بعد از آن ترغیب فرماید به طریق نجاح: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ :آیا نظر نکنید به عبرت و تدبر در ملکوت آسمانها و زمین گویند ملکوت سماوات، شمس و قمر در گردش، و سیر هریک، و نجوم از ثوابت و سیارات و اقتران هریک به دیگرى است و ملکوت زمین، بحور و جبال و خزائن و نفایس آنها و اشجار و ازهار و ثمرات و آثار آنهاست یا معنى آنکه آیا نظر نمى کنید در ملکوت آسمانها که آن را با عظم خلق و ثقل و جرم در جوّ هوا چگونه معلق بداشته بدون ستون از تحت و علاقه اى از فوق، و مزین ساخته آنها را به ستارگان و کواکب سبعه، و دوازده برج با سیر مختلف و در زمین نظر نمائید که به انواع و اصناف بدائع و کثرت خلایق از جماد و نبات و حیوان و انسان بیاراسته وَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْ ءٍ : و نظر و تفکر کنید در هرچه اطلاق شیئیت توان نمود از اجناس که ممکن الحصر نیست تا بدان نظر، کمال قدرت صانع و جلال و حدت و عظم شأن مالک و مدیر و مدبر آنها بر شما ظاهر گردد
تحقیق: استدلال در عالم علوى و سفلى از وجود متعددۀ کثیره است: اما عالم علوى: 1 در عظم و صغر اجرام هریک به وضع خاص بدون تخصیص مخصص وقوع نیابد، و آن جز ذات قادر متعال نباشد
2 در طرز هیئت آن که هریک داراى دو سطح مقعر و محدب و با طبیعت متساویه، و الّا وقوع و ترکیب در جرم فلک لازم، و آن باطل است، لذا چنانچه جایز است که فلک ماه به محدب خود ملاقى فلک عطارد باشد، زیرا حکم الشىء حکم مثله، پس لازم آید فلک ماه محیط و فلک عطارد محاط ؛ و به ثبوت این مقدمه، روا باشد که آنچه تحت است فوق شود و بالعکس بنابراین اختصاص هریک به موضع معین، وجود قاهر قادر مختار را مبرهن سازد
3 سیر هریک از سیارات در مدار و فلک خود بدون تخطى، دال است بر آنکه تمام مسخرند در تحت اراده و قدرت قادرى
4 حرکت هرکدام به مقدار معین در بطىء و سرعت، چنانچه فلک قمر در یک ماه یک دور تمام کند و آفتاب در یک سال و مشترى در دوازده سال و زحل در سى سال و فلک هشتم در سى و شش هزار سال، پس تقدیر هریک در مقدار حرکت لا جرم حکمت مدبر و قاهرى ارائه دهند
5 اختلاف اجرام کواکب در لمعان و نور با الوان مختلفه، چنانچه عطارد زرد و زهره سفید و درخشان و مریخ سرخ و مشترى درى و زحل کدر و نیز اعظم آفتاب داراى شعاع عالمتاب و هر ساعتى به رنگى، این اختصاصات مختلفۀ متفاوته دال است بر مخصصى که آن ذات احدیت حکیم على الاطلاق صانع عالم باشد
اما عالم سفلى: زمین 1 اختلاف قطعات در صلابت و رخوت که اگر همه صلب بودى، اکثر منافع از دست رفتى، مانند حرکت و سیر آدمى و نمو اشجار و ازهار و منافع مطعومات و ملبوسات و اگر تمام رخوه بودى، استقرار آب در آن متعسر، به علاوه به سبب فقدان قنوات، رو به نقصان گذاشتى رعایت اعتدال در جعل بعضى صلب، و برخى رخوه، حکمت بالغۀ سبحانى را شاهد و گواه است
2 در قسمت ریاحین و ازهار، هریک را شکلى و رنگى و طعمى و بوئى و منفعتى و خاصیتى، یکى غذاى بدن مى شود، دیگرى قوت تن، یکى زهر جانگزا، دیگرى تریاق فرح افزا، یکى روح مى بخشد، دیگرى جان مى ستاند، یکى خواب آورد، و دیگرى خواب را ببرد، یکى سرد است، یکى گرم، یکى تر است، یکى خشک، با آنکه همه از یک زمین روئیده و از یک چشمه آب نوشیده، این مقتضیات مختلفه آثار قدرت قادرى را نمایش دهد
3 اشجار با طراوت و نضارت با میوه جات متفاوته و احیاى بعد از اماته، کمال سلطنت مدبرى را مبرهن نماید
4 اصناف حیوانات که کمیت آنها نامحدود است از سباع و بهائم و وحوش و حشرات، هریک چگونه ساختن آشیانه و تحصیل قوت و تربیت اولاد بدون تعلیم معلمى به عرصۀ ظهور آورند، هرآینه احاطۀ علم و قدرت صانع خود را ثابت نمایند
5 در اقسام معادن مختلفه و خواص متفاوته و قلت و کثرت هریک از آنها نسبت به احتیاج بشر و تربیت آنها در باطن و جوف کوهها، غرایب صنع صانع حکیمى نشان دهند و آثار صنیعۀ الهیه بسیار، و براى تذکار به همین مذکورات قناعت شد «فتأمل»
وَ أَنْ عَسىٰ أَنْ یَکُونَ :و آیا نظر ننمودند در آنکه شأن این باشد که، قَدِ اِقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ :بتحقیق نزدیک شده باشد اجل و مرگ آنها تا این فکر داعى آن شود که قبل از وقوع فوت و حلول موت و نزول عقوبت به عملى اقدام کنند که موجب نجاح دوجهانى و فلاح جاودانى باشد، و اگر این مشرکان به قرآن که جامع حقایق دینى و دنیوى و مجمع میامن صورى و معنوى است ایمان نیاورند، فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ :پس به کدام حدیث و کلامى بعد از این قرآن ایمان خواهند آورد این نهایت بیان است، چه اخبار باشد از ایشان به طبع و تصمیم بر کفر بعد از الزام حجت و ارشاد و هدایت
تنبیه: آیۀ شریفه دلیل است بر وجوب نظر و فکر، چه حق تعالى بر تقریع و ملامت و سرزنش فرمود آنها را بر ترک نظر و مذمت و ملامت نیست مگر در ترک واجب
[ نظرات / امتیازها ]
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ : ملکوت از ملک گرفته شده و عبارت از ارتباط موجودات جهان به ساحت پروردگار است که از آن تعبیر به رابطه خلقت و آفرینش مى شود
آیه مردم بیگانه و اهل الحاد را تهدید نموده که همه موجودات و پدیده ها بطور محسوس دیر یا زود واقعیت خود را از دست مى دهند و همواره محل عوارض هستند ازاین رو بطور حتم عین واقعیت نیستند بلکه به واقعیت ثابتى تکیه داده از حقیقت و واقعیت او بهره مند مى شوند یعنى قیام هر آفریده اى بحکم خرد وابسته بفیض وجود از پروردگار است که هر لحظه به آنها افاضه نماید و چنانچه لحظه اى نعمت وجود از آنها قطع شود نابود مى شوند و تدبیر پروردگار نسبت بموجودات سبب قیام و سوق آنها بسوى کمال است و قابل انتقال بغیر نیست
نظر به این که توجه افراد بشر نسبت بملکوت اشیاء یعنى رابطه خلقت آنها به پروردگار برحسب افکار بشر مختلف است مراد از ملکوت اشیاء در این آیه مرتبه نازل از توجه بملکوت و صفت تدبیر است و گرنه ملکوت اشیاء بطور اطلاق از افق فکر بشر بالاتر است
و بهر تقدیر توجه به چگونگى خلقت و تدبیر موجودات که عین ربط به پروردگارند انسان را بطور حتم به خداپرستى رهبرى مى نماید
آیه توجه و فکر بشر را بنظام کرات آسمان و زمین و وحدت تدبیرى که در سرتاسر آنها فرمانروا است جلب مى نماید که هر لحظه وابسته بافاضه وجود از پروردگار به آنها است که فیض هستى هر لحظه بطور تجدد امثال بهر یک افاضه مى شود مانند تابش اشعه خورشید که پیوسته بجهان مى تابد و چنانچه لحظه اى از نور افشانى بى بهره گردد تیرگى و تاریکى عالم را فراگرفته و نظام آن گسیخته خواهد شد
وَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْ ءٍ : و نیز نظر بشر را باین نکته جلب نموده است که پروردگار چگونه وجود اطلاقى و نعمت هستى را در جهان گسترده که هر پدیده و موجودى بقدر ظرفیت و سهم خود از نعمت هستى بهرمند مى شود بااینکه فیض وجود حقیقت واحدى است ولى بسیرت و صورت انواع بیشمار و موجودات گوناگون درمى آید و سرتاسر عوالم و نشئات را فراگرفته است و نیز دلیل آشکار بر توحید افعالى و وحدت اثر ساحت پروردگار است
وَ أَنْ عَسىٰ أَنْ یَکُونَ قَدِ اِقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ : مردم بیگانه و اهل الحاد چگونه درباره زندگى خود نمى اندیشند که هر لحظه فیض وجود به آنان افاضه مى شود و پیوسته روح تازه اى به آنان مى دمد و چنانچه لحظه اى روان تازه به آنها ندمد و تجدید نشود زندگى آنان پایان خواهد یافت و چنانچه بشر بیندیشد و بیابد که زندگى وى در این جهان سپرى خواهد شد و پس از اندک زمانى که مرگ فرامى رسد بعالم دیگر و زندگى همیشگى انتقال خواهد یافت ناگزیر بغرض از خلقت خود مى نگرد به این که زندگى وى که غرض و محصول نظام آفرینش است اختصاص به زندگى محدود این جهان نخواهد داشت
بلکه بحکم خرد زندگى بشر در عالم دیگر همیشگى است و گرنه خلقت جهان لغو و بیهوده خواهد بود ناگزیر در مقام اداء وظیفه برمى آید و به سپاس نعمت آفرینش و نعمتها که پیوسته او را فراگرفته منعم خود را مى شناسد و به دعوت پیامبر اسلام (ص) که مقرون بآیات معجزه آساى قرآنى است توجه نموده ایمان مى آورد و از برنامه مکتب قرآن پیروى مى نماید
فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ : مبنى بر تهدید است چنانچه با تذکر و یادآورى ساحت پروردگار که هر خردمندى را خاضع مى نماید ناگزیر از تصدیق به آنست چنانچه در قلوب تیره آنها این سخنان تأثیر ننماید بطور حتم از نظر آنست که نیروى پذیرش فطرت و قبول از آنان سلب شده و نیروى دیگرى نمى تواند آنها را از خطر تهدید نماید و بطریق انسانیت سوق دهد
[ نظرات / امتیازها ]
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْ ءٍ «مَلَکُوتِ » مبالغه در ملک است و معنایش این است: آسمان ها و زمین و هرآنچه در آنهاست در سیطرۀ او قرار دارند و نشان دهندۀ یگانگى او مى باشند و هر خردمندى اگر بدون غرض به هر چیزى در این جهان هستى بنگرد، به خدا، کتاب ها و پیامبران او ایمان مى آورد امّا کسى که جز به منافع خود نمى اندیشد، هرگز نه به سوى خدا راه مى یابد و نه به هیچ کار نیک دیگرى وَ أَنْ عَسىٰ أَنْ یَکُونَ قَدِ اِقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ خداوند پس ازآن که کافران قریش را به اندیشه کردن و غور نمودن در آفرینش جهان هستى و موجودات آن فرامى خواند، آنها را به یاد مرگ که نابودکنندۀ تمام لذت ها و پراکندۀ تمام جمعیت هاست مى اندازد و اینکه به زودى و به طور ناگهانى با آن روبه رو خواهد شد و این در حالى است که آنان همچنان در گمراهى خود دست و پا مى زنند
خدا آنها را به مرگ و فرارسیدن اجل ایشان توجّه مى دهد، تا شاید توبه کنند و به هدایت روى آورند
فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ضمیر «بَعْدَهُ » به قرآن برمى گردد بیانى رساتر و دلیلى نیرومندتر از قرآن وجود ندارد و کسى را که دلایل خدا قانعش نسازد، چیزى او را قانع نخواهد کرد
[ نظرات / امتیازها ]