1 - کفر به خداوند، با آن که هدایت و مرگ و قیامت انسان به دست او است، توجیه ناپذیر و مطرود است.
قتل الإنسـن ماأکفره ... کلاّ
حرف «کلاّ»، یا به معناى «حقّا» و تأکید ما بعد است و یا براى ردع و زجر از چیزى است که در جملات قبلى، از آن سخن به میان آمده بود، در صورت دوم مفاد آن در این آیه، باز داشتن از کفرورزى است.
2 - کافران، بى اعتنا به مرگ، قبر و قیامت خود و بى توجّه به نشانه هاى خدا در خلقت خویش
کلاّ
«کلاّ» مى تواند براى ردع و باز داشتن از توهّمى باشد که آیات پیشین، زمینه ساز پیدایش آن بود و آن این که با وجود زمینه هاى توجّه به خداوند در آفرینش انسان از نطفه تا زمان مرگ و دفن او، ممکن نیست کسى در کفر بماند. «کلاّ» دلالت دارد که نباید چنین پنداشت، زیرا افرادى با وجود تمام این نشانه ها، بر کفر خود اصرار ورزیدند.
3 - معاد و زنده شدن دوباره انسان ها، در گرو انجام پذیرفتن تمام خواسته هاى تکوینى خداوند از انسان ها است.
کلاّ لمّا یقض ما أمره
مفاد «کلاّ» ممکن است ردع و زجر از چیزى باشد که مخاطب با شنیدن «ثمّ إذا شاء أنشره» آن را توهم مى کند. به این بیان که نباید در محشور شدن انسان ها تعجیل داشت; زیرا آنان هنوز خود را به پایان کارى که برایشان مقرر شده است، نرسانده اند.
4 - خداوند، تمام امکانات لازم را براى اقدام انسان ها به انجام دادن تکالیف الهى، در اختیار آنان قرار داده است.
لمّا یقض
حرف «لمّا» در موردى به کار مى رود که انتظار وقوع کارى بوده; ولى تا کنون انجام نگرفته باشد. قابل انتظار بودن کار، زمانى است که زمینه انجام آن فراهم باشد.
5 - خداوند براى انسان ها، اوامر و تکالیفى دارد که باید بدون کم و کاست انجام پذیرد.
لمّا یقض ما أمره
«قضاء» در وجوه گوناگونى استعمال دارد که بازگشت همه آنها، به پایان یافتن و کامل شدن است. این ماده در معانى «فیصله دادن»، «فراغت یافتن»، «اداکردن» و «به پایان رساندن» کاربرد دارد.(لسان العرب)
6 - پذیرش معاد و ترک کفر، فرمان خداوند به همه انسان ها است.
ما أکفره ... ثمّ إذا شاء أنشره ... ما أمره
از مصادیق بارز «ما أمره» ـ به قرینه آیات پیشین ـ کنار نهادن کفر و پذیرش معاد است.
7 - کافران، با وجود فراهم بودن شرایط براى رها ساختن کفر و پرداختن به تکالیف الهى، از آن سر باز زدند.
لمّا یقض ما أمره
ضمیر فاعلى «یقض» به «الإنسان» برمى گردد که به قرینه «ما أکفره» تنها بر کافران منطبق است.
8 - راه ایمان و روى آوردن به تکالیف الهى، حتى براى کافرانى که در کفر شدید به سر مى برند، بسته نیست.
قتل الإنسـن ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره
حرف «لمّا» دلالت دارد که هر چند تا کنون انجام کار منتفى بوده است; ولى انتظار وقوع آن مى رود.
9 - توجّه به وابستگى آفرینش، تدبیر، هدایت، مرگ و قبر انسان به خداوند، زمینه ساز انجام دادن تکالیف الهى
من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره ... کلاّ لمّا یقض ما أمره
10 - سرپیچى از فرمان خداوند، موجب استحقاق نفرین او
قتل الإنسـن ... لمّا یقض ما أمره
11 - بسنده کردن به بخشى از فرمان هاى خداوند و به کار نبستن تمام آن، رفتارى نکوهیده در پیشگاه خداوند
لمّا یقض ما أمره
«لمّایقض» (به پایان نرساند)، گویاى توبیخ کسانى است که در انجام دادن فرمان هاى خداوند، سنگ تمام نمى گذارند.
12 - کفران نعمت هاى خداوند، سرپیچى از فرمان او است.
ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره
چنانچه مراد از کفر در «ما أکفره» کفران نعمت باشد، شکرگزارى نعمت مصداق مورد نظر از «ما أمره» خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]