● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر راهنما
33) 1 - وقوع قیامت با غرش هایى کر کننده و ناشى از اصطکاک موجودات، همراه است.
فإذا جاءت الصاخّة
هر صدایى که از برخورد صخره با صخره اى دیگر یا مانند آن پدید آید صَخّ و صَخیخ نامیده مى شود و «صاخّة» غرشى است که گوش را بکوبد و بر اثر شدت صدا آن را کر سازد(لسان العرب).
2 - برپایى قیامت، همراه با نفخ صور است.*
فإذا جاءت الصاخّة
تطبیق «صاخّة» بر قیامت، ممکن است به اعتبار غرشى باشد که از آن در بعضى از آیات دیگر، به نفخ صور یاد شده است.
3 - وقوع قیامت، حتمى است و فاصله اى با پایان دنیا ندارد.
فإذا جاءت الصاخّة
حرف «إن» براى آنچه ممکن است تحقق یابد به کار رفته و حرف «إذا» در امور حتمى استعمال مى شود (مصباح به نقل از ثعلب). حرف «فاء» بر تعقیب و تأخرِ بدون فاصله قیامت از دنیا دلالت دارد.
4 - «صاخّه»، از نام هاى قیامت است.
فإذا جاءت الصاخّة
5 - قیامت، رخدادى بزرگ و صحنه فریادهاى گوش خراش مردم
فإذا جاءت الصاخّة
«صاخّة»; یعنى، فریاد شدیدى که گوش ها را کر کند و به حادثه بزرگ نیز اطلاق مى گردد (قاموس). در کشاف آمده است که توصیف قیامت به این وصف، به اعتبار فریاد کشیدن حاضرانِ در قیامت است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
34) 1 - قیامت، روز فرار هر انسانى از برادر خویش است.
یوم یفرّ المرء من أخیه
2 - رابطه خویشاوندى ـ هر چند قوى باشد ـ براى نجات از سختى هاى قیامت سودى ندارد.
یوم یفرّ المرء من أخیه
فرار از برادر، به معناى تنها گذاشتن او در شداید قیامت است.
3 - قیامت، روز احساس خطر; حتى از نزدیک ترین خویشاوندان خود*
یفرّ المرء من أخیه
فرار از برادر، حاکى از خطرى است که باقى ماندن در کنار او، آن را محتمل مى سازد; چه خطرى باشد که فرار از آن سودى نمى بخشد (نظیر گذشت نکردن برادر از حقوقى که برادرش آن را پایمال کرده است) و چه خطرى که توهمى بیش نیست (نظیر این گمان که اگر بماند به آتش او بسوزد).
4 - ناتوانى همگان، از مقاومت در برابر سختى هاى قیامت
یوم یفرّ المرء
فرار مردان ـ با توجّه به این که ترجیح فرار بر قرار به ویژه براى مرد تحمل نوعى زبونى و حقارت است ـ نشانگر سنگینى مشکلات قیامت و ناتوانى همه انسان ها از تحمّل آن است.
5 - حاضران صحنه قیامت، از مؤاخذه دیگران و گرفتن حقوق خود ـ حتى از نزدیک ترین خویشاوندان ـ چشم پوشى نخواهند داشت.*
یوم یفرّ المرء من أخیه
فرار از برادر و ترس از روبه رو شدن با او، حاکى از واقع شدن در مؤاخذه شدید از سوى او است; به گونه اى که شخص گمان مى کند که اگر فرار نکند، گرفتار خواهد شد.
6 - شدّت گرفتارى مردم در قیامت، مانع پرداختن آنان به حلّ مشکلات دیگران; حتى خویشاوندان خویش
یوم یفرّ المرء من أخیه
جمله «لکلّ ... شأن یغنیه» در آیات بعد، مى تواند قرینه بر انگیزه فرار در قیامت باشد; یعنى، هر کس آن قدر به خود مشغول است که گوش و چشم خود را بر فریاد و زارى دیگران فرو مى بندد و از درگیر ساختن خود با مسائل آنان مى گریزد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
35) 1 - قیامت، صحنه گریزان بودن انسان; حتى از پدر و مادر خویش
و أمّه و أبیه
2 - قیامت، روز بى اثر بودن عواطف و روابط و جاذبه نداشتن پدر و مادر در چشم فرزندان
و أمّه و أبیه
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
36) 1 - شوهران، پیوند الفت و همراهى با همسران خویش را در قیامت نادیده گرفته و از آنان متوارى خواهند شد.
یوم یفرّ المرء من ... و صـحبته
«صاحبة» همسرى است که با شوهر خویش ملازمت و معاشرت داشته باشد. این تعبیر حاکى از شدت حوادث قیامت است; به گونه اى که انسان، حتى همسرى را که در دنیا با او سازگار و همراه بود، نیز رها خواهد کرد.
2 - پدران در قیامت، با فرار از پسران خویش، خود را از آنها دور ساخته، آنان را تنها خواهند گذاشت.
و بنیه
3 - قیامت، روز محرومیت از یارى همسران حتى علاقه مندترین آنان به انسان
و صـحبته
فرار از همسرى که مصاحبت و همراهى او در دنیا به ثبوت رسیده بود ـ تا چه رسد به همسر ناسازگار ـ نشانه سودمند نبودن آنان در قیامت است.
4 - فرزندان، حتى پسران، در قیامت سودى به پدر و مادر نخواهند رساند.
و بنیه
«بنیه» گر چه تنها شامل پسران است; ولى یاد نکردن از دختران به دلیل وضوح یکسانى آنها با پسران یا کمتر بودن انتظار یارى رسانى آنان است. فرار پدران از فرزندان، فرار مادر از آنان را نیز در مفهوم خود دارد. گفتنى است: در فرار پدر و مادر از فرزندان، سودمند نبودن هر یک براى دیگرى، نهفته است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
37) 1 - گرفتارى هاى هر کس در قیامت، جایى براى رسیدگى او به دیگران باقى نگذاشته، او را به خود مشغول خواهد ساخت.
لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه
به هر امرى از امور «شأن» گفته مى شود (قاموس); جز این که سیاق آیه شریفه دلالت بر عظمت شأن مورد نظر دارد. فعل «اغنى» ـ چه با حرف «عن» و چه بدون آن باشد ـ به معناى «کفى» است (مفردات راغب). کفایت کردن شأن و کار، به معناى پر شدن فرصت ها است; به گونه اى که براى کار دیگر امان ندهد. اکتفا به بیان وضعیت مردان با کلمه «امرىء»، به جهت وضوح هم سرنوشت بودن زنان با آنان است.
2 - تمام انسان ها در قیامت، نگران وضعیت خود و در تلاش براى رفع گرفتارى هاى خویش اند.
لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه
3 - شداید قیامت، ازمیان برنده فرصت بهره رساندن خویشاوندان به یکدیگر است.
یوم یفرّ المرء من أخیه ... لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه
جمله «لکلّ امرىء ...»، بیانگر علت فرار خویشاوندان از یکدیگر است و نشان مى دهد که در آن سرا گرچه عواطف خویشاوندى هم وجود داشته باشد; ولى سودى نخواهد داشت.
4 - گرفتارى ها و دل نگرانى هاى انسان در قیامت، از نخستین لحظات آن آغاز مى شود.
فإذا جاءت الصاخّة ... لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه
جمله «لکلّ امرىء...» ـ به دلیل «یومئذ» ـ دلالت دارد که زمان پیدایش «صاخّة» (غرّش کرکننده)، هنگام بروز گرفتارى ها است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
38) 1 - در قیامت، چهره گروهى از مردم زیبا و درخشان خواهد بود.
وجوه یومئذ مسفرة
«وجه مسفر» چهره اى است که به جهت شادمانى، درخشان شده باشد (مقاییس اللغة) و یا زیبایى آن را فرا گرفته باشد.(مصباح)
2 - انسان هاى پاک، تذکّرپذیر، هدایت جو و خداترس، در قیامت چهره اى نورانى خواهند داشت.
لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر ... جاءک یسعى . و هو یخشى ... وجوه یومئذ مسفرة
3 - چهره انسان در قیامت، نمایانگر فرجام او است.
وجوه یومئذ مسفرة
4 - معاد، جسمانى است.
وجوه یومئذ مسفرة
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
39) 1 - گروهى از مردم، با چهره هاى خندان در صحنه قیامت حضور خواهند داشت.
ضاحکة
2 - کسانى که درخشان چهره و خنده لب در صحنه قیامت حضور یافته اند، غرق سرور بوده و چهره اى شکفته خواهند داشت.
مستبشرة
«إستبشار»; یعنى، شادمان بودن (لسان العرب). «بشر و استبشر» به یک معنا است. در این موارد فایده باب استفعال، مبالغه افزون تر است. راغب مى گوید: بشارت دادن، به معناى ابلاغ خبرى است که بشره و پوست صورت را شکفته سازد.
3 - پاکى، تذکّرپذیرى ، هدایت جویى و خداترسى، چهره انسان را در قیامت خندان و شادمان خواهد ساخت.
لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر ... جاءک یسعى . و هو یخشى ... ضاحکة مستبشرة
4 - ایمان و دورى از گناه، مایه بشّاش و خندان بودن چهره مؤمنان در قیامت
وجوه ... ضاحکة مستبشرة
به قرینه آخرین آیه این سوره (أولـئک هم الکفرة الفجرة)، مراد از «وجوه» در این آیات، چهره هاى کسانى است که کافر نبوده و از فسق و فجور پاک و منزه اند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
40) 1 - گروهى از مردم در قیامت، چهره اى کدر و غبارآلود خواهند داشت.
و وجوه یومئذ علیها غبرة
«غَبَرة» و «غُبار»، به یک معنا است و برخى گَرد پراکنده و جابه جا شده را «غبرة» و گرد برخاسته را «غبار» مى نامند. (لسان العرب)
2 - احساس بى نیازى از تعالیم دین، مایه روسیاهى در قیامت
أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى ... و وجوه یومئذ علیها غبرة
ارائه دو ترسیم از حاضران صحنه قیامت در ذیل سوره، ممکن است اشاره به تقسیمى باشد که در آغاز سوره انجام گرفته بود که در یک طرف ابن ام مکتوم و در طرف دیگر اشراف قرار داشتند.
3 - معاد، جسمانى است.
و وجوه یومئذ علیها غبرة
4 - چهره انسان در قیامت، نمایشگر فرجام او است.
و وجوه یومئذ علیها غبرة
5 - انسان ها در قیامت، با دو چهره مختلف ـ تابناک و تیره ـ حضور خواهند یافت و فرجام هر کس، از آغاز حضور مشخص خواهد بود.
فإذا جاءت الصاخّة ... وجوه ... و وجوه
تکرار «وجوه»، بیانگر جواب شرط در «إذا جاءت...» است; یعنى، «کان الناس صنفین».
6 - تفاوت چهره مؤمن و کافر در قیامت
وجوه ... و وجوه
مراد از «وجوه» در این آیه ـ به قرینه آخرین آیه سوره (أولـئک هم الکفرة الفجرة) ـ چهره کافران است. در نتیجه مراد از «وجوه» در آیات پیشین، چهره مؤمنان خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
41) 1 - چهره برخى از اهل محشر، در غبارى سیاه و دودآسا فرو رفته، آثار افسردگى و اندوه از سر و روى آنان خواهد بارید.
ترهقها قترة
«رَهق»; یعنى، فراگرفتن و پوشاندن و «قَتَرة» غبارى است که مانند دود، سیاه فام باشد (لسان العرب). هم چنین به هر اندوهى که رخسار انسان را فرا گیرد «قَتَر» گفته مى شود. (مقاییس اللغة)
2 - روسیاهى در قیامت، فرجام بى نیاز دیدن خود از پند و اندرز قرآن
أمّا من استغنى ... کلاّ إنّها تذکرة ... ترهقها قترة
ارتباط این آیه با آیات آغاز سوره، گویاى برداشت یاد شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
42) 1 - کسانى در قیامت روسیاه و تیره رخسارند که کفرپیشه و منحرف بوده و بى باکانه در گناه پیش رفته اند.
أولـئک هم الکفرة الفجرة
فعل «فجر»، در مورد کسى گفته مى شود که سر خود را پایین انداخته و بى مبالات پیش مى رود; «فجور» در اصل به معناى انحراف از حق است و در معناى تاختن به سوى کارهاى غیرمجاز نیز استعمال مى شود. (لسان العرب)
2 - کفرپیشگى و ارتکاب گناه، مایه تغییراتى ناخوشایند در چهره انسان، هنگام حضور در صحنه قیامت
علیها غبرة . ترهقها قترة . أولـئک هم الکفرة الفجرة
تعبیر «علیها» و «ترهقها»، حاکى از عارض شدن تیرگى بر چهره کافران است; به گونه اى که اگر کفر و گناه نبود، چهره اصلى انسان نمایان مى شد. این چهره در آیات پیشین، به درخشان و خندان بودن توصیف شده بود.
3 - گرفتارى به آثار کفر و گناه در قیامت، فرصت هرگونه یارى رسانى به دیگران ـ حتى نزدیک ترین خویشاوندان ـ را از کافران و گنه کاران سلب خواهد کرد.
یوم یفرّ المرء ... لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه ... أولـئک هم الکفرة الفجرة
4 - کفر، زمینه ساز کردار ناشایست
الکفرة الفجرة
تقدیم «الکفرة» ممکن است به منظور رساندن تأثیر کفر در فجور باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
39) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ- و خندان و شادان.»
انبساط و گشودگى چهرههاى مؤمنان بازتابى از نبودن غم است، و اما خنده آنان دلیل بر غرق بودن در نعمتها و شادى ایشان منعکس کننده امیدوارى ایشان به نعمتهاى بهشت پروردگارشان و خرسندى او از ایشان، که این خرسندى بزرگترین آرزوى مؤمنان است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نيره تقي زاده فايند -
تفسیر هدایت
33) [33] همه این نعمتهاى پایانناپذیر که خدا آنها را در میان دیگر جانوران و گیاهان تنها به انسان ارزانى داشته، سبب تحمیل مسئولیتى اضافى براى انسان است، پس تنها او در میان دیگر زندگان مسئول است و لذا بعد از مرگ براى پس دادن حساب و دریافت جزاى خود در روز صیحه و بانگ بزرگ دوباره زنده مىشود.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ- پس چون بانگ کر کننده بیاید.»
گفتهاند که: صاخة صیحه است و دمیدن دوم در صور که سبب کر شدن گوشها مىشود، و به قولى ضربه بر گوش وارد مىآورد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
34) [34] در آن روز نزدیک است که صیحه به نیروى خود گوشها را کر کند، ولى گوشها در آن روز به صورتى جز صورت این دنیا و چنان است که مىتواند در مقابل هیجان و بانگ شدیدتر و مقاومت کند، به همان گونه که بدن نیز دردها و سببهاى مرگ را بدون از بین رفتن تحمل مىکند. در آن روز پیوندهاى رحمى قطع مىشود، و رابطهها و علاقهها مىگسلد، و حسبها و نسبهایى که در دنیا مایه تفاخر بود متلاشى مىشود و اثرى از این گونه ارزشها بر جاى نمىماند.
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ- روزى است که هر کس از برادرش مىگریزد.»
و برادر نزدیکترین یار و یاور انسان است و شاعر درباره او گفته است:
أخاک اخاک فمن لا اخ له
کساع الى الهیجاء بغیر سلاحبرادرت برادر تو است و هر کس برادر ندارد همچون شخص عازم به جنگى است که سلاح ندارد ولى انسان از او مىگریزد. براى چه؟ بدان جهت که مىترسد عذاب او به وى ملحق شود، یا از او حقى را که در دنیا داشته مطالبه کند، یا براى جلوگیرى از عذاب خواستار یارى او شود که از عهدهاش نمىتواند برآید.
بلکه بدان روى مىگریزد که مجرد دیدن او براى وى گرفتارى و دردسرى تولید مىکند تا چه رسد به یارى کردن به او، و این جز در بزرگترین سختیها پیش نمىآید که در آنها آدمى تنها در بند رهایى خویشتن است و بس.
در روایات آمده است: آن کس که از برادرش مىگریزد، قابیل است از هابیل و به قولى: بلکه هابیل از قابیل تا از او طلب شفاعت نکند، و شاید هر دو با هم از یکدیگر گریزان باشند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
35) [35] و پس از پیوند برادرى، علاقه فرزند به پدر و مادر مىآید، و این علاقه نیز در آن روز به درجهاى گسیخته مىشود که شخص از پدر و مادر خود مىگریزد و آنان چگونه مىتوانند در آن روز بر وى اعتماد کنند.
وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ- و از مادرش و از پدرش.»
آیا روا نیست که دینمان را براى رضایت پدر و مادرانى ترک نکنیم که گاه در دنیا براى ما سودى نداشتهاند، پس چگونه در آخرت چنین باشیم، و چه بسیار کسانند که از ارزشهاى خود به خاطر والدین دست کشیده و حلال را از حرام تمیز ندادهاند، پس آیا اینها مىتوانند فردا به ایشان فایدهاى برسانند؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
36) [36] اما پیوستگى و صله انسان به همسرش یا فرزندانش نیز در آن روز او را از عذاب خدا نمىرهاند، پس نباید امروز خود را براى این ارتباط زایل شونده هلاک کند.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ- و همسرش و فرزندانش.»
گفتهاند: آن که از همسرش مىگریزد لوط است، و آن که از پسرش مىگریزد نوح.امام رضا (ع) از داستان مردى شامى با امیر المؤمنین (ع) در مسجد کوفه چنین روایت کرده است: «و مردى براى سؤال از جا برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین! ما را از این گفته خداى تعالى آگاه کن: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ و بگو که آنان کیانند؟ گفت: قابیل و هابیل، و آن که از مادرش مىگریزد موسى، و آن که از پدرش مىگریزد ابراهیم- که مقصود پدر مربى است نه پدر والد- و آن که از جفت خود مىگریزد لوط است، و آن که از پسرش مىگریزد نوح و پسرش کنعان». «23»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
37) [37] چرا از یکدیگر مىگریزند؟ از هول حساب و ترس عذاب، بدان سبب که همه تلاش آنان براى خلاص کردن خودشان است.
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ- هر یک از ایشان را در آن روز کارى است که همان او را بسنده است.»
آدمى بیشتر تلاش خود را در این دنیا براى دیگران به مصرف مىرساند، اما در آخرت براى فکر و تلاش و وقت او چیز زیادى بر جاى نمىماند که براى دیگرى، حتى اگر از خویشاوندانش باشد، به مصرف برساند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
38) [38- 39] و بدین گونه انسان در این دنیا با این کرامت مورد اکرام قرار گرفت تا در سراى دیگر با این حساب بزرگ در معرض رسیدگى به حسابش قرار گیرد، و عاقبتى- در صورت تحمل مسئولیت کامل در دنیا- چون بهشت داشته باشد، و بر روح او مژده و بشارت منعکس شود، و نشانههاى چهرهاش از سرور و شادى خبر دهد.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ- چهرههایى در آن روز روشن و گشاده است.»
گفتند: یعنى نورانى و درخشان است، و به نظر من باز و گشوده، و گفتهاند که این همه نتیجهاى از خواندن نماز شب است، بلکه نیز از دیگر اعمال نیک ایشان.ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ- و خندان و شادان.»
انبساط و گشودگى چهرههاى مؤمنان بازتابى از نبودن غم است، و اما خنده آنان دلیل بر غرق بودن در نعمتها و شادى ایشان منعکس کننده امیدوارى ایشان به نعمتهاى بهشت پروردگارشان و خرسندى او از ایشان، که این خرسندى بزرگترین آرزوى مؤمنان است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
40) [40] اما کسانى که مسئولیتهاى خود را تحمل نکردند، گرفتار بى حاصلى شدیدى مىشوند و بدکاریهاى ایشان بر چهرههایشان به صورت غبارى از خوارى و پستى مشاهده مىشود.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ- و چهرههایى در آن روز غبار آلود است.»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
41) [41] در کنار غبار دود سیاهى بر صورتهاى ایشان مشاهده مىشود که همچون کیفرى براى کوتاهى کردن ایشان در پاک کردن و تزکیه جانهاشان جلوهگر است.
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ- و سیاهى بر آن نشسته.»
گفتند: «ترهقها» یعنى از نزدیک و سریع به آن مىرسد، وقتار به معنى سیاهى شبیه دود است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
42) [42] آرى. غبار کفر بر چهرههاشان، به سبب پوشاندن آن از حق، نشسته است، و در برابر کارهاى زشتى که انجام دادهاند، سیاهى فجور رنگ روهایشان را سیاه کرده است.
أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ- آنان کافران و بدکرداراناند.»
پس مال و قدرت و سلطه سودى برایشان ندارد، و از پیوندهاى خویشاوندى براى شفاعت کردن درباره ایشان کارى بر نمىآید.
خدا ما را از این عاقبت زشت و بد نگاه دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تفسیر نمونه
33) صیحه رستاخیز
بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى ، به بیان معاد و گوشهاى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مىپردازد ، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانى دارد ، و از سوى دیگر وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مساله معاد.
مىفرماید : هنگامى که آن صداى مهیب و گوشخراش ( صیحه رستاخیز ) بیاید کافران و مجرمان در اندوه و ندامت عمیقى فرو مىروند ( فاذا جائت الصاخة ) .
صاخه از ماده صخ در اصل به معنى صوت شدیدى است که نزدیک است گوش انسان را کر کند ، و یا به راستى گوش را کر مىکند ، و در اینجا اشاره به نفخه دوم صور است ، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مىباشد ، و همگان را زنده کرده ، به عرصه محشر دعوت مىکند.
آرى این صیحه چنان عظیم و تکان دهنده است که انسان را از همه چیز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل مىکند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
34) در آن روز که انسان از برادر خود فرار مىکند ( یوم یفر المرء من اخیه ) .
همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او ، امروز به کلى از او گریزان مىشود.
و همچنین از مادر و پدرش ( و امه و ابیه).و زن و فرزندانش ( و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مىنماید بلکه از آنها فرار مىکند ، و این نشان مىدهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها وعلائقش جدا مىکند .
مادرى که به او عشق مىورزید.
پدرى که سخت مورد احترام او بود.
همسرى که شدیدا به او محبت داشت.
و فرزندانى که میوه قلب و نور چشمان او محسوب مىشدند.
بعضى گفتهاند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند ، او از آنها فرار مىکند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضى نیز گفتهاند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند ، و او از اداى آن عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر ، تفسیر اول مناسبتر به نظر مىرسد ، گرچه جمع میان آنها نیز بىمانع است .
در این که چرا نخست از برادر ، و بعد مادر ، سپس پدر ، و بعد همسر ، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده ؟ بعضى معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائینتر به مرحله بالاتر منتقل مىشود و مقتضاى بلاغت همین است که نخست بگوید انسان از برادرش مىگریزد ، بعد از مادر و پدر ، و بعد از همسر و فرزندان.
ولى با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمترى در زندگى انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر ، و گاه فرزند ، و لذا نمىتوان یک قاعده کلى در اینجا به دست داد .
البته براى اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیارى مىتوان گفت ولى چنان نیست که بطور مطلق بتوان یکى را بر دیگرى
از تمام جهات - مخصوصا به شکلى که در آیه آمده است ترجیح داد ، بنا بر این ترتیب فوق روى حساب ترتیب در اهمیت نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
35) و همچنین از مادر و پدرش ( و امه و ابیه).
و زن و فرزندانش ( و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مىنماید بلکه از آنها فرار مىکند ، و این نشان مىدهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها وعلائقش جدا مىکند .
مادرى که به او عشق مىورزید.
پدرى که سخت مورد احترام او بود.
همسرى که شدیدا به او محبت داشت.
و فرزندانى که میوه قلب و نور چشمان او محسوب مىشدند.
بعضى گفتهاند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند ، او از آنها فرار مىکند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضى نیز گفتهاند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند ، و او از اداى آن عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر ، تفسیر اول مناسبتر به نظر مىرسد ، گرچه جمع میان آنها نیز بىمانع است .
در این که چرا نخست از برادر ، و بعد مادر ، سپس پدر ، و بعد همسر ، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده ؟ بعضى معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائینتر به مرحله بالاتر منتقل مىشود و مقتضاى بلاغت همین است که نخست بگوید انسان از برادرش مىگریزد ، بعد از مادر و پدر ، و بعد از همسر و فرزندان.
ولى با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمترى در زندگى انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر ، و گاه فرزند ، و لذا نمىتوان یک قاعده کلى در اینجا به دست داد .
البته براى اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیارى مىتوان گفت ولى چنان نیست که بطور مطلق بتوان یکى را بر دیگرىاز تمام جهات - مخصوصا به شکلى که در آیه آمده است ترجیح داد ، بنا بر این ترتیب فوق روى حساب ترتیب در اهمیت نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
37) در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملا به خود مشغول مىسازد(لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه).
تعبیر به یغنیه ( او را بىنیاز مىسازد ) کنایه ظریفى است از این حقیقت که در آن روز آنقدر انسان به خود مشغول است ، که به دیگرى نمىپردازد و حوادث بقدرى شدید و هولناک است که براى اشغال تمامى فکر و قلب او کافى است.
در حدیثى آمده است که بعضى از خاندان پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مىافتد ؟ در جواب فرمود : ثلاثة مواطن لا یذکر ( فیها ) احد احدا عند المیزان حتى ینظر أ یثقل میزانه ام یخف ؟ و عند الصراطحتى ینظر ا یجوزه ام لا ؟ و عند الصحف حتى ینظر بیمینه یاخذ الصحف ام بشماله ؟ فهذه ثلاثة مواطن لا یذکر فیها احد حمیمه و لا حبیبه و لا قریبه و لا صدیقه ، و لا بنیه و لا والدیه و ذلک قول الله تعالى : لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه سه موقف است که هیچکس در آنها به یاد هیچکس نمىافتد : اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک ؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن مىگذرد یا نه ؟ و سپس به هنگامى است که نامههاى اعمال را به دست انسانها مىدهند تا ببینند آن را به دست راستش مىدهند یا دست چپ ؟ این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست ،
نه دوست صمیمى ، نه یار مهربان ، نه افراد نزدیک ، نه دوستان مخلص ، نه فرزندان ، و نه پدر و مادر ، و این همان است که خداوند متعال مىفرماید : در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
38) سپس به چگونگى حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته مىگوید : صورتهائى در آن روز گشاده و نورانى است ( وجوه یومئذ مسفرة).
خندان و مسرور است ( ضاحکة مستبشرة ) و صورتهائى در آن روز غبارآلود است ( و وجوه یومئذ علیها غبرة ) و دود تاریکى آن را پوشانده ( ترهقها قترة ) .
آنها همان کافران فاجرند ! ( اولئک هم الکفرة الفجرة).
مسفرة از ماده اسفار چنانکه قبلا هم نیز گفتهایم به معنى آشکار شدن و درخشیدن است ، همانند طلوع سپیده صبح در پایان شب تاریک.
غبرة ( بر وزن غلبه ) از غبار به معنى باقى مانده خاکى است که از زمین بر خاسته و بر چیزى نشسته.
قترة ( بر همان وزن ) در اصل از ماده قتار ( بر وزن غبار ) به معنى دودى است که از چوب یا چیزى دیگرى برمىخیزد ، بعضى از ارباب لغت آن را نیز به معنى غبار تفسیر کردهاند ، اما جمع میان این دو تعبیر در آیات
فوق نشان مىدهد که این دو واژه داراى دو معنى متفاوت است.
کفرة و فجرة ( بر همان وزن ) جمع کافر و فاجر است که اولى اشاره به افراد فاسد العقیده و دومى اشاره به افراد فاسد العمل است.
از این آیات به خوبى استفاده مىشود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهرههایشان نمایان مىگردد.
ضمنا تعبیر به وجوه به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزى مىتواند بیانگر حالات درونى باشد ، هم ناراحتیهاى فکر و روحى و هم ناراحتىهاى جسمانى.
به هر حال گروهى در آنجا خندان و مسرورند ، چهرههایشان گشاده و نورانى است ، روشنائى ایمان و پاکى عمل در صورت آنها موج مىزند ، و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون مىدهد .
بر عکس گروهى که تاریکى کفر و زشتى اعمالشان در چهرههایشان نمایان است ، گوئى گرد و غبار سیاهى بر صورتشان نشسته ، و هالهاى از دود آن را در خود فرو برده ، آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهایشان مىبارد ، و اصولا همانگونه که در آیه 41 سوره رحمان آمده یعرف المجرمون بسیماهم گنهکاران با سیمایشان شناخته مىشوند در آن روز رنگ چهرهها براى شناخت انسانها کافى است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.