از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (و التین و الزیتون ):(قسم به انجیرو زیتون ) [ نظرات / امتیازها ]
2) (و طور سینین ):(و قسم به سرزمین >طور سینا<) [ نظرات / امتیازها ]
3) (و هذا البلد الامین ):(و سوگند به مکه این شهر امن )بعضی مفسرین قسم به انجیر و زیتون را به جهت خواص و فواید بسیاری که دارند، سوگند در همین معنای ظاهری دانسته اند، ولی بعضی دیگر مراد از آن را دوسرزمین شام و بیت المقدس دانسته اند، به جهت انبیاء بسیاری که در این دو نقطه مبعوث شده اند، چون (تین )نام کوهستانی است که دمشق بر بلندای آن واقع شده و زیتون نام کوهستانی است که بیت المقدس بر آن قرار گرفته .و مراد از (طور سینین )کوهیست که خدای تعالی در آن با موسی بن عمران تکلم کردو نام دیگر آن (طور سیناء) است و مراد از (بلد امین ) شهرمکه و حرم امن الهی است ،چون امنیت برای آن تشریع شده و غیر آن هیچ جای دیگر چنین حکمی در باره اش تشریع نشده است و در باره حرمت و امنیت آن آیاتی در قرآن کریم وجود دارد. [ نظرات / امتیازها ]
4) (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ):(به تحقیق ما انسان را با بهترین نظام خلق کردیم ) [ نظرات / امتیازها ]
5) (ثم رددناه اسفل سافلین ):(سپس او را به پست ترین مراحل برگرداندیم ) [ نظرات / امتیازها ]
6) (الا الذین امنوا و عملوا الصـالحات فلهم اجر غیر ممنون ):(به جز کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح بجا آورند، اینان پاداشی غیر منقطع و بدون منت دارند)در جواب سوگندها می فرماید: به تحقیق ما انسان را به گونه ای آفریده ایم که تمامی جهات وجودی او و همه شئونش مشتمل بر تقویم است ، یعنی از قوام برخوردار می باشدو (قوام ) عبارتست از هر چیز یا وضع یا شرطی که ثبات و بقاء انسان به آن بستگی دارد.بنابراین نوع انسان به حسب خلقتش دارای بهترین قوام است ، به گونه ای که صلاحیت کمال و وصول به قرب و جوار پروردگارش را دارد، چون خداوند او را به جهازی مجهز کرده که می تواند با آن علم نافع و علم صالح کسب کند و هر وقت که بدانچه می داند ایمان آورد و ملازم اعمال صالح گردید، خدای تعالی او را به سوی خود عروج می دهد و بالا می برد، همچنانکه فرمود:(الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه (36) اعتقادپاک به سوی اوبالا می رود و عمل صالح آن را در بالا رفتن کمک می کند)و همینکه خداوند به انسان امکان عروج در مدارج ترقی و قرب خود را اعطاء نموده تا بتواند بوسیله ایمان و عمل صالح اوج بگیرد، عطایی قطع ناشدنی است ، در ادامه می فرماید: سپس ما همین انسان را به مقام پستی برگرداندیم که از مقام تمام اهل عذاب پست تر است ، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند که اینها به سوی شقاوت و عذاب برگردانده نمی شوند، بلکه اجر و پاداشی غیر منقطع دارند. [ نظرات / امتیازها ]
7) (فما یکذبک بعد بالدین ):(پس ای انسان چه انگیزه ای تو را وا می دارد که روزجزا را تکذیب کنی ؟) [ نظرات / امتیازها ]
8) (الیس الله باحکم الحاکمین ):(آیا خدا بهترین حکم کنندگان نیست ؟)در ادامه با استفهامی توبیخی خطاب به نوع انسان می فرماید: چه عاملی تو را به این امر واداشته که جزای روز قیامت را تکذیب کنی ؟ با اینکه ما نوع انسان را به دو گروه پاداش داده شده و برگردانده شده به اسفل السافلین تقسیم کرده ایم ، آیا جز این است که خداوند احکم الحاکمین است و حکم او مافوق هر حاکم می باشد، زیرا حکم او دراتقان و نفوذ از حکم هر حاکم دیگر برتر است ، و همین حکم متقن و حکیمانه اقتضاءمی کند که این دو طائفه از انسانها در جزا مختلف و متفاوت باشند، پس باید روز جزایی باشد تا هر کس مطابق عملش جزا داده شود و عقل و فطرت آدمی هرگز تجویز نمی کندکه روز جزایی در بین نباشد، همچنانکه فرمود:(ام نجعل المتقین کالفجار(37) آیا مامردم با تقوا را مانند فجار قرار می دهیم ؟). [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر خسروی
1) ‌-‌ قسم‌ بانجیر و قسم‌ بزیتون‌ (خداوند قسم‌ خورده‌ ‌است‌ بانجیریکه‌ آنرا می‌خورند و زیتونی‌ ‌که‌ روغن‌ آنرا می‌گیرند بنا بقول‌ بعضی‌ ‌از‌ مفسّرین‌ ‌از‌ جمله‌ ‌إبن‌ عباس‌ بواسطه‌ خواصی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ دو درخت‌ و دو میوه‌ ‌است‌ چنانکه‌ ابو ذر ‌از‌ رسولخدا صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ روایت‌ کرده‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود ‌اگر‌ بگوئی‌ میوه‌ای‌ ‌از‌ بهشت‌ فرود آمده‌ ‌است‌ ‌من‌ گویم‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ (‌یعنی‌ انجیر) زیرا میوه‌ بهشت‌ بدون‌ هسته‌ ‌است‌ ‌پس‌ آنرا بخورید زیرا قطع‌ بواسیر می‌کند و ‌برای‌ نقرس‌ سودمند ‌است‌‌-‌ و خواص‌ زیتون‌ و روغن‌ آنهم‌ ‌که‌ معلوم‌ ‌است‌) و بقولی‌ (تین‌ کوهی‌ ‌است‌ ‌که‌ دمشق‌ ‌بر‌ ‌آن‌ بنا ‌شده‌ ‌است‌ و زیتون‌ کوهی‌ ‌است‌ ‌که‌ بیت‌ المقدّس‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌است‌) و بقولی‌ (‌آنها‌ دو کوه‌اند و چون‌ ‌اینکه‌ دو میوه‌ ‌در‌ ‌آنها‌ میروید ‌هر‌ یک‌ بنام‌ ‌آن‌ میوه‌ نامیده‌ شده‌اند).

و بقولی‌ (تین‌ مسجد دمشق‌ و زیتون‌ بیت‌ المقدس‌ ‌است‌) و بقولی‌ (تین‌ مسجد نوح‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ کوه‌ جودی‌ بنا کرد و زیتون‌ بیت‌ المقدس‌ ‌است‌) و بقولی‌ (تین‌ مسجد الحرام‌ و زیتون‌ مسجد الاقصی‌ ‌است‌). [ نظرات / امتیازها ]
4) 4‌-‌ (بآنچه‌ ذکر شد سوگند ‌که‌) حقّا ‌ما آدمی‌ ‌را‌ ‌در‌ نیکوترین‌ صورت‌ و بهترین‌ هیئتی‌ ‌که‌ باید ‌باشد‌ آفریدیم‌ (‌یعنی‌ ‌هم‌ ‌در‌ ظاهرش‌ مستوی‌ القامه‌ و متناسب‌ الاعضاء و نیکو شکل‌ ‌که‌ ‌در‌ جای‌ دیگر فرمود و صوّرکم‌ فاحسن‌ صورکم‌ و ‌هم‌ ‌در‌ باطن‌ متصف‌ بصفات‌ الهیّه‌ ‌از‌ حیات‌ و علم‌ و اراده‌ و قدرت‌ و گوش‌ و چشم‌ ‌یعنی‌ شنوائی‌ و بینائی‌ و سخن‌ گوئی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ واقع‌ آدمی‌ مظهر جلال‌ و جمال‌ و کمال‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) 5‌-‌ سپس‌ ‌او‌ ‌را‌ رد کردیم‌ ‌یعنی‌ رسانیدیم‌ ‌به‌ پست‌ترین‌ پست‌ها (و بقولی‌ ‌یعنی‌ بخرفتی‌ و ارذل‌ عمر و پیری‌ و نقصان‌ عقل‌ ‌که‌ ‌در‌ آخرت‌ عمر دست‌ میدهد و سافلین‌ ‌یعنی‌ ضعفاء و ناتوانان‌ و اسفل‌ ‌یعنی‌ پائین‌تر ‌از‌ ‌آنها‌ ‌که‌ بیماران‌ و کودکان‌ باشند ‌ یا ‌ پیری‌ و بقولی‌ ‌یعنی‌ سپس‌ ‌او‌ ‌را‌ رد کردیم‌ باسفل‌ سافلین‌ ‌که‌ دوزخ‌ و آتش‌ ‌باشد‌ و مراد کافران‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ اعتدال‌ خارج‌ و منحرف‌ گشتند ‌ما ‌هم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ زشت‌ترین‌ صورت‌ بآتش‌ دوزخ‌ افکندیم‌). [ نظرات / امتیازها ]
6) 6‌-‌ مگر کسانیکه‌ ایمان‌ آوردند (و تصدیق‌ بوحدانیت‌ ‌خدا‌ نمودند) و کارهای‌ شایسته‌ کردند (‌یعنی‌ اعمال‌ صالحه‌ ‌را‌ ‌با‌ خلوص‌ ‌در‌ عبادت‌ کرده‌ و خالصا لوجه‌ اللّه‌ ‌هر‌ عملی‌ ‌را‌ نمودند) ‌برای‌ ‌اینکه‌ چنین‌ کسان‌ مزدی‌ بی‌منّت‌ ‌ یا ‌ مزدی‌ قطع‌ نشدنی‌ و ابدی‌ ‌است‌.

کسانیکه‌ اسفل‌ سافلین‌ ‌را‌ دوزخ‌ میدانند ‌در‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ گویند ‌یعنی‌ ‌آنها‌ بآتش‌ نخواهند رفت‌‌-‌ و کسیکه‌ آنرا پیری‌ میداند ‌یعنی‌ خرف‌ نخواهند شد ‌هر‌ چند عمری‌ بس‌ طولانی‌ کنند.

و عکرمه‌ گفته‌ ‌است‌ ‌هر‌ کس‌ ‌از‌ مؤمنان‌ نیکوکار بارذل‌ العمر برسد ‌آن‌ عملی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ جوانی‌ می‌کرده‌ ‌برای‌ ‌او‌ مینویسد.

و ‌إبن‌ عباس‌ گوید: ‌هر‌ کس‌ قرائت‌ قرآن‌ کند بارذل‌ العمر و خرافت‌ مبتلا نخواهد شد.

(‌در‌ حدیث‌ ‌از‌ انس‌ ‌است‌ ‌که‌ گوید رسولخدا صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: ‌هر‌ کسی‌ بدنیا آید ‌تا‌ بحد ادراک‌ نرسیده‌ ‌است‌ ‌هر‌ حسنه‌ای‌ بجای‌ آورد ‌برای‌ پدر و مادرش‌ نوشته‌ میشود و ‌هر‌ سیئه‌ای‌ بجای‌ آورد نه‌ ‌برای‌ ‌او‌ نه‌ ‌برای‌ والدینش‌ نوشته‌ نمیشود و چون‌ بحدّ ادراک‌ و بلوغ‌ رسید و قلم‌ ‌بر‌ ‌او‌ جاری‌ شد خداوند بدو ملکی‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌او‌ هستند امر می‌کند ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ محافظت‌ کنند و محکم‌ بدارند‌-‌ و چون‌ بچهل‌ سالگی‌ رسید و ‌در‌ اسلام‌ ‌بود‌ خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ سه‌ بلای‌ جنون‌ و جذام‌ و برص‌ ‌در‌
امان‌ خواهد داشت‌‌-‌ و چون‌ ‌به‌ پنجاه‌ رسد حساب‌ ‌او‌ ‌را‌ تخفیف‌ میدهد‌-‌ و چون‌ بشصت‌ رسد خداوند انابه‌ ‌در‌ آنچه‌ واجب‌ ‌است‌ ‌او‌ ‌را‌ روزی‌ گرداند و چون‌ بهفتاد رسد اهل‌ آسمان‌ ‌او‌ ‌را‌ دوست‌ دارند و چون‌ بهشتاد رسد خداوند حسنات‌ ‌او‌ ‌را‌ مینویسد و ‌از‌ سیئات‌ ‌او‌ ‌در‌ میگذرد و چون‌ ‌به‌ نود رسد خداوند گناهان‌ گذشته‌ و آینده‌ ‌او‌ ‌را‌ می‌آمرزد و ‌او‌ ‌را‌ شفیع‌ اهل‌ بیتش‌ قرار میدهد و اسم‌ ‌او‌ اسیر ‌خدا‌ ‌در‌ زمین‌ ‌است‌ (اسیر اللّه‌ ‌فی‌ الارض‌) و چون‌ بارذل‌ العمر برسد (کیلا یعلم‌ ‌بعد‌ علم‌ شیئا) خداوند مانند عملی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ صحت‌ ‌خود‌ ‌از‌ خیرات‌ مینمود ‌برای‌ ‌او‌ مینویسد و ‌اگر‌ گناهی‌ کند نمینویسد.

(صاحب‌ مجمع‌ البیان‌ فرماید ‌اگر‌ ‌اینکه‌ خبر صحیح‌ ‌باشد‌ اینکه‌ گناه‌ ‌او‌ نوشته‌ نشود ‌برای‌ زوال‌ عقل‌ و نقصان‌ تمییز اوست‌ ‌که‌ ‌در‌ اینوقت‌ ‌برای‌ ‌او‌ دست‌ میدهد) و ‌غیر‌ ممنون‌ ‌یعنی‌ ‌غیر‌ منقوص‌ ‌ یا ‌ ‌غیر‌ مقطوع‌ ‌ یا ‌ ‌غیر‌ محسوب‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) 7‌-‌ (ای‌ انسان‌) ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ (حجّتها و دلایل‌) چه‌ چیز ترا واداشته‌ ‌است‌ ‌که‌ جزاء و حساب‌ ‌را‌ تکذیب‌ بکنی‌ و درست‌ نپنداری‌‌-‌ و چه‌ باعث‌ ‌شده‌ ‌که‌ تو ‌در‌ صورت‌ ‌خود‌ و جوانی‌ ‌خود‌ و پیری‌ خویشتن‌ تفکر کنی‌ و عبرت‌ بگیری‌ و بگوئی‌ آنکس‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ کارها ‌را‌ کرده‌ ‌است‌ قادر ‌است‌ ‌که‌ مرا دوباره‌ برانگیزد و حساب‌ مرا بکشد و مرا بعملم‌ مجازات‌ کند.

و بقولی‌ خطاب‌ برسولخدا صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ ای‌ ‌رسول‌ ‌ما ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ حجج‌ کیست‌ ‌که‌ ترا بدین‌ اسلام‌ تکذیب‌ کند‌-‌ (‌ما یکذبک‌ ‌که‌ ‌ما نفی‌ ‌باشد‌ ‌یعنی‌ ‌لا‌ شی‌ء یکذّبک‌). [ نظرات / امتیازها ]
8) 8‌-‌ آیا خداوند محکم‌ کارترین‌ محکم‌ کاران‌ نیست‌! ‌یعنی‌ باید معترف‌ شد ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌در‌ صنایع‌ و کارهای‌ خویش‌ استوار ‌است‌ و خلل‌ و اضطرابی‌ ‌در‌ هیچ‌ عمل‌ ‌او‌ نیست‌ ‌پس‌ چگونه‌ ‌اینکه‌ خلایق‌ ‌را‌ مهمل‌ رها می‌کند و مجازات‌ نمیکند!

و بقولی‌ ‌یعنی‌ قاضی‌ترین‌ قاضیان‌ ‌است‌ و ‌بین‌ تو ‌ یا ‌ محمّد صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ و کسانیکه‌ ترا تکذیب‌ می‌کنند حکومت‌ و قضاوت‌ خواهد فرمود. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
1)
1 - سوگند خداوند، به انجیر و زیتون

و التین و الزیتون

2 - انجیر و زیتون، دو نعمت شایسته براى انسان و داراى ارزشى درخور سوگند خداوند

و التین و الزیتون

3 - سوگند خداوند، به سرزمین انجیر و زیتون*

و التین و الزیتون

از احتمالاتى که درباره مفاد آیه گفته شده، این است که مراد از «انجیر» و «زیتون» ـ به قرینه دو آیه بعد ـ دو منطقه است که یکى مانند «کوفه» سرزمین انجیرخیز و دیگرى مانند «بیت المقدس» سرزمین زیتون بوده است. در این صورت سوگندهاى چهارگانه این سوره، سرزمین هاى نزول وحى را دربرگرفته است; زیرا «نوح»(ع) در کوفه، ابراهیم و عیسى(ع) در بیت المقدس، موسى(ع) در طور سینا و پیامبر اسلام(ص) در مکه به نشر آیین خویش پرداختند.

4 - اهمیت غذایى انجیر، بیش از زیتون است.*

و التین و الزیتون

تقدم ذکرى، ممکن است نشانگر تقدم رتبى باشد.

5 - «عن أبى الحسن الاوّل قال: قال رسول اللّه(ص): إنّ اللّه تبارک و تعالى ... اختار من البلدان أربعة فقال عزّوجلّ: «و التین و الزیتون . و طور سینین . و هـذا البلد الأمین» فالتین المدینة، و الزیتون بیت المقدّس، و طور سینین الکوفة و هـذا البلد الأمین مکّة;(1)

از امام موسى بن جعفر(ع) روایت شده است که فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: خداوند تبارک و تعالى ... از بین شهرها، چهار شهر را انتخاب کرد. او ـ که عزیز و جلیل است ـ فرمود: « والتین و الزیتون . و طور سینین . و هـذا البلد الأمین». پس «تین» مدینه و «زیتون» بیت المقدس و «طور سینین» کوفه و «هـذا البلد الأمین» مکه است.» [ نظرات / امتیازها ]
2)
1 - سوگند خداوند، به کوه طور در سرزمین سینا

و طور سینین

«سینین»، در اصل نام نوعى درخت است که به آن «سَیْناء» نیز گفته مى شود (صحاح). رویش فراوان آن درخت، در منطقه اى که بین مصر و فلسطین است، سبب شده که به آن منطقه، «سَیْناء» یا «سینین» گفته شود و کوه طور ـ که در آن سرزمین است ـ به «طور سینین» یا «طور سَیْناء» مشهور گردد.

2 - «طور»، کوهى با عظمت و داراى ارزشى درخور سوگند خداوند

و طور سینین
[ نظرات / امتیازها ]
3)
1 - سوگند خداوند، به شهر مکه

و هـذا البلد الأمین

2 - «مکه»، شهرى با عظمت و داراى ارزشى درخور سوگند خداوند

و هـذا البلد الأمین

عظمت مکه، از سوگند خداوند به آن و از اشاره با کلمه «هـذا» دانسته مى شود; زیرا آوردن اشاره ـ به جاى ذکر نام ـ یا براى تحقیر است و یا تعظیم. سیاق آیه شریفه، حاکى از تعظیم است.

3 - مکه در عصر بعثت، شهرى امن بوده و ساکنان آن، باید همواره در امنیت باشند.

و هـذا البلد الأمین

توصیف مکه به «أمین»، یا به معناى «ذو الأمن» و یا به معناى مفعولى (مأمون فیه) است. این توصیف، علاوه بر بیان وجود امنیت در آن، نشانگر آن است که خداوند، خواهان تداوم یافتن امنیت آن در همه زمان ها است.

4 - امنیت مکه، مایه عظمت و شایستگى آن براى سوگند خداوند است.

و هـذا البلد الأمین
[ نظرات / امتیازها ]
4)
1 - خداوند، آفریننده انسان ها است.

لقد خلقنا الإنسـن

حرف «ال» در «الإنسان»، یا براى استغراق جنس است و یا به حقیقت و ماهیت او نظر دارد.

2 - ساختار وجودى انسان، استوارترین و زیباترین ساختار و در اوج اعتدال است.

لقد خلقنا الإنسـن فى أحسن تقویم

«قَوام» (به فتح قاف); یعنى، «عدل» و به کسر قاف; یعنى، نظام و رکن و آنچه مایه قیام چیزى باشد (صحاح). «تقویم»، یا از اوّلى گرفته شده و به معناى تعدیل است و یا از دوّمى مشتق شده و به معناى «قوام دادن» و «عنصرهاى چیزى را سامان بخشیدن» است. در این صورت مفاد آیه این مى شود که نظام خلقتِ انسان، در اوج حُسن و نیکویى است. حُسن هر چیز در عرف مردم، به زیبایى حسّى آن است; ولى بیشتر موارد آن در قرآن، ناظر به نوعى از زیبایى است که با بصیرت درک مى شود.

3 - انسان، کامل ترین موجودات و ارجمندترین آفریده ها است.

لقد خلقنا الإنسـن فى أحسن تقویم

مراد از «أحسن تقویم» ـ به قرینه آیه بعد ـ نقطه مقابل «أسفل سافلین» است; یعنى، هر انسانى در اصل خلقت خویش، از برترین نوع آفرینش برخوردار است و سقوط برخى از انسان ها به پست ترین حالت ها، عارضى و غیر اصیل است.

4 - برخوردارى انسان از خلقت برتر، حقیقتى است که خداوند آن را با سوگند به انجیر، زیتون، طور سینا و شهر مکه، بیان داشته و بر آن تأکید کرده است.

و التین ... لقد خلقنا الإنسـن فى أحسن تقویم 5 - تمام آفریده هاى الهى، نیکو و داراى ساختارى منظم اند.*

أحسن تقویم

«أحسن»، اسم تفضیل است و اثبات برترین قوام براى انسان، نیکو بودن قوام دیگر موجودات را در مفهوم خود گنجانیده است.
[ نظرات / امتیازها ]
5)
1 - بیشتر انسان ها، با وجود برخوردارى از بهترین نوع خلقت، به پست ترین حالت ها سقوط کرده، از هر فرومایه اى حقیرتر مى شوند.

ثمّ رددنـه أسفل سـفلین

افراد باقى مانده در «مستثنى منه»، همواره بیشتر از افراد «مستثنى» است; و گرنه تخصیص اکثر خواهد بود که ناروا است. به این جهت و نیز با نظر به مؤخر ساختن یاد مؤمنان و نیز اسناد «أسفل سافلین» به ضمیر «رددناه» ـ که به جنس انسان برمى گردد ـ مى توان گفت: افرادى که از مقام «بهترین خلقت» سقوط مى کنند، در اکثریت اند.

2 - افرادِ بى ایمان و فاقد عمل صالح، در آخرت جایگاهى پست تر از تمام انسان هاى فرومایه، خواهند داشت.

ثمّ رددنـه أسفل سـفلین

به قرینه «فلهم أجر غیر ممنون» (در آیه بعد) مفاد این آیه نیز، مربوط به جهان آخرت و درباره افرادى است که آیه بعد، آنان را استثنا نکرده است.

3 - سقوط انسان هاىِ فرومایه، در ورطه دنائت و پستى، از جانب خداوند و مستند به او است.

ثمّ رددنـه

4 - حاکمیت خداوند، بر آغاز و فرجام انسان ها

لقد خلقنا الإنسـن ... ثمّ رددنـه

5 - انسان، در اصل خلقت خویش، از پستى ها پاک و منزّه است.

لقد خلقنا الإنسـن أحسن تقویم . ثمّ رددنـه أسفل سـفلین

6 - زمینه سقوط انسان هاى فرومایه، از ارزش ها و افتادن آنان به اعماق پستى ها، پس از گذشت برهه اى از آغاز خلقت آنها فراهم مى شود.

ثمّ رددنـه

حرف «ثمّ»، براى تراخى است.

7 - پستى و سقوط از ارزش هاى انسانى و مقام هاى اخروى، داراى مراتب گوناگون است.

أسفل سـفلین

«سافلین» نکره و به معناى گروهى است که مرتبه پستى دارند. چنانچه آن افراد نیز از جنس انسان باشند ـ که جمع عاقل بودن «سافلین» نشانگر آن است ـ مفاد آیه شریفه این مى شود که: پستى داراى مراتب گوناگون است و برخى انسان ها در مقامى فرومایه تر از برخى دیگر قرار خواهند گرفت.
[ نظرات / امتیازها ]
6)
1 - مؤمنانى که کارهاى شایسته انجام مى دهند، کمال هاى برتر خویش را از دست نداده، از پستى ها دور مانده اند.

أحسن تقویم ... أسفل سـفلین . إلاّ الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت

2 - توأم بودن ایمان و عمل صالح، شرط تأثیر آنها است.

ءامنوا و عملوا الصـلحـت

3 - ایمان و عمل صالح، هماهنگ با ساختار وجودى انسان و نشان باقى ماندن او، در کامل ترین نظام خلقت است.

أحسن تقویم ... الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت

4 - بى ایمانى و ترک عمل صالح، مایه گرفتار آمدن انسان در پست ترین جایگاه جهان آخرت

ثمّ رددنـه أسفل سـفلین . إلاّ الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت

در آیه قبل گرچه فعل «رددنا» به خداوند استناد یافته بود; ولى این آیه بیانگر آن است که بى ایمانى و ترک عمل صالح، دلیل تنزّل یافتن افراد به «أسفل سافلین» است.

5 - کیفرهاى الهى و سقوط انسان به اعماقِ پستى ها، دستاورد عقیده و کردار خود او است.

ثمّ رددنـه أسفل سـفلین . إلاّ الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت

6 - مؤمنان داراىِ عمل صالح، از پاداشى بزرگ برخوردار خواهند شد.

إلاّ الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم أجر غیر ممنون

نکره بودن «أجر»، بر عظمت آن دلالت دارد.

7 - پاداش مؤمنان نیک کردار، هرگز کاهش نیافته و پایان نمى پزیرد.

فلهم أجر غیر ممنون

«مَنّ» (مصدر «ممنون»)، به معناى «قطع کردن» است و معناى «کاهش دادن» نیز براى آن گفته شده است. (صحاح اللغة)

8 - پاداش مؤمنانِ داراى عمل صالح، پاداشى بى منت و به دور از محاسبه و محدودیت

فلهم أجر غیر ممنون

در «قاموس» آمده است که «غیر ممنون»; یعنى، بدون محاسبه و صاحب «مصباح» مى گوید: «مننتَ علیه منّاً»; یعنى، آنچه از نیکى ها براى کسى انجام داده اى، بر او شماره کردى. «راغب» در «مفردات»، این کار را منّت زبانى و امرى نکوهیده خوانده است. [ نظرات / امتیازها ]
7)
1 - تکذیب پیامبر(ص)، در تعالیم دینى و حقایق روز جزا، توجیه ناپذیر و شگفت آور است.

فما یکذّبک بعد بالدین

«ما» براى استفهام تعجّبى است. این کلمه گرچه براى غیرعاقل به کار مى رود; ولى در آیه شریفه بر تکذیب کنندگان اطلاق شده است تا نشانگر بى خردى آنان باشد. خطاب در این آیه، متوجّه پیامبر(ص) است و کلمه «دین»، به معناى شریعت و یا جزا است. مفاد آیه شریفه، این است که بعد از آنچه در مورد تقسیم مردم به دو گروه گفته شد; چه کسى تو را اى پیامبر(ص) به جهت دینى که آوردى و یا کیفر و پاداش روز جزا که بیان داشتى، تکذیب مى کند؟! آیا نباید دینى باشد تا مردم را جزء گروه اول (الذین آمنوا و عملوا الصالحات) سازد؟ و آیا نباید کیفر و پاداشى باشد، تا هر گروه سزاى کار خود را ببیند.

2 - تکذیب دین و روز جزا، فاقد هرگونه برهان است.

فما یکذّبک بعد بالدین

«ما» ممکن است براى استفهام از عوامل تکذیب باشد. در این صورت «ما یکذّبک؟»; یعنى، چه چیز تو را کاذب یا تکذیب گر مى سازد؟ مخاطب در این فرض، هر انسانى است که مصداق آیه قبل نباشد; یعنى، اى انسان بى ایمان! چه عاملى سبب شده است، درباره دین (اسلام یا کیفرهاى اخروى); کاذب شده، سخن نادرست گویى؟ یا چه عاملى تو را تکذیب کننده دین ساخته است؟

3 - تکذیب روز جزا، انسان را از هر موجودِ پستى، فرومایه تر مى سازد.

ثمّ رددنـه أسفل سـفلین ... فما یکذّبک بعد بالدین

4 - توجّه به آفرینش نیکوى انسان ها و سقوط و انحراف برخى از آنان، دستاویزى براى تکذیب دین و کیفرهاى اخروى، باقى نمى گذارد.

فما یکذّبک بعد بالدین

حرف «فاء» در «فما یکذّبک» و نیز کلمه «بعد»، این آیه را بر آیات پیشین، تفریع کرده است; یعنى، آیا وجود کسانى که در «أحسن تقویم» بوده و خود را به «أسفل سافلین» سقوط داده اند; دلیل ضرورت دین براى پیشگیرى از آن سقوط و ضرورت روز جزا، براى کیفر آن منحرفان نیست؟!

5 - دستیابى مؤمنان داراى عمل صالح به پاداش بى منّت و پایان ناپذیر، حقیقتى انکارناپذیر و غیر قابل تکذیب است.

فما یکذّبک بعد بالدین

چنانچه «دین» به معناى جزا باشد (مفردات)، از مصادیق بارز آن اجرى خواهد بود که در آیه قبل، به مؤمنان بشارت داده شد.

6 - پیامبر(ص)، دعوت کننده مردم به دین و هشداردهنده آنان، به روز جزا است.

فما یکذّبک بعد بالدین

برداشت یاد شده، بر دو پیش فرض استوار است: 1. مخاطب آیه شریفه پیامبر(ص) باشد; 2. کلمه «دین» در هر دو معناى «شریعت» و «جزا» استعمال شده باشد. [ نظرات / امتیازها ]
8)
1 - قضاوت خداوند، از حکم تمامى داوران برتر، نافذتر و متقن تر است.

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

قاضى، در صورتى از قضاوت کنندگان دیگر حاکم تر خواهد بود که حکم او نافذتر باشد و از آن جا که اشتقاق «أحکم»، ممکن است از ریشه «حَکْم» باشد که قاموس آن را به معناى اتقان مى داند، خداوند در این آیه به متقن ترین داوران توصیف شده است.

2 - قضاوت هاى خداوند، حکیمانه ترین قضاوت ها و موافق ترین آنها با حقیقت است.

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

اسم تفضیل «أحکم»، ممکن است از «حُکم» به معناى قضاوت باشد; یعنى، «أقضى» و نیز مى تواند از «حکمة» گرفته شده باشد; یعنى، حکیم تر. در برداشت یاد شده، معناى دوم مورد نظر است; گرچه «حاکمین» بر معناى «قضاوت کنندگان» تطبیق یافته است.

3 - برترى قضاوت خداوند بر داورى دیگران و حکمت آمیز بودن آن، حقیقتى روشن و غیر قابل انکار است.

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

همزه استفهام در «ألیس»، براى تقریر و بیانگر وضوح مفاد آیه است.

4 - جزا دادن به اعمال، کارى بس حکیمانه و لازمه بى نظیر بودن قضاوت هاى خداوند است.

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

برداشت یاد شده، ناظر به ارتباط این آیه با آیه قبل است که در آن، کلمه «دین» آمده بود، راغب در «مفردات» مى گوید: کلمه «دین» در مورد «طاعت» و «جزا» گفته مى شود و در معناى «شریعت» نیز به صورت استعاره به کار مى رود.

5 - توجّه به حکمت برتر خداوند، زمینه ساز پذیرش معاد

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

6 - سرآمدبودن داورى هاى خداوند و حکیمانه بودن آن، دلیل ضرورى بودن ارشادهاى دینى است.

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

7 - حکم نافذ و قضاوت حکیمانه خداوند، تهدیدى براى تکذیب کنندگان دین و منکران قیامت

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

8 - داورى بى نظیر خداوند، پشتوانه اجر بى پایان مؤمنان شایسته کردار

فلهم أجر غیر ممنون ... ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

9 - استوارى ساختار انسان، نمونه اى از اتقان و استحکام بى نظیر آفریده هاى الهى است.

لقد خلقنا الإنسـن فى أحسن تقویم ... ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

«حَکْم» (بر وزن صبر) با «اِحکام» (اتقان و استحکام بخشیدن) به یک معنا است. (قاموس) تعبیر «أحکم الحاکمین»، اگر از این ریشه گرفته شده باشد، آیه شریفه مى تواند ناظر به استحکام آفریده هاى خداوند باشد که در آغاز سوره، به استحکام نمونه اى از آنها (انسان) اشاره شده بود.

10 - دین الهى، استوارترین آیین ها و متقن ترین آنها است.

فما یکذّبک بعد بالدین . ألیس اللّه بأحکم الحـکمین

11 - «أحکم الحاکمین»، از اوصاف خداوند

ألیس اللّه بأحکم الحـکمین [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر منهج الصادقین
1) (1)‌-‌

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ وَ التِّین‌ِ سوگند ‌به‌ انجیر وَ الزَّیتُون‌ِ و بزیتون‌، بیضاوی‌ گفته‌ ‌که‌ تخصیص‌ ‌اینکه‌ دو میوه‌ بقسم‌ ‌از‌ جمیع‌ ثمار جهت‌ آنست‌ ‌که‌ انجیر فاکهه طیبه‌ و بیفضله‌ ‌است‌ و غذایی‌ لطیف‌ ‌است‌ و سریع‌ الهضم‌ و دوائی‌ شریف‌ کثیر النفع‌ و ملین‌ طبع‌ و محلل‌ بلغم‌ و مطهر کلیتین‌ و مزیل‌ ریک‌ مثانه‌ و مفتح‌ سده کبد و طحال‌ و مسمن‌ بدن‌، و ‌در‌ حدیث‌ آمده‌ ‌که‌ ‌او‌ قطع‌ بواسیر کند و نقرس‌ ‌را‌ فایده‌ دهد، و ‌در‌ کشاف‌ آورده‌ ‌که‌ طبقی‌ ‌از‌ انجیر بطریق‌ هدیه‌ نزد پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ آوردند ‌آن‌ حضرت‌ ‌از‌ ‌آن‌ تناول‌ نموده‌ فرمود

کلوا فلو قلت‌ ‌ان‌ فاکهة نزلت‌ ‌من‌ الجنة لقلت‌ ‌هذه‌ لان‌ فاکهة الجنة بلا عجم‌ فکلوها فانه‌ یقطع‌ البواسیر و ینفع‌ النقرس‌

بخورید انجیر ‌را‌ ‌که‌ ‌اگر‌ بگویم‌ میوه‌ای‌ ‌از‌ بهشت‌ نازل‌ ‌شده‌ ‌هر‌ آینه‌ گویم‌ ‌که‌ انجیر ‌است‌ زیرا ‌که‌ میوه بهشت‌ بی‌استخوانست‌ ‌پس‌ ‌او‌ ‌را‌ بخورید ‌که‌ قطع‌ بواسیر کند و نقرس‌ ‌را‌ نفع‌ رساند. و اما زیتون‌ میوه‌ایست‌ ‌که‌ ‌هم‌ میوه‌ ‌است‌ و ‌هم‌ نان‌ خورش‌ و دوا، و روغنی‌ لطیف‌ کثیر المنافع‌ دارد و ‌در‌ اکثر اطعمه‌ ‌او‌ ‌را‌ داخل‌ میدهند، و مرویست‌ ‌که‌ معاذ ‌بن‌ جبل‌ ‌بر‌ درخت‌ زیتون‌ بگذشت‌ شاخی‌ ‌از‌ ‌آن‌ بگرفت‌ و مسواک‌ کرد و ‌گفت‌ ‌از‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ شنیدم‌ ‌که‌ فرمود

نعم‌ المسواک‌ الزیتون‌ ‌من‌ الشجرة المبارکة یطیب‌ الفم‌ و یذهب‌ بالحفرة

نیکو مسواکیست‌ زیتون‌ ‌از‌ شجره مبارکه‌ ‌است‌ بوی‌ دهن‌ ‌را‌ خوش‌ کند و چرک‌ دندان‌ و فساد اصول‌ ‌را‌ زایل‌ گرداند، و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌گفت‌ ‌من‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ شنیدم‌ ‌که‌ فرمود

هی‌ سواکی‌ و سواک‌ الانبیاء قبلی‌

‌اینکه‌ مسواک‌ منست‌ و مسواک‌ جمیع‌ پیغمبران‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ ‌من‌ بودند، و گفته‌اند ‌که‌ مراد بتین‌ و زیتون‌ منبت‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌که‌ دو کوهست‌ ‌در‌ ارض‌ مقدسه‌ بلغت‌ سریانی‌ یکی‌ ‌را‌ طور تینا گویند و یکی‌ ‌را‌ طور زیتاء و ‌هر‌ یک‌ معبد یکی‌ ‌از‌ انبیاء بوده‌ و ‌از‌ کعب‌ الاحبار مرویست‌ ‌که‌ مراد ‌از‌ ‌آنها‌ مسجد دمشق‌ و بیت‌ المقدس‌ ‌است‌ و گویند اسم‌ دو شهر ‌است‌، و ‌در‌ معالم‌ آورده‌ ‌که‌ تین‌ مسجداصحاب‌ کهف‌ ‌است‌ و زیتون‌ مسجد انبیاء ‌در‌ تبیان‌ گفته‌ ‌که‌ جودی‌ و جبل‌ بیت‌ المقدس‌ ‌است‌ و ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ نقل‌ کرده‌اند ‌که‌ تین‌ مسجد نوح‌ ‌است‌ و زیتون‌ بیت‌ المقدس‌، و ضحاک‌ گفته‌ ‌که‌ تین‌ مسجد الحرامست‌ و زیتون‌ مسجد اقصی‌، و نزد بعضی‌ دیگر تین‌ جبالی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ما ‌بین‌ حلوان‌ و همدان‌ ‌است‌ و زیتون‌ جبال‌ شام‌ زیرا ‌که‌ اینها منابت‌ تین‌ و زیتون‌اند کانه‌ ‌قیل‌ و منابت‌ التین‌ و الزیتون‌ ‌یعنی‌ سوگند بمواضع‌ روئیدن‌ انجیر و زیتون‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) (2)‌-‌ وَ طُورِ سِینِین‌َ و سوگند بطور سینا ‌یعنی‌ کوه‌ زبیر ‌که‌ محل‌ مناجات‌ حضرت‌ کلیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌بود‌، و بدانکه‌ سینین‌ و سینا بمعنی‌ بقعه‌ ‌است‌، و مجاهد و قتاده‌ گفته‌اند ‌که‌ بمعنی‌ مبارکست‌ فکانه‌ ‌قیل‌ جبل‌ الخیر الکثیر چه‌ اضافه‌ طور بمعرفه‌ ‌است‌، و نزد عکرمه‌ کثیر النبات‌ و الشجر ‌است‌، و ‌از‌ مقاتل‌ نقل‌ ‌است‌ ‌که‌ سینا بلغت‌ نبط ‌هر‌ کوهی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ اشجار مثمره‌ منبت‌ ‌شده‌ ‌باشد‌، و ‌از‌ ‌عبد‌ اللّه‌ عمر منقول‌ ‌است‌ ‌که‌ چهار کوه‌ ‌است‌ ‌که‌ بنزد خدای‌ ‌تعالی‌ مقدس‌ ‌است‌ اول‌ طور سینا ‌که‌ بقعه‌ایست‌ ‌که‌ موضع‌ مناجات‌ موسی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌ دوم‌ طور زیتا ‌که‌ بیت‌ المقدس‌ ‌است‌ سوم‌ طور تینا ‌که‌ دمشق‌ ‌است‌ چهارم‌ طور تیمانا ‌که‌ مکه‌ ‌است‌، و مرویست‌ ‌که‌ موسی‌ ‌بن‌ جعفر صلوات‌ اللّه‌ علیهما چنین‌ قرائت‌ میفرمودند ‌که‌ (و التین‌ و الزیتون‌ و طور سینا). [ نظرات / امتیازها ]
3) (3)‌-‌ وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ و سوگند بدین‌ شهر ‌که‌ امان‌ دهنده‌ ‌است‌ مر ‌هر‌ خائف‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌در‌ آید ‌پس‌ امین‌ بمعنی‌ مؤمن‌ می‌باشد و مراد ‌از‌ ‌آن‌ مکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مولد مبارک‌ سید عالم‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ و نزد بعضی‌ بمعنی‌ امنست‌ و مؤید اینست‌ کریمه أَنّا جَعَلنا حَرَماً آمِناً ‌که‌ بمعنی‌ ذی‌ امن‌ ‌است‌، و صاحب‌ کشاف‌ نیز آورده‌ ‌که‌ الامین‌ ‌من‌ أمن‌ الرجل‌ أمانة فهو امین‌، و امان‌ وی‌ آنست‌ ‌که‌ حافظ ‌آن‌ کس‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ داخل‌ شود ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ امین‌ ‌که‌ حافظ ‌ما یؤتمن‌ ‌علیه‌ ‌است‌ و می‌‌-‌ تواند ‌بود‌ ‌که‌ فعیل‌ بمعنی‌ مفعول‌ ‌باشد‌ ‌که‌ مشتق‌ ‌از‌ أمنه‌ چه‌ ‌آن‌ مأمون‌ الغوائل‌ ‌است‌ ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ بآمن‌ موصوف‌ ‌شده‌ ‌در‌ آیت‌ حَرَماً آمِناً ‌که‌ بمعنی‌ ذی‌ أمن‌ ‌است‌، و ‌از‌ امام‌ محمّد باقر صلوات‌ اللّه‌ ‌علیه‌ منقول‌ ‌است‌ ‌که‌ مراد بتین‌ امام‌ حسن‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌ و ‌از‌ زیتون‌ امام‌ حسین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌که‌ دو میوه دل‌ مصطفی‌ و مرتضی‌ و فاطمه زهرا ‌علیهم‌ السّلام‌ بودند و ‌از‌ طور سینین‌ امیر المؤمنین‌ صلوات‌ اللّه‌ و سلامه‌ ‌علیه‌ و ‌از‌ بلد امین‌ فاطمه زهرا علیهما السّلام‌، و صاحب‌ کشاف‌ گفته‌ ‌که‌ إقسام‌ باین‌ اقسام‌ مذکوره‌ مشعر ‌است‌ ‌بر‌ شرف‌ ‌اینکه‌ بقاع‌ مبارکه‌ ‌او‌ آنچه‌ ظاهر ‌شده‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌از‌ خیر و برکت‌ بسبب‌ سکنی‌ انبیاء و علماء ‌در‌ ‌آن‌ چه‌ منبت‌ تین‌ و زیتون‌ مهاجر ابراهیم‌ ‌است‌ و مولد عیسی‌ و منشأ ‌او‌ و طور محلی‌ ‌است‌ ‌که‌ مکان‌ مناجات‌ و منادات‌ موسی‌ کلیم‌ ‌است‌ و مکه‌ موضع‌ خانه‌ ‌که‌ سبب‌ هدایت‌ عالمیانست‌ و مولد حضرت‌ خاتم‌ النبیین‌ ‌است‌ و مبعث‌ ‌او‌ صلوات‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌، و ‌در‌ بحر الحقایق‌ مذکور ‌است‌ ‌که‌ بزبان‌ اشاره‌ قسم‌ ‌است‌ بشجره تینیه‌ قلبیه‌ ‌که‌ مثمر ثمر علوم‌ دینیه‌ ‌است‌ و بشجر زیتونه مبارکه سرّیه‌ ‌که‌ موجب‌ اضاءت‌ مصباح‌ دل‌ ‌است‌ و طور سینین‌ روح‌ معلی‌ ‌که‌ بتجلی‌ الهی‌ محلی‌ ‌است‌ و بلد امین‌ خفی‌«1» ‌که‌ محل‌ امن‌ و امانست‌ ‌از‌ هجوم‌ آفات‌ تعلقات‌ اکوان‌ و ‌بر‌ ‌هر‌ تقدیر جواب‌ قسم‌ ‌اینکه‌ ‌است‌: [ نظرات / امتیازها ]
4) (4)‌-‌ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ بدرستی‌ ‌که‌ آفریدیم‌ جنس‌ آدمی‌ ‌را‌ فِی‌ أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ‌در‌ نیکوترین‌ تعدیلی‌ و راست‌ کردنی‌ ‌در‌ شکل‌ و صورت‌ و تسویه اعضا«2» ‌یعنی‌ مخصوص‌ گردانیدیم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ میان‌ حیوانات‌ بانتصاب‌ قامت‌ و حسن‌ صورت‌ و اعتدال‌ مزاج‌ و کمال‌ نفس‌ و نطق‌ و تمیز و تدبیر و استجماع‌ خواص‌ مکونات‌ ‌ یا ‌ خلق‌ فرمودیم‌ ‌او‌ ‌را‌ مظهری‌ اتم‌ و اکمل‌ و محلی‌ اعم‌ و اشکل‌ ‌که‌ حامل‌ امانت‌ الهی‌ و منبع‌ فیض‌ نامتناهی‌ تواند ‌بود‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) (5)‌-‌ ثُم‌َّ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ بسبب‌ عدم‌ شکر نعمت‌ ‌او‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ خلقت‌ قویمه‌ سویه‌ و صورت‌ حسنه بهیه‌ ‌او‌ ‌را‌ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ باز گردانیدیم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ عاقبت‌ امر ‌او‌ بزیرین‌ همه‌ فروتران‌ ‌در‌ خلق‌ و ترکیب‌ بوجهی‌ ‌که‌ صورت‌ حسنه‌ ‌او‌ ‌را‌ باقبح‌ صورت‌ گردانیدیم‌ و خلقت‌ بهیه ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ سوء خلقت‌، مراد اصحاب‌ دوزخند ‌که‌ ‌در‌ آخرت‌ بصورت‌ منکر ‌در‌ خلقت‌ مستقبحه‌ مخلوق‌ گردند، ‌ یا ‌ باز گردانیدیم‌ ‌او‌ ‌را‌ بزیرین‌ترین‌ درکات‌ ‌یعنی‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ آخرین‌ درکه دوزخ‌ رد کردیم‌ ‌ یا ‌ باز گردانیم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ تقویم‌ و تحسین‌ باسفل‌ کسانی‌ ‌که‌ فروتراند ‌در‌ حسن‌ صورت‌ و شکل‌ ‌یعنی‌ تنکیس‌ ‌او‌ نمودیم‌ ‌در‌ خلقت‌ چون‌ تقوس‌ ظهر ‌بعد‌ ‌از‌ اعتدال‌ و انتصاب‌ و ابیضاض‌ شعر ‌بعد‌ ‌از‌ اسوداد و تشنن‌ جلد ‌بعد‌ ‌از‌ غضاضت‌ و بضاضت‌ و کلال‌ سمع‌ و بصر ‌بعد‌ ‌از‌ حدت‌ حس‌ ‌آن‌ و تغییر حواس‌ باطنه‌ و قوت‌ عاقله‌ ‌بعد‌ ‌از‌ شدت‌ إدراک‌ ‌آن‌ ‌یعنی‌ ‌او‌ ‌را‌ رسانیدیم‌ بسن‌ خرافت‌ ‌که‌ ارذل‌ عمر ‌است‌ و ‌در‌ ‌آن‌ هیچ‌ کاری‌ نتوان‌ کرد و کسی‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ سن‌ هیچ‌ مزدی‌ نباشد.

[ نظرات / امتیازها ]
6) ‌در‌ پیری‌ و ضعف‌ ‌با‌ آنکه‌ عمل‌ نمیکنند بهمان‌ دستور مزد ‌ایشان‌ ثابت‌ ‌است‌، و صاحب‌ کشاف‌ گفته‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ استثناء بنا ‌بر‌ تفسیر اول‌ و ثانی‌ متصل‌ ‌است‌ و ‌اینکه‌ ‌خود‌ ظاهر ‌است‌ و ‌بر‌ ثالث‌ منقطع‌ و معنی‌ اینکه‌ لکن‌ آنان‌ ‌که‌ صالحند ‌از‌ هرمی‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ ثواب‌ دایم‌ ‌غیر‌ منقطع‌ ‌است‌ ‌بر‌ طاعت‌ ‌خود‌ و صبر ‌بر‌ ابتلای‌ ‌خدا‌ ‌به‌ شیخوخت‌ و هرم‌ و ‌بر‌ مقاسات‌ مشاق‌ و قیام‌ بعبادت‌ و ‌بر‌ تخاذل‌ نهوض‌، و بنا ‌بر‌ قول‌ اخیر بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ معنی‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ آدمی‌ ‌را‌ رسانیدیم‌ بسن‌ خرافت‌ ‌که‌ ارذل‌ عمر ‌است‌ مگر آنان‌ ‌را‌ ‌که‌ عمل‌ صالح‌ کرده‌اند ‌هر‌ چند ‌در‌ سن‌ مستوغل‌ شوند خرافت‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ طاری‌ نشود بسبب‌ شرافت‌ ایمان‌، انس‌ ‌بن‌ مالک‌ ‌از‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ روایت‌ کرده‌ ‌که‌ اطفال‌ ‌تا‌ بحد بلوغ‌ نرسند ‌هر‌ خیر و طاعت‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ صادر شود ثواب‌ ‌آن‌ ‌را‌ بمادر و پدر کرامت‌ فرمایند گاهی‌ ‌که‌ ‌آن‌ بامر و نهی‌ مادر و پدر و تعلیم‌ ‌ایشان‌ ‌باشد‌ و ‌هر‌ گناه‌ ‌که‌ ‌ایشان‌ کنند ‌بر‌ ابوین‌ ننویسند و چون‌ بحد بلوغ‌ رسند ‌بر‌ ‌هر‌ کدام‌ دو فرشته‌ موکل‌ کنند ‌تا‌ حافظ ‌او‌ باشند و چون‌ چهل‌ سال‌ ‌در‌ اسلام‌ بگذرانند ‌از‌ سه‌ بلا ایمن‌ گردند جذام‌ و جنون‌ و برص‌ و چون‌ ‌به‌ پنجاه‌ رسند تخفیف‌ حسابشان‌ کنند، و چون‌ بشصت‌ رسند ‌او‌ ‌را‌ توفیق‌ توبه‌ دهند و چون‌ ‌به‌ هفتاد رسند اهل‌ آسمان‌ ‌او‌ ‌را‌ دوست‌ گیرند، و چون‌ ‌به‌ هشتاد رسند حسناتش‌ مضاعف‌ کنند و سیئاتش‌ محو نمایند، و چون‌ ‌به‌ نود رسند گناه‌ اول‌ عمر و آخر عمرش‌ بیامرزند و شفاعتش‌ ‌در‌ حق‌ اهل‌ بیت‌ قبول‌ کنند و ‌او‌ ‌را‌ (اسیر اللّه‌ ‌فی‌ ارضه‌) نام‌ نهند و چون‌ بار دل‌ عمر رسند حق‌ سبحانه‌ عملی‌ ‌که‌ ‌در‌ وقت‌ کمال‌ عقل‌ بجای‌ آوردندی‌ برنامه‌ ‌ایشان‌ بنویسد چنان‌ ‌که‌ فرموده‌ إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا ‌یعنی‌ الا آنان‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اند و عمل‌ صالح‌ کرده‌ ‌که‌ ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌در‌ سن‌ پیری‌ و ضعف‌ قوت‌ و خرافت‌ مزدی‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ منقطع‌ و ناقص‌ نگردانند بلکه‌ چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ وقت‌ جوانی‌ و قوت‌ کردی‌ همان‌ عمل‌ نویسند، ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ رضی‌ اللّه‌ عنه‌ مرویست‌ ‌که‌ مراد مؤمنان‌ قرآن‌ خوانند ‌که‌ چون‌ بنهایت‌ پیری‌ رسند قصور و فتور ‌در‌ عقل‌ ‌ایشان‌ پیدا شود و ‌در‌ آخرت‌ مزد ناکاسته‌ بدیشان‌ دهند ‌بر‌ طریق‌ جوانی‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌بر‌ سبیل‌ التفات‌ آدمی‌ ‌را‌ خطاب‌ میکند ‌که‌. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
1) ما انسان را در بهترین صورت آفریدیم
در آغاز این سوره نیز به چهار سوگند پر معنى برخورد مى کنیم که مقدمه براى بیان معنى پر اهمیتى است .
مى فرماید: قسم به تین ، و زیتون (و التین و الزیتون ).
((تین )) در لغت به معنى انجیر و زیتون همان زیتون معروف است ماده روغنى مفیدى از آن مى گیرند.در اینکه آیا منظور سوگند به همین دو میوه معروف است یا چیز دیگر؟ مفسران سخنان گوناگونى دارند.
در حالى که بعضى آن را اشاره به همان دو میوه معروف مى دانند که خواص غذائى و درمانى فوق العاده زیادى دارد، بعضى دیگر معتقدند که منظور از آن ، دو کوهى است که شهر دمشق و بیت المقدس بر آنها قرار گرفته ، چرا که این دو محل سرزمین قیام بسیارى از انبیاء و پیامبران بزرگ خدا است ، و این دو قسم با سوگندهاى سوم و چهارم که از سرزمینهاى مقدسى یاد مى کند هماهنگ است .
بعضى نیز گفته اند نامگذارى این دو کوه بنام تین و زیتون به خاطر این است که بر یکى از آنها درختان انجیر مى روید، و بر دیگرى درختان زیتون .
بعضى نیز تین را اشاره به دوران آدم دانسته اند، چرا که لباسى که آدم و حوا در بهشت پوشیدند از برگ درختان انجیر بود ، و زیتون را اشاره به دوران نوح مى دانند، زیرا در آخرین مراحل طوفان نوح کبوترى را رها کرد تا درباره پیدا شدن خشکى از زیر آب جستجو کند او با شاخه زیتونى بازگشت ، و نوح فهمید که طوفان پایان گرفته و خشکى از زیر آب ظاهر شده است (لذا شاخه زیتون رمز صلح و امنیت است ).
بعضى نیز تین را اشاره به مسجد نوح که بر کوه جودى بنا شد مى دانند
و زیتون را اشاره به بیت المقدس .
ولى ظاهر آیه در بدو نظر همان دو میوه معروف است ، اما با توجه به سوگندهاى بعد مناسب دو کوه یا دو مرکز مقدس و مورد احترام مى باشد.
لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که خداوند از میان شهرها چهار شهر را برگزید، و در باره آنها فرمود: و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین : تین مدینه است و زیتون بیت المقدس و طور سینین کوفه و هذا البلد الامین مکه است . <3>
و هر گاه این دو قسم (تین و زیتون ) را بر معنى ابتدائى آنها حمل کنیم یعنى انجیر و زیتون معروف ، باز سوگند پر معنائى است زیرا:
انجیر داراى ارزش غذائى فراوانى است و لقمهاى است مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.
غذا شناسان مى گویند:
از انجیر مى توان بعنوان قند طبیعى جهت کودکان استفاده نمود، ورزشکاران و آنها که گرفتار ضعف و پیرى اند مى توانند از انجیر براى تغذیه خود استفاده کنند.
مى گویند افلاطون به قدرى انجیر را دوست مى داشت که بعضى آن را دوست فیلسوفان نامیده اند، و سقراط انجیر را جذب کننده مواد نافع و دفع
کننده مضار مى دانسته .
((جالینوس )) رژیم مخصوصى از انجیر براى پهلوانان تنظیم کرده بود، به پهلوانان روم و یونان قدیم نیز انجیر داده مى شد.
دانشمندان غذاشناس مى گویند انجیر سرشار است از ویتاءمین هاى مختلف و قند، و در بسیارى از بیماریها از آن به عنوان یک دارو مى توان استفاده کرد، مخصوصا هر گاه انجیر و عسل را به طور مساوى مخلوط کنند براى زخم معده بسیار مفید است ، خوردن انجیر خشک فکر را تقویت مى کند، خلاصه به علت وجود عناصر معدنى در انجیر که سبب تعادل قواى بدن و خون مى گردد انجیر را غذاى هر سن و شرائطى معرفى کرده اند.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) آمده است التین یذهب بالبخر و یشد الفم و العظم ، و ینبت الشعر، و یذهب بالداء و لا یحتاج معه الى دواء و قال (علیه السلام ): التین اشبه شى ء بنبات الجنة :
انجیر بوى دهان را مى برد ، لثه ها و استخوانها را محکم مى کند، مو را مى رویاند درد را برطرف مى سازد، و با وجود آن نیاز به دارو نیست ، و نیز فرمود انجیر شبیه ترین اشیاء به میوه بهشتى است . <5> <6>
و اما در باره زیتون غذاشناسان و دانشمندان بزرگى که سالیان دراز از عمر خود را در راه مطالعه خواص گوناگون میوه ها صرف کرده اند براى زیتون و روغن آن اهمیت فوق العادهاى قائلند، و معتقدند کسانى که مى خواهند همواره سالم باشند باید از این اکسیر حیاتى استفاده کند.
روغن زیتون دوست صمیمى کبد آدمى ، و براى رفع عوارض ‍ کلیه ها
و سنگهاى صفراوى ، و قولنجهاى کلیوى ، و کبدى ، و رفع یبوست بسیار مؤ ثر است .
به همین دلیل از درخت زیتون به عنوان شجره مبارکه در قرآن مجید یاد شده است .
روغن زیتون نیز سرشار از انواع ویتاءمین ها است و داراى فسفور و گوگرد و کلسیوم و آهن و پتاسیوم و منگنز است .
مرهمهائى را که از روغن زیتون و سیر تهیه مى شود براى انواع دردهاى رماتیسمى مفید دانسته اند، سنگهاى کیسه صفرا وسیله خوردن روغن زیتون از بین مى روند. <7>
در خبرى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى خوانیم : ما افقر بیت یاتدمون بالخل و الزیت و ذلک ادام الانبیاء: خانه اى که در آن از سرکه و روغن زیتون به عنوان نان خورش استفاده مى کنند هرگز خالى از طعام نمى شود، و این غذاى پیامبران است . <8>
و در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) آمده است : نعم الطعام الزیت : یطیب النکهة ، و یذهب بالبلغم ، و یصفى اللون ، و یشد العصب ، و یذهب بالوصب ، و یطفى ء الغضب : روغن زیتون غذاى خوبى است ، دهان را خشبو، و بلغم را برطرف مى سازد، رنگ صورت را صفا و طراوت مى بخشد، اعصاب را تقویت کرده ، بیمارى و درد و ضعف را از میان مى برد و آتش خشم را فرو مى نشاند. <9> این بحث را با حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پایان مى دهیم ، فرمود:
کلوا الزیت و ادهنوا به فانه من شجرة مبارکة : روغن زیتون را بخورید و بدن را با آن چرب کنید که از درخت مبارکى است . [ نظرات / امتیازها ]
2) و سوگند به طور سینین (و طور سینین ). <2>
منظور از ((طور سینین )) ظاهرا همان طور سیناء است که مفسران آن را اشاره به کوه طور معروف که در صحراى سیناء است دانسته اند، و در آنجا درختان پر بار زیتون وجود دارد.
سینا را به معنى کوه پر برکت ، یا پر درخت ، یا زیبا، مى دانند، و همان کوهى است که موسى به هنگام مناجات به آنجا مى رفت .
بعضى نیز آن را کوهى در نزدیک کوفه و سرزمین نجف دانسته اند.
بعضى تصریح کرده اند که سینین و سیناء یکى است و معناى آن پر برکت است . [ نظرات / امتیازها ]
3) و سوگند به این شهر امن و امان (و هذا البلد الامین ).
و اما ((هذا البلد الامین )) مسلما اشاره به سرزمین مکه است سرزمینى که حتى در عصر جاهلیت به عنوان منطقه اءمن و حرم خدا شمرده مى شد، و کسى در آنجا حق تعرض به دیگرى نداشت ، حتى مجرمان و قاتلان وقتى به آن
سرزمین مى رسیدند در امنیت بودند.
این سرزمین در اسلام اهمیت فوق العادهاى دارد، حیوانات و درختان و پرندگان او، تا چه رسد به انسانها، از امنیت خاصى باید در آنجا برخوردار باشند. [ نظرات / امتیازها ]
4) بعد از ذکر این قسمهاى پر محتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته چنین مى فرماید: مسلما ما انسان را در بهترین شکل و نظام آفریدیم (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم ).
((تقویم )) به معنى در آوردن چیزى به صورت مناسب ، و نظام معتدل و کیفیت شایسته است ، و گستردگى مفهوم آن اشاره به این است که خداوند انسان را از هر نظر موزون و شایسته آفرید، هم از نظر جسمى ، و هم از نظر روحى و عقلى ، چرا که هر گونه استعدادى را در وجود او قرار داده ، و او را براى پیمودن قوس صعودى بسیار عظیمى آماده ساخته ، و با اینکه انسان جرم صغیرى است ، ((عالم کبیر)) را در او جا داده و آنقدر شایستگیها به او بخشیده که لایق خلعت و لقد کرمنا بنى آدم ما فرزندان آدم را کرامت و عظمت بخشیدیم (سوره اسراء آیه 70) شده است همان انسانى که بعد از اتمام خلقتش مى فرماید: فتبارک الله احسن الخالقین پس بزرگ و پر برکت است خدائى که بهترین خلق کنندگان است ! [ نظرات / امتیازها ]
5) ولى همین انسان با تمام این امتیازات اگر از مسیر حق منحرف گردد چنان سقوط مى کند که به ((اسفل السافلین )) کشیده مى شود، لذا در آیه بعد مى فرماید سپس ما او را بپائینترین مراحل باز گرداندیم (ثم رددناه اسفل سافلین ).
مى گویند همیشه در کنار کوه هاى بلند دره هاى بسیار عمیق وجود دارد، و در برابر آن قوس صعودى تکامل انسان ، قوس نزولى وحشتناکى دیده مى شود، چرا چنین نباشد در حالى که موجودى است مملو از استعدادهاى سرشار که اگر در طریق صلاح از آن استفاده کند بر بالاترین قله افتخار قرار مى گیرد، و اگر این همه هوش و استعداد را در طریق فساد به کار اندازد بزرگترین مفسده را مى آفریند و طبیعى است که به اسفل السافلین کشیده شود. [ نظرات / امتیازها ]
6) ولى در آیه بعد مى افزاید: مگر کسانى که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند که براى آنها پاداشى است قطع نشدنى (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون ).
((ممنون )) از ماده من در اینجا به معنى قطع یا نقص است ، بنابراین غیر ممنون اشاره به پاداشى دائمى و خالى از هر گونه نقص است ، و بعضى گفته اند منظور خالى از منت بودن است اما معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
بعضى جمله ثم رددناه اسفل سافلین را به معنى ضعف و ناتوانى و کم هوشى فوق العاده دوران پیرى تفسیر کرده اند، ولى در این صورت با استثناء آیه بعد سازگار نیست ، بنابراین با توجه به مجموع آیات قبل و بعد همان تفسیر اول درست به نظر مى رسد. [ نظرات / امتیازها ]
7) در آیه بعد این انسان ناسپاس و بى اعتنا به دلائل و نشانه هاى معاد را مخاطب ساخته ، مى گوید: چه چیز سبب مى شود که تو بعد از این همه دلائل روز جزا را تکذیب کنى ؟! (فما یکذبک بعد بالدین ).
ساختمان وجود تو از یکسو، و ساختمان این جهان پهناور از سوى دیگر، نشان مى دهد که زندگى چند روزه دنیا نمى تواند هدف نهائى آفرینش تو و این
عالم بزرگ باشد.
اینها همه مقدمه اى است براى جهانى وسیعتر و کاملتر، و به تعبیر قرآن نشاه اولى خود خبر از نشاه اخرى مى دهد، چرا انسان متذکر نمى شود (و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذکرون ) (واقعه 62). <11>
عالم گیاهان پیوسته و در هر سال منظره مرگ و حیات مجدد را در برابر چشم انسان مجسم مى سازند، و آفرینشهاى پى در پى دوران جنینى هر کدام معاد و حیات مجددى محسوب مى شود با این همه چگونه این انسان روز جزا را انکار مى کند؟
از آنچه گفتیم روشن مى شود که مخاطب در این آیه نوع انسان است ، و این احتمال که مخاطب شخص پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) باشد و منظور این است که با وجود دلائل معاد چه کسى یا چه چیزى مى تواند تو را تکذیب کند بعید به نظر مى رسد.
و نیز روشن شد که منظور از ((دین )) در اینجا آئین و شریعت نیست بلکه همان جزا و روز جزا است ، آیه بعد نیز گواه بر این معنى است . [ نظرات / امتیازها ]
8) چنانکه مى فرماید: آیا خداوند بهترین حکم کنندگان و داوران نیست ؟! (الیس الله باحکم الحاکمین ).
و اگر دین را به معنى کل شریعت و آئین بگیریم معنى این آیه چنین مى شود: آیا خداوند احکام و فرمانهایش از همه حکیمانه تر و متقن تر نیست ؟ یا اینکه آفرینش پروردگار در مورد انسان از هر نظر آمیخته با حکمت و علم و تدبیر است . ولى چنانکه گفتیم معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در حدیثى آمده است موقعى که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سوره و التین را تلاوت مى فرمود وقتى به آیه ((الیس الله باحکم الحاکمین )) مى رسید، مى فرمود: بلى و انا على ذلک من الشاهدین : ((آرى خداوند احکم الحاکمین است و من بر این امر گواهم )). <12>
خداوندا! ما نیز گواهى مى دهیم که تو احکم الحاکمینى .
پروردگارا! خلقت ما را در بهترین صورت قرار داده اى ، توفیقى مرحمت کن تا عمل و اخلاق ما نیز در بهترین صورت باشد.
بارالها! پیمودن راه ایمان و عمل صالح جز به لطف تو میسر نیست ، ما را در این راه مشمول الطافت فرما.
آمین یا رب العالمین [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرآسان
1) وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ

بعضی‌ ‌از‌ مفسرین‌ ‌در‌ باره معنای‌ کلمه (تین‌ و زیتون‌) اقوالی‌ دارند ‌که‌ بیش‌ ‌از‌ احتمال‌ نیست‌. و چون‌ قرینه‌ای‌ ‌در‌ کار نیست‌ ‌که‌ بتوان‌ ‌از‌ معنای‌ ظاهر ‌آیه‌ صرف‌ نظر کرد لذا معنای‌ ظاهری‌ ‌آیه‌ ‌بر‌ معانی‌ احتمالی‌ دیگر ‌آن‌ مقدم‌ ‌است‌. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ انجیر و زیتونی‌ ‌که‌ مشهور و معروفند.

بعید نیست‌ ‌که‌ انسان‌ بگوید: مگر انجیر و زیتون‌ چه‌ اهمیت‌ و چه‌ خصوصیتی‌ دارند ‌که‌ ‌خدا‌ ‌به‌ ‌آنها‌ سوگند یاد کرده‌ ‌است‌! ‌در‌ پاسخ‌ ‌اینکه‌ اشکال‌ میگوئیم‌:

‌اگر‌ ‌آن‌ اشیائی‌ ‌را‌ ‌که‌ قرآن‌ ‌به‌ ‌آنها‌ سوگند یاد نموده‌ مورد بررسی‌ قرار دهیم‌ میبینیم‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ ‌آنها‌ دارای‌ فوائدی‌ هستند ‌که‌ ‌اینکه‌ عالم‌ و اهل‌ ‌آن‌ بنحوی‌ ‌از‌ انحاء ‌از‌ ‌آنها‌ بهره‌مند و برخوردار میباشند. و تردیدی‌ نیست‌ ‌که‌ انجیر و زیتون‌ نیز دارای‌ ده‌ها فائده‌ هستند. چنانکه‌ مختصری‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بعدا خواهیم‌ خواند ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ انجیر و زیتون‌. جواب‌ ‌اینکه‌ سوگند ‌در‌ آیه‌-‌ 4‌-‌ خواهد آمد. [ نظرات / امتیازها ]
2) 2‌-‌ وَ طُورِ سِینِین‌َ‌-‌ منظور ‌از‌ طور سینین‌ چنانکه‌ ‌در‌ تفسیر المیزان‌ میگوید همان‌ کوهی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌با‌ حضرت‌ موسی‌ تکلم‌ کرد. ‌آن‌ کوه‌ ‌را‌ طور سیناء ‌هم‌ میگویند. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ طور ‌یعنی‌ کوه‌ سیناء، جواب‌ ‌اینکه‌ سوگند ‌در‌ آیه‌-‌ 4‌-‌ خواهد آمد‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ

منظور ‌از‌ بلد امین‌: مکه معظمه‌ ‌است‌. کلمه امین‌ بنا بقولی‌ ‌به‌ معنای‌ اسم‌ مفعول‌، ‌یعنی‌ مأمون‌ ‌فیه‌ ‌است‌. ‌یعنی‌ ‌هر‌ کسی‌ ‌که‌ خارج‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ بلد امین‌ ‌هر‌ نوع‌ جنایتی‌ کرده‌ ‌باشد‌ هرگاه‌ داخل‌ و پناهنده ‌به‌ ‌آن‌ شود مادامی‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ خارج‌ نشده‌ ‌باشد‌ ‌در‌ امان‌ خواهد ‌بود‌. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ مکه معظمه‌ ‌که‌ ‌ما انسان‌ ‌را‌ ‌با‌ معتدل‌ترین‌ اندام‌ آفریدیم‌‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
4) 4‌-‌ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی‌ أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ‌-‌ ‌اینکه‌ آیه شریفه‌ جواب‌ سوگندهائی‌ میباشد ‌که‌ ‌در‌ آیات‌ قبل‌ یاد ‌شده‌ ‌است‌. معنی‌ کلمه احسن‌ تقویم‌ ‌اینکه‌ ‌است‌: ‌یعنی‌ بهترین‌ و نیکوترین‌ تعادل‌ و تناسب‌ و قوامی‌ ‌که‌ ‌در‌ اندام‌ و حواس‌ ظاهری‌ و باطنی‌ ‌هر‌ انسان‌ بکار رفته‌ ‌است‌.

‌پس‌ انسانی‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌هر‌ نظر دارای‌ بهترین‌ تعادل‌ و تناسب‌ جسمی‌ میباشد نباید ‌از‌ طریق‌ حق‌ و عدالت‌ منحرف‌ شود. بلکه‌ میبایستی‌: پویا و جویای‌ طریق‌ حق‌ و عدالت‌ ‌باشد‌. و چنانچه‌ منحرف‌ شود بدیهی‌ ‌است‌ ‌که‌ خودش‌ خواهان‌ انحراف‌ بوده‌، نه‌ اینکه‌ نقصی‌ ‌در‌ خلقت‌ وی‌ وجود داشته‌ ‌باشد‌‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
5) ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ

ضمیر کلمه (رَدَدناه‌ُ) ‌به‌ کلمه انسان‌ برمیگردد ‌که‌ ‌در‌ آیه قبل‌ ‌است‌. ‌از‌ استثنائی‌ ‌که‌ ‌در‌ آیه ‌بعد‌ خواهد آمد بخوبی‌ استفاده‌ میشود ‌که‌ منظور ‌از‌ کلمه اسفل‌ سافلین‌: پائین‌ترین‌ طبقات‌ دوزخ‌ ‌است‌. زیرا ‌غیر‌ مؤمن‌ ‌از‌ عذاب‌ نجات‌ نخواهد یافت‌. چون‌ کلمه (الإِنسان‌َ) ‌که‌ ‌در‌ آیه قبل‌ میباشد‌برای‌ جنس‌ و عموم‌ انسان‌ها بکار رفته‌ ‌است‌ لذا میتوان‌ ‌گفت‌: جنس‌ و عموم‌ انسان‌ها بعلت‌ گناه‌ و خطاهای‌ ‌خود‌ ‌به‌ سوی‌ اسفل‌ سافلین‌ خواهند رفت‌. مگر ‌آن‌ افرادی‌ ‌که‌ ‌در‌ آیه ‌بعد‌، ‌از‌ ‌اینکه‌ قاعده‌ و ضابطه‌ مستثنا شده‌اند. مضمون‌ و معنای‌ آیه مورد بحث‌ نظیر آیه‌-‌ 1 و 2 و 3‌-‌ سوره: عصر ‌است‌ ‌که‌ میفرماید: وَ العَصرِ‌-‌ إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَفِی‌ خُسرٍ‌-‌ إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ. ‌إلی‌ آخره‌‌-‌ ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ عصر و زمان‌ ‌که‌ جنس‌ انسان‌ها ‌در‌ وادی‌ خسران‌ و زیانند. مگر ‌آن‌ افراد ‌که‌ ایمان‌ آورند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
6) 6‌-‌ إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَلَهُم‌ أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ‌-‌ کلمه (غَیرُ مَمنُون‌ٍ) ‌به‌ معنای‌ ‌غیر‌ مقطوع‌ ‌است‌. ‌یعنی‌ کسی‌ ‌از‌ عذاب‌ اسفل‌ سافلین‌ ‌که‌ معنایش‌ گفته‌ شد نجات‌ پیدا نمیکند مگر ‌آن‌ افرادی‌ ‌که‌ اولا ایمان‌ آورده‌ و ثانیا اعمال‌ صالح‌ انجام‌ داده‌ باشند‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
7) فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ

کلمه (یُکَذِّبُک‌َ) خطاب‌ ‌به‌ انسان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آیه‌-‌ 4‌-‌ میباشد. ‌یعنی‌ ای‌ انسانی‌ ‌که‌ پاداش‌ و کیفر روز رستاخیز ‌را‌ تکذیب‌ کرده‌ و میکنی‌؟ ‌بعد‌ ‌از‌ اینکه‌ ‌ما تو ‌را‌ ‌با‌ تعادل‌ و تناسبی‌ بی‌نظیر آفریدیم‌ آیا دلیل‌ و برهان‌ قابل‌ قبولی‌ داری‌ ‌که‌ تو ‌را‌ ‌به‌ تکذیب‌ کیفر خطاکاران‌ و تبهکاران‌ و پاداش‌ نیکرفتاران‌ وادار نماید! [ نظرات / امتیازها ]
8) ‌-‌ أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ‌-‌ گرچه‌ ‌خدا‌ میداند، ولی‌ شاید بتوان‌ ‌گفت‌: کلمه حکم‌ بضم‌ حاء ‌که‌ کلمه احکم‌‌-‌ الحاکمین‌ ‌از‌ ‌آن‌ مشتق‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌به‌ معنای‌ داوری‌ و قضاوت‌ ‌باشد‌. ‌یعنی‌ آیا نه‌ چنین‌ ‌است‌ ‌که‌ خدای‌ علیم‌ ‌از‌ نظر قضاوت‌ و داوری‌ بهترین‌ و عادلترین‌ قضاوت‌ کنندگان‌ میباشد. و خدائی‌ ‌که‌ اینطور ‌باشد‌ آیا نباید ‌هر‌ کسی‌ ‌را‌ طبق‌ رفتار و کردارش‌ جزاء دهد. آیا نه‌ چنین‌ ‌است‌ ‌که‌: فَمَن‌ یَعمَل‌ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ‌-‌ وَ مَن‌ یَعمَل‌ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ‌-‌ ‌یعنی‌ ‌هر‌ کسی‌ ‌که‌ بقدر ذرّة المثقالی‌ عمل‌ خیر انجام‌ دهد پاداش‌ آنرا خواهد دید‌-‌ و ‌هر‌ کسی‌ ‌که‌ بقدر ذرّة المثقالی‌ عمل‌ شر انجام‌ دهد کیفر آنرا خواهد دید‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
1) [1] و ‌اینکه‌ سوره‌ ‌با‌ سوگندی‌ آغاز می‌شود ‌که‌ شایسته چارچوب‌ بودن‌ ‌برای‌ ‌اینکه‌ بصیرت‌ ‌است‌. ‌پس‌ تین‌ و زیتون‌ چیست‌!

«وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ‌-‌ سوگند ‌به‌ انجیر و زیتون‌، (‌ یا ‌ ‌به‌ دو کوه‌ دارای‌ ‌اینکه‌ دو نام‌).»

تمایز میوه‌ ‌از‌ دیگر انواع‌ غذا و خوراک‌ آسانی‌ خوردن‌ ‌آن‌ بدون‌ لزوم‌ پرداختن‌ ‌به‌ کاری‌ ‌برای‌ آماده‌ کردن‌ ‌آن‌ ‌است‌: گوشت‌ ‌را‌، مثلا، نمی‌توان‌ خام‌ خورد، و دانه‌ها ‌را‌ باید ‌برای‌ خوردن‌ ‌به‌ صورت‌ دیگری‌ درآورد و کاری‌ درباره ‌آنها‌ انجام‌ داد، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ انگور بدون‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ عملی‌ ‌در‌ روی‌ ‌آن‌ انجام‌ بگیرد، چیده‌ و خورده‌ می‌شود. بعضی‌ ‌از‌ گونه‌های‌ طعام‌ ‌را‌ می‌توان‌ ذخیره‌ کرد، و ‌برای‌ آدمی‌ متضمن‌ فوایدی‌ ‌است‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ انواعی‌ ‌از‌ میوه‌، علاوه‌ ‌بر‌ وجوه‌ تمایزی‌ ‌که‌ ‌به‌ عنوان‌ میوه‌ دارد، ممیزات‌ خوراکی‌ نیز دارد، و ‌آنها‌ ‌را‌ می‌توان‌ ذخیره‌ کرد و مشتمل‌ ‌بر‌ مواد ضروری‌ بدن‌ ‌است‌، و ‌از‌ ‌اینکه‌ جمله‌ ‌است‌ انجیر ‌که‌ خوردن‌ ‌آن‌ آسان‌ ‌است‌ و گویی‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ اندازه دهان‌ ساخته‌اند و مزه پاکیزه‌ای‌ همراه‌ ‌با‌ فواید بزرگ‌ دارد، و ‌آن‌ ‌را‌ می‌توان‌ ‌برای‌ مصرف‌ کردن‌ ‌در‌ هنگام‌ ضرورت‌ خشک‌ کرد، و ‌از‌ ‌رسول‌ اللّه‌‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ روایت‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌گفت‌: «‌اگر‌ می‌خواستم‌ ‌از‌ میوه‌ای‌ سخن‌ بگویم‌ ‌که‌ ‌از‌ بهشت‌ فرود آمده‌ ‌است‌، می‌گفتم‌ همین‌ میوه‌ ‌است‌ ‌که‌ جویدن‌ لازم‌ ندارد، ‌آن‌ ‌را‌ بخورید ‌که‌ بواسیر ‌را‌ ‌از‌ میان‌ می‌برد و ‌برای‌ درمان‌ نقرس‌ سودمند‌است‌».«1»

نیز چنین‌ ‌است‌ میوه زیتون‌ ‌که‌ بزرگترین‌ فایده‌ ‌را‌ ‌برای‌ تن‌ آدمی‌ دارد، و روغن‌ ‌آن‌ روغن‌ نادری‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ بدن‌ هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند، و ‌در‌ حدیث‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ پیغمبر‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌: «زیتون‌ بخورید و ‌از‌ روغن‌ ‌آن‌ بهره‌مند شوید ‌که‌ ‌از‌ درخت‌ مبارک‌ ‌است‌».«2» [ نظرات / امتیازها ]
2) [2] ‌که‌ ‌آن‌ درخت‌ ‌در‌ پناه‌ کوه‌ پر درختی‌ ‌که‌ ‌با‌ فواید و منظر و پشتیبانی‌ ‌خود‌ زندگی‌ ‌را‌ شیرین‌ می‌سازد، قرار گرفته‌ ‌است‌، و ‌به‌ همین‌ جهت‌ ‌پس‌ ‌از‌ یاد کرد ‌از‌ خوراک‌ انسان‌، پروردگار ‌ما ‌از‌ کوه‌ طور یاد کرده‌ و گفته‌ ‌است‌:

«وَ طُورِ سِینِین‌َ‌-‌ و سوگند ‌به‌ طور سینین‌.»

گفته‌اند ‌که‌ سینین‌ ‌در‌ لغت‌ سریانی‌ ‌به‌ معنی‌ نیکو و زیباست‌، و ‌به‌ قولی‌:

‌هر‌ کوه‌ پر درخت‌ میوه‌ ‌به‌ نام‌ سینین‌ خوانده‌ می‌شود،«3» و ‌اینکه‌ گفته مقاتل‌ و کلبی‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
3) [3] و ‌هر‌ جا بوده‌ ‌باشد‌، صورت‌ ‌آیه‌ ‌با‌ سوگند خوردن‌ ‌به‌ تین‌ و زیتون‌ ‌از‌ یک‌ سو، و ‌با‌ شهر ایمن‌ ‌از‌ سوی‌ دیگر هماهنگی‌ دارد، ‌که‌ خداوند متعال‌ گفته‌ ‌است‌:

«وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ‌-‌ و ‌اینکه‌ شهر آسوده‌ و ایمن‌.»

چه‌ ریشه‌های‌ مدنیّت‌ آدمی‌ سه‌ چیز ‌است‌: خوراک‌ و زمین‌ و صلح‌ و سلام‌.

‌پس‌ چون‌ تین‌ و زیتون‌ مثالی‌ ‌برای‌ بهترین‌ خوراک‌، و طور سنین‌ بهترین‌ نمونه نیکوترین‌ و پربرکت‌ترین‌ زمینها ‌باشد‌، بلد الامین‌ الگوی‌ بهترین‌ سرزمینها خواهد ‌بود‌ ‌که‌ سرزمین‌ امنیّت‌ و صلح‌ و صفا ‌است‌، و ‌اینکه‌ چارچوب‌ متناسب‌ ‌با‌ محور سوره‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آفرینش‌ آدمی‌ ‌با‌ بهترین‌ تقویم‌ و استقامت‌ تجسم‌ یافته‌ ‌است‌، بدان‌ جهت‌ ‌که‌ تسخیر زندگی‌ ‌برای‌ ‌او‌، و آماده‌ کردن‌ طعام‌ و زمین‌ و فراهم‌ آوردن‌ امن‌ و امان‌، و ‌در‌ نتیجه‌ ایجاد وسایل‌ تمدن‌ ‌برای‌ ‌او‌، بعضی‌ ‌از‌ جنبه‌های‌ نیکویی‌ ساختار ‌برای‌ انسان‌ وزیبایی‌ و کمال‌ بخشش‌ پروردگار نسبت‌ ‌به‌ ‌او‌ خواهد ‌بود‌.

‌برای‌ ‌اینکه‌ کلمات‌ تفسیرهای‌ دیگری‌ نیز وجود دارد ‌که‌ منافی‌ ‌با‌ وسعت‌ کلمات‌ قرآن‌ و مرزهای‌ متعدد ‌آنها‌ نیست‌، چنان‌ ‌که‌ گفته‌اند: بلد الامین‌ مکه‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند ‌آن‌ ‌را‌ شرف‌ و بزرگی‌ بخشیده‌، و طور سینین‌ جایی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ جا موسی‌‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ ‌با‌ ‌خدا‌ تکلم‌ کرده‌ ‌است‌، و اما تین‌ ‌را‌ بیت‌ المقدس‌ ‌ یا ‌ مسجد الحرام‌ ‌ یا ‌ مسجد دمشق‌ دانسته‌اند، و زیتون‌ ‌را‌ کوهی‌ ‌که‌ بیت‌ المقدس‌ ‌بر‌ ‌آن‌ بنا ‌شده‌ ‌است‌، ‌ یا ‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ محل‌ فرود آمدن‌ کشتی‌ نوح‌ ‌در‌ کوه‌ جودی‌ بوده‌ ‌است‌.

‌در‌ روایتی‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ پیامبر‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌:

«خداوند تبارک‌ و ‌تعالی‌ ‌از‌ ‌هر‌ چیز چهار برگزیده‌ ‌است‌ ... و ‌از‌ شهرها و سرزمینها چهار: ‌پس‌ ‌گفت‌: وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ وَ طُورِ سِینِین‌َ وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ و تین‌ مدینه‌ ‌است‌، و زیتون‌ بیت‌ المقدس‌، و طور سینین‌ کوفه‌، و ‌هذا‌ البلد مکة».«4»

[4] سوگند ‌به‌ ‌آن‌ دیار مقدس‌. و سوگند ‌به‌ ‌آن‌ نعمتها ‌که‌ تمدن‌ بشر ‌را‌ می‌سازد، ‌که‌ انسان‌ ‌به‌ نیکوترین‌ وضع‌ و ساختمان‌ و استقامت‌ آفریده‌ ‌شده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
4) «لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی‌ أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ‌-‌ ‌هر‌ آینه‌ آفریدیم‌ انسان‌ ‌را‌ ‌در‌ بهترین‌ قوام‌ و استقامت‌.»

قدرت‌ ‌خدا‌ ‌در‌ ساختن‌ جسد آدمی‌، ‌از‌ استقامت‌ قامت‌ آدمی‌ ‌تا‌ سلسله اعصاب‌ و قدرتهای‌ مخ‌ و نرمی‌ جسم‌ و توانایی‌ سازگاری‌ ‌آن‌ ‌با‌ اوضاع‌ و احوال‌ گوناگون‌ ‌او‌ تجلّی‌ پیدا می‌کند و ‌اینکه‌ همه‌ دلیل‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند متعال‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌برای‌ اجرای‌ نقشی‌ بزرگتر ‌از‌ نقش‌ زندگی‌ و سازندگی‌ آفریده‌ ‌است‌، تنها یک‌ فرد ‌در‌ حال‌ رشد و تکامل‌ نیست‌، بلکه‌ آفریده‌ای‌ مکرم‌ و بزرگوار ‌است‌ ‌که‌ خداوند متعال‌ موجودات‌ زنده‌ و گیاهان‌ و طبیعت‌ ‌را‌ مسخّر ‌او‌ ساخته‌، و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ نقش‌ حقیقی‌ ‌او‌ ‌در‌ جسم‌ وی‌ نیست‌ بلکه‌ ‌در‌ روح‌ ‌او‌ جای‌ دارد، و ‌در‌ ‌اینکه‌ درخشش‌ مبارک‌ نور مشیتی‌ ‌است‌ ‌که‌ تنها ‌به‌ انسان‌ بخشیده‌ ‌شده‌، و ‌در‌ ‌اینکه‌ پاره نور خرد و دانش‌ و شناختی‌ جای‌
دارد ‌که‌ انسان‌ ‌در‌ میان‌ دیگر آفریدگان‌ ‌به‌ ‌آن‌ ممتاز ‌شده‌ ‌است‌.

‌اینکه‌ معنی‌ چیزی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ سیاق‌ سوره‌ سازگار ‌است‌، و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ قوام‌ نیکویی‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌به‌ آدمی‌ عنایت‌ فرموده‌، تنها تقویم‌ جسد ‌او‌ نیست‌، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ تقویم‌ مقدمه‌ ‌برای‌ چیزی‌ مهمتر ‌است‌ ‌که‌ همان‌ قوام‌ روان‌ ‌او‌ ‌است‌، و بدان‌ روی‌ ‌که‌ مؤمن‌ و کافر ‌در‌ ‌آن‌ ‌با‌ یکدیگر شریکند، دیگر باز گرداندن‌ کفار ‌به‌ تنهایی‌ ‌به‌ اسفل‌ سافلین‌ معنایی‌ ندارد.

انسان‌ ‌برای‌ ‌آن‌ آفریده‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌که‌ مهمان‌ پروردگار خویش‌ ‌در‌ باغهای‌ جاودانی‌ بوده‌ ‌باشد‌، و ‌بر‌ نشیمنگاه‌ راستین‌ ‌در‌ نزد ملیک‌ و مالکی‌ مقتدر بنشیند، و همچون‌ پروردگار بزرگ‌ ‌خود‌ ‌به‌ چیزی‌ بگوید: باش‌، ‌پس‌ بباشد، و ‌در‌ خط ‌آن‌ انسانی‌ قرار گیرد ‌که‌ ‌به‌ سوی‌ پروردگار ‌خود‌ عروج‌ می‌کند و ‌با‌ ‌آن‌ فاصله‌ای‌ همچون‌ فاصله دو کمان‌ ‌ یا ‌ کمتر پیدا کند (قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی‌). [ نظرات / امتیازها ]
5) [5] ولی‌ ‌اینکه‌ فرصت‌ مبارک‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ عنایت‌ ‌شده‌، چون‌ مورد استفاده‌ قرار نگیرد، کاملا ‌بر‌ عکس‌ می‌شود، و شخص‌ همچون‌ بالا رونده ‌از‌ کوه‌ بزرگی‌ خواهد ‌بود‌ ‌که‌ چون‌ قدمش‌ بلغزد و ‌به‌ ژرفنای‌ دره‌ سرازیر می‌شود.

«ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ‌-‌ سپس‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پست‌ترین‌ پستیها بازگرداندیم‌.»

‌به‌ کجا! ‌به‌ جهنم‌ ‌که‌ بد جای‌ بازگشتنی‌ ‌است‌، و ‌در‌ ‌آن‌ جا آرزوی‌ ‌آن‌ می‌کند ‌که‌ کاش‌ خاک‌ می‌بود.

[6] حال‌ ‌که‌ آدمی‌ ‌با‌ نیکوترین‌ اندازه‌ آفریده‌ ‌شده‌، آیا روا ‌است‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ واگذارد ‌که‌ قضا و قدر ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌هر‌ جا ‌که‌ می‌خواهد ببرد! هرگز؟ ... چه‌ ‌اینکه‌ ‌به‌ پست‌ترین‌ پستیها می‌انجامد، و ناگزیر باید فهم‌ و فعالیت‌ وجود داشته‌ ‌باشد‌ ‌تا‌ شخص‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ درک‌ اسفل‌ سقوط نکند، و مثل‌ ‌او‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ باره‌ همچون‌ مثل‌ کسی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ قله کوهی‌ بسیار بلند قرار گرفته‌ ‌است‌ و ناگهان‌ گرفتار طوفان‌ باد شدیدی‌ می‌شود ‌که‌ ‌اگر‌ تمام‌ هوش‌ و اراده‌ و نیروی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ کار نگیرد، ‌به‌ عمق‌ دره‌ فرو خواهد افتاد.
چنین‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند متعال‌ ‌به‌ دنبال‌ ‌آیه‌ فقط کسانی‌ ‌را‌ مستثنی‌ کرده‌ ‌است‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و ‌به‌ انجام‌ دادن‌ کارهای‌ نیکو پرداخته‌اند، و اینان‌ کسانی‌ هستند ‌که‌ ‌در‌ قله‌ای‌ ‌که‌ خداوند ‌ایشان‌ ‌را‌ قرار داده‌ ‌است‌ باقی‌ خواهند ماند. [ نظرات / امتیازها ]
6) «إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَلَهُم‌ أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ‌-‌ مگر کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آوردند و کارهای‌ نیکو و شایسته‌ کردند ‌که‌ بی‌منّتی‌ مزد ‌خود‌ ‌را‌ دریافت‌ خواهند داشت‌.»

[7] هیچ‌ جانوری‌ ‌به‌ اندازه آدمی‌ نیازمند ‌آن‌ نیست‌ ‌که‌ ‌به‌ امور زندگی‌ ‌او‌ توجه‌ شود. کودکی‌ ‌که‌ بدون‌ چنین‌ توجهی‌ شایسته‌ احتمال‌ بقای‌ ‌او‌ کاهش‌ می‌یابد، ‌در‌ مدتی‌ دراز متکی‌ ‌به‌ عنایت‌ و توجه‌ پدر و مادر خویش‌ ‌است‌، و ‌به‌ همین‌ گونه‌ انسان‌ وسایل‌ دفاعی‌ کافی‌ ‌برای‌ جلوگیری‌ ‌از‌ خطرها ندارد، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ ‌هر‌ جانوری‌ ‌از‌ داشتن‌ وسایل‌ دفاع‌ کافی‌ برخوردار ‌است‌، ولی‌ ‌در‌ انسان‌ ‌اینکه‌ امر ‌به‌ هوش‌ و خرد ‌او‌ سپرده‌ ‌شده‌، و ‌اینکه‌ همه‌ نشانه ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ آدمی‌ آفریده‌ای‌ اجتماعی‌ و متمدن‌ ‌است‌ و ‌برای‌ بقا و تکامل‌ ‌خود‌ ‌به‌ نظام‌ نیازمند ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) «فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ‌-‌ ‌پس‌ چه‌ چیز ‌پس‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ تو ‌را‌ ‌به‌ تکذیب‌ دین‌ برمی‌انگیزد!» چه‌ چیز تو ‌را‌، ای‌ انسان‌، ‌بر‌ ‌آن‌ می‌دارد ‌که‌ منکر مکافات‌ شوی‌! و بدون‌ داشتن‌ ایمان‌ ‌اینکه‌ امکان‌ وجود ندارد ‌که‌ آدمی‌ ‌در‌ قله آفریدگان‌ ‌که‌ خدایش‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ جا قرار داده‌ ‌است‌ باقی‌ بماند، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ بدون‌ ایمان‌ داشتن‌ ‌به‌ پاداش‌ و جزا، ملتزم‌ بودن‌ ‌به‌ دین‌ (شریعت‌) هیچ‌ معنایی‌ ندارد، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ دین‌ یک‌ ضرورت‌ عقلی‌ ‌است‌ ‌که‌ آدمی‌ ‌به‌ ‌آن‌ رهبری‌ می‌شود، مگر نه‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ اجتماعی‌ آفریده‌ ‌شده‌ و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ ‌به‌ نظام‌ و قانونی‌ نیاز دارد، و بهترین‌ نظام‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ طرف‌ آفریدگار آدمی‌ ‌به‌ ‌او‌ وحی‌ شود، ‌در‌ انسان‌ فرصت‌ تکامل‌ روحی‌ و نزدیک‌ شدن‌ ‌به‌ ‌خدا‌ وجود دارد، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ نیازمند ‌به‌ فرستادگان‌ و رسالتهایی‌ ‌است‌ ‌که‌ عملی‌ شدن‌ ‌اینکه‌ فرصتها ‌را‌ ‌برای‌ ‌او‌ فراهم‌ آورند. و ‌از‌ سوی‌ دیگر: آیا مشاهده‌ نمی‌کنید ‌که‌ چگونه‌ آدمی‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ رادع‌ و مانعی‌ ‌در‌ برابر ‌خود‌ نداشته‌ ‌باشد‌، ‌به‌ منتها درجه وحشیت‌ و تباهی‌ سقوط می‌کند، و هوشمندی‌ و توانایی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ راه‌ هلاک‌ خویش‌ ‌به‌ کار می‌اندازد، آیا نمی‌بینید ‌که‌ چگونه‌ فساد و تباهی‌ ‌در‌ خشکی‌ و دریا گسترش‌ یافته‌ ‌است‌! آیا خبر جنگهای‌ جهانی‌ ‌به‌ گوش‌ ‌شما‌ نرسیده‌، و ‌از‌ ‌اینکه‌ ‌با‌ خبر نشده‌اید ‌که‌ ‌اینکه‌ آدمیزاد چه‌ وسیله‌هایی‌ ‌برای‌ هلاک‌ کردن‌ خویشتن‌ و دیگران‌ فراهم‌ آورده‌ ‌است‌!؟ ‌اینکه‌ همه‌ گواه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ موجود بزرگ‌ جز ‌با‌ یک‌ نظام‌ الاهی‌ بزرگ‌ نمی‌تواند تکامل‌ پیدا کند ... بدون‌ دین‌، همچون‌ کشتی‌ کوه‌ پیکری‌ بدون‌ ناخدا، و هواپیمای‌ بسیار بزرگی‌ بی‌ راننده‌ ‌است‌، و معلوم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دریا و آسمان‌ پیکران‌ چه‌ سرنوشتی‌ خواهد داشت‌؟ [8] ‌اگر‌ کیفر و پاداش‌ موعود نبود، آفرینش‌ آدمی‌ کاری‌ بیهوده‌ ‌ یا ‌ ‌حتی‌ ظلمی‌ ‌به‌ شمار می‌رفت‌، سبحان‌ اللّه‌؟ ‌پس‌ چگونه‌ می‌تواند ‌در‌ نزد ‌خدا‌ کسی‌ ‌که‌ ‌به‌ اسفل‌ سافلین‌ نزول‌ می‌کند و سبب‌ گسترش‌ تباهی‌ ‌در‌ زمین‌ می‌شود، ‌با‌ کسی‌ برابر ‌باشد‌ ‌که‌ ‌به‌ اوج‌ نیکی‌ و نیکوکاری‌ صعود می‌کند! آیات‌ ‌خدا‌ ‌در‌ آفریدگانش‌ ‌ما ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ رهبری‌ می‌کند ‌که‌ پروردگار ‌ما بهترین‌ داور ‌در‌ میان‌ داوران‌ ‌است‌، و ‌اینکه‌ ‌خود‌ گواه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌برای‌ ‌اینکه‌ انسان‌ پاداشی‌ مقرر داشته‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ روز جزا ‌به‌ ‌او‌ خواهد رسید. [ نظرات / امتیازها ]
8) «أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ‌-‌ آیا ‌خدا‌ استوارترین‌ داور و حاکم‌ ‌در‌ میان‌ داوران‌ نیست‌!» ‌در‌ حدیث‌ ‌از‌ قتادة روایت‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌گفت‌: هنگامی‌ ‌که‌ ‌رسول‌ اللّه‌‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ ‌اینکه‌ سوره‌ ‌را‌ ‌به‌ پایان‌ رسانید، ‌گفت‌: «چرا. و ‌من‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ ‌از‌ گواهانم‌».«5»
[ نظرات / امتیازها ]
 » محمد حسینی همدانی
1) وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون‌ِ:

مبنی‌ ‌بر‌ سوگند ‌به‌ دو فاکهه‌ و میوه‌های‌ پرارزش‌ انجیر و زیتون‌ ‌است‌ ‌که‌ رطب‌ و تازه‌ ‌آنها‌ بسیار مفید و هم‌چنین‌ خشک‌ ‌آنها‌ ‌از‌ جمله‌ مواد خواربار و خواص‌ و آثار و فواید بسیار دارد و گفته‌ ‌شده‌ ‌که‌ مراد ‌از‌ تین‌ کوه‌ ‌در‌ دمشق‌ ‌است‌ و زیتون‌ کوه‌ ‌در‌ بیت‌ المقدس‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) و محتمل‌ ‌است‌ مراد ‌آن‌ کوه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ محل‌ زندگی‌ بسیاری‌ ‌از‌ پیامبران‌ بوده‌اند وَ طُورِ سِینِین‌َ:

و نیز سوگند یاد نموده‌ بکوه‌ طور ‌که‌ ساحت‌ پروردگار ‌با‌ موسی‌ کلیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ تکلم‌ فرمود و ‌به‌ کوه‌ طور سینا نامیده‌ ‌شده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ هذَا البَلَدِ الأَمِین‌ِ:

و نیز سوگند یاد نموده‌ بمکه‌ مشرفه‌ ‌که‌ محل‌ امن‌ معرفی‌ ‌شده‌ و هیچیک‌ ‌از‌ قطعات‌ و اماکن‌ متبرکه‌ ‌اینکه‌ چنین‌ مورد تشریف‌ قرار نگرفته‌اند پروردگار، شهر مکه‌ و حومه‌ آنرا محل‌ امن‌ و امان‌ قرار داده‌ و معرفی‌ نموده‌ و کسی‌ ‌در‌ مکه‌ نمیتواند دست‌ بغارت‌ اموال‌ ساکنان‌ ‌آن‌ بزند و ‌از‌ جمله‌ احکام‌ دین‌ حنیف‌ ابراهیم‌ خلیل‌ ‌علیه‌ السّلام‌ بوده‌ و مردم‌ بت‌ پرست‌ نیز بدان‌ ملتزم‌ بوده‌ و هستند و ‌در‌ اسلام‌ نیز تنفیذ ‌شده‌ ‌است‌ [ نظرات / امتیازها ]
4) لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی‌ أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ:

جواب‌ سوگند ‌است‌ پروردگار بشر ‌را‌ ‌از‌ طریق‌ تناسل‌ ‌که‌ مقرر فرموده‌ آفریده‌ و اعضاء و جوارح‌ بسیار مناسب‌ ‌برای‌ ‌او‌ قرار داده‌ و ‌برای‌ ‌هر‌ گونه‌ عمل‌ و حرفه‌ و صنعتی‌ آماده‌ ‌است‌ و ‌هر‌ کار دشواری‌ ‌را‌ میتواند انجام‌ دهد و نیز میتواند وسایل‌ و ابزار آنرا فراهم‌ آورد و کارهائی‌ ‌که‌ بدون‌ وسایل‌ و ابزار محال‌ و ‌غیر‌ میسر ‌است‌ آلات‌ و وسایل‌ آنرا فراهم‌ آورد و نیز میتواند ‌در‌ اثر بکار بردن‌ نیروی‌ حرفه‌ و صنعت‌ کشتی‌های‌ مجهز تهیه‌ نماید و باعماق‌ دریاها و ‌با‌ قطار جهان‌ مسافرت‌ نماید و ‌ یا ‌ ‌به‌ کرات‌ بالا ‌با‌ سفینه‌های‌ مجهز فضائی‌ سفر نماید.

‌از‌ جمله‌ آثار حسن‌ قوام‌ اعضاء و جوارح‌ انسان‌ آنستکه‌ نیروی‌ عاقله‌ و نیروی‌ تفکر ‌در‌ امور باطنی‌ و معنوی‌ ‌که‌ عین‌ شهود و احاطه‌ ذاتی‌ و وجودی‌ ‌است‌ باو موهبت‌ فرموده‌ و آنرا فرمانروای‌ بدن‌ عنصری‌ و اعضاء و جوارح‌ ‌او‌ قرار داده‌ و جوارح‌ ‌او‌ ‌را‌ مجهز نموده‌ و نیروی‌ اعداد و آمادگی‌ بهر یک‌ داده‌ و ‌در‌ اختیار روح‌ و نیروی‌ تعقل‌ قرار داده‌ و نهاده‌ ‌است‌.

و ‌از‌ ‌آن‌ نیرو تعبیر ‌به‌ نفس‌ تعلقی‌ می‌شود و آغاز نیروی‌ محض‌ و فاقد ‌هر‌ گونه‌ ادراک‌ و شعور بوده‌ و ‌در‌ کمون‌ ‌آن‌ زیاده‌ ‌از‌ اسرار خلقت‌ نهفته‌ و ‌از‌ طریق‌ نیروهای‌ احساسی‌ شنوائی‌ و بینائی‌ و نظایر ‌آنها‌ بجهان‌ خارج‌ ارتباط می‌یابد.

بالاخره‌ خلقت‌ بشر و حسن‌ قوام‌ ‌او‌ ‌به‌ لحاظ تناسب‌ اعضاء درونی‌ و بیرونی‌ شگفت‌ آور ‌است‌ و هیچگونه‌ نقصی‌ ‌در‌ ‌آن‌ تصور نمیرود و ‌از‌ نظر حقیقت‌ ‌که‌ ارتباط ‌با‌ عالم‌ ماوراء دارد مورد الهامات‌ غیبی‌ و القائات‌ باطنی‌ قرار میگیرد و دارای‌ عقاید حقه‌ و فضایل‌ اخلاقی‌ و ‌از‌ جمله‌ نیروی‌ تمیز حسن‌ و قبح‌ و فجور و تقوی‌ و نیز ‌از‌ طریق‌ حرکات‌ ارادی‌ و افعال‌ اختیاری‌ آنچه‌ ‌در‌ کمون‌ نهفته‌ دارد بمرحله‌ ظهور و فعلیت‌ درمیآورد.

خلاصه‌ ‌در‌ نفس‌ و نیروی‌ عاقله‌ بشر ودائعی‌ نهاده‌ ‌شده‌ ‌که‌ فقط ‌از‌ طریق‌ بکار بردن‌ اعضاء و جوارح‌ میتواند بمقامات‌ کمال‌ و درجات‌ باطنی‌ و شعار عبودیت‌ نائل‌ آید و آنچه‌ پروردگار ‌در‌ کمون‌ روح‌ بشر نهاده‌ و اقتضاء ذاتی‌ ‌او‌ قرار داده‌ ‌از‌ کمالات‌ و فضایل‌ فقط ‌از‌ طریق‌ افعال‌ اختیاری‌ میتواند سیرت‌ ‌خود‌ ‌را‌ بدست‌ آورد.

خلاصه‌ حسن‌ قوام‌ خلقت‌ انسان‌ ‌را‌ ‌به‌ نیروی‌ عاقله‌ معرفی‌ نموده‌ ‌است‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌هر‌ لحظه‌ نفس‌ و روح‌ تعقل‌ بشر ‌در‌ ارتباط ‌با‌ عالم‌ غیب‌ ‌از‌ اشعه‌ فیوضات‌ غیبی‌ بهرمند میگردد اهل‌ ایمان‌ ‌که‌ ‌از‌ افاضات‌ و سروشهای‌ غیبی‌ استفاده‌ و بهرمند می‌شوند فلاح‌ و رستگاری‌ و حرکت‌ جوهری‌ ‌خود‌ ‌را‌ تأمین‌ می‌نمایند هم‌چنین‌ گروهی‌ ‌که‌ ‌از‌ نظر غرور بالهامات‌ تهدیدآمیز ‌خود‌ گوش‌ فرا نداده‌ باعمال‌ ناشایسته‌ و طالح‌ مبادرت‌ می‌نمایند ‌هر‌ لحظه‌ مورد تهدید خرد ‌خود‌ قرار خواهند گرفت‌.

زیرا لازم‌ الهام‌ بفجور و القاء تهدید غیبی‌ ‌به‌ گناه‌ تهدید بشقاوت‌ و تیره‌بختی‌ ‌است‌ بیگانه‌ و تبه‌ کار ‌هر‌ لحظه‌ ‌از‌ درون‌ و خرد ‌خود‌ تهدید ‌به‌ تیره‌بختی‌ ‌خود‌ ‌را‌ می‌شنود ولی‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ گوش‌ شنوا ندارد بدان‌ توجه‌ نمی‌نماید چنانچه‌ ‌در‌ باره‌ مسیر زندگی‌ ‌خود‌ بیندیشد و بخود توجه‌ نماید ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ تهدیدات‌ پی‌ ‌در‌ پی‌ ‌را‌ می‌شنود و نوید تیره‌بختی‌ ‌خود‌ ‌را‌ می‌یابد. [ نظرات / امتیازها ]
5) ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ:

بیان‌ آنستکه‌ ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ بشر ‌به‌ نیروی‌ عاقله‌ و خرد گوش‌ فرا ندهد و ‌از‌ خواسته‌ و تمایلات‌ ‌خود‌ پیروی‌ نماید و ‌در‌ مقام‌ مبارزه‌ ‌با‌ ساحت‌ پروردگار برآید بسوی‌ پرتگاه‌ نیستی‌ رهسپار خواهد ‌بود‌.

و ‌از‌ نظر توحید افعالی‌ ‌در‌ ‌آیه‌ گم‌ گشتگی‌ بیگانه‌ ‌را‌ بساحت‌ پروردگار نسبت‌ داده‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌در‌ اثر غرور و خودخواهی‌ ساحت‌ پروردگار ‌او‌ ‌را‌ باقصی‌ مرتبه‌ شقاوت‌ و تیره‌بختی‌ خواهد افکند و محل‌ سکونت‌ ‌او‌ نیز درکات‌ سافل‌ و تیره‌ دوزخ‌ خواهد ‌بود‌. [ نظرات / امتیازها ]
6) إِلَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَلَهُم‌ أَجرٌ غَیرُ مَمنُون‌ٍ:

مبنی‌ ‌بر‌ استثناء ‌است‌ گروهی‌ ‌از‌ اهل‌ ایمان‌ ‌که‌ باصول‌ توحید معتقد و بوظایف‌ دینی‌ و برنامه‌ مکتب‌ قرآن‌ رفتار نمایند ‌در‌ مقام‌ سپاسگزاری‌ ‌بر‌ آمده‌ و نعمتهای‌ مادی‌ و جسمانی‌ و هم‌چنین‌ نعمتهای‌ معنوی‌ و ارتباط ‌با‌ ‌رسول‌ و پیروی‌ ‌از‌ تعلیمات‌ ‌او‌ ‌را‌ تقدیر نموده‌ شعار ‌خود‌ ‌را‌ ایمان‌ و تقوی‌ و عبودیت‌ معرفی‌ نموده‌ مورد بشارت‌ بنعمتهای‌ جاودان‌ قرار خواهند گرفت‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) فَما یُکَذِّبُک‌َ بَعدُ بِالدِّین‌ِ:

‌آیه‌ مبنی‌ ‌بر‌ توبیخ‌ بشر ‌است‌ ‌با‌ اینکه‌ قوام‌ خلقت‌ بشر چه‌ ‌از‌ لحاظ تناسب‌ اعضاء و جوارح‌ بهترین‌ طور آفرینش‌ ‌است‌ و نقصی‌ ‌در‌ ‌آن‌ بنظر نمیرسد و قدرت‌ و نیروی‌ ‌هر‌ عمل‌ و ‌هر‌ حرکت‌ ‌را‌ دارد هم‌چنین‌ ‌از‌ نظر نیروی‌ عاقله‌ ‌که‌ ‌با‌ الهامات‌ غیبی‌ ارتباط دارد و ‌از‌ طریق‌ پیروی‌ ‌از‌ برنامه‌ مکتب‌ عالی‌ باصول‌ توحید معتقد بوده‌ و طریقه‌ خرد و انقیاد ‌را‌ بپیماید و نیز بزندگی‌ همیشگی‌ بشر ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ معتقد ‌باشد‌ چه‌ ‌شده‌ ‌که‌ بشر ‌در‌ مقام‌ مبارزه‌ ‌با‌ ساحت‌ پروردگار و تکذیب‌ دعوت‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ برآمده‌ و زندگی‌ بشر ‌را‌ ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ انکار می‌نماید و ‌از‌ نظر غرورو خودخواهی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ برابر افعال‌ اختیاری‌ ‌خود‌ مسئول‌ نمیداند و ‌در‌ حقیقت‌ نیروی‌ تعقل‌ و خرد ‌خود‌ ‌را‌ تکذیب‌ می‌نماید و ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ صف‌ حیوانات‌ می‌پندارد. [ نظرات / امتیازها ]
8) أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَحکَم‌ِ الحاکِمِین‌َ:

بیان‌ صفت‌ فعل‌ پروردگار ‌است‌ ‌که‌ بشر ‌را‌ ‌به‌ بهترین‌ نظام‌ و قوام‌ آفریده‌ و نیروی‌ خرد و اختیار باو موهبت‌ فرموده‌ ‌که‌ ‌بر‌ حسب‌ نظر و داوری‌ ‌خود‌ ‌هر‌ لحظه‌ ‌هر‌ عملی‌ ‌را‌ ‌که‌ خواهد و ‌در‌ ‌آن‌ باره‌ قضاوت‌ نموده‌ بدان‌ اقدام‌ نماید و نیز برنامه‌ مکتب‌ قرآن‌ ‌را‌ دسترس‌ آنان‌ نهاده‌ ‌است‌.

بالاخره‌ ساحت‌ کبریائی‌ ‌در‌ تمام‌ مراحل‌ وسایل‌ سیر و سلوک‌ بشر ‌را‌ آماده‌ فرموده‌ و ‌در‌ اثر نیروی‌ اختیار بشر نیز ‌هر‌ یک‌ طریقی‌ ‌را‌ ‌از‌ اطاعت‌ و انقیاد و ‌ یا ‌ تمرد و غرور خواهد پیمود.

‌از‌ ‌اینکه‌ بیان‌ استفاده‌ شد ‌که‌ ظهور حکم‌ و فرمانروائی‌ تکوینی‌ و تشریعی‌ ساحت‌ پروردگار تمام‌ شئون‌ زندگی‌ بشر ‌را‌ فرا گرفته‌ ‌است‌ و لحظه‌ای‌ بشر ‌از‌ سعه‌ حکومت‌ و فرمانروائی‌ مقام‌ کبریائی‌ ‌او‌ خارج‌ نخواهد ‌بود‌.

بهمین‌ قیاس‌ ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ ‌که‌ پروردگار ‌در‌ باره‌ نظام‌ اختیار بشر بررسی‌ فرماید سیرت‌ افراد ‌را‌ بظهور رساند و حکومت‌ و فرمانروائی‌ پروردگار ‌در‌ عالم‌ قیامت‌ بموقع‌ اجراء گذارده‌ خواهد شد.

نتیجه‌ آنکه‌ ساحت‌ کبریائی‌ ‌در‌ ‌هر‌ دو جهان‌ حاکم‌ ‌علی‌ الاطلاق‌ ‌است‌ و مقتضای‌ فرمانروائی‌ پروردگار ‌در‌ دنیا طوری‌ ‌است‌ ‌که‌ اشاره‌ شد ‌که‌ خلقت‌ بشر ‌را‌ طوری‌ مقرر فرموده‌ ‌که‌ آماده‌ ‌هر‌ گونه‌ عمل‌ خیر و شر و صالح‌ و طالح‌ و نیک‌ و بد ‌باشد‌.

و هم‌چنین‌ نیروی‌ اختیار و خلاقیت‌ باو موهبت‌ فرموده‌ ‌که‌ ‌هر‌ طریقی‌ ‌را‌ ‌که‌ خواهد برگزیند طریقه‌ خیر و اطاعت‌ و صلاح‌ ‌را‌ و ‌ یا ‌ طریقه‌ فساد و غرور و ‌خود‌‌-‌ خواهی‌ ‌را‌ ‌که‌ همه‌ ‌اینکه‌ مراحل‌ ظهوری‌ ‌از‌ حکومت‌ و فرمانروائی‌ پروردگار ‌در‌ باره‌ آزمایش‌ بشر ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - مجمع البیان
1) سوگند به انجیر و زیتون دو غذاى جسمى انسان،

به باور گروهى از مفسران پیشین در این آیه، خدا به همان انجیرى که مى خورند سوگند یاد مى کند، و از پى آن به «زیتون»، همان چیزى که روغن زیتون را از آن مى گیرند. این چیزى است که از ظاهر واژه ها دریافت مى گردد.

آرى، در این آیه به «انجیر» سوگند یاد مى شود، چرا که میوه اى است پاک و پاکیزه از پوست و هسته و مواد زائد، داراى ارزش بسیار غذایى و دارویى براى انسان، و در آفرینش آن شگفتى هاى بسیارى است. خدا آن را در اندازه هایى خاص و رنگ هاى متنوع و به صورت و اندازه لقمه اى پر از مواد غذایى و دارویى براى انسان، و به عنوان نعمتى براى بندگان پدید آورده است.

«ابوذر» از پیامبر آورده است که فرمود: لو قلت ان فاکهه نزلت من الجنة لقلت هذه هى... اگر مى خواستم بگویم میوه اى از بهشت فرود آمده است، انجیر را نشان مى دادم، چرا که بسان میوه هاى بهشت بدون هسته و دانه است؛ از آن بهره ور گردید که براى سلامتى انسان سودبخش است و ریشه کن کننده برخى از بیمارى ها است.

و نیز در این آیه به «زیتون» سوگند یاد مى شود؛ همان چیزى که سرشار از ویتامین ها و آکنده از مواد غذایى و خواصّ دارویى است و چون خورشى است براى غذا.

به باور «قتاده» واژه «تین» نام کوهى است در شام که شهر دمشق بر دامنه آن ساخته شده، و «زیتون» نیز نام کوهى است در فلسطین که «بیت المقدس» در آن بنیاد گردیده است.

و به باور «عکرمه» این دو واژه، نه نام دو میوه و دانه، بلکه نام دو کوهى است که از درخت انجیز و زیتون پوشیده اند.

از دیدگاه برخى منظور از واژه «تین» مسجد دمشق مى باشد، و منظور از «زیتون»، بیت المقدس.

واز دیدگاه «ضحاک» واژه «تین» در مورد مسجد الحرام به کار رفته است و «زیتون» در مورد مسجد الاقصى. [ نظرات / امتیازها ]
2) در سوگند سوم مى فرماید:

وَ طُورِ سِینِینَ

سوگند به طور سینا،

در تفسیر آیه دیدگاه ها متفاوت است:

به باور «حسن» منظور همان کوهى است که خدا در آنجا با موسى سخن گفت و او را به رسالت برگزید. با این بیان واژه «سینین» و «سینا» به یک معنى آمده اند.

اما از دیدگاه برخى این واژه به معنى برکت و مبارک آمده و وصف مى باشد و منظور این است که به آن کوه پربرکت سوگند.

«عکرمه» مى گوید: منظور کوه پرگیاه و درخت است و «مقاتل» آن را به کوه پوشیده از درخت میوه معنى مى کند.

«عمروبن میمون» آورده است که: «عمر» در مکّه این سوره را در نماز مغرب مى خواند و به باور من در این اندیشه بود که بدین وسیله شکوه و حرمت مکّه را اعلام دارد. این مطلب از امام کاظم نیز روایت شده است. [ نظرات / امتیازها ]
3) و در آخرین سوگند در این سوره مى فرماید:

وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ.

و سوگند به این شهر امن و امان و به فرودگاه وحى محمد (ص).

آرى، سوگند به شهرى که شهر امن و امان است و هر ترسان و وحشت زده اى در پناه خداوند کعبه در روزگار جاهلیت و اسلام احساس امنیت مى کند، و هر کس در آن وارد گردد در ا مان است.

پاره اى واژه «امین» را به معنى امان دهنده و امنیت بخش گرفته اند.

اولم یروا انا جعلنا حرماً آمناً...(207)

آیا ندیده اند که ما براى آنان حرمى امن و امان قرار دادیم...

و شاعر نیز واژه «امین» را به معنى امنیت بخش به کار برده است که مى گوید:


الم تعلمى یا اسم ویحک اننى

حلفت یمیناً لااخون امینى

هان اى «اسماء»! واى بر تو، آیا نمى دانى که من سوگند یاد کرده ام که به امان دهنده ام خیانت نکنم. [ نظرات / امتیازها ]
4) پس از سوگندهاى بیدارگرى که آمد، اینک در جواب آنها مى فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ.

به راستى که ما انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.

به باور گروهى از جمله «مجاهد» این آیه جواب سوگندهاى چهارگانه است و منظور از انسان، همه انسانها مى باشند و بدین وسیله روشنگرى مى گردد که خدا تمامى انسان ها را در زیباترین و نیکوترین سیما و سیرت پدید آورد و نظام بخشید.

به باور «ابن عباس» منظور این است که: ما انسان را با قامتى پدید آوردیم، که بر روى دو پا و سربلند راه مى رود و دیگر حیوانات بر روى چهار دست و پا و سر به زیر.

اما به باور پاره اى دیگر منظور این است که خدا انسان را در بهترین و نیکوترین قامت واعضا و اندام ها و دستگاه هاى جسمى، و بهترین شرایط روحى و معنوى و روانى پدید آورد و به او نعمت خرد و اندیشه و بیان و قدرت مدیریت و نظام ارزانى داشت و بدین وسیله او را از دیگر جانداران ممتاز گردانید.

گفتنى است که آیه شریفه اشاره به دوران جوانى و بهاران زندگى انسان ها دارد. [ نظرات / امتیازها ]
5) آن گاه مى افزید:

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ

سپس او را به پست ترین مراتب پستى باز مى گردانیم.

از دیدگاه گروهى از مفسران منظور بازگشت انسان به روزگار پیرى و ناتوانى و پایین ترین مرحله زندگى است، که انسان هم نیروى جسمى را از دست مى دهد، و هم نیروى فکرى را؛ چرا که واژه «سافل» در مورد افراد ناتوان، زمین گیر، کهنسال، بیمار و کودکان بى دفاع به کار مى رود.

اما به باور گروهى دیگر از جمله «مجاهد»، «جبایى» و... منظور این است که: سپس او را به سوى فروترین و پایین ترین طبقات و درکات دوزخ بر مى گردانیم، چرا که ما اینان را در بهترین و نیکوترین صورت و سیرت آفریدیم و از نعمت خرد و آزادى بهره ور ساختیم، آن گاه بهترین برنامه زندگى را به سویشان فرستادیم، اما آنان کفر ورزیدند و اصلاح نپذیرفتند، به همین جهت ما نیز آنان را در زشت ترین صورت به سوى فروترین طبقه دوزخ باز مى گردانیم. [ نظرات / امتیازها ]
6) در آیه بعد مى افزاید:

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ.

مگر آن کسانى که به راستى ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دهند...

آرى، آن کسانى که به راستى یکتایى خدا و رسالت پیامبرش را گواهى کنند، و خداى را خالصانه بپرستند و فرمان برند، اینان مردمى هستند که سرنوشت دیگرى دارند و به سوى آتش نخواهند رفت.

طرفداران دیدگاه نخست برآنند که اگر انسان به راستى ایمان آورد و کارهاى شایسته انجام دهد، چنین کسى گر چه عمرى دراز داشته باشد، به خرفتى و فروترین مرحله عمر و از دست دادن نیروى خرد و اندیشه باز نمى گردد.

پاره اى گفته اند: هنگامى که انسان با ایمان به گونه اى پیر شد که دیگر توان انجام عبادت و کارهاى شایسته را نداشت، براى او بسان عملکرد دوران توانایى اش نوشته مى شود. [ نظرات / امتیازها ]
7) و براى اینان پاداشى پاینده و گسست ناپذیر خواهد بود.

به باور «عکرمه» منظور این است که کسانى از مردم باایمان و شایسته کردار که به پایین ترین مرحله پیرى و ناتوانى برسند، هنگامى که کارى شایسته نیت کنند و در حد توان عمل نمایند، براى آنان عملکرد و پاداشى بسان بهترین عملکرد دوران جوانى شان نوشته مى شود و پاداشى هماره و بدون منت خواهند داشت.

از «ابن عباس» آورده اند که: آن کسى که در زندگى با قرآن آشنا باشد و آن را تلاوت کند و با آیات آن همدم باشد و عمل کند، خدا او را به پست ترین مرحله عمر باز نمى گرداند؛ چرا که مى فرماید: الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات.... که منظور «الا الذین قرأوا القران» است.

از پیامبر آورده اند که فرمود: کودک تا رسیدن به مرحله بلوغ و نوجوانى، هر کار شایسته اى انجام دهد به حساب پدر و مادرش نوشته مى شود، و اگر به گناهى دست زد، نه چیزى به حساب او نوشته مى شود و نه به حساب پدر و مادرش.

آن گاه که به نوجوانى رسید و قلم تکلیف بر او جریان یافت، خدا به دو فرشته همراه او فرمان مى دهد که او را حفظ و ارشاد کنند.

زمانى که به چهل سالگى رسید و ایمان راستین داشت، خدا او را از بلاهاى سه گانه «جنون» «جذام» و «برص» در امان مى دارد.

هنگامى که به پنجاه سالگى رسید، خدا از او به صورت آسان حساب مى کشد، و آن گاه که به شصت رسید، او را به حقگرایى و توبه و اصلاح توجه مى دهد. زمانى که به هفتاد رسید، آسمانیان او را دوست مى دارند و آن گاه که به هشتاد سالگى گام نهاد، خدا کارهاى شایسته او را ثبت و از گناهانش مى گذرد.

هنگامى که به نود رسید، خدا گناه گذشته و آینده او را مى آمرزد، و وى را شفاعتگر خاندانش مى نگرد و در زمین او را «اسیر خدا» مى شناسد. هنگامى که به پست ترین مرحله عمر رسید و دیگر گویى مى خواهد پس از آن آگاهى، دیگر چیزى را به خاطر نیاورد، خداى مهربان براى او پاداش بهترین عملکرد دوران جوانى اش را مى نویسد و اگر گناهى هم از او سر زد چیزى به حسابش نوشته نمى شود.

«ابوعلى» مى گوید: اگر این روایت درست باشد، منظور این است که گناه او به خاطر زوال عقل و از کارافتادگى قدرت شناخت و درک او در آن مرحله از پیرى است که در کارنامه زندگى اش نوشته نمى شود، وگرنه انسان خردمند و آزاد مسئول گفتار و عملکرد خویش است.

در تفسیر «غیر ممنون» دیدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور پاداشى است بدون کاستى و نقصان.

2 - اما به باور پاره اى دیگر، به معنى پاداشى فراوان و بى شمار و بى حساب آمده است.

3 - و از دیدگاه «جبایى» منظور پاداشى است خالص و شفاف و بدون چیزى که دریافت دارنده را آزرده سازد.

در هفتمین آیه مورد بحث در پرسشى سرشار از هشدار مى فرماید:

فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ

پس اى انسان! چه چیزى پس از این همه دلیل ها و برهان ها در یکتایى خدا، آمدن رستاخیز، تردیدناپذیر بودن حساب و کتاب و بهشت و دوزخ، تو را به دروغ شمردن روز جزا وامى دارد؟

به باور گروهى از جمله «ابومسلم» منظور این است که: هان اى انسان! چه چیزى پس از این همه دلیل و برهان باعث شد تا روز پاداش و کیفر را تکذیب کنى؟ و در مورد ولادت خویش، دوران کودکى، جوانى و پیرى نیندیشى و درس عبرت نگیرى؟ و به این واقعیت باریک نرسى که آفریدگار این همه دگرگونى ها و تحولات مى تواند در آستانه رستاخیز بار دیگر مردگان را از دل خاک برانگیزد و زندگى بخشد و آن گاه از آنان حساب کشد و پاداش و کیفرشان بدهد؟ راستى چه عاملى تو را از این حقیقت دور ساخت؟

اما به باور «مجاهد» و... روى سخن در آیه با پیامبر مى باشد و منظور این است که: پس از این همه دلیل و برهان بر درستى دین و آیین تو، دیگر چه کسى است که اسلام را دروغ شمارد؟ نه، دیگر هیچ دستاویز و بهانه اى براى انکار نیست.

[ نظرات / امتیازها ]
8) أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ

آیا خداى یکتا بهترین و نیکوترین داوران نیست؟

آیه شریفه گرچه به ظاهر و قالب پرسشى است، اما در اندیشه بیان این واقعیت است که: هان اى انسان! با همه وجود ایمان بیاور و اعلام نما که ذات بى همتاى خدا در آفرینش او و کارهایش نه ذره اى ناهماهنگى و بى هدفى به چشم مى خورد ونه بى نظمى و تزلزل؛ پس چنین ذات فرزانه و حکیمى با این نظام حکیمانه اش چگونه مى پندارید که جهان را بى هدف آفریده و انسان را عبث و بیهوده رها کرده، و پاداش و کیفر و محاسبه اى در کار نخواهد بود؟

«مقاتل» مى گوید: منظور این است که: هان اى محمد! آیا خدا بهترین داوران نیست تا میان تو و کفرگرایان داورى کند؟

و «قتاده» آورده است که: پیامبر گرامى هر گاه این سوره را تلاوت مى کرد، مى فرمود: آرى، خدا نیکوترین داوران است، و من بر این واقعیت گوا هى مى دهم و در شمار گواهانم. و انا على ذلک من الشاهدین.(208)

بار خدایا! ما را در گزینش راه ایمان و عمل شایسته یارى فرما. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تدبرقران
4)
خلقت انسان به بهترین تقویم

لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (۴) قطعا ما انسان را در نیکوترین تقویم خلق کردیم.

«لام» هم در اینجا جواب قسم است. و «تقویم» از مصدر «قوّم، یقوِّم، تقویم». هست که معنی بهترین قوام ممکن و بهترین سیرت و صورت.
[ نظرات / امتیازها ]
5)
سقوط دادن انسان به پایین ترین درجه

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (۵) سپس او را به پایین‌ترین درجه دونان و پایین‌ترین درجه ممکن آوردیم.

این معنایش چیست در ارتباط با لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (۴)که خدا می‌فرماید او را در «احسن تقویم» خلق کردیم، ولی برگرداندیم به «اسفل سافلین». به پست‌ترین درجه دونان؟

«الا الذین آمنوا» در اینجا شاید به ما کمک کند تا بتوانیم معنای درستی را درک کنیم. معانی مختلفی از خلق و برگرداندن

خیلیها از این خلق و برگرداندن معنای درستی ارائه نداده‌اند، مثلا معنا کرده‌اند او را به صورت جوانی رشید و زیبا خلق کردیم، ولی با مرور زمان و پیر شدن به زشت‌ترین حالت ممکن در آوردیم. بعضیها هم گفته‌اند که «فی احسن تقویم» در عالم معنا و ملکوت بوده و بعد «ثم رددناه» برگرداندن او را به این دنیا است.

هیچ کدام از این معناها با «الا الذین آمنوا» ارتباطی ندارند. و این خلق و برگرداندن چیزی هست که «الا الذین آمنوا» از آن استثنا هستند.

«رددناه» درست است که فعل خداست، ولی اختیار با انسان هست و اگر او ایمان می‌آورد، مشمول «رددناه» هم نمی‌شد. و اینکه «رددناه» به خدا اسناد داده شده معلوم می‌کند که، این سنت خداست، این سنت را ما قرار داده‌ایم، که انسان در بهترین صورت و قوام ممکن آفریده شود، ولی او به پایین‌ترین درجه ممکن سقوط کند. ما انسان را در «احسن تقویم» خلق کردیم، ولی او می‌تواند با نافرمانی به پست‌ترین جایگاه دونان سقوط کند. «اولئک کالانعام بل هم اضل» از حیوان و از سنگ و جماد پایین‌تر هست. از «اسفل سافلین» مشخص است که سقوطش ته و آخر هم، ندارد.

ماندن در «احسن تقویم» یا سقوط از آن با اختیار انسان

انسان یک هویت موهبتی دارد و یک هویت اکتسابی. اینکه خدا انسان را در «احسن تقویم» می‌آفریند، نه اساس مجازات است و نه اساس پاداش، و آن چیزی هست که خدا به ما می‌دهد. حفظ آن با اختیار انجام می‌گیرد و ماندن در این جایگاه مستحق پاداش است و از دست دادن و سقوط از این جایگاه باز هم با اختیار انجام می‌گیرد، مستحق عذاب هست. [ نظرات / امتیازها ]
7) فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (٧)
تو را ای پیامبر! چه کسی تکذیب می‌کند بعد از بیان آیه (۱ تا ۶ ).
توضیحی در مورد «یکذبک»
در مورد «یکذبک» یک توضیحی لازم است:
«کذب»: تکذیب کرد.
«یکذب»: تکذیب می‌کند.
«یکذبک»: تکذیب می‌کند تو را.
«ما» در قرآن اعم از ذوی العقول و غیر ذوی العقول
«ما» که در اول «یکذبک» آمده است. در ادبیات رایج گفته شده که «ما» برای غیرذوی العقول بکار می‌رود، ولی در استعمالات قرآن اعم از ذوی العقول و غیر ذوی العقول است. البته در قرآن بیشتر در مورد ذوی العقول بودن بکار رفته است.
در این آیه هم به ذوی العقول معنا می‌کنیم، چون «چه چیز» که نمی‌تواند تکذیب کند! و این «چه کس» است که پیامبر را تکذیب می‌کند. «چه چیز» می‌تواند «چه کس» را به تکذیب وادارکند.
بعضیها از همان اول «ما» را به معنای «چه چیز» گرفته و ساختار «یکذبک» را شکسته و از آن معنایی خلاف ظاهر ارائه داده‌اند. چه چیز تو را به تکذیب وادار می‌‌کند.
در باب تفعیل معنای اصل، تعدیه هست و در معانی بابها معنای دوم و سوم چیزی در عرض معنای اولشان نیستند، الا اینکه دلیلی داشته باشند. باز هم معنای اصلی را در خودشان دارند. معنای نسبت در باب تفعیل هم در داخل همین معنای تعدیه هست.
در مقام دوم هم، در این نوع معنا مقدمه اول زیر سوال می‌رود و اگر بیاییم معنایی را خلاف ظاهر بگیریم، یک پیش فرض دارد و آن این است که «ما» را مسلم در غیر ذوی العقول بگیریم.
کدام معنای باب تفعیل را باید پذیرفت
برای بابها معناهای مختلفی را ذکر کرده‌اند که اگر به معنای نسبت بگیریم و یا به معنای تعدیه بگیریم، حاصل دو احتمال خواهد بود، ولی باید دید که کدام احتمال اقوا و بهتر هست؟ آن احتمالی که خروج را از اصل اولیه نطلبد. و اصل اولیه در باب تفعیل هم، نسبت نیست بلکه تعدیه است.
اگر بخواهیم باب تفعیل را به نسبت معنا کنیم باید مفعول باب تفعیل را به ماده باب نسبت بدهیم. مثلا در «یکذبک»، مفعول «یکذب» که پیامبر باشد را، به کذب نسبت بدهیم. یعنی این پیامبر کاذب است. در باب تفعیل در صورتی که نسبت را بگیریم، معنای «یکذبک»، «یجعلک مکذبا» نیست.
اولا در نگاه متخصاصان ادبیات قرآنی معنایی که برای «یکذبک» ارائه می‌شود این است :«چه کسی تو را تکذیب می‌کند؟»
در ثانی باید دید که اگر به این صورت معنا کنیم که «چه چیز تو را به تکذیب دین وادار کرد»، چه چیزهایی را از دست می‌دهیم و اگر به معنای «چه کسی تو را تکذیب کرد»، معنا کنیم چه چیزهایی را از دست می‌دهیم.
در این معنای ارائه شده هیچ خلافی صورت نگرفته است، چون اینکه بگوییم که «ما» در غیر ذوی العقول بکار می‌رود اصل نیست، و می‌توان آن را در قرآن به وفور یافت که در مورد ذوی العقول بکار رفته است. در مورد «یکذبک» که به معنای تکذیب کردن است، با ظاهر کلمه معنا می‌کنیم تعدیه هم همانی است که ما گفتیم، و نسبت هم همانی است که ما گفتیم.
فواید «یکذبک» به معنای تو را تکذیب می‌کند
۱- این سوره با سوگندهایی به سرزمینهای وحی و رسالت هست، می‌فهماند که گرای سوره در رسالت و نبوت و پیامبری است و «یکذبک» یعنی «چه کسی تو را به عنوان پیامبر تکذیب کرد، بعد از اینکه ما گفتم که هر کس که به تو ایمان نیاورد از درجه انسانیت ساقط است»؟ جواب این است: آن کسی که سقوط را قبول می‌کند. یعنی تکذیب تو مساوی است با سقوط از درجه انسانیت. و می‌فهماند «آمنوا»، ایمان به رسول الله است و «آمنوا» نقطه مقابل «یکذبک» است.
۲- سورة قبل و بعد را نگاه می‌کنیم که هر دو سوره‌های مربوط به نبوت هست و سوره قبلش علق و سوره بعدش شرح است که هر دو به پیامبر مربوط می‌شود، این سوره لابلای سوره‌های نبوت واقع است.
این نظر چند فایده دارد:
۱- در مورد «یکذبک» خروج از ظاهر نکردیم.
۲- در مورد ما هیچ قاعده‌ای را نقض نکردیم. به دلیل استعمالات قرآنی.
۳- قسمهای سوره در این صورت جایگاه خاصی پیدا می‌کنند.
پس معنا این می‌شود که «ای پیامبر چه کسی تو را تکذیب می‌کند به سبب دین، یعنی در ادعای دینی که‌ آورده‌ای؟ چه کسی تو را در بلد امین که این سوره بر تو آمده تکذیب می‌کند؟»
در اینجا هم مانند سوره عصر هست، که در اول می‌گوید انسان در خسران هست، «الا الذین آمنوا».
این سوره هم بیان می‌کند که قسم به این سرزمینهای وحی و رسالت سنت ما چنین است که انسان را در بهترین قوام خلق کردیم و خودمان هم او را به پایین‌ترین درجه سقوط می‌دهیم مگر کسانی که ایمان آورند به پیامبر و عمل صالح انجام دهند براساس دینی که پیامبر آورده است.
بعد می‌فرماید حال که این سنت ماست، چه کسی تو را ای پیغمبر تکذیب می‌کند بر اساس دینی که از جانب خدا آورده‌ای. این سوال را جواب نمی‌دهد چون از قبل روشن است و جواب کسی است که خودش این سقوط را قبول کرده است. [ نظرات / امتیازها ]
8) أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ (٨) حکم در خود سوره است و آن این است:

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (۵). در این سوره با دو سوال می‌خواهد مخاطب را به یقین برساند که اگر از پیامبر اطاعت نکند، مشمول حکم سقوط است، و هیچ وقت هم خلاف این حکم وجود ندارد. چون حکم حکم‌کننده‌ترین حکم‌کنندگان است.

و این سوره می‌خواهد انسان را به این نکته متوجه کند که یک راه بیشتر برای انسان ماندن وجود ندارد و آن هم اطاعت از رسول گرامی اسلام هست و خلاف این راه هم سقوط از انسانیت هست.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرالمیزان
1)
و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین بعضی از مفسرین گفته‏اند : مراد از کلمه تین ( انجیر ) و زیتون دو میوه معروف است ، که خدای تعالی به آنها سوگند یاد کرده ، به خاطر اینکه در آنها فواید بسیار زیادی و خواص و منافعی سراغ داشته .
ولی بعضی دیگر گفته‏اند : منظور از تین ، کوهستانی است که دمشق بر بلندی آن واقع شده ، و منظور از زیتون کوهستانی است که بیت المقدس بر بالاییکی از کوه‏هایش بنا شده ، و اطلاق نام دو میوه انجیر و زیتون بر این دو کوه شاید برای این بوده که این دو میوه در این دو منطقه می‏روید ، و سوگند خوردن به این دو منطقه هم شاید به خاطر این بوده که عده بسیاری از انبیا در این دو نقطه مبعوث شده‏اند .
و بعضی دیگر احتمال‏هایی دیگر داده‏اند .و مراد از طور سینین ، کوهی است که در آن خدای تعالی با موسی بن عمران تکلم کرد ، که طور سیناء هم نامیده می‏شود ، و مراد از هذا البلد الامین مکه مشرفه است ، و بلد امینش خواند ، چون امنیت یکی از خواصی است که برای حرم تشریع شده، و هیچ جای دیگر دنیا چنین حکمی برایش تشریع نشده ، و این حرم سرزمینی است که خانه کعبه در آن واقع است ، و خدای تعالی در باره آن فرموده : او لم یروا انا جعلنا حرما امنا ، و نیز در
دعایی که قرآن کریم از ابراهیم خلیل (علیه‏السلام‏) حکایت کرده آمده : رب اجعل هذا بلدا امنا ، و در دعای دیگرش آمده : رب اجعل هذا البلد امنا .
و در آیه مورد بحث با آوردن کلمه هذا و اشاره کردن به مکه احترام خاصی از آن کرده ، و فهمانده که کعبه نسبت به آن سه نقطه دیگر شرافت خاصی دارد ، و اگر آن را امینخوانده یا به این جهت است که کلمه امین را به معنای آمن گرفته ، و آمن معنای نسبت را افاده می‏کند ، و در نتیجه به معنای ذی الامن - دارای امن است ، مثل اینکه کلمه لابن و تامر به معنای دارنده لبن ( شیر ) و تمر ( خرما ) است .
و یا به خاطر این است که فعیل در اینجا به معنای مفعول است ، یعنی شهری که مردم در آن ایمن هستند ، و کسی از اهالی آن این ترس را ندارد که بر سرش بریزند و آسیبش برسانند ، پس نسبت امن به خود شهر دادن نوعی مجازگویی است .
[ نظرات / امتیازها ]
4) لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم این آیه جواب چهار سوگند قبل است ، و منظوراز خلق کردن انسان در احسن تقویم این است که : تمامی جهات وجود انسان و همه شؤونش مشتمل بر تقویم است .
و معنای تقویم انسان آن است که او را دارای قوام کرده باشند ، و قوام عبارت است از هر چیز و هر وضع و هر شرطی که ثبات انسان و بقایش نیازمند بدان است ، و منظور از کلمه انسان جنس انسان است ، پس جنس انسان به حسب خلقتش دارای قوام است .

و نه تنها دارای قوام است ، بلکه به حسب خلقت دارای بهترین قوام است ، و از این جمله و جمله بعدش که می‏فرماید : ثم رددناه اسفل سافلین الا الذین ... استفاده می‏شود که انسان به حسب خلقت طوری آفریده شده که صلاحیت دارد به رفیع اعلی عروج کند ، و به حیاتی خالد در جوار پروردگارش ، و به سعادتی خالص از شقاوت نائل شود ، و این به خاطر آن است که خدا او را مجهز کرده به جهازی که می‏تواند با آن علم نافع کسب کند ، و نیز ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده ، و فرموده : و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها پس هر وقت بدانچه دانسته ایمان آورد ، و ملازم اعمال صالح گردید ، خدای تعالی او را به سوی خود عروج می‏دهد و بالا می‏برد ، همچنان که فرمود : الیه یصعد الکلم الطیب و العمل
الصالح یرفعه ، و نیز فرموده : و لکن یناله التقوی منکم ، و نیز فرموده : یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات ، و نیز فرموده : فاولئک لهم الدرجات العلی ، و آیات دیگر از این قبیل ، که دلالت می‏کند بر اینکه مقام انسان مقام بلندی است ، و مدام می‏تواند به وسیله ایمان و عمل صالح بالا رود ، و این از ناحیه خدا عطایی است قطع ناشدنی ، و خدا آن را پاداش خوانده ، همچنان که آیه ششم این سوره به آن اشاره دارد ، و می‏فرماید : فلهم اجر غیر ممنون .
[ نظرات / امتیازها ]
5)
ثم رددناه اسفل سافلین کلمه رد که مصدر فعل رددنا است ، ظاهرش این است که به همان معنای معروفش باشد ، در نتیجه کلمه اسفل به خاطر افتادن حرف جر یعنی حرف الی از اولش منصوب شده ، و تقدیرش رددناه الی اسفل است ، و مراد از اسفل سافلین مقام منحطی است که از هر پستی پست‏تر ، و از مقام هر شقی و زیانکاری پایین‏تر است .
و معنای آیه این است که : سپس ما همین انسان را که در بهترین تقویم آفریدیم ، به مقام پستی برگرداندیم که از مقام تمام اهل عذاب پست‏تر است .
احتمال هم دارد که کلمه رد در اینجا به معنای جعل باشد ، یعنی ما او را پست‏ترین پست‏ها قرار دادیم .
و نیز احتمالدارد به معنای تغییر باشد ، و معنا چنین باشد که : ما سپس همین انسان را که آنطور آفریدیم تغییر می‏دهیم ، و مراد از سفالت به هر حال شقاوت و عذاب است .
و بعضی گفته‏اند : مراد از خلقت انسان در احسن تقویم ، همان شرایطی است که یک انسان در آن شرایط ، هستی می‏یابد و به حد جوانی می‏رسد ، حدی که قوایش استقامت یافته ، صورت ظاهریش ، و جمال هیئتش به کمال می‏رسد .
و مراد از رد انسان به اسفل سافلین
بر گرداندنش به دوران ضعف قوای ظاهری و باطنیش در پیری است ، که قد و قامتش از استقامت به انحناء می‏گراید ، و هوش و حواسش ناتوان می‏شود ، در نتیجه این آیه مفاد آیه زیر را می‏رساند که فرموده : و من نعمره ننکسه فی الخلق .
و لیکن این معنا با آیه الا الذین امنوا و عملوا الصالحات نمی‏سازد ، چون به طور مسلم این استثنای متصل است ، و برگشتن خلق و خوی انسان در دوران پیری استثناپذیر نیست ، چون حکم خلقت عمومی است ، و مؤمن و کافر سرش نمی‏شود ، هر کس به دوران پیری برسد چه صالح باشد و چه طالح ، خلقت ظاهری و خوی باطنیش تغییر می‏کند ، و ادعای اینکه مردم صالح و مؤمن چنین نمی‏شوند ، و از دگرگونی مصون هستند ، ادعایی است خرافی .
و همچنین این ادعا که کسی بگوید : مراد از انسان در آیه شریفه تنها کافر است ، و مراد از رد او بردنش به جهنم ، و یا استثناء در آیه منقطع است ، و مراد از رد ، نکس در خلقت است .

[ نظرات / امتیازها ]
6) الا الذین امنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح کردند ، که اجری غیر ممنون یعنی غیر مقطوع دارند ، و این استثناء متصل و استثناء از جنس انسان است ، و حرف فاء جمله فلهم اجر ... را متفرع بر این استثنا می‏کند ، و این خود مؤید آن است که مراد از رد انسان به سوی اسفل سافلین ، ردش بهسوی شقاوت و عذاب است .
[ نظرات / امتیازها ]
8)
فما یکذبک بعد بالدین ا لیس الله باحکم الحاکمین خطاب در این آیه به انسان است ، البته به اعتبار جنس انسان .
ولی بعضی گفته‏اند : در ظاهر خطاب به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) است ، و در واقع منظور سایر مردمند .
ا لیس الله باحکم الحاکمین - این استفهام برای تقریر و تثبیت مطلب قبل است ، و احکم الحاکمین بودن خدا به این معنا است که او فوق هر حاکم است ، چون حکمش
متقن‏ترین حکم است ، و در حقیقت و نفوذ از حکم هر حاکم دیگر برتر است ، حکم او به هیچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمی‏گردد ، خدای تعالی در عالم خلقت و تدبیر حکمی می‏راند که به مقتضای حکمت باید رانده شود، حکمی متقن و زیبا و با نفوذ ، و چون از یکسو خدای تعالی احکم الحاکمین ، و از سوی دیگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طایفه هستند حکمت واجب می‏سازد که خدای تعالی بین این دو طایفه از نظر جزا در حیات باقی آخرت فرق بگذارد ، و همین است که مساله بعث را واجب می‏کند .
پس تفریعی که در جمله فما یکذبک بعد بالدین شده ، از قبیل تفریع نتیجه بر حجت است ، و جمله ا لیس الله باحکم الحاکمین حجت مذکور را تتمیم می‏کند ، چون تمامیت حجت ، موقوف بر احکم الحاکمین بودن خداست .
و حاصل آن حجت این است که : بعد از آنکه مسلم شد که انسان در احسن تقویم خلق شده ، و معلوم شد که بعد از خلقت ، به دو طایفه تقسیم می‏شود ، طایفه‏ای که از تقویم خدادادیش که تقویمی احسن بود خارج و به سوی اسفل سافلین برمی‏گردد ، و طایفه‏ای که به همان تقویم احسن الهی و بر صراط فطرت اولش باقی می‏ماند .
و از سوی دیگر خدای تعالی مدبر امور ایشان ، احکم الحاکمین است .
و از سوی سوم حکمت این خدا اقتضا دارد که با این دو طایفه یک جور معامله نکند نتیجه می‏گیریم که پس باید روز جزایی باشد ، تا هر طایفه‏ای به جزای عملی که کرده‏اند برسند ، و عقل و فطرت آدمی اجازه نمی‏دهد و بهانه‏ای ندارد که این روز جزا را تکذیب کند .
پس آیات مورد بحث - به طوری که ملاحظه می‏کنید - همان معنایی را افاده می‏کند که آیه زیر آن را افاده می‏کند : ام نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار ، و نیز آیه زیر که می‏فرماید : ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون .
و بعضی از مفسرین که خطاب در آیه فما یکذبک را متوجه رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏)
دانسته‏اند ، کلمه ما - چیزی که را به معنای من - کسی که گرفته‏اند ، و نیز حکم را به معنای قضا گرفته ، و در نتیجه آیه را چنین معنا کرده‏اند : وقتی مردم مختلف هستند ، و لازمه اختلافشان اختلاف جزایشان در روز جزاست ، پس کسی که تکذیب جزا را روش خود کرده آیا خدای تعالی را اقضی القاضین نمی‏داند ؟ آری او بین تو و تکذیب‏گران به تو به روز جزا حکم خواهد کرد .

[ نظرات / امتیازها ]
  آسيه افشار - انوار درخشان، ج‏18، ص: 200
1) وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ:
مبنى بر سوگند به دو فاکهه و میوه‏هاى پرارزش انجیر و زیتون است که رطب و تازه آنها بسیار مفید و هم‏چنین خشک آنها از جمله مواد خواربار و خواص و آثار و فواید بسیار دارد و گفته شده که مراد از تین کوه در دمشق است و زیتون کوه در بیت المقدس است.
و محتمل است مراد آن کوه باشد که محل زندگى بسیارى از پیامبران بوده‏اند [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه جوامع الجامع، ج‏6، ص: 667
8) أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ
این آیه تهدیدى براى کافران است که خدا به آنچه شایسته‏اند بر آنها حکم مى‏کند.
از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که هر گاه آن حضرت این سوره را ختم مى‏کرد مى‏فرمود: بلى و انا على ذلک من الشّاهدین، آرى من از گواهان بر این مطلبم.
[ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص: 200
2) وَ طُورِ سِینِینَ:
و نیز سوگند یاد نموده بکوه طور که ساحت پروردگار با موسى کلیم علیه السّلام تکلم فرمود و به کوه طور سینا نامیده شده است. [ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص: 201
3) وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ:
و نیز سوگند یاد نموده بمکه مشرفه که محل امن معرفى شده و هیچیک از قطعات و اماکن متبرکه این چنین مورد تشریف قرار نگرفته‏اند پروردگار، شهر مکه و حومه آنرا محل امن و امان قرار داده و معرفى نموده و کسى در مکه نمیتواند دست بغارت اموال ساکنان آن بزند و از جمله احکام دین حنیف ابراهیم خلیل علیه السّلام بوده و مردم بت پرست نیز بدان ملتزم بوده و هستند و در اسلام نیز تنفیذ شده است از جمله احکام دین حنیف ابراهیم علیه السّلام که نسخ پذیر نیست و آیات قرآنى نیز درخواستهاى بسیارى از ابراهیم علیه السّلام حکایت نموده که شاهد بر مجاهدتها و پیکارهاى او است از جمله در باره احترام شهر مکه است که درخواست نمود از پروردگار گروهى از مردم را برانگیز و در اطراف خانه کعبه گرد آمده شهرکى بنا گذارد و در آن سکونت نموده سبب عمران و آبادانى خانه کعبه گردد گروهى از قبیله بنى جرهم از اقطار گرد آمده در اطراف کعبه سکونت نمودند.
و از جمله سکونت آن اختصاص باهل توحید دارد و کافر و مشرک نمیتواند وارد محیط حرم شود و از جمله چنانچه جنایتکارى بآن سرزمین وارد شود و پناه آورد ایمن از عقوبت خواهد بود. [ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص: 202
4) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ:
جواب سوگند است پروردگار بشر را از طریق تناسل که مقرر فرموده آفریده و اعضاء و جوارح بسیار مناسب براى او قرار داده و براى هر گونه عمل و حرفه و صنعتى آماده است و هر کار دشوارى را میتواند انجام دهد و نیز میتواند وسایل و ابزار آنرا فراهم آورد و کارهائى که بدون وسایل و ابزار محال و غیر میسر است آلات و وسایل آنرا فراهم آورد و نیز میتواند در اثر بکار بردن نیروى حرفه و صنعت کشتى‏هاى مجهز تهیه نماید و باعماق دریاها و با قطار جهان مسافرت نماید و یا به کرات بالا با سفینه‏هاى مجهز فضائى سفر نماید.
از جمله آثار حسن قوام اعضاء و جوارح انسان آنستکه نیروى عاقله و نیروى تفکر در امور باطنى و معنوى که عین شهود و احاطه ذاتى و وجودى است باو موهبت فرموده و آنرا فرمانرواى بدن عنصرى و اعضاء و جوارح او قرار داده و جوارح او را مجهز نموده و نیروى اعداد و آمادگى بهر یک داده و در اختیار روح و نیروى تعقل قرار داده و نهاده است.
و از آن نیرو تعبیر به نفس تعلقى مى‏شود و آغاز نیروى محض و فاقد هر گونه
ادراک و شعور بوده و در کمون آن زیاده از اسرار خلقت نهفته و از طریق نیروهاى احساسى شنوائى و بینائى و نظایر آنها بجهان خارج ارتباط مى‏یابد.
بالاخره خلقت بشر و حسن قوام او به لحاظ تناسب اعضاء درونى و بیرونى شگفت آور است و هیچگونه نقصى در آن تصور نمیرود و از نظر حقیقت که ارتباط با عالم ماوراء دارد مورد الهامات غیبى و القائات باطنى قرار میگیرد و داراى عقاید حقه و فضایل اخلاقى و از جمله نیروى تمیز حسن و قبح و فجور و تقوى و نیز از طریق حرکات ارادى و افعال اختیارى آنچه در کمون نهفته دارد بمرحله ظهور و فعلیت درمیآورد.
خلاصه در نفس و نیروى عاقله بشر ودائعى نهاده شده که فقط از طریق بکار بردن اعضاء و جوارح میتواند بمقامات کمال و درجات باطنى و شعار عبودیت نائل آید و آنچه پروردگار در کمون روح بشر نهاده و اقتضاء ذاتى او قرار داده از کمالات و فضایل فقط از طریق افعال اختیارى میتواند سیرت خود را بدست آورد.
خلاصه حسن قوام خلقت انسان را به نیروى عاقله معرفى نموده است به این که هر لحظه نفس و روح تعقل بشر در ارتباط با عالم غیب از اشعه فیوضات غیبى بهرمند میگردد اهل ایمان که از افاضات و سروشهاى غیبى استفاده و بهرمند مى‏شوند فلاح و رستگارى و حرکت جوهرى خود را تأمین مى‏نمایند هم‏چنین گروهى که از نظر غرور بالهامات تهدیدآمیز خود گوش فرا نداده باعمال ناشایسته و طالح مبادرت مى‏نمایند هر لحظه مورد تهدید خرد خود قرار خواهند گرفت.
زیرا لازم الهام بفجور و القاء تهدید غیبى به گناه تهدید بشقاوت و تیره‏بختى است بیگانه و تبه کار هر لحظه از درون و خرد خود تهدید به تیره‏بختى خود را مى‏شنود ولى از نظر اینکه گوش شنوا ندارد بدان توجه نمى‏نماید چنانچه در باره مسیر زندگى خود بیندیشد و بخود توجه نماید از درون خود تهدیدات پى در پى را مى‏شنود و نوید تیره‏بختى خود را مى‏یابد. [ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص: 203
5) ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ:
بیان آنستکه در صورتى که بشر به نیروى عاقله و خرد گوش فرا ندهد و از خواسته و تمایلات خود پیروى نماید و در مقام مبارزه با ساحت پروردگار برآید بسوى پرتگاه نیستى رهسپار خواهد بود.
و از نظر توحید افعالى در آیه گم گشتگى بیگانه را بساحت پروردگار نسبت داده به این که در اثر غرور و خودخواهى ساحت پروردگار او را باقصى مرتبه شقاوت و تیره‏بختى خواهد افکند و محل سکونت او نیز درکات سافل و تیره دوزخ خواهد بود. [ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص: 204
7) فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ:
آیه مبنى بر توبیخ بشر است با اینکه قوام خلقت بشر چه از لحاظ تناسب اعضاء و جوارح بهترین طور آفرینش است و نقصى در آن بنظر نمیرسد و قدرت و نیروى هر عمل و هر حرکت را دارد هم‏چنین از نظر نیروى عاقله که با الهامات غیبى ارتباط دارد و از طریق پیروى از برنامه مکتب عالى باصول توحید معتقد بوده و طریقه خرد و انقیاد را بپیماید و نیز بزندگى همیشگى بشر در عالم قیامت معتقد باشد چه شده که بشر در مقام مبارزه با ساحت پروردگار و تکذیب دعوت رسول صلّى اللّه علیه و آله برآمده و زندگى بشر را در عالم قیامت انکار مى‏نماید و از نظر غرور
و خودخواهى خود را در برابر افعال اختیارى خود مسئول نمیداند و در حقیقت نیروى تعقل و خرد خود را تکذیب مى‏نماید و خود را در صف حیوانات مى‏پندارد. [ نظرات / امتیازها ]
 » انوار درخشان، ج‏18، ص203
6) إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ:
مبنى بر استثناء است گروهى از اهل ایمان که باصول توحید معتقد و بوظایف دینى و برنامه مکتب قرآن رفتار نمایند در مقام سپاسگزارى بر آمده و نعمتهاى مادى و جسمانى و هم‏چنین نعمتهاى معنوى و ارتباط با رسول و پیروى از تعلیمات او را تقدیر نموده شعار خود را ایمان و تقوى و عبودیت معرفى نموده مورد بشارت بنعمتهاى جاودان قرار خواهند گرفت. [ نظرات / امتیازها ]
  سيدابراهيم غياث الحسيني - تفسیر نور
1) این سوره هشت آیه دارد و در مکّه نازل شده است.
نام سوره برگرفته از آیه اول است و به معناى انجیر مى‏باشد.
محور سوره، کیفر و پاداش انسانها در قیامت است، امّا مطلب را از راه آفرینش انسان‏ها در بهترین صورت و دو گروه شدن آنان بر مبناى ماندن بر فطرت پاک الهى و یا خروج از آن و سقوط به پایین‏ترین درجات انسانیّت، بیان مى‏کند که این اختلاف در انتخاب، موجب اختلاف در کیفر و پاداش الهى مى‏شود. و طبیعتاً حکمت اقتضا مى‏کند که دو گروه یکسان دیده نشوند.
[ نظرات / امتیازها ]
  مهدي دهقاني - رادیو قرآن
1) در تفسیری که حدود 3 روز پیش از رادیو قرآن بیان شد این تفسیر را اینگونه بیان نمود:
1- می توان گفت که چون درخت زیتون و انجیر ریشه در خاک دارد و در آیه بعد کوه سینا و شهر امین جایگاهی است که به نحوی ریشه در آسمان یعنی از آنجا وحی صورت می گرفته ، خداوند اینگونه قسم خورده است.
2- دوم اینکه در جایی که محل عبادت پیامبران بوده درخت زیتون و انجیر وجود داشته که آن منطقه را به این درختان می شناختند مثلا منطقه زیتون و یا تین ، همچنین در آیه بعد دو شهر بیان شده که همگی نیز دلیل بر این قسم دارد.

دوستان ، اینگونه عرض نمایم که سعی بر این شده تا مطالب آنگونه که از منبع بیان شده درج گردد و هر گونه کم و کاستی را با کمک شما انشاءالله برطرف نماییم [ نظرات / امتیازها ]
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
1) قوله تعـــالی: {وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سینینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ}
"سوگند به انجیر و زیتون و به طور سینا و بشهر مکه که ما انسان را در مقام خلقت به نیکوترین صورت بیافریدیم اما سپس به واسطه کفران نعمت به پست ترین رتبه برگردانیم".
ابن بابویه ذیل آیات فوق از حضرت موسی بن جعفر ع روایت کرده فرمود خــــداوند از میان شهرها چهار شهر را برگزیده یکی تین که مدینه منوره است دوم زیتون که بیت المقدس است سوم طور سینین که کوفه است و چهارم بلدامین که مکه است.
و از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود: تاویل تین و زیتون حضرت امام حسن ع و امام حسین ع و طور سینین علی بن ابیطالب ع و ولایت آنحضرت میباشد که منافقین آنرا تکذیب کرده اند و بلد امین پیغمبر اکرم ﷺ است.
و در مناقب از حضرت موسی بن جعفر ع ذیل آیه "ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ" روایت کرده فرمود آیه در باره تیمم و عدی نازلشد چه در اثر بغض و عداوتیکه آنها با امیرالمؤمنین ع داشتند خــــداوند ایشان را در پست ترین مکان دوزخ جای دهد. [ نظرات / امتیازها ]
6) قوله تعـــالی: {إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمینَ}
"مگر آنانکه به خــــــداوند ایمان آورده و نیکوکار شدند به آنها پاداش دائمی بهشت عطا کنیم پس ای انسان ناسپاس مشرک چه تو را واداشت که تکذیب روز جزا بنمائی و منکر قیامت شوی آیا خــــدای مقتر حکم فرمای عالم نیست؟" و در این آیه استفهام تقریری است یعنی البته هست.
احمد بن عبدالله مؤدب و ابن جریح که هر دو از علما عامه بودند از ابی هریره و ابن عباس روایت کردند که پیغمبر اکرم ﷺ در خانه ام هانی خواب رفته بود چون بیدار شد محزون بود, ام هانی سبب حزن حضرتش را سئوال نمود فرمود در خواب قیامت و احوال آنها و بهشت و نعمتها و جهنم و انواع عذاب ها را مشاهده کردم و معاویه و عمروبن عاص را در وسط دوزخ دیدم فریاد میزدند و بر سر آنها سنگهائی از زبانیه آتش فرود می آوردند و به ایشان میگفتند چرا ایمان به ولایت امیرالمؤمنین ع نیاوردید؟...
سپس رسول اکرم ﷺ فرمود در آن حال از پشت پرده عظمت پــــروردگار علی ع را مشاهده کردم که خوشحال و خندان است و میگوید پــــروردگار من و خـــــدای کعبه حکم فرمود میان من و دشمنانم, بعد از آن پیغمبر اکرم ﷺ فرمود: خـــــداوند دشمنان عــــلی را به جهنم میفرستد آنگاه عــــلی در موقف توقف مینماید و شفاعت برای اهل بیت و ذریه و شعیان خود میکند.
و از محمد بن فضیل روایت کرده گفت تفسیر سوره التین را از حضرت رضا ع سؤال نمودم فرمود تین و زیتون حضرت امام حسن ع و امام حسین ع و طور سینا امیرالمؤمنین و البلدالامین رسول اکرم ﷺ است و هر کس از آنحضرت اطاعت و فرمانبرداری نماید ایمن باشد از عذاب جهنم و اسفل سافلین و کسانی هستند که نقض کردند عهد و پیمانی که پیغمبر ﷺ از آنها در باره ولایت امیرالمؤمنین ع گرفت و الاالذین آمنوا امیرالمؤمنین ع و شعیان آنحضرت هستند و دین ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد. [ نظرات / امتیازها ]