از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و لیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا ان الله سمیع علیم ):(پس شما آنها را نکشتید،بلکه خدا آنها را کشت ، و تو نیانداختی ، بلکه خدا آن را بیانداخت تا مؤمنان را به آزمایشی نیکو بیازماید ،همانا خدا شنوا و داناست )،می فرماید: داستان بدر،یک ماجرای عادی نبود، بلکه امری خارق العاده و مخالف نوامیس طبیعت بود،وگرنه چطور یک گروه اندک از نظر تعداد نفرات و تجهیزات می توانستند یک سپاه مجهز با نفرات فراوان را مستأصل نموده و آنها را شکست دهند، پس همانادست خدا در کارزار بدر، در کار بود و کافران را نابود کرده و پیروزی و اجراخروی را برای مؤمنان مجاهد کسب نمود. لذا خطاب به مؤمنان می گوید: این شما نبودید که با شمشیرتان کفار راکشتید، بلکه خداوند آنها را کشت و تو ای پیامبر آن زمان که یک مشت ریگ بسوی کفار پاشیدی تو نبودی که این عمل را انجام دادی ،بلکه این عمل کارخدای سبحان بود که با فرستادن ملائکه و ثابت قدم کردن مؤمنان و ترساندن کافران باعث شکست آنها و کشته شدن و اسیر شدنشان توسط مؤمنان گردید ودر ادامه می فرماید: هدف از این نصرت خداوند آن بود که مؤمنان را به نحوشایسته ای امتحان کند که این معنا در صورتی است که بلاء را به معنای امتحان بگیریم ، اما چنانچه آنرا به معنای نعمت بدانیم ، معنا چنین می شود که نصرت خدا به جهت آن بود که به مؤمنان نعمت شایسته ای ارزانی کند که همان نعمت نابودی دشمنان و برتری کلمه توحید به دست آنها و بی نیاز شدن آنان از راه کسب غنائم جنگی می باشد. و جمله بعدی تعلیل فقره قبلی است ، یعنی اگر خدا به مؤمنان نعمت می دهدبه جهت آنست که او نسبت به استغاثه و کمک طلبی آنها شنوا و به حالشان داناست . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : نکته ای که در اینجا مطر ح است این است که آنچه در تفاسیر در مورد این آیه آمده است نمی¬تواند وافی به مقصود باشد. به عنوان نمونه آنچه در تفسیر المیزان (9:46-47) آمده است را قبلاً مرور می¬کنم:
از همه این شواهد بر می آیدکه منظور این آیه این است که عادی بودن داستان بدر را نفی نموده و انکار فرماید و بفرماید: که خیال نکنید استیصال کفار و غلبه شما بر ایشان امری عادی و طبیعی بود، چگونه ممکن است چنین باشد و حال آنکه عادتاً و طبیعتاً مردمی اندک و انگشت شمار و فاقد تجهیزات جنگی با یک یا دو رأس اسب، و عدد مختصری زره و شمشیر نمی-تواند لشکری مجهز به اسبان و اسلحه و مردان جنگی و آذوقه را تار و مار کند... پس این خدای تعالی بود که بوسیله ملائکه ای که نازل فرمود مؤمنین را استوار و کفار را مرعوب کرد و با آن سنگریزه¬ها که رسولخدا به سمتشان پاشید فراریشان داد...پس جا دارد این کشتن و بستن و این سنگریزه پاشیدن و فراری دادن همه به خدای سبحان نسبت داده شود نه به مؤمنین.
1. اینگونه تفسیر با آیات دیگر قرآن هماهنگی ندارد. زیرا اگر همه چیز به خدا نسبت داده شود پس قوم بنی اسرائیل که گفتند تو و خدایت بروید بجنگید و ما اینجا منتظر نشسته ایم توجیه پذیر می¬شود
2. این برداشت با آیه دیگر قرآن که می¬گوید کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره منافات دارد. «کم» یک اتفاق یا اتفاق نادر نیست، «کم» یعنی بسیار و این سنتی از جانب خداست.
3. درست است که همه چیز به خدا نسبت داده می¬شود ولی خدا از مردم خواسته که خود باید تلاش کنند و گفته است «لیس للانسان الا ما سعی» و «ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.
4. این تفسیر با ادامه آیه و لیبلی المؤمنین بلائاً حسناً همخوانی ندارد.
5. این نوع تفسیر بوی جبر می¬دهد؛ یعنی خدا همه کاره است و اگر بخواهد بشر را اجباراً پیروز می¬کند یا به شکست می¬کشاند.
6. این تفسیر با سیاق آیات قبل و بعد همین سوره تناسب ندارد آنجا که امر به قتال می¬کند و حتی پشت کردن به دشمن را نمی پذیرد پس چگونه ممکن است بگوید شما هیچ کاری نکردید.
7. اینکه به قول علامه طباطبایی «پس اینکه در آیه همه اینها را از مؤمنین نفی نموده از باب ادعای به عنایت است با اسناد دادن اطراف داستان به سبب الهی و غیر عادی» نمی¬تواند راهگشا باشد
8. اینکه آیه می¬گوید «شما نکشتید و خدا کشت» می¬تواند برای جلوگیری از بحث و جدال و برتری جویی عده ای باشد که پیروزی درجنگ و کشتن بعضی سران کفر را به خود نسبت داده باشند.
9. اینکه خدا گفته تو ای پیامبر «سنگ ریزه نپاشیدی بلکه خدا چنین کرد» می¬تواند از خرافات جلوگیری یا نسبت دادن همه چیز را به معجزه نفی کند. درست است که پیامبر از روی ناراحتی و یا ایجاد شور در مردم چنین کرده باشد اما اعتقاد به اینکه این باعث پیروزی شد تالی فاسدهایی دارد و خدا برای جلوگیری از این امر در آن زمان و در همه ادوار تاریخ آن را به این طریق نفی می¬کند.
10. اینکه گفته شده خدا سنگ ریزه پاشید از باب طرد اعتقاد بعضی¬ها که پیروزی را به شن پاشیدن پیامبر نسبت می¬دادند هست و گرنه خدا نیاز به پاشیدن سنگ ریزه ندارد. محتوای آیه می¬گوید بر فرض صحت این امر این را باید به خدا نسبت داد و نه به فعل پیامبر.
11. معمولاً ما انسانها عادت داریم کارهای سخت را به خدا نسبت دهیم یا وقتی دچار مشکل شدیم به او پناه ببریم. به کارهایی که عادت کرده ایم، یا برای ما سهل شده است توجه نمی¬کنیم و آنها را حاصل دسترنج خود می¬دانیم؛ در حالی که اینطور نیست، همه کارها دست خدا و ساز و کار آنها به دست توانای اوست. زندگی و پدیده های آن همه جزو عجایب آفرینش است و در هیچ چیزی ضعف و فتور نیست (ملک، 3). تبعیض از جانب ماست.
12. اینکه خدا با فرشتگانی مؤمنان را در جنگ یا هر جای دیگر یاری می¬کند به خاطر جبران ضعف آنها یا تقویت روحیه آنهاست. کار توسط فرشتگان انجام نمی¬شود و اگر قرار بود فرشتگان برای ما بجنگند یا کار کنند با هدف آفرینش انسان همخوانی نداشت. امداد می¬تواند امداد روحی و معنوی باشد. آیه 43 همین سوره که به پیامبر در خواب جمعیت کافر کم نشان داده می شود مؤید این مطلب است.
13. وضوح این مطلب تا به آنجاست که ما حتی در جنگ تحمیلی خود داشتیم و اینکه امام خمینی گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد نافی تلاش مجدانه و صادقانه رزمندگان اسلام نبود.
14. این آیه قطعاً پس از پیروزی در جنگ بدر اتفاق افتاده و نه پیش یا درحین جنگ که اگر چنین بود بسیاری ممکن بود دست از جنگ بکشند و بگویند خدا خودش می¬جنگد. اگر اینطور باشد پس ما چه کاره ایم
15. اگر دقت شود نسبت دادن هر کار به خدا منافاتی با تلاش مجدانه ما ندارد. حتی در امور شخصی هم همه می¬دانند که اگر خدا به فکر و اعضا و جوارح ما توان ندهد از انجام هیچ کاری بر نمی¬آییم.
16. در مجموع این برداشت مانعیتی با عنایات خدا ندارد و می¬تواند بیانگر این باشد که خواست خدا و نیت پاک مجاهدان حقیقی به گونه ای است که فرقی بین این دو نیست، اما ظاهراً در اینجا خدا نمی¬خواهد چنین بگوید.
17. بدیهی است در کار جمعی این آیه نمود بیشتری پیدا می¬کند تا جلوی اختلافات و خودستایی¬ها را بگیرد و این امری عادی و عالی است.. غلامرضا فدائی


رمضانی (داور) : این آیه یکی از توحیدی ترین آیات است و بیان توحید در خلال یک امر مهمی مثل جنگ را بیان می‌کند. و این آیه بیانگر اعتقاد توحیدی شیعه است: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
ما منطقه ذات را و منطقه صفات ذات را که جزء مناطق ممنوعه است از منطقه فعل جدا بکنیم آنگاه می‌شود گفت انسان کامل مظهر فعل خداست و فعلی را که خدا انجام داد به انسان کامل اسناد بدهیم یا کاری را که انسان کامل انجام می‌دهد به خدا اسناد بدهیم ولی باید بدانیم که ما در مقام ثالث قرار داریم یعنی مقام فعل خدا مقام ذات و صفات ذات که عین ذات است از آن مقام که منطقه ممنوعه هستند فارغ بشویم تا در مقام فعل بحث آسانتر باشد بیان اجمالی مسئله این است که مقام ذات هستی نامتناهی است اگر چیزی نامتناهی بود فراگیر هست کسی نمی‌تواند درباره او بیاندیشد نه حکیم و متکلم می‌تواند درباره او بیاندیشد نه عارف می‌تواند درباره او شهود کند نه علم حضوری در آنجا راه دارد نه علم حصولی یک مقداری انسان در حد یک مثال وقتی توجه بکند می‌بیند که هیچ چاره‌ای ندارد مگر اینکه صرف نظر کند اگر ذات اقدس الهی نامتناهی است کما هو الحق نامتناهی جا برای غیر نمی‌گذارد درباره فیض او در سخنان حضرت امیر (سلام الله علیه) و سایر ائمه (علیهم السلام) آمده است که ذات اقدس الهی «داخل فی الاشیاء لا بالممازجه خارجٌ عنها لا بالمزایله و مباینه» خب حالا فرض کنید ظهور او که نامتناهی است یک حکیم یا متکلمی می‌خواهد برهان اقامه کند یا یک عارفی از راه تذهیب و تزکیه می‌خواهد شهود حق نصیبش بشود این مبرهن متکلم یا حکیم یک دلیلی دارد یک مدلولی دارد و یک مستدلی مستدل خود این حکیم است دلیل همان صغرا و کبرای اوست مدلول همان ذات ما می‌توانیم برهان اقامه کنیم بر وجود آسمان بر وجود زمین بر وجود وحی نبوت و مانند آن همه آنها بیرون از ذات ما هستند این حکیمی که برهان اقامه می‌کند یا متکلمی که برهان اقامه می‌کند در وجود وحی نبوت و مانند آن آن وحی و نبوت مدلول است و مورد اقامه برهان است و خارج از ذات است برهان او هم صغرا و کبرایی است که در ذهن اوست خود حکیم مستدل و مبرهن هم جداست ما یک حکیمی داریم مستدل و مبرهن صغرا و کبرایی داریم برهان این برهان که اقامه شد این حکیم یا متکلم را به شیء خارج هدایت می‌کند اینجاها جای اقامه برهان است ولی اگر یک حقیقتی نامحدود بود و مرز نداشت بیرون برهان نیست بلکه درون برهان هست خود این برهان را صغرا را کبرا را اصغر و اوسط را اوسط و اکبر را همه را فرو می‌برد در همه تنیده می‌شود و فرا می‌گیرد و جلوتر می‌آید خود مبرهن را فهم مبرهن را اقامه برهان مبرهن را گوهر ذات مبرهن را وصف و فعل مبرهن را فرا می‌گیرد و درمی‌رود آن وقت این بیچاره آن وسط گم می‌شود این در آن ذات نامتناهی غرق می‌شود دست و پا می‌زند یک چیزی را می‌خواهد ببیند که قبل از اینکه ببیند خودش را ببیند او را می‌بیند قبل از اینکه فهم خود را بفهمد او را می‌فهمد و قبل از اینکه برهان خود را بفهمد اقامه کند او را می‌بیند دست و پایش را گم می‌کند یک مقدار که آدم وارد بشود می‌بیند غرق می‌شود ناچار استغاثه می‌کند که من را بیاورید بیرون وقتی بیرون می‌آید به حال عادی برمی‌گردد این است که چندین روایت آمده است و بخشی از این روایات را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در بخش پایان کتاب شریف توحید صدوقشان نقل کردند که آن منطقه منطقه ممنوعه است فکر نکنید چطور می‌توانید فکر بکنید برای اینکه شما می‌خواهید با فهم یک چیزی را بفهمید قبل از اینکه فهم را بفهمید او را می‌فهمید او فهم شما را فرامی‌گیرد شما را فرا می‌گیرد آن وسطها دست و پا می‌زنید و همه جا در می‌روید خاصیت غیر متناهی این است نه تنها حکیم و متکلم گرفتارند عارف بیچاره هم گرفتار است عارف تا می‌خواهد یک چیزی را مشاهده بکند می‌بیند که آن مشهود بیرون از شهود و شاهد نیست آنقدر جلو هست که شهود او را فرا می‌گیرد خود شاهد را فرا می‌گیرد و درمی‌رود این وسطها دست و پا می‌زند اینها به امید غوص می‌روند ولی غرق می‌شوند یک آدم غرق شده دیگر به فکر کشتی و زورق نیست به تعبیر اهل معرفت به فکر نجات هم نیست اصلاً او خودش را گم کرده است او هر چه می‌بیند دریا می‌بیند این است که آنها که یک مقدار رفتند گفتند راه نیست نروید ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ این ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ نه یعنی یحذرکم الله عقابه البته یحذرکم الله عقابه اما نفس به معنی عقاب نیست که گفتند «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» همین است بساطی را می‌خواهد پهن کند یک دستفروشی کنار اقیانوس آرام می‌خواهد بساط پهن کند آن طوفان اصلاً به او مهلت نمی‌دهد که او بساط پهن کند او خود او را می‌برد آن سفره‌اش را می‌برد ابزارش را هم می‌برد همه را گم می‌کند مگر حالا یک دست فروش کنار خیابان و بیابان می‌تواند کنار اقیانوس کبیر با آن طوفانش بساط پهن کند یک کسی فرض کنید یک سفره‌ای دارد چند تا چاقو دارد و چند تا خودکار دارد می‌فروشد این فقط در کوچه و پس کوچه باید بساط پهن کند اما آن جای بساط پهن کردن نیست این است که فرمود: «لا تفکروا فی آلاء الله و لا تفکروا فی ذات الله» لذا حتی انسان کامل این که اهل معرفت گفتند درباره انبیا گفتند گفتند «و اما الذات الالهیه فقد حارت الانبیاء و الاولیاء (علیهم السلام) فیها» نه که دیگران متحیرند انبیا متحیرند برای اینکه بالأخره انبیا هر چه هم که باشند مخلوقند دیگر این است که فقط دست و پا زنان دو تا حرف دارد می‌گویند «عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم» یا «عرفت الله بالله»، «بک عرفتک انت دللتنی» اما «ما عرفناک حق معرفتک» یک سرفصلی است که در همه این گفته‌ها هست در جای دیگر حالا یا برهان حکیم و متکلم است یا شهود عارف است انسان می‌تواند یک چیزی را بشناسد معرفت است بالأخره ولی درباره ذات اقدس الهی معرفت با اعتراف همراه است این یک اصل آن مقدار اعتراف بیش از مقدار معرفت است این دو اصل بیشتری او هم بیشتری نامتناهی بر متناهی است این سه اصل این «ما عرفناک حق معرفتک» معنایش این نیست که ما حالا به این رسیدیم ولی دیگری می‌تواند حق معرفت پیدا کند این‌طور که نیست پس در همه موارد اگر کسی خدا را بشناسد ولو اینکه بگوید «بک عرفتک و انت دللتنی علیک» یا «امیت عین الله یری» بالأخره خدا را می‌شناسد همان که خدا را می‌شناسد می‌گوید آن طوری که تو هستی من تو را نمی‌شناسم «و ما عرفناک حق معرفتک» خب چه اندازه خدا اعتراف می‌کند و چه اندازه معرفت یعنی مثلاً نیمی از خدا را _معاذ الله_ می‌شناسد نیمی را نمی‌شناسد خب مجموع دو تا نیمه متناهی می‌شود متناهی آن مقداری که یک حکیم یا عارف خدا را می‌شناسد متناهی است برای اینکه او به اندازه خود خدا را می‌شناسد خودش هم که موجود متناهی است خب پیغمبر مگر چقدر می‌تواند خدا را بشناسد حالا آن حرف نهایی را ممکن است باید عرض کنیم خب همه اینها مجاز است در قدر ندارد حالا کم کم به آنجا هم می‌رسیم خب حالا یک پیغمبر یک انسان کامل (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چقدر می‌تواند خدا را بشناسد بالأخره به اندازه خود خدا را می‌شناسد خودش هم یک مقدار محدودی است خب حالا «بک عرفتک و انت دللتنی علیک» مناجات سید الشهداء است در دعای عرفه‌شان آن مقداری که نمی‌شناسد و اعتراف می‌کند می‌گوید «ما عرفناک حق معرفتک» آن به اندازه معرفت است یا بیش از او اگر به اندازه این باشد که این اندازه متناهی است آن مقداری هم که نشناخت متناهی است دو تا متناهی می‌شود متناهی یک متناهی به علاوه متناهی مساوی است با متناهی سوم دو تا نیم متناهی که نامتناهی تشکیل نمی‌دهد این هم یک مطلب خب حالا آن مقداری که می‌‌گویند «ما عرفناک حق معرفتک» به اندازه این نیست ولی بیش از اینهاست مثلاً ده برابر اینهاست صد برابر اینهاست یک میلیون برابر اینهاست یک میلیارد برابر اینهاست خب بالأخره میلیارد رقمی است متناهی آن مقداری که حسین بن علی (سلام الله علیه) خدا را می‌شناسد می‌گوید «بک عرفتک» یا امام سجاد می‌گوید «بک عرفتک و انت دللتنی أ و غیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک» آن مقدار شناخته یک مقدار هم می‌فرماید که «ما عرفناک حق معرفتک» آن یک مقداری که نشناختند و اعتراف کردند فرض بفرمایید یک میلیارد برابر این مقداری است که شناختند باز _معاذ الله_ محظور تناهی لازم می‌آید برای اینکه یک میلیارد به علاوه این مقدار محدود باز می‌شود متناهی اگر گفتیم آن ما عرفناک که اعتراف است مقدارش نامتناهی است وظیفه خودمان را انجام دادیم گفتیم به مقدار متناهی خدا را می‌شناسیم به مقدار نامتناهی خدا را نمی‌شناسیم این دیگر آنچه که از او صادر شده است می‌بیند فیض او را می‌بیند اوصاف فعلی او را می‌بیند وگرنه ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ خب دو تا روایت ... پس بنابراین این‌چنین نیست که این نیمی از متناهی را شناخته باشد نیمی از خدا را شناخته باشد این‌چنین نیست به اندازه خود خدا را شناخته است این نه نیم است نه یک دوم است نه یک سوم است نه یک چهارم است و نه یک میلیاردم چون اگر گفتیم یک میلیاردم یعنی او یک میلیارد برابر بیش از این است باز می‌شود متناهی پس باید گفت که نسبت محدود است به نامتناهی نسبت محدود به نامتناهی که رقم درنمی‌آید یک محدود نسبت به نامتناهی یک چندم است هیچی جواب ندارد که لا ادری بنابراین تازه همه این حرفها حرفهای عادی است وقتی یک قدری جلوتر می‌رویم می‌بینیم ایمان از دست ما گرفته می‌شود برای اینکه ما هرچه عادت کردیم به یک کلی عادت کردیم که دارای ابعاد است مثلاً اقیانوس یک وضعی دارد نسبی دارد ثلثی دارد ربعی دارد یک فصلی دارد یک اقیانوس حالا یا بر فرض اقیانوس غیر متناهی باشد اگر ما تناهی ابعاد را نپذیریم اگر یک اقیانوس غیر متناهی باشد این حرفها مال اوست یعنی می‌شود گفت که این شخص گوشه‌ای از اقیانوس را شناخت یا شنا کرد این گوشه نسبت به مجموعه اقیانوس نسبت یک جزء است به نامتناهی اگر آن اقیانوس متناهی باشد مثلاً یک کسی یک میلیون متر مکعبش را مثلاً شنا کرده می‌تواند بگوید که یک میلیاردم آن یا یک بیلیاردم آن این حرف رواست اما ذات اقدس الهی یک بسیط نامتناهی است که جزء ندارد نمی‌شود گفت یک گوشه‌اش یک گوشه یعنی همه این البته حرفی نیست که به ذهن بیاید‌ ها حالا ما گفتیم ده بار هم بگویید به زودی ذهن نمی‌آید که چگونه گوشه‌ای به ذهن نمی‌آید یا به مقدار فلان به ذهن نمی‌آید یک نامتناهی است که بعضش عین کل است آن اقیانوس است که بعض غیر کل است بعض دارد نصف و ثلث فرض می‌شود یک چیزی که بسیط الحقیقه است هرجا دست بزنی عین کل است این است که این منطقه منطقه ممنوعه است چرا ما می‌فهمیم که نمی‌فهمیم معما نیست ما همین حرفها را که می‌گوییم همه حرفها را می‌فهمیم می‌فهمیم که نمی‌فهمیم همین برای ما بس است «العجز عن درک الادراک ادراکٌ» برای ما این بیان نورانی امام سجاد درباره شکر هم همین است همین که گفتیم «ما عرفناک حق معرفتک» البته این بعد البحث است نه قبل البحث انسان می‌رود می‌بیند نمی‌فهمد وظیفه‌اش هم همین است که برگردد می‌توانیم بگوییم دیگری هم نمی‌فهمد می‌فهمیم چون نامحدود است دسترسی به او نداریم به همین مقدار اکتفا می‌کنیم احاطه نکردیم نه درک نکردیم درک کردیم نامحدود است به حد درنمی‌آید نه احاطه کردیم او را نه نامحدود را احاطه کردیم ما می‌دانیم چه محدود است چه چیز نامحدود این را با برهان می‌دانیم و چون نامحدود است همه شئون ما را فرا می‌گیرد آن وقت ما خودمان باید باشیم یک اندیشه ما باید باشد دو ما با این ابزار اندیشه درباره یک چیز جهان بینی داشته باشیم سه اگر چیزی جهان را گرفته و دررفت اندیشه را گرفته و دررفت اندیشمند را گرفته و دررفت آن وقت این وسط انسان غرق می‌شود صفات ذات هم عین ذات است کم نیست روایاتی که گوشه‌ای از آنها را مرحوم صدوق در آخر کتاب شریف توحیدشان نقل کردند که «لا تتفکروا فی آلاء الله» فرمود یک عده حرکت کردند بعد سر از جنون درآمد اینها در روایات ماست فرمود اینجا راه نیست چه کار می‌خواهید بکنید برای اینکه در فهمتان اوست در خود شما اوست بدون انتظار همین در همین حد در همان دعا دارد که لم یتناهی دارد لیس کمثله شیء دارد لذا این لیس کمثله شیء کنار همه معارف هست یک اصل سابقی است حاکم بر همه بحثهای معرفتی هر بحث معرفتی ما داشته باشیم احکم محکمات لیس کمثله شیء است
مطلب دیگر آن است که گاهی انسان به جایی می‌رسد که همه کارها را از خدا می‌بیند می‌گوید این همه میناگریها کار اوست برابر الله خالق کل شیء معرفت دارد کثرت می‌بیند همه جهان را می‌بیند می‌گوید همه از ناحیه خداست این یک بحث که همه را از او می‌بیند الله خالق کل شیء اما با چشم خود می‌بیند دلیل اقامه می‌کند حالا یا حکیم است یا متکلم بالأخره با برهان ثابت می‌کند و آیه هم تأیید می‌کند که ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ بعد می‌گوید این همه میناگریها کار توست گاهی این‌چنین نیست با دید او می‌بیند نه با چشم خود ببیند همه میناگریها کار اوست این یک قدری بالاتر است مقام ثالث این است که کار او را نمی‌بیند به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا آن راه است این ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است دریا و صحرا نیست یک وقت دریا و صحرا می‌بیند بعد می‌گوید این همه میناگریها کار توست یک وقتی دریا و صحرا را با چشم الهی می‌بیند می‌گوید که «ما رأیت الا جمیلاً» اینکه خیلی چیز خوبی است اصلاً در عالم بدی نیست برای اینکه انسان با چشم مهندس که عالم را نگاه کند غیر از زیبایی چیزی نمی‌بیند یک وقت اصلاً دریا نمی‌بیند صحرا نمی‌بیند برای اینکه همه اینها آیه‌اند علامتند نشانه‌اند خب کسی که دنبال یک هدفی می‌گردد همین که آن فلش را دید آن صاحب نشانه به ذهنش می‌آید حالا یک کسی مثلاً می‌خواهد برود حرم در یک تابلویی فلش هست نوشته حرم این وقتی این تابلو را می‌بیند حرم به یادش می‌آید اینکه نمی‌خواهد ببیند خط خط خوبی است یا نه رنگ چه رنگی است بعدش هم یادش می‌رود از او سؤال کنند این چه رنگی بود چه خطی بود این به دنبال فلش است این اصلاً به دنبال این نیست که چه کسی نوشته چه رنگی است چند در چند است و طول و عرض و عمقش چقدر است یک خطاطی این را می‌بیند یا یک هنرمندی این را می‌بیند تابلو چند در چند است یا مأمور راهنمایی رانندگی اینجا مواظب است که تابلو اینجا جایش بود اینجا نصب کردند یا نه او به دنبال خود تابلوست اما کسی که شیفته حرم است از راه دور آمده این همین که این تابلو را می‌بیند حرم به یادش می‌آید او می‌گوید به دریا بنگرم دریا تو بینم نه می‌گویم دریا را تو آفریدی نمی‌گویم این همه میناگریها کار توست می‌گویم به دریا بنگرم دریا تو بینم این همان است ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ خب این ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ با ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ خیلی فرق دارد حالا معلوم می‌شود یک عده لهم درجاتند یک عده هم درجاتند همه اینها حق است آنکه ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ را می‌بیند حق است آنکه به جایی می‌رسد که ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ آن هم حق است یکی ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ﴾ می‌بیند یکی ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ می‌بیند این ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ نظیر این فلش تابلوی حرم که نیست این شخص خودش هم یک فلش می‌بیند دیدش هم یک فلش می‌بیند چون ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است خود تولیه خود وجه اینها هم فلش است آنوقت در آیات الهی غرق است آنکه می‌گوید به دریا بنگرم دریا تو بینم معنایش این نیست که به خود که بنگرم تو را نمی‌بینم یا به دیدن بنگرم تو را نمی‌بینم این‌طور نیست دیدن می‌نگرم تو را می‌بینم دیده را می‌بینم تو را می‌بینم متعلق دید را که می‌بینم تو را می‌بینم چون ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ خود تولیه و مانند آن همه اینها هم وجه الله است دیگر آن وقت این خیلی فرق می‌کند با آن افراد دیگر لذا در مسئله ﴿ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ جمع بین یک مقام جمع بالأخره بین فرق و جمع یک عده مقام فرق دارند که گرفتار تفویض‌اند یک عده افراط کردند در جمع گرفتار جبرند اینکه لاجبر و لاتفویض که اهل بیت (علیهم السلام) فرمودند این است که هم حق بنده محفوظ است هم حق خالق محفوظ است ولی بنده آیت فلش به طرف خداست [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حمزه خان بيگي - فی ظلال القران = شهید سید قطب
آن‌گاه روند قرآنی پس از برحذر داشتن از پشت‌ کردن و گریختن در روز جنگ و پیکار، به پیش می‌رود تـا پرده‌برداری ‌کند از دست یـزدان در آن حال‌ که دارد کارزار را در فراسوی ایشان می‌گردانـد، و برایشان دشمنانشان را می‌کشد، و برایشان تیراندازی می‌کند و به هدف می‌زند... حال آن‌ که آنان پـاداش رنـج و گرفتاری و آزمون خود را دریافت می‌دارند، چرا که خدا می‌خواهد در برابر رنج و زحمت خوب و آزمون نیکی‌ که برده‌اند و داده‌اند بر آنان منّت نهد و بدیشان بز‌رگواری‌ کند، و از روی فضل و مرحمت خود بدانان پاداش چیزی را بدهد که خودش آن را بهرۀ ایشـان فرموده است‌:

(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (١٧)

(‌ای مؤمنان‌!) شما کافران را (‌با قوّت و قدرت خود در نبرد بدر) نگشتید، بلکه خدا (‌با پیروز نمودنتان بر آنان و افکندن هراس بـه دلهـایشان‌) ایشان را کشت‌. و (‌ای پیغمبر! بدان گاه که مشتی خاک به طرف آنـان پـرتاب کردی و خاک به چشم ایشان فرو رفت‌، در اصل‌) ایـن تو نبودی که (‌خاک را به سوی آنان‌) پرتاب کردی (‌چرا که مشتی خاک از حیث کمیّت و کـیفیّت آن تـوانـائی را نـدارد) بـلکه خداوند (‌آن خـاک را تکـثیر و بـه سـوی ایشان‌) پرتاب کرد (‌و به چشمان آنان رساند) تا بدین وسـله مؤمنان را خوب بیازماید (‌و با اعطای خوبیها آزمایششان نماید)‌. بیگمان خداونـد شـنوای (‌دعـا و استغاثۀ مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ایشان‌) آگاه است‌.

روایـتهای منقول‌، رمی را در ایـنجا به انداختن سـنگریزه‌هانی معنی و تـفسیر می‌کنند کـه پیغمبر خدا صلّر الله علیه وآله وسلّم ‌آنها را در مشت گرفت و به سوی دشمنان پرت‌ کرد و فرمود:

(‌شاهَتِ الْوُجُوهُ . شاهَتِ الْوُجُـوهُ)‌.

چهره‌ها زشت و پلشت بادا! چهره‌ها زشت و پلشت بادا!.

سنگریزه‌ها به چشمان مشرکانی فرو رفتند که در عـلم خدا مرگ آنان واجب شده بود.

و لیکن معنی آیه فراخ‌تر و فراتر از این مورد است‌. این آیه تدبیر و تقدیر را به تصویر می‌کشد که چگـونه در فراسوی جنبش نمادی و حرکت ظاهری پیغمبر صلّر الله علیه وآله وسلّم ‌و گروه مسلمانانی ‌که در خدمت او بوده‌اند، همۀ کارها را می‌چرخاند و به انجام می‌رساند. ایـن است که ایـن فرمودۀ خدای بزرگوار به دنبال آن قرار گرفته است‌:

(وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا).

تا بدین وسیله مؤمنان را خوب بیازماید (‌و بـا اعطای خوبیها آزمایششان نماید)‌.

یعنی خدا از سوی خدا چنین توفیقی عطاء فرماید کـه آنان بتوانند امتحان خوبی را بدهند کـه در برابر آن پاداش دریافت ‌کنند، گذشته از ایـن کـه بـه سـبب آن پیروزی را برای ایشان واجب می‌گرداند. این هم فضل و مرحمت دو چندان در این جهان و در آن جهان است‌.

(إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ).

بیگمان خداوند شنوای (‌دعا و استغاثۀ مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ایشان‌) آگاه است‌.

کمک خواستن و مدد طلبیدن شما را می‌شنود، و حال و احوال شما را می‌داند، و شما را پرده‌ای برای نـمایش قدرت می‌سازد، هر وقت‌ که از شما خلوص و پاکی نیّت را ببیند، و به شما پیروزی و پاداش عطاء می‌فرماید... همان‌گونه‌ که هم این و هم آن را در جنگ بدر به شما داد.

(ذَلِکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکَافِرِینَ) (١٨)

این (‌پـیروزی مـؤمنان و شکست کافران‌، حقّ است و نمونۀ آن را دیدید) و خداوند (‌دام‌) مکر و کید کافران را سست (‌و بی اثر) می‏‎کند.

این هم فضل و مرحمت دیگـری ‌کـه پس از فـضل و مرحمت نخستین روی نموده است‌. اراده و تدبیر یزدان در اینجا پایان نمی‌گیرد که با دست شما دشمنان شما را بکشد، و با پرتاب سنگریزه‌های پیغمبرتان ایشان را به مصیبت ‌گرفتار گرداند، و آزمون خوبی از شما به عمل آورد و در آن توفیق نیکتان دهد، تا در برابر آن پاداش و اجرتان عطاء فرماید... بلکه خدا بدین امـور، سست گرداندن دام مکر و نیرنگ کـافران را مـی‌افـزاید، و ضعیف ‌گرداندن سنجش و بینش و منش و ‌کنش آنان را اضافه می‌نماید... پس در این صورت هیچ گونه جـای بیم و هـراسـی‌، و جـای شکست و گـریزی نیست‌، و مؤمنان حقّ ندارند هنگام رویاروئی بـا کـافران پشت بکنند و بگریزند.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » نور الانوار = عبد الرؤف مخلص
«پس‌ شما آنان‌ را نکشتید بلکه‌ خدا آنان‌ را کشت» با فراهم‌ ساختن‌ اسباب‌ و مقدمات‌ پیروزی‌ شما «و ای‌ محمد! تو نیفگندی‌ وقتی‌ که‌ افگندی» آن‌ مشت‌ خاک‌ را «بلکه‌ خدا بود که‌ افگند» یعنی: در حقیقت‌ این‌ تو نبودی‌ که‌ افگندی‌ بلکه‌ صورت‌ افگندن‌ از تو و حقیقت‌ آن‌ از خدای‌ متعال‌ بود زیرا اگر حقیقتا افگننده‌ تو می‌بودی‌، اثر یک‌ مشت‌ شن‌ و خاک‌ جز به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ عادتا از انداختن‌ یک ‌فرد بشر متصور است‌، بیش‌ نبود و آنچنان‌ اثری‌ گسترده‌ و شکننده‌ از آن‌ ایجاد نمی‌شد که‌ ذرات‌ یک‌ مشت‌ خاک‌، به‌ چشم‌ و بینی‌ تمام‌ اعضای‌ لشکر مشرکان ‌برسد و همه‌ را تارومار گرداند پس‌ در حقیقت‌، این‌ انداختن‌، فعل‌ خدای‌ سبحان‌ بود که‌ چنین‌ اثر بزرگی‌ بر آن‌ مترتب‌ گشت‌، اثری‌ که‌ بشر تاب‌ و توان‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد.

ابن‌عباس‌ک در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند: رسول‌ اکرمص در روز بدر، دستهای‌ خود را به‌ آسمان‌ بلند کرده‌ و به‌ بارگاه‌ الهی‌ چنین‌ التجا نمودند: «پروردگارا! اگر این‌ جمع‌ را هلاک‌ کنی‌، دیگر هرگز در زمین‌ مورد پرستش‌ قرارنمی‌گیری». در این‌ اثنا جبرئیل‌u در رسید و به‌ آن‌ حضرت‌ص گفت: مشتی‌ خاک‌ برگیر و آن‌ را بر روی‌ مشرکان‌ بیفگن‌! رسول‌ خداص مشتی‌ خاک‌ را گرفته‌ و آن‌ را برروی‌ مشرکان‌ افگندند و فرمودند: «شاهت‌ الوجوه‌: چهره‌های‌ مشرکان‌ منفور باد» پس‌ کسی‌ از مشرکان‌ نماند مگر این‌که‌ بر چشمها و سوراخ‌های‌ بینی‌ و دهان‌ وی‌ چیزی‌ از این‌ مشت‌ خاک‌ رسید، در این‌ هنگام‌ بود که‌ همه‌ پشت‌ کردند و تار و مار شدند. «و تا مسلمانان‌ را از نزد خویش‌ بخششی‌ نیکو عطا کند» یعنی: خداوند متعال‌ این‌ کار را فقط برای‌ آن‌ کرد تا بر مسلمانان ‌نعمتهای‌ نیکو و زیبای‌ خود را ارزانی‌ بدارد. مراد از ﴿ﭢ ﭣ﴾ بخششی‌ نیکو است‌. «همانا الله شنواست» دعای‌ آنان‌ را «داناست» به‌ احوالشان‌.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي - برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 140
(آیه 17)- سپس براى این که مسلمانان از پیروزى بدر مغرور نشوند و تنها بر نیروى جسمانى خودشان تکیه نکنند بلکه همواره دل و جان خود را به یاد خدا و مددهاى او گرم و روشن نگاه دارند مى‏گوید: «این شما نبودید که دشمنان را در میدان بدر کشتید بلکه خداوند آنها را به قتل رساند» (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ).
«و تو اى پیامبر! نیز خاک و ریگ در صورت آنها نپاشیدى بلکه خدا پاشید» (وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏).
در دنباله آیه اشاره به نکته مهم دیگرى مى‏کند و آن این که: میدان بدر یک میدان آزمایش براى مسلمانان بود «و خدا مى‏خواست مؤمنان را از سوى خود به وسیله این پیروزى امتحان خوبى کند» (وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً).
و با این جمله آیه را تمام مى‏کند که «خداوند هم شنوا و هم داناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
یعنى خدا صداى استغاثه پیامبر و مؤمنان را شنید و از صدق نیّت و اخلاص آنها آگاه و با خبر بود، و به همین دلیل همگى را مشمول لطف قرار داد و بر دشمن پیروز ساخت، و در آینده نیز خدا بر طبق نیّات و میزان اخلاص و اندازه پایمردى و استقامت مسلمانان با آنها رفتار خواهد کرد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
لما کسروا أهل مکة وقتلوا وأسروا أقبلوا علی التفاخر ، فکان القائل یقول : قتلت وأسرت ، ولما طلعت قریش قال رسول الله صلی الله علیه وسلم : هذه قریش قد جاءت بخیلائها وفخرها یکذبون رسلک ، اللهم إنی أسألک ما وعدتنی ، فأتاه جبریل علیه السلام فقال : خذ قبضة من تراب فارمهم بها ، فقال لما التقی الجمعان لعلی رضی الله عنه : أعطنی قبضة من حصباء الوادی ، فرمی بها فی وجوههم وقال : شاهت الوجوه ، فلم یبق مشرک إلا شغل بعینیه ، فانهزموا وردفهم المؤمنون یقتلونهم و یأسرونهم ، فقیل لهم (فلم تقتلوهم ) والفاء جواب شرط محذوف تقدیره : إن افتخرتم بقتلهم فأنتم لم تقتلوهم (ولکن الله قتلهم ) لانه هو الذی أنزل الملائکة وألقی الرعب فی قلوبهم ، وشاء النصر والظفر وقوی قلوبکم ، وأذهب عنها الفزع والجزع (وما رمیت ) أنت یا محمد (إذ رمیت ولکن الله رمی ) یعنی أن الرمیة التی رمیتها لم ترمها أنت علی الحقیقة ، لانک لو رمیتها لما بلغ أثرها إلا مایبلغه أثر رمی البشر ، ولکنها کانت رمیة الله حیث أثرت ذلک الاثر العظیم ، فأثبت الرمیة لرسول الله صلی الله علیه وسلم لان صورتها وجدت منه ، ونفاها عنه لان أثرها الذی لا تطیقه البشر فعل الله عزوجل ، فکأن الله هو فاعل الرمیة علی الحقیقة ، وکأنها لم توجد من الرسول علیه الصلاة والسلام أصلا . وقری ء : ولکن الله قتلهم . ولکن الله رمی ، بتخفیف "لکن " ورفع ما بعده (ولیبلی المؤمنین ) ولیعطیهم (بلاء حسنا) عطاء جمیلا . قال زهیر : * فأبلاهما خیر البلاء الذی یبلو * والمعنی : وللاحسان إلی المؤمنین فعل ما فعل ، وما فعله إلا لذلک (إن الله سمیع ) لدعائهم (علیم ) بأحوالهم . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر کوثر
در جنگ بدر سپاه دشمن تار و مار شد و مسلمانان، بسیارى از آنها را کشتند، و پیامبر خدا مشتى ریگ برداشت و به سوى دشمن انداخت و هریک از ریگها به کسى اصابت کرد و کشته شد.

پیروزى مسلمانان در این جنگ از مجراى عادى و طبیعى غیر ممکن مى‏نمود؛ چون هم از نظر تعداد، بسیار اندک بودند و هم وسایل و ابزار جنگ نداشتند و جز دو اسب و چند شمشیر در اختیار آنان نبود؛ بنابراین، این پیروزى غیر

(324)



عادى بود و از طریق کمکهاى غیبى صورت مى‏گرفت، و خداوند، فرشتگان خود را براى کمک به مسلمانان به میدان جنگ فرستاد و در دل دشمن رعب و وحشت انداخت و آنان از نظر روحى تضعیف شدند. این یک نوع دخالت مستقیم و مباشر خداوند در جنگ بود.

براى همین است که در این آیه خاطرنشان مى‏سازد که این شما نبودید که آنهارا کشتید بلکه در واقع خداوند آنها را کشت، و خطاب به پیامبر اسلام مى‏فرماید: وقتى تو آن ریگها را به سوى دشمن انداختى، در واقع تو نینداختى بلکه خدا بود که انداخت، و بدینگونه از دخالت مستقیم خود خبر مى‏دهد.

البته کسى که اقدام به کشتن دشمن کرد مسلمانان بودند و کسى که آن ریگها را به سوى دشمن انداخت پیامبر اسلام بود؛ ولى آنکه کار اصلى را کرد خدا بود و مسلمانان و پیامبر فقط یک واسطه بودند.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.