از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
33) (فاذا جاءت الصاخه ):(وقتی آن صیحه شدید آسمانی بیاید) [ نظرات / امتیازها ]
34) (یوم یفر المرء من اخیه ):(روزی که هر کس از برادرش هم فرار می کند) [ نظرات / امتیازها ]
35) (و امه و ابیه ):(و از مادر و پدرش ) [ نظرات / امتیازها ]
36) (و صاحبته و بنیه ):(و از همسر و فرزندانش ) [ نظرات / امتیازها ]
37) (لکل امری ء منهم یومئذ شان یغنیه ):(در آن روز هر کس آنقدر گرفتاراست که به فکر دیگری نمی افتد)در اینجا به سرانجام آن تدبیر عام ربوبی اشاره می کند که امر قیامت است و انسانها درآن نشأت جزای اعمال خود را دریافت می کنند.می فرماید: وقتی که صیحه شدیدی که از شدتش گوشها کر می شود،(یعنی همان نفخه صور)فرا برسد، درآن روز، شدت به قدری است که انسان اقربا و نزدیکان خود را که یک لحظه در دنیا طاعت فراقشان را نداشت و آنها را پشت و پناه خود می دانست و درگرفتاریها به آنان پناه می برد، فراموش می کند و حتی از آنها می گریزد، چون شدت وگرفتاری آنچنان انسان را احاطه می کند و هر فردی آنقدر گرفتاری دارد که نمی تواند به چیز دیگری بیاندیشد، بنابراین همین گرفتاری به خود و شدت آن انسان را از اندیشیدن به دیگران کفایت می کند. [ نظرات / امتیازها ]
38) (وجوه یومئذ مسفره ):(چهره هایی در آن روز نورانی هستند) [ نظرات / امتیازها ]
39) (ضاحکه مستبشره ):(خندان و مسرور) [ نظرات / امتیازها ]
40) (و وجوه یومئذ علیها غبره ):( و چهره هایی غبار آلود و اندوهبار) [ نظرات / امتیازها ]
41) (ترهقهاقتره ):(به گونه ای ظلمت و کدورت از آنها می بارد) [ نظرات / امتیازها ]
42) (اولئک هم الکفره الفجره ):(آنان همین کافران فاجرند)می فرماید،در روز قیامت مردم به دو گروه تقسیم می شوند: اهل سعادت و اهل شقاوت و هر یک از این دوگروه از چهره و سیمایشان شناخته می شوند.اهل سعادت چهره هایی نورانی و درخشان دارند که فرح و شادمانی و انتظار آینده ای خوش و سعادتمند ازچهره هایشان هویداست و به دلیل همین بشارت خندان هستند.و اهل شقاوت چهره های غبار گرفته و کدر دارند که نشانه های غم و اندوه در آن آشکار است و سیاهی و تاریکی بر چهره هایشان نشسته ، و این گروه جامع بین دو صفت کفر و فجورند، که کفر متعلق به قلب و اعتقاد، و فجور متعلق به بدن و عمل است ومنظور از آن ارتکاب گناهان شنیع می باشد، شاید هم منظور از کفر، کفران نعمات ومنظور از فجور مطلق گناهان باشد، و این عبارت تعریف اهل شقاوت و طائفه دوم است و اینکه گروه سعادتمند را تعریف ننمود و از طائفه اولی نام نبرد، به جهت آنست که سیاق کلام انذار مردم از عاقبت وخیم طائفه دوم بوده است . [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر راهنما
33)
1 - وقوع قیامت با غرش هایى کر کننده و ناشى از اصطکاک موجودات، همراه است.

فإذا جاءت الصاخّة

هر صدایى که از برخورد صخره با صخره اى دیگر یا مانند آن پدید آید صَخّ و صَخیخ نامیده مى شود و «صاخّة» غرشى است که گوش را بکوبد و بر اثر شدت صدا آن را کر سازد(لسان العرب).

2 - برپایى قیامت، همراه با نفخ صور است.*

فإذا جاءت الصاخّة

تطبیق «صاخّة» بر قیامت، ممکن است به اعتبار غرشى باشد که از آن در بعضى از آیات دیگر، به نفخ صور یاد شده است.

3 - وقوع قیامت، حتمى است و فاصله اى با پایان دنیا ندارد.

فإذا جاءت الصاخّة

حرف «إن» براى آنچه ممکن است تحقق یابد به کار رفته و حرف «إذا» در امور حتمى استعمال مى شود (مصباح به نقل از ثعلب). حرف «فاء» بر تعقیب و تأخرِ بدون فاصله قیامت از دنیا دلالت دارد.

4 - «صاخّه»، از نام هاى قیامت است.

فإذا جاءت الصاخّة

5 - قیامت، رخدادى بزرگ و صحنه فریادهاى گوش خراش مردم

فإذا جاءت الصاخّة

«صاخّة»; یعنى، فریاد شدیدى که گوش ها را کر کند و به حادثه بزرگ نیز اطلاق مى گردد (قاموس). در کشاف آمده است که توصیف قیامت به این وصف، به اعتبار فریاد کشیدن حاضرانِ در قیامت است.
[ نظرات / امتیازها ]
34)
1 - قیامت، روز فرار هر انسانى از برادر خویش است.

یوم یفرّ المرء من أخیه

2 - رابطه خویشاوندى ـ هر چند قوى باشد ـ براى نجات از سختى هاى قیامت سودى ندارد.

یوم یفرّ المرء من أخیه

فرار از برادر، به معناى تنها گذاشتن او در شداید قیامت است.

3 - قیامت، روز احساس خطر; حتى از نزدیک ترین خویشاوندان خود*

یفرّ المرء من أخیه

فرار از برادر، حاکى از خطرى است که باقى ماندن در کنار او، آن را محتمل مى سازد; چه خطرى باشد که فرار از آن سودى نمى بخشد (نظیر گذشت نکردن برادر از حقوقى که برادرش آن را پایمال کرده است) و چه خطرى که توهمى بیش نیست (نظیر این گمان که اگر بماند به آتش او بسوزد).

4 - ناتوانى همگان، از مقاومت در برابر سختى هاى قیامت

یوم یفرّ المرء

فرار مردان ـ با توجّه به این که ترجیح فرار بر قرار به ویژه براى مرد تحمل نوعى زبونى و حقارت است ـ نشانگر سنگینى مشکلات قیامت و ناتوانى همه انسان ها از تحمّل آن است.

5 - حاضران صحنه قیامت، از مؤاخذه دیگران و گرفتن حقوق خود ـ حتى از نزدیک ترین خویشاوندان ـ چشم پوشى نخواهند داشت.*

یوم یفرّ المرء من أخیه

فرار از برادر و ترس از روبه رو شدن با او، حاکى از واقع شدن در مؤاخذه شدید از سوى او است; به گونه اى که شخص گمان مى کند که اگر فرار نکند، گرفتار خواهد شد.

6 - شدّت گرفتارى مردم در قیامت، مانع پرداختن آنان به حلّ مشکلات دیگران; حتى خویشاوندان خویش

یوم یفرّ المرء من أخیه

جمله «لکلّ ... شأن یغنیه» در آیات بعد، مى تواند قرینه بر انگیزه فرار در قیامت باشد; یعنى، هر کس آن قدر به خود مشغول است که گوش و چشم خود را بر فریاد و زارى دیگران فرو مى بندد و از درگیر ساختن خود با مسائل آنان مى گریزد. [ نظرات / امتیازها ]
35)
1 - قیامت، صحنه گریزان بودن انسان; حتى از پدر و مادر خویش

و أمّه و أبیه

2 - قیامت، روز بى اثر بودن عواطف و روابط و جاذبه نداشتن پدر و مادر در چشم فرزندان

و أمّه و أبیه [ نظرات / امتیازها ]
36)
1 - شوهران، پیوند الفت و همراهى با همسران خویش را در قیامت نادیده گرفته و از آنان متوارى خواهند شد.

یوم یفرّ المرء من ... و صـحبته

«صاحبة» همسرى است که با شوهر خویش ملازمت و معاشرت داشته باشد. این تعبیر حاکى از شدت حوادث قیامت است; به گونه اى که انسان، حتى همسرى را که در دنیا با او سازگار و همراه بود، نیز رها خواهد کرد.

2 - پدران در قیامت، با فرار از پسران خویش، خود را از آنها دور ساخته، آنان را تنها خواهند گذاشت.

و بنیه

3 - قیامت، روز محرومیت از یارى همسران حتى علاقه مندترین آنان به انسان

و صـحبته

فرار از همسرى که مصاحبت و همراهى او در دنیا به ثبوت رسیده بود ـ تا چه رسد به همسر ناسازگار ـ نشانه سودمند نبودن آنان در قیامت است.

4 - فرزندان، حتى پسران، در قیامت سودى به پدر و مادر نخواهند رساند.

و بنیه

«بنیه» گر چه تنها شامل پسران است; ولى یاد نکردن از دختران به دلیل وضوح یکسانى آنها با پسران یا کمتر بودن انتظار یارى رسانى آنان است. فرار پدران از فرزندان، فرار مادر از آنان را نیز در مفهوم خود دارد. گفتنى است: در فرار پدر و مادر از فرزندان، سودمند نبودن هر یک براى دیگرى، نهفته است.
[ نظرات / امتیازها ]
37)
1 - گرفتارى هاى هر کس در قیامت، جایى براى رسیدگى او به دیگران باقى نگذاشته، او را به خود مشغول خواهد ساخت.

لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه

به هر امرى از امور «شأن» گفته مى شود (قاموس); جز این که سیاق آیه شریفه دلالت بر عظمت شأن مورد نظر دارد. فعل «اغنى» ـ چه با حرف «عن» و چه بدون آن باشد ـ به معناى «کفى» است (مفردات راغب). کفایت کردن شأن و کار، به معناى پر شدن فرصت ها است; به گونه اى که براى کار دیگر امان ندهد. اکتفا به بیان وضعیت مردان با کلمه «امرىء»، به جهت وضوح هم سرنوشت بودن زنان با آنان است.

2 - تمام انسان ها در قیامت، نگران وضعیت خود و در تلاش براى رفع گرفتارى هاى خویش اند.

لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه

3 - شداید قیامت، ازمیان برنده فرصت بهره رساندن خویشاوندان به یکدیگر است.

یوم یفرّ المرء من أخیه ... لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه

جمله «لکلّ امرىء ...»، بیانگر علت فرار خویشاوندان از یکدیگر است و نشان مى دهد که در آن سرا گرچه عواطف خویشاوندى هم وجود داشته باشد; ولى سودى نخواهد داشت.

4 - گرفتارى ها و دل نگرانى هاى انسان در قیامت، از نخستین لحظات آن آغاز مى شود.

فإذا جاءت الصاخّة ... لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه

جمله «لکلّ امرىء...» ـ به دلیل «یومئذ» ـ دلالت دارد که زمان پیدایش «صاخّة» (غرّش کرکننده)، هنگام بروز گرفتارى ها است. [ نظرات / امتیازها ]
38)
1 - در قیامت، چهره گروهى از مردم زیبا و درخشان خواهد بود.

وجوه یومئذ مسفرة

«وجه مسفر» چهره اى است که به جهت شادمانى، درخشان شده باشد (مقاییس اللغة) و یا زیبایى آن را فرا گرفته باشد.(مصباح)

2 - انسان هاى پاک، تذکّرپذیر، هدایت جو و خداترس، در قیامت چهره اى نورانى خواهند داشت.

لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر ... جاءک یسعى . و هو یخشى ... وجوه یومئذ مسفرة

3 - چهره انسان در قیامت، نمایانگر فرجام او است.

وجوه یومئذ مسفرة

4 - معاد، جسمانى است.

وجوه یومئذ مسفرة [ نظرات / امتیازها ]
39)
1 - گروهى از مردم، با چهره هاى خندان در صحنه قیامت حضور خواهند داشت.

ضاحکة

2 - کسانى که درخشان چهره و خنده لب در صحنه قیامت حضور یافته اند، غرق سرور بوده و چهره اى شکفته خواهند داشت.

مستبشرة

«إستبشار»; یعنى، شادمان بودن (لسان العرب). «بشر و استبشر» به یک معنا است. در این موارد فایده باب استفعال، مبالغه افزون تر است. راغب مى گوید: بشارت دادن، به معناى ابلاغ خبرى است که بشره و پوست صورت را شکفته سازد.

3 - پاکى، تذکّرپذیرى ، هدایت جویى و خداترسى، چهره انسان را در قیامت خندان و شادمان خواهد ساخت.

لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر ... جاءک یسعى . و هو یخشى ... ضاحکة مستبشرة

4 - ایمان و دورى از گناه، مایه بشّاش و خندان بودن چهره مؤمنان در قیامت

وجوه ... ضاحکة مستبشرة

به قرینه آخرین آیه این سوره (أولـئک هم الکفرة الفجرة)، مراد از «وجوه» در این آیات، چهره هاى کسانى است که کافر نبوده و از فسق و فجور پاک و منزه اند.
[ نظرات / امتیازها ]
40)
1 - گروهى از مردم در قیامت، چهره اى کدر و غبارآلود خواهند داشت.

و وجوه یومئذ علیها غبرة

«غَبَرة» و «غُبار»، به یک معنا است و برخى گَرد پراکنده و جابه جا شده را «غبرة» و گرد برخاسته را «غبار» مى نامند. (لسان العرب)

2 - احساس بى نیازى از تعالیم دین، مایه روسیاهى در قیامت

أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى ... و وجوه یومئذ علیها غبرة

ارائه دو ترسیم از حاضران صحنه قیامت در ذیل سوره، ممکن است اشاره به تقسیمى باشد که در آغاز سوره انجام گرفته بود که در یک طرف ابن ام مکتوم و در طرف دیگر اشراف قرار داشتند.

3 - معاد، جسمانى است.

و وجوه یومئذ علیها غبرة

4 - چهره انسان در قیامت، نمایشگر فرجام او است.

و وجوه یومئذ علیها غبرة

5 - انسان ها در قیامت، با دو چهره مختلف ـ تابناک و تیره ـ حضور خواهند یافت و فرجام هر کس، از آغاز حضور مشخص خواهد بود.

فإذا جاءت الصاخّة ... وجوه ... و وجوه

تکرار «وجوه»، بیانگر جواب شرط در «إذا جاءت...» است; یعنى، «کان الناس صنفین».

6 - تفاوت چهره مؤمن و کافر در قیامت

وجوه ... و وجوه

مراد از «وجوه» در این آیه ـ به قرینه آخرین آیه سوره (أولـئک هم الکفرة الفجرة) ـ چهره کافران است. در نتیجه مراد از «وجوه» در آیات پیشین، چهره مؤمنان خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
41)
1 - چهره برخى از اهل محشر، در غبارى سیاه و دودآسا فرو رفته، آثار افسردگى و اندوه از سر و روى آنان خواهد بارید.

ترهقها قترة

«رَهق»; یعنى، فراگرفتن و پوشاندن و «قَتَرة» غبارى است که مانند دود، سیاه فام باشد (لسان العرب). هم چنین به هر اندوهى که رخسار انسان را فرا گیرد «قَتَر» گفته مى شود. (مقاییس اللغة)

2 - روسیاهى در قیامت، فرجام بى نیاز دیدن خود از پند و اندرز قرآن

أمّا من استغنى ... کلاّ إنّها تذکرة ... ترهقها قترة

ارتباط این آیه با آیات آغاز سوره، گویاى برداشت یاد شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
42)
1 - کسانى در قیامت روسیاه و تیره رخسارند که کفرپیشه و منحرف بوده و بى باکانه در گناه پیش رفته اند.

أولـئک هم الکفرة الفجرة

فعل «فجر»، در مورد کسى گفته مى شود که سر خود را پایین انداخته و بى مبالات پیش مى رود; «فجور» در اصل به معناى انحراف از حق است و در معناى تاختن به سوى کارهاى غیرمجاز نیز استعمال مى شود. (لسان العرب)

2 - کفرپیشگى و ارتکاب گناه، مایه تغییراتى ناخوشایند در چهره انسان، هنگام حضور در صحنه قیامت

علیها غبرة . ترهقها قترة . أولـئک هم الکفرة الفجرة

تعبیر «علیها» و «ترهقها»، حاکى از عارض شدن تیرگى بر چهره کافران است; به گونه اى که اگر کفر و گناه نبود، چهره اصلى انسان نمایان مى شد. این چهره در آیات پیشین، به درخشان و خندان بودن توصیف شده بود.

3 - گرفتارى به آثار کفر و گناه در قیامت، فرصت هرگونه یارى رسانى به دیگران ـ حتى نزدیک ترین خویشاوندان ـ را از کافران و گنه کاران سلب خواهد کرد.

یوم یفرّ المرء ... لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه ... أولـئک هم الکفرة الفجرة

4 - کفر، زمینه ساز کردار ناشایست

الکفرة الفجرة

تقدیم «الکفرة» ممکن است به منظور رساندن تأثیر کفر در فجور باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
39) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ- و خندان و شادان.»

انبساط و گشودگى چهره‏هاى مؤمنان بازتابى از نبودن غم است، و اما خنده آنان دلیل بر غرق بودن در نعمتها و شادى ایشان منعکس کننده امیدوارى ایشان به نعمتهاى بهشت پروردگارشان و خرسندى او از ایشان، که این خرسندى بزرگترین آرزوى مؤمنان است. [ نظرات / امتیازها ]
  اعظم زارع بيدکي - برگزیده تفسیر نمونه
33) آیه 33)- صیحه رستاخیز: بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى، به بیان معاد و گوشه‏اى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مى‏پردازد، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانى دارد، و از سوى دیگر وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مسأله معاد.
مى‏فرماید: «هنگامى که آن صداى مهیب [- صیحه رستاخیز] بیاید» کافران و مجرمان در اندوه عمیقى فرو مى‏روند (فاذا جاءت الصاخة).
«صاخّه» در اینجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مى‏باشد و همگان را زنده کرده، به عرصه محشر دعوت مى‏کند. [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیر هدایت
33) [33] همه این نعمتهاى پایان‏ناپذیر که خدا آنها را در میان دیگر جانوران و گیاهان تنها به انسان ارزانى داشته، سبب تحمیل مسئولیتى اضافى براى انسان است، پس تنها او در میان دیگر زندگان مسئول است و لذا بعد از مرگ براى پس دادن حساب و دریافت جزاى خود در روز صیحه و بانگ بزرگ دوباره زنده مى‏شود.

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ- پس چون بانگ کر کننده بیاید.»

گفته‏اند که: صاخة صیحه است و دمیدن دوم در صور که سبب کر شدن گوشها مى‏شود، و به قولى ضربه بر گوش وارد مى‏آورد. [ نظرات / امتیازها ]
34) [34] در آن روز نزدیک است که صیحه به نیروى خود گوشها را کر کند، ولى گوشها در آن روز به صورتى جز صورت این دنیا و چنان است که مى‏تواند در مقابل هیجان و بانگ شدیدتر و مقاومت کند، به همان گونه که بدن نیز دردها و سببهاى مرگ را بدون از بین رفتن تحمل مى‏کند. در آن روز پیوندهاى رحمى قطع مى‏شود، و رابطه‏ها و علاقه‏ها مى‏گسلد، و حسبها و نسبهایى که در دنیا مایه تفاخر بود متلاشى مى‏شود و اثرى از این گونه ارزشها بر جاى نمى‏ماند.

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ- روزى است که هر کس از برادرش مى‏گریزد.»

و برادر نزدیکترین یار و یاور انسان است و شاعر درباره او گفته است:


أخاک اخاک فمن لا اخ له

کساع الى الهیجاء بغیر سلاحبرادرت برادر تو است و هر کس برادر ندارد همچون شخص عازم به جنگى است که سلاح ندارد ولى انسان از او مى‏گریزد. براى چه؟ بدان جهت که مى‏ترسد عذاب او به وى ملحق شود، یا از او حقى را که در دنیا داشته مطالبه کند، یا براى جلوگیرى از عذاب خواستار یارى او شود که از عهده‏اش نمى‏تواند برآید.

بلکه بدان روى مى‏گریزد که مجرد دیدن او براى وى گرفتارى و دردسرى تولید مى‏کند تا چه رسد به یارى کردن به او، و این جز در بزرگترین سختیها پیش نمى‏آید که در آنها آدمى تنها در بند رهایى خویشتن است و بس.

در روایات آمده است: آن کس که از برادرش مى‏گریزد، قابیل است از هابیل و به قولى: بلکه هابیل از قابیل تا از او طلب شفاعت نکند، و شاید هر دو با هم از یکدیگر گریزان باشند. [ نظرات / امتیازها ]
35) [35] و پس از پیوند برادرى، علاقه فرزند به پدر و مادر مى‏آید، و این علاقه نیز در آن روز به درجه‏اى گسیخته مى‏شود که شخص از پدر و مادر خود مى‏گریزد و آنان چگونه مى‏توانند در آن روز بر وى اعتماد کنند.

وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ- و از مادرش و از پدرش.»

آیا روا نیست که دینمان را براى رضایت پدر و مادرانى ترک نکنیم که گاه در دنیا براى ما سودى نداشته‏اند، پس چگونه در آخرت چنین باشیم، و چه بسیار کسانند که از ارزشهاى خود به خاطر والدین دست کشیده و حلال را از حرام تمیز نداده‏اند، پس آیا اینها مى‏توانند فردا به ایشان فایده‏اى برسانند؟ [ نظرات / امتیازها ]
36) [36] اما پیوستگى و صله انسان به همسرش یا فرزندانش نیز در آن روز او را از عذاب خدا نمى‏رهاند، پس نباید امروز خود را براى این ارتباط زایل شونده هلاک کند.

وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ- و همسرش و فرزندانش.»

گفته‏اند: آن که از همسرش مى‏گریزد لوط است، و آن که از پسرش مى‏گریزد نوح.امام رضا (ع) از داستان مردى شامى با امیر المؤمنین (ع) در مسجد کوفه چنین روایت کرده است: «و مردى براى سؤال از جا برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین! ما را از این گفته خداى تعالى آگاه کن: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ و بگو که آنان کیانند؟ گفت: قابیل و هابیل، و آن که از مادرش مى‏گریزد موسى، و آن که از پدرش مى‏گریزد ابراهیم- که مقصود پدر مربى است نه پدر والد- و آن که از جفت خود مى‏گریزد لوط است، و آن که از پسرش مى‏گریزد نوح و پسرش کنعان». «23» [ نظرات / امتیازها ]
37) [37] چرا از یکدیگر مى‏گریزند؟ از هول حساب و ترس عذاب، بدان سبب که همه تلاش آنان براى خلاص کردن خودشان است.

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ- هر یک از ایشان را در آن روز کارى است که همان او را بسنده است.»

آدمى بیشتر تلاش خود را در این دنیا براى دیگران به مصرف مى‏رساند، اما در آخرت براى فکر و تلاش و وقت او چیز زیادى بر جاى نمى‏ماند که براى دیگرى، حتى اگر از خویشاوندانش باشد، به مصرف برساند. [ نظرات / امتیازها ]
38) [38- 39] و بدین گونه انسان در این دنیا با این کرامت مورد اکرام قرار گرفت تا در سراى دیگر با این حساب بزرگ در معرض رسیدگى به حسابش قرار گیرد، و عاقبتى- در صورت تحمل مسئولیت کامل در دنیا- چون بهشت داشته باشد، و بر روح او مژده و بشارت منعکس شود، و نشانه‏هاى چهره‏اش از سرور و شادى خبر دهد.

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ- چهره‏هایى در آن روز روشن و گشاده است.»

گفتند: یعنى نورانى و درخشان است، و به نظر من باز و گشوده، و گفته‏اند که این همه نتیجه‏اى از خواندن نماز شب است، بلکه نیز از دیگر اعمال نیک ایشان.ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ- و خندان و شادان.»

انبساط و گشودگى چهره‏هاى مؤمنان بازتابى از نبودن غم است، و اما خنده آنان دلیل بر غرق بودن در نعمتها و شادى ایشان منعکس کننده امیدوارى ایشان به نعمتهاى بهشت پروردگارشان و خرسندى او از ایشان، که این خرسندى بزرگترین آرزوى مؤمنان است. [ نظرات / امتیازها ]
40) [40] اما کسانى که مسئولیتهاى خود را تحمل نکردند، گرفتار بى حاصلى شدیدى مى‏شوند و بدکاریهاى ایشان بر چهره‏هایشان به صورت غبارى از خوارى و پستى مشاهده مى‏شود.

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ- و چهره‏هایى در آن روز غبار آلود است.» [ نظرات / امتیازها ]
41) [41] در کنار غبار دود سیاهى بر صورتهاى ایشان مشاهده مى‏شود که همچون کیفرى براى کوتاهى کردن ایشان در پاک کردن و تزکیه جانهاشان جلوه‏گر است.

تَرْهَقُها قَتَرَةٌ- و سیاهى بر آن نشسته.»

گفتند: «ترهقها» یعنى از نزدیک و سریع به آن مى‏رسد، وقتار به معنى سیاهى شبیه دود است. [ نظرات / امتیازها ]
42) [42] آرى. غبار کفر بر چهره‏هاشان، به سبب پوشاندن آن از حق، نشسته است، و در برابر کارهاى زشتى که انجام داده‏اند، سیاهى فجور رنگ روهایشان را سیاه کرده است.

أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ- آنان کافران و بدکرداران‏اند.»

پس مال و قدرت و سلطه سودى برایشان ندارد، و از پیوندهاى خویشاوندى براى شفاعت کردن درباره ایشان کارى بر نمى‏آید.

خدا ما را از این عاقبت زشت و بد نگاه دارد. [ نظرات / امتیازها ]
  صفدر فولادي - سایت شهید آوینی
33) مرحوم آیت‌الله علامه طباطبایی در المیزان و ذیل این آیه می‌فرماید: «کلمه" صاخه" به معناى صیحه شدیدى است که از شدتش گوشها کر شود، و منظور از آن نفخه صور است.»

الف – معنای کلمه‌ی «صور»، به همان معنای شیپوری است که جهت خبر دادن یا آماده‌باش در آن می‌دمند. مثل شیپور آماده‌باش، شیپور جنگ یا شیپور آتش‌بس. «بنابراین، نفخ صور عبارت است از دعوت یا «ندای ویژه» که گاهی جهت میراندن موجودات از آن بهره می‌گیرند و گاهی با آن به موجودات فرمان بعث و نشور می‌دهند.» (تفسیر موضوعی قرآن کریم، جلد 4، معاد در قرآن، ص 293، علامه آیت‌الله جوادی آملی)

عالم خلقت، همه بر اساس حکمت و علم الهی آفریده شده و استوار است و برای پیدایش هر چیز و انجام هر امری نیز علت و اسبابی در نظر گرفته شده است. چنان چه خداوند رازق، به وسیله‌ی خورشید نور و حرارت و انرژی می‌دهد، به وسیله‌ی لایه‌های جوی ضرر آن را می‌گیرد، به وسیله‌ی جانوران و گیاهان، ارتزاق حیوانی بشر و حیوان را تأمین می‌نماید ... و به وسیله انبیاء هدایت می‌نماید. برای اعلام پایان دنیا و نیز آغاز زندگی اخروی نیز ندایی در نظر گرفته شده است که «صور» نام دارد و توسط ملکی به نام «اسرافیل» علیه‌السلام در آن دمیده می‌شود. و از آیات فهمیده می‌شود که دوبار در این «صور» دمیده می‌شود. صور اول برای اعلام پایان دنیا و صور دوم برای اعلام برپایی معاد و آغاز زندگی اخروی.

ب – از مضمون آیات و احادیث بر می‌آید که صور اول به صورت ناگهانی دمیده می‌شود. یعنی از قبل خبر نمی‌دهند که در فلان تاریخ یا فلان روز، دنیا به اتمام رسیده و قیامت برپا خواهد شد. بلکه این اعلام ناگهانی است. خداوند متعال می‌فرماید، مردم مانند همیشه به کارها و امور دنیوی خود که متسلزم بحث و جدل با یک‌دیگر است مشغول هستند که به نگاه در صور اول دمیده می‌شود و پایان دنیا فرا می‌رسد [ نظرات / امتیازها ]
 » سایت قران
36) رابطه پدر با فرزند بر اساس «عاطفه و محبت» است، و رابطه فرزند با پدر بر اساس «احترام و محبت»، و در واقع از نزدیکترین و قوی ترین پیوندهای عاطفی انسان همین دو رابطه است، ولی هول و وحشت قیامت آن چنان عظیم و کوبنده است که تمام این پیوندها را درهم می کوبد و از میان می برد آن چنان که هر کس تنها به فکر خویشتن است [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تفسیر نمونه
33) صیحه رستاخیز
بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى ، به بیان معاد و گوشه‏اى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مى‏پردازد ، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانى دارد ، و از سوى دیگر وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مساله معاد.
مى‏فرماید : هنگامى که آن صداى مهیب و گوشخراش ( صیحه رستاخیز ) بیاید کافران و مجرمان در اندوه و ندامت عمیقى فرو مى‏روند ( فاذا جائت الصاخة ) .
صاخه از ماده صخ در اصل به معنى صوت شدیدى است که نزدیک است گوش انسان را کر کند ، و یا به راستى گوش را کر مى‏کند ، و در اینجا اشاره به نفخه دوم صور است ، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مى‏باشد ، و همگان را زنده کرده ، به عرصه محشر دعوت مى‏کند.
آرى این صیحه چنان عظیم و تکان دهنده است که انسان را از همه چیز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل مى‏کند. [ نظرات / امتیازها ]
34) در آن روز که انسان از برادر خود فرار مى‏کند ( یوم یفر المرء من اخیه ) .
همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او ، امروز به کلى از او گریزان مى‏شود.
و همچنین از مادر و پدرش ( و امه و ابیه).و زن و فرزندانش ( و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مى‏نماید بلکه از آنها فرار مى‏کند ، و این نشان مى‏دهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها وعلائقش جدا مى‏کند .
مادرى که به او عشق مى‏ورزید.
پدرى که سخت مورد احترام او بود.
همسرى که شدیدا به او محبت داشت.
و فرزندانى که میوه قلب و نور چشمان او محسوب مى‏شدند.
بعضى گفته‏اند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند ، او از آنها فرار مى‏کند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضى نیز گفته‏اند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند ، و او از اداى آن عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر ، تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد ، گرچه جمع میان آنها نیز بى‏مانع است .
در این که چرا نخست از برادر ، و بعد مادر ، سپس پدر ، و بعد همسر ، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده ؟ بعضى معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائین‏تر به مرحله بالاتر منتقل مى‏شود و مقتضاى بلاغت همین است که نخست بگوید انسان از برادرش مى‏گریزد ، بعد از مادر و پدر ، و بعد از همسر و فرزندان.
ولى با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمترى در زندگى انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر ، و گاه فرزند ، و لذا نمى‏توان یک قاعده کلى در اینجا به دست داد .
البته براى اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیارى مى‏توان گفت ولى چنان نیست که بطور مطلق بتوان یکى را بر دیگرى
از تمام جهات - مخصوصا به شکلى که در آیه آمده است ترجیح داد ، بنا بر این ترتیب فوق روى حساب ترتیب در اهمیت نیست. [ نظرات / امتیازها ]
35)
و همچنین از مادر و پدرش ( و امه و ابیه).
و زن و فرزندانش ( و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مى‏نماید بلکه از آنها فرار مى‏کند ، و این نشان مى‏دهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها وعلائقش جدا مى‏کند .
مادرى که به او عشق مى‏ورزید.
پدرى که سخت مورد احترام او بود.
همسرى که شدیدا به او محبت داشت.
و فرزندانى که میوه قلب و نور چشمان او محسوب مى‏شدند.
بعضى گفته‏اند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند ، او از آنها فرار مى‏کند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضى نیز گفته‏اند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند ، و او از اداى آن عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر ، تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد ، گرچه جمع میان آنها نیز بى‏مانع است .
در این که چرا نخست از برادر ، و بعد مادر ، سپس پدر ، و بعد همسر ، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده ؟ بعضى معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائین‏تر به مرحله بالاتر منتقل مى‏شود و مقتضاى بلاغت همین است که نخست بگوید انسان از برادرش مى‏گریزد ، بعد از مادر و پدر ، و بعد از همسر و فرزندان.
ولى با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمترى در زندگى انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر ، و گاه فرزند ، و لذا نمى‏توان یک قاعده کلى در اینجا به دست داد .
البته براى اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیارى مى‏توان گفت ولى چنان نیست که بطور مطلق بتوان یکى را بر دیگرىاز تمام جهات - مخصوصا به شکلى که در آیه آمده است ترجیح داد ، بنا بر این ترتیب فوق روى حساب ترتیب در اهمیت نیست. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
37) در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملا به خود مشغول مى‏سازد(لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه).
تعبیر به یغنیه ( او را بى‏نیاز مى‏سازد ) کنایه ظریفى است از این حقیقت که در آن روز آنقدر انسان به خود مشغول است ، که به دیگرى نمى‏پردازد و حوادث بقدرى شدید و هولناک است که براى اشغال تمامى فکر و قلب او کافى است.
در حدیثى آمده است که بعضى از خاندان پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مى‏افتد ؟ در جواب فرمود : ثلاثة مواطن لا یذکر ( فیها ) احد احدا عند المیزان حتى ینظر أ یثقل میزانه ام یخف ؟ و عند الصراطحتى ینظر ا یجوزه ام لا ؟ و عند الصحف حتى ینظر بیمینه یاخذ الصحف ام بشماله ؟ فهذه ثلاثة مواطن لا یذکر فیها احد حمیمه و لا حبیبه و لا قریبه و لا صدیقه ، و لا بنیه و لا والدیه و ذلک قول الله تعالى : لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه سه موقف است که هیچکس در آنها به یاد هیچکس نمى‏افتد : اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک ؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن مى‏گذرد یا نه ؟ و سپس به هنگامى است که نامه‏هاى اعمال را به دست انسانها مى‏دهند تا ببینند آن را به دست راستش مى‏دهند یا دست چپ ؟ این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست ،
نه دوست صمیمى ، نه یار مهربان ، نه افراد نزدیک ، نه دوستان مخلص ، نه فرزندان ، و نه پدر و مادر ، و این همان است که خداوند متعال مى‏فرماید : در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
38) سپس به چگونگى حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته مى‏گوید : صورتهائى در آن روز گشاده و نورانى است ( وجوه یومئذ مسفرة).
خندان و مسرور است ( ضاحکة مستبشرة ) و صورتهائى در آن روز غبارآلود است ( و وجوه یومئذ علیها غبرة ) و دود تاریکى آن را پوشانده ( ترهقها قترة ) .
آنها همان کافران فاجرند ! ( اولئک هم الکفرة الفجرة).
مسفرة از ماده اسفار چنانکه قبلا هم نیز گفته‏ایم به معنى آشکار شدن و درخشیدن است ، همانند طلوع سپیده صبح در پایان شب تاریک.
غبرة ( بر وزن غلبه ) از غبار به معنى باقى مانده خاکى است که از زمین بر خاسته و بر چیزى نشسته.
قترة ( بر همان وزن ) در اصل از ماده قتار ( بر وزن غبار ) به معنى دودى است که از چوب یا چیزى دیگرى برمى‏خیزد ، بعضى از ارباب لغت آن را نیز به معنى غبار تفسیر کرده‏اند ، اما جمع میان این دو تعبیر در آیات
فوق نشان مى‏دهد که این دو واژه داراى دو معنى متفاوت است.
کفرة و فجرة ( بر همان وزن ) جمع کافر و فاجر است که اولى اشاره به افراد فاسد العقیده و دومى اشاره به افراد فاسد العمل است.
از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره‏هایشان نمایان مى‏گردد.
ضمنا تعبیر به وجوه به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزى مى‏تواند بیانگر حالات درونى باشد ، هم ناراحتیهاى فکر و روحى و هم ناراحتى‏هاى جسمانى.
به هر حال گروهى در آنجا خندان و مسرورند ، چهره‏هایشان گشاده و نورانى است ، روشنائى ایمان و پاکى عمل در صورت آنها موج مى‏زند ، و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون مى‏دهد .
بر عکس گروهى که تاریکى کفر و زشتى اعمالشان در چهره‏هایشان نمایان است ، گوئى گرد و غبار سیاهى بر صورتشان نشسته ، و هاله‏اى از دود آن را در خود فرو برده ، آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهایشان مى‏بارد ، و اصولا همانگونه که در آیه 41 سوره رحمان آمده یعرف المجرمون بسیماهم گنهکاران با سیمایشان شناخته مى‏شوند در آن روز رنگ چهره‏ها براى شناخت انسانها کافى است. [ نظرات / امتیازها ]
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
33) قوله تعـــــالی: {فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ}
"آنگاه که صدای بلند قیامت و نفخه صور بگوش همه خلق ببرسد آنروز هر کس از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندش بگریزد."
ابن بابوبه از حضرت رضا ع روایت کرده فرمود : روز قیامت هابیل از برادرش قابیل فرار میکند و ابراهیم از پدرش و لوط از عیالش و نوح از فرزندش کنعان فرار مینماید و در آنروز مردم چنان گرفتار کار خود هستند که به هیچکس نتوانند پرداخت.
پیغمبر اکرم ﷺ فرمود: سه موقف است که کسی یادی از اقربا و خویشان خود نکند یکی موقف میزان و سنجیدن اعمالست دوم هنگام عبور از صراط سوم هنگام گرفتن نامه اعمال است و در این سه مورد هر کس بنفس خود مشغول است و از شدت ترس و احوال توجهی به ارحام و اقرباء خود ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]