از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
21) (ان جهنم کانت مرصادا):(بدرستی که جهنم در انتظار بدکاران است ) [ نظرات / امتیازها ]
22) (للطاغین مـابا):(و آن دوزخ جایگاه مردم سرکش و ستمکار است ) [ نظرات / امتیازها ]
23) (لابثین فیها احقابا):(که در آن دورانهای متمادی عذاب می کشند) [ نظرات / امتیازها ]
24) (لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا):(هرگز در آنجا قطره ای آب سرد و شراب پاکیزه نمی آشامند) [ نظرات / امتیازها ]
25) (الا حمیما و غساقا):(جز آبی پلید و سوزان که از چرک وخون جهنم است ) [ نظرات / امتیازها ]
26) (جزاء وفاقا):(و با کیفر اعمال آنها توافق و هماهنگی کامل دارد) [ نظرات / امتیازها ]
27) (انهم کانوا لا یرجون حسابا):(زیرا آنها به روز حساب امید نداشتند) [ نظرات / امتیازها ]
28) (و کذبوا بایاتنا کذابا):(وآیات ماراازفرطجهالت سخت تکذیب کردند) [ نظرات / امتیازها ]
29) (و کل شی ء احصیناه کتابا):(و حال اینکه ما هر چیزی را در کتابی به شمارش در آورده ایم ) [ نظرات / امتیازها ]
30) (فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا):(پس بچشید که هرگز بر شما چیزی جز رنج و عذاب دوزخ نمی افزاییم )می فرماید: بدرستی جهنم محلی برای کمین و انتظار کشیدن است و از این آیه استفاده می شود که همه مردم از جهنم عبور داده می شوند اما جهنم در رصد و کمین مجرمین است و طاغیان و کسانی که همواره از حد بندگی خروج کرده اند جهنم مأوایشان خواهد بود و به آنجا باز می گردند و روزگاران طولانی در آنجا درنگ خواهند نمود، چون آنها با اعمالی که در دنیا کرده اند، جهنم و عذاب آن را برای خودتدارک نموده اند و در آن دوران طولانی عذاب ، اثری از خنکی و نوشیدنی نیست ، مگرآب سوزان و چرک و خون اهل دوزخ و این جزایی موافق با اعمال پلید آنهاست ، چون این افراد انتظار و امیدی به روز جزا و حساب نداشتند و بطور عجیبی آیات ما را تکذیب می کردند، در حالیکه ما همه چیزها من جمله اعمال آنها را ضبط و ثبت کرده ایم ، ودر کتابی جلیل القدر احصاء نموده ایم تا در نهایت جزائی مطابق اعمالشان به آنها بدهیم ،آنگاه در جهت مأیوس کردن ایشان از هر روزنه نجاتی می فرماید: بچشید که ما جزعذاب بر عذابتان نمی افزائیم ، یعنی عذاب به هیچ وجه از شما منقطع نخواهد شد و تا ابدگرفتار آن خواهید بود. [ نظرات / امتیازها ]
  اعظم زارع بيدکي - » تفسیر المیزان
21) راغب در مفردات گفته : کلمه (رصد) به معناى آماده شدن براى مراقبت است ، - تا آنجا که مى گوید - و (مرصد) به معناى آن محلى است که براى مراقبت در آنجا قرار بگیرى ، و این کلمه در قرآن آمده . تا آنجا که مى فرماید: (و اقعدوا لهم کل مرصد - براى دستگیرى آنان در هر کمین گاهى به کمین بنشینید) . کلمه (مرصاد) هم شبیه به مرصد است ، اما مرصاد تنها به آن محلى که براى این کار آماده شده اطلاق مى شود،
و این کلمه نیز در قرآن آمده مى فرماید: (ان جهنم کانت مرصادا) ، و این آیه این نکته را مى فهماند که جهنم محل عبور همه مردم است ، و از همین باب است آیه زیر که مى فرماید (و ان منکم الا واردها - هیچ کس از شما نیست مگر آنکه به جهنم وارد خواهد شد) . [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر المیزان
22) طاغیان کسانى هستند که متصف به طغیان باشند، و خروج از حد، کار همیشگى آنان باشد، و کلمه (ماب ) اسم مکان از ماده (اوب ) است ، که به معناى رجوع است ، و اگر جهنم را محل برگشت طاغیان خوانده ، به این عنایت بوده که خود طاغیان در همان دنیا، جهنم را ماواى خود کردند، پس صحیح است بگوییم به جهنم بر مى گردند. [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیر راهنما
21) همانا جهنّم کمینْگاهى است.

1 - جهنم، جاى کمین مأموران عذاب است.

إنّ جهنّم کانت مرصادًا

«مرصاد»، به معناى مکان نگاهبانان و کمین گاه مراقبان است (لسان العرب). برخى از مفسران، آن را مبالغه در «راصد» مى دانند. در این صورت مفاد آیه شریفه این است که جهنم خود در کمین مردم است.

2 - جهنمیان در قیامت، راه گریزى نخواهند داشت.

إنّ جهنّم کانت مرصادًا

«مرصاد» بودن جهنم، بیانگر این است که گرفتارى جهنمیان به دام آن حتمى است.

3 - جهنم، از دیرباز آفریده و مهیّا شده است.

إنّ جهنّم کانت مرصادًا

فعل ماضى «کانت»، ممکن است بر حتمى بودن حوادث آینده دلالت کند. هم چنین مى تواند بر زمان گذشته و مهیّا بودن جهنم در آن دلالت داشته باشد. برداشت یاد شده بر مبناى دوم است.
[ نظرات / امتیازها ]
22) و بازگشتْگاهى است براى سرکشان،

1 - جهنم، فرجام طغیان گران فرو رفته در گناه است.

إنّ جهنّم کانت ... للطّـغین مـابًا

«طغیان»; یعنى، بى اندازه در معصیت پیش رفتن (مفردات راغب). «مآب» اسم مکان و از «أوْب» به معناى رجوع گرفته شده است و فرجام هر کس را از آن جهت مآب و مرجع گویند که خود، از پیش آن را فراهم ساخته است.

2 - گریز از جهنم، براى طغیان گران امکان پذیر نیست.

إنّ جهنّم کانت مرصادًا . للطّـغین

«للطاغین» ممکن است به «مآب» تعلق داشته باشد و نیز مى تواند متعلق به «مرصاداً» باشد. در صورت دوم مفاد آیه شریفه چنین مى شود: جهنم براى طغیان گران مثل کمین است که رهایى از آن ممکن نیست. در این صورت «مآباً» نیز متعلقى نظیر «للطاغین» داشته که به دلیل وجود قرینه، ذکر آن ضرورت نداشت.

3 - پرهیزکنندگان از طغیان، گرچه بر جهنم و کمین کنندگان در آن عبور خواهند کرد; ولى گرفتار آن نخواهند شد. *

إنّ جهنّم کانت مرصادًا . للطّـغین مـابًا

چنانچه «للطاغین» متعلق به «مآباً» باشد، «مرصاداً» مطلق خواهد بود; در این صورت مفاد دو آیه این است که جهنم براى همگان «مرصاد» است; ولى «مآب» و بازگشتگاه همه نبوده و تنها طغیان گران گرفتار آن خواهند شد.
[ نظرات / امتیازها ]
23) که سالیانى دراز در آن خواهند ماند.

1 - درنگ طغیان گران در جهنم، داراى دوره هایى پیاپى و زمانى طولانى است.

لـبثین فیها أحقابًا

«أحقاب»، جمع «حقب» بر وزن «فعل» است. براى «حقب» چندین معنا ذکر شده است; از قبیل: «دهر» و «یک سال» و «دو سال» و «هشتاد سال» (لسان العرب). مراد از «أحقاب» لزوماً زمان محدود نیست; بلکه با آمدن هر «حُقب» در پى دیگرى تا بى نهایت نیز سازگار است که در آن صورت با خلود در آتش تنافى ندارد.

2 - عذاب طغیان گران و فرورفتگان در گناه، داراى مراحل گوناگونى است.

لـبثین فیها أحقابًا

«لابثین» حال براى «الطاغین» در آیه قبل است. تعدد حُقب (مرحله زمانى)، نشانگر تفاوت هر مرحله با مراحل دیگر است.

3 - درنگ دوزخیان در جهنم، همراه با بى نوایى و محرومیت از خواسته ها است.

لـبثین فیها أحقابًا

تمام مشتقات «حقب»، به یک اصل و ریشه برمى گردد که به معناى حبس است. درباره سالى که باران در آن بند آمده باشد، گفته مى شود: «حقب العام» (مقاییس اللغة). «أحقاب» ـ چنان که زمخشرى گفته ـ ممکن است جمع «حَقِب» باشد; یعنى، کسى که به کمیابى خیرات و رزق گرفتار شده است.

4 - «قال رسول اللّه: لایخرج من النار من دخلها حتّى یَمْکُثَ فیها أحقاباً و الحقب بضع و ستون سنة و السنة ثلاثمائه و ستون یوماً کل یوم کألف سنة ممّا تعدون فلایتکّلنّ أحد أن یخرج من النار;(1)

رسول خدا(ص) فرمود: کسى که داخل آتش جهنم شود از آن خارج نمى گردد; مگر این که چند «حُقب» در آن توقف کند. مراد از «حُقب» شصت و اندى سال مى باشد. و سال 360 روز است. هر روزى مثل هزار سالى است که شما آن را مى شمارید. بنابراین کسى دل خوش نکند که [در نهایت] از آتش خارج خواهد شد».

5 - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه عزّوجلّ «لابثین فیها أحقاباً» قال: الأحقاب ثمانیة أحقاب و الحُقبُ ثمانون سنة و السنة ثلاثمائة و ستون یوماً و الیوم کألف سنة ممّا تعدّون;(2)

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ «لابثین فیها أحقاباً» روایت شده است: احقاب هشت حُقب است و یک «حُقب» 80 سال و سال 360 روز و روز [آخرت]، مثل هزار سالى است که شما مى شمارید».
[ نظرات / امتیازها ]
24) در آن جا نه چیز خُنکى مى چشند و نه هیچ نوشیدنى اى،

1 - طغیان گران در دوزخ، از هر گونه احساس خنکى و تخفیف حرارت سوزان جهنم، محروم خواهند بود.

لایذوقون فیها بردًا

«ذوق»; یعنى، درک مزه (مصباح)، این واژه در رابطه با اجسام به طور حقیقت و در مورد معنویات، به طور مجاز استعمال مى شود. در آیه شریفه بین معناى حقیقى و مجازى آن جمع شده است; زیرا تعبیر چشیدن براى احساس سردى مجاز است. مراد از «بَرْد» ـ به قرینه تقابل آن با نوشیدنى ـ هر گونه احساس سردى است; هر چند با سایه و امثال آن باشد.

2 - دوزخیان طغیان گر، از تسکین عطش خود و حتى از چشیدن طعم آب، محروم خواهند بود.

لایذوقون فیها ... و لا شرابًا

3 - محرومیت طغیان گران از مایعات و کاهش و حرارت در جهنم، سالیانى فراوان ادامه خواهد یافت.

لـبثین فیها أحقابًا . لایذوقون فیها بردًا و لا شرابًا

چنانچه جمله «لایذوقون...» حال براى ضمیر «لابثین» باشد، مى توان به دست آورد که درنگ دوزخیان، همراه با حالت محرومیت از سرما و آب، دائمى نیست; زیرا ممکن است کلمه «أحقاباً» در آیه قبل، به سال هاى محرومیت آنان نظر داشته باشد; گرچه پس از گذشت آن دوران، بقاى آنان در دوزخ به شکل دیگرى ادامه خواهد یافت.

4 - انسان پس از معاد، نیازمند آب و هواى مطبوع و داراى ویژگى هاى جسمانى است.

لایذوقون فیها بردًا و لا شرابًا
[ نظرات / امتیازها ]
25) مگر آبى داغ و خونابه اى بد بو،

1 - تنها نوشیدنى موجود براى دوزخیان طغیان گر، آب جوشان و زردابه چرکین و بد بوى زخم ها است.

إلاّ حمیمًا و غسّاقًا

«حمیم»; یعنى، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است که از زخم جارى مى شود. به مایع بدبو نیز «غسّاق» گفته مى شود. (قاموس)

2 - طغیان گران در دوزخ، گرفتار عطش شدید و طاقت فرسا خواهند بود.

إلاّ حمیمًا و غسّاقًا

«إلاّ» براى استثناى «حمیم» و «غساق» از «شراباً» است; بنابراین دوزخیان این دو مایع را خواهند آشامید. تن دادن به این نوشیدنى ها، نشانه شدّت تشنگى آنان است.
[ نظرات / امتیازها ]
26) که جزایى است موافق [کردارشان].

1 - جهنمیان به میزان کردار خویش، کیفر خواهند شد.

جزاء وفاقًا

«جزاء» مصدر است و نصب آن، یا براساس مفعول مطلق بودن آن است; یعنى، «یجزون جزاءً» و یا با تأویل به مشتق رفتن، حال براى «حمیم» و «غسّاق» است. در صورت اول، مراد این است که کیفر آنان، کیفرى مناسب و به میزان گناه آنان خواهد بود و در صورت دوم، همان «حمیم» و «غسّاق» کیفر مناسب آنان است. هر یک از دو احتمال، مى تواند مبناى برداشت یاد شده باشد. «وفاقاً» گرچه مصدر است; ولى چون صفت مى باشد، به معناى «موافقاً» خواهد بود.

2 - نوشاندن آب جوشان و خونابه زخم به دوزخیانِ طغیان گر، کیفرى هم طراز با طغیان گرى آنان است.

إلاّ حمیمًا و غسّاقًا . جزاء وفاقًا

چنانچه کلمه «جزاء» حال براى «حمیماً و غسّاقاً» باشد، نکته بالا قابل استفاده است.

3 - سرنوشت انسان در آخرت، براساس کردار او در دنیا است.

جزاء وفاقًا

4 - تناسب عذاب و گناه، در نظام کیفرى خداوند

جزاء وفاقًا
[ نظرات / امتیازها ]
27) همانا آنان حسابى را انتظار نداشتند.

1 - قیامت، صحنه حسابرسى انسان ها است.

إنّهم کانوا لایرجون حسابًا

2 - طغیان گران دوزخى، حسابرسى قیامت را انکار کرده و احتمال حقانیت آن را نیز مردود مى دانستند.

إنّهم کانوا لایرجون حسابًا

نفى «امید»، بیانگر این است که انکار قیامت از سوى دوزخیان، به حدى شدید بود که آنان احتمال آن را نیز نمى دادند و حتى اندک امیدى به آن نداشتند.

3 - احتمال تحقّق قیامت، کافى در ایجاد زمینه پرهیز از طغیان گرى در برابر خداوند

للطّـغین ... إنّهم کانوا لایرجون حسابًا

جمله «کانوا لایرجون...»، دلالت دارد که طغیان گران به جهت این که حتى احتمال محاسبه اعمال را نیز منتفى مى دانستند، به طغیان گرى روى آورده و به عذاب آن گرفتار شدند. مفهوم این جمله آن است که براى پرهیز از طغیان و گناه، حتى احتمال قیامت نیز کافى است.

4 - محرومیت دوزخیان از هواى مطبوع و آب، عقوبتى مناسب با انکار معاد

لایذوقون فیها بردًا و لا شرابًا ... إنّهم کانوا لایرجون حسابًا

کیفر دوزخیان در آیات پیشین، به دو صورت نفى و اثبات بیان شده است; آنان از هواى سرد و نوشیدنى، محروم اند(نفى) و به نوشیدن «حمیم» و «غسّاق» مجبور خواهند بود(اثبات). «جزاء وفاقاً» آن را کیفرى مناسب با کردار آنان ـ که آن هم به صورت نفى و اثبات بوده ـ بیان کرده است; آنها معاد را باور نداشتند(نفى) و آیات خدا را تکذیب مى کردند(اثبات). آیه «جزاء وفاقاً» دلالت دارد که محرومیت، کیفرى مناسب با بى اعتقادى است و نوشیدن مایع داغ و چرکین، کیفر مناسب تکذیب است.

5 - انکار معاد و حسابرسى قیامت، عامل طغیان گرى و مایه گرفتارى به عذاب جهنم است.

للطّـغین ... إنّهم کانوا لایرجون حسابًا
[ نظرات / امتیازها ]
28) و آیات ما را به شدّت تکذیب کردند.

1 - طغیان گران دوزخى، آیات الهى را دروغ شمرده و بر تکذیب آن اصرار مىورزیدند.

و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

«کذّاباً» (مصدر باب «تفعیل»)، مفعول مطلقى است که بر تأکید دلالت دارد.

2 - آیات معاد در دیدگاه طغیان گران، دروغ و به دور از واقعیت است.

و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

مراد از «آیاتنا» ـ به قرینه «لایرجون حساباً» در آیه قبل ـ آیاتى است که معاد را مطرح کرده بود.

3 - بسیارى از آیات قرآن، هشدار دهنده مردم درباره معاد و حسابرسى در قیامت است.

لایرجون حسابًا . و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

جمع بودن «آیات» بر نکته یاد شده دلالت دارد. به قرینه کلمه «حساباً» ـ در آیه قبل ـ موضوع حسابرسى در مجموعه آن آیات مطرح شده است.

4 - طغیان گرى و گناه بى حد، پیامد تکذیب آیات و نشانه هاى خداوند است.

للطّـغین ... و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

ارتباط این آیه با آیات پیشین، گویاى برداشت یاد شده است. مراد از «آیاتنا»، ممکن است آیات نازل شده از سوى خداوند باشد. هم چنین مى تواند علاوه بر آن، آیات و نشانه هاى وجود و یگانگى خداوند نیز باشد.

5 - باور نداشتن معاد، زمینه ساز انکار تعالیم الهى و آموزه هاى دینى است.

لایرجون حسابًا . و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

6 - تکذیب آیات الهى، مایه گرفتارى به عذاب جهنم و محرومیت از لذّت برودت و آشامیدن آب در آخرت

إنّ جهنّم ... لایذوقون ... و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

7 - نوشیدن آب جوشان و خونابه چرکین و بدبو در جهنم، عقوبتى مناسب با گناه تکذیب آیات الهى

إلاّ حمیمًا و غسّاقًا ... و کذّبوا بـایـتنا کذّابًا

ترتیب پنج آیه مورد بحث، به گونه اى است که آیه «جزاء وفاقاً»، دو عقوبت قبل از خود را کیفرى مناسب، براى دو گناه بعد از خود قلمداد کرده است. عقوبت ها یکى منفى (لایذوقون) و دیگرى مثبت (إلاّ حمیماً و غساقاً) بود و گناهان نیز یکى منفى (لایرجون) و دیگرى مثبت (کذّبوا) است. آیه «جزاء وفاقاً» در میان آنها، گویاى تناسب عقوبت منفى با گناه منفى و تناسب عقوبت مثبت با گناه مثبت است. برداشت یاد شده بیانگر تناسب دو مثبت است.
[ نظرات / امتیازها ]
29) و ما هر چیزى را چنان که باید ضبط و احصا کرده ایم.

1 - آمار تمامى موجودات هستى به طور دقیق در اختیار خداوند و احاطه علمى او است.

و کلّ شىء أحصینـه

«احصاء» از «حصى» (ریگ) مشتق شده است; به این لحاظ که براى شمردن از ریگ استفاده مى شد (مفردات راغب). احصاى همه چیز، به معناى احاطه علمى خداوند به آنها است.

2 - خداوند، همه چیز را به صورت نوشته و تحت حفاظت خویش، باقى نگه مى دارد.

و کلّ شىء أحصینـه کتـبًا

«کتاباً»، (مانند «کتابة»)، مصدر «کتب» و حال یا مفعول مطلق است. در صورت اول به معناى «مکتوب» است و در صورت دوم «احصاءَ کتاب» (شمارشى به گونه نوشتن) بوده است. «نوشتن هر چیز» ـ به هر معنایى باشد ـ حاکى از نوعى بقاى آن است.

3 - هیچ یک از کردار و پندارهاى انسان ها نابود نمى شود و در نامه عمل آنان باقى مى ماند.

و کلّ شىء أحصینه کتبا

«کلّ شىء» ممکن است جمع عرفى باشد; یعنى، هر چیزى که در ثواب و عقاب مؤثر است. به قرینه دو آیه قبل، باور نداشتن معاد و نیز تکذیب آیات الهى، از جمله آنها است.

4 - مجازات هر کس در جهان آخرت، براساس کردارها و عقاید او است.

و کلّ شىء أحصینـه کتـبًا

بیان ثبت همه چیز ـ که مصداق یقینى آن به قرینه آیات پیشین، کردار و عقیده جهنمیان است ـ در واقع تهدیدى براى خطاکاران و هشدار به همه انسان ها است که افکار و رفتارشان، روزى بر آنان عرضه خواهد شد و ایشان کیفر آن را خواهند دید.

5 - وجود نظم و حساب در موجودات جهان

و کلّ شىء أحصینـه

6 - احاطه علمى خداوند به همه موجودات، پشتوانه دقیق بودن حسابرسى اعمال در قیامت

لایرجون حسابًا ... و کلّ شىء أحصینـه کتـبًا

7 - موجودات جهان، محدود و متناهى اند.

و کلّ شىء أحصینـه کتـبًا

امکان احاطه بر هر چیز و احصاى آن، نشان محدود بودن آن است.

8 - مجازات الهى، در انتظار منکران معاد و تکذیب کنندگان آیات او است.

إنّهم کانوا ... و کلّ شىء أحصینـه کتـبًا

جمله «وکلّ شىء ...»، ـ پس از بیان انکار معاد و تکذیب آیات از سوى طغیانگران ـ تهدید آنان به مجازات در آخرت است. [ نظرات / امتیازها ]
30) پس بچشید [نتیجه کردارتان را] که جز عذاب براى شما نمى افزائیم.

1 - خداوند با فرمانى تحقیرآمیز، طغیان گران را به تحمل عذاب جهنم ملزم مى سازد.

للطّـغین ... فذوقوا

2 - عذاب جهنم و افزایش آن، نتیجه انکار معاد و تکذیب آیات الهى و عقوبتى متناسب با آن گناهان است.

فذوقوا فلن نزیدکم

«فاء» در «فذوقوا» و «فلن نزیدکم» دلالت مى کند که چشیدن عذاب فزاینده پیامدى مناسب براى گناهان بیان شده در آیات پیشین است.

3 - افزایش مداوم عذاب، هشدار خداوند به جهنمیان

فلن نزیدکم إلاّ عذابًا

4 - عذاب دوزخیان در قیامت، در اختیار خداوند و به دست او است.

فلن نزیدکم

5 - عذاب دوزخ جاودانه است و جهنمیان، آینده جز افزایش عذاب ندارند. *

فلن نزیدکم إلاّ عذابًا

6 - سخن گفتن خداوند، با جهنمیان در آخرت

فذوقوا فلن نزیدکم إلاّ عذابًا

خطاب «فذوقوا» ممکن است در آخرت صادر شود و این آیه حاکى از آن باشد و نیز ممکن است در همین دنیا و با مفروض گرفتن مخاطبانى حاضر، القا شده باشد که شیوه اى مبالغه آمیز در تهدید است. برداشت یاد شده براساس اولین احتمال است. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
21) إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً- دوزخ گذرگاه است.»

پس این مرکز کمین کردن و مرتع جزا در آخرت است. سنتى الاهى و نظامى مقدر شده است که هر کس آن را تکذیب کند، از آن رهایى نخواهد یافت.

امیر المؤمنین على بن ابى طالب- علیه السلام- گفته است: «و اگر (خدا) ستمکار را مهلت داد، از او نرسته است، بلکه خدا بر گذرگاه او نشسته است (تا در بندش آرد) و چون استخوان گلوگیر نایش را بفشارد». [ نظرات / امتیازها ]
22) [22] و طاغیانى که از حد خود تجاوز مى‏کنند، و از آنچه سبب نزدیک شدن ایشان به آتش است پرهیز نمى‏کنند، زود باشد که به آتشى باز گردند که خود آن را با افعال خود فراهم آورده‏اند.

لِلطَّاغِینَ مَآباً- جاى بازگشت طغیانگران است.»

شاید کلمه مآب اشاره به آن باشد که خود سبب روشن شدن آتشى باشند که به آن بازگشته‏اند، چه این همان منزلى است که خود بنا کرده‏اند و میهنى است که براى خود برگزیده‏اند. [ نظرات / امتیازها ]
23) [23] چه مدت در این آتش باقى خواهند ماند؟

لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً- مدتها در آن درنگ خواهند کرد.»

در روایات اهل بیت آمده است که این آیه به گناهکارانى اختصاص دارد که مدتى از وقت را، به اندازه متناسب با گناهان خویش، در آتش مى‏گذرانند، و بنا بر این احقاب به معنى روزگارها یا سالهاى پیاپى است.

بعضى از مفسران گفته‏اند که: معنى آیه این است که آنان روزگارهاى متوالى را که هرگز قطع نمى‏شود در دوزخ طى مى‏کنند، و چون مدتى پایان یافت بى فاصله مدّت پس از آن آغاز مى‏شود. و گفته‏اند که: از آن روى به جاى سالها لفظ احقاب آمده که در دلها هراس بیشترى بر مى‏انگیزد و بیشتر دلالت بر جاودانگى دارد، و حقب دورترین چیز در نزد ایشان به شمار مى‏رفت و مى‏گفتند که حقب مدتى برابر با هشتاد سال است. و چون سال سیصد و شصت و پنج روز است، و یک روز در آخرت برابر با هزار سال از سالهاى دنیا است، از این راه به خوبى مى‏توانى روزگارى را که طاغیان در دوزخ به سر مى‏برند تصور کنى.

در حدیثى از رسول اللَّه- صلّى الله علیه وآله- آمده است که گفت:

«کسى که به آتش دوزخ داخل شود، از آن رهایى پیدا نمى‏کند مگر پس از آن که احقابى در آن درنگ کند، و حقب شصت و چند سال است، و سال سیصد و شصت روز، هر روز آن هزار سال از سالهاى محاسبه شما است، پس هیچ کس دراین اندیشه نباید باشد که از آتش بیرون خواهد آمد». «9» [ نظرات / امتیازها ]
24) [24] در خلال این سالهاى متوالى و روزگارهاى دراز، گردنکشان در آن جا جز عذابى که هرگز سستى پیدا نمى‏کند، چیزى نمى‏یابند.

لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً- در آن نه مزه سردى را مى‏چشند و نه مزه آب و نوشابه را.»

گفته‏اند که در این جا «برد» به معنى خواب است و به این گفته اعراب استناد کرده‏اند که: منع البرد البرد یعنى سرما از خواب جلوگیرى کرد، و بعضى گفته‏اند که معنى آن عامّ است و شامل سرماى باد یا سایه یا خواب مى‏شود و به این شعر استناد کرده‏اند که:


فلا الظل من برد الضحى تستطیعه

و لا الفى‏ء أوقات العشى تذوق «10»

نه سایه روز سرد را توان است و نه سایه شب هنگام را مى‏شود دریافت. [ نظرات / امتیازها ]
25) [25] آنچه بهره ایشان است نوشابه جوشان و آب گندناک است.

إِلَّا حَمِیماً وَ غَسَّاقاً- جز آبى گرم و خونابه‏اى سرد.»

حمیم به معنى آب داغ است، اما غسّاق آب گندیده را گویند، و به قولى چرک گندناک اهل دوزخ است. [ نظرات / امتیازها ]
26) [26] آیا خیال مى‏کنى که پروردگار در انداختن ایشان به آتش در حق آنان ستم کرده است؟ هرگز ... آنان خود بر خود ستم روا داشتند. مگر نه این است که فرستادگان او پیاپى بر ایشان وارد مى‏شدند؟ این جزاى کردارها و پایان راه ایشان است.

جَزاءً وِفاقاً- پاداشى درخور کردار.»

یعنى درست با اعمال ایشان برابر است نه بیش و نه کم. [ نظرات / امتیازها ]
27) [27] چرا پایان کارشان به این عاقبت وخیم و بد انجامید؟ بدان سبب که‏آنان چشم به راه جزا نبودند و به همین سبب در بدکارى افراط ورزیدند، به همان گونه که هر تبهکارى که درباره دادگرى اندیشه‏اى ندارد، به ارتکاب گناهان بزرگ مى‏پردازد.

إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً- آنان در فکر رسیدگى به حساب آن روز نبودند.» [ نظرات / امتیازها ]
28) [28] هنگامى که فرستادگان خدا و دعوت کنندگان به دین او آنان را از حساب بیم مى‏دادند، و آیات نشور در پى یکدیگر نازل مى‏شد، فرستادگان و دعوت‏کنندگان و آیات را تکذیب مى‏کردند.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً- و آیات ما را دروغ شمردند، دروغ شمردنى!» [ نظرات / امتیازها ]
29) [29] آرى. حساب بر پا شد، و اعمال و دم‏زدنها و لحظه‏هاى زندگى و خیالات باطل ایشان به زیانشان در معرض محاسبه قرار گرفت.

وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً- و هر چیز را در نامه اعمال برشمردیم و ثبت کردیم.»

پس کتاب پروردگار ما هیچ خرد و کلان را فرو نمى‏گذارد مگر این که آن را ثبت مى‏کند. [ نظرات / امتیازها ]
30) [30] و امروز روز جزا است که پس از احصا و رسیدگى کامل داده مى‏شود.

فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذاباً- پس بچشید، و براى شما افزون نکنیم مگر عذاب را.»

این پایانى ترسناک است، و شناخت آدمى در دنیا نسبت به این حقیقت که عذاب جهنم نیز به همان گونه افزایش پیدا مى‏کند که نعیم فردوس در حال افزایش است، این افزایش را مطابق حکمت و عادلانه مى‏داند، بدان سبب که آدمى با اختیار آزاد خود به این عاقبت رسیده است.

به حق باید گفت که تصور این حقیقت ما را بیشتر از جهنم بر حذر مى‏دارد و شوق افزونترى را نسبت به بهشت در ما برمى‏انگیزد، و از پیامبر- صلى اللَّه علیهو آله- روایت شده است که گفت: «این آیه شدیدترین آیه قرآن درباره اهل آتش است». «11» [ نظرات / امتیازها ]
 » مجمع البیان
21) إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً

راستى که دوزخ کمینگاه و قرارگاه بیدادگران است.

از دیدگاه پاره اى منظور این است که: بى گمان دوزخ کمینگاهى است، که در آنجا نگهبانان آتش در کمین کفرگرایان و اصلاح ستیزان هستند و آنان را مى گیرند و به درون شعله هاى سرکش آتش آن پرتاب مى کنند.

امّا به باور «مقاتل»، «مرصد» زندانى است که گناهکاران در آن زندانى مى شوند.

پاره اى نیز برآنند که: منظور گذرگاهى است براى گناهکاران که در آنجا گرفتار مى گردند.

به هر حال آیه شریفه نشانگر آن است که دوزخ در کمین گناهکاران و ظالمان است و هیچ یک از آنها، راه رهایى از کیفر عملکرد زشت خود نخواهند یافت. [ نظرات / امتیازها ]
22) لِلطَّاغِینَ مَآباً

و بازگشتگاهى است براى سرکشان و خودکامگان؛ همان کسانى که از مرزهاى مقررات خدا پا را فراتر نهاده و در نافرمانى و گناه راه سرکشى و طغیان را پیش گرفتند.

آرى، آنان روزگارى طولانى در آنجا خواهند ماند تا طعم تلخ تاریک اندیشى و بیدادگرى خود و تحقیر انسان ها و پایمال ساختن حقوق و کرامت بشر را بچشند. [ نظرات / امتیازها ]
23) لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً

در مورد واژه «احقاب» دیدگاه ها متفاوت است.

1 - از دیدگاه برخى از مفسران این واژه به معنى زمانى است بسیار طولانى و سالیانى است بى شمار که مى آیند و مى روند، بدون آنکه پایانى داشته باشند؛ چرا که هر «حقب» هشتاد سال از سال هاى سراى آخرت است.

2 - اما از دیدگاه «مجاهد» منظور از «احقاب»، چهل و سه «حقب» مى باشد، و هر «حقب» هفتاد خریف، و هر خریفى هفتصد سال، و هر سال سیصد و شصت روز، و هر روز هزار سال است.

3 - «حسن مى گوید: خداى فرزانه در قرآن چیزى را یاد نکرده، جز این که براى او مدتى قرار داده است، که پایان مى پذیرد؛ امّا براى پایان گرفتارى و عذاب دوزخیان پایانى قرار نداده، بلکه مى فرماید: آنان روزگارانى دراز در آنجا خواهند ماند. آن گاه مى افزاید: به خداى سوگند که منظور آیه این است که با گذشت روزگارى طولانى، از پى آن خواهد آمد و آنان براى همیشه در آتش دوزخ ماندگار خواهند بود، گرچه برخى برآنند که هر «حقب» هفتاد هزار سال است، و هر روز از این سال ها برابر با هزار سال از سال هاى این جهان.

4 - و از دیدگاه پاره اى منظور از توقف آنان، نه توقف در آتش تنها، بلکه به همراه آن گرفتارى در انواع عذاب و شکنجه است، و در آن جا نه طعم خنکى خواهند چشید و نه نوشابه اى، و جز آبى جوشان و چرکابه اى بدبو نخواهند داشت.

5 - و از دیدگاه پاره اى دیگر این آیه در مورد سرنوشت توحیدگرایان گناهکار است که پس از مدتى، سرانجام از دوزخ نجات مى یابند؛ نه در مورد سرنوشت کفرگرایان و بیدادگرانى که براى همیشه در آتش دوزخ ماندگارند.

از پیامبر گرامى آورده اند که فرمود: کسى که به دوزخ افتاد جز با پشت سر نهادن روزگارانى طولانى و چشیدن عذابى سخت و دردناک نجات نخواهد یافت.

آن گاه آورده اند که: واژه «حقب» به معنى شصت و هفت سال، و هر سال برابر با سیصد و شصت روز، و هر روز هزار سال از سال هاى دنیاست. با این بیان چه کسى از دوزخیان امید رهایى خواهد داشت؟

از امام باقر در مورد تفسیر آیه پرسش شد، که فرمود:

هذه فى الذّین یخرجون من النار(10) این آیه بیانگر سرنوشت کسانى است که سرانجام از آتش دوزخ رهایى خواهند یافت.

از «مؤمن طاق» نیز نظیر این روایت آمده است. [ نظرات / امتیازها ]
24) در آیه بعد در ترسیم گوشه اى از عذاب دوزخیان مى فرماید:

لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً

دوزخیان تیره بخت در آنجا نه چیز خنک و سردى خواهند چشید، تا از حرارت دهشتناک دوزخ بکاهد و نه نوشیدنى گوارایى که عطش آنان را فرو نشاند.

به باور «ابن عباس» منظور این است که: آنان، نه به خواب خواهند رفت و نه آبى خواهند نوشید.

به باور «ابوعبیده» نیز واژه «برد» به معنى خواب آرام بخش است، چرا که در این شعر آمده است که:

فیصّدنى عنها و عن قبلاتها البرد.

پس خواب مرا از بوسیدن و دربرگرفتن او بازداشت.

و از دیدگاه «مقاتل» دوزخیان نه چیز سردى مى چشند تا از حرارت دردناک آنان بکاهد، و نه نوشابه اى که عطش آنان را فرو نشاند. [ نظرات / امتیازها ]
25) و مى افزاید:

إِلاَّ حَمِیماً وَ غَسَّاقاً

آرى دوزخیان در آنجا نه طعم سردى و خنکى را خواهند چشید و نه نوشابه اى، مگر آبى جوشان و خونابه اى بدبو و نفرت انگیز از چرکابه اهل آتش .

در ادامه سخن روشنگرى مى کند که این عذاب دهشتناک در خور آن تبهکاران است، و چیزى فراتر از این نیست. [ نظرات / امتیازها ]
26) جَزاءً وِفاقاً

این کیفرى است مناسب و در خور جنایت ها و حق کشى هاى آنان.

به باور «مقاتل» منظور این است که: این عذاب هراس انگیز دوزخ مناسب با شرک گرایى و حق ستیزى آنان است، که هم کیفر سهمگینى است و هم گناهى است که آنان به آن دست یازیدند. آرى، نه گناهى بزرگ تر از شرک گرایى و حق ستیزى خواهد بود، و نه عذابى بدتر از آتش شعله ور دوزخ.

امّا به باور «زجاج» منظور این است که: این پاداشى است هماهنگ و مناسب با عملکرد آنان.

از دیدگاه گروهى واژه «وفاق» به معنى «مقدار» و اندازه آمده و منظور آیه شریفه این است که کیفر آنان به اندازه گناهان و زشتکارى هایشان خواهد بود. [ نظرات / امتیازها ]
27) در اشاره به دلیل این گرفتارى و عذاب دوزخیان مى فرماید:

إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً

این عذاب دهشتناکِ دوزخیان به خاطر آن است که آنان حساب و حسابرسى را باور نداشته و به آمدن آن روز امیدى نمى بستند و از روز رستاخیز نمى ترسیدند.

«ابومسلم» مى گوید: آنان از کیفر کردارشان نمى هراسیدند و گمان نمى بردند که حساب و حسابرسى در کار باشد.

از دیدگاه پاره اى دیگر واژه «رجاء» در این جا، به معنى ترس و هراس آمده است. شاعر نیز این واژه را در همین معنا به کار برده است که مى گوید: اذا لسعته النحل لم یرج لسعها...

هنگامى که زنبور عسل او را گزید از گزیدن آن نترسید... [ نظرات / امتیازها ]
28) وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً

و کیفر آنان بدان دلیل است که آنان آیات ما را سخت دروغ شمردند

به باور پاره اى منظور این است که: آنان آن چه پیامبران از سوى خدا آوردند، همه را دروغ شمردند. امّا به باور پاره اى آنان قرآن را تکذیب کردند.

و از دیدگاه برخى، دلیل ها و برهان ها و حجت هاى خدا را دروغ شمردند. [ نظرات / امتیازها ]
29) و به جنایت کاران هشدار مى دهد که:

وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً

و ما هر چیزى را به صورت دقیق و حساب شده، به صورت نوشته اى به شمار آورده ایم.

از دیدگاه پاره اى منظور این است که: و ما تمامى عملکرد آنان را به صورت نوشته اى مرتب و دقیق حفظ مى نماییم تا برابر عملکردشان کیفر گردند.

گفتنى است که بدان دلیل که حفظ مطلب در نگارش و به صورت ثبت و ضبط بهتر است، در آیه شریفه به ثبت و شمارش توّجه داده است. [ نظرات / امتیازها ]
30) و در آخرین آیه مورد بحث روى سخن را به دوزخیان مى کند و مى فرماید:

فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلاَّ عَذاباً

اینک این عذاب دردناک را بچشید، که جز بر عذاب مرگبار شما چیزى نخواهیم افزود؛ و این بدان جهت است که هر لحظه عذابى سخت تر بر دوزخیان سرکش باریدن مى کند. [ نظرات / امتیازها ]
  صفدر فولادي - کتاب تفسیر راهنما – تالیف آیت الله هاشمی رفسنجانی
22) «طغیان»; یعنی، بی اندازه در معصیت پیش رفتن (مفردات راغب). «مآب» اسم مکان و از «أوْب» به معنای رجوع گرفته شده است و فرجام هر کس را از آن جهت مآب و مرجع گویند که خود، از پیش آن را فراهم ساخته است.
«للطاغین» ممکن است به «مآب» تعلق داشته باشد و نیز می تواند متعلق به «مرصاداً» باشد. در صورت دوم مفاد آیه شریفه چنین می شود: جهنم برای طغیان گران مثل کمین است که رهایی از آن ممکن نیست. در این صورت «مآباً» نیز متعلقی نظیر «للطاغین» داشته که به دلیل وجود قرینه، ذکر آن ضرورت نداشت.
چنانچه «للطاغین» متعلق به «مآباً» باشد، «مرصاداً» مطلق خواهد بود; در این صورت مفاد دو آیه این است که جهنم برای همگان «مرصاد» است; ولی «مآب» و بازگشتگاه همه نبوده و تنها طغیان گران گرفتار آن خواهند شد.
1 - جهنم، فرجام طغیان گران فرو رفته در گناه است.
2 - گریز از جهنم، برای طغیان گران امکان پذیر نیست.
3 - پرهیزکنندگان از طغیان، گرچه بر جهنم و کمین کنندگان در آن عبور خواهند کرد; ولی گرفتار آن نخواهند شد [ نظرات / امتیازها ]
23) «أحقاب»، جمع «حقب» بر وزن «فعل» است. برای «حقب» چندین معنا ذکر شده است; از قبیل: «دهر» و «یک سال» و «دو سال» و «هشتاد سال» (لسان العرب). مراد از «أحقاب» لزوماً زمان محدود نیست; بلکه با آمدن هر «حُقب» در پی دیگری تا بی نهایت نیز سازگار است که در آن صورت با خلود در آتش تنافی ندارد.
لابثین» حال برای «الطاغین» در آیه قبل است. تعدد حُقب (مرحله زمانی)، نشانگر تفاوت هر مرحله با مراحل دیگر است
تمام مشتقات «حقب»، به یک اصل و ریشه برمی گردد که به معنای حبس است. درباره سالی که باران در آن بند آمده باشد، گفته می شود: «حقب العام» (مقاییس اللغة). «أحقاب» ـ چنان که زمخشری گفته ـ ممکن است جمع «حَقِب» باشد; یعنی، کسی که به کمیابی خیرات و رزق گرفتار شده است.
رسول خدا(ص) فرمود: کسی که داخل آتش جهنم شود از آن خارج نمی گردد; مگر این که چند «حُقب» در آن توقف کند. مراد از «حُقب» شصت و اندی سال می باشد. و سال 360 روز است. هر روزی مثل هزار سالی است که شما آن را می شمارید. بنابراین کسی دل خوش نکند که در نهایتاز آتش خارج خواهد شد».
1 - درنگ طغیان گران در جهنم، دارای دوره هایی پیاپی و زمانی طولانی است.
2 - عذاب طغیان گران و فرورفتگان در گناه، دارای مراحل گوناگونی است.
3 - درنگ دوزخیان در جهنم، همراه با بی نوایی و محرومیت از خواسته ها است. [ نظرات / امتیازها ]
 » کتاب تفسیر راهنما – تالیف آیت الله هاشمی رفسنجانی
24) «ذوق»; یعنی، درک مزه (مصباح)، این واژه در رابطه با اجسام به طور حقیقت و در مورد معنویات، به طور مجاز استعمال می شود. در آیه شریفه بین معنای حقیقی و مجازی آن جمع شده است; زیرا تعبیر چشیدن برای احساس سردی مجاز است. مراد از «بَرْد» ـ به قرینه تقابل آن با نوشیدنی ـ هر گونه احساس سردی است; هر چند با سایه و امثال آن باشد.
چنانچه جمله «لایذوقون...» حال برای ضمیر «لابثین» باشد، می توان به دست آورد که درنگ دوزخیان، همراه با حالت محرومیت از سرما و آب، دائمی نیست; زیرا ممکن است کلمه «أحقاباً» در آیه قبل، به سال های محرومیت آنان نظر داشته باشد; گرچه پس از گذشت آن دوران، بقای آنان در دوزخ به شکل دیگری ادامه خواهد یافت.
1 - طغیان گران در دوزخ، از هر گونه احساس خنکی و تخفیف حرارت سوزان جهنم، محروم خواهند بود.
2 - دوزخیان طغیان گر، از تسکین عطش خود و حتی از چشیدن طعم آب، محروم خواهند بود
3 - محرومیت طغیان گران از مایعات و کاهش و حرارت در جهنم، سالیانی فراوان ادامه خواهد یافت.
4 - انسان پس از معاد، نیازمند آب و هوای مطبوع و دارای ویژگی های جسمانی است. [ نظرات / امتیازها ]
27) نفی «امید»، بیانگر این است که انکار قیامت از سوی دوزخیان، به حدی شدید بود که آنان احتمال آن را نیز نمی دادند و حتی اندک امیدی به آن نداشتند.
جمله «کانوا لایرجون...»، دلالت دارد که طغیان گران به جهت این که حتی احتمال محاسبه اعمال را نیز منتفی می دانستند، به طغیان گری روی آورده و به عذاب آن گرفتار شدند. مفهوم این جمله آن است که برای پرهیز از طغیان و گناه، حتی احتمال قیامت نیز کافی است.
جمله «کانوا لایرجون...»، دلالت دارد که طغیان گران به جهت این که حتی احتمال محاسبه اعمال را نیز منتفی می دانستند، به طغیان گری روی آورده و به عذاب آن گرفتار شدند. مفهوم این جمله آن است که برای پرهیز از طغیان و گناه، حتی احتمال قیامت نیز کافی است.
1 - قیامت، صحنه حسابرسی انسان ها است.
2 - طغیان گران دوزخی، حسابرسی قیامت را انکار کرده و احتمال حقانیت آن را نیز مردود می دانستند.
3 - احتمال تحقّق قیامت، کافی در ایجاد زمینه پرهیز از طغیان گری در برابر خداوند
4 - محرومیت دوزخیان از هوای مطبوع و آب، عقوبتی مناسب با انکار معاد
5 - انکار معاد و حسابرسی قیامت، عامل طغیان گری و مایه گرفتاری به عذاب جهنم است. [ نظرات / امتیازها ]
28) کذّاباً» (مصدر باب «تفعیل»)، مفعول مطلقی است که بر تأکید دلالت دارد.
مراد از «آیاتنا» ـ به قرینه «لایرجون حساباً» در آیه قبل ـ آیاتی است که معاد را مطرح کرده بود.
جمع بودن «آیات» بر نکته یاد شده دلالت دارد. به قرینه کلمه «حساباً» ـ در آیه قبل ـ موضوع حسابرسی در مجموعه آن آیات مطرح شده است.
ارتباط این آیه با آیات پیشین، گویای برداشت یاد شده است. مراد از «آیاتنا»، ممکن است آیات نازل شده از سوی خداوند باشد. هم چنین می تواند علاوه بر آن، آیات و نشانه های وجود و یگانگی خداوند نیز باشد.
1 - طغیان گران دوزخی، آیات الهی را دروغ شمرده و بر تکذیب آن اصرار میورزیدند.
2 - آیات معاد در دیدگاه طغیان گران، دروغ و به دور از واقعیت است.
3 - بسیاری از آیات قرآن، هشدار دهنده مردم درباره معاد و حسابرسی در قیامت است.
4 - طغیان گری و گناه بی حد، پیامد تکذیب آیات و نشانه های خداوند است.
5 - باور نداشتن معاد، زمینه ساز انکار تعالیم الهی و آموزه های دینی است.
6 - تکذیب آیات الهی، مایه گرفتاری به عذاب جهنم و محرومیت از لذّت برودت و آشامیدن آب در آخرت
7 - نوشیدن آب جوشان و خونابه چرکین و بدبو در جهنم، عقوبتی مناسب با گناه تکذیب آیات الهی [ نظرات / امتیازها ]
30) «فاء» در «فذوقوا» و «فلن نزیدکم» دلالت مى کند که چشیدن عذاب فزاینده پیامدى مناسب براى گناهان بیان شده در آیات پیشین است.
1 - خداوند با فرمانى تحقیرآمیز، طغیان گران را به تحمل عذاب جهنم ملزم مى سازد
2 - عذاب جهنم و افزایش آن، نتیجه انکار معاد و تکذیب آیات الهى و عقوبتى متناسب با آن گناهان است.
3 - افزایش مداوم عذاب، هشدار خداوند به جهنمیان
4 - عذاب دوزخیان در قیامت، در اختیار خداوند و به دست او است.
5 - عذاب دوزخ جاودانه است و جهنمیان، آینده جز افزایش عذاب ندارند.

وقتى حضرت حق سی‌امین آیه از نبأ را نازل نمود که: فذوقوا فلن نزیدکم الاّ عذابا؛ پس بچشید که جز به عذاب شما نیفزائیم .
این بار پیامبر گرامى اسلام فرمود: هذِهِ الایة اَشدُّ مَا فِى القُرآنِ عَلَى اَهلِ النّار ؛ این آیه سخت ترین آیه در میان همه آیات قرآن در مورد دوزخیان است .
[ نظرات / امتیازها ]
 » کتابخانه طهور
21) پس از فرا رسیدن یوم الفصل، دمیده شدن در صور، روى آوردن گروه ها به سوى حشر، باز شدن درهاى آسمان، ناپدید شدن جرم زمین و پدید آمدن رستاخیز، جهنم آشکارا روى می آورد؛ "إن جهنم کانت مرصادا- دوزخ گذرگاه است. " سوره نبأ آیه ی 21، این آیه به دلالت «کانت» و «مرصادا» با خبر دادن از جهنم، وضع و کیفیت گذشته آن را مى نمایاند: این جهنمى که رخ نشان می دهد، در گذشته، کمینگاهى در راه انسان بوده است.

راغب در مفردات گفته: کلمه ی "رصد" به معناى آماده شدن براى مراقبت است،- تا آنجا که مى گوید- و "مرصد" به معناى آن محلى است که براى مراقبت در آنجا قرار بگیرى، و این کلمه در قرآن آمده. تا آنجا که مى فرماید:" و اقعدوا لهم کل مرصد؛ براى دستگیرى آنان در هر کمین گاهى به کمین بنشینید"سوره ی توبه، آیه ی5. کلمه ی "مرصاد" هم شبیه به مرصد است، اما مرصاد تنها به آن محلى که براى این کار آماده شده اطلاق مى شود، این آیه این نکته را مى فهماند که جهنم محل عبور همه مردم است، و از همین باب است آیه زیر که مى فرماید" و إن منکم إلا واردها- هیچ کس از شما نیست مگر آنکه به جهنم وارد خواهد شد" سوره ی مریم، آیه ی71.

مبرد گوید یعنى آن آماده براى ایشان و پاسداران و پاسبانان دوزخ در کمین کفار هستند که آنها را گرفته و در آتش اندازند. مقاتل گوید: مرصد زندانى است که در آن مردم را حبس میکنند و بعضى گفته اند: راهیست که براى گنهکاران گذارده و آن محل ورود و کمینگاه ایشانست و این اشاره به این است که دوزخ براى گنهکاران بر کمین است واحدى از آنها را رها نمی کند. در اینکه چه کسى در دوزخ در کمین طغیانگران است؟ بعضی گفته اند: فرشتگان عذاب، زیرا طبق آیه 71 سوره مریم، همه انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ، یا از بالاى آن عبور مى کنند، در این گذرگاه عمومى و همگانى فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را مى ربایند! و اگر به معنى "صیغه مبالغه" تفسیر کنیم خود دوزخ در کمین آنها قرار دارد و هر کدام از طغیانگران به آن نزدیک مى شوند آنها را به سوى خود مى کشاند و در کام خود فرو مى برد، به هر حال از این گذرگاه عمومى احدى از سرکشان نمى توانند بگذرند، یا فرشتگان عذاب آنها را مى ربایند، و یا جاذبه شدید جهنم.

انسان با سنتهاى خداوند تبارک و تعالى که در دنیا در طبیعت محیط بر او وجود دارد، در عمل دو طرفى است، و او را مى بینى که از آتش پرهیز مى کند تا گرفتار سوختن با آن نشود، و از نیش مار فرار مى کند، و از میکروبها براى آن مى گریزد که به بدن او راه نیابند و سبب هلاک او نشوند، پس چرا انسانى که از سنتهاى عاجل اجتناب مى کند، از سنتهاى آجل چنین نمى کند، و چه فرقى میان آتشى است که امروز او را بسوزاند و آتشى که فرداى قیامت چنین کند، یا چه تفاوت است میان مارى که امروز او را بگزد، و مارى که با عمل خود او ساخته مى شود و در آخرت او را خواهد گزید، و میان میکروبى که امروز در جسم او نفوذ کند و میکروب دیگرى که آن را در دنیا کشت مى کند تا در خانه حقیقى آخرت آن را بدرود؟! سنتهاى خدا در دنیا یادآور نظایر آنها در آخرت است، ولى آدمى به یکى ایمان مى آورد و دیگرى را فرو مى گذارد. چرا؟

از آیات قرآن به صورت کلى، و از آیات سوره نبأ به شکل خاص، چنان مفهوم مى شود که جزاى روز نشور بر دو گونه است: نخست خود عملى است که امروز مرتکب مى شود و به صورت جزا و مکافاتى درست و شایسته در آخرت براى او تجسم پیدا مى کند، همچون آتشى است که شخص در خانه خود روشن مى کند و سبب سوختن او مى شود، یا درخت میوه اى که در زمین خود مى نشاند و از میوه هاى آن بهره مند مى شود. گونه دوم پاداشى است که پروردگار به فضل خود براى صالحان در بهشت مقدر کرده است و یک حسنه و کار نیک را ده چندان پاداش مى دهد. و آیه اى ذکر کردیم، اشاره اى به گونه اول است. پس این مرکز کمین کردن و مرتع جزا در آخرت است. سنتى الاهى و نظامى مقدر شده است که هر کس آن را تکذیب کند، از آن رهایى نخواهد یافت. امیر المؤمنین على بن ابى طالب- علیه السلام- گفته است: «و اگر (خدا) ستمکار را مهلت داد، از او نرسته است، بلکه خدا بر گذرگاه او نشسته است (تا در بندش آرد) و چون استخوان گلوگیر نایش را بفشارد».

جهنمی از پیش تدارک دیده شده
آیاتى از قرآن بر این دلالت دارد که جهنم براى جهنمیان، پیش از قیامت آماده شده است، مانند آیه 6 از سوره فتح: "و أعد لهم جهنم و ساءت مصیرا؛ جهنم براى آنان همى آماده شده است و چه بد بازگشتگاهى است!". بعضى از آیات اعلام میدارد که جهنم محیط بر کافران است آیه هاى 49 از سوره توبه و 54 از سوره عنکبوت: إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ جهنم کافران را فرا گرفته است. ". بعضى آیات مشعر بر این است که جهنم از پشت سر جهنمیان فرا میرسد، آیه 16 از سوره ابراهیم: من ورائه جهنم؛ از پشت سر آن گردنکش (آنان) جهنم است. "، و آیه 10 از سوره جاثیه: من ورائهم جهنم.. .؛ از پشت سر آن گردنکش (آنان) جهنم است. ". آیات دیگرى، مشرکان و سرکشان را هیمه و سوخت جهنم معرفى کرده است، آیه 98 از سوره انبیاء:" إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم.. .؛ شما و آنچه جز خدا عبادت میکنید سوخت جهنم است. ". آیه 15 از سوره جن: أما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا؛ و اما سرپیچان از حق، پس آنان هیمه جهنم بوده اند. "، آیه 23 از سوره الفجر، خبر از پیش آوردن جهنم است: و جی ء یومئذ بجهنم.. .؛ و چنین روزى جهنم همراه آورده شود. " بعضى از آیات از بروز و آشکار شدن جهنم خبر میدهد، آیه 91 از سوره شعراء: و برزت الجحیم للغاوین؛ و جهنم براى گمراهان آشکار گردیده شود.. "، و آیه 36 از سوره النازعات: و برزت الجحیم لمن یرى؛ و جهنم براى کسى که ببیند آشکارا گردد. ". در آیه 71 و 72 از سوره مریم، حکم قطعى است که همه وارد جهنم میشوند و سپس پرهیزگاران نجات مى یابند: و إن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا، ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ هیچ فردى از شما نیست مگر اینکه وارد جهنم شود، این حکمى است که بر پروردگار تو حتمى و قضاوت شده است. سپس کسانى را که پروا گرفته اند نجات میدهیم و ستمکاران را زانو زده (نیم خیز) در آن وامیگذاریم. "

مجموع این آیات دلالت صریح دارد بر اینکه جهنم پیش از زیر و رو شدن جهان طبیعت و مهد پرورش زمین صورت گرفته و آماده شده است. این آمادگى محصول فعل و انفعالها و تصادمات قواى نامتناهى حیاتى انسان و در گرفتن آتش شهوات و حشمها و آرزوها و پیروى از تقاضاهاى این مبادى و درگیرى آنها با عوامل و محرکات محیط خارج و عوامل اجتماع میباشد که پیوسته بصورت عقده هاى سوزنده درونى متراکم میگردد و با اندک تحریکى انفجارهایى رخ میدهد که در چهره و اعضا آشکار میگردد و به محیط بیرون شراره میزند این شراره ها مانند مار و اژدها بر جان و هستى مردم میزند و دوهاى آن بر عقل دور اندیش و و جدان مصلحت بین نیز چیره میگردد، و چشم و گوش و ذهن را از دیدن حق مى بندد، و درون تیره و مشوش میشود و از مشاهده آیات وجود و جمال و جلال محروم میگردد، بلکه جهان، با همه انوار حکمت و جمال و شکوهش فسرده و بى فروغ و زشت شده بصورت زندانى سراسر شکنجه در مى آید نه از خود خشنود و نه به عالم و عالمیان دلبسته است و نه با مبدء خیر و جمال رابطه اى دارد براى تسکین دردها، سوزها، ناخشنودیها و فرار از تاریکى به حرکات غافل- کننده و مواد تخدیر کننده فکر پناه میبرد تا اندک آرامشى بیابد. این جهنمى است که در زیر روپوش اجسام و حواس و در اعماق درون انسان و طبیعت نهفته است و پیوسته آماده و نیرومندتر میگردد و در زمینه نفس زنده و متحرک و متکامل انسانى کاملتر میگردد، تا پس از میان رفتن پوششها و موجبات غفلت سر برمى آورد و آشکار میگردد و بر درون و محیط کفر کافران احاطه دارد و از پشت سر سرکشان را دنبال میکند و پیش میبرد، همراه میبرد، با اعمال و ادراکات و تصورات و تخیلات شیطانى شخصیت جهنمى، پیوسته بدان سوخت میرساند و شعله ورترش میکند. چون اصل و منشأ جهنم در باطن عالم و عوامل متضاد آنست و دور از حق و آیات و جمال او است، همه در آن وارد می شوند، و در مسیر انسان- پس از عالم و بهشت فطرت و پیش از سر بیرون آوردن به عالم عقل و معرفت و پیوستگى با حقایق ثابت وجود و آیات حق- کمین کرده است. [ نظرات / امتیازها ]
29) این آیه با آیات و جمله هاى قبل وحدت فعل یا فاعل یا مفعول ندارد تا عطف بدانها باشد و جمله مستأنفه و غیر مرتبطه هم نیست». کل مضاف به شى ء، براى تعمیم است: «و حال آنکه همه چیز را احصاء کرده ایم». تعمیم در این آیه، قرینه دیگریست بر تعمیم حساب و آیات، که در آیه هاى قبل ذکر گردیده است. کتابا به معناى مصدرى، مفعول مطلق براى تأکید یا بیان نوع فعل مقدر است: «احصاء کردیم و بر نوشتیم چه نوشتنى! یا چنان نوشتنى (جامع و کامل و دقیق).» کتاب، ممکن است، به معناى نوشته (مکتوب) و حال براى نسبت فعل باشد: «احصاء کردیم در حالى که به صورت کتابى است». و نیز ممکن است تمیز براى رفع ابهام باشد: «احصاء کردیم از جهت کتابت». این جهنمیانى که از آیات متجلى در وجود و ظاهر و باطن عالم و از آیات تنزل یافته وحى و نبوت که همان اراده و علم ازلى است، روى گردانده آنها را تکذیب میکنند و در لاک هواهاى نفس خود سر فرو برده اندیشه حساب را از سر برده اند و بهر حق و قانونى سرکشى کرده اند، نمیدانند و باید بدانند که: بیاندیشند یا نیاندیشند، تصدیق کنند یا تکذیب، خود و اندیشه ها و اعمالشان جزء ناچیز از عالمى هستند که همه چیز آن حساب و بررسى شده است، بنا بر این تصدیق به آیات و اندیشه حساب و تسلیم به نظامات، تسلیم شدن و پیوستن به جهان و جهاندار است. و تکذیب و سرکشى، طغیان بر نظام خلقت و اراده خالق میباشد

به نزد آنکه جانش در تجلى است *** همه عالم کتاب حق تعالى است

آن اراده و قدرت و علمى که ماده نخستین را بحرکت درآورده است و ذرات کوچک و کرات بزرگ و موجودات محسوس و غیر محسوس و باطن و ظاهر را به حساب برآورده و با هم پیوسته است چنان که امواج هوا و قطرات باران و غرائز و وسائل حیاتى ریزترین حیوانات و مویى که بر مژه و ابروى انسان روئیده است، از آن حساب کلى و مطلق خارج نیست. همان اندیشه و اعمال انسانى را که بهره اى از اراده و علم دارد و آثارى که بر آنها مترتب می شود به حساب می آورد: و کل شی ء أحصیناه کتابا. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - .تفسیر نمونه
29) به عنوان هشدار به این طغیانگران ، و هم براى تاکید بر مساله وجود موازنه میان جرم و جریمه و حاکمیت جزاى وفاق مى‏افزاید : ما همه چیز را قطعا احصاء و ثبت کرده‏ایم ( و کل شى‏ء احصیناه کتابا).
تا گمان نکنید چیزى از اعمال شما بى‏حساب و مجازات مى‏ماند ، و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهاى شدید غیر عادلانه است.
این حقیقت که تمام کارهاى انسان اعم از کوچک و بزرگ ، صغیر و کبیر ، آشکار و پنهان ، و حتى نیات و عقائد انسان ، ثبت و ضبط مى‏شود ، در بسیارى از آیات قرآن منعکس است.
در یکجا مى‏فرماید : و کل شى‏ء فعلوه فى الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر : هر کارى را که انجام دادند در نامه‏هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل کوچک و بزرگى نوشته مى‏شود ( قمر - 52 و 53 ) .
و در جاى دیگر مى‏فرماید : ان رسلنا یکتبون ما تمکرون : رسولان ما آنچه مکر مى‏کنید مى‏نویسند ( یونس - 21).
و در جاى دیگر مى‏خوانیم : و نکتب ما قدموا و آثارهم : ما آنچه را از پیش فرستاده‏اند و همچنین تمام آثار آنها را مى‏نویسیم ( یس - 12).
و لذا هنگامى که نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى‏دهند فریادشان بلند مى‏شود ، مى‏گویند : یا ویلتنا مال هذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها : اى واى بر ما ! این چه کتابى است که هیچ کار کوچک و بزرگى نیست مگر اینکه آن را ثبت و شماره کرده است ؟ ! ( کهف - 49 ) .
بدون شک کسى که این واقعیت را با تمام قلبش باور کند در انجام کارها بسیار دقیق و حسابگر خواهد بود ، و همین اعتقاد مانع بزرگى میان انسان و گناه ایجاد مى‏کند و از عوامل مهم تربیت محسوب مى‏شود
[ نظرات / امتیازها ]
 » تدبر
22) بازگشتگاه طغیانگران است.
از اینکه کلمه بازگشتگاه را استفاده می‌کند باز هم اشاره به این دارد که جهنم جایی است که او خودش برای خودش مهیا کرده و ما او را به آن باز می‌گردانیم. [ نظرات / امتیازها ]
23) متوقفند در جهنم، دوره‌های طولانی مدتی.
«احقاب»: جمع حقب است و به معنای دوره‌های طولانی مدت است و این نشان می‌دهد که جهنم دارای دوره‌هایی طولانی مدت است، در ادامه سوره می‌فرماید: «فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا» و این آیه علت دوره دوره بودن جهنم را می‌رساند که هر دوره‌ای نسبت به دوره قبل عذاب بالاتری دارد. [ نظرات / امتیازها ]
26) جزایی است موافق همان اعمال او.
اینکه اینها در جهنم با چنین عذابهایی روبرو هستند، به معنای این نیست که ظلمی حتی به اندازه نوک سوزن به کسی روا داشته می‌شود، بلکه این عذابها اعم از طولانی و پر آتش بودن دوره‌های جهنم و نوشیدن آّب داغ و خونابه و ندیدن خنکی همه تجسم اعمالی است که او در دنیا انجام داده است، جهنم را خود او درست کرده و جهنم در کمین او بود.
گاهی سوال می‌شود که آیا در بهشت که مومنان جایگاه جهنمیان و عذابهای آنها را می‌بینند، آیا ناراحت نمی‌شوند؟ جواب این است که جهنمیان تجسم اعمال خودشان را می‌بینند و بهشتیان هم به این مسئله آگاهی دارند فلذا هیچ احساس ظلمی نسبت به کسی نمی‌کنند.
مثلا در دروان انقلاب بعضی از مومنان را در داخل حمام پوستشان را می‌کندند و اتو روی بدنشان می‌کشیدند و سیگار روی بدن آنها خاموش می‌کردند، حال اگر کسی از این مومنان در جهنم عذاب شدن چنین افرادی را ببیند، آیا ذره‌ای دلش به حال او می‌سوزد؟!
برخی می‌گویند که خدا مهربان است و چنین عذابی نمی‌کند، ولی این با مهربانی خدا منافاتی ندارد، چرا که او برای هدایت انسانها و دور ماندن آنها از این آتش پیامبران را فرستاده است، ولی این انسانها هستند که با طغیان خود، خود را در معرض این آتش قرار می‌دهند.
جرم افراد طاغی
جرم این افراد طاغی در آیات بعدی بیان می‌شود:
[ نظرات / امتیازها ]
28) و آیات ما را تکذیب کردند، تکذیب کردنی.
سیاق می‌گوید، تکذیب آیات، در راستای عدم باور به حساب است، یعنی آیاتی برای آنها ارائه شد، که حساب را باور کنند،‌ اینها آن آیات را تکذیب کردند.
بنابراین:
عدم باور به حساب، انسان را به طغیان می‌کشد و طغیان، انسان را به جهنم می‌کشد.
خبر عظیم قیامت، آمده تا راه و چاه را به شما نشان دهد. [ نظرات / امتیازها ]
29) ما هم همه چیز را به دقت مکتوب کردیم.
یعنی برای شکل‌گیری این عذاب دو چیز دست به دست هم داد:
یکی اعمال و رفتاری که آنها کردند، و یکی هم نظام حساب و کتاب ما که چیزی در آن از بین نمی‌رود و گم نمی‌شود. [ نظرات / امتیازها ]
30) پس بچشید، نمی‌افزاییم جز بر عذاب شما.
تناسب وفاق بودن عذاب با افزایش آن
وفاق بودن عذاب با افزایش عذاب اینگونه در تناسب است که هر کسی در دنیا یک خطی را برای خودش معین می‌کند، در دنیا انسان به این اندازه فرصت دارد که جهت را به هر سمتی معین کند، به سمت سعادت و کمال یا به سمت سقوط و حبوط.
این فرصتی که به انسان داده شده است محدود است، اما فرصت و آزمایشی برای ابدیت است؛ اگر در خط کمال قرار گرفت، هر وقت که مرد، به آن کمال و به آن بهشت هم هر روز برای او زیباتر از دیروز است، می‌رسد، اگر در خط روز افزون سقوط و حبوط قرار گرفت، این خط هم انتها ندارد.
مردن مانند این است که صحنه را عوض کرده‌اند و اگر بر فرض انسان نمی‌مرد، در این مسیری که برای خودش تعیین کرده، هر روز از روز قبل بیشتر پیش می‌رفت و مرگ فقط اختیارات را از انسان می‌گیرد.
انسان طاغی در چاهی است که ته ندارد، و اگر در این فرصتی که به او داده شده است، برنگردد و خود را نجات ندهد، وقتی پرده کنار کشیده شد، خود را در چاهی خواهد یافت که ته ندارد و او هم همواره در آن سقوط می‌کند و در جهنم هم مانند همین وضعیت است و انسان طاغی هر روز در عذاب روز افزون است.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
25) جز آبى سوزان ، و مایعى از چرک و خون ( الا حمیما و غساقا ) .
و جز سایه دودهاى غلیظ و داغ و خفقان آور آتش که در آیه 43 سوره واقعه آمده است و ظل من یحموم.
حمیم به معنى آب بسیار داغ و غساق به معنى چرک و خونى است که از زخم جارى مى‏شود ، و بعضى آن را به معنى مایعات بد بو تفسیر کرده‏اند.
این در حالى است که بهشتیان از چشمه‏هاى گواراى شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب مى‏شوند و سقاهم ربهم شرابا طهورا ( دهر - 21 ) و نوشیدنیهائى در ظرفهاى زیباى بهشتى است که مهر بر آن نهاده شده ، مهرى که از مشک است ختامه مسک ( مطففین - 26 ) ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا ؟ و از آنجا که ممکن است وجود این کیفرهاى سخت و شدید در نظر بعضى عجیب آید ، در آیه بعد مى‏افزاید : این مجازاتى است موافق و مناسب اعمال آنها
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
26) "این مجازاتى است موافق و مناسب اعمال آنها"(جزاء وفاقا).
چرا چنین نباشد ؟ در حالى که آنها در این دنیا قلبهاى مظلومان را سوزاندند ، روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسى رحم نکردند ، سزاوار است که در آنجا کیفرشان چنان باشد ، و نوشابه‏هایشان چنین ! اصولا همانگونه که بارها تاکید کرده‏ایم از آیات قرآن استفاده مى‏شود که حداقل بسیارى از کیفرهاى قیامت تجسمى است از اعمال دنیاى انسانها ، چنانکه در سوره تحریم آیه 7 مى‏خوانیم : یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون : اى کافران امروز عذر مخواهید ، چرا که جزاى شما تنها اعمالى است که انجام مى‏دادید ( که اکنون تجسم یافته و در برابر شما حضور پیدا کرده [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
27) مى‏فرماید : این به خاطر آن است که آنها امیدى به حساب و ترسى از عقاب خداوند نداشتند ( انهم کانوا لا یرجون حسابا).
و همین بى‏اعتنائى به حساب و روز جزا مایه طغیان و سرکشى و ظلم و ستم آنها شد ، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکى را براى آنان فراهم ساخت .
در حقیقت عدم ایمان به حساب عاملى است براى طغیان ، و آن هم عاملى است براى آن کیفرهاى سخت توجه داشته باشید که لا یرجون از ماده رجاء هم به معنى امیداست و هم به معنى عدم ترس و وحشت اصولا انسان وقتى امید و انتظار کیفر داشته باشد طبعا مى‏ترسد ، و اگر نداشته باشد نمى‏ترسد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند ، لذا آنان که امید به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند.
تعبیر به ان که براى تاکید است و کانوا که استمرار در ماضى را بیان مى‏کند و حسابا که به صورت نکره بعد از نفى ذکر شده و معنى عموم را مى‏دهد ، همه بیانگر این واقعیت است که آنها مطلقا و هرگز هیچگونه انتظار و ترسى از حساب و کتاب نداشتند ، یا به تعبیر دیگر حساب روز قیامت را به دست فراموشى سپرده ، و از برنامه زندگى خود کاملا حذف کرده بودند ، و طبیعى است که چنین افرادى ، آلوده چنان گناهان عظیمى شوند ، و سرانجام گرفتار این عذابهاى سخت و دردناک و لذا بلافاصله مى‏افزاید : آنها آیات ما را به کلى تکذیب کردند ( و کذبوا بایاتنا کذابا).
هواى نفسآنچنان بر آنها چیره شده بود که همه آیات بیدارگر الهى را شدیدا انکار کردند ، تا به هوسهاى سرکش خود ادامه دهند ، و به خواسته‏ها و تمنیات نامشروع خویش لباس عمل بپوشاند.
پیداست که آیات در اینجا معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که همه آیات توحید و نبوت و تشریع و تکوین ، و معجزات انبیا و احکام و سنن را شامل مى‏شود ، و با توجه به تکذیب اینهمه نشانه‏ها و آیات الهى که جهان تکوین و تشریع را پرکرده باید تصدیق کنیم که آن مجازات براى چنین اشخاصى جزاء وفاق و کیفر مناسب است
[ نظرات / امتیازها ]
30) در آیه مورد بحث لحن سخن را تغییر داده ، و از غیبت به خطاب مبدل نموده ، آنها را مخاطب ساخته ، و ضمن جمله تهدیدآمیز و خشم‏آلود و تکاندهنده‏اىمى‏فرماید : پس بچشید که چیزى جز عذاب بر شما نمى‏افزائیم ! ( فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا).
هر چه فریاد کنید ، یا ویلتنا بگوئید ، تقاضاى باز گشت به دنیا و جبران گناهان نمائید از شما مسموع نیست ، و چیزى جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد.
این جزاى کسانى است که وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبیاى الهى به سوى ایمان و تقوى قرار مى‏گرفتند ، مى‏گفتند : سواء علینا ا وعظت ام لم تکن من الواعظین : براى ما یکسان است مى‏خواهى اندرز ده ، یا اندرز مده ! ( شعراء - 136).
و این جزاى کسى است که وقتى آیات الهى براى او خوانده مى‏شد جز بر نفرتش چیزى نمى‏افزود ، ( و ما یزیدهم الا نفورا ) ( اسراء - 41 ) .
و بالاخره این است سزاى کسى که از هیچ گناهى روى‏گردان نبود و به هیچ کار خیرى علاقه نداشت.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نقل شده است که فرمود : هذه الایة اشد ما فى القرآن على اهل النار : این آیه شدیدترین آیه‏اى است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است!.
چگونه این چنین نباشد در حالى که خداوند غفور و رحیم آنچنان بر آنها خشمگین شده که آنها را با جمله‏اى که تمام درهاى امید را به روى آنان مى‏بندد مخاطب ساخته ، و جز وعده افزودن عذاب چیزى به آنها نمى‏دهد . [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرنمونه
21) جهنم کمینگاه بزرگ!
بعد از بیان بعضى از دلائل معاد ، و قسمتى از حوادث رستاخیز ، به سراغ سرنوشت دوزخیان و بهشتیان مى‏رود ، نخست از دوزخیان شروع کرده ، مى‏فرماید : جهنم کمینگاهى است ( ان جهنم کانت مرصادا).
و محل بازگشت طغیانگران ! ( للطاغین مابا).
مدتهاى طولانى در آن مى‏مانند ( لابثین فیها احقابا).
مرصاد اسم مکان است به معنى جایگاهى که در آن کمین مى‏کنند ، راغب در مفردات مى‏گوید : مرصد ( بر وزن مرقد ) و مرصاد هر دو یک معنى دارند ، با این تفاوت که مرصاد به مکانى گفته مى‏شود که مخصوص کمین است .
بعضى نیز گفته‏اند صیغه مبالغه است ، به معنى کسى که بسیار کمین مى‏کند مانند معمار که به معنى شخصى است که بسیار عمران و آبادى مى‏کند.
البته معنى اول هم مشهورتر است و هم مناسبتر ، و در اینکه چه کسى در دوزخ در کمین طغیانگران است ؟ گفته‏اند : فرشتگان عذاب ، زیرا طبق آیه 71 سوره مریم ، همه انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ ، یا از بالاى آن عبور مى‏کنند ، و ان منکم الا واردها کان على ربک حتما مقضیا در این گذرگاه عمومى و همگانى فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را مى‏ربایند ! و اگر به معنى صیغه مبالغه تفسیر کنیم خود دوزخ در کمین آنها قرار دارد و هر کدام از طغیانگران به آن نزدیک مى‏شوند آنها را به سوى خود مى‏کشاند و در کام خود فرو مى‏برد ، به هر حال از این گذرگاه عمومى احدى از سرکشان نمى‏توانند بگذرند ، یا فرشتگان عذاب آنها را مى‏ربایند ، و یا جاذبه شدید جهنم .
ماب به معنى مرجع و محل بازگشت است ، و گاه به معنى منزلگاه و قرارگاه مى‏آید ، و در اینجا به همین معنى است .
و اما احقاب جمع حقب ( بر وزن قفل ) به معنى مدت نامعلومى از زمان است ، بعضى آن را به هشتاد سال ، و بعضى هفتاد ، و بعضى چهل سال تفسیر کرده‏اند ، و چون از این تعبیر به هر حال استشمام مى‏شود که دوزخیان مدتهائى طولانى در دوزخ مى‏مانند ، و سرانجام پایان مى‏یابد ، و این با آیات خلود و عذاب دائم تضاد دارد ، هر کدام در تفسیر آن راهى را پوئیده‏اند.
معروف میان مفسران این است که منظور از احقاب در اینجا این است که مدتهائى طولانى و سالیان دراز پى در پى مى‏آید و مى‏گذرد ، بى آنکه پایان یابد ، و هر زمانى که مى‏گذرد زمان دیگرى جانشین آن مى‏شود .
در بعضى از روایات نیز آمده است که این آیه درباره گنهکارانى است که سرانجام پاک مى‏شوند و از دوزخ آزاد مى‏گردند نه کافرانى که مخلد در آتشند. [ نظرات / امتیازها ]
24) به گوشه کوچکى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره کرده ، مى‏افزاید : آنها در آنجا نه چیز خنکى مى‏چشند که گرماى وحشتناک دوزخ را فرو نشاند و نه نوشیدنى گوارائى که عطش شدید آنها را تسکین بخشد ( لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا [ نظرات / امتیازها ]