● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر اثنا عشری
وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ (2)
وَ أَنتَ حِلٌّ: و حال آنکه تو ای پیغمبر فرود آمدهای، بِهذَا البَلَدِ: بدین شهر.
بیان- با آنکه مکّه معظّمه محل امن و مثاب خلق و میقات حج و مکان بیت الحرام و محل حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام است، سوگند را مقیّد ساخت به فرود آمدن حضرت رسالت در او، به جهت اظهار مرتبه فضل آن حضرت و اشعار بر آنکه مرتبه و مزیّت شرف مکان به سبب مرتبه و شرف اهل آن است. یعنی اینکه شهر به جهت آنکه تولد تو در اینجاست و در آن نزول اجلال نمودهای، شایسته آن است که به آن سوگند خورند.
تفسیر 1- نزد بعضی معنی آنکه قسم به اینکه بلد در حالی که تو حلالی به اینکه، یعنی بر تو حلال است آنچه دیگران را حلال نبوده و نیست از کشتن و اسیری. و اینکه در ساعتی از روز فتح مکّه بود که حق تعالی به آن امر نمود که کافران مکه را بکشد و اسیر کند، چنانچه اینکه کار را نمود. بعد فرمود: به درستی که خدا حرام گردانید مکّه را از روزی که بیافرید آسمان و زمین را، پس مکّه حرام است تا قیامت، و حلال نبوده هیچ کس را که پیش از من بوده، و هرگز حلال نشود کسی را بعد از من، و مرا حلال نیست مگر یک ساعت آن روز که حلال بود. پس درخت او را نباید قطع کرد و گیاه او را نباید برید و صید او را نتوانرمانید و لقطه آن حلال نیست، مگر برای کسی که تعریف کند.
تفسیر 2- آیه آنکه (لا) نافیه یعنی سوگند نمیخورم به اینکه بلد و حال آنکه تو حلال در آن و منتهک الحرمه و مستباح العرض و غیر محترم بودی. و از حضرت صادق علیه السّلام مروی است که قریش تعظیم اینکه بلد میکردند و استحلال عرض پیغمبر مینمودند. حق تعالی اینکه آیه نازل فرمود: ای پیغمبر با وجود عظم حرمت تو، ایشان استحلال قصد تو کنند در آن و اخراج تو را از آن حلال میدانند چنانچه صید در خارج حرم حلال میدانند. و حال آنکه در آن قاتل پدر خود را مؤاخذه نکنند و پوست درخت حرم را به گردن خود میآویزند، پس ایمن شوند از قصاص و هیچ کس متعرض کسی نشود، با وجود بر اینکه عرض تو را حلال دانند. حق تعالی ایشان را عتاب و عیب فرمود.«1»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر خسروی
- و تو ( یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله) در اینکه شهر مقیم میباشی و نازل در آن هستی (و حلّ بمعنی حال از حلول است بمعنی نزول) (و شرف اینکه شهر بوجود تو مزید گشته است و مکه مشرفه از آنجهت است چنانکه مدینه طیّبه بواسطه بدن طیّب او که در حیات و ممات پاک و طیّب شده است).
و بقولی: معنای آن اینست که تو در اینکه شهر محلّ هستی ضدّ محرم و مراد اینستکه کشتن هر کس که از کافران ببینی بر تو حلال است و اینکه موقعی بود که در روز فتح مکّه مأمور بقتال شد و خدا برای او قتال و قتل را حلال فرمود چنانکه خود او صلّی اللّه علیه و آله فرمود: لا یحلّ لاحد بعدی و لم یحلّ لی الاساعة من نهار یعنی حلال نبود برای هیچکس پیش از من و حلال نیست برای هیچکس بعد از من و برای من حلال نشده است جز ساعتی از روز (مروی از إبن عباس و مجاهد و قتاده و عطاء) و اینکه وعدهای از جانب خدا برای پیمبرش بود که داخل مکّه خواهد شد تا اینکه در آن قتال کند و بدست خود آنرا فتح کند
و برای او حلال باشد آنچه از کشتن و فرمان دادن که بخواهد و خدای سبحانه باین وعده وفا فرمود و او کرها و از روی غلبه داخل مکّه شد و إبن اخطل را با آنکه بپرده کعبه آویخته بود و همچنین مقیّس بن صبابه و غیر آنها را بکشت.
و بقولی معنا اینستکه کافران در اینکه شهر هتک حرمت ترا کردند و هتک احترام و عرض و آبروی ترا حلال شمردند و برای اینکه شهر حرمتی نماند در صورتی که هتک حرمت تو شد (و اینکه قول ابی مسلم است و مروی از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود قریش اینکه شهر را بزرگ میشمردند و محمّد صلّی اللّه علیه و آله را در آن مستحل قرار دادند لذا خدا فرمود من باین شهر قسم نمیخورم و حال آنکه تو در اینکه شهر بحلّ گشتی یعنی ترا تکذیب کردند و دشنامت دادند و با آنکه کسی قاتل پدر خود را در آنجا متعرض نمیشد حرمت رسولخدا را مرعی نداشتند و خون او را بحلّ شمردند و لذا خداوند در اینکه آیه آنها را نکوهش فرموده است).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
1 - شهر مکه، داراى محرّماتى ویژه و احکامى خاص است.
لا أُقسم ... و أنت حلّ بهـذا البلد
جمله «و أنت حلّ ...»، یکى از خصایص پیامبراکرم(ص) را بیان کرده است و آن اباحه برخى از امورى است که بر دیگران مباح نبود. بنابراین شهر مکه براى غیر پیامبر(ص)، احکامى ویژه و محرّماتى خاص دارد.
2 - تکلیف پیامبر(ص) درباره محرّمات شهر مکه، با دیگر مردم یکسان نبود.
و أنت حلّ بهـذا البلد
«حِلٌّ» و «حَلالٌ»، به یک معنا است و به مردى که از احرام بیرون آمده و یا از حرم خارج شده باشد، «حَلال» و «مُحِلّ» گفته مى شود(مفردات راغب). بر این مبنا «حِلّ» بودن پیامبر(ص); یعنى، آنچه درباره مکه بر دیگران تحریم شده، براى آن حضرت مباح است. در این معنا جمله «و أنت حلّ»، مستأنفه خواهد بود. مشهور گفته اند: محرمات مکه براى حضرت رسول(ص)، تنها در «لحظه اى از روز فتح مکه» مباح شد و در غیر آن زمان با دیگران یکسان بوده است.
3 - مردم مکه، حرمت پیامبر(ص) را پاس نداشته، به ساحت آن حضرت اسائه ادب مى کردند.
و أنت حلّ بهـذا البلد
«حِلّ» نقطه مقابل «حرمت» است; اطلاق آن بر امور حلال، از باب توصیف به مصدر است(مصباح). حلال شمرده شدن پیامبر(ص)، به این معنا است که آن حضرت را از حقوق اجتماعى خود در مکه محروم کرده و او را همسان دیگر ساکنان مکه، گرامى نمى داشتند.
4 - پیامبر(ص)، هنگام نازل شدن سوره «بلد»، در شهر مکه سکونت داشت.
و أنت حلّ بهـذا البلد
این احتمال وجود دارد که «حِلّ» به معناى اقامت کننده باشد، آن گونه که در البحرالمحیط آمده است. بر این مبنا این کلمه یا مرادف «حالٌّ» و یا مصدر و به معناى «حلول» است و توصیف پیامبر(ص) به آن، براى مبالغه در استقرار آن حضرت در مکه خواهد بود.
5 - سکونت پیامبر(ص) در مکه، مایه عظمت و ارجمندى آن شهر بود.
لا أُقسم ... و أنت حلّ
جمله «و أنت حِلّ»، حالیّه و بیانگر علت سوگند یادکردن خداوند است.
6 - تجویز آزار رسانى به پیامبر(ص) از سوى ساکنان مکه، هتک حرمت آن سرزمین و اقدامى شگفت انگیز است.
لا أُقسم بهـذا البلد . و أنت حلّ بهـذا البلد
جمله «و أنت حلّ» ـ در سومین معناى «حلّ» (حلال شمردن نقض حریم پیامبر(ص) ـ بیانگر نمونه اى براى آیات بعد است که انسان را با رنج و زحمت، همراه خوانده است. خداوند با بیان آزار رسانى مردم مکه، به پیامبر(ص) و ابراز تعجب از رفتار آنان، رسول اکرم را براى شکیبایى و مقاومت در برابر آزارهاى آنان، آماده مى سازد.
7 - «عن ابراهیم بن ابى یحیى قال: سئل أبوعبداللّه(ع) عن قول اللّه تعالى «لااُقسم بهـذا البلد و أنت حلّ بهـذا البلد» قال إنّ قریشاً کانوا یُحرّمون البلد ... فاستحلّوا من نبىّ اللّه(ص) الشتم و التکذیب فقال: لا أُقسم بهـذا البلد و أنت حلّ بهـذا البلد «إنّهم عظّموا البلد و استحلّوا ما حرّم اللّه تعالى;(1)
از ابراهیم بن ابى یحیى روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) از سخن خداى تعالى «لا اُقسم بهـذا البلد . و أنت حلّ بهـذا البلد» سؤال شد، امام فرمود: قریش احترام شهر [مکه] را نگه مى داشتند ... ولى ناسزاگویى و تکذیب پیامبرخدا(ص) را حلال شمردند[و حرمت مکه را درباره ایشان رعایت نکردند]. پس خدا فرمود: «لا اُقسم بهـذا البلد. و أنت حلّ بهـذا البلد» آنان براى این شهر عظمت قائل شدند، ولى حرام خداى تعالى را حلال شمردند».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرآسان
2- وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ- یعنی یا محمّد (ص) تو مقیم اینکه شهر معظم هستی. اینکه شهر محل تو میباشد. اینکه آیه نشان میدهد که شرافت مکه بسبب شرافت و اهمیت آن کسی است که مقیم آن بود. یعنی رسول عزیز اسلام که مردم را به توحید پروردگار و اخلاص در عبادت خدا دعوت میکرد. اینکه آیه بیان میکند که بزرگداشت مکه و سوگند به آن بخاطر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله است که محل اقامت آن بزرگوار بود. کما اینکه مدینه را به اینکه سبب طیبه میگویند که پیامبر خدا در حال حیات و ممات در آن بود و هست ...
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
[2] ولی مکه شریفتر از رسول اللّه نیست، بلکه شرف هر زمین به بندگان صالحی از خدا است که در آن سکونت دارند، و لذا در حدیث آمده است: «حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است»،«1» و اینکه حدیث را حدیثی دیگر تفسیر میکند، و آن اینکه که: رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله- به کعبه نگاه کرد و گفت «مرحبا به اینکه خانه که چه اندازه بزرگ است؟ و چه اندازه حرمت او در نزد خدا بزرگ است؟ و حرمت مؤمن در نزد خدا بزرگتر از حرمت تو است، بدان جهت که خدا از تو تنها یک چیز را حرمت و احترام داده است، و از مؤمن سه چیز را: مال و خون او و اینکه که به او گمان بد برده شود».«2» آیا کعبه نخستین خانهای نیست که برای انسان نهاده شده است، پس هدف انسانی است که زمین و آنچه در آن است مسخر او است، و کدام انسان از محمّد بن عبد اللّه- صلی اللّه علیه و آله- شریفتر است!
«وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ- در حالی که تو در اینکه شهر سکونت داری.»
و بعضی گفتهاند که معنی آیه چنین است: به شهری سوگند یاد میکنم که حرمت سوگند خوردن (در جاهلیت) به آن را پیامبر شکست. و به روایت مأثور از امام جعفر صادق- علیه السلام- آمده است که گفت: «مردم جاهلیت حرم کعبه را بزرگ میشمردند و به آن سوگند یاد نمیکردند، و حرمت و حرام خدا را در آن حلال نمیشمردند، و معارض کسی که در آن بود نمیشدند، و جنبندهای را از آن بیرون نمیبردند، پس خدای تعالی گفت:لا أُقسِمُ بِهذَا البَلَدِ وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ. گفت: بلد را بزرگ میشمارند و به آن سوگند یاد میکنند، ولی حرمت رسول اللّه را در آن نگاه نمیدارند».«3»
بنا بر اینکه شرف مکان وابسته به فراهم بودن آزادی و امنیت برای ساکنان آن است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اعظم زارع بيدکي -
تفسیر نمونه جلد 27
سنت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که: بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مى کند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه، فکر و عقل انسان است، سوگندهائى که ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا توأم با درد و رنج است، از سوگند تازه اى شروع مى کند و مى فرماید: «قسم به این شهر مقدس، شهر مکّه» (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر المیزان
این جمله حال است از کلمه (بلد) در آیه قبل، و با اینکه مى توانست به آوردن ضمیر آن اکتفا نموده، بفرماید: (لا اقسم بهذا البلد و انت حل بها) چنین نکرد، و دوباره خود کلمه بلد را ذکر کرد، براى این بود که به عظمت شأن آن ، و اعتنایى که به امر آن دارد اشاره کرده باشد، چون بلد مذکور با سایر بلاد فرق دارد، این بلد حرام است، و کلمه (حل ) مانند کلمه (حلول ) به معناى اقامت و استقرار در مکان است، و مصدر در اینجا به معناى اسم فاعل (حلول کننده) است.
و معناى دو آیه این است که (هر چند قسم لازم ندارد ولى ) سوگند مى خورم به این شهر، شهرى که تو در آن اقامت دارى، و این تعبیر توجه مى دهد به اینکه مکه به خاطر اقامت آن جناب در آن و تولدش در آن شرافت یافته.
سه وحه در معناى آیه : (و انت حلّ بهذا البلد)
بعضى گفته اند: جمله (و انت حل بهذا البلد) جمله اى است معترضه که بین سوگند و متعلق سوگند فاصله شده، و مراد از کلمه حل حلول و اقامت نیست، بلکه مراد کسى است که مردم پاس حرمتش را نگه ندارند.
در تفسیر کشاف گفته : جمله معترضه اى که بین قسم و متعلق آن قرار گرفته (و انت حل بهذا البلد) مى باشد، یعنى بعد از آنکه به شهر مکه سوگند خورد، به عنوان جمله معترضه مى فرماید در دشمنى مشرکین با تو همین بس که مثل تو پیامبرى با عظمت و حرمتى که دارى، و مکه به حرمت تو حرمت یافته، و سکنه آن به خاطر آن حرمت، صید را شکار نمى کنند، و برگ درخت را براى چریدن حیوانات خود نمى ریزند در آن شهر حرمت ندارى، شکار را حرام مى دانند، ولى بیرون کردن تو و کشتنت را حلال مى دانند، (نقل از شرحبیل راوى حدیث ) و در این جمله معترضه علاوه بر معرفى که به کفار مکه شده، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) را هم به ثبات قدم وا مى دارد، و آن جناب را تشویق مى کند به اینکه دشمنى هاى اهل مکه را تحمل کند، و هر شنونده را وادار مى کند به اینکه از شدت دشمنى آنان شگفتى کند.
آنگاه مى گوید: ممکن هم هست بگوییم : نخست با سوگند خوردن به مکه، شهر ولادت پیامبر او را تسلیت داده، خاطرنشان ساخته که هیچ انسانى خالى از تحمل شداید نیست، و آنگاه به عنوان جمله معترضه و به منظور تکمیل تسلیت و تخفیف اندوه آن جناب فرموده : (و انت حل بهذا البلد) یعنى تو به زودى در این شهر رحل اقامت مى افکنى، در حالى که هر بلایى که بخواهى بر سر دشمنان مى آورى، هر که را بخواهى مى کشى، و یا اسیر مى کنى، (تا آخر بیانى که این مفسر آورده )، و حاصلش این است که کلمه (حل ) را در مقابل (حرم ) بگیریم، و چون حل به معناى اسم فاعل است، قهرا معنایش (محل ) (با ضمه میم و کسره حاء) در مقابل (محرم ) خواهد بود، و معنایش این مى شود که ما به زودى در فتح مکه این بلد حرام را براى مدتى محل قرار مى دهیم، تا بتوانى با کفار مقاتله نموده، هر که را بخواهى به قتل برسانى.
بیان اینکه سوگند (و والد و ما ولد) سوگند به ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلم) است .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تدبرقران
وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ (٢)
«حِلًّ»: یعنی تو مستقری در این شهر و بعضیها یک معنای دیگر هم برای «حلًّ» یبان کردهاند که تو در این شهر حلال شدهای، و حرمت تو در این شهر شکسته شده است، و در راستای این معنا «لا اقسم» را این طور معنا کردهاند، که «من اصلاً به این شهر قسم نمیخورم، چرا که این شهر ارزش قسم خوردن ندارد».
«لا» برای بیان عظمت
ما در مورد «هذا البلد» در نزدیکی این سوره، سورهای داریم که به این شهر قسم خورده است «و هذا البلد الامین»، و یکی هم اینکه در بررسی «لا اقسم» در قرآن درمیآید که «لا اقسم» از بابت بیارزش بودن شهر نبوده است، بلکه از باب اهمیت آن بوده است. مثل: «لا اقسم بیوم القیامه، و لا اقسم بنفس اللوامه»، و یا «لا اقسم بمواقع النجموم و إنه لقسم لو تعلمون عظیم ». و حالا میفرماید «لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذ االبلد».
یک بار تو در داخل این شهر نیستی و من به آن قسم میخورم «و هذا البلد الامین»، و یک بار هم چون تو در این شهر اقامت داری من به این شهر قسم نمیخورم.
چون وجود تو برای من خیلی با ارزش است، و در این شهر اقامت داری، پس این شهر هم ارزش پیدا میکند.
با توجه به موارد استعمال «لا اقسم» در قرآن و با توجه به وجود سوگند به «هذا البلد» در قرآن در مجاورت همین «لا اقسم»، و با توجه به این که «حلُّ» هم تحمل «حلول پیدا کردن» و «مقیم بودن» را دارد، به نظر میرسد که معنای درست همین است که من به این شهر قسم نمیخورم و حال آنکه تو در این شهر اقامت داری.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبد بائس -
تفسیر مجمع البیان
آیه نشانگر آن است که شرافت و عظمت هر شهرى در گرو شرافت و معنویت مردم آن است، و خداى فرزانه بدان دلیل به مکه سوگند یاد مىکند، که افزون بر میزبانى کهنترین معبد توحید و تقوا، پیامبر را در بر گرفته است؛ درست همان سان که با سکونت آن پیشواى بشردوست و توحیدگرا و آزادمنش شهر مدینه نیز شرافت و شکوه یافت و براى همیشه به «طیّبه» مفتخر گردید.
افزون بر آنچه آمد، دو تفسیر دیگر براى آیه آمده است:
1 - به باور گروهى از مفسران پیشین از جمله «ابن عباس» منظور این است که: و تو اى پیامبر! در این شهر در حالت احرام نیستى، بلکه بر تو روا و حلال است که هرکدام از کفرگرایان تجاوزکار را دیدى و به آنها دست یافتى، به کیفر کارش او را از پا درآورى.
این آیه نشانگر آن شرایط ویژهاى است که در فتح مکه، خداى فرزانه به پیامبرش اجازه داد تا براى گشودن شهر و کیفر چند تن از پلیدترین سردمداران مرگاندیش و تجاوزکار، در حریم خانه خدا براى یک ساعت دست به شمشیر عدالت برد. درست به همین جهت بود که شمارى از اصلاح ستیزان بیدادپیشه و کفرگرا، نظیر «ابن اختل» و «مقبس» و... که برخى فریبکارانه به پرده کعبه چنگ انداخته بودند، به کیفر رسیدند، آنگاه پیامبر فرمود: بر هیج کس پیش از من و پس از من پیکار با کفرگرایان جز همین یک ساعت که خدا به من اجازه داد روا نیست که در این شهر دست به شمشیر برد.
2 - به باور «ابو مسلم» منظور این است که: من به این شهر سوگند یاد نمىکنم در حالى که در این شهر به تو احترام نمىکنند و جان، مال، آبرو و کرامت تورا در امنیت نمىشمارند.
این دیدگاه از امام صادق نیز روایت شده است که فرمود: سردمداران قریش به شهر مکه احترام مىکردند، اما حرمت پیامبر را رعایت نمىنمودند و طبیعىترین حق او را پایمال مىساختند.
به همین جهت خدا پیام فرستاد که: من به این شهر سوگند یاد نمىکنم در حالى که تو در آن هستى اما حرمت و عظمت تو از سوى کفر وبیداد در معرض تهدید و خطر است. آنان رسالت تورا دروغ مىانگارند، به تو ناسزا نثار مىکنند، در حالى که از دیر باز هیچ کس کشنده پدر خود را در حریم این خانه و این شهر نمىکشت و بسیارى با آویختن شاخهاى از درخت حریم این خانه برگردن خویش به امنیت مىرسند، این بیدادگران این حقوق را براى تو اى پیامبر! به رسمیت نمىشناسند و هجوم ددمنشانه و خشونتبار بر مال و جان و آبرو و کرامت و شخصیت و معنویت و دین و آیین تورا، نه تنها روا که لازم مىشمارند، بر این اساس من به این شهر سوگند یاد نمىکنم.
و این سرزنش و نکوهش سختى از کفر گرایان و ظالمانى بود که خود را خدمتگزاران حرم جا مىزدند!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ندا وليخاني -
تفسیر نمونه
2- شهری که تو ساکن آن هستی!
«شهری که تو ساکن آن هستی» (و انت حل بهذا البلد).
گرچه در این آیات نام «مکه» صریحا نیامده است، ولی با توجه به مکی بودن سوره از یکسو، و اهمیت فوقالعاده این شهر مقدس از سوی دیگر، پیدا است که منظور همان مکه است، و اجماع مفسران نیز بر همین است.
البته شرافت و عظمت سرزمین مکه ایجاب میکند خداوند به آن سوگند
یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده، و انبیای بزرگ گرد این خانه طواف کردهاند، ولی جملهی «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازهای در بر دارد، میگوید این شهر به خاطر وجود پرفیض و پربرکت تو چنان عظمتی به خود گرفته که شایستهی این سوگند شده است.
و حقیقت همین است که ارزش سرزمینها به ارزش انسانهای مقیم در آن است، مبادا کفار مکه تصور کنند اگر قرآن به این سرزمین قسم یاد میکند برای وطن آنها و یا کانون بتهایشان اهمیت قائل شده است، نه چنین نیست، تنها ارزش این شهر (گذشته از سوابق تاریخی خاص آن) به خاطر وجود ذیجود بندهی خاص خدا محمد صلی اللَّه علیه و آله است.
ای کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وی مرده را از مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرب ز خاک تو با رونق و نوا
در اینجا تفسیر دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه «من به این شهر مقدس سوگند یاد نمیکنم در حالی که احترام تو را هتک کردهاند، و جان و مال و عرضت را حلال و مباح شمردهاند».
و این توبیخ و سرزنش شدیدی است نسبت به کفار قریش که آنها خود را خادمان، و حافظان حرم مکه میپنداشتند، و برای این سرزمین آنچنان احترامی قائل بودند که حتی اگر قاتل پدرشان در آنجا دیده میشد در امان بود، حتی میگویند کسانی که از پوست درختان مکه برمیگرفتند و به خود میبستند به خاطر آن در امان بودند. ولی با این حال چرا تمام این آداب و سنن در مورد پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله زیر پا گذارده شد؟!
چرا هرگونه اذیت و آزار نسبت به او و یارانش روا میداشتند، و حتی خونشان را مباح میشمردند؟!
این تفسیر در حدیثی از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.