● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
بعد شرح عذاب الیم را فرماید: یَوْمَ یُحْمىٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ :روزى که گداخته و سرخ کرده شود آن طلا و نقره در آتش جهنم فَتُکْوىٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ :پس داغ کنند به آن مالهاى گداخته پیشانى مانعین زکات را وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ :و پهلوهایشان و پشتهاى آنها را
تبصره علت تخصیص سه موضع وجوهى است: 1 چون این اعضاء ثلاثه مجوف و به أدنى تألم، متأثر و تألمش نسبت به بدن اقوى و اشدّ است، به خلاف سایر اعضا؛ و اشاره به این وجه است قول أبو ذر: بشّر الکافرین اهل الکنوز بکىّ فى الجباه و کىّ فى الجنوب و کىّ فى الظّهور حتّى یلتقى الحرّ فى اجوافهم
2 چون مانع زکات فقیر را بیند، جبهه اش بهم، و از او دور و پشت به او نماید
3 داغ بر چهار جهت نمایند از جلو به پیشانى، و از عقب به پشت، و از چپ و راست دو طرف پهلو
4 کمال حال بدن انسانى در جمال و قوتش باشد، اما جمال محلش وجه، و اعز اعضاء صورت پیشانى، زیرا حس مشترک در آن باشد وقتى داغ بر جبهه واقع شد، جمال بالکلیه زائل شود اما قوت محلش پشت و پهلو، و داغ برآن سبب فوت قوت خواهد بود، و گنج مال براى حصول جمال و قوت به واسطۀ این تعذیب هر دو زوال یابد
5 جبهه محل سجود و اقامۀ به حق نکردند و پهلو مقابل قلب که تخلیص معتقدات ننمودند و پشت محل اوزار که وزر فقرا را متحمل شدند
6 کنز مال موجب سه چیز که هریک در عضوى تأثیر کند: 1 فرح قلب که آثارش در جبهه ظاهر 2 اغذیۀ متعدده سبب نفخ جنبین 3 پوشیدن لباس فاخره باعث راستى قامت پس چون مانعین زکات طلب تزین اعضاء ثلاثه را نمودند، لذا داغ بر آنها واقع شد
و در موقع داغ نهادن به آنها گفته مى شود: هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ این جزاى آنچه جمع کردید مال را و اداى حق آن ننمودید و ذخیره براى خود نمودید فَذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ :پس بچشید عذاب را به سبب آنچه جمع نمودید
طبرسى (رحمه الله) روایت نموده: فرمود رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله: نیست بندۀ مال دارى که اداى زکات آن را ننموده مگر آنکه جمع شود روز قیامت قطعات طلا و نقره و گداخته گردد در آتش جهنم، پس داغ کنند پیشانى و پهلوها و پشتش را تا خداى تعالى حکم فرماید میان بندگان در روز پنجاه هزار سال پس از آن راهش یا به بهشت است یا به جهنم
ایضا ثوبان روایت نموده از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله: من ترک کنزا مثّل له یوم القیمة شجاعا اقرع، له زبیبتان یتبعه یقول: ویلک ما انت ؟ فیقول انا کنزک الّذى ترکت بعدک فلا یزال یتبعه حتّى یلقمه یده فیقمصها ثمّ یتبعه سایر جسده
یعنى: هرکس بگذارد گنجى را، ممثل شود روز قیامت مار عظیم زهردار، براى او دو شاخ است، پیروى کند آن شخص را، گوید: واى بر تو، کیستى ؟ جواب دهد به قدرت الهى: من گنجى هستم که گذاردى بعد از خود، پس همیشه ملازم با او، تا آنکه یک لقمه کند دست او را، پس فراگیرد او را و ببلعد (نستجیر باللّه من هذا العذاب المهین) على بن ابراهیم (رحمه الله) در معنى آیه فرموده: خداى تعالى حرام فرموده گنج طلا و نقره را، و امر نموده به انفاق در راه الهى و رضاى سبحانى «قال یَوْمَ یُحْمىٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ » معتب غلام حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود: این است و جز این نیست که وضع شده زکات به جهت امتحان اغنیا و کمک فقرا، و اگر مردم رد کنند زکات اموال خود را، باقى نماند فقیر محتاجى و مستغنى شود به آنچه خدا براى او واجب نموده، بتحقیق مردم، فقیر و محتاج نگردند و گرسنه و برهنه نباشند، مگر به گناه اغنیا، و حق است بر خداى تعالى اینکه منع فرماید از رحمت خود کسى را که منع نماید حق الهى را در مالش، و قسم به ذاتى که خلق فرمود مخلوقات را و بسط رزق نمود، که بتحقیق ضایع و فاسد نشود مالى در صحرا و نه در دریا مگر به ترک زکات، و صید نشود صیدى در صحرا و دریا مگر به ترک آن صید تسبیح را، و به درستى که دوست ترین مردم به خدا سخى الکف، و سخى تر مردم کسى است که ادا نماید زکات مالش را و بخل نکند به مؤمنین به آنچه خدا واجب فرموده در مالش
عبرت در طى حدیث شریف نبوى صلّى اللّه علیه و آله حصّنوا اموالکم بالزّکاة یکى از شارحین احادیث، حکایتى نقل نموده: وقتى یکى از دینداران و پرهیزکاران پس از اداى زکات مال عازم بیت اللّه گردید، از شهر خود حرکت نمود در یکى از بلاد که در سر راه بود نزول نموده، سردابى دید، مردمان در آنجا تردد داشتند براى وضو داخل سرداب شد، همیان خود را که همراه داشت و مبلغى خطیر از طلا در آن بود، آن را در گوشه اى نهاد چون از وضو فارغ شد، همیان را فراموش نموده از آن مکان کوچ نمود چون دور شد، یادش آمد، و معاودت ممکن نبود پس متوجه درگاه الهى شد عرض کرد: الهى، تو ما را امر نمودى به زکات و آن را احصار مال ما قراردادى، و از حضرت رسول تو به ما رسیده که حصّنوا اموالکم بالزّکاة: بنابراین مال مرا حفظ فرما
حق تعالى مال او را بدین گونه محفوظ داشت که بعد از رفتن او، اهل بلد هروقت خواستند داخل سرداب شوند همیان به نظر آنها مارى عظیم نمودار شد آخرالامر از خوف آسیب مار، غار را مسدود نمودند تا صاحب همیان از سفر مراجعت، هرچه جستجوى غار نمود آن را نیافت احوال پرسید، گفتند: اینجا سردابى هست، لکن مارى عظیم در آن باشد لذا آن را مسدود نمودیم گفت: آن مار از من است، اینجا مانده مردمان آن را نفهمیده، حمل بر جنون او کردند
گفت: اکنون درب آن را باز کنید تا مطلب مکشوف شود چون باز نمودند، همیان را مشاهده کردند حقیقت را پرسیدند، صاحب مال سرگذشت خود را بیان نموده، اهل شهر تعجب و از عقیدۀ او متنبه شدند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«فَتُکْوىٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ » تا آخر آیه 35 مجمع: از ابو بکر ورّاق نقل شده است: اختصاص پیشانى و پشت و پهلو به این عذاب براى آن است که مالداران چون فقیرى مى بینند گره به پیشانى مى اندازند و پهلوى خود از او دور مى کنند و پشت به او مى نمایند
ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه مسعود را از این آیت پرسیدند گفت: و اللّه که آن درمها و دینارها که داغ کنند هیچ بر جاى یکدیگر ننهند و لکن خداى تعالى گفت: پوستهاى ایشان فراخ کنند تا هریک دینار را و هریک درم را داغگاهى باشد على حده
فخر: در قرائت ابى بن کعب بعد از دو کلمه ى «وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ » و «بطونهم» بوده است، و در قرائت ابن عامر «یوم تحمى» با تاى صیغه ى غایب مؤنّث بوده است و براى اختصاص داغ به این اعضا شش جهت نقل کرده است
روح البیان: چون آدمى تا زنده است در خواب غفلت است و آن که در خواب است نمى تواند چیزى را حس کند پس براى آخرت که پس از مرگ و بیدارى از غفلت است این عذاب معیّن شده است تا بتوانند به خوبى آزار را بچشند: مردمان غافلند از عقبى همه گوئى به خفتگان مانند ضرر غفلتى که مى ورزند چون بمیرند آنگهى دانند و هم در روح البیان است: در امالى ظهیر الدّین ولوالجى مذکور است که اگر دیگران خزینه ى مال کنند تو خزینه ى اعمال کن و اگر دیگران کنوز اعراض فانیه جویند تو رموز اسرار باقیه جوى: یک درم کان دهى به درویشى بهتر از گنجهاى مدّخر است زانچه دارى تمتّعى بردار کان دگر روزى کسى دگر است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
وْمَ یُحْمىٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ ، فَتُکْوىٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ ، هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ ، فَذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ
روزى که ذخائر آنان در دوزخ گداخته شود، و پیشانى و پشت و پهلوى آنان را به آن داغ نمایند، این نتیجه آن زر و سیم دنیا است که ذخیره کرده بودید اکنون بچشید عذاب سیم و زرى که مى اندوختید
دنیاپرستى اگر چه براى بکارگیرى زهد و تقوا هم باشد نفرت انگیز است پس باید درک روحانى خویش را تقویت کرده تا حقیقت دنیا را درک کنید و تا به حقیقت دنیا پى نبریم درک معنوى ما بالا نخواهد رفت و وقتى در حمّام معرفت وارد شدیم، در حمّام معرفت پاک مى گردیم شهوتِ دنیا مثالِ گُلخن است که از او حمّامِ تقوى روشن است لیک قسمِ متّقى زین تُون صفاست زآنکه در گرمابه است و در نَقاست اَغنیا مانندۀ سرگین کشان بهرِ آتش کردنِ گرمابه بان اندر ایشان حرص بِنْهاده خدا تا بُوَد گرمابه گرم و با نوا ترکِ این تون گوى و در گرمابه ران ترکِ تون را عینِ آن گرمابه دان هر که در تون است، او چون خادم است مَرْ وِرا که صابر است و حازم است هر که در حمّام شد، سیماى او هست پیدا بر رخِ زیباى او تونیان را نیز سیما آشکار از لباس و از دُخان و از غبار ور نبینى رُوش، بُویش را بگیر بُو عصا آمد براى هر ضَریر ور ندارى بُو، در آرش در سخُن از حدیثِ نَو بدان، رازِ کَهُن پس بگوید: تو نیى صاحب ذهب بیست سَلّه چِرْک بُردم، تا به شب حرصِ تو چون آتش است اندر جهان باز کرده هر زبانه صد دهان پیشِ عقل، این زر، چو سرگین ناخوش است گرچه چون سرگین فروغِ آتش است آفتابى که دم از آتش زند چِرْکِ تر را لایقِ آتش کند آفتاب آن سنگ را هم کرد زر تا به تونِ حرص افتد صد شرر آن که گوید: مال گِرْد آورده ام چیست ؟ یعنى: چِرْکِ چندین بُرده ام این سخن گرچه که رُسوایى فزاست در میانِ تونیان، زین فخرهاست که: تو شش سِلّه کشیدى تا به شب من کشیدم بیست سِلّه بى کُرَب آن که در تون زاد و پاکى را ندید بوىِ مُشک آرد بَر او رنجى پدید
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
نکته ها:
کلمه ى «تکوى» از ریشه «کى»، به معناى چسباندن چیز داغ به اعضاى بدن است
انتخاب این سه موضع از بدن براى داغ نهادن، یا براى آن است که گرما از این سه نقطه زودتر به درون بدن سرایت مى کند، یا براى این است که ثروتمندان با چهره به فقیران عبوس مى کنند، با پهلو بى اعتنایى و با کمر، پشت به آنان مى کنند، یا اینکه مراد از صورت، جلوى بدن است و مراد از کمر، عقب بدن و مقصود از پهلو، دو طرف بدن یعنى کنایه از گداختن همه ى بدن است
امام صادق علیه السلام، با استناد به این آیه، ترک زکات را از گناهان کبیره دانسته اند
در روایتى ابو ذر مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله کنار کعبه دوبار فرمودند: «هم الأخسرون و ربّ الکعبة»، به خداى کعبه قسم! آنان زیانکارترین هستند پرسیدم: پدر و مادرم فدایت! منظورتان چه کسانى است ؟ فرمود: زراندوزان
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
5 یَوْمَ یُحْمىٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوىٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ این آیه کنایه از سختى عذاب و وحشت آن است؛ نظیر آیۀ 180 از سورۀ آل عمران: «سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ »
6 از آنچه پیش تر گفتیم، روشن شد که آیه، هم از لحاظ نصّ و هم از لحاظ فحوا بر این مطلب دلالت دارد که ثروتمندان باید مقدارى از اموال خود را در راه خدا بخشش کنند و نیز نشان مى دهد اگر کسى از این بخشش خوددارى کند، خدا او را با عذاب
دردناک مجازات مى کند، امّا اینکه آیا مقصود از این مقدار، یک پنجم است، یا یک دهم، یا کمتر و یا بیشتر و آیا این مقدار از زکات باشد و یا از دیگر وجوهات، آیه نه به طور آشکار برآن دلالت دارد و نه با اشاره بنابراین، چگونه بر سوسیالیزم دلالت داشته باشد؟
«سوسیالیزم» نظامى اقتصادى است که پیش از هر چیزى به ابزار تولید، نظیر زمین و امثال آن نظر دارد و مالک آن را تعیین مى کند و در مرحلۀ بعد، تولید و راه هاى رشد و افزایش و چگونگى توزیع آن را در نظر مى گیرد، در حالى که این یک چیز است و تشویق ثروتمندان به بخشش چیزى دیگر
با این بیان روشن گردید که سخن آن گوینده اى که مى گوید: «ابو ذر یک سوسیالیست بود؛ زیرا با این آیه، ثروتمندان را تهدید کرد»، خطا و اشتباه است؛ چرا که ابو ذر نه سوسیالیزم را مى شناسد و نه چیزى دیگر را او تنها اسلام را مى شناسد
ابو ذر در این باره، به سان هر مسلمان دیگرى است، با این تفاوت که او به دین خود و اسلام، اخلاصمند بود و آزها و اهداف شخصى را به دور انداخت و همین دورى از آز و طمع هاى دنیا و اخلاص دینى، او را آن چنان با جرأت و شجاع ساخت که قریش را به مبارزه فراخواند و روزى که اسلام آورد، خدایان آنها را به باد تمسخر گرفت؛ زیرا در کنار کعبه ایستاد و با صداى بلند فریاد برآورد: «لا اله الّا اللّه، محمد رسول اللّه»
در روزگارى که مسلمانان را نیرو و توانى نبود و هیچ مسلمانى جز در نهانگاه قادر نبود نام اللّه و محمد صلّى اللّه علیه و آله را ببرد، او در برابر سران قریش، کلمۀ اسلام را با صداى بلند فریاد زد این شیوه چندین بار توسط او تکرار شد و با معاویه و عثمان هم همین شیوه را در پیش گرفت و همان گونه که مشرکان، ابو ذر را به باد کتک گرفتند، عثمان نیز وى را تبعید کرد، لکن این برخوردها او را از راه خویش بازنداشت؛ زیرا او در سراسر زندگى خود، جز براى خداى یگانه خشمگین نشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.