دو جمله «وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» در حقیقت موعظه و نصیحت در باره امتثال اوامر و نواهى قبلى است. در جمله اول مردم را به یاد یکى از نعمتهاى بزرگ خدا مىاندازد، و آن مساله ازدیاد نسل است براى اینکه انسان بر خلاف سایر انواع حیوانات زندگیش اجتماعى است، و آن کمالاتى که براى این نوع میسر و متوقع است و خلاصه، سعادت عالیهاى که انسان را از سایر انواع حیوانات متمایز مىکند و حساب او را از آنها جدا مىسازد اقتضاء مىکند که این موجود داراى ادوات و قواى مختلف و ترکیبات وجودى خاصى بوده باشد که با داشتن آن نمىتواند مانند سایر حیوانات بطور انفرادى زندگى نموده و همه حوائج ضرورى خود را تامین نماید، بلکه ناگزیر است از اینکه در تحصیل خوراک، پوشاک، مسکن، همسر و سایر حوائج با سایر افراد تشریک مساعى نموده و همه با کمک فکرى و عملى یکدیگر حوائج خود را تامین نمایند.
پر واضح است که براى چنین موجودى کثرت افراد، نعمت بسیار بزرگى است، زیرا هر چه بر عدد افراد اجتماعش افزوده شود نیروى اجتماعیش بیشتر و فکر و اراده و عمل آن قوىتر مىگردد و به دقایق بیشتر و باریکترى از حوائج پى برده در حل مشکلات و تسخیر قواى طبیعت راهحلهاى دقیقترى را پیدا مىکند.
روى این حساب مساله ازدیاد نسل و اینکه عدد افراد بشر به تدریج رو به فزونى مىگذارد خود یکى از نعمتهاى الهى و از پایهها و ارکان تکامل بشر است. آرى، هیچ وقت یک ملت چند هزار نفرى نیروى جنگى و استقلال سیاسى و اقتصادى و قدرت علمى و ارادى و عملى ملت چندین میلیونى را ندارد.
و اما عاقبت مفسدین، این نیز براى کسانى که چشم بصیرت داشته باشند موعظه و عبرت بزرگى است و خوشبختانه تاریخ به اندازه کافى از احوال امم گذشته ضبط کرده، همه مىدانند که در دورانهاى گذشته از قیاصره و فراعنه و اکاسره و فغافره و امثال آنان گردنفرازانى طاغى بودهاند که دلها را از هیبت سلطنت خود مرعوب نموده خانهها را خراب و اموال را غارت مىکردند، و خون مردم را به سهولت ریخته، زن و فرزند آنان را به زیر یوغ بردگى خود مىکشیدند، خداى تعالى هم آنان را در این ظلم و ستم مهلت داد تا به اوج قدرت خود رسیده و به منتهاى درجه شوکت نائل آمدند، دنیا و زینت و شهواتش دل آنان را فریفته و از اینکه ساعتى عقل خود را به کار اندازند بازشان داشت، و تمامى اوقات خود را صرف عیش و نوش نموده، هواى دل را معبود خود ساختند، و به این وسیله خداوند گمراهشان ساخته کارشان را به اینجا کشانید که در عین داشتن قدرت و اراده و هر نعمت دیگرى از آن استفاده ننموده، به تدریج از میان رفتند و امروز جز نام ننگینى از بعضى از آنان باقى نمانده است، آرى سنت پروردگار بر این جریان یافته که انسان زندگى خود را بر اساس تعقل بنا کند، و اگر غیر این کند و راه فساد و افساد را پیش گیرد، طبع عالم و اسباب جارى در آن با او بناى ضدیت و دشمنى را مىگذارد و او هر قدر هم نیرومند باشد در بین دو سنگ آسیاى طبیعت له و نابود مىشود.
[ نظرات / امتیازها ]
1- دشمنان حقّ، براى جلوگیرى از راه خدا، همه جا در کمین بوده و از هر راه و شیوهاى استفاده مىکنند. «و لاتقعدوا بکلّ صراط»
2- ترساندن مردم و ایجاد مزاحمت براى آنان، ممنوع است. «توعدون»
3- اگر دشمنان نتوانند مؤمنان را بىدین کنند، مىکوشند تا سیماى دین را تحریف کنند و بدجلوه دهند. «تبغونها عِوَجاً»
4- گاهى افزونى جمعیّت (با نظم و برنامه)، مىتواند یک ارزش باشد. «فکثّرکم»
5 - یکى از عوامل تربیت و هدایت مردم، توجّه به نعمتها و یادآورى سرگذشت پیشینیان است. «واذکروا... و انظروا»
6- مطالعهى تاریخ و عبرتگرفتن از آن، سفارش الهى است. «وانظروا کیف ...»
7- در مطالعهى زندگى مردم، به پایان و سرانجام کارشان بنگرید، نه کامیابىهاى مقطعى آنان. «عاقبة»
8 - بستن و یا منحرف نمودن راه خدا، نوعى فساد است. «تصدّون... تبغونها عوجا... المفسدین»
[ نظرات / امتیازها ]