فَلَمّٰا رَأَى اَلشَّمْسَ بٰازِغَةً :پس چون دید ابراهیم علیه السّلام نیز اعظم آفتاب از مشرق طالع و روى زمین را به شعاع خود منور گردانید، به هرجائى و بقعه اى بتاخت، هر جزوى از اجزاى عالم نصیبى بیافت، به جرم از همه مهتر، و به نور از آنها بهتر؛ طایفه اى متوجه او شده به سجدۀ او قیام نمودند قٰالَ هٰذٰا رَبِّی گفت این نیز اعظم بر وجه فرض و تقدیر یا به زعم قوم پروردگار من است هٰذٰا أَکْبَرُ این کوکب بزرگتر است در قرص و ضیاء این بر وجه استدلال و اظهار شبهه بر خصم است فَلَمّٰا أَفَلَتْ :پس چون نشان زوال و انتقال بر او ظاهر شد قٰالَ یٰا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ :گفت اى قوم من به درستى که من بیزارم از آنچه شما شرک مى آورید به ذات حق تعالى از اجرام محدثه محتاجۀ به موجد و محض آن به آنچه مختصند به آن
تنبیه آیۀ شریفه دال است بر حدوث اجسام و اجرام و اثبات صانع، و استدلال حضرت با قوم بر حدوث اجسام، و هرگاه حرکت و سکون بر او جایز باشد، لا محاله مخلوق و محدث، و آن ناچار است از موجد و لابد باید قادر مطلق باشد، تا قدرت برآن داشته باشد و چون صدور فعل به اتقان و انتظام از جاهل ممکن نیست، لذا عقل حکم کند که این خالق حىّ است و چون فعل از فاعل مختار صادر است، عقل ادراک اختیار و حکم نماید که این صانع، مدرک است و چون براى او وجوب وجود مى بیند و او را مسبوق به عدم نمى داند، حکم نماید به آنکه قدیم است و نیز لحوق عدم براى او تصور ننماید، حکم کند این فاعل ازلى و ابدى مى باشد، و همچنین نسبت به تکلم صادقیت را دربارۀ او حاکم است خلاصه منشأ تمام صفات کمالیه امور وجودیه است
تنبیه کلام حضرت ابراهیم علیه السّلام را وجوهى است: 1 ناظر به آن است که کسى در مسئله اى متفکر شود، اوّل شقوق آن را به نظر آورد، بعد فکر نماید تا صحت بطلانش ظاهر گردد، و مؤید این است که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمودند: آیا ابراهیم مشرک شد در گفتن «هذا ربى» فرمود: اگر امروز کسى این سخن را بگوید مشرک مى شود، اما از ابراهیم شرک نبود، زیرا او در طلب پروردگارش بود و در حدیث معتبر دیگر فرمود: هرکه غیر ابراهیم در مقام تفکر و طلب دین حق، چنین چیزى گوید مثل او خواهد بود 2 آنکه مراد فرض و تقدیر، و بر سبیل مصلحت چنین فرمود، چه انکار اول مرتبه موجب تنفر قوم و عدم قبول حجت او بود پس اول به موافقت آنها این کلام ادا نمود، لکن غرض آن بود اگر فرض کنیم این پروردگار ما باشد، آیا قادر است
پس به افول او استدلال نمود که عاجز باشد، و حجت بر آنها تمام کرد و مؤید این از حضرت صادق علیه السّلام مروى است که فرمود: این کلام هیچ ضرر به ابراهیم نداشت، زیرا اراده نمود غیر آنچه گفت 3 آنکه کلام بر سبیل استفهام حقیقى یا انکارى باشد، یعنى آیا شما مى گوئید این پروردگار من است ؟ چنانچه به سند معتبر مروى است :مأمون از حضرت رضا علیه السّلام تفسیر این آیه را پرسید حضرت فرمود: ابراهیم علیه السّلام به سه طایفه رسید جمعى ستایش زهره، صنفى پرستش ماه و قومى عبادت آفتاب مى کردند وقتى از آن غار بیرون آمد زهره را دید، گفت: این پروردگار من است بر سبیل انکار و استخبار، نه بر وجه تصدیق و اقرار، چون کوکب پنهان شد فرمود: من فروروندگان را دوست نمى دارم، زیرا افول و غروب از صفات محدث است نه قدیم (و شىء که غروب کند، واجب الوجود بالذات نخواهد بود) چون ماه نورانى طالع شد، گفت این پروردگار من است ؟!! چون غروب کرد گفت: اگر پروردگار من مرا هدایت نکرده بود از گمراهان بودم چون صبح آفتاب طالع شد گفت: این پروردگار من و این بزرگتر است از زهره و ماه بر سبیل سؤال و انکار و استخبار، نه بر وجه تصدیق و اقرار
پس چون غروب نمود، به هر سه طایفه فرمود: اى قوم، من بیزارم از آنچه شما شرک آورید به درستى که من توجه دادم روى جان و دل خود را به سوى خداوندى که از عدم به وجود آورده است آسمان و زمین را در حالى که میل کننده ام از همۀ ادیان باطله به توحید و دین حق، و نیستم من از مشرکین و نبود غرض ابراهیم به آنچه اول گفت مگر براى بطلان دینشان و اثبات آنکه پرستش سزاوار نیست چیزى را که متصف به تغییر و انتقال و زهول و افول باشد، بلکه عبادت مستحق ذاتى است که خالق آسمان و زمین است و این حجت را که بر قوم نمود، از الهام الهى و اعطاء سبحانى بود کما قال «وَ تِلْکَ حُجَّتُنٰا آتَیْنٰاهٰا إِبْرٰاهِیمَ عَلىٰ قَوْمِهِ » پس مأمون گفت: للّه درّک یا أبا الحسن
[ نظرات / امتیازها ]