام دینا" است.پس از امر به تسلیم مومنین به امر و نهی خداوند است که بعنوان استثنا اعلام میشود اگر کسی از بین مومنین و مسلمین مجبور شد میتواند از آن "مواد" حرام اعلام شده بخورد. اتصال و چیده شدن عبارات هر آیه ناگسستنی و بی بدیل است.



توجه بیشتر حاکی از این است که اگر عبارات میانی آیه 3 سوره مائده را برداریم و داشته باشیم:

"حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ...و ماذبح علی النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلکم فسق فمن اضطر فی مخمصه غیر متجانف لاثم فان الله غفور رحیم" با مجموعه عبارات نازیبا و غیر منطقی روبرو میشویم.



آیا گفتن اینکه "حرام شد بر شما گوشت مردار و ... و این کار(ها)تان فسق است (سپس) پس اگر کسی مضطر شد و متمایل به گناه نبود خدا بخشنده است" عبارتی است که در شان قرآن باشد؟ آیا زیبنده است دستور طولانی تحریم با فعل امر مجهول و اعلام پایانی فسق بودن در پی خود استثنای قاطعی با "الا" و یا امر به تسلیم صریح نداشته باشد؟ با حرف ربط "فا" شرایط اضطراری و استثنایی را بیان کند؟! آیه ذیل از سوره انعام با اعلام فسق بودن کاری مشابه آیه 3 را ملاحظه کنیم:



وَ لَا تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلىَ أَوْلِیَائهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لمَُشرِْکُونَ(121)



گفته میشود که اعلام حرام بودن چند تکه گوشت چقدر اهمیت دارد که تکمیل رسالت تلقی شود.

خیلی ساده است چرا ما عقاید خام خواری را راحت کنار میگذاریم و از آنها مایوس میشویم؟



مگر خوردن همین گوشت خوک باعث نشده است که انسانهای بسیاری خصوصیات اخلاقی خاصی پیدا کنند که ما مسلمانان تحمل زندگی با آنها را نداریم؟ افرادی که بطور خلاصه جز به لذات دنیوی خود نمی اندیشند و در این راه از کشتن دیگران و فسق و فجور ابایی ندارند. البته که احکامی از دین قبلا اعلام و اجرا میشده است."الیوم" روزی است که با بیان مفصل احکام خوراکی های حرام دین تکمیل میشود.چه زیباست اعلام خبر شام آخر عیسی در اواخر همین سوره مائده.بیانی در اشاره به پایان دین.زیبایی اتصال و ترتیب آیات در هر سوره.



از طرف دیگر بعضی عبارات قرآنی به جهت روانی و شیوایی و کوتاهی میتواند و میتوانسته در بین مومنین علی الخصوص مومنین صدر اسلام و از همه مهمتر خود شخص رسول الله بعنوان اصطلاح و خلاصه گفتار شخصی استفاده شود. لذا بعید نیست آمدن عبارت "الیوم اکملت لکم دینکم" در خطبه

منسوب به حضرت رسول در جمع مومنین در آخرین سال حیاتشان استفاده اصطلاحی و شخصی باشد. برای تمام مومنین مانوس با قرآن این حالت ممکن است رخ بدهد علی الخصوص برای مومنینی که زبان ملی آنها عربی باشد.



در هر صورت عبارات هر آیه اتصال ناگسستنی دارند و چینش و اتصال فعلی این آیات در هر سوره نیز در حقیقت بیان مجموعه ای از حقایق مرتبط است.رعایت این اصل و اصل کلیت قرآن هنگام برداشت از قرآن ظهور یک شجره طیبه خواهد بود که رشد آن با عمل صالح است و در دنیا و آخرت میوه میدهد. باذن ربها
والسلام
اسکندر مرادی
quranmizan.com
ابراهیمی (داور) : 1- دلیلی مبنی بر اینکه لزوما تمامی جملات یک آیه به هم متصل هستند و در ارتباطند وجود ندارد و خداوند می تواند برای فهماندن مطلبی از این روش استفاده کند.
2- مر این آیه شریفه در قرار گرفتنش در این جاى خاص و سپس دلالتش بر معنا عجیب است، براى اینکه اگر در صدر آیه یعنى جمله (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ ... ذلِکُمْ فِسْقٌ) دقت کنى و آن گاه ذیل آن را بر آن اضافه نمایى که می فرماید: «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» خواهى دید که آن صدر براى خود کلامى است تام و اصلا در افاده معنا هیچ حاجتى و توقفى بر آیه (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ ...) ندارد. جان کلام اینکه از این راهى که گفتیم به خوبى متوجه می شوى که آیه شریفه آیه اى است کامل، همانطور که آیات سوره هاى انعام و نحل و بقره که بیانگر محرمات از خوردنی ها قبلا نازل شده بودند، در إفاده معنایش مستقل و کامل بودند؛ در سوره بقره می فرمود: «إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ، فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» و آیه سوره انعام و نحل نیز مثل این آیه است.
3- در الدر المنثور (ج 2 ص 258) که نوشته سیوطی بوده و از علمای اهل تسنن است آمده است: از عبد بن حمید از شعبى نقل کرده که گفته است: «آیه شریفه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...) وقتى بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد که آن جناب در عرفه بود و چون آن حضرت از هر آیه اى که خوشش می آمد دستور می داد در آغاز سوره اش جاى دهند، این آیه را در اول سوره قرار دادند» آن گاه شعبى اضافه کرده که جبرئیل به آن جناب تعلیم می داد که هر آیه را در کجا جاى دهد.
4- یه مى‏فهماند که مراد از دین مجموع معارف و احکام تشریع شده است چیزى که هست امروز مطلبى بر آن معارف و احکام اضافه شده، و مراد از «نعمت» هر چه باشد امرى معنوى و واحد است، و کانه ناقص بوده، یعنى اثرى که باید نداشته، امروز آن نعمت ناقص تمام شد، و در نتیجه امروز آن معارف و احکام اثرى که باید داشته باشند دارا شده است. حال خود مخاطب می تواند بفهمد که بیان چند حکم حرمت گوشت نمی تواند باعث اتمام و اکمال دین است. در واقع این نظر خنده دار است و نشان از نوعی مغالطه برای عوض کردن اصل مفهوم است. اگر بیان حرمت گوشت باعث اکمال و اتمام دین باشد پس چرا خداوند در آیات دیگر که این حرمت را بیان نموده است سخنی از اکمال و اتمام دین نیاورده است.
5- چه خوب است که برادران اهل تسنن، غرض ورزی را کنار گذاشته و به دنبال کشف حقیقت باشند تا بتوان با تعاملی مفید بین شیعه و اهل تسنن، معنای صحیح و واحدی را از قرآن فهمید.
گوینده این نظر بهتر بود که نظر علامه طباطبایی را کامل و با دلایلشان نقل کرده و بعد بر دلایل ایشان انتقادهای مستند و متقنی می کردند نه اینکه مقداری از نظر ایشان را گفته و بعد با دلایل ضعیف و بعضا بی اساس نظر ایشان را رد کرده و نظر ضعیف خود را بیان نمایند.
قرآن کریم می فرماید: و لا تقف ما لیس لک به علم. یعنی در چیزی که علم ندارید پیروی نکنید و نظر ندهید. خوب بود که گوینده این نظر به این آیه توجه کرده و آن را سرلوحه خود قرار دهند.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني
وقتی اسلام ظهور کرد کفّار أعم از مشرکین و یهودیها و مسیحیها علیه این به مبارزه برخواستند، سرّش این بود که یا آن سنّت خود را الهی می‌دانستند مثل یهودیها و مسیحیها و یا مرضیّ خدا می‌دانستند نظیر مشرکینی که می‌گفتند اگر خدا راضی به بت‌پرستی ما نبود جلو این بت‌پرستی را می‌گرفت. مشرکین هم در اثر آن تعصب و رسومات جاهلی این شرک را صحیح می‌دانستند و هم سرانشان در اثر حفظ منافع مادّیشان این شرک را حفظ می‌کردند و این را حقّ می‌پنداشتند چه اینکه یهودیها و مسیحیها هم آن دین محرّف را حقّ می‌پنداشتند، مشرکین به یکدیگر می‌گفتند که ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾[1] می‌گفتند که بروید و این بتها را حفظ بکنید، بت‌پرستی و حفظ بتها یک امریست که باید شما روی آن تصمیم بگیرید، همان‌طوری که خداوند درباره امور مهم می‌فرماید: ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور﴾[2] آنها هم می‌گفتند: ﴿إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ وقتی خدا می‌فرماید: ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ یعنی این یک کاری است که باید رویش تصمیم گرفت«من الأمور التی ینبغی أن یعزم علیها» البته هر کاری با تصمیم و اراده انجام می‌گیرد، ممکن نیست که یک فاعل مختار یک کار بی‌إراده انجام بدهد مگر اینکه مورد کار باشد نه مصدر کار ولی آن کارهای مهم را قرآن می‌فرماید این جزء عزم الأمور است یعنی باید تصمیم گرفت، یعنی باید فکر کرد باید مشورت کرد همه جوانب را بررسی کرد بعد رویش مسمّم شد که اگر خطری هم رخ داد تحمّل کرد، این را می‌گویند «عزم الأمور» ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور﴾ آنها هم می‌گفتند: ﴿إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ ﴿امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ این مراد ماست، مقصود ماست، حفظ این بت‌پرستی و بتان مقصود ماست، پس این را حقّ می‌دانستند. یهودیها و مسیحیها هم که می‌گفتند: ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَیٰ﴾[3] آنها خود را حق می‌دانستند. پس هم مشرکین هم یهودیها هم مسیحیها دین خود را حق می‌دانستند و اسلام را امر باطل، گاهی رسول الهی را به جنون گاهی به ساحر بودن گاهی به کاهن بودن گاهی به شاعر بودن رجم می‌کردند و متّهم می‌کردند و مسمّم بودند که دین خودشان را حفظ بکنند و تصمیم گرفته بودند که این اسلام را به هر وضعی است نابود کنند. از اینکه دوتا تصمیم داشتند قرآن چنین خبر داد، تصمیم برای نگهداری و نگهبانی دین خود با این جمله سورهٴ «ص» ثابت می‌شود می‌گفتند: ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ که این آیهٴ شش سورهٴ «ص» است. درباره خاموش کردن چراغ اسلام که این را باطل می‌پنداشتند می‌گفتند باد خاموش کرد، چه در سورهٴ «توبه» چه در سورهٴ «صفّ» با یک تفاوت کوتاهی خدا فرمود: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾[4] یا ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾[5] تفاوتی که بین سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صفّ» هست یکی﴿أَن یُطْفِئُوا﴾ یکی ﴿لِیُطْفِئُوا﴾ امّا ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ یکی هم﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾ یا ﴿یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَه﴾[6] یکی ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾[7] یکی ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ اینها تفاوتهای این دو آیه است که یکی در سورهٴ «توبه» است و دیگری در سورهٴ «صف». این «یریدون» که فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد که اینها مستمرّاً در این صددند که این چراغ الهی را خاموش کنند از آن طرف خدا به پیغمبر و مؤمنین می‌فرماید: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾[8] از این طرف می‌فرماید مشرکین در این صدد هستند که نور الهی را خاموش کنند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ خب پس آنها دوتا تصمیم داشتند؛ یکی نگهداری و نگهبانی بتکده و بت‌پرستی و بتان که خدا در این زمینه نقل فرمود: ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ یکی هم تصمیم براندازی نظام اسلامی داشتند که﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این اراده‌شان را با تمهید مقدّمات محقق می‌کردند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾[9] در این اراده خاموش کردن هم مشرکین نقش داشتند هم کافران لذا در یک قسمت فرمود خداوند نورش را تمام می‌کند ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ و نور خود را تمام می‌کند ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾[10] معلوم می‌شود مشرک تا به این حدّ رسیده است و کافر هم تا به این حدّ، برای خاموش کردن نور اسلام گاهی از راه تهدید نظیر محاصره اقتصادی یا محاصره‌های نظامی شروع می‌کردند گاهی هم با نیرنگ، از راه نیرنگ هم در مسلمین می‌خواستند نفوذ کنند هم درباره خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) غافل از اینکه ممکن است که بعضی از انسانهای ساده‌لوح فریب بخورند ولی رهبرشان که پیغمبر معصوم(صلوات الله و سلامه علیه) است ممکن نیست فریب بخورد، خداوند از این طمع و نیرنگ اینها هم پرده برداشت فرمود اینها تلاش و کوشش می‌کنند﴿لَیَفْتِنُونَکَ﴾ تا ﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾[11] آنها می‌کوشند که در تو نفوذ کنند که تو یک مطلبی را فریه ببندی، افطراء ببندی برای ما، وحی را عوض بکنی ـ معاذ الله ـ آن‌گاه دوست صمیمی تو خواهند شد کاری با تو ندارند ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾[12] آنها علاقه‌مندند که یک مقداری سازش نشان بدهی تا آنها با تو بسازند، نحوه این مداهنه هم این است که گاهی گفتند حکم خدا را عوض بکن، بتها را سدّ نکن یا گفتند که بیائید ما در دین سازش می‌کنیم یک سال شما بتها را بپرستید یک سال ما خدا را، سال بعد شما بتها را بپرستید سال دیگر ما خدا را که این آیه سورهٴ «جحد» نازل شد که خدا به پیغمبرش فرمود: ﴿قُلْ یَاأَیُّهَا الْکَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّم ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾[13] وقتی کسی در کوفه سؤال کرد از یک عالمی و تفسیر گوئی که سرّ این تکرار چیست؟ این آمده مدینه خدمت امام صادق(سلام الله علیه) عرض کرد سرّ این تکرار سورهٴ «جحد» چیست؟ که خدا فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الْکَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّم ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾ سرّش چیست؟ حضرت فرمود این سرّ نفی پیشنهاد آنهاست، پیشنهاد آنها همین چهار ضلعی بود. به پیغمبر عرض کردند که یک سال شما بتهای ما را بپرستید یک سال ما خدای تو را، بار دیگر شما بتهای ما را بپرستید بار دیگر ما خدای شما را می‌پرستیم، این پیشنهاد چهار ضلعی را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دادند و وحی هم آمد این أضلاء چهارگانه را ابطال کرده است وقتی این حرف را معصوم(سلام الله علیه) در مدینه به این شاگردش فرمود و این هم حرف را آورد به کوفه به آن عالم و سؤال کننده گفت، گفت این یک تحفه و توشه و سوغات حجاز است، این حرف حرف تو نیست و حرف عراق نیست حرف حجاز است یعنی رفتی مدینه از اهل بیت(سلام الله علیه) سؤال کردی»
به هر تقدیر آنها گاهی با محاصره اقتصادی و مانند آن در شعب أبی طالب خواستند موفّق بشوند نشدند، گاهی با نیرنگ که پرده‌های این نیرنگ در سورهٴ «القلم» آمده است ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾[14] در سورهٴ «جحد» آمده است ﴿قُلْ یَاأَیُّهَا الْکَافِرُونَ﴾ دیدند که خدا إبطال کرده است، در سورهٴ «إسراء» دارد که آنها تلاش و کوشش می‌کنند که﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾[15] بعد فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً٭ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾[16] و مانند آن. خب پس همه این نیرنگها را قرآن ـ کریم افشاء کرد و إبطال کرد، فرمود آنها تلاش و کوشش آنها این نبود که حالا بیایند سرزمینی از شما بگیرند یا خانه‌های شما را مصادره بکنند، تمام تلاشش و کوشش آنها این است که دین شما را از شما بگیرند، اینها دشمن شما نیستند دشمن وحی هستند، دشمن آورنده وحی هستند دشمن مبدأ وحی هستند لذا ذات اقدس الهی از اینها به عنوان اینکه اینها عدوّ خدایند عدوّ ملائکه و جبرئیل هستند و عدوّ پیغمبرند یاد کرد، گرچه در بعضی از آیات دارد که «هٰولاء» این کفّار أعداء شما هستند، عدوّ مبین شما هستند امّا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ﴾[17] کسی که دشمن خدا و ملائکه خدا و جبرئیل(علیهم صلات و علیهم السلام) باشد خدا دشمن اوست، جبرئیل که دیگر با اینها نجنگید که، اینها وحی را از جبرئیل(سلام الله علیه) که پیک ذات اقدس الهی است می‌دانستند بو‌سیله إخبار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لذا با خدائی که این وحی را فرستاد، با ملائکه‌ای که﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[18] پیکهای این وحی‌اند، با جبرئیل(سلام الله علیه) که مسئول رسمی پیک است مخالفند لذا با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مخالف هستند و با مسلمین هم مخالف هستند، پس مخالفت آنها مخالفت اقلیمی نیست مخالفت آب و خاک و معدن نیست، مخالفت عقیده است که با این دین مخالفند و برای خاموش کردن این دین هم از هر فرستی استفاده کرده‌اند، برابر این دو آیه سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صف» اینها دائماً در فکر خاموش کردن بودند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[19] ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[20] این برای مشرکین، امّا از آن طرف در قبال جریان این مثلث مشموم شرک و یهودیّت و مسیحیّت ذات اقدس الهی توحید را ترسیم کرد فرمود این توحید در قبال آن مثلّث مشموم نیست و همه اینها را نابود خواهد کرد، هر جا سخن از این بود که﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ هم در همان آیه فرمود﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾[21] هم در آیه بعد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾[22] فرمود آنها می‌خواهند این نور را خاموش کنند خدا پیغمبرش را فرستاده که به پایان برساند این هدف را، نظیر انبیاء دیگر نیست که﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقّ﴾[23] باشد، یا ﴿قَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقّ﴾[24] باشد، أنبیای الهی اگر شهید شدند خاتم انبیاء نبودند ولی این پیغمبر اگر رخت‌بربندد بدون خلف خاتم أنبیاست، دیگر کسی شایسته مقام نبوّت نیست قهراً دین از روی زمین برداشته می‌شود این با آن هدف اصلی آفرینش سازگار نیست که این با آن برهان عقلی که بشر بدون دین نخواهد بود هماهنگ نیست لذا فرمود آنها می‌خواهند دین را خاموش کنند ولی ذات اقدس الهی پیغمبر فرستاده تا دین را جهانی کند و این را براساس اراده تکوینی این کار را کرده نه براساس اراده تشریعی، این کار را به خود اسناد داد، اراده تشریعی این است که خدا از بشر چیزی را بخواهد مولا وقتی از عبد چیزی را طلب می‌کند به آن می‌گویند اراده تشریعیه امّا اگر مولا اراده کرد که خودش کاری را انجام بدهد این دیگر اراده، اراده تکوینی است، خداوند از ما خواست و اراده کرد که ما عبادت کنیم اطاعت کنیم این اراده‌ها تشریعی است تخلّف‌پذیر هم هست چون اراده مکلّف متخلّل است بین اراده خدا و تحقّق امورات چون خدا اراده کرد که ما با میل و اراده و آزادی و انتخاب و اختیار خود کار انجام بدهیم لذا گاهی معصیت می‌شود گاهی اطاعت امّا اگر خدا اراده کرد که خودش کاری را انجام بدهد این دیگر اراده تشریعیّه نیست این اراده تکوینیّه است، فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾[25] خود خدا این کار را کرده است، خود خدا به منظور اینکه این اسلام را بر همه ادیان پیروز کند پیغمبر فرستاده است، خب اگر خود خدا چنین کاری را کرده است در قبال اینکه آنها﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[26] خدا با همه امکاناتی که دارد این دین را حفظ می‌کند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در همین سوره‌ای که به خواست خدا در آینده به آن آیاتش می‌رسیم فرمود: ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾[27] اینها هر وقت رفتند آتش جنگ روشن کنند خدا خاموش کرد. خب آنها فتنه بر انگیختند یا براساس مسائل اقتصادی محاصره کردند یا بر اساس مسائل نظامی خونریزی که راه انداختند یا بر اساس مسائل تهمت هتک حیثیت کردند خدا پرده برداری کرد فرمود: ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ هر وقتی که اینها آتش جنگ را روشن کردند خدا خاموش کرد چه جنگهای داخلی یک طرفه سیزده ساله در مکّه چه جنگهای رسمی دو جانبه مکّی مدنی در مدینه، فرمود هر وقت که اینها آتش جنگ را روشن کردند خدا خاموش کرد امّا هر وقت خدا نور الهی را روشن کرد آنها خواستند خاموش کنند﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾[28] در همه این موارد خدا به خود اسناد می‌دهد فرمود: ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ یا ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾[29] ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : خیلی عالییست

2) : بسیار عالی و استدلالی است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  فاطمه نصيري خليلي
برگزیده تفسیر نمونه:
اعتدال در استفاده از گوشت-
آنچه از مجموع بحثهاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى‏شود این است که روش اسلام در مورد بهره‏بردارى از گوشتها- همانند سایر دستورهایش- یک روش کاملا اعتدالى است، یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مى‏خوردند، و یا همانند بسیارى از غربیهاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرمها چشم پوشى نمى‏کنند، و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مى‏دانند، بلکه گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفر نباشد حلال کرده و روى روشهاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشتها شرایطى مقرر داشته است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
برگزیده تفسیر نمونه:
روز اکمال دین کدام روز است-
منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ آنچه تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده‏اند و روایات متعددى از طرق معروف اهل تسنن و شیعه آن را تأیید مى‏کند و با محتویات آیه کاملا سازگار است این که: منظور روز غدیر خم است، روزى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله امیر مؤمنان على علیه السّلام را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که آیین اسلام به تکامل نهایى خود رسید و کفار در میان امواج یأس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان بى‏نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتخاب و از مردم براى او بیعت گرفته شد یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینى است ریشه‏دار و پایدار.
نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مى‏گوید: «خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد، و نیز وعده داده آیینى را که براى آنان پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد».
در این آیه خداوند مى‏فرماید: آیینى را که براى آنها «پسندیده»، در روى زمین مستقر مى‏سازد، با توجه به این که سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضیت لکم الاسلام دینا» که در آیه مورد بحث، در باره ولایت على علیه السّلام نازل شده، چنین نتیجه مى‏گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه‏دار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد، زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است، و به عبارت روشن‏تر اسلام در صورتى عالمگیر مى‏شود که از مسأله ولایت اهل بیت جدا نگردد.
مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با آیه مورد بحث استفاده مى‏شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین، و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آیینى که مورد رضایت خداست.
این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...» جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على علیه السّلام به جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نصب شد و به مضمون جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الاسلام دینا آیین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » برگزیده تفسیر نمونه
در آغاز این سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهارپایان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد شده این آیه در حقیقت همان استثناهایى است که وعده داده شد، در اینجا حکم به تحریم یازده چیز شده است.
نخست مى‏فرماید: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ).
«و همچنین خون» (وَ الدَّمُ) «و گوشت خوک» (وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ). «و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بتها و اصولا به غیر نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).
«و نیز حیواناتى که خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ).
خواه بخودى خود و یا بوسیله دام و خواه بوسیله انسان این کار انجام گردد چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى‏فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند «و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ).
در تفسیر قرطبى نقل شده که در میان عرب معمول بوده که بعضى از حیوانات را به خاطر بتها آنقدر مى‏زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى‏دانستند! «و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند» (وَ الْمُتَرَدِّیَةُ).
«و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطِیحَةُ).
«و حیواناتى که بوسیله حمله درندگان کشته شوند» (وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ).
سپس به دنبال تحریم موارد فوق مى‏فرماید: «اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهد بود» (إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ).
در زمان جاهلیت بت‏پرستان سنگهایى در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نصب» مى‏نامیدند در مقابل آنها قربانى مى‏کردند و خون قربانى را به آنها مى‏مالیدند، و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند اما «نصب» چنین نبودند، اسلام در آیه مورد بحث این گونه گوشتها را تحریم کرده و مى‏گوید: «حیوانهایى که روى بتها یا در برابر آنها ذبح شوند همگى بر شما حرام است» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ).
روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى.
نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه آمده آنهاست که بصورت «بخت‏آزمایى» ذبح و تقسیم مى‏گردیده و آن چنین بوده که: ده نفر با هم شرط بندى مى‏کردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر، که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در کیسه مخصوصى مى‏ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى‏آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى‏افتاد سهمى از گوشت برمى‏داشت، و چیزى در برابر آن نمى‏پرداخت، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند، این چوبه‏هاى تیر را «ازلام» مى‏نامیدند، اسلام خوردن این گوشتها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد، بلکه به خاطر این که جنبه قمار و بخت‏آزمایى دارد و مى‏فرماید: «و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه‏هاى تیر مخصوص بخت‏آزمایى» بر شما حرام شده است (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ).
روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهاى «فعالیتهاى حساب نشده اجتماعى» و برنامه‏هاى خرافى در آن جمع مى‏باشد.
و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى‏فرماید: «تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِکُمْ فِسْقٌ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حمزه خان بيگي - فی ظلال القرآن = شهید سید قطب
بیان حکم مردار و خون وگوشت خوک قبلاً گذشت‌، و به هنگام توضیح آیة ١٧٣ سوره بقره، از فلسفه قانون الهی در این زمینه‌، سخن رفت‌. دانش بشری چه به فلسفه این تحریم رسیده باشد و چه نرسیده باشد، دانش الهی بیان فرمود‌ه است‌که این خوردنی‌ها پاک و پاکیزه نیست‌. همین حکم به تنهائی بسنده است‌. چراکه خدا جز چیزهای‌کثیف و ناپاک را، و یا چیزهائی راکه برای زنـدگی انسـانها از لحاظی زیـانمند باشد، حرام

نمی‌فرماید. انسانها چه بدین ناپاکی و زیانمندی پی برده باشند و یا پی نبرده باشند ... اصلاً آیا انسانها همه چیزهائی راکه مضرّ و یا مفید هستند، شناخته‌اند؟‌!

و امّا حیواناتی‌که به هنگام ذبح آنها نام غیر خدا بر آنها برده شده است و به نام د‌یگرا‌ن سر بریده شده‌انـد، گوشتشان حرام است‌، چون پیش از هر چیز با ایـمان ناسازگار و ناجور است‌. چه ایـمان‌، یـزدان را یگانه می‌داند، و او را در الوهیّت یگانه می خواند، و بر ایـن یگانگی‌، مقتضیات یگانگی را مـترتّب می‏‎گرداند. نخستین چیز از این مقتـضیات این است‌: باکمال نیّت و پندار و با تمام عمل وکردار، توجّه تـنها و تـنها به آفریدگار یکتا باشد و بس. در هر عملی و در حر کتی‌، تنها نام یزدان را بر زبان راند و تنها او را فریاد داشت و به‌کمک خواند. هر حرکتی و هر عملی تنها به نام یزدان جهان آغازگردد ... لذا هر چه به نام غیر خدا آغازگردد و هر چه نام غیرخدا بر آن فریاد داشته شود، و هر چه نامی غیرنام خدا بر آن برده شود، همچنین هر چه نه نام خدا و نه نام دیگران بر آن برده شود، حـرام خواهد بود. زیرا چنین‌کاری از پایه ویران است‌، چون مخالف ایـمان است‌. اصلاً همچون کاری از ایـمان برنمی‌جوشد و برنمی‏آید. بدین لحاظ ناپاک است و به ناپاکهای محسوسی همسان مردار، و خون‌، وگو‌شت و خوک‌، ملحق می شود و می‌پیوندد.

و امّا حیوانی‌که خفه شده است‌، و حیوانی‌که باکتک می‌میرد، چه با چو گان و چماق و چه باتخته و چـوب و چه با سنگ و غیره مرگ آن در رسد، و حیوانـی‌که پرت شده باشد، چه ازکوهی و چه از سطح بامی و چه از بالا به چاهی و غیره در افتاده باشد، و حیوانی‌که توسط حیوانات دیگر شاخ زده شده باشد و بمیرد، و حیوانی‌که درندگان آ‌ن را شکارکرده و از آن خورده باشند ... همه اینها مردار بشمار است‌، هنگامی‏‎که زنده بدا‌ن نرسند و هنوز روح در بدن باشد آن را ذبح نکنند. امّا اگر روح در بدن‌چنین‌حیواناتی باشد و ذبح‌گردد، حلال است‌. قید

«‌الاّ ما ذکّیتم»‌.

مگر حیوانی‌که‌آن‌را ذبح کرده باشید.

بدان خاطر ذکر شده است‌که این شبهه را از میان برداردکه نکند حکم جداگانه‌ای چنین حیواناتی داشته باشند.

درباره نحوه ذبح چنین حیواناتی‌، اقوال فقهی مـختلفی موجود است‌. راجع به خود حیوان ذبح شده نیز احکام گوناگونی در میان است‌. برخی از اقوال‌، حیوانـی را ذبیحه و حلال بشمار نمی‌آوردکه بگونه‏ای زخمی و یا کتک خورده و یاکوفته وکوبیده شده باشدکه چنین زخم وکتک وکوفتگی‌، حیوان مصیبت زده را سریعاً بکشند یا قطعاً موجب مرگ وکشـته شـدن آن‌گردد. چنین حیوانی اگر هم ذبح شود، جزو ذبیحه حلال‌گوشت بشمار نمی‌آید. در مقابل چنین اقوالی‌، اقوال دیگری است‌که بیانگر این واقعیت است‌که اگر به چنین حیوان مصیبت زده‌ای برسند و هنوز روح در بدن داشته باشد و ذبح‌گردد، ذبیحه حلال‌گوشت بشمـار است‌، نوع مصیبت وکیفیت وکمیت آن هر چه و هرگو‌نه باشد، مهم نیست ... تفصیل چنین احکامی را باید درکتابهای ویژه فقهی جست و خواند.و امّا حیواناتی‌که روی نُصُب سر بریده می‌شدند - نُصُب تنهائی بودندکه درکعبه قرار داشتند و مشرکان درکنار آنها حیواناتی را ذبح می‌کردند و خون آنها را در جاهلیت بر روی بتها می‌پاشیدند - و همسان چنین حیواناتی بشمارند همه حیواناتی‌که در هر جا و هر زمانی‌که باشد و درکنار بتها و بت‌گونه‌ها سر بریده شوند، چنین ذبیحه‌هائی حرام است‌، حتی اگر هم به نام خدا سربریده شوند، زیرا در آن‌، معنی شرک‌وانـباز برای خدا است‌.

هم اینک چیزی‌که مانده است و باید از آن سخن‌گفت‌، ازلام است‌. ازلام تیرهائی بودندکه در اقدام به کاری و یا ترک‌کاری‌، از انها نظرخواهی (بخت آزمائی‌) می‌کردند. این تیرها سه تا برابر روایتی‌، و هفت تا بنابه روایت دیگری بودند. همچنین در قمار مشهور عربها، بکارگرفته می‌شدند، وگوشت شتری را با آن تـقسیم می‌کردندکه برای قمار تهیه می‌دیدند. هریک از قمار بازان تیری داشت‌. آنها را به چرخش وگردش و بالا و پائین می‌انداختند. هنگامی که از داخل‌کیسه یا ظـرف ویژه‌، تیر یکی از آنان بیرون می‌آمد؛ به اندازة سهم آن تیر ازگوشت شتر را می‏‎برد.

یزدان سبحان تقسیم‌گوشت شتر را با چنین تـیرهائی تحریم فرمود، چه نوعی از قمار حرام‌، بشمار است‌، و گو‌شتهائی را تحریم نمودکه با این نوع قمار تـقسیم می‌شد و بدین شیوه ردو بدل می‌گردید.

( فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)

کسی که در حال گرسنگی نـاچار شـود (‌از مـحرمات سابق چیزی بخورد تا هلاک نشود) و متمایل بـه گناه نباشد (‌و عمداً نخواهد چنین کند، مانعی ندارد) چرا که خداوند بخشنده مهربان است (‌و از مضطرّ صرف نظر می‌کند و برای او مقدار نیاز را مباح می‌نماید)‌.

کسی‌که بر اثر مخـمصه‌، یعنی‌گرسنگی‌، درمانده‌گردد و از تلف شدن خود بترسد، چنین‌کسی می‌تواند از ایـن حیوانهای حرام تغذیه‌کند، اگر قصدگناه نداشته باشد و نخواهد مرتکب حرام شود. آراء فقهاء درباره اند‌ازه خوردن از این چیزهای حرام‌، متفاوت است‌: آیـا تـنها باید به اندازه حفظ حیات و رهائی از مرگ بخورد؟ یا بدان اندازه‌که او را بسنده باشد و سیرگردد؟ یا این‌که می‌تواند برای دفعات دیگری نیز اندوخته‌کند و با خود بردارد، اگر از نبودن خوراک هراس داشته باشد؟ ... ما خویشتن را بدین شروح و تفاصیل وارد نـمی‌سازیم‌. این ما را بس‌که بدانیم در این آئین آسانی و سبک‌گرفتن است‌، و در ضـرورتها و نـیازمندیها، احکام ویـژه ضرورتها و نیازمندیها را عطاء و مبذول می‌دارد و سختگیری نمی‌کند و به تنگنا نمی‌اندازد. به همراه آن کار و بار را بطورکلی به نـیت نـهان‌، و پـرهیزگاری واگذار به یزدان‌، حواله می‌دهد. پس‌کسی‌که به خوردن چنین چیزهای حرامی دست یازد و درمـانده باشد، و نیّت او تغذیه از چیزهای حرام نبوده و قصد انجام بزه و گناه را نداشته باشد، در این صورت هیچگونه‌گناهی و

عقابی ندارد:

( فان الله غفور رحیم ) .

چه خداوند بخشاینده مهربان است‌.

درباره خوراکیهای حرام‌، سخن را به پایان می‏بریم، تا بتوانیم بگو‌نه ویژه‌ای اندکی در برابر چیزهائی بایستیم که در لابلای آیه تحریم جای‌گرفته‌اند. از جـمله ایـن فرموده خداوند بزرگوار را وراندازکنیم‌:

(‌الیوم یئس الّذین‌کفرُوا من دینکُم فلا' تخشوهُم وآخشون .‌ألیوم‌ أکملتُ ‌لکُم دینکُم و أ‌تمتُ علیکُم نـعمتی ، و زضیتُ لکُم‌الاٍسلام دیناً ) .

از امروز کافران از (‌نـابود کردن‌) دیـن شـما مایـوس گشته‌اند (‌و می‌دانند این دین ماندگار و جاودانه است‌)‌، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروزه (‌احکام‌) دین شما را برایتان کامل کردم و (‌با عزّت بخشیدن بـه شما و استوار داشتن گامهایتان‌) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند بـرای شما برگزیدم.

این بخش آخرین و واپسین چیزی است‌کـه از قرآن نازل شده است تا تکمـیل رسـالت و اتـمام نـعمت را اعلان دارد. این است‌که عمر با بینش تیز و با دل به خدا رسیده‌، احساس می‌کندکه روزگار عمرکوتاه و چند روزه پیغمبر بر این‌کره خاکی بسر رسیده است‌. اوکه ادای امانت‌کرده است‌، و تبلیغ رسـالت فرموده است‌، و جز ملاقات یزدان چیزی باقی نـمانده است ... این است‌که عمر ‌گریه سر می‌دهد، چون دل او احساس می‌کندکه روز فراق نزدیک شده است‌. این واژه‌های هراس‌انگیز در ضمن آیه‌ای طنین‌انـداز می‌گردندکه موضوع آنها تحریم و تـحلیل برخی از حیوانات است‌، و در روند سوره‌ای قرار می‌گیرندکه مشتمل بر مطالب و مقاصدی است‌که از آنها سخن به میان آوردیم ... معنی این چه چیز است‌؟ یکی از معانی آن ایـن است‌که‌: شریعت اسلام مجموعه‌ای است تجزیه‌ناپذیر. مجموعه ‌کاملی است‌. همه چیز در آن به هم ربط و پیوند دارد، اعم از چیزهائی‌که اختصاص به جهان‌بینی و ایدئولوژی دارد، و چیزهائی‌که مربوط به مراسم دینی و شعائر عبادی است‌، و چیزهائی‌که با حلال و حرام پیوند پیدا می‌کند، و تمام اموری‌که به مقررات اجتماعی و قوانین دولتی اختصاص دارد، همه و همه یکسان و برابرند. همه‌ این چیزها در مـجموعه‌ای قرار داردکه «‌آئین‌» والائی است‌که خداوند بزرگوار راجع بدان، در این آیه می‌فرماید:

او آن را کامل‌گرداند‌ه است‌. بلی ایـن دیـن هـمان «‌نعمت‌» سترگی است‌که خداوند سبحان خطاب به مومنان می‌فرماید: او آن را برای ایشان اتمام بخشیده است‌. آری در این آئین چیزهائی‌که به جهان‌بینی و ایدئولوژی مربوط است‌، و چیزهائی‌که به مراسم دینی و شعائر عبادی منوط است‌، و چیزهائی‌که به حلال و حـرام اختصاص دارد، و چیزهائی‌کـه به مقررات اجتماعی و قوانین دولتی پیوند پیدا می‌کند، همه و همه برابر و همسان هستند، و همه‌ آنها رو یهمرفته برنامه ربانی‌ای را پدیدار و برقرار می‌سازندکه خداونـد آن را برای مومنان پسند کرده است و بدان خشنود است‌، و بیرون رفتن از زیر بار جزئی از این برنامه، همچون شوریدن برکّل این برنامه، شوریدن بر این «‌دین‌» و به پیروی از آن بیرون شدن از این آئین است‌.

( ‌الیوم یئس الّذین‌کفرُوا من دینکُم) ٠

از امروزکافران از(‌نـابود کردن‌) دین شما مایوس گشته‌اند (‌و می‌دانند این دین ماندگار و جاودانه است‌)‌. کافران ناامید گشته‌ا‌ند از این‌که این آئـین را باطل و پو‌چ ‌گردانند، یا ناقص و معیوب نمایند، و یـا تـحریف کنند و به‌کژ راهه‌کشانند. مگر نه این است‌که یـزدان این آئین راکامل‌گردانده است‌، و ماندگار و جاودانه‌اش نموده است‌، و ایـن‌کمال و دوام را تضمین فرموده است‌؟‌! کافران ممکن است که در نبردی و در دوره‌ای بر مسلمانان ییروزکردند، ولی بر این آئین نمی‌توانند چیره شوند. این دین یگانه آئـینی ا‌ست‌که مـصـون و محـفوظ مانده است و می‌ماند، وکهنگی و فراموشی نشناخته است و نمی‌شناسد؛ ونـهان و پـنهان نـمانده

است و نمی‌ماند، و دست تحریف و تبدیل نیز به ‌گرد آن نرسیده است و نمی‌رسد، هر چندکه دشـمنان ایـن آئین به‌کرّات و به مرّات خواسته‌اند آن را تحریف و تبدیل‌کنند، و با حرص و آز درباره آن به نیرنگ پرداخته‌اند و به دوز وکلک نشسته‌اند، و هر چندکه مسلمانان در برخی ا‌ز عصور، سخت‌گرفتار نادانـی بوده‌اند و به ژرفای چاه جهالت افتاده‌اند ... ا‌مّا یـزدان مهربان هرگز زمین را از وجود گروهی خالی و محروم نمی‌فرمایدکه با این آئین آشنا باشند و دیـن خدا را بشناسند و در راه دفاع و نگاهداری آن مبارزه‌کنند و برزمند،‌و این‌آئین مجّسم‌درآنان شود وبا وجود ایشان‌کاملاً مفهوم و محفو‌ظ‌گردد و سالم در دست ایشان بماند تا آنگاه‌که آن را به‌گروه بعدی تسلیم و تحو‌یل دهند ... خداوند راست فرموده است‌که کافران از نابودکردن این آئین مایوس و ناامیدکشته‌اند!

(فلا' تخشوهُم واخشون)‌.

پس ازآنان نترسید و از من بترسید.

کافران هرگز نمی‌توانـند به خود ایـن آئـین زیـان و لطمه‌ای برسانند، و هرگز هم نمی‌توانند بر مسـلمانان چیره شوند و زیانی بدیشان برسانند، مگر زمـانی‌که مسلمانان از این آئین منحرف شوند، و مجسّمه‌گویا و زنده‌ای از آن نباشند، و به وظائف ومقتضیات آن عمل نکنند، و نصوص و اهداف چنین آئـینی را در زندگی خود پیاده ننـمایند.

این رهنمود الهی برای مسلـانان مدینه‌، تـنها محدود بدان نسل نیست‌. بلکه خطابی است همگانی به همه کسانی‌که مومن باشند در هر مکـانی و زمـانی‌که زیست‌کنند. می‌گوئیم‌: خطاب به هـمه ‌کسانی است‌که مومن باشند.کسانی‌که راضی به همه چیز این دیـن هستند، همه چیزی‌که خدا بدان راضی است‌. مسلمانانی که رضایت‌کامل شاملی از همه چیز این آئین دارند، و همه چیز این آئین را برنامه سراسر زندگی می‌سازند. تنها این چنین‌کسانی مومن هستند:

( الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی. وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا )

امروزه (‌احکام‌) دین شما را برایتان کامل کردم و (‌بـا عّزت بخشیدن بـه شـما و استوار داشـتن گامهایتان‌) نعمت خود را برشما تکمیل‌نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.

امروز ... روزی‌که این آیه در آن در حجة‌الوداع نازل گردید ... خداوند این دین راکامل فرمود‌، دیگر برای افزون‌طلب افزونی در آن وجود ندارد. و نعمت بزرگ خود را با این برنامه‌کامل شامل‌، بر مومنان اتـمام بخشید، و «‌اسلام‌» را به عنوان دینشان پسندید و بدان خشنودگردید. در این صورت‌کسی‌که اسـلام را به عنوان برنامه زندگی خود برنگزیند و نپسندد، او چیزی را رها می‌سازدکه پسند نمی‌کندکه یزدان سبحان آن را برای مومنان برگزیده است و پسندیده است‌.



*

انسان مومن در برابر این واژگان شـگفت‌انگیز می‌ایستد و چنانکه باید نی‌تواند حقائق بزرگ و رهنمودهای ژرف ومقتضیات و وظائف را از مد نظر بگذراندکه در لابلای آنهانهفته است‌.

انسـان مومن نخست در برابر تکـمیل ایـن آئـین می‌ایستد. کاروان اینان را از مـد نـظر مـی‌گذرانـد: کاروان رسـالتها و پـیغمبریها را، وکاروان انبیاء و مرسلین را.کاروانی‌که از سپیده دم بامداد بشریّت به راه افتاده است‌. از زمان نـخستین پیغمبر، حضرت آدم علیه الاسلام تا واپسین پیغمبر، حضرت محمّد)صلى الله علیه و آله و سلم) ایـن راه را طی کرده است‌. آخرین رسالت‌، رسالت پـیغمبر امّی مکتب نرفته‌ای است‌که برای همه انسانها فرستاده شده است ... هنگامی‏‎که انسان مومن، در برابر ایـن کـاروان دور و دراز و دیـرآهـنگ درگذر زمان می‌ایستد، چه چیز می‏‎بیند؟ این‌کـاروان بهم پـیوسته طولانی را ورانداز می‌کند و می‌بیند.کاروان هدایت و نور را پیش روی خود مشاهده می‌کند.نشانه‌های راه و علائم راهنمائی را در طـول جاده می‏‎بیند. یکایک پیغمبران پیش از خاتم‌الانبیاء را می‌بیندکه هر یک از آنان تنها برای قو‌م خود فرستاده شده‌اند. همه رسالتهای پیش از رسالت واپسین را می‌بیندکـه هر یک برای مرحله‌ای از زمان آمده است‌. هر یک از رسالتها، رسالت ویژه‌ای و برای مجموعه‌ای از مردمان ویژه‌ای و در محیط ویژه‌ای بوده است‌. بدین سبب هر یک از آن ییغمبریها مـحدود به ظروف و شراط خود، و متحول با فضای زمان و مکان خویش بوده است‌. همه آنـها مردمان را به پرستش معبود یگانه‌ای خواند‌ه‌اندکه توحید نامیده می‌شود. و جملگی آنـها انسـانها را به پرستش یگانه این معبود یکتا دعوت‌کرده‌اند که دیـن گفته می‌شود. همگی آنها مردمان را فرا خوانده‌اند تنها از این معبود یگانه قوانین زندگی را دریافت دارنـد و فقط این معبود یگانه را بپرستندکه اسلام نـامیده می‌شود. امّا با وجـود این‌، هر یک از آنها شریعتی برای واقعیّت زندگی داشته است‌که متناسب با وضع مردمان‌، و چگو‌نگی محیط‌، و حالت زمان‌، وکیفیت شرائط بوده است‌.

تا آنگاه‌که خدا خواسته است رسالتها و پیغـبریهایش را پایان بخشد. در این وقت با ارسال پیغمبر خاتم برای مردمان‌، رسالتی را برای مجموعه «‌انسـانها» فرو می‌فرستد. رسالتی که برای دسته ویـژه‌ای از مـردمان نیست‌، مـردمانی‌که در محیط ویژه‌ای و در زمان ویژه‌ای و در شرائط ویـژه‌ای زیست می‌کنند ... ایـن رسالت «‌انسانها» را از فراسوی شرائـط و محیط‌ها و زمانها مخاطب قرار می‌دهد. چرا که با فطرت انسـانها صحبت می‌کند، فطرتی‌که دگرگون نمی‌شود وتبدّل و تغیّر و تحوّل نمی‌پذیرد:

( فطرة الله الّتی فطر الناس علـیهـا، لاتبدیل لخـلق الله‌، ذلک الدّینُُُُُُ القیِّّمُُُُ ) .

این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است‌. نـــباید سـرشت خـدا را تـغییر داد (‌و آن را از خداگرائی به کفرگرائی‌، و از دینداری بـه بـی‌دینی‌، و از راستروی به کجروی کشـاند)‌. این است دیـن و آئـین محکم و استوار.

یزدان جهان در این رسالت‌، شریعتی را تعیین و تبیین فرموده است‌که همه جوانب زندگی «‌انسان‌» را از هر نظر دربرمیگیرد، و همه تلاشها و فعّّالیّتهای زندگی را در مد نظر می‌دارد، و برای آنها مقررّّات‌کلّی و قواعد اساسی را وضع می‌کند، حتی برای تلاشها و فعّالـیّتـهائی که در زندگی، با تغییـر زمان و مکان‌، متحوّّل و مـتغیّّر می‌گردند و فراز و نشیب می‌پذیرند و ترقّی و پیشرفت حاصل می‌کنند. همچنین برای امور و شؤون مادّی و معنوی تغییرناپذیر و ثابت زندگی هم احکام و قوانین جزئی وکلّی دارد ... این شریعت با قوانین و مقرّرات کلّی و با احکام تفصیلی خود، نـیازمندیهای زندگی «‌انسان‌» را پیش چشم داشته و پیش چشم می‌دارد، از زمان نخستین رسـالت تـا آخر زمان‌. ایـن شـریعت ضابطه‌ها و رهنمودها و ساماندهیها داشته است و دارد، تا زندگی بتوا‌ند بر این محور و داخل این چهارچوب استمرار و رشد و ترقّی و نوگرائی و نوآوری داشته و داشته باشد... خداوند سبحان به مومنان می‌فرماید:



الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا) )

امروزه (‌احکام‌) دین شما را برایتان کامل کردم و (‌بـا عزّت بخشیدن بـه شـما و استوار داشـتن گامهایتان‌) نعمت خود را برشما تکمیل نمودم واسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.

در این خطاب، یزدان جهان تکمیل عقیده و تکمیل شریعت را به همراه یکدیگر اعلان می‌فرماید. عقیده و شریعت با یکدیگر دین است‌. مومن نبایدگمان بردکه این دین دارای نقصی بوده است و می‏‎بایست تکمیل شود تا نـقص از میان برخیزد. یا این‌که‌ کوتاهی در این آئین شده است‌، و لازم بوده است‌که چیزی بر آن افزوده‌گردد. یا این‌که این آئین یک آئـین محلی یـا زمانی بوده است و تحوّل و ترقّی مـی‌طلبیده است ... ا‌گر مومن چنین‌گمانی ببرد، مومن نیست‌! معترف به صدق و صدا‌قت خدا هم نیست‌! خشنود به چیزی نیست که خدا آن را برای مومنان پسندیده است و راضی بدان بوده است‌ !

شریعت زمان نزول قرآن‌، شریعت همه زمـانها است‌. زیرا برابر شهادت وگواهی خدا، شریعت زمان نزول قرآن‌، شریعت دیـنی است‌که آئـین «‌انسـان‌» در هر زمانی و در هر مکانی است‌، نه این‌که آ‌ئین‌گروهی از آدمیزادگان در میا‌ن نسـلی از نسلـها و در مکانی از مکانها بوده باشد، هـمانگو‌نه‌که سـایر پیغمبران و پیغمبریها چنین بوده‌اند. بدین معنی برای مجموعه‌ای از انسانها آمده‌اند و محدود به چارچوبی از ازمـنه و امکنه بوده‌اند.

احکام تفصیلی فرود آمده‌اند تا برای همیشه آنگونه‌که هستند بمانند و ماندگار شوند. ارکان و اصول‌کلّی نیز فرود آمده‌اند تا چارچوبی شوند که در داخـل ایـن چارچوب زندگی انسانها تا آخر زمان رشد و ترقی‌کند، و از این چارچوب خارج نشود. چراکه زندگی اگر از این چارچوب بیرون رود، از چارچوب ایمان بدر رفته است‌!

یزدانی‌که «‌انسـان‌» را آفریده است و می‌دانـد چه انسانی را آفریده است‌، او است‌که. این دیـن را برای انسان پسندکرده است و بدان خشنود گشته است‌، آن دینی‌که مشتمل بر این شریعت است‌. کسی نـخواهد گفت‌که‌: شریعت دیروز، شریعت ا‌مروز بشمار نمی‌آید، مگرکسی که گمان برد که او ا‌گـاه‌تر از نـیازمندیهای انسان و احوال و اوضاعشان از یزدان جهان است‌!

بار دوم مومن در برابر اتمام نعمت خدا بر مومنان‌، به وسیله تکمیل این دیـن‌،‌که نـعمت تمام و سترگ و بزرگی است می‌ایسـتد. نـعـمتی‌که در حقیقت تولد «‌انسان‌» و رشد وکمال او را به تصویر می‌کشد. چه «‌انسان‌» وجود ندارد پیش از این‌که خدای خود را بدانگونه بشناسدکه این دین او را بدو معرفی‌کرده است و شناسانده ا‌ست‌. و پیش از این‌که دنیائی راکه در آن زندگی می‌کند بدان صورت بشناسدکه این دین آن را بدو معرفی‌کرده است و شناسانده است‌. و قبل از آن‌که خود را، و نقـش خود را در این هستی‌، وکرامت خویش را در نزد خداوندگارش بشناسد، بدانگونه‌که همه اینها را در پرتو دینی می‌شناسدکه پـروردگارش آن را برای او پسندیده است واظهار رضایت از آن فرموده است‌. «‌انسان‌» اصلاً وجود ندارد، پـیش از آن که در پرتو پرستش یزدان یگانه از پـرستش بندگان، آزاد و رها نگردد، و پیش از آن‌که به مساوات حقیقی دست نیابد. بدینگونه‌که شریعت او از ساختار یزدان‌، و برآمده از سلطه خدای منّان باشد، نه ناشی از ساختار کسی و نه برآمده از سلطه ‌کسی‌.

قطعاً «‌انسان‌» وقتی‌که چنین حقائق بزرگی را بد‌انگونه می‌شناسدکه این آئین آن را به تصویر می‌کشد، آغاز تولّد «‌انسـان‌» است‌. اگر انسـان بدینگونه خدا را نشناسد، ممکن است‌که «‌حیوان‌» یا «‌طرح انسان‌» باشد و راه انسان شدن را بپیماید! امّا انسان به صورت‌کامل «‌انسان‌» نمی‌گردد، مگر با شناخت این حقائق بزرگی‌که قرآن آن را به تصویرکشیده است‌[3]‌.

پیاده‌کردن دین بدین شکل اصلی در زندگی بشری‌، «‌انسـانیت‌» کـامل «‌انسـان‌» را تـحقّّق می‏‎بخشند. «‌انسانیّّت‌» کامل انسان را تحقّّق می‏بخشد بدانگاه‌که با جهان‌بینی اعتقادی درباره خدا و فرشتگان وکتابهای آسمانی و پیغمبران و روز قیامت‌، انسـان را از دائـره شعور حیوانـی بیرون می‌کشد شعوری ‌که جز مـحسوسات را درک نـمی‌کند. او را از دائـرة شعور حیوانی بیرون می‌آورد که جز محسوسات را درک نمی‌کند، و به دائره «‌فـهم‌» انسانی مـی‌کشاند و وارد می‌گرداندکه هم محسوسات را درک می‌کند و هم فراتر از محسوسات را فهم می‌نماید. به جهان دیدنی و به جهان نادیدنی پی می‏‎برد. دنیای مادّّه و دنیای ماورای مادّّه را مشاهده می‌کند، و آنگاه انسـان را از تـنگنای احساس و شعور محدود حیوانی نجات می‌بخشد[4]. انسانیّّت‌کامل را برای انسان پیاده می‌کند، بدانگاه‌که او را با توحید یزدان‌، از بندگی بندگان بیرون می‌آورد و به بندگی خدای یکتای جهان می‌رساند، و او را برابر با مردمان می‌کند و آزاد و رها از یوغ دیگران می‌سازد و او را سر بلند در پیش انسانها می‌نماید، و نـمی‌گذارد جز در برابر یزدان‌ کرنش برد و به خاک مذلّت افتد. او تنها خدای را پرستش می‌کند، و تنها از خدا، برنامه و شریعت و سیستم را دریافت می‌دارد، وتنها بر خدا توکّل می‌کند وتـنها از خدا می‌هراسـد وبیمناک می‌گردد[5]. انسانیّت انسان را با برنامه الهی تـحقّق می‏بخشد، بدانگاه‌که تلاشها و پویشهای انسان را بالا می‏‎برد وکششها و انگیزه‌های وی را پاکیزه می دارد، و نــیرو و توان او را در مسـیر خوبی و سازندگی و اوج‌گیری‌، و برتری برکششها و لذائذ و رفتار حیوانی‌، گرد می‌آورد[6].

حقیقت نعمت یـزدان موجود درایـن آئـین را درک نمی‌کند و ارزش آن را نـمی‌دانـدکسی‌که حقیقت جاهلیت را نشناخته باشد و بلاهای آن را نـچشیده و ندیده باشد - جاهلیّت در هر زمانی و در هر مکانی‌، عبارت است از برنامه زندگانی‌ای‌که خدا آن را ننهاده و پی نیفکنده است -‌کسی‌که جاهلیت را شناخته است و بلاهای آن را چشـیده است‌، بلاهای جاهلیّت در جهان‌بینی و ایدئولوژی را، و بلاهای آن در واقعیّت زندگی را -‌چنین‌کسی احساس می‌کند و می‌فهمد و می بیند و می‌داند و درک می‌کند و می‌چشد حقیقت نعمت یزدان موجود در این آئین را.

کسـی‌که بلاهای‌گمراهـی وکوری را، و بلاهای سرگردانی و آشفتگی و پراکندگی را، و بلاهای هدر رفتن و سسـتی و شل و ولی موجود در معتقدات جاهلیت و جهان‌بینی‌ها و انـدیشه‌های آن را در هر زمانی و در هر مکانی می‌شناسد و مـی‌چشد، چنین کسی نعمت ایمان را می شناسد و می‌چشد[7].

کسی‌که بلاهای طغیان و سرکشی و هوا و هوس را، و بـلاهای‌کورکورانه دست و پـا زدن و پریشانی و نابسامانی را، و بلاهای کوتاهی کردن و زیـاده‌روی نـمودن را در همه سازمانهای زندگی جاهلی‌، می‌شناسد و می‌چشد، او است‌که نعمت زندگی در سایه ایمان و برابر برنامه اسلام را می شناسد و می‌چشد[8]‌.

عربهائی‌که نخستین بار مخاطب این قرآن بوده‌ا‌ند، این واژه‌ها را می‌شناختند و درک می‌کردند و می‌چشیدند. چه مفاهیم آنها در زندگانیشان مجسّم بود، مجسّم در زندگانی نسلی‌که مخاطب این قرآن قرارگرفته بودند. آنان جاهلیت را دیده و چشیده بودند. جـهان‌بینی‌های اعتقادی جاهلیّت را دیـده و چشیده بودند. اوضاع اجتماعی جاهلیّت را دیده و چشیده بودند. اخلاق فردی و اجتماعی جاهلیت را دیده و چشیده بودند. از دیدن و چشیدن همه اینها و امتحان‌کردن آنها، پی می‏بردند به حقیقت نعمتی‌که یزدان با اعطاء ایـن آئـین‌، بدیشان بخشیده بود، و به حقیقت لطف یزدان در حق خود پی می‏بردند، لطفــی که بوسیله ارمغان داشـتن اسلام بدیشان، انجام پذیرفته بود.

اسلام بود که ایشان را از ژرفای دره جاهلیّت برداشته بود، و از جاده رو به بالا حرکتشان داده بود، تا آنان را بدان قله سر بفلک کشیده والا رسانده بود، همانگو‌نه‌ که در سرآغاز سوره نساء‌ گفتیم‌. بناگا٥ آنان خود را بالای قله سربفلک‌کشیده والا دیدند و مشـاهده‌کردندکـه دارند از آن بالا بالاها به سـایر ملتهای سرزمینهای پیرامون خود می‌نگرند، هم بدانسان‌که‌گذشته خود در زمان جاهلیّتشان را ورانداز می‌نمایند.

اسلام ایشان را از ژرفای دره جاهلیّت برگرفت ودر جهان‌بینی‌های اعتقادی راجع به ربوبیّت و مـعبودیّت بتها، فرشتگان‌، جن‌، سـتارگان‌، پـیشینیان‌، و در سائر افسانه‌های ساده و یاوه و خرافه‌های سبک و بی‌ارج‌، دستشان راگرفت و رهنمودشان‌کرد، تا ایشان را به افق توحید و یگانه‌پرستی بکو‌چاند و منتقل‌گردانـد، افق ایمان به یزدان یگانه‌، توانا، چیره‌، مهربان، شنوا، بینا، آگاه‌،‌کاملاً دادگر، نزدیک و پاسخگو‌ئی‌که مـیان او و بندگان، واسطه‌ای در میان نـیست‌، و هـمگان بندگان اویند و همگان بردگان او. این بودکه یزدان آنان را از زیرسلطه جادوگری وغیبگوئی‌، وسـلطه ریـاست و برتری جوئی، همان روز آزادشان ساخت‌که ایشان را از سلطه گمان و خرافه آزاد و رها ساخت‌.

اسلام عربها را از ژرفای جاهلیّت اوضـاع اجتماعی بر گرفت و والائی بخشید. آنـان را از امـتیازات و اخلافات طبقاتی نجات داد، و از عـادات نـنگین رها ساخت‌، و از استبدادی ایشان را رستگارکردکه هرکه اندک قدرت وشوکتی پـیدا می‌کرد، آن را درپیـش می‏‎گرفت ... این غلط است‌که مشهور شده است‌که می‌گویند: زندگی عربها دمـوکراسی و آزادی را به تـصویر می‌کشید.

«‌توانائی بر ستمگری‌، به منزله عّزت و جاه در عرف رئیس و مرؤوس امراء جزیرة‌العرب بود، از دورتـرین نـقطه جنوبی تا دورترین نـقطه شمالی‌، قانون ارباب و رعیّتی و آقا و نوکری حکمفرما بود. نجّاشی شاعر هنگامی که در عیب‌جوئی و رسواگری‌کسی‌که‌کوچک و ناتوانش می‌شمارد، بدین‌گونه رخنه و نکوهش را بیان میدارد:

«قـبیلته لا یـغدرون بـذمّة ولا ظلمون‌الناس حبّة خردلٍ» قبیله او در عهد و پیمان خلاف و ستم نمی‌کنند، و به مردمان به اندازه دانه خردلی ظلم نمی‌رسانند.

حجر پسر حارث هم هر چند پادشاه عربی بود، زمانی که بر بنی‌اسد غالب آمد، ایشان را با چماق وکتک به بندگی کشانید. شاعر بنی‌اسد، عبید پسر ابرص بدو متوسّل شد و چنین سرود:

انت الملکُ فهیم[9] و هُمُ العبیدُ إلی القیامه

ذَلّّــوا لِسَـوطِکَ مِـثلَما ذلَّّ ‌الاُُشَیْقرُُذُُو الْخِـزا'مَـه )

تو در میانشان صاحب اختیار و شاهی‌، و آنـان جملگی تا قیامت بنده‌اند. آنان در برابر تاریانه‌ات رام و مطیع هسـتند، همانگونه که شتر کوچک سرخ رنگی که حلقه در بینی دارد رام و مطیع است‌.



عمر پسر هند هر چندکه پادشاه عربی بود، او به مردمان آموخته بودکه با او از پشت پرده سخن بگویند. این را گناه بزرگی برای رؤسا و امرای قبائل می‌شماردکه مـادرانشـان از خدمتگذاری او در خانه‌اش سرباز می‌زنند.

نعمان پسر منذرشاه عربی بود. استبداد وستـمگریش بجائی رسیدکه روزی را به رضـا و خشنودی خود اختصاص داده بود و در آن بدون حساب وکتاب انعام می‌داد و اموال می بخشید به هرکــسی‌که به پـیش او می‌آمد. و روزی را خاصّ خشم و قهر خویش‌کرده بو‌د و در آن از بامدادان تا شامگاهان به قتل می‌رسانید و می‌کشت هرکسی راکه به پیش او می‌آمد!

درباره عزّت و عظمت‌کلیب وائل‌گویندکه او راکلیب‌، یعنی سگ شکاری نامیده‌اند چون هرکجاکه دوست می‌داشت سگ شکاری را سـر می‌داد و هیچ‌کسی جرات نمی‌کرد به سرزمینی نـزدیک شودکه عوو سگ شکاری او به‌گوش می‌رسید.

در مثلی‌گویند:

(‌لا حُّرَ بو‌ادی عَوف‌ٍ)‌.

در سرزمین عوف هیچ انسان ازادی وجود ندارد

زیرا از عظمت عوف یکی هم ایـن بودکه‌کسی در سرزمین او سکونت نمی‌گزیندکه در جوار او آزادی داشته باشد. چراکه همه آزاد هستند ولی حکم بندگان را دارند‌[10].

اسلام عربها را از بیابان برهوت جاهلیّتِ آداب و رسوم و اخلاق و روابط اجتماعی برگرفت و والائی بخشید. ایشان را از بیابان برهوت نجات بخشید، بیابان برهوت زنده بگورکردن دختران‌، درمانده و سرکوب نـمودن زنان‌، میخوارگی‌، قماربازی، بی‌بند و باری جنسی و هرج و مرج زناشوئی‌، بی‌حجابی و لختی زنان‌، اختلاط زنان با مردان با وجود خواری و ذلّت زنـان و تـوهین بدیشان، خونریزیها، ایلغارها، تاخت و تازها، غارتها و تاراجها، عدم اتّحاد درگفتار و عدم اتّفاق درکرد‌ار، و درماندگی و بیچارگی در برابر هرگونه حمله جدّی خارجی‌، همچون چیزی‌که در عام الفیل روی داد به هنگام حمله حبشی‌ها به‌کعبه‌، و بالاخره خـواری و پستی همه قبائل‌، هـمان قبائلی‌که دشـمن خونخوار یکدیگر بودند و بر همدیگر می‌تاختند‌[11].

اسلام از عربها ملّتی را پدید آوردکه از بلندای قلّه سربفلک کشیده به جملگی انسانهای لمـیده در دامـنه کوه می‏نگرد و همه جوانب زندگی را دید می‌زند. ملّتی که در نسل واحدی‌، دامـنه را شناخت و قلّه را هـم شناخت‌. جاهلیّت را شناخت و اسلام را هم شناخت‌. این بودکه معنی فرموده خداوند متعال‌، خطاب به خود را چشید و فهمید:

(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا).

امروزه (‌احکام‌) دین شما را برایتان کامل کردم و (‌بـا عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان‌) نعمت خود را برشما تکمیل‌نمودم واسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.

شخص بار سوم می‌ایستد در برابر خشنودی خدا بدین دین برای مومنین‌، و در برابر رعایت و عنایتی‌که یزدان سبحان نسبت به این ملّت دارد و می‌خواهد برای ایـن ملّت دین آنان را برگزیند و خشنودی خویش را از آن اظهار فرماید ... این هم تعبیری است که بیانگر محّبت خدا درحّق این ملّت و خشنودی یزدان ازایشان است‌، و در این راستا است‌که او می‌خواهد برنامه زندگی ایشان را برگزیند.

این واژه‌های شگفت‌انگیز بر دوش ایـن ملّت وظـیفه سنگینی را تحمیل می‌کند. وظیفه سنگینی‌که با چنین رعایت و عنایت بزرگ برابری‌کند ... استغفرالله! هیچ چیزی با این رعایت و عنایت سترگ خدای بزرگوار همتا و برابر نمی‏گردد. هر وظیفه‌ای‌که این ملّت در تمام نسلها در توان داشته باشد و ا‌نجام دهد، نمی‌تواند به پای رعایت و عنایتی برساندکه یزدان جهان نسبت بدین ملّت داشته و دارد. امّاکاری‌که می‌تواند بکند و در طبق اخلاص بگذارد و به پیشگاه الهی تقدیم دارد، تلاشی است در حدّ توان‌، برای انجام سـپاسگزاری از ایزد منّان‌، و به اندازه شناخت خداوند کریم عطاء ‌بخش جهان و بس. بلکه تـنها چیزی‌که ایـن ملّت انـجام می‌دهد، شناخت وظیفه و اقدام بدان‌کاری است کـه توان ان را دارد، و سپـس طلب آمرزش و درخواست گذشت از قصور و کوتاهی‌، و عذر تقصیر به پـیشگاه الهی در راستای این وظیفه سنگین است‌.

این‌که خداوند بزرگوار اسلام را به عـنوان دیـن ایـن ملّت پسندیده است و بدان خشنود شده است‌، پیش از هر چیز لازم است این ملّت ارزش این‌گزینش را بداند و بفهمد. سپس به اندازه تاب و توان برای پابرجائی و ماندگاری بر این دین تلاش و پویائی‌کند ... چه اندازه بدبخت و بدبیار وکودن و نادان است کسی‌که سستی نماید درباره چیزی‌که - چه رسد به این‌که رها سازد - خداوند ان را برای او پسندیده است و بدان خشـنود است‌. چنین چیز خدا پسندی را رهاکند و چیز دیگری را برگزیندکه خدا آن را برای او بـرنگزیده است‌! چنین کاری واقعا ً‌گناه زشت وپلشتی است و بدون سزا و کیفر نمی‌ماند. هرگز نمی‌گذارد انجام دهنده آن رستگار گردد. آخر او به ترک چیزی‌گفته است‌که یزدان جهان آن را برای او پسندیده است و بدان خشنودی خود را ا‌ظهار فرموده ا‌ست‌! خداوند تا مّدت زمانی‌ کسانی را مهلت می‌دهد و ازاد و رها می‌سازدکه اسلام را ائین خود نمی‌کنند و هر چه بخواهند مـرتکب می‌شوند و انجام می‌دهند. امّا هرگزکسانی را مـهلت نـمی‌دهد و آزاد و رها نمی‌سازدکه این آئین را شناخته‌اند، سپس از آن دست کشیده‌اند و به ترک آن‌گفته‌انـد و برای خویشتن مکـاتب و مذ‌اهبی را درزنـدگی در پیش گرفته‌اند جدای از برنامه‌ای‌که خدا آن را برایشـان پسندیده است و اظهار خشـنودی از آن‌کرده است‌. هرگزا هرگز یـزدان جهان بدیشان مـلت و فرصت نمی‌دهد و هر چه زودترکاری می‌کندکه‌کیفرکارخود را ببینند و به سرانجامی‌گرفتار آیـندکه سـزاوار آن هستند!

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » نورالانوار = مخلص
«بر شما حرام‌ شده‌ است‌ مردار» یعنی‌: حیوانی‌ که‌ خود ـ بدون‌ ذبح‌شرعی‌ ـ می‌میرد.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «خون» یعنی‌: خون‌ ریخته‌ سیال‌ اما خوردن‌ خون ‌کبد، سپرز (طحال‌) و خونی‌ که‌ بعد از ذبح‌ در عروق‌ حیوان‌ باقی‌ می‌ماند، مباح ‌است‌.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «گوشت‌ خوک‌ و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «آنچه‌ نامی ‌جز خدا به‌ هنگام‌ ذبحش‌ برده‌ باشند» علما درباره‌ مذبوحه‌ای‌ که‌ بردن‌ نام‌خداY عمدا یا سهوا درآن‌ ترک‌ شده‌ باشد، اختلاف‌ نظر دارند، که‌ بیان‌ آرایشان‌ در سوره‌ «انعام» خواهد آمد. تفسیر محرمات‌ یاد شده‌، در آیه‌ (173) سوره ‌«بقره» نیز گذشت‌.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «آنچه‌ به‌ خفه‌کردن‌ مرده‌ باشد» براثر فعل‌ خود حیوان‌، یا براثر فعل‌ آدمی‌، یا به‌ غیر آن‌ از علل‌؛ فی‌المثل‌ ریسمان‌ در گردن‌ آن ‌بپیچد تا بمیرد. یادآور می‌شویم‌ که‌ اهل‌ جاهلیت‌ گوسفند را خفه‌ می‌کردند و چون ‌می‌مرد آن‌ را می‌خوردند.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «آنچه‌ به‌ سنگ‌ یا چوب‌ مرده‌ باشد» بی‌ آن‌ که‌ ذبح ‌شود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ عدی‌بن‌حاتم‌t گفت‌: یا رسول‌الله! من‌شکار را با معراض‌[2] هدف‌ قرار می‌دهم‌ و شکارش‌ می‌کنم‌. فرمودند: «اگر شکار را با معراض‌ زدی‌ و تیر در بدنش‌ فرو رفت‌، آن‌ را بخور و اگر با پهنا به‌ نشانه ‌اصابت‌ کرد، بدان‌که‌ آن‌ (وقیذ) است‌ پس‌ آن‌ را نخور». اجماع‌ فقها نیز بر مفاد این‌ حدیث‌ شریف‌ منعقد شده‌است‌.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «آنچه‌ از بلندی‌ افتاده‌ باشد» مثلا به‌ چاهی‌ افتاده ‌باشد، یا از کوهی‌ به‌ پایین‌ افتاده‌ و بر اثر آن‌ مرده‌ باشد.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «آنچه‌ به‌ شاخ ‌زدن‌ حیوان‌ دیگری‌ مرده ‌باشد» بدون ‌ذبح‌، هرچند شاخ‌ آن‌ حیوان‌ او را خونی‌ کرده‌ و حتی‌ از ذبحگاهش‌ هم‌ خون ‌خارج‌ شده‌ باشد.

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «آنچه‌ درنده‌ از آن‌ خورده‌ باشد» یعنی‌: آنچه‌ را که ‌درنده‌ نیشداری‌ چون‌ شیر و پلنگ‌ و گرگ‌، از هم‌ دریده‌، برخی‌ از آن‌ را بخورد و حیوان‌ بر اثر آن‌ جراحت‌، بدون‌ ذبح‌ بمیرد «مگر آنچه» که‌ بعد از این‌ آفت‌ها «ذبح‌ کرده‌ باشید» یعنی‌: آنچه‌ را که‌ قبل‌ از مردن‌ آنها به‌موقع‌ ذبح‌ شرعی‌ کرده‌ باشید و هنوز در آنها آثار و نشانه‌های‌ حیات‌ باقی‌ مانده‌ باشد به ‌طوری‌ که‌ در هنگام‌ ذبح‌، از خود اضطراب‌ و عکس‌العمل‌ نشان‌ دهند؛ بر شما حلالند. گفتنی ‌است‌ که‌ این‌ استثنا بر حیوان‌ خفه ‌کرده‌ و مابعد آن‌ جاری‌ می‌شود نه‌ بر ماقبل‌ آن ‌زیرا استثنا از (منخنقه‌: حیوان‌ خفه‌ کرده‌) شروع‌ می‌شود و این‌ مذهب‌ جمهورفقها (ابوحنیفه‌، شافعی‌ و احمد) است‌.

«و آنچه‌ برای‌ نصب‌ ذبح‌ شده ‌است» به‌منظور تعظیم‌ و بزرگداشت‌ آنها «بر شما حرام‌ است» نصب‌: سنگهایی‌ بود که‌ در جاهلیت‌ نصب‌ می‌شد و مورد پرستش‌ قرار می‌گرفت‌ و بت‌پرستان‌ خون‌ حیوانات‌ ذبح‌شده‌ را بر آنها می‌ریختند. مجاهد می‌گوید: «نصب‌، سنگهایی‌ بود در حوالی‌ مکه‌ که‌ مشرکان‌ حیوانات‌ را بر روی ‌آنها ذبح‌ می‌کردند».

«و» بر شما حرام‌ شده‌ است‌ «این‌ که‌ شناخت‌ قسمت‌ و نصیب‌ خود را به‌ تیرهای‌ ازلام ‌طلب‌ کنید» ازلام‌: تیرهای‌ مخصوصی‌ بود که‌ اعراب‌ به‌وسیله‌ آنها فال‌ می‌گرفتند وآنها را به‌ سه‌ قسمت‌ تقسیم‌ کرده‌ در دسته‌ اول‌ جمله‌ «بکن» و در دسته‌ دوم‌ جمله ‌«نکن» را می‌نوشتند و دسته‌ سوم‌ سفید بود و هیچ‌چیز بر آنها نوشته‌ نشده‌ بود و چون‌ کسی‌ از مشرکان‌ می‌خواست‌ تا شانس‌ و قسمت‌ خود را ـ مثلا در ازدواج‌ یا سفر یا امر مهم‌ دیگری‌ ـ بشناسد، آن‌ تیرهای‌ شبیه‌ به‌ هم‌ را در کیسه‌ای‌ می‌انداخت‌، سپس‌ دستش‌ را به‌ آن‌ کیسه‌ داخل‌ می‌کرد و یکی‌ از آنها را بیرون ‌می‌آورد، اگر از تیرهای‌ «بکن» بیرون‌ می‌آمد، آن‌ کاری‌ را که‌ برآن‌ تصمیم‌گرفته‌ بود انجام‌ می‌داد، اگر از تیرهای‌ «نکن» بیرون‌ می‌آمد، آن‌ کار را انجام ‌نمی‌داد و اگر از تیرهای‌ سفید بیرون‌ می‌آمد، فال‌ زدن‌ را تکرار می‌کرد تا یکی‌ ازتیرهای‌ دسته‌ اول‌ یا دوم‌ بیرون‌ آید. پس‌ خدای‌ عزوجل‌ این‌ کار را حرام‌ گردانید زیرا این‌ کار نوعی‌ ادعای‌ علم‌ غیب‌ و از «تکهن» است‌.

«اینها همه‌ فسق‌ است» یعنی‌: این‌ محرمات‌ یاد شده‌، یا این‌ تیرهای‌ ازلام‌، خروج ‌از طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌. (فسق‌) در اینجا، شدیدتر از کفر است‌ «امروز کافران‌ از دین‌ شما ناامید گردیده‌اند» یعنی‌: امروز آنها از نابودکردن‌ دینتان‌ و این‌ که‌ شما رابه‌ دین‌ خویش‌ برگردانند، ناامید شده‌اند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ آیه‌، در روز عرفه‌ سال‌ دهم‌ هجری‌ در حجه‌الوداع‌ نازل‌ شد. ابن‌عباس‌ک در تفسیر این‌ آیه ‌می‌گوید: «اهل‌ مکه‌ از این‌ امر که‌ شما مسلمانان‌ به‌ دین‌شان‌ ـ یعنی‌ پرستش ‌بتان‌ ـ بازگردید، مأیوس‌ شده‌اند». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «شیطان‌ از این‌ که ‌نمازگزاران‌ در جزیره‌العرب‌ او را پرستش‌ کنند، مأیوس‌ شده ‌است‌ و به‌ این‌ راضی‌شده‌ که‌ در غیر این‌ از اموری‌ که‌ آن‌ را حقیر می‌پندارید، مورد اطاعت‌ قرار گیرد...». «پس‌ از آنان‌ نترسید» از این‌ که‌ بر شما غلبه‌ کنند، یا دینتان‌ را نابود گردانند «و از من‌ بترسید» به‌طور خالصانه‌ تا شما را همیشه‌ برآنان‌ نصرت‌ بخشیده‌ و در دنیا و آخرت‌ از آنان‌ برتر گردانم‌ «امروز دین‌ شما را برایتان‌ کامل‌ گردانیدم» با غالب‌ ساختن‌ آن‌ بر همه‌ ادیان‌ و با کامل‌ ساختن‌ احکامی‌ که‌ مورد نیازتان‌ است‌؛ اعم‌ از حلال‌ و حرام‌ و غیره‌.

این‌ آیه‌ در روز جمعه‌ ـ که‌ روز عرفه‌ نیز بود ـ بر رسول‌ اکرم‌ص درحالی‌ نازل ‌شد که‌ خدای‌ عزوجل‌ اسلام‌ را پیروز ساخته‌ و پیامبرش‌ را نصرت‌ داده‌ بود.
بیان‌ نعمت‌ کامل‌ ساختن‌ دین‌ در سیاق‌ بیان‌ حکم‌ این‌ محرمات‌، نشان‌دهنده‌ این ‌حقیقت‌ است‌ که‌ تحریم‌ پلیدیهای‌ یاد شده‌، از کمال‌ این‌ دین‌ می‌باشد.

«و هر کس‌ در مخمصه‌ای‌ ناچار شود» یعنی‌: هر کس‌ به‌حکم‌ ضرورت‌ و اضطرار گرسنگی‌، مجبور به‌ خوردن‌ گوشت‌ مردار و دیگر محرماتی‌ که‌ بعد ازآن‌ ذکرشد، گردد «بی ‌آن‌ که‌ به‌ گناه‌ متمایل‌ باشد» یعنی‌: بی‌آن‌ که‌ این‌ محرمات‌ را به‌ قصد لذت‌جویی‌ یا تجاوز از حدود الهی‌ و نافرمانی‌ وی‌ تناول‌ کند «بی‌تردید خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است» بر آن‌ فرد مضطر می‌آمرزد و نسبت‌ به‌ وی‌ مهربان‌ است‌، چراکه‌ آن‌ چیزهای‌ حرام‌ را بر وی‌ مباح‌ گردانیده‌ است‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «فقها برآنند که‌ تناول‌ گوشت‌ مردار ـ بر حسب‌ حالات‌ مختلف‌ ـ گاهی‌ واجب‌، گاهی‌ مستحب‌ و گاهی‌ مباح‌ است‌؛ و وجوب‌ تناول‌ آن ‌در زمانی‌ است‌ که‌ شخص‌ بیم‌ هلاک‌ داشته‌ و چیز دیگری‌ غیراز آن‌ را برای‌خوردن‌ نیابد». همچنان‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «در جواز تناول‌ گوشت‌ مردار، این‌ امرشرط نیست‌ که‌ بر شخص‌ سه‌ روز بگذرد و او غذای‌ حلالی‌ برای‌ خوردن‌ نیابد ـ چنان‌که‌ بسیاری‌ از مردم‌ عوام‌ و غیرآنان‌ چنین‌ می‌پندارند ـ بلکه‌ هرگاه‌ که ‌ناچار شد، خوردن‌ آن‌ برایش‌ جایز است». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمرt از رسول‌ خداص آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «قطعا خدای‌ عزوجل‌ دوست‌ دارد که‌ رخصتهایش‌ عملی‌ گردد، همان‌گونه‌ که‌ از انجام‌ معصیت‌ خود بد می‌برد».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌است‌: عدی‌بن‌حاتم‌ و زیدبن‌مهلهل‌ از رسول‌خداص سؤال ‌کردند: یارسول‌الله! حق‌ تعالی‌ گوشت‌ مردار را حرام‌ گردانیده‌ پس‌ بفرمایید که‌ از خوردنی‌ها چه‌چیزهایی‌ برما حلال‌ است‌؟ همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: «از تومی‌پرسند چه‌چیز» از خوراکی‌ها «برایشان‌ حلال‌ شده‌ است‌؟ بگو» ای‌ پیامبرص «برای‌ شما همه‌ پاکیزه‌ها حلال‌ گردیده» یعنی‌: هرآنچه‌ که‌ پلید نیست‌ بر شما حلال‌ است‌. آری‌! این‌ پاکیزه‌ها، شامل‌ همه‌ چیزهایی‌ می‌شود که‌ حکم‌ تحریم‌ آنها درکتاب‌ خداY، یا سنت‌ پیامبرش‌، یا اجماع‌ امت‌، یا قیاس‌ اثبات‌ نشده‌ است‌.برخی‌ (طیبات‌) را به‌ حیوانات‌ ذبح‌شده‌ای‌ که‌ به‌ هنگام‌ ذبح‌ آنها نام‌ خداY برده‌می‌شود، تفسیر کرده‌اند «و آنچه‌ دست‌آموز کرده‌ باشید از حیوانات‌ شکاری‌ در حالتی‌ که‌ شکار تعلیم‌دهندگانید» مکلب‌: مربی‌ سگهای‌ شکاری‌ است‌ که‌ کیفیت ‌شکارکردن‌ را به‌ آنها تعلیم‌ می‌دهد و مربی‌ سایر حیوانات‌ و پرندگان‌ شکاری‌ را نیز مکلب‌ می‌نامند. پس‌ مکلب‌ کسی‌ است‌ که‌ انواع‌ فوت‌وفن‌های‌ شکار را به ‌جانوران‌ شکاری‌ آموزش‌ می‌دهد. یعنی‌: همچنین‌ خداوند متعال‌ بر شما صید حیوانات‌ شکاری‌ دست‌آموزتان‌ را حلال‌ گردانیده‌ است‌، که‌ این‌ حیوانات‌شکاری‌ عبارت‌اند از: سگ‌ها تازی‌ها و سایر درندگان‌ و پرندگان‌ شکاری‌، همچون‌ چرغ‌ و باز که‌ انسان‌ به‌کمک‌ آنها شکار می‌کند. قرطبی‌ می‌گوید: «اگرسگ‌ از شکاری‌ که‌ آن‌ را صید می‌کند چیزی‌ نخورد و در شکار از زخم‌ یا نیش‌خود اثری‌ بجا گذاشت‌ و مسلمان‌ شکارچی‌ در هنگام‌ فرستادن‌ آن‌ به‌ شکار نام‌خداY را بر آن‌ برد، قطعا شکار آن‌ درست‌ است‌ و بی‌ هیچ‌ خلافی‌ خورده‌می‌شود». «که‌ با آنچه‌ خدا به‌ شما آموخته‌ است» یعنی‌: با آنچه‌ که‌ خداوندY درشما آفریده ‌است‌، از عقل‌ و خردی‌ که‌ راهکارها و روشهای‌ آموزش‌ و تمرین ‌دادن‌ حیوانات‌ شکاری‌ را به‌وسیله‌ آن‌ فرامی‌گیرید «آنها را دست‌آموز می‌کنید» و در نتیجه‌ آن‌ آموزش‌هاست‌ که‌ این‌ حیوانات‌، شکاری‌ می‌شوند. نشانه‌ شکاری ‌بودن ‌حرفه‌ای‌ سگ‌ بعد از آموزش‌ دادن‌ آن‌ این‌ است‌ که‌: صید را به‌طور مکرر وحداقل‌ تا سه‌بار متوالی‌ بگیرد و از آن‌ صید چیزی‌ هم‌ نخورد. «پس» اگر حیوانات‌ شکاری‌ با این‌ شرایط برای‌ شما شکار کردند «از آنچه‌ برای‌ شما نگه‌داشته‌اند بخورید» اما اگر خودآنها از شکار خوردند، این‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ صید را برای‌ خود شکار کرده‌ و برای‌ خود نگه‌داشته‌اند پس‌ خوردن‌ آن‌ برای‌ شما حلال‌ نیست‌. که‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ رسول‌ اکرمص در خطاب‌ به‌ عدی‌بن‌ حاتم‌ نیز دلیل‌ بر حرمت‌ آن‌ است‌: «چون‌ سگ‌ دست‌آموز خویش‌ را به ‌شکار فرستادی‌ و نام‌ خداY را بر آن‌ بردی‌، از آنچه‌ برای‌ تو می‌گیرد و نگه ‌می‌دارد بخور ولی‌ اگرخودش‌ از آن‌ صید خورد، تو دیگر از آن‌ نخور زیرا از آن‌ بیم‌ دارم‌ که‌ آن‌ را فقط برای‌ خودش‌ نگه‌داشته‌ باشد».

ولی‌ برخی‌ از فقها گفته‌اند: اگر پرنده‌ شکاری‌ از شکار خویش‌ خورد، خوردن‌ آن‌، شکار را حرام‌ نمی‌گرداند زیرا صرف‌ انس‌ گرفتن‌ پرنده‌ شکاری‌ به‌ صاحبش‌ وبرگشتن‌ وی‌ نزدش‌ همراه‌ با شکار، نشانه‌ آموزش‌دیدگی‌ وی‌ است‌. «و نام‌ خدا را بر آن‌ ببرید» یعنی‌: بر حیوان‌ شکاری‌ در هنگام‌ فرستادن‌ آن‌ به‌ شکار، نام‌ خداY را ببرید و اگر صیاد نام‌ خداY را بر آن‌ نبرد، آن‌ شکار در نزد جمهور فقها ـ بجز شافعی‌ ـ حلال‌ نیست‌، مگر این‌ که‌ نام‌ خداY را به‌ فراموشی‌ ترک‌ کرده‌ باشد. و اگر صیاد شکار را درحالی‌ دریافت‌ که‌ صید دارای‌ حیات‌ یقینی‌ بود، باید آن‌ را ذبح‌ کند و نام‌ خداY را بر آن‌ ببرد. گفتنی‌ است‌ که‌ صید تیر نیز همانند صید حیوان‌ است‌ و چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌، باید در هنگام‌ شلیک‌کردن ‌تیر به‌سوی‌ صید، نام‌ خداY برده‌ شود. «و از خداوند پروا کنید» یعنی‌: از مخالفت ‌امر وی‌ در تمام‌ احکام‌ فوق‌ بپرهیزید «که‌ الله زود حساب‌ کننده‌ است» و از شما در برابر افعالتان‌ حساب‌ می‌گیرد.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي - سایت تبیان
تفسیر کشاف
کان أهل الجاهلیة یأکلون هذه المحرمات : البهیمة التی تموت حتف أنفها ، و الفصید و هو الدم فی المباعر ، یشوونها و یقولون : لم یحرم من فزد له ( و ما أهل لغیر الله به ) أی رفع الصوت به لغیر الله ، و هو قولهم : باسم اللات و العزی عند ذبحه ( والمنخنقة ) التی خنقوها حتی ماتت ، أو انخنقت بسبب ( و الموقوذة ) التی أثخنوها ضربا بعصا أو حجر حتی ماتت ( و المتردیة ) التی تردت من جبل أو فی بئر فماتت ( و النطیحة ) التی نطحتها أخری فماتت بالنطح ( و ما أکل السبع ) بعضه ( إلا ماذکیتم ) إلا ما أدرکتم ذکاته و هو یضطرب اضطراب المذبوح و تشخب أوداجه . و قرأ عبد الله : و المنطوحة . و فی روایة عن أبی عمرو ( السبع ) بسکون الباء . و قرأ ابن عباس : و أکیل السبع ( و ما ذبح علی النصب ) کانت لهم حجارة منصوبة حول البیت یذبحون علیها و یشرحون اللحم علیها ، یعظمونها بذلک و یتقربون به إلیها ، تسمی الأنصاب ، و النصب واحد . قال الأعشی : و ذا النصب المنصوب لا تعبدنه لعاقبة و الله ربک فاعبدا و قیل : هو جمع ، و الواحد نصاب . و قرئ ( النصب ) بسکون الصاد ( و أن تستقسموا بالأزلام ) و حرم علیکم الاستقام بالأزلام أی بالقداح . کان أحدهم إذا أراد سفرا أو غزوا أو تجارة أو نکاحا أو أمرا من معاظم الأمور ضرب بالقداح ، و هی مکتوب علی بعضها : نهانی ربی ، و علی بعضها : أمرنی ربی ، و بعضها غفل : فإن خرج الَمر مضی لطیته ، و إن خرج الناهی أمسک ، و إن خرج الغفل أجالها عودا . فمعنی الاستقسام بالأزلام : طلب معرفة ما قسم له مما لم یقسم له بالأزلام . و قیل : هو المیسر، و قسمتهم الجزور علی الأنصباء المعلومة ( ذلکم فسق ) الإشارة إلی الاستقسام ، أو إلی تناول ما حرم علیهم ، لأن المعنی حرم علیکم تناول المیتة و کذا و کذا. فإن قلت : لم کان استقام المسافر و غیره بالأزلام لتعرف الحال فسقا ؟ قلت : لأنه دخول فی علم الغیب الذی استأثر به علام الغیوب و قال : ( لا یعلم من فی السموات و الأرض الغیب إلا الله ) و اعتقاد أن إلیه طریقا و إلی استنباطه ، و قوله : أمرنی ربی ، و نهانی ربی : افتراء علی الله . و ما یدریه أنه أمره أونهاه . و الکهنة و المنجمون بهذه المثابة. و إن کان أراد بالرب الصنم فقد روی أنهم کانوا یجیلونها عند أصنامهم فأمره ظاهر ( الیوم ) لم یرد به یوما بعینه ، و إنما أراد به الزمان الحاضر و ما یتصل به ویدانیه من الأزمنة الماضیة و الَتیة ، کقولک : کنت بالأمس شابا، و أنت الیوم أشیب ، فلا ترید بالأمس الیوم الذی قبل یومک ، و لا بالیوم یومک . و نحوه " الَن " فی قوله : الَن لما ابیض مسربتی و عضضت من نابی علی جذم و قیل : أرید یوم نزولها ، و قد نزلت یوم الجمعة ، و کان یوم عرفة بعد العصر فی حجة الوداع ( یئس الذین کفروا من دینکم ) یئسوا منه أن یبطلوه و أن ترجعوا محللین لهذه الخبائث بعد ما حرمت علیکم . و قیل : یئسوا من دینکم أن یغلبوه ، لأن الله عز وجل وفی بوعده من إظهاره علی الدین کله ( فلا تخشوهم ) بعد إظهار الدین و زوال الخوف من الکفار و انقلابهم مغلوبین مقهورین بعد ما کانوا غالبین ( و اخشونی ) و أخلصوا لی الخشیة ( أکلمت لکم دینکم ) کفیتکم أمر عدوکم ، و جعلت الید العلیا لکم ، کما تقول الملوک : الیوم کمل لنا الملک و کمل لنا ما نرید ، إذا کفوا من ینازعهم الملک و وصلوا إلی إأغراضهم و مباغیهم . أو أکملت ما تحتاجون إلیه فی تکلیفکم من تعلیم الحلال و الحرام و التوقیف علی الشرایع و قوانین القیاس و أصول الاجتهاد ( و أتممت علیکم نعمتی ) بفتح مکة و دخولها آمنین ظاهرین ، و هدم منار الجاهلیة و مناسکهم و أن لم یحج معکم مشرک ، و لم یطف بالبیت عریان . أو أتممت نعمتی علیکم بإکمال أمر الدین و الشرائع کأنه قال : الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی بذلک ، لأنه لا نعمة أتم من نعمة الإسلام ( و رضیت لکم الإسلام دینا ) یعنی اخترته لکم من بین الأدیان ، و آذنتکم بأنه هو الدین المرضی وحدة ( و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه ) ، ( إن هذه أمة واحدة ) . فإن قلت : بم اتصل قوله ( فمن اضطر ) ؟ قلت : بذکر المحرمات . و قوله ( ذلکم فسق ) اعتراض أکد به معنی التحریم ، و کذلک ما بعده ، لأن تحریم هذه الخبائث من جملة الدین الکامل و النعمة التامة و الإسلام المنعوث بالرضا دون غیره من الملل . و معناه : فمن اضطر إلی المیتة أو إلی غیرها ( فی مخمصة ) فی مجاعة ( غیر متجانف لإثم ) غیر منحرف إلیه ، کقوله ( غیر باغ و لا عاد ) . ( فإن الله غفور ) لا یؤاخذه بذلک . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نور
در آیه‏ى اوّل گذشت که بهره‏گیرى از گوشت چهارپایان، حلال است، مگر آنچه تحریم آن بعداً بیان شود. این آیه، ده مورد از گوشت‏هاى حرام را بیان کرده است. «مُنخَنِقة»، حیوانى است که خفه شده باشد، چه به دست انسان یا حیوان، یا خود بخود. «مَوقوذَة»، حیوانى است که با ضرب و شکنجه جان دهد. رسم عرب آن بوده که بعضى حیوانات را به احترام بت‏ها آنقدر مى‏زدند تا جان دهد و این کار را نوعى عبادت مى‏پنداشتند. <15> «متردّیة»، حیوان پرت شده از بلندى و «نطیحة»، حیوانى که بر اثر شاخ‏خوردن مرده باشد. تحریم آنچه که در این آیه مطرح شده است، در سوره‏هاى انعام و نحل و بقره آمده است ولى در این آیه، نمونه‏هاى مردار (خفّه شده، کتک خورده، شاخ خورده و...) بیان شده است. امام باقرعلیه السلام فرمودند: ولایت، آخرین فریضه الهى است سپس آیه‏ى «الیوم اکملت لکم دینکم» را تلاوت نمودند. <16> بت‏ها، مجسمه‏هایى بود که شکل داشت، امّا «نُصُب»، سنگ‏هاى بى‏شکلى بود که اطراف کعبه نصب شده بود و در برابرش قربانى مى‏شد و خون قربانى را بر آن مى‏مالیدند. غدیر در قرآن دو مطلب جداى از هم در این آیه بیان شده است، یک مطلب مربوط به تحریم گوشت‏هاى حرام، مگر در موارد اضطرارى و مطلب دیگر مربوط به کامل شدن دین و یأس کفّار که این قسمت کاملاً مستقلّ است، به چند دلیل: الف: یأس کفّار از دین، به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطى ندارد. ب: روایاتى که از طریق شیعه و سنى در شأن نزول آیه آمده، در مقام بیان جمله‏ى «الیوم یئس الّذین کفروا» و «ألیوم اکملت لکم دینکم» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد آن، که درباره احکام مردار است. ج: طبق روایات شیعه وسنّى، این قسمت از آیه: «الیوم اکملت...» پس از نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است. د: غیر از دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز همین را مى‏رساند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شده‏است: 1- روز یأس کافران، 2- روز کمال‏دین، 3- روز اتمام‏نعمت الهى بر مردم، 4- روزى که اسلام به عنوان «دین» و یک مذهب کامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است. حال اگر وقایع روزهاى تاریخ اسلام را بررسى کنیم، هیچ روز مهمى مانند بعثت، هجرت، فتح مکّه، پیروزى در جنگ‏ها و... با همه‏ى ارزشهایى که داشته‏اند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند. حتّى حجّةالوداع هم به این اهمیّت نیست، چون حج، جزئى از دین است نه همه‏ى دین. * امّا بعثت، اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله است که هرگز نمى‏توان گفت روز اوّل بعثت، دین کامل شده است. * امّا هجرت، روز فرار پیامبرصلى الله علیه وآله به فرمان خداست، روز حمله‏ى کفّار به خانه پیامبر است نه روز یأس آنان. * امّا روزهاى پیروزى در جنگ بدر وخندق و... تنها کفّارى که در صحنه‏ى نبرد بودند مأیوس مى‏شدند، نه همه کفار، در حالى که قرآن مى‏فرماید: «الیوم یئس الّذین کفروا...» همه کفار مأیوس شدند. * امّا حجّةالوداع که مردم آداب حج را در محضر پیامبرصلى الله علیه وآله آموختند، تنها حج مردم با آموزش پیامبر کامل شد، نه همه‏ى دین در حالى که قرآن مى‏فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم» * امّا غدیرخم روزى است که خداوند فرمان نصب حضرت على را به جانشینى پیامبرصلى الله علیه وآله صادر کرد، تنها آن روز است که چهار عنوان ذکر شده در آیه «اکملت، اتممت، رضیت، یئس الّذین کفروا» با آن منطبق است. * امّا یأس کفّار، به خاطر آن بود که وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد بر ضد پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبرصلى الله علیه وآله بود. نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام به همه فهماند که اگر آن حضرت پسرى مى‏داشت، بهتر از على نبود وبا مرگ او دین او محو نمى‏شود، زیرا شخصى چون علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود که همه‏ى کفّار مأیوس شدند. * امّا کمال دین، به خاطر آن است که اگر مقرّرات وقوانین کامل وضع شود، لکن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وکامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص مى‏ماند. * امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است که قرآن بزرگ‏ترین نعمت را نعمت رهبرى وهدایت معرّفى کرده است، اگر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله از دنیا برود ومردم را بى‏سرپرست بگذارد، کارى کرده که یک چوپان نسبت به گله نمى‏کند. چگونه بدون تعیین رهبرى الهى نعمت تمام مى‏شود. * امّا رضایت خداوند، براى آن است که هرگاه قانون کامل ومجرى عادل بهم گره بخورد رضایت پروردگار حاصل مى‏شود. اگر هر یک از اکمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس کفّار به تنهایى در روزى اتفاق افتد، کافى است که آن روز از ایّام‏اللّه باشد. تا چه رسد به روزى مثل غدیر، که همه‏ى این ویژگى‏ها را یک جا دارد. به همین دلیل در روایات اهل‏بیت علیهم السلام عید غدیر، از بزرگ‏ترین اعیاد به شمار آمده است. آثار اشیا، گاهى مترتّب بر جمع‏بودن همه اجزاى آن است، مثل روزه، که اگر یک لحظه هم پیش از اذان، افطار کنیم، باطل مى‏شود، از این جهت کلمه «تمام» به کار رفته است: «اتمّوا الصیام الى اللیل» و گاهى به گونه‏اى است که هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات قرآن، که کمالش در تلاوت همه‏ى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونه‏اى است که اگر نباشد، یک مجموعه ناقص است، هر چند همه‏ى اجزاى دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بى‏ثمر و بى‏فایده است. رهبرى و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره مى‏زند و بدون آن، آفریده‏ها و نعمت‏ها به نقمت تبدیل مى‏شود وانسان را به خدا نمى‏رساند. در آیه 109 بقره، تمایل کفار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است. خداوند فرمان داد: شما اغماض کنید تا امر الهى برسد. پس مسلمانان منتظر حکم قاطعى بودند که کفّار را مأیوس سازد، تا اینکه آیه‏ى «الیوم اکملت...» نازل شد. نگاهى به تغذیه در اسلام اسلام مکتب عدل است، نه مثل غربى‏ها افراط در مصرف گوشت را توصیه مى‏کند، و نه مثل بودایى‏ها آن را حرام مى‏داند، و نه مثل چینى‏ها خوردن گوشت هر حیوانى را به هر شکلى جایز مى‏داند. در اسلام براى مصرف گوشت، شرایط و حدودى است، از جمله: الف: گوشت حیوانات گوشتخوار را نخورید وداراى آلودگى‏هاى مختلف میکربى وانگلى و... هستند. ب: گوشت درندگان را نخورید، که روح قساوت و درندگى در شما پیدا مى‏شود. ج: گوشت حیواناتى که موجب تنفر عمومى است، مصرف نکنید. د: گوشت حیوانى که هنگام ذبح، نام مبارک خدا بر آن گفته نشده، نخورید. ه : گوشت مردار را نخورید. چون هنگام مرگ حیوان، خون پیش از هر چیز دیگر فاسد شده و ایجاد نوعى مسمومیّت مى‏کند، از این رو حیواناتى که خفّه شده، شاخ خورده، پرت شده، کتک خورده و دریده شده که جان دادنشان همراه با بیرون آمدن کامل خون نیست، در اسلام خوردن آنان حرام است. <17> از همه‏ى حیوانات حرام گوشت، فقط نام خوک در این آیه آمده، چون مصرف آن رواج داشته است. امام صادق علیه السلام درباره‏ى گوشت مردار فرمود: کسى به آن نزدیک نشد مگر آنکه ضعف ولاغرى وسستى وقطع نسل وسکته ومرگ ناگهانى او را گرفت. خونخوارى رسم جاهلیّت بود. این کار، سبب قساوت قلب و بى‏رحمى مى‏شود، تا حدّى که خطر کشتن فرزند یا پدر و مادر را به همراه دارد. خونخوار، رفیق ودوست نمى‏شناسد. <18> لذا خوردن خون حرام است، امّا تزریق آن اشکالى ندارد. سؤال: آیا اجازه‏ى کشتن حیوانات براى مصرف گوشت آنها، با رحمت الهى سازگار است؟ پاسخ: اساس آفرینش بر تبدیل وتحوّل است. خاک، گیاه مى‏شود، گیاه، حیوان مى‏گردد و حیوان به انسان تبدیل مى‏شود ونتیجه‏ى این تبدیل‏ها، رشد است. 1- اسلام، دینى جامع است و همه‏ى نیازهاى طبیعى و روحى انسان را مورد توجّه قرار داده و نظر صریح مى‏دهد. «حُرّمت» 2- نقش غذا در سلامت جسم و روح، به حدّى است که در قرآن، بارها بر آن تأکید شده است. «حُرّمت علیکم...» 3- در نظام توحیدى، ذبح حیوان هم باید رنگ الهى داشته باشد، وگرنه حرام مى‏شود. «و ما اُهل لغیراللّه به» 4- اگر حیوان مضروب یا شاخ خورده، یا پرت شده ودریده شده هنوز رمقى در بدن دارد و آن را ذبح کردید حلال مى‏شود. «الاّ ما ذکّیتم» 5 - با همه‏ى مظاهر شرک، در هر شکل، باید مبارزه کرد. «و ما ذبح على النصب» 6- گرچه گوشتى که از راه تیرها وچوبه‏هاى قمار تقسیم مى‏شود حرام است، ولى به نظر مى‏رسد نه گوشت خصوصیّتى دارد ونه وسیله تقسیم وچوبه‏هاى تیر، بلکه هر درآمدى از راه قمار حرام است. «أن تستقسموا بالازلام» 7- مهم‏ترین روزنه‏ى امید کفّار، مرگ پیامبر بود که با تعیین حضرت على‏علیه السلام به رهبرى، آن روزنه بسته شد. «الیوم یئس...» 8 - اگر رهبر غدیر در جامعه باشد، مسلمانان نباید ترسى داشته باشند. «فلاتخشوهم» 9- اگر دشمن خارجى هم شما را رها کند، دشمن داخلى وجود دارد که باید با خشیت از خدا به مقابله او رفت. «فلاتخشوهم واخشونِ» 10- اگر مسلمانان از خط رهبرى غدیر دست برنمى‏داشتند، هیچ خطرى، از سوى کفّار متوجّه آنان نمى‏شد. «فلاتخشوهم» 11- کفّار، از دینِ کامل مى‏ترسند، نه دینى که رهبرش تسلیم، جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. «الیوم یئس... الیوم أکملت لکم دینکم» 12- اگر کفّار از شما مأیوس نشده‏اند، چه بسا نقصى از نظر رهبرى در دین شماست. «الیوم یئس... الیوم اکملتُ» 13- دین بدون رهبر، کامل نیست. «أکملت لکم دینکم» 14- قوام مکتب به رهبرى صحیح است و تنها با وجود آن، کفّار مأیوس مى‏شوند، نه با چیز دیگر. «الیوم یئس الّذین کفروا... الیوم اکملت لکم دینکم» 15- همه‏ى نعمت‏ها بدون رهبرى الهى ناقص است. «الیوم...أتممت علیکم نعمتى» 16- نصب على علیه السلام به امامت، اتمام نعمت است، «اتممت علیکم نعمتى» و رها کردن ولایت او کفران نعمت و ناسپاسى نعمت، عواقب سوئى دارد. <19> «فکفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع والخوف بما کانوا یصنعون» 17- اسلام بى‏رهبر، مورد رضاى خدا نیست. «الیوم رضیتُ لکم الاسلام» 18- اضطرار غیر اختیارى، مجوّز مصرف حرام است، پس انسان نباید به اختیار خود را مضطر کند. «اُضطُرّ» (فعل مجهول است.) 19- قانونى کامل است که به همه‏ى حالات و شرایط انسان توجّه داشته باشد، مخصوصاً حالت اضطرار و مخمصه. آرى، در احکام اسلام، بن‏بست نیست. «فمن اضطرّ» 20- شرایط ویژه‏ى اضطرار، نباید زمینه‏ساز گناه و آزاد سازى مطلق شود، بلکه باید به همان مقدار رفع اضطرار اکتفا کرد. «غیر متجانف لاثم» 21- از تسهیلاتى که براى افراد مضطرّ قرار داده مى‏شود سوء استفاده نکنیم. «غیر متجانف للاثم» امام باقرعلیه السلام در تفسیر این جمله فرمودند: «غیر متجانف» کسى است که عمداً به سراغ گناه نرود. <20> [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم چراغي - تفسیر نمونه
(آیه 3)- در آغاز این سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهارپایان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد شده این آیه در حقیقت همان استثناهایى است که وعده داده شد، در اینجا حکم به تحریم یازده چیز شده است.

نخست مى‏فرماید: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ).

«و همچنین خون» (وَ الدَّمُ) «و گوشت خوک» (وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ). «و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بتها و اصولا به غیر نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).

«و نیز حیواناتى که خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ).

خواه بخودى خود و یا بوسیله دام و خواه بوسیله انسان این کار انجام گردد چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى‏فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند «و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 489

در تفسیر قرطبى نقل شده که در میان عرب معمول بوده که بعضى از حیوانات را به خاطر بتها آنقدر مى‏زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى‏دانستند! «و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند» (وَ الْمُتَرَدِّیَةُ).

«و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطِیحَةُ).

«و حیواناتى که بوسیله حمله درندگان کشته شوند» (وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ).

سپس به دنبال تحریم موارد فوق مى‏فرماید: «اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهد بود» (إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ).

در زمان جاهلیت بت‏پرستان سنگهایى در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نصب» مى‏نامیدند در مقابل آنها قربانى مى‏کردند و خون قربانى را به آنها مى‏مالیدند، و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند اما «نصب» چنین نبودند، اسلام در آیه مورد بحث این گونه گوشتها را تحریم کرده و مى‏گوید: «حیوانهایى که روى بتها یا در برابر آنها ذبح شوند همگى بر شما حرام است» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ).

روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى.

نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه آمده آنهاست که بصورت «بخت‏آزمایى» ذبح و تقسیم مى‏گردیده و آن چنین بوده که: ده نفر با هم شرط بندى مى‏کردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر، که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در کیسه مخصوصى مى‏ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى‏آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى‏افتاد سهمى از گوشت برمى‏داشت، و چیزى در برابر آن نمى‏پرداخت، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند، این چوبه‏هاى تیر را «ازلام» مى‏نامیدند، اسلام برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 490

خوردن این گوشتها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد، بلکه به خاطر این که جنبه قمار و بخت‏آزمایى دارد و مى‏فرماید: «و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه‏هاى تیر مخصوص بخت‏آزمایى» بر شما حرام شده است (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ).

روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهاى «فعالیتهاى حساب نشده اجتماعى» و برنامه‏هاى خرافى در آن جمع مى‏باشد.

و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى‏فرماید: «تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِکُمْ فِسْقٌ).

اعتدال در استفاده از گوشت-

آنچه از مجموع بحثهاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى‏شود این است که روش اسلام در مورد بهره‏بردارى از گوشتها- همانند سایر دستورهایش- یک روش کاملا اعتدالى است، یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مى‏خوردند، و یا همانند بسیارى از غربیهاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرمها چشم پوشى نمى‏کنند، و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مى‏دانند، بلکه گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفر نباشد حلال کرده و روى روشهاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشتها شرایطى مقرر داشته است.

بعد از بیان احکام فوق دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مى‏خورد نخست مى‏گوید: «امروز کافران از دین شما مأیوس شدند بنابراین، از آنها نترسید و تنها از (مخالفت) من بترسید» (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ).

و سپس مى‏گوید: «امروز دین و آیین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم» (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 491

وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً).

روز اکمال دین کدام روز است-

منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ آنچه تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده‏اند و روایات متعددى از طرق معروف اهل تسنن و شیعه آن را تأیید مى‏کند و با محتویات آیه کاملا سازگار است این که: منظور روز غدیر خم است، روزى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله امیر مؤمنان على علیه السّلام را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که آیین اسلام به تکامل نهایى خود رسید و کفار در میان امواج یأس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان بى‏نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتخاب و از مردم براى او بیعت گرفته شد یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینى است ریشه‏دار و پایدار.

نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مى‏گوید: «خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد، و نیز وعده داده آیینى را که براى آنان پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد».

در این آیه خداوند مى‏فرماید: آیینى را که براى آنها «پسندیده»، در روى زمین مستقر مى‏سازد، با توجه به این که سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضیت لکم الاسلام دینا» که در آیه مورد بحث، در باره ولایت على علیه السّلام نازل شده، چنین نتیجه مى‏گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه‏دار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد، زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است، و به عبارت روشن‏تر اسلام در صورتى عالمگیر مى‏شود که از مسأله ولایت اهل بیت جدا نگردد. برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 492

مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با آیه مورد بحث استفاده مى‏شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین، و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آیینى که مورد رضایت خداست.

این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...» جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على علیه السّلام به جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نصب شد و به مضمون جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الاسلام دینا آیین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.

در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام برگشته، و حکم صورت اضطرار را بیان مى‏کند و مى‏گوید: «کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى‏افکند و آنها را کیفر نمى‏دهد (فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نور
1- اسلام، دینى جامع است و همه‏ى نیازهاى طبیعى و روحى انسان را مورد توجّه قرار داده و نظر صریح مى‏دهد. «حُرّمت»
2- نقش غذا در سلامت جسم و روح، به حدّى است که در قرآن، بارها بر آن تأکید شده است. «حُرّمت علیکم...»
3- در نظام توحیدى، ذبح حیوان هم باید رنگ الهى داشته باشد، وگرنه حرام مى‏شود. «و ما اُهل لغیراللّه به»
4- اگر حیوان مضروب یا شاخ خورده، یا پرت شده ودریده شده هنوز رمقى در بدن دارد و آن را ذبح کردید حلال مى‏شود. «الاّ ما ذکّیتم»
5 - با همه‏ى مظاهر شرک، در هر شکل، باید مبارزه کرد. «و ما ذبح على النصب»
6- گرچه گوشتى که از راه تیرها وچوبه‏هاى قمار تقسیم مى‏شود حرام است، ولى به نظر مى‏رسد نه گوشت خصوصیّتى دارد ونه وسیله تقسیم وچوبه‏هاى تیر، بلکه هر درآمدى از راه قمار حرام است. «أن تستقسموا بالازلام»
7- مهم‏ترین روزنه‏ى امید کفّار، مرگ پیامبر بود که با تعیین حضرت على‏علیه السلام به رهبرى، آن روزنه بسته شد. «الیوم یئس...»
8 - اگر رهبر غدیر در جامعه باشد، مسلمانان نباید ترسى داشته باشند. «فلاتخشوهم»
9- اگر دشمن خارجى هم شما را رها کند، دشمن داخلى وجود دارد که باید با خشیت از خدا به مقابله او رفت. «فلاتخشوهم واخشونِ»
10- اگر مسلمانان از خط رهبرى غدیر دست برنمى‏داشتند، هیچ خطرى، از سوى کفّار متوجّه آنان نمى‏شد. «فلاتخشوهم»
11- کفّار، از دینِ کامل مى‏ترسند، نه دینى که رهبرش تسلیم، جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. «الیوم یئس... الیوم أکملت لکم دینکم»
12- اگر کفّار از شما مأیوس نشده‏اند، چه بسا نقصى از نظر رهبرى در دین شماست. «الیوم یئس... الیوم اکملتُ»
13- دین بدون رهبر، کامل نیست. «أکملت لکم دینکم»
14- قوام مکتب به رهبرى صحیح است و تنها با وجود آن، کفّار مأیوس مى‏شوند، نه با چیز دیگر. «الیوم یئس الّذین کفروا... الیوم اکملت لکم دینکم»
15- همه‏ى نعمت‏ها بدون رهبرى الهى ناقص است. «الیوم...أتممت علیکم نعمتى»
16- نصب على علیه السلام به امامت، اتمام نعمت است، «اتممت علیکم نعمتى» و رها کردن ولایت او کفران نعمت و ناسپاسى نعمت، عواقب سوئى دارد. [19] «فکفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع والخوف بما کانوا یصنعون»
17- اسلام بى‏رهبر، مورد رضاى خدا نیست. «الیوم رضیتُ لکم الاسلام»
18- اضطرار غیر اختیارى، مجوّز مصرف حرام است، پس انسان نباید به اختیار خود را مضطر کند. «اُضطُرّ» (فعل مجهول است.)
19- قانونى کامل است که به همه‏ى حالات و شرایط انسان توجّه داشته باشد، مخصوصاً حالت اضطرار و مخمصه. آرى، در احکام اسلام، بن‏بست نیست. «فمن اضطرّ»
20- شرایط ویژه‏ى اضطرار، نباید زمینه‏ساز گناه و آزاد سازى مطلق شود، بلکه باید به همان مقدار رفع اضطرار اکتفا کرد. «غیر متجانف لاثم»
21- از تسهیلاتى که براى افراد مضطرّ قرار داده مى‏شود سوء استفاده نکنیم. «غیر متجانف للاثم» امام باقرعلیه السلام در تفسیر این جمله فرمودند: «غیر متجانف» کسى است که عمداً به سراغ گناه نرود. [20]

--------------------------------------------------------------------------------
19) نحل، 112.
20) تفسیر برهان، ج‏1، ص‏447.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : خوب
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  . پوربافراني
فسیر کشاف
کان أهل الجاهلیة یأکلون هذه المحرمات : البهیمة التی تموت حتف أنفها ، و الفصید و هو الدم فی المباعر ، یشوونها و یقولون : لم یحرم من فزد له ( و ما أهل لغیر الله به ) أی رفع الصوت به لغیر الله ، و هو قولهم : باسم اللات و العزی عند ذبحه ( والمنخنقة ) التی خنقوها حتی ماتت ، أو انخنقت بسبب ( و الموقوذة ) التی أثخنوها ضربا بعصا أو حجر حتی ماتت ( و المتردیة ) التی تردت من جبل أو فی بئر فماتت ( و النطیحة ) التی نطحتها أخری فماتت بالنطح ( و ما أکل السبع ) بعضه ( إلا ماذکیتم ) إلا ما أدرکتم ذکاته و هو یضطرب اضطراب المذبوح و تشخب أوداجه . و قرأ عبد الله : و المنطوحة . و فی روایة عن أبی عمرو ( السبع ) بسکون الباء . و قرأ ابن عباس : و أکیل السبع ( و ما ذبح علی النصب ) کانت لهم حجارة منصوبة حول البیت یذبحون علیها و یشرحون اللحم علیها ، یعظمونها بذلک و یتقربون به إلیها ، تسمی الأنصاب ، و النصب واحد . قال الأعشی : و ذا النصب المنصوب لا تعبدنه لعاقبة و الله ربک فاعبدا و قیل : هو جمع ، و الواحد نصاب . و قرئ ( النصب ) بسکون الصاد ( و أن تستقسموا بالأزلام ) و حرم علیکم الاستقام بالأزلام أی بالقداح . کان أحدهم إذا أراد سفرا أو غزوا أو تجارة أو نکاحا أو أمرا من معاظم الأمور ضرب بالقداح ، و هی مکتوب علی بعضها : نهانی ربی ، و علی بعضها : أمرنی ربی ، و بعضها غفل : فإن خرج الَمر مضی لطیته ، و إن خرج الناهی أمسک ، و إن خرج الغفل أجالها عودا . فمعنی الاستقسام بالأزلام : طلب معرفة ما قسم له مما لم یقسم له بالأزلام . و قیل : هو المیسر، و قسمتهم الجزور علی الأنصباء المعلومة ( ذلکم فسق ) الإشارة إلی الاستقسام ، أو إلی تناول ما حرم علیهم ، لأن المعنی حرم علیکم تناول المیتة و کذا و کذا. فإن قلت : لم کان استقام المسافر و غیره بالأزلام لتعرف الحال فسقا ؟ قلت : لأنه دخول فی علم الغیب الذی استأثر به علام الغیوب و قال : ( لا یعلم من فی السموات و الأرض الغیب إلا الله ) و اعتقاد أن إلیه طریقا و إلی استنباطه ، و قوله : أمرنی ربی ، و نهانی ربی : افتراء علی الله . و ما یدریه أنه أمره أونهاه . و الکهنة و المنجمون بهذه المثابة. و إن کان أراد بالرب الصنم فقد روی أنهم کانوا یجیلونها عند أصنامهم فأمره ظاهر ( الیوم ) لم یرد به یوما بعینه ، و إنما أراد به الزمان الحاضر و ما یتصل به ویدانیه من الأزمنة الماضیة و الَتیة ، کقولک : کنت بالأمس شابا، و أنت الیوم أشیب ، فلا ترید بالأمس الیوم الذی قبل یومک ، و لا بالیوم یومک . و نحوه " الَن " فی قوله : الَن لما ابیض مسربتی و عضضت من نابی علی جذم و قیل : أرید یوم نزولها ، و قد نزلت یوم الجمعة ، و کان یوم عرفة بعد العصر فی حجة الوداع ( یئس الذین کفروا من دینکم ) یئسوا منه أن یبطلوه و أن ترجعوا محللین لهذه الخبائث بعد ما حرمت علیکم . و قیل : یئسوا من دینکم أن یغلبوه ، لأن الله عز وجل وفی بوعده من إظهاره علی الدین کله ( فلا تخشوهم ) بعد إظهار الدین و زوال الخوف من الکفار و انقلابهم مغلوبین مقهورین بعد ما کانوا غالبین ( و اخشونی ) و أخلصوا لی الخشیة ( أکلمت لکم دینکم ) کفیتکم أمر عدوکم ، و جعلت الید العلیا لکم ، کما تقول الملوک : الیوم کمل لنا الملک و کمل لنا ما نرید ، إذا کفوا من ینازعهم الملک و وصلوا إلی إأغراضهم و مباغیهم . أو أکملت ما تحتاجون إلیه فی تکلیفکم من تعلیم الحلال و الحرام و التوقیف علی الشرایع و قوانین القیاس و أصول الاجتهاد ( و أتممت علیکم نعمتی ) بفتح مکة و دخولها آمنین ظاهرین ، و هدم منار الجاهلیة و مناسکهم و أن لم یحج معکم مشرک ، و لم یطف بالبیت عریان . أو أتممت نعمتی علیکم بإکمال أمر الدین و الشرائع کأنه قال : الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی بذلک ، لأنه لا نعمة أتم من نعمة الإسلام ( و رضیت لکم الإسلام دینا ) یعنی اخترته لکم من بین الأدیان ، و آذنتکم بأنه هو الدین المرضی وحدة ( و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه ) ، ( إن هذه أمة واحدة ) . فإن قلت : بم اتصل قوله ( فمن اضطر ) ؟ قلت : بذکر المحرمات . و قوله ( ذلکم فسق ) اعتراض أکد به معنی التحریم ، و کذلک ما بعده ، لأن تحریم هذه الخبائث من جملة الدین الکامل و النعمة التامة و الإسلام المنعوث بالرضا دون غیره من الملل . و معناه : فمن اضطر إلی المیتة أو إلی غیرها ( فی مخمصة ) فی مجاعة ( غیر متجانف لإثم ) غیر منحرف إلیه ، کقوله ( غیر باغ و لا عاد ) . ( فإن الله غفور ) لا یؤاخذه بذلک . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نمونه
در آغاز این سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهار پایان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد، شده ، آیه مورد بحث در حقیقت همان استثناهائى است که وعده داده شده ، و در این آیه حکم به تحریم یازده چیز شده است که بعضى از آنها در آیات دیگر قرآن نیز بیان گردیده و تکرار آن جنبه تاکید دارد. نخست مى فرماید: مردار بر شما حرام شده است (حرمت علیکم المیتة ). و همچنین خون (والدم ). و گوشت خوک (و لحم الخنزیر). و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت بنام بتها و اصولا به غیر نام خدا ذبح شوند (و ما اهل لغیر الله به ). درباره تحریم این چهار چیز و فلسفه آن در جلد اول تفسیر نمونه صفحه 427 به بعد توضیح کافى داده ایم . و نیز حیواناتى که خفه شده باشند حرامند خواه بخودى خود و یا بوسیله دام و خواه بوسیله انسان این کار انجام گردد (چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند) (و المنخنقة ). در بعضى از روایات نقل شده که مجوس مخصوصا مقید بودند که حیوانات را از طریق خفه کردن آنها را بکشند سپس از گوشتشان استفاده کنند بنابراین ممکن است آیه ناظر به وضع آنها نیز باشد. <21> و حیواناتى که با شکنجه و ضرب ، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند (و الموقوذة ). <22> در تفسیر قرطبى نقل شده که در میان عرب معمول بود که بعضى از حیوانات را بخاطر بتها آنقدر مى زدند تا بمیرد و آن را یکنوع عبادت مى دانستند!. <23> و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند (و المتردیة ) و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند (و النطیحة ). و حیواناتى که بوسیله حمله درندگان کشته شوند (و ما اکل السبع ). ممکن است یک فلسفه تحریم این پنج نوع از گوشتهاى حیوانات بخاطر آن باشد که خون به قدر کافى از آنها بیرون نمى رود، زیرا تا زمانى که رگهاى اصلى گردن بریده نشود، خون بقدر کافى بیرون نخواهد ریخت و مى دانیم که خون مرکز انواع میکربها است و با مردن حیوان قبل از هر چیز خون عفونت پیدا مى کند، و به تعبیر دیگر این چنین گوشتها یکنوع مسمومیت دارند و جزء گوشتهاى سالم محسوب نخواهد شد مخصوصا اگر حیوان بر اثر شکنجه یا بیمارى و یا تعقیب حیوان درنده اى بمیرد مسمومیت بیشترى خواهد داشت . به علاوه جنبه معنوى ذبح که با ذکر نام خدا و رو بقبله بودن حاصل میشود در هیچ یک از اینها نیست . ولى اگر قبل از آنکه این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهد بود و لذا بدنبال تحریم موارد فوق مى فرماید: (الا ما ذکیتم ). بعضى از مفسران احتمال داده اند که این استثناء تنها به قسم اخیر یعنى و ما اکل السبع بر مى گردد، ولى اکثر مفسران معتقدند به تمام اقسام بر میگردد، و این نظر به حقیقت نزدیکتر است . ممکن است سؤ ال شود چرا با وجود ((میتة 9 در آغاز آیه ، این موارد ذکر گردیده است مگر تمام آنها داخل در مفهوم ((میتة )) نیست ؟ در پاسخ مى گوئیم : ((میتة )) از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسیعى دارد و هر حیوانى که با طریق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم ((میتة )) داخل است ، ولى در لغت ، میتة معمولا بحیوانى گفته میشود که خود به خود بمیرد، بنابراین موارد فوق در مفهوم لغوى میتة داخل نیست و لااقل احتمال این را دارد که داخل نباشد و لذا نیازمند به بیان است . در زمان جاهلیت بت پرستان سنگهائى در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت ، آنها را ((نصب )) مى نامیدند در مقابل آنها قربانى مى کردند و خون قربانى را به آنها مى مالیدند، و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند اما ((نصب )) چنین نبودند، اسلام در آیه فوق اینگونه گوشتها را تحریم کرده و مى گوید: (و ما ذبح على النصب ). روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى ، و در واقع یکى از اقسام ((ما اهل لغیر الله به )) مى باشد، که بخاطر رواجش در میان عرب جاهلى به آن تصریح شده است . نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه فوق آمده آنها است که بصورت ((بخت آزمائى )) ذبح و تقسیم مى گردیده و آن چنین بوده که : ده نفر با هم شرطبندى مى کردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر که روى هفت عدد از آنها عنوان ((برنده )) و سه عدد عنوان ((بازنده )) ثبت شده بود در کیسه مخصوصى مى ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را بنام یک یک از آن ده نفر بیرون مى آوردند، هفت چوبه برنده بنام هر کس مى افتاد سهمى از گوشت بر میداشت ، و چیزى در برابر آن نمى پرداخت ، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون اینکه سهمى از گوشت داشته باشند، این چوبه هاى تیر را ((ازلام )) جمع ((زلم )) (بر وزن قلم ) مینامیدند، اسلام خوردن این گوشتها را تحریم کرد، نه بخاطر اینکه اصل گوشت حرام بوده باشد بلکه بخاطر اینکه جنبه قمار و بخت آزمائى دارد و مى فرماید: (و ان تستقسموا بالا زلام ). روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهاى ((فعالیتهاى حساب نشده اجتماعى )) و برنامه هاى خرافى در آن جمع مى باشد. و در پایان براى تاکید بیشتر روى تحریم آنها مى فرماید: تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار (ذلکم فسق ). <24> اعتدال در استفاده از گوشت آنچه از مجموع بحثهاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى شود این است که روش اسلام در مورد بهره بردارى از گوشتها - همانند سایر دستورهایش یک روش کاملا اعتدالى را در پیش گرفته ، یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مى خوردند، و یا همانند بسیارى از غربیهاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرمها چشم پوشى نمى کنند، و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع میدانند، بلکه گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفر نباشند حلال کرده و روى روشهاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشتها شرائطى مقرر داشته است به این ترتیب که : 1 - حیواناتى که از گوشت آنها استفاده مى شود باید از حیوانات علف خوار باشند، زیرا گوشت حیوانات گوشتخوار بر اثر خوردن گوشتهاى مردار و آلوده غالبا ناسالم و مایه انواع بیماریها است ، به خلاف چهارپایان علفخوار که معمولا از غذاهاى سالم و پاک استفاده میکنند. به علاوه همانطور که در گذشته ذیل آیه 72 سوره بقره گفتیم هر حیوانى صفات خویش را از طریق گوشت خود به کسانى که از آن میخورند منتقل مى کند، بنابراین تغذیه از گوشت حیوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقویت مى نماید، و نیز بهمین دلیل است که در اسلام حیوانات جلال یعنى حیواناتى که از نجاست تغذیه میکنند تحریم شده است . 2 - حیواناتى که از گوشتشان استفاده میشود باید مورد تنفر نبوده باشند. 3 - و نیز باید زیانى براى جسم یا روح انسان تولید نکنند. 4 - حیواناتى که در مسیر شرک و بت پرستى قربانى میشوند و مانند آنها چون از نظر معنوى ناپاکند تحریم شده اند. 5 - یک سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حیوانات وارد شده که هر کدام به نوبه خود، داراى اثر بهداشتى یا اخلاقى میباشد. بعد از بیان احکام فوق دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم میخورد نخست میگوید: ((امروز کافران از دین شما مایوس شدند بنابراین از آنها نترسید و تنها از (مخالفت ) من بترسید)). (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون ). و سپس میگوید: امروز دین و آئین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم . (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا). روز اکمال دین کدام روز است در اینجا بحث مهمى پیش مى آید که منظور از ((الیوم )) (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست ؟ یعنى کدام روز است که این ((چهار جهت )) در آن جمع شده هم کافران در آن مایوس شده اند، و هم دین کامل شده ، و هم نعمت خدا تکامل یافته ، و هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهائى مردم جهان پذیرفته است . در میان مفسران در اینجا سخن بسیار است ولى آنچه جاى شک نیست این است که چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى ، زیرا اینهمه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره اى از روایات آمده است که بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه گفتند اگر چنین آیه اى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار مى دادیم . <25> اکنون باید از روى قرائن و نشانه ها و تاریخ نزول این آیه و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى بدست ما رسیده این روز مهم را پیدا کنیم . آیا منظور روزى است که احکام بالا درباره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده ! قطعا چنین نیست ، زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل شده ، بدلیل اینکه در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد میکنیم ، و تازه نزول این احکام سبب یاس کفار نمیشود، چیزى که سبب یاس کفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است ، و به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تاثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشتهائى حلال یا حرام باشد آنها حساسیتى روى آن ندارند. آیا منظور از آن روز عرفه در آخرین حج پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است !! (همانطور که جمعى از مفسران احتمال داده اند). پاسخ این سؤ ال نیز منفى است ، زیرا نشانه هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمى کند، چون حادثه خاصى که باعث یاس کفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مکه بودند و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همانطور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود. و آیا مراد روز فتح مکه است (چنانکه بعضى احتمال داده اند) با اینکه تاریخ نزول این سوره مدتها بعد از فتح مکه بوده است ؟! و یا منظور روز نزول آیات سوره برائت است که آنهم مدتها قبل از نزول این سوره بوده است ؟! و از همه عجیبتر احتمالى است که بعضى داده اند که این روز، روز ظهور اسلام و یا بعثت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) باشد با اینکه آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سالهاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است . بنابراین هیچیک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست . در اینجا احتمال دیگرى هست که تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده اند و روایات متعددى آن را تایید میکند و با محتویات آیه کاملا سازگار است و آن اینکه : منظور روز غدیرخم است ، روزى که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) امیر مؤ منان على (علیه السلام ) را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یاس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در میان مسلمانان بى نظیر بود بعنوان جانشینى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت یاس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینى است ریشه دار و پایدار. در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهائى خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان ، این آئین به تکامل نهائى نمى رسید. آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (علیه السلام ) براى آینده مردم تکامل یافت . و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش بعنوان آئین نهائى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنابراین جهات چهارگانه در آن جمع بوده ). علاوه بر این ، قرائن زیر نیز این تفسیر را تایید مى کند: الف - جالب توجه اینکه در تفسیر فخر رازى و تفسیر روح المعانى و تفسیر المنار در ذیل این آیه نقل شده است که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد. و با توجه به اینکه وفات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در روایات اهل تسنن و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه کلینى در کتاب معروف کافى نقل کرده است ) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده چنین نتیجه مى گیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است . <26> ب - در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده صریحا این مطلب آمده است که آیه شریفه فوق در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على (علیه السلام ) نازل گردید، از جمله اینکه : 1 - دانشمند معروف سنى ابن جریر طبرى در کتاب ولایت از زید بن ارقم صحابى معروف نقل مى کند که این آیه در روز غدیر خم درباره على (علیه السلام ) نازل گردید. 2 - حافظ ابو نعیم اصفهانى در کتاب ((ما نزل من القرآن فى على (علیه السلام ))) از ابو سعید خدرى (صحابى معروف ) نقل کرده که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در غدیر خم ، على (علیه السلام ) را به عنوان ولایت به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیه الیوم اکملت لکم … نازل شد، در این موقع پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى وبالولایة لعلى (علیه السلام ) من بعدى ، ثم قال من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله : ((الله اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على (علیه السلام ) بعد از من ، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على (علیه السلام ) مولاى او است ، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر کس او را یارى کند یارى کن و هر کس دست از یاریش بر دارد دست از او بردار.)) 3 - خطیب بغدادى در تاریخ خود از ابو هریره از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على (علیه السلام ) و گفتار عمر بن خطاب . بخ بخ یا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا کل مسلم . آیه الیوم اکملت لکم دینکم نازل گردید. <27> در کتاب نفیس الغدیر علاوه بر روایات سه گانه فوق سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است . در کتاب ((احقاق الحق )) از جلد دوم تفسیر ((ابن کثیر)) صفحه 14 و از ((مقتل خوارزمى )) صفحه 47 نزول این آیه را درباره داستان غدیر از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کرده است . در تفسیر برهان و نور الثقلین نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه درباره على (علیه السلام ) یا روز غدیر خم نازل گردیده ، که نقل همه آنها نیازمند به رساله جداگانه است . <28> مرحوم علامه سید شرف الدین در کتاب المراجعات چنین میگوید: ((که نزول این آیه را در روز غدیر در روایات صحیحى که از امام باقر (علیه السلام ) و امام صادق (علیه السلام ) نقل شده ذکر گردیده و اهل سنت ، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در این زمینه نقل کرده اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد)). <29> از آنچه در بالا گفتیم روشن میشود که : اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضى اسناد آن ، آنها را نادیده گرفت بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لااقل مستفیض است ، و در منابع معروف اسلامى نقل شده ، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن ، مانند ((آلوسى در تفسیر روح المعانى )) تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیده اند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش ‍ دیده اند مجعول و نادرست قلمداد کنند، و یا مانند نویسنده تفسیر ((المنار)) با تفسیر ساده اى از آیه گذشته ، بدون اینکه کمترین اشاره اى به این روایات کند، شاید خود را در بن بست دیده که اگر بخواهد روایات را ذکر کرده و تضعیف کند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول کند بر خلاف مذاق او است ! نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مى گوید: وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا… ((خداوند به آنهائى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همانطور که پیشینیان آنانرا چنین کرد، و نیز وعده داده آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش ‍ بخشد.)) در این آیه خداوند میفرماید: آئینى را که براى آنها ((پسندیده )) در روى زمین مستقر مى سازد، با توجه به اینکه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله ((رضیت )) لکم الاسلام دینا که در آیه مورد بحث ، درباره ولایت على (علیه السلام ) نازل شده ، چنین نتیجه مى گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با ((ولایت )) توام باشد، زیرا این همان اسلامى است که خدا ((پسندیده )) و وعده استقرار و استحکامش را داده است ، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگیر مى شود که از مساله ولایت اهل بیت جدا نگردد. مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن ((آیه سوره نور)) با ((آیه مورد بحث )) استفاده مى شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین ، و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آئینى که مورد رضایت خدا است . این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه ((الیوم اکملت لکم دینکم …)) جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح ، یعنى على (علیه السلام ) به جانشینى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نصب شد و به مضمون جمله الیوم یئس الذین کفروا من دینکم مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الاسلام دینا آئین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت . البته این تفسیر منافات با روایاتى که میگوید آیه سوره نور در شان مهدى (علیه السلام ) نازل شده ندارد زیرا آمنوا منکم … داراى معنى وسیعى است که یک نمونه آن در روز غدیر خم انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیعتر و عمومى تر در زمان قیام مهدى (علیه السلام ) انجام خواهد یافت (بنابراین کلمه الارض در آیه به معنى همه کره زمین نیست بلکه معنى وسیعى دارد که هم ممکن است بر تمام کرده زمین گفته شود، و هم به قسمتى از آن ، چنانکه از موارد استعمال آن در قرآن نیز استفاده میشود که گاهى بر قسمتى از زمین اطلاق شده و گاهى بر تمام زمین ) (دقت کنید). یک سؤ ال لازم تنها سؤ الى که در مورد آیه باقى میماند این است که اولا طبق اسناد فوق و اسنادى که در ذیل آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک خواهد آمد هر دو مربوط به جریان ((غدیر)) است ، پس چرا در قرآن میان آن دو فاصله افتاده ؟! یکى آیه 3 سوره مائده و دیگرى آیه 67 همین سوره است . ثانیا این قسمت از آیه که مربوط به جریان غدیر است ضمیمه به مطالبى شده که درباره گوشتهاى حلال و حرام است و در میان این دو تناسب چندانى به نظر نمى رسد. <30> در پاسخ باید گفت : اولا میدانیم آیات قرآن ، و همچنین سوره هاى آن ، بر طبق تاریخ نزول جمع آورى نشده است بلکه بسیارى از سوره هائى که در مدینه نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در مکه نازل گردیده و بعکس آیات مدنى را در لابلاى سوره هاى مکى مشاهده مى کنیم . با توجه به این حقیقت جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بوده است ) آرى ، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمع آورى شده بود جاى این ایراد بود. ثانیا ممکن است قرار دادن آیه مربوط به ((غدیر)) در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد، زیرا بسیار میشود که براى محفوظ ماندن یک شى ء نفیس آن را با مطالب ساده اى مى آمیزند تا کمتر جلب توجه کند (دقت کنید). حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عمل آمد تا آنجا که حتى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را (العیاذ بالله ) متهم به هذیان و بیمارى ! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده <31> شاهد گویائى است بر اینکه بعضى از افراد حساسیت خاصى در مساله خلافت و جانشینى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) داشتند و براى انکار آن حد و مرزى قائل نبودند!. آیا چنین شرائطى ایجاب نمى کرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیش بینى هائى بشود و با مطالب ساده اى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را کند؟!. از این گذشته - همانطور که دانستیم - اسناد مربوط به نزول آیه ((الیوم اکملت لکم )) درباره ((غدیر)) و مساله جانشینى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود، بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است ، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است . در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام بر گشته ، و حکم صورت اضطرار را بیان مى کند و مى گوید: ((کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است ، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افکند و آنها را کیفر نمى دهد.)) (فمن اضطر فى مخمصة غیر متجانف لا ثم فان الله غفور رحیم ). مخمصه از ماده خمص (بر وزن لمس ) به معنى ((فرورفتگى )) است ، و به معنى گرسنگى شدید که باعث فرورفتگى شکم مى شود نیز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد یا بهنگام گرفتارى شخصى . غیر متجانف لا ثم به معنى آن است که تمایل به گناه نداشته باشد، و آن یا به عنوان تاکید مفهوم اضطرار آمده ، و یا به منظور آن است که به هنگام ضرورت زیاده روى در خوردن گوشت حرام نکند، و آن را حلال نشمرد، و یا آنکه مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد، و یا آنکه در سفرى که براى انجام کار حرامى در پیش گرفته ، گرفتار چنان ضرورتى نشود، ممکن است همه این معانى از این عبارت منظور باشد. (براى توضیح بیشتر در این زمینه به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 430 و 431 مراجعه کنید).
پاورقی :
21-وسائل الشیعه جلد 16 صفحه 273.
22-موقوذة از ماده وقذ (بر وزن نقض) به معنی کتک زدن شدید است که منجر به مرگ گردد. و یا بیماری شدیدی است که حیوان را به مرگ بکشاند ، گاهی کتک زدن و بیماری شدید را که منجر به مرگ نشود نیز «وقذ» می گویند ، ولی در مورد آیه همان معنی اول مراد است.
23-تفسیر قرطبی ذیل آیه فوق.
24-گرچه ذلکم اسم اشاره مفرد است که با خطاب جمع همراه شده و قاعدة باید به مفرد برگردد ولی می دانیم که اشاره مفرد نسبت به مجموعه ای که به منزله واحدی فرض شده اند اشکالی ندارد.
25-تفسیر المنار جلد 6 صفحه 155.
26-البته این در صورتی است که روز وفات پیامبر (ص) و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملا امکان پذیر است و با توجه به اینکه در روزهای قبل و بعد از روز غدیر حادثه مهمی در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد مسلم می شود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.
27-این سه روایت را مرحوم علامه امینی با تمام مشخصات در جلد اول الغدیر صفحه 230 و 231 و 232 نقل کرده است و در کتاب احقاق الحق جلد ششم صفحه 353 نزول آیه فوق درباره جریان غدیر به دو طریق از ابو هریره نقل شده است و از ابوسعید خدری نیز به چندین طریق آمده است.
28-به جلد اول تفسیر برهان و جلد اول تفسیر نورالثقلین ذیل آیه فوق مراجعه شود.
29-المراجعات ط چهارم صفحه 38.
30-این ایراد در تفسیر المنار به طور اشاره در طی بحثهای مربوط به این آیه ذکر شده است (ج 6 صفحه466).
31-این حدیث در کتاب صحیح بخاری که از معروفترین کتب اهل تسنن است در چند مورد نقل شده است از جمله «کتاب المرضی» جزء 4- «کتاب العلم» جزء اول صفحه 22 و در باب جوائز وفد از کتاب جهاد صفحه 118 جزء 2- و در کتاب صحیح مسلم در جزء 2 صفحه 14 در آخر وصایا و همچنین در کتب دیگر طبق نقل مرحوم شرف الدین در کتاب المراجعات تحت عنوان رزیة یوم الخمیس آمده است [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ليلا رضائي - الغدیر ج1، ص214؛ ینابیع الموده، ص120؛ تفسیر فخر رازی، ج12، ص50.
آیه اکمال دین

اَلْیوْم اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی و رَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دینا. (مائده/3)
«امروز دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است، برایتان برگزیدم».
در اکثر تفاسیر و برخی از منابع اهل سنت مانند ینابیع الموده و تفسیر فرخ رازی اشاره شده که بعد از ادای رسالت و جریان غدیر، این آیه نازل شده است. بعضی نیز معتقدند این آیه آخرین آیه ای است که بر پیامبر نازل شده است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : بسم الله
سلام
اگر جملات میانی را درآیه 3 سوره مائده بر داریم اتصال صدر و ذیل آیه از بین میرود.در نظر اول برقرار می نماید ولی اگر بیشتر تمرکز و توجه نماییم می بینیم اتصال برقرار نیست.پس از برداشتن قسمت میانی آیه چنین خواهد شد:... و ما ذبح علی النصب و ان تستقسموا بالازلام
ذالکم فسق فمن اضطر فی مخمصه غیر متجانف...نوع مستثنی و مستثنی منه با هم فرق میکند و عبارت نارسا و نازیبایی حاصل میشود.قبلا صحبت از "ما" بوده ولی "من" استثنا میشود...پس از عبارت "ذالکم فسق" چه توجیهی برای "فمن اضطر فی مخمصه" خواهیم داشت...میشود بفرماید
...که آن کارتان فسق است پس اگر کسی مضطر شد و آن کار را انجام داد اشکالی ندارد...عبارت زیبایی خواهد شد؟
بنا بر "...ان علینا جمعه و قرآنه..." جمع اجزا آیات هر چند در زمان و مکان مختلف بوده باشد بدستور الهی بوده است.
والسلام
quranmizan.com
2) : با سلام
من یک سوال داشتم در ایه 3 مائده نوشته شده ما اهل لغیر الله و این به معنی ذبح نیست زیرا دذ ایات ذبح بغیر نام خدا صریحا این کلمه قید شده مانند ایه 118 و 119 و 121 و138 حال در اینجا منظور اسم خدا نیست بلکه اهل لغیر الله در معنی عربی یعنی چیزی که اهل ان را کسی غیر از خدا دانست .یعنی ما گوشتی یا غذایی را بخوریم که بگوییم این غذای فلانی است حالا هر کس که باشد .لازم به ذکر است من مفسر نیستم بلکه سوال کردم و افکار خودم را در این مورد عرض کردم .لطفا راهنمایی بفرمایید ممنونم
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.