از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  کلیاتی درباره داستان حضرت آدم (علیه السلام) در سوره اعراف
این آیه در ابتداى داستانى است که در پانزده آیه مورد بحث بیان شده، و تفصیل اجمالى است که در آیه قبلى ذکر شده بود. البته در این بین اشاره به علل و جهاتى که باعث شد خداوند انسان را در زمین تمکین دهد نیز مى‏کند، و به همین جهت کلام را به «لام» قسم آغاز نموده و فرمود: «و لقد ...» و نیز به همین جهت داستان امر به سجده آدم و داستان بهشت را به صورت یک داستان ذکر کرده و فاصله‏اى در میان آنها نگذاشت تا کلام جمع و جور شده و به ضمیمه آیات بعدیش با اجمالى که در آیه «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ ...» بود منطبق شود. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 22 و 23 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سجده ملائکه بر نوع بشر
به ضمیمه آیات بعدیش با اجمالى که در آیه «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ ...» بود منطبق شود.
خطابى که در جمله «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ...» است خطاب به عموم آدمیان و خطابى است امتنانى، هم چنان که در آیه قبلى هم گفتیم که لحن کلام لحن منت نهادن است، زیرا مضمون، همان مضمون است و تنها تفاوت بین آن دو اجمال آن و تفصیل این است.
بنا بر این، اینکه مى‏بینیم از خطاب عمومى: «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ» به خطاب خصوصى «ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» منتقل شد براى بیان دو حقیقت است:
حقیقت اول اینکه سجده ملائکه براى جمیع بنى آدم و در حقیقت خضوع براى عالم بشریت بوده، و اگر حضرت آدم (علیه السّلام) قبله‏گاه سجده ملائکه شده از جهت خصوصیت شخصیش نبوده، بلکه از این باب بوده که آدم (علیه السّلام) نمونه کامل انسانیت بوده، و در حقیقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماینده بوده است، هم چنان که خانه کعبه از جهت اینکه حکایت از مقام ربوبى پروردگار مى‏کند قبله‏گاه مردم قرار گرفته است.
حقیقت دوم اینکه خلقت آدم در حقیقت خلقت جمیع بنى نوع بشر بوده. آیه «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ» (سجده/8) و آیه «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ» (مومن/67) نیز دلالت بر این حقیقت دارند، چون از ظاهر آن دو استفاده مى‏شود که منظور از خلق کردن از خاک همان جریان خلقت آدم (علیه السّلام) است. گفتار ابلیس هم که در ضمن داستان گفت: «لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا ...» (اسراء/62) و همچنین آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ ...» (اعراف/172) به بیانى که خواهد آمد اشعار به این معنا دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 23 - 26 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  جایگاه شیطان قبل از تمرد از سجده به آدم
در جمله «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» و همچنین در آیه «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» (حجر/30) خداى تعالى خبر مى‏دهد از سجده کردن تمامى فرشتگان مگر ابلیس. و در آیه «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (کهف/50) علت سجده نکردن وى را این دانسته که او از جنس فرشتگان نبوده، بلکه از طایفه جن بوده است، از آیه «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (انبیاء/27) نیز استفاده مى‏شود که اگر ابلیس از جنس فرشتگان مى‏بود چنین عصیانى را مرتکب نمى‏شد. و از همین جهت مفسرین در توجیه این استثنا اختلاف کرده‏اند که آیا این استثنا به اعتبار اغلبیت و اکثریت و اشرفیت ملائکه استثناى متصل است، و امرى که به وى شده بود همان امر به ملائکه بوده؟ و یا آنکه استثناى منفصل است و ابلیس به امر دیگرى مامور به سجده شده بود؟
کسانى که این احتمال را داده گفته‏اند: گر چه ظاهر جمله «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ» این است که امر به ابلیس و امر به ملائکه یکى بوده و هر دو دسته به یک امر مامور شده بودند، الا اینکه خلاف ظاهر آیه مقصود است.
لیکن حقیقت مطلب این است که از ظاهر آیه استفاده مى‏شود که ابلیس با ملائکه بوده و هیچ فرقى با آنان نداشته، و از آیه «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» (بقره/30) نیز استفاده مى‏شود که او و همه فرشتگان در مقامى قرار داشتند که مى‏توان آن را مقام «قدس» نامید، و امر به سجده هم متوجه این مقام بوده نه به یک یک افرادى که در این مقام قرار داشته‏اند، هم چنان که جمله «فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها» نیز اشاره به این معنا دارد، چه اینکه ضمیر در «منها» و «فیها» را به مقام و منزلت برگردانیم و چه اینکه به آسمان و یا به بهشت ارجاع دهیم، زیرا به هر جا برگردانیم برگشت همه به مقام خواهد بود، و اگر خطاب به یک یک افراد بود و مقام و منزلت دخلى در این خطاب نداشت کافى بود بفرماید: «فما یکون لک ان تتکبر».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 26 و 27 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امر به سجده به امر، امری تکوینی بوده نه امری مولوی
گر چه سیاق این داستان، سیاق یک داستان اجتماعى معمولى و متضمن امر و امتثال و تمرد و احتجاج و طرد و رجم و امثال آن از امور تشریعى و مولوى است، لیکن بیان سابق ما- البته در صورتى که از آیه استفاده شود- ما را هدایت مى‏کند به اینکه این آیه راجع به امور تشریعى و قانونى نیست، و امرى که در آن است و همچنین امتثال و تمردى که در آن ذکر شده مقصود از همه آنها امور تکوینى است. و اگر مى‏گوید که ابلیس تمرد کرد، مقصود این است که وى در برابر حقیقت انسانیت خاضع نشد، و جمله «فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها» این بیان ما را تایید مى‏کند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 27- 28 و 31-33 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اهمال مفسرین در شیطان شناسی از دیدگاه قرآن
موضوع ابلیس نزد ما امرى مبتذل و پیش پا افتاده شده که اعتنایى به آن نداریم، جز اینکه روزى چند بار او را لعنت کرده و از شرش به خدا پناه مى‏بریم و بعضى افکار پریشان خود را به این جهت که از ناحیه او است تقبیح مى‏کنیم. و لیکن باید دانست که این موضوع موضوعى است بسیار قابل تامل و شایان دقت و بحث، و متاسفانه تا کنون در صدد بر نیامده‏ایم که ببینیم قرآن کریم در باره حقیقت این موجود عجیب که در عین اینکه از حواس ما غایب است و تصرفات عجیبى در عالم انسانیت دارد چه مى‏گوید، و چرا نباید در صدد برآییم؟ چرا در شناختن این دشمن خانگى و درونى خود بى‏اعتناییم؟ دشمنى که از روز پیدایش بشر تا روزى که بساط زندگیش برچیده مى‏شود بلکه حتى پس از مردنش هم دست از گریبان او بر نمى‏دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نیندازد آرام نمى‏گیرد. آیا نباید فهمید این چه موجود عجیبى است که در عین اینکه همه حواسش جمع گمراه کردن یکى از ماها است و در همان ساعتى که مشغول گمراه کردن او است عینا به همان صورت و در همان وقت سرگرم گمراه ساختن همه بنى نوع بشر است؟ در عین اینکه از آشکار همه با خبر است از نهان آنان نیز اطلاع دارد، حتى از نهفته‏ترین و پوشیده‏ترین افکارى که در زوایاى ذهن و فکر آدمى جا دارد با خبر است. و علاوه بر اینکه با خبر است مشغول دسیسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نیز هست.
آیا تعجب در این است که ما چنین بحثى را عنوان کردیم و یا در این است که چرا مفسرین تا کنون اسمى از آن نبرده‏اند؟ و اگر هم احیانا متعرض آن شده‏اند به پیروى از روشى که دانشمندان صدر اول اسلام داشته‏اند تنها متعرض اشکالاتى شده‏اند که مردم عوام در برخورد با آیات این داستان متوجه آن مى‏شوند، و در این چهار دیوارى هر طایفه‏اى بر آنچه فهمیده استدلال و جنگ و جدال کرده و فهم طایفه دیگر را تخطئه نموده بر آن ایراد کرده و به شمارش اشکالات مربوط به داستان پرداخته است.
1- چرا خداوند ابلیس را آفرید؟ او که مى‏دانست وى چکاره است؟
2- با اینکه ابلیس از جن بود چرا خداوند او را با ملائکه محشور و همنشین کرد؟
3- با اینکه مى‏دانست او اطاعتش نمى‏کند چرا امر به سجده‏اش کرد؟
4- چرا او را موفق به سجده نکرد و گمراهش نمود؟
5- چرا بعد از آن نافرمانى او را هلاک نکرد؟
6- چرا تا روز قیامت مهلت داد؟
7- چرا او را مانند خون در سراسر وجود آدمى راه داده و بر او مسلطش کرده است؟
8- چرا به لشکریانى تاییدش نمود و بر همه جهات حیات انسانى او را مسلط نمود؟
9- چرا او را از نظر و احساس بشر پنهان کرد؟
10- چرا همه کمک‏ها را به او کرد و به آدمیان کمک نکرد؟
11- چرا اسرار خلقت بشر را از او پوشیده نداشت تا چنین به اغواى او طمع نبندد؟
12- با اینکه او دورترین و دشمن‏ترین مخلوقات بود چطور با خدا حرف زد و خداوند هم با او تکلم کرد؟ آیا همانطور که بعضى‏ها گفته‏اند از راه معجزه بوده یا آثار و علایمى ایجاد کرده که ابلیس از دیدن آن آثار به مراد او پى برده(تفسیر تبیان ج 4 ص 360)؟
13- ورودش به بهشت از چه راهى بوده؟
14- چگونه ممکن است در بهشت که مکان قدس و طهارت است وسوسه و دروغ و گناه واقع شود؟
15- با اینکه حرفهایش مخالف گفتار خداوند بود چرا آدم آن را پذیرفت؟
16- و با اینکه خلود در دنیا مخالف با اعتقاد به معاد است چگونه طمع در خلود کرد؟
17- با اینکه آدم در زمره پیغمبران بود چطور ممکن است معصیت کرده باشد؟
18- با اینکه توبه کار مانند کسى است که گناه نکرده است چطور توبه آدم قبول شد و لیکن به مقامى که داشت بازنگشت؟ و چگونه ...؟ و چگونه ...؟
اهمال و کوتاهى مفسرین در این موضوع جدى و حقیقى، و بى بند و بارى آنها در اشکال و جواب به حدى رسید که در جواب از این اشکالات بعضى از آنان به خود جرأت دادند که بگویند مقصود از آدم در این داستان آدم نوعى است، و داستان یک داستان خیالى محض است (تفسیر المنار ج 1 ص 282- 267 و ج 8 ص 353). و یا بگویند مقصود از ابلیس قوه‏اى است که آدمى را به شر و فساد دعوت مى‏کند (تفسیر المنار ج 1 ص 275- 267). و یا بگویند صدور فعل قبیح از خداوند جایز است، و همه گناهان از ناحیه خود او است. و او است که آنچه را خودش درست کرده خراب مى‏کند، و بطور کلى، خوب آن چیزى است که او بخواهد و به آن امر کند و بد آن چیزى است که او از آن نهى کند (تفسیر القرطبى ج 4 ص 2611 و تفسیر الکبیر ج 14 ص 40- 39). و یا بگویند اصلا آدم از زمره پیغمبران نبوده و یا بطور کلى انبیا معصوم از گناه نیستند، و یا قبل از بعثت معصوم نیستند و آدم آن موقع که نافرمانى کرد مبعوث نشده بود (تفسیر الکبیر ج 2 ص 178- 177 و تفسیر المنار ج 8 ص 354) و یا بگویند همه این صحنه‏ها براى امتحان بوده است (مجمع البیان ج 4 ص 65 ط تهران).
باید دانست تنها چیزى که باعث بى‏فایده بودن این مباحث شده این است که این مفسرین در این مباحث بین جهات حقیقى و جهات اعتبارى فرق نگذاشته و مسائل تکوینى را از مسائل تشریعى جدا نکرده‏اند، و بحث را درهم و برهم نموده، اصول قراردادى و اعتبارى را که تنها براى تشریعیات و نظام اجتماعى مفید است در امور تکوینى دخالت داده و آن را، حکومت داده‏اند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 41- 43 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رابطه وجود شیطان با عالم خلقت
1- باید دانست تمامى اشیایى که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد وجود نفسى‏شان (وجودشان بدون اینکه اضافه به چیزى داشته باشد) خیر است.
2- عالم خلقت با همه وسعتى که در آن است تمامى اجزایش به یکدیگر مربوط و مانند یک زنجیر اولش بسته و مربوط به آخرش مى‏باشد، بطورى که ایجاد جزئى از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است، و اصلاح جزئى از اجزاى آن به اصلاح همه آن مربوط است.
این معنا که معلوم شد اینک مى‏گوییم اگر شیطانى نبود نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است، و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد متن جاده هم فرض نمى‏شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 43- 46 قالب : تفسیری موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سوالات شیطان از خداوند متعال
در تفسیر روح المعانى از شهرستانى و او از شارح اناجیل اربعه صورت مناظره‏اى را نقل کرده که بعد از این حادثه میان ملائکه و ابلیس واقع شده است، این مناظره در تورات نیز ذکر شده، و آن این است که ابلیس به ملائکه گفت: من به فرضى که قبول کنم و تسلیم شوم که خالق و ایجاد کننده‏اى مرا به وجود آورده نسبت به کارهاى او اشکال‏هایى دارم:
1- اینکه مى‏پرسم چه حکمتى در خلقت و آفرینش عالم است، مخصوصا با اینکه خدا مى‏دانست که اگر کفار خلق شوند مستوجب آتش خواهند بود پس چرا ایشان را آفرید و منظورش از آفرینش آنان چه بود؟
2- اینکه چرا بندگان را مکلف به تکالیف کرد و با اینکه از امتثال آنان نفعى عایدش نمى‏شود؟ چرا آنان را گرانبار ساخت؟ و اگر منظورش فایده رساندن بر بندگان بود چرا با اینکه مى‏توانست این فایده را بدون تکلیف نرسانید؟
3- اینکه بر فرض که به خاطر فایده و نفعى مرا مکلف به معرفت و اطاعت خود کرد، تکلیف کردن من به اینکه بر آدم سجده کنم چرا؟
4- اینکه پس از آنکه من زیر بار نرفتم و با ترک سجده نافرمانیش کردم چرا لعنتم کرده عقابم را واجب نمود؟ با اینکه لعنت و عقاب من به حال خود او و به حال دیگران کمترین سودى ندارد و براى من بزرگترین ضررها را به بار مى‏آورد؟
5- اینکه گیرم که در این نیز مصلحتى باشد مسلط کردن من بر اغواى فرزندان آدم چرا؟
6- اینکه وقتى از او براى مدتى بس طولانى مهلت خواستم چرا قبول کرد و در نتیجه عالم را پر از شر و فساد نمود؟ آیا خالى بودن عالم از شر بهتر نبود؟
شارح اناجیل در ذیل این مناظره گفته است: خداى تعالى از سرادق عظمت و کبریا به وى وحى کرد که اى ابلیس تو مرا هنوز نشناخته‏اى، چون اگر مى‏شناختى این گونه جسورانه بر من خرده نمى‏گرفتى و مى‏دانستى که بر من در هیچ یک از افعالم اعتراضى وارد نیست، زیرا تنها معبود هستم و جز من معبودى نیست، و از آنچه مى‏کنم بازخواست نمى‏شوم.
این بود آنچه که آلوسى از شهرستانى از شارح اناجیل نقل کرده است آلوسى سپس اضافه کرده است که امام فخر رازى در باره اعتراضات ابلیس گفته است «اگر اولین و آخرین خلایق جمع شوند نخواهند توانست جوابى از این اعتراضات بدهند مگر اینکه قائل به حسن و قبح عقلى نباشند».
آن گاه مى‏گوید: در اینجا به یاد داستان شیرینى افتادم و آن داستان این است که: روزى سیف الدوله پسر حمدان بر چاکران خویش در آمد و گفت: من امروز بیتى گفته‏ام که خیال مى‏کنم احدى جز ابو فراس از عهده ساختن بیت دوم آن بر نیاید، اتفاقا آن روز ابو فراس هم در آن مجلس حضور داشت. حضار گفتند: امیر بیت خود را بخواند تا بشنویم، سیف الدوله گفت:
«لک جسمى تعله فدمى لم تطله» (من جسم خود را در اختیار تو گذاشتم تا اگر خواستى مریض و علیلش کنى، ریختن خونم چرا؟)
ابو فراس بیدرنگ در جواب گفت:
«قال ان کنت مالکا فلى الامر کله» (گفت اگر مالک جسم تو منم همه گونه اختیار آن به دست من است)
و (روح المعانى ج 8- 7 ص 92 ط بیروت).
مؤلف: آنچه که در ابتداى کلام سابق ما ذکر شد این شبهات را تا به آخر دفع مى‏کند، و هیچ احتیاجى نیست به اینکه اولین و آخرین خلایق جمع شده و براى دفع آن دست به دست یکدیگر دهند، و به گفته امام فخر رازى تازه از عهده دفع آن هم بر نیایند، اینک ما یک‏ یک آن شبهات را ذکر نموده و به همان بیان دفع مى‏کنیم.
[هر سوال و پاسخ آن را در یک نکته در ذیل همین آیه بیان می داریم] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 52- 54 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علت خلقت آفرینش
سوال شیطان: چه حکمتى در خلقت و آفرینش عالم است، مخصوصا با اینکه خدا مى‏دانست که اگر کفار خلق شوند مستوجب آتش خواهند بود پس چرا ایشان را آفرید و منظورش از آفرینش آنان چه بود؟
پاسخ: در جواب آن مى‏پرسیم اولا آیا مقصود وى از خلایق مطلق خلایق و ما سوى اللَّه است یا فقط انسان؟ و ثانیا مرادش از حکمت، خیر و صلاحى است که فاعل را به فعل وامیدارد و یا نتیجه‏اى است که پس از انجام فعل عاید فاعل مى‏گردد؟ اگر مقصودش شق اول باشد جوابش خوب روشن است، براى اینکه خداى تعالى در فاعلیت خود و آفریدن خلایق محتاج به داعى و غرضى که فاعلیتش را تمام کند نیست، بلکه به برهان قطعى فاعلیت او تمام بوده و او به ذات خود مبدأ جمیع موجودات و منبع جمیع خیرات است، و معلوم است که اقتضاى مبدأ و علت براى ایجاد معلولش اقتضایى ضرورى و غیر قابل تخلف است، و سؤال از آن به منزله سؤال از جود حاتم و بذل و بخشش هر صاحب ملکه جود است، زیرا همانطورى که ملکه جود ذاتا اقتضاى ظهور و بروز و بذل و بخشش دارد و در بروز اثرش چیز دیگرى مؤثر نیست، و خلاصه همانطورى که ظهور اثر جود براى آن ضرورى است، و خواه ناخواه هر مستحقى به مقدار استعداد و استحقاقش از آن متنعم مى‏شود همچنین اقتضاى ایجاد معلول براى علت و مبدأ آن ضرورى است. و همانطورى که در مساله جود اختلاف مستحقین در نیل به خیرات شخص جواد مربوط به اختلاف استحقاق خود آنان است نه به آن شخص همچنین اختلاف موجودات در مراتب کمال وجودشان مستند به خود آنان است نه به خداوندى که مبدأ وجود است. پس سؤال از اینکه در خلقت کافر چه حکمتى بوده سؤالى است بیجا.
و اگر مقصودش از حکمت معناى دوم آن است جوابش این است که کار خدا را نمى‏توان به کارهاى غیر او مقایسه کرد، و آن را محکوم به احکام عقل نمود، مثلا اگر عقل حکم مى‏کند به اینکه فاعل هر فعلى باید در کارى که مى‏کند فایده و نتیجه‏اى در نظر داشته باشد در جایى است که فاعل در صورت نکردن آن کار آن نتیجه عایدش نشود، و بخواهد با انجام آن کار استکمال نموده و به مقدار کمالى که در آن فعل هست به کمالات خود بیفزاید، و کمبودى را در خود جبران نماید.
و اما خداوندى که تمامى کمالات و خیرات در ذاتش مجتمع است لازم نیست که در کار خود فایده‏اى را در نظر بگیرد، زیرا فایده و نتیجه کارهاى او در ذات او موجود هست، چه آن کار را بکند و چه نکند، گو اینکه فواید بیشمارى هم بر کارهایش مترتب مى‏شود، زیرا این فواید مقصود بالاصالة و اولا و بالذات نیست، بلکه مقصود بالعرض است.
و اگر چنانچه ابلیس از حکمت خلقت خصوص انسان سؤال کرده و به همین ملاحظه در ذیل کلامش گفته: «و با اینکه مى‏دانست که اگر کفار خلق شوند مستوجب آتش خواهند بود چرا آنان را خلق کرد» جوابش این است که: آرى، در خلقت انسان حکمت به معناى دوم (نتیجه) وجود ندارد، براى همان که گفتیم خداى تعالى که فاعل خلقت انسان است غنى بالذات است، و احتیاجى به هیچ چیز از ما سواى خود ندارد تا بخواهد با خلقت آن چیز آن احتیاج را بر طرف سازد. و لیکن حکمت به معناى اول (داعى) وجود دارد و آن همین است که ماده‏اى زمینى و ناچیز را با ترکیب خاصى به جایى برساند که با پیمودن راه تکامل به گوهرى آسمانى و شریف مبدل گشته و از نظر مراتب کمال از هر موجود دیگرى برترى یابد، و از جهت تقرب به خداوند هیچ موجودى به پایه او نرسد، چنین حکمتى در خلقت انسان وجود دارد. البته نباید توقع داشت که تمامى افراد بشر به این پایه از ترقى برسند، براى اینکه این موجود هم خودش از اضدادى ترکیب یافته، و هم در عالمى به سر مى‏برد که عالم تزاحم و تضاد است، و علل و اسباب موافق و مخالفى از هر سو احاطه‏اش کرده و نمى‏گذارد همه افراد آن استعداد ذاتى خود را حفظ نموده و از این گرداب نجات یابند، خواه ناخواه جز عده معدودى از افراد نخبه و برجسته آن به سعادت مطلوب خود نمى‏رسند. این مطلب اختصاص به جنس بشر ندارد، بلکه جمیع موجوداتى که از مواد موجود در این نشات تکون یافته و مى‏یابند محکوم به این حکم هستند، هیچ نوعى از انواع حیوانات، یا نباتات، یا معدنیات نخواهید یافت که جمیع افراد و اشخاص آن به کمال وجود خود نایل شده باشند، بلکه غالبا افراد در برابر علل و اسبابى که منافى با تکامل و مانع از پیشرفت آنها است و از نظر علیت و سببیتى که دارند خواه ناخواه اثر خود را مى‏کنند محکوم گردیده و قبل از رسیدن به کمال خود از بین مى‏روند، و با فرض علیت آن علل ممکن نیست که جمیع افراد انواع به کمال متوقع خود برسند، زیرا فرض اینکه هیچیک از افراد انواع از عوامل منافى با آن متاثر نشوند، مثلا هیچ گیاهى از حرارت و برودت و نور و ظلمت و خشکى و رطوبت و سمومات و مواد زمینیى که منافى با ترکیب خاص آن است متاثر نگردد فرضى است که هم فرض ترکیب خاص آن گیاه را و هم فرض علیت و سببیت آن عوامل را باطل مى‏سازد، و معلوم است که ابطال این دو فرض ابطال نظام کون است- دقت فرمایید-.
خواهید گفت: آرى، این اشکال هست، و لیکن بطلان مساعى بعضى از افراد و سقوط آنان نیز فرضى است غیر قابل قبول.
در جواب گوییم که: چنین نیست، و در صورتى که بطلان مساعى بعضى از افراد باعث تکامل بعضى دیگر و رسیدن آنان به سعادت و کمالى که براى نوع متوقع است بشود هیچ اشکال ندارد، زیرا بنا بر فرض ما که عالم خلقت ظرفیت تکامل همه افراد را ندارد چه عیبى دارد که در راه حصول افرادى نخبه و با ارزش افراد بى‏ارزشى از بین بروند، و چرا این عمل را استرباح حقیقى ندانیم، و آن را گزاف و یا تبذیر بخوانیم؟ وقتى گزاف است که از ابتدا غرض از آفرینش آنان اضمحلال و از بین رفتن‏شان باشد. و حال آنکه خداى تعالى انسان را براى اضمحلال نیافریده، بلکه آفریده تا همه افراد آن کامل و همه رهروان به سوى سعادت دنیا و آخرت باشند.
چیزى که هست از آنجایى که انسان به وجود نمى‏آید مگر از ترکیب مادى خاصى، و آن ترکیب هم به وجود نمى‏آید مگر در تحت نظام مادى که در سراسر اجزاى عالم حکمفرما است، و آن اجزا را به هم مرتبط ساخته آنها را مؤثر در یکدیگر و متاثر از همدیگر نموده است لذا در چنین شرایطى قهرا بعضى از افراد به کمال خود نمى‏رسند و قبل از رسیدن به آن از بین مى‏روند.
پس نباید اشکال کرد و گفت چرا خداى تعالى کافر آفریده؟ او کافر نیافریده، او هر که را آفریده غرض اولى و ذاتیش این بوده که به سعادت انسانیت نائل آید، البته غرض و اراده ثانوى و عرضیش هم این است که در شرایط دیگرى از آن سعادت محروم شود، حال اگر عده‏اى به اختیار خود، خود را در تحت آن شرایط قرار دادند و از سعادت محروم شدند آیا این محرومیت را باید به خدا نسبت داد؟ و آیا خداى تعالى بخاطر اینکه این محرومیتها پیش نیاید و عده‏اى کارشان به دوزخ نیانجامد اراده اولى و ذاتى خود را هم عملى نسازد؟ و اگر عملى ساخت و در نتیجه این محرومیتها پیش آمد، بصرف اینکه عالم به آن بوده باید به وى اعتراض کرد و یا کفر و دوزخى شدن کافر را به او نسبت داد؟ حاشا، زیرا گفتیم علت تامه کفر، عوامل و اسباب خارجى بسیار زیادى است که همه دست بدست هم داده و در آخر اختیار خود کافر هم ضمیمه آن شده و کفر را به وجود آورده است، و همین که پاى اختیار به میان آمد دیگر نمى‏توان آن را به دیگرى نسبت داد.
و اما مساله قضا و قدر خداوند بر کفر، این نیز به این طریق جارى شده که کافر به اختیار خود کفر بورزد، نه به اینکه از او سلب اختیار و اراده شود و او مجبور به قبول کفر گردد درست مانند سنگى که به هوا پرتاب مى‏شود و آن سنگ بر اثر کشش و جاذبه زمین مجبور به سقوط مى‏شود. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 54- 56 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علت مکلف بودن انسان
سوال دوم: فایده تکلیف چیست؟ و با اینکه تکلیف براى خداى تعالى نفع و ضررى ندارد چرا بندگان را بدون جهت گرانبار ساخته است؟
پاسخ: این شبهه نیز مغالطه و قیاس کردن کار فاعل ناقص و فقیر است به کار فاعل تام و غنى بالذات، زیرا حکم عقل به اینکه «فاعل باید فعلى را انجام دهد که از آن نفعى عایدش شود» در فاعلى است که ناقص باشد و بخواهد با فعل خود نقص خود را جبران نماید نه فاعلى که غنى بالذات است، عقل چنین حکم عمومى ندارد که حتى فاعلى هم که غنى بالذات است و هیچ جهت نقصى در او نیست باید در فعل خود فایده‏اى را در نظر بگیرد، و از آن منتفع شود، و نیز نمى‏تواند حکم کند به اینکه صدور فعل از چنین فاعلى محال و ممتنع است.
تکلیف هم مثل اصل ایجاد به منظور احسان بر بندگان است، زیرا گر چه امرى اعتبارى و قراردادى است، و در متن آن احکامى که مربوط به امور واقعى و خارجى است جریان ندارد، و لیکن همین امر اعتبارى در عین اعتبارى بودنش این اثر را دارد که مکلفین را به کمالات تازه‏اى که فاقد آنند مى‏رساند، پس تکلیف رابط میان دو حقیقت است: حقیقت ناقص انسانى (قبل از انجام تکلیف) و حقیقت کامل آن (پس از انجام تکلیف).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 56- 58 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : عمل انسان گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علت امر به سجده ملائکه و شیطان بر انسان
سوال سوم: بر فرض که بخاطر فایده و نفعى مرا تکلیف به معرفت و اطاعت خود کرد تکلیف کردن من به اینکه بر آدم سجده کنم چرا؟
پاسخ: جوابش بسیار روشن است، براى اینکه خداى تعالى اگر او را امر به سجده کرد براى این بود که یا با امتثال آن امر صفت عبودیتش تمام شود، و یا با تمرد از آن، صفت استکبارش تکمیل گردد، پس در هر صورت خداوند کار خود را که تکمیل بندگان است انجام داده و ابلیس هم وظیفه عبودیت خود را که استکمال است عملى کرده، الا اینکه ابلیس که مى‏باید در جانب سعادت تکامل یابد، به اختیار خود در طرف شقاوت تکامل یافته است.
علاوه بر اینکه تکلیف ابلیس و ملائکه به سجده بر آدم فایده دیگرى هم داشت، و آن این بود که خداوند به همین وسیله خط مشى آدم و نسل او را تعیین فرمود، زیرا صراط مستقیمى که خداوند براى بنى نوع بشر مقدر کرده بود هرگز پیموده نمى‏شد مگر اینکه بیرون از ذات او کسانى باشند که او را به سوى صراط مستقیم هدایت کنند، و نیز دشمنانى باشند که او را به سوى انحراف از صراط مستقیم دعوت نمایند. و داستان تکلیف ابلیس و ملائکه به سجده بر آدم این غرض را تامین نموده، ملائکه در هدایت و شیطانها در ضلالت کمک کار آدمى شدند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 59 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علت وجود عذاب بر عصیان
سوال چهارم: پس از آنکه من زیر بار نرفتم و با ترک سجده نافرمانیش کردم چرا لعنتم کرد و عقابم را واجب نمود با اینکه لعنت و عقاب من به حال او و به حال دیگران کمترین سودى نداشت؟
پاسخ: آن حقیقتى که در لعنت و عقاب است از لوازم گناه است، و استکبار بر خداى تعالى ریشه و مولد جمیع گناهان است، و با این حال ابلیس نباید توقع داشته باشد که بر خداى تعالى استکبار بکند و دچار لعنت و عقاب هم نشود. مساله سود و زیان هم همانطورى که در سابق اشاره کردیم در کارهاى خداى تعالى جریان ندارد، زیرا هیچیک از کارهاى خداوند نفع و فایده‏اى براى او ندارد تا بگویى کارهایى که براى او نفعى ندارد صدورش از وى ممتنع است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 59 و 60 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : عذاب گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علت توانایی شیطان بر اغوای انسان
سوال پنجم: بر فرض که در این نیز مصلحتى بوده، مسلط کردن من بر اغواى فرزندان او چرا؟
پاسخ: جوابش از آنچه گذشت معلوم است، زیرا گفتیم هدایت و عمل حق و اطاعت و امثال آن وقتى محقق مى‏شود که ضلالت و باطل و معصیت و امثال آن نیز وجود داشته باشد، و همچنین وقتى دعوت به حق تمام مى‏گردد که دعوت به باطل هم بوده باشد، وقتى صراط مستقیمى بوجود مى‏آید که غیر صراط مستقیمى باشد و سالک را بغیر آنچه که صراط مستقیم میرساند برساند. پس تا زمانى که در روى زمین از جنس بشر افرادى باقى هستند باید کسانى باشند که آنان را به باطل و بسوى عذاب سعیر دعوت کنند و چنین داعیانى که همان ابلیس و لشکریان اویند از خدمتگزاران نوع بشرى هستند که خداوند آنان را تنها به مقدار دعوت‏شان مسلط نموده و فرموده: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ» (حجر/42) و از خود ابلیس هم حکایت کرده که در قیامت خطاب به مردم مى‏گوید: «وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ» (ابراهیم/22). [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 60 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  خداوند از افعالش سوال نمی شود
سوال ششم: وقتى از او براى مدتى بس طولانى مهلت خواستم چرا قبول کرد و در نتیجه عالم را پر از شر و فساد نمود؟ آیا خالى بودن عالم از شر و فساد بهتر نبود؟
پاسخ: جواب از بخش اول آن (وقتى از او براى مدتى بس طولانى مهلت خواستم چرا قبول کرد) از مطالب گذشته معلوم گشت. و در جواب از بخش دومش (آیا خالى بودن عالم از شر و فساد بهتر نبود) مى‏گوییم: معناى اینکه عالم از شر و فساد خالى باشد این است که عالم مادى در عین مادیت مجرد باشد، یعنى فعلیت‏هاى آن بدون قوه و خیر آن بدون شر و نفع آن بدون ضرر و ثباتش بدون تغیر و طاعتش بدون معصیت و ثوابش بدون عقاب باشد و فرض چنین عالمى مادى‏ محال است.
جوابى که خداى تعالى از شبهات ابلیس داده این است که: «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» (انبیاء/23) تازه خود این جواب هم جوابى است اجمالى زیرا در این جواب متعرض یک یک شبهات نشده و بطور خلاصه فرموده است، برگشت همه این شبهات اعتراض بر خداى تعالى است، و مخلوق را حق آن نیست که بر خالق اعتراض کند، خداى تعالى معبودى است که جز او معبودى نیست، و کسى را نمى‏رسد که او را در آنچه مى‏کند مورد بازخواست قرار دهد.
از ظاهر کلام خداى تعالى در این جواب بر مى‏آید که جمله «از آنچه مى‏کنم بازخواست نمى‏شوم «متفرع بر جمله» زیرا معبود منم و جز من معبودى نیست» مى‏باشد. و بنا بر این، مفاد کلام چنین مى‏شود که: وجود و انانیت خداى تعالى وقتى بذاته و لذاته برایش ثابت باشد و او معبودى باشد که مبدأ تمامى عالم از او و معاد آن بسوى او باشد پس او در هیچ فعلى از افعالش جز بذات خود به هیچ فاعل دیگرى اتکاء نداشته و در هیچ فعلى محکوم علت غایى دیگرى جز ذات خود نمى‏گردد، و قهرا او فاعلى خواهد بود که در فاعلیت ما فوق هر فاعل دیگر و هم خود او غایتى خواهد بود ما فوق همه غایات. هر فاعلى هر کارى را انجام مى‏دهد اتکایش به قوه و نیرویى است که او ارزانیش داشته، و اما خود او به کسى اتکاء ندارد، «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً». و هر غایتى از این جهت داعى بر فعل مى‏شود که متضمن کمال و خیرى است، و خداوند به خیر چیزى محتاج نیست، بلکه خیر هر چیزى از او است، «بیده الخیر». با این حال چگونه ممکن است سبب کار چنین خداوندى را جستجو کرده و او را در این باره بازخواست نمود؟ سبب هر کارى یا فاعل است و یا غایت آن و خداى تعالى فاعل هر فاعلى دیگر و غایت هر غایتى دیگر است.
و اما غیر خدا هر فاعلى دیگرى از آنجایى که قدرت بر فعلش از ناحیه خدا است، و همچنین هر غایت و خیرى که فاعل از فعل خود انتظار داشته و یا بدست مى‏آورد همه به عنایت او و به تسبیب اسباب و تنظیم عوامل و شرایطى است که او مى‏کند، از این جهت مسئول فعل خود بوده و مورد بازخواست قرار مى‏گیرد که چرا این عمل را انجام داده است و بیشتر این بازخواستها از نتیجه و جهت خیر و صلاح عمل است، به این معنا که در غالب افعال مخصوصا افعالى که حسن و قبح و مدح و ذم در آن جریان دارد سؤال مى‏شود که به چه منظورى این عمل را کردى؟ و چه خیر و مصلحتى در آن دیدى؟.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 60- 71 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  شیطان، اولین کافر
در کتاب عیون اخبار الرضا (ج 1 ص 191) از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل کرده که فرمود: ابلیس اولین کسى بود که کفر ورزید و منشا پیدایش و انتشار کفر شد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 72 قالب : روایی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  شیطان، اولین عصیانگر
در کافى (اصول کافى ج 2 ص 82) از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که در ضمن حدیثى فرمود: اولین معصیتى که حکایت از نخوت درونى مى‏کرد و از روى کبر سر زد از ابلیس بود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 72 قالب : روایی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  کبر، اولین عصیان
در تفسیر قمى (ج 1 ص 42) از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده که فرمود: «استکبار» اولین معصیتى بود که خداوند بدان نافرمانى شد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 72 قالب : روایی موضوع اصلی : کبر گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سجده نکردن شیطان بر انسان
در نهج البلاغه (نهج البلاغه فیض الاسلام ص 30) در ضمن خطبه‏اى که امام (علیه السّلام) خلقت آدم را وصف مى‏کند چنین آمده است: «و استادى اللَّه سبحانه الملائکة ودیعته لدیهم و عهد وصیته الیهم فى الاذعان بالسجود له و الخشوع لتکرمته فقال سبحانه: اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ اعترته الحمیة و غلبت علیه الشقوة ...».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 72 و 73 قالب : روایی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رابطه شیطان و ملائکه
در تفسیر عیاشى (ج 1 ص 34 ط تهران) از جمیل بن دراج نقل شده که گفت: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم آیا ابلیس از ملائکه بود و یا مامور بعضى از امور آسمان بوده؟ فرمود: از ملائکه نبود، و لیکن ملائکه او را از جنس خود مى‏پنداشتند، و خدا مى‏دانست که او از آنها نیست و در آسمان ماموریتى نداشت و شخصیت و احترامى هم نداشت. جمیل بن دراج مى‏گوید: از خدمت امام مرخص شده نزد طیار آمدم و آنچه را شنیده بودم برایش بازگو کردم. وى گفت چطور از ملائکه نبود و حال آنکه خداى تعالى به ملائکه امر کرد که بر آدم سجده کنند؟ ناگزیر برخاسته خدمت امام آمدیم، طیار همین سؤال را از آن جناب کرد. حضرت در جواب فرمود: آیا خطابى که خداى تعالى مکرر به مؤمنین کرده و فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شامل منافقین هم مى‏شود یا نه؟ طیار در جواب اعتراف کرد به اینکه شامل منافقین بلکه شامل اهل ضلالت و هر کسى که اقرار ظاهرى به دعوت اسلام داشته باشد مى‏شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 77 قالب : روایی موضوع اصلی : شیطان- ابلیس گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.