افسانه پنداشتن قرآن، دیدگاهى مطرود است و صاحب نظران نباید از قرآن چنین تصورى داشته باشند.
کلاّ
حرف «کلاّ»، براى منع مخاطب از پذیرفتن سخنى است که پیش از آن، مطرح بوده است.
2 - قیامت، حقیقت دارد و نباید آن را افسانه پنداشت.
الذین یکذّبون بیوم الدین ... إذا تتلى علیه ءایـتنا قال أسـطیر الأوّلین . کلاّ
3 - روى گردانى کافران از قرآن، به دلیل ناتوانى آنان از درک مفاهیم آن است و افسانه دانستن آن، بهانه اى بیش نیست.
قال أسـطیر الأوّلین . کلاّ بل ران على قلوبهم
4 - قلب منکران قرآن، زنگارگرفته و چرکین است و از درک مفاهیم آن ناتوان مى باشد.
کلاّ بل ران على قلوبهم
«رَیْن» (مصدر «ران») به معناى زنگار و چرک است (لسان العرب).
5 - قلب، مرکز دریافت حقایق و رهنمودهاى الهى و پیدایش گرایش ها و اعتقادات است.
ما یکذّب ... قال أسـطیر الأوّلین . کلاّ بل ران على قلوبهم
6 - مداومت کافران بر تکذیب، طغیان و گناه، مایه چرکین شدن قلب و مسدود شدن راه هاى شناخت بر آنان است.
بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون
مراد از «ما کانوا یکسبون»، همان امورى است که آیات پیشین درباره کافران برشمرده است.
7 - شناخت ها و کردار انسان، سرمایه و دستاورد او و مؤثر در گرایش ها و ضعف و قوّت فهم او است.
ما کانوا یکسبون
تعبیر «یکسبون» ـ که ناظر به تکذیب اعتدا و گناه کافران است ـ بیانگر این است که اندیشه ها و کردار، سرمایه اى است که آن را به دست آورده اند; گرچه براى آنان چیزى جز زیان دربرندارد.
8 - انکار قیامت، برخاسته از قلب سیاه و درک ناتوان است.
الذین یکذّبون بیوم الدین ... کلاّ بل ران على قلوبهم
9 - طغیان گرى و گناه، سیاه کننده قلب و مسدودسازنده راه درک و اعتقاد است.
کلّ معتد أثیم ... بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون
10 - تمام مردم، حتى کافران، در اصل آفرینش خویش، از قدرت درک حقایق و قلبى روشن و فهمیده برخورداراند.
بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون
11 - تلاوت آیات قرآن، بر کسانى که قلب شان بر اثر گناه، سیاه و فاسد شده، تأثیرى ندارد.
إذا تتلى علیه ءایـتنا ... بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون
12 - «عن أبى جعفر(ع) قال:[قال] ما من عبد إلاّ و فى قلبه نکتة بیضاء فإذا أذنب ذنباً خرج فى النکتة نکتة سوداء فإن تاب ذهب ذلک السواد فإن تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتّى یُغَطّى البیاض فإذا [ت] غطّى البیاض لم یرجع صاحبه إلى خیر أبداً و هو قول اللّه عزّوجلّ: «کلاّ بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون»;(1)
از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: هیچ بنده اى نیست جز این که در قلبش نقطه سفیدى است، هرگاه گناهى مرتکب شود، در آن سفیدى نقطه سیاهى پدید مى آید، پس اگر توبه کند آن سیاهى از بین مى رود و اگر گناهان را ادامه دهد، آن سیاهى افزون مى گردد تا تمام سفیدى قلب را فرامى گیرد و هنگامى که سفیدى قلب به سیاهى پوشیده شد، صاحب آن قلب هرگز به سوى نیکى برنمى گردد و این سخن خداى عزّوجلّ است که فرمود: کلاّ بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون».
[ نظرات / امتیازها ]
[14] چرا بعضى از مردم در برابر آیات بینات خدا چنین ایستار انکار و عناد را انتخاب مىکنند آیا خودهاشان را دوست نمىدارند، و مگر عقل فرمان نمىدهد که باید به هشدار گوش فرا داد از آن جهت که امکان دارد راست باشد و از خطرى بزرگ شخص را برهاند؟ و قرآن به این پرسش چنین پاسخ مىدهد که: گناه داراى تأثیرى بد بر روى قلب است، و هر چه گناهان متراکمتر باشد، آثار آنها نیز متراکمتر خواهد شد.
کَلَّا- هرگز.»
اینها افسانههاى پیشینیان نیست، بلکه حقایقى از جانب خدا است.بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ- بلکه زنگ و بار آنچه مىکنند و به دست مىآورند، بر دلهاى ایشان نشسته است.»
گفتند: «ران» به معنى غالب شده است، و گواه آن را به کار رفتن مفردات آن آوردند، همچون «رانت به الخمرة» یعنى شراب بر او غالب شد، و «ران علیهم النعاس» یعنى بر ایشان چرت مسلّط شد، ولى- به نظر من- اصل در «رین» همان زنگ و زنگزدگى است که همچون پوشش نازکى بر آهن و چیزهایى دیگر مشاهده مىشود و دلیل بر فساد آن است، و فرق آن با زنگ واقعى (صدا) در آن که زنگ در یک بخش از جسم پدید مىآید، و چون همه آن را فرا گیرد «رین» خوانده مىشود، و به همین جهت بعضى گفتهاند که: رین عبارت از آن است که قلب از گناهان سیاه شود، و از ابن عباس روایت شده است که: رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ یعنى دلهاشان را پوشاند.
ولى چگونه گناه قلب را مىپوشاند؟ در قلب نیروهایى وجود دارد که با آن مبارزه مىکنند، و اراده انسان برتر از آنها است، پس چون آدمى به نیروى شهوتها تسلیم شود، اراده او رو به ضعف مىرود، و نور عقلش کسوف پیدا مىکند، و چنین است تا آن گاه که خردش از کار بیفتد، و ارادهاش از میان برود، و خود را کاملا به شهوات خویش تسلیم کند و از سوى دیگر، در آن هنگام که شخص جرم یا گناهى را مرتکب مىشود، با خوب شمردن آن به سرزنش ضمیر خویش مىپردازد، و پیوسته این کار را مىکند تا به خوبى آن جرم و گناه معتقد مىشود و بلکه آن را فرهنگ و ادبى تکامل یافته در نظر مىگیرد و از شناختن حقیقت کاملا دور مىشود، و از جهت سوم، نیکى عادت است و بدى عادت، و آن کس که خود را بر شر عادت دهد، همه رفتارها و تصرفات خویش را با آن عادت سازگار مىکند، و به صورت کرم ابریشمى در مىآید که در اطراف خویش چیزى را مىتند که سرانجام او را خواهد کشت ... آیا کسى را دیدهاى که، از راه دزدى یا تزویر یا کمفروشى یا همکارى با ستمگران یا جاسوسى براى گردنکشان و بیگانگان، مال حرامى به دست مىآورد و با آن زندگى مىکند، و آیا دیدهاى که چنین کسى بتواند از این کارکه نفس خویش را با آن سازگار کرده و روزى روزانه خود را از آن فراهم مىآورد، دست بردارد؟! بنا بر این بر انسان رشید و راه یافته واجب است که از نخستین گام از پیروى شیطان سرباز زند، و حتى اولین گناه را مرتکب نشود، و چون شیطانى او را فریب داد و از دینش بیرون برد و گناهى را مرتکب شد، هر چه زودتر توبه کند و دیگر در راه گناه گام برندارد گناه پس از گناه قلب را تباه مىسازد و آدمى را از توفیق توبه کردن دور مىکند.
از امام باقر- علیه السلام- روایت شده است که گفت: «هیچ چیز براى قلب تباه کنندهتر از خطیئه و گناه نیست. قلب با این گناه به مبارزه بر مىخیزد تا بر آن پیروز شود و آن را زیر و زبر کند» و رسول اللَّه- صلّى الله علیه وآله- گفت:
«چون مؤمنى گناه کند، نقطه سیاهى در قلب او پدید مىآید، پس چون توبه کند و از آن گناه دست بردارد و از خدا آمرزش خواهد، قلب او از آن سیاهى پاک مىشود، و اگر بر گناه بیفزاید، سیاهى نیز افزایش پیدا مىکند، و این همان رین و زنگى است که خداى تعالى در کتابش از آن چنین یاد کرده است: کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. «21»
از این جا معلوم مىشود که توبه و بازگشت به سوى خدا در هر روز و بلکه در هر ساعت لازم است تا اثر گناهانى که پیوسته مرتکب آنها مىشویم، پیش از رسوخ کردن در قلب و تباه ساختن آن از میان برود، و پیامبر ما- صلّى الله علیه وآله- چنین سفارش کرده و گفته است: «با یکدیگر ملاقات کنید و به سخن گفتن و یادآورى بپردازید، که سخن گفتن دلها را جلا مىدهد دلها همچون شمشیر زنگ مىزند، و این زنگ را سخن گفتن مىزداید». «22»
[ نظرات / امتیازها ]