دریافت نسخه PDF مقاله - 609KB
تاریخ نگارش : هفتم مهر 1404
جنگ شناختی – تاثیر عوامل تصمیم گیری
محمد هادی حاذقی
چنانکه گفته شد موضوع اساسی در عملکرد شناختی فرایند تصمیم گیری است . عوامل مختلف و پیچیده ای در این فرایند دخالت دارند که تاثیرات متقابل هر کدام بر یکدیگر شناخت این کار را پیچیده تر میسازد
این فرایند از مراحل حسی شروع میشود و در مراحل بعدی از عوامل ناشناخته ای مانند الهام ، شهود، اشراق و عرفان نیز بهره مند میشود .
هر کدام از این مراحل نیاز به شرح و بسط بسیاری دارد که از عهده این سطح از مقالات خارج است اما در این نوشتار تا حدودی به نقش آنها اشاره میشود .

کلید واژه : حواس، تفکر، الهام، شهود، عجله
ناشر : موسسه تدبر
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان
جنگ شناختی – تاثیر عوامل تصمیم گیری
چکیده :
چنانکه گفته شد موضوع اساسی در عملکرد شناختی فرایند تصمیم گیری است . عوامل مختلف و پیچیده ای در این فرایند دخالت دارند که تاثیرات متقابل هر کدام بر یکدیگر شناخت این کار را پیچیده تر میسازد
این فرایند از مراحل حسی شروع میشود و در مراحل بعدی از عوامل ناشناخته ای مانند الهام ، شهود، اشراق و عرفان نیز بهره مند میشود .
هر کدام از این مراحل نیاز به شرح و بسط بسیاری دارد که از عهده این سطح از مقالات خارج است اما در این نوشتار تا حدودی به نقش آنها اشاره میشود .
واژه های کلیدی
حواس، تفکر، الهام، شهود، عجله
محدودیت علم تجربی
علم تجربی قدرت نفی ندارد، آنچه را که آزمود فتوا میدهد، آنچه را که نیازمود نمیتواند فتوا بدهد نفیاً و اثباتاً ساکت است چون مثل علم ریاضی نیست یا مثل علم فلسفی نیست که از دو طرف خبر بدهد او هرگز ندیده که کسی با دَمی آن حیوان را یعنی آن گِلی که به صورت حیوان درآمده پَر بکشد و زنده بشود ﴿فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ ][13علوم تجربی هرگز ندیده است که عصایی به صورت یک مار دَمان دربیاید، علم تجربی ندیده است که با زدن عصا آبهای رفته برود و آبهای نیامده نیاید دیواری، سدّی از آب در دریا درست بشود این آبها همین طور روی هم روی هم مثل یک سدّ خاکی بشود این وسط یک جاده خاکی بشود وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) و همراهانش عبور بکنند اینها را که ندید نه میتواند اثبات کند، نه میتواند نفی کند، نه می ٴ تواند شک کند. علم تجربی در محدوده آزمون خود سخن میگوید آنچه را که ماورای آزمون است او حتی حقّ شک هم ندارد فقط باید بگوید من نمیفهمم همین. اگر طبیبی، اگر زمینشناسی، اگر دریاشناسی، اگر معدنشناسی بخواهد درباره جهان اظهار نظر کند او حقّ اثبات ندارد، حقّ نفی ندارد، حقّ شک هم ندارد یک طبیب حق ندارد بگوید من شک دارم در عالم خدا هست یا نه؟ اصلاً علم او علم شک نیست مثل اینکه کسی ترازویی دارد یا باسکولی دارد که این کامیونها را میسنجد، خب باسکولی که کامیونها را میسنجد اینکه نمیتواند سلسله جبال البرز را بسنجد که. این کسی که باسکولدار است، ترازودار است اگر درباره وزن سلسله جبال البرز نظر اثباتی بدهد اشتباه است، نظر نفی بدهد اشتباه است، نظر شک بدهد بگوید من شک دارم باز هم اشتباه است، میگویند آخر تو ابزار نداری تا بیازمایی نفی و اثبات را اگر بگوید من نمیفهمم ساکتم بگویند بله اینجا حق با توست اصلاً حقّ حرف ندارد برای اینکه ابزاری که دست صاحبان علوم تجربی است حس است، آنچه را که انسان سخن میگوید که آیا عالم مبدأ دارد یا نه؟ کلّ جهان آغازی دارد یا ندارد؟ پایانی دارد یا ندارد؟ هدفی دارد یا ندارد؟ این در تمام علوم تجربی یک مطلب بیگانه است حقّ دخالت کردن نفیاً، اثباتاً، شکاً ندارد فقط سکوت محض وظیفه آنهاست. اعجاز را نه آنها مگر اینکه از علوم تجرب ٴ ی بیرون بیایند، بیایند در محدوده فلسفه اگر فلسفهشان هم الحادی شد ـ معاذ الله ـ بله میتوانند نفی کنند، اگر الهی شد که همه اینها را میپذیرند.
بنابراین علم تجربی یک محدوده خاصی دارد، یک مدار بستهای دارد این هرگز نمیتواند نفی کند چیزی را بگوید فلان معجزه باطل است برای اینکه خارج از ٴ حوزه تجربی است این هم یک مطلب.
اگر دلیل معتبری بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با جسم تا ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ ][14رفت هیچ محذوری ندارد برای اینکه پیمودن آسمانها با جسم خارق عادت بشود، بالاتر از سرعت نور بشود هیچ محذور عقلی ٴ ندارد تجربه هم که حقّ دخالت ندارد منتها در تحلیل مسئله اسرا و معراج ملاحظه فرمودید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارای شئون ستّه بود با این شئون ستّه این بار سنگین را برداشت بخشی از کارها و بارها مربوط به بدن است که انجام داد، بخشی از کارها مربوط به تمثّلات برزخی است مثل مشاهده انبیا، دیدن انبیا، نماز جماعت خواندن با انبیا، امام جماعت انبیا شدن این مربوط به تمثّلات برزخی است که انجام داد، برخی مربوط به معارف عقلی
است که انجام داد، برخی مربوط به مشاهدات قلبی است که انجام داد، بخشی مربوط به قُرب نوافل است که انجام داد، بخشی مربوط به قُرب فرائض است که انجام داد این مسلّح بود به امور ششگانه.
در قرب نوافل آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید« :کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ]»[15آن کارها را ذات اقدس الهی انجام میدهد و میگوید «وما سمعت اذ سمعت ولکن الله سمع» این درست است. بالاتر از قُرب نوافل که قُرب فرائض است اینچنین نیست که ذات اقدس الهی در مقام فعل بشود لسان این معصوم، بلکه این معصوم در مقام صعود میشود «لسان الله، ید الله، جنب الله، عین الله» که این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) درباره وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل میکند این میشود قُرب فرائض یعنی در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم الآن ما دسترسی به فصل اول که هویّت مطلقه ذات اقدس الهی است نداریم، دسترسی به فصل دوم که صفات ذات است و عین ذات است اکتناهش مقدور احدی نیست، در فصل سوم که فعل خداست، فیض خداست، افاضه خداست، نور الهی است اینجا بحث است. در این محدوده گاهی ذات اقدس الهی میشود لسانِ انسانِ کامل، گاهی انسان کامل میشود «ید الله» و «عین الله» و «جنب الله ]»[16و مانند آن.
خب، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مسلّح به این سلاح ششگانه است، متشأن به این شئون ششگانه است هر کاری را با شأنی از شئونش انجام داده، این هم یک مطلب جلسه5-860829/اسرا
نقش مرحله ی فهم- درک- تصدیق
در بحثهای قبل هم داشتیم اینها به مبدأ معتقدند منتها به توحید ربوبی معتقد نیستند اینها معتقدند واجب الوجودی هست یک، این واجب الوجود واحد است «لا شریک له» دو، این واجب الوجود خالقِ سماوات و ارض است سه، در خالقیّت شریک ندارد چهار، مدیر کلّ عالم ربّ الأرباب هم اوست پنج اینها را معتقد ٴ بودند در جاهلیت اما اینها سازنده نیست اینها ثمره علمی دارد آنکه ٴ ثمره عملی دارد دو چیز است یکی اینکه او ربّ ماست تمام کارهای ما به دست اوست یک، دوم اینکه او معاد ماست، مرجع ماست، ما که مُردیم به نزد او برمیگردیم به او باید جواب بدهیم در برابر فرمان و احکام او مسئولیم این دو.
ٴ این مسئله آخرت است که سازنده است وگرنه حتی ایمانِ به مبدأ با بسیاری از اسمای حُسنایاش این مسئولیت آور نیست. در ٴ سوره ٴ مبارکه «ص» هم که گاهی آن به عنوان شاهد آن آیه قرائت میشد این بود که فرمود :﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ کذا و کذا ﴿لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ﴾، چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ ][24چون قیامت و روز حساب فراموششان شده مهمترین عامل سازنده احساس مسئولیت است، خب اگر کسی بداند هر کاری کرده پسفردا باید جواب بگوید مواظب کارهایش هست دیگر اما اگر بگوید خیر، ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ ][25مسئولیتی در کار نیست هر که هر چه کرد، کرد این دیگر دستش باز است دیگر زبانش هم باز است لذا قرآن کریم در بسیاری از موارد میفرماید اینها به آخرت معتقد نیستند آیات معاد بعد از جریان توحید بیش از هر مطلبی در قرآن کریم آمده چون سازندهترین قانون همان قانون مسئولیت است دیگر اینها ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾. بعد فرمود :﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً﴾ اینها آیات را نمیفهمند، چرا؟ برای اینکه ما چندینبار راه را باز کردیم اینها عالماً عامداً راهها را بستند. گناه، خطیئه و خطا این ٴ آینه دل را چرکین میکند وقتی ٴ صحنه دل رِیْن یعنی چرک برداشت ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ][26این رِین شد یک ٴ بار، دوبار شما صحنه آینه را، صفحه آینه را دستمال نکشیدید، دهبار، بیستبار نکشیدید بالأخره قیرگون میشود دیگر. فرمود رِین و چرک ٴ صحنه قلب را گرفته، خب این جایی را نشان نمیدهد این دیگر آینه نیست ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ وقتی این طور شد ما توفیقِ فهم را از اینها گرفتیم دیگر ما باید توفیق را بدهیم دیگر انسان علم فضیلتی است که مبدأ فاعلی میخواهد فرمود ما چندینبار به اینها دادیم اینها با بیاعتنایی پس زدند ما دیگر اینها را به حال خودشان رها کردیم وقتی مطالب قرآنی مطرح میشود اینها فرار میکنند، چرا؟ اینها اصلاً میآیند برای اینکه نام بتها و اصنام و اوثان آنها بُرده بشود ﴿وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ﴾ ][27کذا و کذا و کذا وقتی سخن از اصنام و اوثان
است خیلی خنداناند، وقتی سخن از خداست از صَنم و وَثن سخن نیست فرار میکنند میروند فرمود ما توفیق فهم را از دلهای اینها گرفتیم. ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ﴾ اینها در کِناناند در سِتارند دیگر نمیفهمند البته در بحثهایی که مربوط به ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ ][28یا ﴿طْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ ][29آنجا گذشت که ذات اقدس الهی یک چیز وجودی به اینها عطا نمیکند نظیر ﴿وَیُضِلُّ مَن یَشَاءُ﴾ ][30بلکه اینها از سنخ عدمِ مَلکه است یک، فیضی که تاکنون به اینها میداد اینها را به حال خودشان رها کرده این فیض را قطع کرد دو، انسان میماند با یک مُشت اغراض و غرایز، خب اگر کسی در اغراض و غرایز دفن شده که صدای ماواری طبیعت را نمیشنود نه اینکه خدای سبحان چیزی اینجا گذاشته به عنوان طبع، مُهر و مانند آن، بلکه ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾.][31 فرمود ما دوتا کار میکنیم نسبت به مؤمنانی که حرف را گوش دادند درِ رحمت باز است، نسبت به کفّار این در را میبندیم همین چیزی در درونِ دل اینها به عنوان قفل و مُهر و اینها نمیزنیم این فیض آفتابِ هستی که تاکنون به آنها میرسیم حالا این فیض را قطع کردیم اینها را به حال خودشان رها کردیم نه اینکه چیزی در درون دل اینها گذاشتیم به عنوان رِیْن یا طَبع یا اینها را به حال خودشان رها کردیم چون به حال خودشان رها کردیم گرفتار شدند نه اینکه ما نمیگذاریم آنها بفهمند ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً﴾
861225-اسرا-57
عجله در مرحله تفکر و اندیشه
یکی از آن جهات راهنمایی کننده این بخش آن است که انسان را در اندیشه و انگیزه عاقل میکند هم به عقل عملی، هم به عقل نظری این کریمه ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ میتواند وابسته به همین ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ باشد برای اینکه غالب انسانها هم در تصمیم گیری نپخته اند و هم در اندیشه و فکر و باور خاماند. در مسئله اندیشه تا به نصاب برهان نرسد هرگونه پذیرش و باوری خام خواهد بود، در مسئله انگیزه هر اراده و نیّتی وقتی مطابق با عقل و نقل نبود نپخته است هم انسان باید در مسائل علمی به نصاب برهان برسد، هم در مسائل عملی به نصاب حق اکثر مردم اینچنین نیستند هم زودباورند هم زود تصمیم میگیرند این عجله و شتاب قبل از نصاب علمی و عملی در غالب مردم هست آن هدایتی که قرآن کریم به عهده دارد که ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ میگوید وقتی سلوک علمی دارید به برهان برسان، سلوک عملی دارید به ایقان و اخلاص برسان قبل از اینکه به ٴ مرحله یقین و حجت شرعی برسی چیزی را باور بکنی این خام است این عجله است قبل از اینکه به آن خلوص دسترسی پیدا کنی تصمیم بگیری این عجله است و خام است باید تعاملی بین آن علم و این عمل باشد یعنی وقتی مرکز فرماندهی به نام اراده، تصمیم، نیّت و مانند آن شروع به فعالیت میکند بعد از آن باشد که مرکز اندیشه به نصاب رسیده، اگر انسان چیزی را احساس کرد، تجربه کرد بعد به خیال و واهمه داد همانجا محور باورش شد چنین انسان خیّالِ وهّامی را قرآن به مُختال تعبیر می ٴ کند یعنی این تا به دامنه علم رسیده است این خیالاندیش است اما وقتی که به برهان رسید، به جزم رسید با دلیل مطلبی را فهمید این میشود عاقل این در مراحل علمی.
در مراحل عملی هر چیزی را که دلش خواست یا عصبانی شد، غضبناک شد، بیمیل بود محور تصمیم او شهوت یا غضب بود این را میگویند مُختال اما اگر از شهوت و غضب گذشت به آن عقل عملی رسید که «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان ]»[1شد تصمیم را به دست عقل داد این میشود عاقل آنکه ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ همین است که عجله را به سرعت تبدیل میکند عجله برای قبل الوقت است، سرعت برای بعد از وقت کسی که قبل از ظهر دارد نماز میخواند این عجله کرده است چون هنوز وقتش نشده گرچه با قرینه گفته میشود «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت وبالتوبة قبل الموت» اما آن با قرینه است نماز قبل الوقت عجله است، نماز اول وقت سرعت است سرعت
مورد امر است که فرمود: ﴿وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ ][2اما عجله هر جا مطرح شد نهی شد چون عجله برای قبل از نصاب است، سرعت برای بعد از نصاب وقتی به نصاب علمی یا نصاب عملی رسید انسان در بخش علم نباید گرفتار شک بشود، در بخش تصمیم نباید گرفتار تردید بشود تردید آن ردّ مکرّر است که بکند یا نکند بعد از اینکه مطلب به آن جزم رسید نه در بخش نظر مجالی برای شک است نه در بخش عمل جا برای تردید اینکه «یقدّم رجلاً و یؤخّر اُخریٰ» معلوم میشود که رهبری او را غضب و شهوت به عهده دارد میترسد نه عقل آنکه ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ این است. آنگاه تناسب این آیه با آیات قبل هم کاملاً مشخص میشود این یک نکته
جلسه15/861225
این آیه نورانی درباره اکثری انسانهاست که اینها هم خوش باورند هم زود تصمیم میگیرند اینکه در بعضی از تعبیرات دینی ما آمده است که «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع ]»[7در دروغ هر انسان همین بس که همین که چیزی را شنید نقل میکند قبل از تحقیق این ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِق بِنَبَإٍ﴾ ][8برای همین است دیگر.
خب، فرمود :﴿أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ ][9کذا و کذا. اینکه فرمود: «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» هر چه را شنید نقل بکند یعنی از گوش به دهن و از دهن به گوش این وسطها به عقل مجال فکر نمیدهد هر چه شنید نقل میکند فرمود این درست نیست، خب این شتابزدگی در کار است. بنابراین انسان را هم عالم میکند هم عاقل.
پرسش... :
پاسخ :نه خب، آن نه مربوط به حمل امانت است.
خب، بنابراین اینگونه از آیات که دارد انسان عجول است مذمّت میکند و راه عاقل شدن او را هم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ اقوم بودنش این است که در مسائل اندیشه و علم تا به جزم نرسیدی چیزی را باور نکنی در مسائل عملی هم تا چیزی مسلّم نشد که خیر است و خالص است اقدام نکنی هم آن باورِ علمی هم این اقدامِ عملی باید عاقلانه باشد این راه قرآن است مشورت کنید، فکر کنید، برهان کنید ﴿لَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولً﴾ ][10مکرّر در مکرّر فرمود گوش مسئول است، زبان مسئول است، دل مسئول است تا عالم نشدید باور نکنید، حرف نزنید.
یک بیان نورانی مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد به مناسبتی آن حدیث شریف چندین بار در همین بحثهای تفسیری خوانده شده وجود مبارک حضرت فرمود: «إنّ الله حصّن» أو «حض»ّ أو «خصّ
عباده بآیتین ]»[11چند طور این حدیث نورانی قرائت شده فرمود خدای سبحان انسان را در یک مدار بسته نگه داشت دو طرفش سیم خاردار است این طرف میخواهد برود سیم خاردار است، آن طرف میخواهد برود سیم خاردار است این وسط باید زندگی کند فرمود طبق دو آیه دو طرف جامعه انسانی را با سیم خاردار بست «خصّ عباده بآیتین» یکی اینکه از این طرف بخواهد برود باور کند جلویش را میگیرند تا یقین پیدا نکردی باور نکن از آن طرف میخواهد تکذیب کند، نفی کند جلویش را میگیرند تا دلیل نداشتی تکذیب نکن آن وقت دوتا آیه را هم بیان میکنند یکی ﴿لَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولً﴾ یکی هم دارد ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ ][12فرمود میخواهی چیزی را نفی کنی آنجا سیم خاردار است با دلیل نفی کن تکذیب بیدلیل، تصدیق بیدلیل با ایمان سازگار نیست میخواهی تصدیق کنی با دلیل، تکذیب کنی با دلیل فرمود: «ان الله سبحانه و تعالی خصّ عباده» علی قرائة «حض»ّ تحضیض کرده، ترغیب کرده «عباده علی قرائة ثالثة» «حصّن عباده ]»[13در دو حِصن در دو قلعه و دِژ این را بست این طرف بخواهد برود بسته است، آن طرف بخواهد برود بسته است یک انسان دهنباز جلویش باز است دیگر فوراً تصدیق میکند، فوراً تکذیب میکند، فوراً باور میکند، فوراً مینویسد، فوراً میگوید فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را در یک مدار بسته تربیت کرده این میشود ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ فرمود میخواهی چیزی را تکذیب بکنی عیب ندارد ولی دلیلش را بیاور، اگر کسی بیدلیل تکذیب کرده مشمول این کریمه است ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ تصدیق بی ٴ دلیل مشمول آیه سوره «اسراء» است که ﴿لَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم﴾ خب این میشود ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾.
اگر کسی شتابزده، بدون تحقیق تصدیق کرد ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ میشود، شتابزده بدون تحقیق تکذیب کرد این هم همین طور میشود این ﴿یَدْعُ﴾ گرچه خیلیها به تعبیر سیدناالستاد وجوه فراوانی را برای آن ذکر کردند بعضیها از متأخرین میگویند این جزء پیچیدهترین آیه است برای اینکه ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ این یعنی چه؟ انسان دعا میکند شرّ خود را مثل دعای خیر این یعنی چه؟ بعضی گفتند که وقتی انسان عصبانی شد مرگ خود، مرگ فرزندان خود، سقوط خود را از خدا میخواهد این آیه به این عظمت و جلال را بر آن معنا حمل کردند.
خب، ﴿یَدْعُ﴾ یعنی «یطلب» اولً این ﴿یَدْعُ﴾ اصلش «یدعوا» با «واو» هست دلیلی هم بر جزم و سقوط «واو» نیست و دلیلی هم بر ترک «واو» در کتابت نیست حال چون قرآن رأساً مهجور در حوزهها بود و متأسفانه هنوز هست هنوز این بحث فقهی روی آن نشده که ما قرآن را چطور بنویسیم حتماً باید طوری بنویسیم که بچههایمان نتوانند بخوانند، توده مردم فارسیزبان نتوانند بخوانند، حتماً باید آن «الف» را کوچک بنویسیم این دردی است، خب چرا با خطّ نستعلیق ننویسیم عروس خطها خط نستعلیق است چه کسی گفته قرآن را حتماً باید آن طور بنویسیم، حتماً باید طوری که طه عثمان نوشته بنویسیم خب طرزی بنویسیم که خودمان، بچههایمان، زنهایمان، دخترانمان، همین مردم شیرینزبان فارسی بتوانند بخوانند دیگر چون این بحث نشده همه میترسند بحث، بحث فقهی است که «هل تجود کتابة القرآن بالنسخ أو النستعلیق أو الکذا أو الکذا أم ل» که این را یک فقیه باید فتوا بدهد همین اینها میهرساند هم آنها میترسند لذا طوری نوشته میشود که غالباً نمیتوانند بخوانند با اینکه وظیفه رسمی همه ما این است که در خدمت این کتاب باشیم حداقل روزی پنجاه آیه بخوانیم.
خب، این «واو» دلیلی بر حذفش نیست میشود این را نوشت چون مجزوم نیست نظیر ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ][14آخر آنجا «یاء» چرا حذف شده؟ ﴿یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ﴾ ] ،[15خب «ینادی» باید باشد نه «یناد» این «یاء»
چرا حذف شده؟ ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ ][16آن «واو» چرا حذف شده؟ آن ﴿فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ﴾ ][17چون «لم» امر دارد جزم دارد اما ﴿سَنَدْعُ﴾ این «واو» چرا حذف شده، چرا باید نوشته نشود؟ مکتوب این است «سندع»ُ با ضمّه نوشته شده نه با «واو» ﴿یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ﴾ «یاء» حذف شده ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ «یاء» حذف شده در مقام بحث ما هم «واو» حذف شده ﴿یَدْعُ﴾ اصلش «یدعوا» است اینجا نه دلیل بر نصب است، نه دلیل بر جزم است، نه دلیل بر چیز دیگر است که «واو» حذف بشود.
به هر تقدیر ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ آن بیان پنج، شش وجهی که جناب فخررازی ذکر کرده است اینها قبول دارند که هیچکدام از اینها نمیتواند پیام اصلی آیه باشد،
خب هر کدام از اینها میتواند مصداقی از مصادیق آیه باشد.
اما آن بیان لطیف سیدناالستاد(رضوان الله علیه) میتواند یک بیان خوبی باشد. ایشان فرمودند انسان شبانهروز نیازمند است برای اینکه ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ ][18و نیاز به دیگری هم ندارد فقط نیاز به ذات اقدس الهی دارد چون فقیر محتاج غنی است نه محتاج فقیر دیگر این دو، منتها در تطبیق اشتباه میکند سه به دنبال زید و عمرو میرود. پس سراسر جهان سؤال است این مسئله هم اختصاصی به انسان ندارد ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ][19این آیه ٴ نورانی سوره ٴ مبارکه «الرحمن» صدر و ذیلش مربوط به سؤال و جواب جهانی است ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب چه چیزی؟ ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ ][20چرا ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ برای اینکه کلّ یوم سائلین زیادند این﴿یَوْمٍ﴾ نه در قبال لیل ٴ است نه صلات یوم، نه مجموعه شبانهروز است به نام صلات یومیه این ﴿یَوْمٍ﴾ یعنی لحظه نه یعنی لحظه بلکه ظهور در هر ظهوری او شأن تازه دارد برای اینکه سؤال هر لحظه است میلیاردها میلیارد موجود هر لحظه از او چیز میخواهند نه تنها هفت میلیارد بشر ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ][21چون سؤال دائمی است، دائمالسؤالاند او هم «دائم الفیض علی البریه» است مگر میشود موجودی در لحظهای در تخوم بحار الی عنان السماء یک لحظه از خدا چیز نخواهد اینکه فرض ندارد که، پس هر موجودی دائماً سؤال میکند او هم «دائم الفیض علی البریه» است فیضش هم قطع نمیشود «وکلّ منّه قدیم».
حال انسان چه سهمی دارد آنها عاقلاند و عقلشان در این است که موجودی که بخواهد از ذات اقدس الهی برگ بخواهد، ثمر بخواهد، سایه بخواهد، بهار میخواهد زمستان وقت خوابش است میگوید الآن این درخت میگوید من باید بخوابم بهار که شد از خدا چیز طلب بکنم عجله نکنم این انسانی که به دنبال حرام میرود یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است فرمود اینها روزیِ حلالشان مقدّر شده به دنبال آن نمیروند به دنبال یک چیز نقد میروند.
همان داستانی که حضرت به آن ساربان فرمود یا به آن شخص فرمود این شتر را دمِ مسجد نگه دار من نماز میخوانم برمیگردم و آن شخص مَهار این شتر را و افسار این شتر را گرفت سرقت کرد بُرد به بازار سرّاجها بفروشد به چند درهم وجود مبارک حضرت که نمازش تمام شد برگشت فرمود همین چند درهم را من میخواستم به او بدهم این چند دقیقه فرصت نکرد، مهلت نداد رفته سرقت کرده همه آنها در بارها مخصوصاً در ٴ سوره ٴ مبارکه «هود» به عرضتان رسید که خدا میفرماید تمام موجودات عائله من هستند من همه مار و عقرب را در نظر دارم برای آنها روزی فراهم کردم هیچکدام از قلم من نیفتاده ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ][22اما اینها برای چیزی که برای بعدها معلوم نیست آیا استفاده میکنند یا نمیکنند شتابزده به دنبال ربا و ریا و رشوه و رانت و امثال ذلک میروند. فرمود شما
عائله من هستید مگر میشود موجودی دریایی، صحرایی، هوایی عائله خدا نباشد فرمود من متعهّدم روزی شما را تأمین کنم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ ]﴿[23مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾« ][24من أحسن من الله حدیثا» فرمود اینها به دنبال چیزی میروند اولً معلوم نیست رزق آنها باشد آنکه آدم نگه میدارد برای ورثه که رزق آدم نیست آنها یک وِیل و وبال دیگر است فرمود این به دنبال حرام که میرود شتابزده میرود صبر نمیکند من از راه حلال او را تأمین بکنم که اکثری مردم این طورند در روزی این طور است، در سِمت این طور است، در سایر شئون هم همین طور است.
مطلب دیگر این است که کلمه انسان تقریباً نزدیک شصت بار بیش از پنجاه بار در قرآن کریم با مذمّت ذکر شده انسان عجول است، انسان ظلوم است، انسان جهول، انسان قتور است ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلً﴾. ][25
خب، این مذمّتهای فراوان بیش از پنجاه موردی که قرآن ذات اقدس الهی درباره انسان کردند این انسانی که ﴿إِنِّی جَاعِل فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ ][26که نیست این انسان را فرمود دو بخش دارد ﴿إِنِّی خَالِق بَشَراً مِن طِینٍ﴾ ][27این یک، ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ ][28دو. آن روحش خلیفةالله است، به فطرت برمیگردد، به ماورای طبیعت برمیگردد تمام مدحهای قرآن ناظر به این بخش فطری انسان است او کریم است، او خلیفةالله است، او متقرّب الی الله است کذا و کذا تمام نقصهای بیش از پنجاه مورد قرآن به همین طبیعت او به طِین او، به گِل او، به گِل فکر کردن او، به گِل نشستن او برمیگردد اینکه طبیعی فکر میکند ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ ][29دنیا وضعش این است از دنیا به عاجلهای نقل کردند دنیادوست عجول خواهد بود فرمود: ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ و ﴿الْآخِرَةِ خَیر﴾ ][30و کذا و کذا و کذا «منهم من یرید العاجلة و منهم من یرید الآخرة» آنکه عاجلهپسند است، طبیعتزده است و طبیعتگراست ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولً﴾ آنکه آخرتمنش است به فراطبیعت توجه کرده خلیفةالله است، از کرامت برخوردار است با صبر و تأنّی کار میکند.
فتحصّل انسان عجول انسان دنیاطلب است در همین ٴ سوره ٴ مبارکه «اسراء» بعد از چند آیه دنیا را به عنوان عاجله یاد میکند و در برابر آخرت آیه هیجده همین ٴ سوره ٴ مبارکه «اسراء» که در پیش است فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ٭ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِن فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ هر کسی دنیامدار است میشود عجول، هر کسی آخرتمدار است میشود عاقل و صبور اکثری انسانها چون در تصمیمگیریشان، در اندیشه و انگیزه خاماندیشاند و خامخواه فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولً﴾ غالباً این طورند و اگر به آن مقام پختگی برسد تطبیق بکنند با موازین عقل و نقل دیگر عاقلاند و آخرتطلباند و به موقع.
یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست که فرمود در همان نامه معروف که شما هیچ چیزی را قبل از رسیدن نخواهید و بعد از رسیدن هم کوتاهی نکنید در نامه 53نهجالبلاغه که مرقوم فرمودند اینچنین آمده است «وَ إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا» قبل از اینکه کار به نصابش برسد، به فرصت برسد شما شتاب نکنید «أَو التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا» «ثبط» با «ثاء» مثلثه و «طاء» یعنی کُندی همان معنی «بط» را میدهند «ثبطّهم الله» یعنی خدا اینها را «أخرهم الله» فرمود وقتی وقتش شده چه تأخیر میاندازید اینجا جای سرعت است برای اینکه وقتی وقت شد هیچ تصادفی، هیچ تمانعی، هیچ تزاحمی در کار نیست دستور سرعت هم که داده شده ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید فرمود در میدان فضایل، میان مسابقه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ ][31حال به
شما گفتند در میدان مسابقه سبقت بگیرید میدانی که مساحتش به اندازه آسمان و زمین است جا برای تصادف نیست، جا برای تزاحم نیست، جا برای سقوط نیست، جا برای دستانداز نیست ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ چنین جایی را گفتند سرعت بگیرید نه شما مزاحم کسی حال فرض کنید همه مردم خواستند باتقوا باشند، متواضع باشند هیچ تزاحمی نیست اما در این مسجد دو نفر خواست متکبّر باشد آن وقت اول دعواست که چه کسی بال بنشیند اگر وارد یک شبستان وسیع شدید دوتا آدم متکبّر گرفت اینکه دوتا شاه در یک اقلیم نگنجند همین است دیگر بالأخره یک مسجد یک جایش صدر است تازه اول دعواست اما اگر همه خواستند متواضع باشند ﴿فهم فی رحمة ..» فرمود فضیلت میدانش به اندازه آسمان و زمین است ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ خب اگر جایی میدان مسابقهاش به اندازه آسمان و زمین باشد دیگر هیچ تزاحمی در کار نیست.
فرمود وقتی وقت شده، فرصت مناسب است درنگ برای چیست؟ کوتاهی برای چیست؟ ﴿سَارِعُوا﴾ سرعت بگیرید همه وسائل که فراهم شده «إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا» چند نسخه هست تسقّط هست، تساقط هست، تثبّط هست تثبّط همان «ثبطّهم الله» هست «تثبیط» با «ث» مثلثه و «طاء» یعنی تأخیر، یعنی زمینگیر کردن «فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْقِعَهُ ]»[32این همان ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ است.
خب، آدم تا نداند نصاب این کار چیست که نمیتواند تصمیم بگیرد باید کارشناسی کند، مشورت کند، عالِم بشود، عاقل بشود تا بداند کجا باید ساکت باشد، کجا بداند حرف بزند، کجا مبادرت کند، کجا درنگ کند در ٴ خطبه 150هم مشابه این فرمایش را فرمودند آغاز ٴ خطبه 150این است که «وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالً ظَعْناً فِی مَسَالِکِ الْغَیِّ وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِن مُرْصَد وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِیءُ بِهِ الْغَدُ فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ» فرمود عجله نکنید خیلی از موارد است که انسان شتابان به دنبال کار میرود بعد میگوید ای کاش نبود خب چرا این کار را میکنید کاری که برای فرداست نگویید دیر شد استبطاء نکنید، بطیء نشمارید چیزی که فرصتاش نیامده هنوز وقتش نیامده «وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِیءُ بِهِ الْغَدُ» اینها نموداری از ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ خواهد بود که مسائل علمی و عملی را کنار هم ذکر میکند آن وقت این آیه با آیات دیگر هماهنگ میشود آن ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ هم آیه هیجده ٴ سوره ٴ مبارکه «علق» است آن ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ] [33ٴ هم سوره ٴ مبارکه «انبیاء» است در آن سوره این «یاء» ﴿یُؤْتِ﴾ افتاده یعنی حذف شده است یعنی در کتابت نیامده.
خب، پس بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ به همین صورت خواهد بود چون انسان عجول است و اما اگر ماورای طبیعت را تقویت بکند دیگر عجلهای در کار نیست و میشود سرعت.
بخش پایانی این است که عجله، صفت انسان است و سرعت، صفت حرکت نه متحرّک و سرعت یک چیز خوبی است که از اوصاف ذات اقدس الهی هم هست خدا سریعالرضاست برای یک عده، خدا سریعالعقاب است برای یک عده دیگر، یا سریعالرضا برای یک عده است، سریعالعقاب برای یک عده است اما عجول نیست خدا چون عجله برای قبل از فرصت است، قبل از وقت است او که سریعالرضاست مؤمنین را هم به سرعت دعوت کرده است سرعت وصف انسان نیست سریع وصف انسان است ولی عجله وصف انسان است میگویند انسان عجله کرده است گرچه با تأملی میشود این عجله را به آن حرکت ارجاع داد ولی معمولً عجله وصف متحرّک است و سرعت وصف حرکت و سرعت محمود و ممدوح است و عجله مذموم- 860917- اسرا
انسان بر اساس همان ارتباطش با عالم طبیعت عجول خلق شده است که در ٴ سوره «انبیاء» فرمود: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ . ][1عجله، سرعت، تأنّی، بُطیء همه اینها اوصاف روح است برای اینکه روح انسان یا بیموقع تصمیم میگیرد یا به موقع تصمیم میگیرد بدن هم حرکتی دارد این حرکت آیا منظم است یا منظم نیست، برابر با قاعده است یا برابر قاعده نیست این را باید در سنجش با روح و تصمیم روح ارزیابی کرد وگرنه بدن حرکتش نه مذموم است و نه ممدوح.
عجله صفت روح است و چه اینکه تأنّی هم صفت روح است لکن این اوصاف ذَم و قَدحی که بیش از پنجاه بار در قرآن کریم متوجّه شد برای روح انسان است البته منتها روحِ طبیعتگرا، روحی که آن فطرت خود را فدای این طبیعت میکند چنین روحی این اوصاف ٴ مذمومه جزوع، هلوع، منوع، عجول، قتور اینها که در قرآن کریم آمده است دارد، پس همه این اوصاف به روح برمیگردد یک، منتها روح اگر بر اساس ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ][2آن فطرت را تدسیه کرد، دسیسه کرد، مدفون کرد و این طبیعت را شکوفا کرد تمام تلاش و کوشش روح این است که این طبیعت را راضی کند قهراً عجول میشود، جزوع و هلوع و منوع و قتور و امثال ذلک خواهد بود و اگر طبیعت را فدای آن فطرت کرد قهراً قانع خواهد بود، مطمئن خواهد بود و مانند آن.
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است فرمود شما این سخاوت را داشته باشید، این جود را داشته باشید که «جُودُوا بِها عَلَی أَنْفُسِکُمْ ]»[3یعنی از بدنتان بگیرید سخاوتمندانه به جانتان ببخشید درباره نمازشب، درباره فضایل دیگر فرمود از خوردنتان کم بکنید، از خوابیدنتان کم بکنید، از رفاه و آسایش بدنیتان کم بکنید سَخی باشید از این بگیرید به جانتان بدهید اینکه فرمود: «جُودُوا بِها عَلَی أَنْفُسِکُمْ» سخاوتمندانه بخشش داشته باشید از بدن بگیرید به جانتان بدهید یعنی سعی کنید جانتان فراطبیعت و به سوی فطرت حرکت کند قهراً میشود ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ ][4دیگر عجول نخواهد بود، ولی اگر تبذیر کردید، اسراف کردید از فطرت گرفتید به طبیعت دادید یعنی تمام هوش و عقل و علمی که فراهم کردید آنها را در خدمت طبیعت گرفتید چطور از علمتان استفاده کنید که بیشتر بخورید، بیشتر بیاشامید، بیشتر استراحت کنید، بیشتر مرفّه باشید این تبذیر است یعنی فطرت را فدای طبیعت کردن است.
فتحصّل که تمام این اوصاف برای روح است بدن موصوف به عجول بودن و مانند آن ندارد منتها روح اگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾ ][5شد میشود ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ اگر ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ شد میشود عجول و جزوع و منوع و قتور و امثال ذلک. غالب انسانها در این جهاد بین فطرت و طبیعت گرفتار طبیعتاند غالب انسان آن فطرت را، آن هوش و عقل را در خدمت همین لذایذ بدنی قرار میدهند این است که شتابزده کار میکنند- 860818-اسرا قسمت18
تاثیر اعمال گذشته
در دنیا این شخص به دروغ گفتن عادت کرده در ٴ قیامت هم برابر اوایل سوره ٴ مبارکه «انعام» که گذشت مشرکان در ٴ صحنه قیامت میگویند ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ ][29ما که بتپرست نبودیم آنگاه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ ][30ببین چطور دارند دروغ میگویند اینهایی که کِذب برای اینها مَلکه شد در خواب هم بخواهند حرف بزنند این بددهنها در خواب هم که بخواهند حرف بزنند فحش میدهند مثلاً کسی که دانشجوست یا طلبه است کارهای تحقیقی و پژوهش علمی دارد در خواب هم که بخواهد حرف بزند در همین فضای علم و سؤال و جواب و تحقیقات علمی همین مسائل را میگوید یک آدم بددهن هم وقتی که در خواب میخواهد حرف بزند همین فحّاشی میکند.
در زمان بیداری زبان در اختیار خود ماست هر چه خواستیم میگوییم اما وقتی خوابیدیم یا مُردیم ما در اختیار عمل هستیم نه عمل در اختیار ما آن عمل به زبان میگوید فحش بگو، فحش میگوید آن عمل صالح به زبان میگوید ذکر بگو، ذکر میگوید در قیامت یک عده هم در همان جهنم هم که هستند باز به یکدیگر فحش میدهند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ ][31این چون عمری به بدگویی و لعن و سَبّ و لعن
عادت کرده است آنجا هم که میرود فحش میدهد این فحش محصول مَلکات نفسانی اوست نه اینکه با اختیار این کار را بکند بگویند حالا معصیت کرده فحش داده آنجا که جای کار تشریعی و معصیت و امثال ذلک نیست.
غرض آن است که در اوایل ٴ سوره ٴ مبارکه «انعام» هم گذشت که اینها تکذیب میکنند خدای سبحان میفرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾. ][32
مطلب دیگر اینکه حالا که این نامهها سردرآورده افسوس شروع میشود یا نشاط شروع میشود این ﴿یَا لَیْتَ﴾، ﴿یَا لَیْتَ﴾، ﴿یَا لَیْتَ﴾، ﴿یَا لَیْتَ﴾ آن روز ظهور میکند به ما گفتند قبل از اینکه یک ﴿یَا لَیْتَ﴾های تلخی به انتظار شما باشد یک ﴿یَا لَیْتَ﴾های خوبی را در دنیا بگو در زیارت وارث در سایر زیارتها به این بزرگان بگو «یا لیتنا کنا معکم فنفوز معکم فوزاً عظیما» این «یا لیت» «یا لیت »گفتنها چیز خوبی است که انسان بگوید ای کاش ما با اینها بودیم بعد از مرگ دوتا «یا لیت» را قرآن کریم نقل میکند یک «یا لیت» صالحان است که میگوید ای کاش قوم من میدانستند خدا نسبت به من چگونه کریمانه عمل کرده است یک «یا لیت» طالحان است که میگویند ای کاش من نمیفهمیدم که کتاب من چه بود، ای کاش نامه من به دست من نمیرسید و مانند آن. هر دو را قرآن کریم نقل کرده است برای اینکه این طائر با اینهاست حالا یا نظیر جایزههای المپیادی است که فخرآفرین است یا نظیر طوق لعنت
در سوره ٴ مبارکه «یس »این بخش از ﴿یَا لَیْتَ﴾ آمده شهید ٴ سوره «یس» حرفش این است وقتی شربت شهادت نوشید و وارد بهشت شد آیه ٴ سوره ٴ مبارکه «یس» این است آنکه گفت ﴿إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ﴾ ][33بعد شربت شهادت نوشید و وارد بهشت شد حالا ولو جنّت برزخی ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ ][34از همان برزخ این شهید برای بازماندگان خودش پیام میدهد ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ ][35پیام همه شهدا این است پیام همه شهدا این است ای کاش بازماندگان ما میدانستند که خدا با ما چه کرده است.
اما ﴿یَا لَیْتَ﴾ افسوسآفرین و افسوسبخش دیگری که در ٴ سوره ٴ مبارکه «حاقّه» است به این صورت بیان شده آیه نوزده ٴ سوره ٴ مبارکه «حاقّه» این است ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا کِتَابِیَهْ ٭ إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلاَقٍ حِسَابِیَهْ ٭ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ٭ فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ﴾ این برای آن کسانیاند که اعمال صالح داشتند تا میرسیم به کسانی که نامه اعمالشان دست چپ یا پشتسر داده شد آیه ٴ سوره «حاقه» ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ﴾ ][36ای کاش این کتاب من به دست من نمیرسید ﴿وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ ٭ یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ ٭ مَا أَغْنَی عَنِّی مَالِیَهْ ٭ هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ﴾ ][37آنگاه ﴿خُذُوهُ فَغُل وهُ﴾ ][38این ﴿یَا لَیْتَ﴾، ﴿یَا لَیْتَ﴾ برای همه است خوبان میگویند ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ﴾ ای کاش قوم من و طایفه من میدانستند که خدا با من چگونه کریمانه رفتار کرد تبهکاران هم میگویند ای کاش این کتاب به دست ما نمیرسید ﴿یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ ٭ مَا أَغْنَی عَنِّی مَالِیَهْ ٭ هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ﴾ آن قدرت و سلطنت و هیاهوی ما رخت بربست ای کاش نامه اعمال ما به دست ما نمیرسید.
جمعبندی این بخشاش هم این است که ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِل عَلَیْهَا﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ صلاح هر صالحی به سود خود اوست، تباهِ هر تبهکاری به زیان اوست هیچکسی بار دیگری را به دوش نمیکشد این یک اصل قرآنی است که ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ بحث مبسوطش در ٴ سوره ٴ مبارکه «انعام» آیه 164گذشت آیه 164انعام که مبسوطاً این بحث را به عهده داشت این بود ﴿وَلَا تَکْسِبُ کُل نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی ثُمَّ إِلَی رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ آن آیاتی هم که دارد که اثقال خود ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ ][39در آنجا مطرح شد بعضیها دو برابر بار حمل میکنند این نه برای آن است که بار دیگران را حمل میکنند برای اینکه گناه خودشان دوتا گناه است، دوتا بار است آنها که ﴿ضلوا واضلوا﴾ هم بیراهه رفتند هم دیگران را به کجراهه رفتن وادار کردن هم بار ضلالت دارند یک، هم بار اضلال دارند دو اینچنین نیست که آنها که بارشان دو برابر است بار دیگری را حمل کرده باشند هر دو بار خودشان است یک بار برای خودشان است که گمراه شدند معصیت کردند، یک سلسله بارهای سنگین هم بار اضلال است که دیگران را گمراه کردهاند وگرنه هیچکس بار دیگری را به دوش نمیکشد حالا میرسیم به جمله ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ 860925 اسرا/ قسمت19
تاثیر کار و تلاش
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی فرمود تمام موجودات عائله من هستند، روزی فراهم کردم فرمودند اینچنین نیست که روزی در سفره بدون تلاش پهن شده باشد به سراغ هر کس بیاید بلکه انسان مادامی که در عالم طبیعت است موظّف به کسب و کار است فرمود: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَکُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾ ][6در مَنکب روی دوش این زمین سوار بشوید و از آن روزی بگیرید در بحثهای قبلی هم نمونهای از این صحنه گذشت که حتی برای انبیا و اولیا(علیهم السلام) که با خوارق عادت روزی مشخص میشود برای همین مریم که ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ ][7برای همین مریم(سلام الله علیها) که روزیهای فراوانی در مدت عمر از راه غیب فراهم شده بود اما وقتی که جریان مادری حضرت عیسی فرارسید و او مادر شد و بچه را به دامن آورد همین ﴿فَأَجَاءَهَا الْمخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ ][8همان خدایی که از راه غیب او را مادر کرد و از راه غیب فرزند را به دامن آورد و از راه غیب این جذع خشک درخت خرما را بارور کرد و شاخههایش را پربار کرد همان خدا این شاخه را خم نکرد فرمود مریم تا اینجا کار ماست از این به بعد تو هم باید دستی تکان بدهی ﴿وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً﴾ ][9تا بشر بفهمد خودش هم باید احتزاز بدهد، جنبش دربیاورد، حرکت بدهد، دست و بالش را حرکت بدهد تو هم دستی دراز بکن این شاخه را تکان بده میوه بچین اینچنین نیست که همه کارها از راه غیب انجام بگیرد آنکه همه کارها از راه غیب انجام میگیرد در بهشت است فقط که حتی نیازی به ﴿هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ ][10ندارد اما در دنیا ولو انسان در حدّ کرامت باشد به وجود مبارک موسای کلیم فرمود درست است ما به آبهای رفته میگوییم زود برو و آبهای نیامده را میگوییم نیا بین این دو بخش آب یک جاده خاکی در دریا ایجاد میکنیم اما تو هم عصا بزن ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ ][11این طور نیست که همه کارها فقط از راه غیب باشد انسان مصرفکننده باشد.
بنابراین فرمود :﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ ][12آنگاه اگر روزی انسان در دربار اموی طبق همان قصهای که از احنفبنقیس بارها به عرضتان رسید آنجا ذخیره شد انسان باید قیام بکند حقّ خودش را بگیرد اگر همه افراد عائله خدای سبحاناند چه اینکه هستند معنایش این نیست که هیچکسی کار و تلاش و کوشش نکند و روزی او از راه غیب نظیر حضرت مریم ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ ][13بشود اینچنین نیست 860918-قسمت18

مرحله الهام
خیلی از ماها اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم اینکه میگویند الهیّات بشری، علم بشری، اقتصاد بشری یعنی بشر از خودش فهمید بشر همان ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ ][17بود که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ بود که ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ ][18که ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ ][19آن وقت این بشر چطور میشود بشری این علم میشود بشری یا میشود ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ][20گاهی خدای سبحان علم را نازل میکند، گاهی علم را الهام میکند آنچه را که بشر دارد حجّت الهی است خدا به او یاد داد میشود انسان چیزی را بفهمد و مسئول نباشد بگوید من خودم طبق این تشخیص دادم میخواهم برابر این عمل بکنم یا نکنم یا هر چه انسان فهمید همان طوری که «ما انزله الله» حجّت الهی است «ما الهمه الله» هم حجت الهی است یک وقت است که در فلان روایت دارد تقوا این است، فجور این است یک وقت در نهاد ما نهادینه شده است که فجور چیست؟ تقوا چیست؟ هر دو میشود حجّت الهی دیگر کسی نمیتواند بگوید من خودم فهمیدم چون خودم فهمیدم این بد است آن خوب است مختارم در عمل کردن، خیر به تو فهماندن نه تو فهمیدی قارونی حرف نزن نگو ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ ][21اسلامی فکر بکن و اسلامی حرف بزن بگو ﴿عَلَّمَنِی رَبِّی﴾ ]« ،[22ألهمنی ربی» آنجا «أنزل إلیّ ربی» اینجا «ألهم الیّ ربی» میشود حجّت شرعی اگر حجت شرعی شد اگر مربوط به احکام و فقه و حقوق و اخلاق باشد که باید و نباید است در آن عمل هست اگر نه، عملی نباشد علمی باشد اثرِ علمی دارد انسان میگوید خدا چنین فرمود، خدا چنین کرد در موقع عمل کردن هم مواظب است با سایر احکام شرعی تطبیق بکند همان طوری که ما در فقه یک سلسله امور توصّلی داریم یک سلسله امور تعبّدی در مسائل علمی هم اینچنین است یک سلسله امور عبادی داریم، تعبّدی داریم که اینها آیات الهیاند، مخلوق الهی ٴ اند اینها را با صبغه خلقت الهی میفهمیم یک سلسله امور توصّلی است حالا ما فهمیدیم که خاصیّت نور این است، خاصیت زغال سنگ این است، خاصیت فلان معدن این است این اثر عملی نظیر نماز و روزه ندارد ولی بالأخره کاری را که در مملکت باید انجام بدهیم برابر این باید انجام بدهیم دیگر این نظیر نماز و روزه ٴ نیست اما عمل خاصّ خودش را دارد بنابراین چیزی در عالم نیست که در حوزه دین نباشد هم آن ٴ مرحله جدایی قلمرو از بین میرود، هم آن درگیری گالیله و کلیسا از بین میرود، هم مناظره و رودرروی هم قرار گرفتن از بین میرود هم میشوند هماهنگ هم یکی عقل است، یکی نقل است هر دو حجّت شرعیاند با هم تطبیق می ٴ کنند آن ادلّه عقلی را در خدمت ٴ ادلّه نقلی، این ادلّه نقلی را در جوار ادلّه عقلی جمعبندی میکنند به یک نتیجه
میرسند و نتیجه میگیرند که قرآن اوّل تا آخرش کلام ذات اقدس الهی است و باید بیشتر فحص کرد و از آن مطالبی را یاد گرفت
870221-اسرا-84
حیاء در محضر خداوند
بالأخره آدم مسئول است در برابر کارها دیگر و ذات اقدس الهی قبل از اینکه ما را به بگیر و ببند بترساند، به ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ ][35بترساند ما را به حیا دعوت کرده فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ ] [36ٴ این در سوره ٴ مبارکه «علق» است دیگر «علق» هم از عتایق سُوَر قرآنی است دیگر قبل از اینکه سایر آیات جهنم و امثال جهنم نازل بشود ما را به حیا دعوت کرد حالا اگر حیا اثر نکرد آنگاه بگیر و ببند شروع میشود فرمود انسان نمیداند که خدا او را میبیند؟! ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ این اساس دین است. الآن اینجا فرمود که ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این میخواهد جلویش باز باشد دیگر حالا یا از آن طرف شبهه میکند یا از این طرف شبهه میکند این چه شبهه است در برابر قدرت مطلق چه شبهه است گاهی ذات اقدس الهی میفرماید شما که قبول دارید خدای سبحان بشر را اول آفریده ٴ اعاده بشر بعد از خلقت اوّلی آسانتر از اول است ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ ][37بعد فوراً برای تفهیم مخاطبان میفرماید: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ ][38فرمود: ﴿للهِ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ ][39ما این را به عنوان جدال و برای فهم شما گفتیم، گفتیم این کار برای خدا آسانتر است خدای سبحان آسان و آسانتر ندارد که قدرت اگر نامتناهی شد یک، برابر اراده کار میکند نه برابر حرکات دست و پا دو، یکی آسان باشد یکی آسانتر ندارد -870119-اسرا-62
اهمیت قلب
قلب انسان مسئول است یعنی چه؟ از دل سؤال میکنند، سؤال میکنند که چه؟ از دل سؤال میکنند که اعضا و جوارح را چه کار کردی، خب این معقول است و مفهوم، اما از دل سؤال میکنند خودت را چه کار کردی این با ادبیات قرآنی باید هماهنگ دربیاید مسئول چه کسی است؟ مسئولعنه چه کسی است؟ این است که سیدناالاستاد میفرماید این آیه من أعجب آیات قیامت است و واقع انسان نمیفهمد آیه ظلم هم همین طور است مگر ما چند نفریم در قرآن دارد که اینها به خودشان ظلم کردند شما هر چه تحلیل میکنید میبینید پیچیدهتر میشود، مشکلتر میشود در مسئله آیات ظلم که ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ ][15این طور بود دیگر ظلم یعنی چه؟ ظلم یعنی تجاوز حدّ باز یعنی چه؟ یعنی ما ظالمی داریم محدودهای دارد یک، مظلومی داریم محدوده ٴ ای دارد دو این ظالم وقتی از محدوده خودش تعدّی میکند به ٴ محدوده مظلوم میرسد حقّ او را نفی میکند این میشود ظلم این معنای ظلم است.
ما میتوانیم به احکام الهی ظلم بکنیم، به دیگران ظلم بکنیم، به اشخاص حقیقی یا اشخاص حقوقی ظلم بکنیم اینها کاملاً معنایش معلوم است اما به خودمان ظلم بکنیم یعنی چه؟ ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ ما این ظالم و مظلوم دوتا مفهومی است که حتماً دوتا مصداق میطلبد این را هم در جایش ملاحظه فرمودید که بعضی از مفاهیماند که «لا اقتضا» هستند ممکن است دوتایی یکجا جمع بشوند مثل عالِم و معلوم، عاقل و معقول ممکن است کسی به خودش علم داشته باشد این دوتا لفظ است، دوتا مفهوم ولی یک مصداق. علم ممکن است به غیر تعلّق بگیرد، ممکن است به خود تعلّق بگیرد این اتحاد عالم و معلوم است، اتحاد عاقل و معقول است، اتحاد مُحبّ و محبوب هست چه اینکه تغایر عالم و معلوم هست که انسان به غیر علم دارد این دوتا مفهوم اقتضای مغایرت ندارند اما ظالم و مظلوم مثل محرّک و متحرّک، مثل علت و معلول، مثل خالق و مخلوق اینها دوتا مفهوماند که دوتا مصداق میخواهند مگر انسان میتواند خالق خودش باشد? نه، میتواند محرّک خودش باشد? نه، میتواند معالج خودش باشد? نه، طبیب از نظر علم و فنّ و نفس عالمهاش میشود معالج، بدنش میشود متعالج وگرنه معالج و متعالج، محرّک و متحرّک اینها دوتا لفظ است، دوتا مفهوم حتماً دوتا مصداق میخواهد ظلم هم همین طور است مگر آدم میتواند به خودش ظلم بکند? ما اگر بخواهیم به خودمان ظلم بکنیم یعنی چه? یعنی از ٴ محدوده حقّ خودمان تعدّی کردیم، ٴ محدوده حقّ خودمان را گرفتیم و کم و زیاد کردیم آخر این دوتا خود شد که ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ ][16آنجا به زحمت ثابت شد که ما یک خودِ حیوانی داریم، یک خودِ انسانی داریم
در سوره ٴ مبارکه «نساء »همینهایی که اهل جبهه و جنگ نبودند فرمود اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ ] [17ٴ در سوره ٴ مبارکه «حج» میفرماید اینها خودشان را فراموش کردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ ][18خدا اینها را اِنسا کرده همینهایی که به فکر شکماند خدای سبحان میفرماید اینها به فکر خودشاناند درباره همینها میفرمایند اینها خودشان را فراموش کردند یعنی آن خودِ ملکوتیشان را فراموش کردند، خودِ حقیقی را فراموش کردند، خودِ انسانی را فراموش کردند یک خودِ حیوانی است که ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾. ][19
درباره ظلم و مظلوم به زحمت چنین تعدّدی ثابت شد اما اینجا مگر ما مرکز تصمیمگیری ما، حقیقت ما غیر از فؤاد ما، غیر از قلب ما چیز دیگر است? این قلبی که میگویند همین این صنوبری شکلی که به تعبیر آقایان در قسمت چپ بدن است اینکه نیست این را انسان دارد، حیوان دارد اینکه درباره منافقین فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ ][20شما همین جوانِ منافق را به هر متخصّص قلب نشان بدهی نوارگیری بکنند میگویند نه، این قلب مریض نیست، اما قرآن میفرماید که قلبش مریض است این قلب که در حیوان است و در منافق و کافر هم هست اینکه نیست قلب آن حقیقت انسانی است و محور انسانیّت انسان است.
خب، از این حقیقت سؤال میکنند که چه چیزی ?خودت را چه کار کردی? مسئول و مسئولعنه میشود یکی این تعدّد با آن وحدت چطور جمع میشود? ظالم و مظلوم را ما به زحمت جمع کردیم از انسان سؤال میکنند که سمع و بصر را چه کردی این جا دارد حالا خواه این سؤال به معنای زیر سؤال بردن باشد «کما هو الظاهر» یا این سؤال به معنای استفهام و استشهاد باشد که در آیاتی که ما از اعضا و جوارح میپرسیم از آنها به عنوان شاهد کمک میخواهیم یا مثلاً آنها را به حرف دربیاوریم به این معنا باشد
861121-اسرا-44
چرا این کار را کردی? یک وقت است میگوییم ما این را توبیخ میکنیم خب این ادبیاتش محفوظ است، سرزنشاش میکنیم که چرا این کار را کردی این هم محفوظ است، اما یک وقت است میگوییم سؤال میکنیم میخواهیم این ادبیات هم محفوظ باشد از الفاظ هم نگذریم این مسئول چه کسی است? مسئولعنه چه کسی است? میگوییم آقا چرا خودت را بیجا مصرف کردی? چرا خودت را بیراهه بردی? این خودت را بیراهه بردی یعنی چه? میشود گفت چرا بیجا حرف زدی، بیجا دیدی، بیجا شنیدی، بیجا گرفتی، بیجا غذا خوردی این کار را میشود کرد اما آن محور تصمیمگیری را، آن مرکز فرماندهی را ما زیر سؤال ببریم بگوییم ای مرکز فرماندهی چرا خودت را بد فرمان دادی که این ادبیات هم یک وقت است کسی میآید این الفاظ را حمل بر مجاز میکند، خب او دیگر تفسیر نشد.
با حفظ این ظاهر، با حفظ ادبیات عرب و قانون قرآنی ما باید یک مسئول داشته باشیم یک مسئولعنه بگوییم این سؤال به معنای توبیخ است، بله خب توبیخِ ذات اقدس الهی توبیخ میکند، تحقیر میکند، سرزنش میکند، رسوا میکند ﴿لَهُمْ خِزْیٌ﴾ ][21آنها الفاظ دیگر است اما وقتی واژه ظلم را به کار برد-861121-اسرا-44

از او سؤال میکنیم که خودت را چطور مصرف کردی آن مطلب، مسئولعنه است در اینجا مطلب، قلب است مطلوب، قلب است مسئولعنه قلب است، مسئول قلب است از دل میپرسیم تو که مرکز تصمیمگیری هستی چر این مرکز تصمیمگیری را بیجا مصرف کردی؟ این است که ایشان میفرمایند مِن أعجب آیات حشر است مثل مسئله ظلم.
در مسئله ظلم یک مشکل دیگر هم آنجا بود و آن این است که بالأخره افراد میگویند ما، ماییم دیگر درباره خودمان هر چه تصمیم گرفتیم، گرفتیم معلوم میشود که نه آن خودِ درونی و ملکوتی برای ما نیست، ما نیستیم به عنوان امانت ٴ به ما دادند ما اگر بد کردیم، عقیده بد یا اخلاق بد تحویل او دادیم او را که امانتِ الهی بود و روحالله بود، ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ ][22بود و خلیفةاللهی بود او را غصب کردیم چیزی به عنوان امانت به ما دادند مِلک ما نیست اگر مِلک ما بود که ما هر کاری درباره او میکردیم که ظلم نبود معلوم میشود او را به ما دادند به عنوان امانت مثل اینکه چراغی به ما دادند مِلک ما نکردند ما این شیشه را شکاندیم، خب زیر سؤال میرویم دیگر میگوییم به این شیشه، به این چراغ شفاف بد کردیم چون برای ما نبود، اما اگر کسی شیشه چراغ خودش را شکاند این نمیگویند ظلم کرد که ما اگر درون خودمان را تیره کردیم، اگر درون خودمان، خودمان باشیم اینکه ظلم نیست، اما اگر درون را تیره کردیم به ما میگویند چرا ظلم کردی اینکه برای تو نبود چرا تجاوز کردی از حدّت معلوم میشود خودی است که ملکوت است، ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾، وصل به آن «یاء» است آن خودی که ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾ ][23حیوانیّت است ٴ اینکه در حیوانیّت هم هست شما در سوره ٴ مبارکه «مؤمنون» آنجا ملاحظه میفرماید که فرمود این نطفه بود، علقه شد، مضغه شد، عِظام شد، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ ][24همه این کارها در گوسفند و گاو هم که هست آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ آن و بعدش معیار امتیاز است وگرنه این محدوده که مشترک است که خب این نطفه را علقه بکند، مضغه بکند، عظام بکند، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ که در برّه هم هست این محدوده دیگر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ
مِن رُوحِی﴾ ][25نیست آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ او را آیا به ما دادند یا خلیفةالله است یا امانتالله است ما میشویم امینالله اگر وارد آن محدوده بشویم میشویم ظلم، اگر وارد آن محدوده نشویم در همین محدوده کار بکنیم که این دیگر ظلم نیست حیوان که به کسی ظلم نمیکند که، اما ما اگر وارد آن ٴ محدوده منِ ملکوتی بشویم این را میگویند ظلم.
آیا از ما میپرسند که چرا وارد آن محدوده شدی؟ این دوتا خود هست همان طوری که ظالم و مظلوم توجیه شد اینجا هم مسئول و مسئولعنه توجیه میشود؟ یُحتمل یعنی از همین خودِ حیوانی سؤال میکنند که ما این چراغی که به تو دادیم چرا آن را به هم زدی، ما این قلب را به تو دادیم که مرکز تصمیمگیری اساسی باشد تو تمام راههای صحیح را بستی، تمام راههای فاسد را باز کردی این را انبار رذایل کردی، خب چرا این کار را کردی؟ ما از تو سؤال میکنیم این امانت الهی را، این خلیفةالله را چرا مثل سقیفه غصب کردی از بین بردی ما خواستیم مثل غدیر باشد چنین چیزی است 861121-اسرا-44
ببینید منصوربنحازم آن طوری که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند حضرت وقتی شاگردان خوبی تربیت کرده لذت میبرد از شاگرد خوب به منصوربنحازم دستور داد فرمود آن مناظره و مصاحبهای که با عمربن عبید کردی بازگو کن، عرض کرد در حضور شما شرمنده میشوم من چطور بگویم؟ فرمود نه، من میگویم بگو این را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده در کتاب حجّه کافی عرض کرد که من رفتم بصره و در آن محدوده این شخص کرسی تدریسی داشت و جمعیت زیادی هم بودند و من فهمیدم که این عمربنعبید معروف است بعد ناشناس هم بودم از او سؤال کردم که حالا آن مثل اینکه اجازه سؤال داد من هم سؤال کردم گفتم آیا شما چشم داری؟ گفت این چه سؤالی است که میکنی معلوم است چشم دارم گفت سؤالات من همین است گفت بله چشم دارم، با او چه کار میکنی؟ خب با او میبینم دیگر «أ لک سمع»ٌ آیا گوش داری؟ گفت این چه سؤالی است؟ «هذه مسألة حَمقاء» این در تعبیر مرحوم کلینی برابر این روایت هست که عمروبنعبید به منصوربنحازم گفت که بله، این یک سؤال حَمقایی است آخر این چه سؤالی است خب بله من چشم و گوش دارم، اعضا و جوارح را یکی پس از دیگری سؤال کرد گفت من سؤالاتم همین است بعد از اینکه اعضا و جوارح را سؤال کرد گفت: «أ لک قلب»ٌ آیا دل داری؟ گفت بله دل دارم، گفت برای چه چیزی دل داری تو که همه کارها را با چشم و گوش و اینها انجام میدهی، آخر دل برای چیست، گفت خب این اعضا و جوارح اشتباه میکنند من که هر چه را دیدم، هر چه را شنیدم اینکه نمیتواند حق باشد یک مرکز ارزیابی و تحقیق و تصدیق باید باشد که بفهمم چه چیزی بد است، چه چیزی خوب است، چه چیزی حق است، چه چیزی باطل است، چه چیزی صِدق است، چه چیزی کذب است، چه چیزی خیر است، چه چیزی شرّ است، چه چیزی حَسن است، چه چیزی قبیح است حالا اینجا منصوربن حازم شروع کرد.
گفت ذات اقدس الهی درباره پیکر تو که بفهمی چه چیزی حق است، چه چیزی باطل است، چه چیزی صِدق است، چه چیزی کذب است، چه چیزی خیر است، چه چیزی شرّ است، چه چیزی حَسن است، چه چیزی قبیح یک محور تصمیمگیری قرار داده، برای جامعه بشریّت امام قرار نداده؟ احتیاج ما به امام این است همه ما به ٴ منزله اعضا و جوارحیم کسی که عقلِ جامعه باشد، قلب جامعه باشد وجودش لازم است «و هو الإمام المعصوم» گفت اگر فلان کس میگویند تو هستی که مثلاً از دیار وجود مبارک امام صادق آمدی این مطالب را مرحوم کلینی نقل کرد که منصوربنحازم به حضور امام صادق عرض کرد، بعد حضرت فرمود اینها را از کجا یاد گرفتی؟ عرض کرد از محضر شما یاد گرفتم. ][26
خب، معلوم میشود آن محور تصمیمگیری برای ما نیست که ما هر چه دلمان میخواهد تحویلش بدهیم، اگر این محور تصمیمگیری که روحِ خداست ﴿رُوحِی﴾ ][27آن ﴿رُوحِی﴾ که به «یاء» وصل است اگر آن است که خلیفةالله است، اگر آن است که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ ][28اگر کرامت هست برای اوست، خلافت است برای اوست، ﴿رُوحِی﴾ است برای اوست این امانتالله است این در اختیار ما نیست که هر چه دلمان خواست آنجا تحویلش بدهیم اگر خدای ناکرده بیراهه رفتیم به او ظلم کردیم فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ کانوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ ] [29ٴ بعد ما این مردم را در صحنه قیامت میآوریم میگوییم چرا این خلیفةالله را، این کرامةالله را، این روحالله را آسیب رساندی بعد این میشود مسئول، آن میشود مسئولعنه این ادبیات محفوظ میماند، الفاظ محفوظ میماند، ظاهر محفوظ میکند نه اینکه ما هر جا گیر کردیم بگوییم خلاصه این است، بله خب خلاصه این است از انسان سؤال می ٴ کنند که چرا عقیده بد داشتی، خب اینکه تفسیر نشد بله سؤال میکنند اما بالأخره باید این الفاظ معنا بشود یا نه، این ادبیات معنا بشود یا نه، این عربیِ مبین حفظ بشود یا نه. یک وقت است ما قرینه داریم بر مجاز خود آیه تأمین میکند، اما آنها آن بزرگان گفتند که ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ ][30بله، از باب اهل قریه است، عدهای گفتند خیر تو سؤال نکردی اگر تو اهل سؤال بودی در و دیوار با تو حرف میزدند مگر در و دیوار نمیفهمند در قیامت شهادت میدهند یعنی چه؟ آن ﴿فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ ][31فوراً آمدند گفتند اسناد اراده به دیوار مجاز است، خیر «خویش را تأویل کن» تو از کجا میفهمی دیوار چیز نمیفهمد، خب اگر در و دیوار چیز نمیفهمد این مسجد چگونه شهادت میدهد، چگونه شکایت میکند از تکتک افراد باخبر است، نسبت به تکتک افراد شهادت میدهد، نسبت به تکتک افراد شکایت میکند خدای ناکرده آن وقت اگر آن روز ظرفِ ادای شهادت است هر ادایی مسبوق به تحمّل است اگر شاهد در حین حادثه، حادثه را تحمل نکند گفتنِ این در محکمه مسموع نیست آن روز قیامت که اینها شهادت میدهند معلوم میشود در دنیا میفهمند، اگر نفهمند چه شهادتی دارند بدهند، اگر خدای سبحان اینها را در قیامت آگاه بکند یعنی به مسجد، به در و دیوار، به زمین و زمان گناه یا اطاعت علم را به آنها بدهد همانها در همانجا عالِم بشوند و شهادت بدهند، خب «یحتجّ العبد علی المولیٰ» میگویند خدایا تو به اینها گفتی وگرنه اینها نه نمیدانند شهادت نمیدهند.
ٴ این مسئله احتجاج را در سوره ٴ مبارکه «نساء» بیان کرده، در ٴ سوره ٴ مبارکه «غافر» هم میآید به خواست خدا فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ ][32آن روز، روز احتجاج است خدا حجت میآورد، بنده حجت میآورد فرمود ما انبیا را فرستادیم که راه بسته باشد کسی نتواند علیه خدا دلیل اقامه کند.
خب، بنابراین فردا یعنی قیامت ظرف ادای شهادت است یک، هر ادا مسبوق به تحمل است دو، پس اینها در دنیا این حادثه را تحمل میکنند عالمانه و در قیامت شهادت میدهند ما چه این سؤال را به معنای استفهام بگیریم که مطابق باشد با آیه ٴ سوره «فصلت» مطابق باشد با آیه ٴ سوره «یس» که ﴿تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ ﴿تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ﴾ ]﴿[33تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ ][34این طور باشد که این سؤال به معنای استشهاد است یعنی شاهد خواستن، استعلام کردن چه به این معنا ٴ باشد، چه به معنای زیر سؤال بردن باشد در هر دو مورد با کلمه «عن» به کار رفته ﴿لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ ]﴿ ،[35لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ﴾ ]﴿ ،[36وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ ][37همه جا وقتی سؤال به معنای ٴ اعتراض است با کلمه «عن» به کار میرود، اگر سؤال به معنای استفهام باشد ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی﴾ ]﴿[38یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ ]﴿ ،[39یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ]﴿ ،[40یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ ][41آنجا با «عن» است، اینجا با «عن» این ٴ کلمه «عن» چه سؤال به معنی استفهام باشد، چه سؤال به معنی اعتراض باشد باید مسئول و مسئولعنه دوتا باشد.
اگر ما بخواهیم این الفاظ را «بما لها من المعانی ظاهریه» حفظ بکنیم آن خودِ ملکوتی مسئولعنه است، این خودِ حیوانی مسئول مثل اینکه آن خودِ ملکوتی مظلوم است، این خودِ حیوانی ظالم، این خودِ حیوانی خیال میکند که این عقل و هوش را به او دادند که این عقل و هوش و علم را در راه بمبسازی و هلاکت مردم به کار ببرد
پرسش :خب این حیوانات هم به خاطر اینکه روح حالا عوض کنم منهای ملکوتی...
پاسخ :خب، پس ملکوتی ندارند پس میفهمند این خوردن را میفهمد حلال و حرام برای او یکسان است این نکاح را میفهمد، حلال و حرام برای او یکسان است. انسان ذات اقدس الهی یک چراغ به او داده این خود حیوانی در مزرعهای دارد میچرد چراغی در آن نیست این به دنبال علف سبز است اما این خودِ انسانی این را بردند در مزرعه نورافکنی هم آنجا گذاشتند گفتند آقا این محدوده برای تو، این محدوده برای همسایه ٴ ات است از محدوده خودت تجاوز نکن به این محدوه نیا این میشود ظلم این برای اینکه هر دو محدوده را بگیرد اوّلین کاری که کرده یک مُشت گِل مالیده روی این نورافکن این را خاموش کرده ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ ][42شده حالا هر دو مزرع میچرد این میشود ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ ] [43ٴ این است که ذات اقدس الهی در سوره «شمس» و مانند آن میفرماید: ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ][44فرمود ما یک نفس طیّب و طاهری به او دادیم ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ][45ما نفس مُلهمه دادیم ما یک چیز جاهلی خلق نکردیم این خودِ حیوانیِ او جاهل است و درس میخواند در حوزه و دانشگاه عالِم میشود اما این خودِ الهی و ملکوتی که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ ][46متوجه اوست، خلیفة الله متوجه اوست، روحالله متوجه اوست این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است این را ما به او دادیم این اوّلین کاری که کرده این اغراض را کنار برده، این غرایز را کنار برده، این امیال را کنار برده، این اوهام را کنار برده، این خیالات را کنار برده، این عنصرِ پاکِ طیّبِ طاهرِ ملکوتی را اینجا دفن کرده اغراض را ریخته روی آن، غرایز را ریخته روی آن، اوهام را ریخته روی آن، خیالات را رویش ریخته این را میگویند دسیسه، مدسوس همین است دیگر این تفعیل یکدانه «سین»هایش تبدیل به «الف» شده «قد خاب من دسسها» یکدانه از این «سین»ها تبدیل به «یاء» و «الف» شده، شده ﴿دَسَّاهَا﴾ دسیسه کردن که ﴿أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ ] [47ٴ که سوره ٴ مبارکه «نحل» گذشت این بود که اینها ﴿إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ ٭ یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ ][48مدسوس یعنی یک مقدار آدم خاکها را کنار میبرد چیزی را آنجا دفن میکند خاکها را میریزد روی آن این میشود مدسوس دسیسه یعنی همین دیگر دسیسه کرد، دسیسه کرد یعنی آن فساد و فتنه را گذاشته زیر رویش مقالاتی نوشته، اخباری کرده، سخنرانیهایی کرده، شعارهایی داده این شده دسیسه.
فرمود اینها دسیسه کردند آن چراغ نورافکن را گذاشتند در خاک یک مُشت خاک ریختند رویش حالا جایی را نمیبینند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ ][49اینها به این چراغ ظلم کردند ما از اینها سؤال میکنیم در قیامت که چرا چراغ را خفه کردید آن وقت این خود حیوانی میشود ظالم، آن خود ملکوتی میشود مظلوم، این خود حیوانی میشود مسئول، آن خود ملکوتی میشود مسئولعنه ما از او سؤال میکنیم چرا او را خفه کردی، چرا او را زنده به گور کردی.
پرسش :خودِ حیوانی با قطع نظر از خود انسانی عقل و شعوری ندارد که؟
پاسخ : ٴ بله، اگر نداشته باشد، اما همین که چون زیرمجموعه اوست یک مرحله ٴ نازله اوست ذات اقدس الهی حقیقتی داد که پاییناش خود حیوانی است، بالایاش خود انسانی ایشان آمده تعدّی کرده از مرز خود، از ٴ مرحله پایین آمده مرحله بالا را خفه کرده این کاملاً میفهمد برای اینکه این منهای او نیست این او را دارد چون او را دارد و خفه کرده از او سؤال میکنند چرا خفه کردی، بله اگر این نداشته باشد مثل حیوانات زیر سؤال نمیرود، اما خدای سبحان همه را به او داده اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ ][50برای این محدوده است، روحالله برای این محدوده است، خلیفةالله برای این محدوده است این محدوده مشترک است بین انسان و حیوان.
پرسش :خودِ حیوانی که جز آب و گِل چیزی نیست؟
پاسخ :خب نه آن بدن آب و گِل است خود حیوانی، روح حیوانی است و درک میکند.
پرسش :این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ ][51مگر روح طیّب نیست؟
پاسخ : ٴ این روح طیّب و طاهر مرحله نازلهاش خود حیوانی است این را به ما دادند این ٴ مرحله عالیهاش را به ما به عنوان امانت ٴ دادند این مرحله عالیه مایز امتیاز انسان و حیوان است به برکت آن ٴ مرحله عالیه این ٴ مرحله دانیه چیز میفهمد حالا همین که چیزفهم شد میبیند این مانع است اوّلین کاری که میکند او را خفه میکند بعد به سراغ اموال دیگر میرود.
پرسش... :
پاسخ :این چون حیوانی اگر جز انسان چندتا روح داشته باشد یک روح حیوانی یا یک روح انسانی بله، اما اگر «النفس فی وحدتها کلّ القویٰ» شد اینکه شما میبینید ما قضایایی داریم که یک طرفش محسوس است، یک طرفش معقول با اینکه در هر قضیه «و القاضی لابدّ أن یحضره المقضیّ علیهما» آنکه حاکم است موضوع و محمول باید نزد او باشد اگر موضوع را بداند، محمول را نداند یا محمول را بداند موضوع را نداند که نمیتواند قضیه بسازد اگر موضوع را یک قوّه بداند، محمول را یک قوّه بداند، رابطی بینشان نباشد که نمیتواند حمد بکند أحدهما بر دیگری. اینکه ما در مراحل جزیی، جزئیات را با حس میفهمیم، کلیات را با عقل میفهمیم میگوییم «هذا الفرد انسان»ٌ «انسان»ٌ را با بالا میفهمیم «زید»ٌ را با چشم میبینیم، این برای آن است که «النفس فی وحدتها کلّ القویٰ» نفس حاکم است نه باصره وحدها و نه عاقله وحدها این نفس در ٴ مرحله سامعه، سمع است در ٴ مرحله عاقله، عقل است این مراحل مادون که مشترک بین انسان و حیوان است این خود حیوانی است منتها در انسان چون ٴ دامنه همان است و این مراحل بالا را به او به عنوان امانت دادند این خیال میکند مِلک طِلق اوست بعد میبیند این راهنمایی میکند، امر به معروف میکند، نهی از منکر میکند، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ][52است این تقوا بلد است، فجور بلد است، امر میکند به تقوا، نهی میکند از فجور اوّلین کاری که میکند این را خفه میکند ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ][53وقتی این را خفه کرد آن وقت ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ ][54فرمود: ﴿قَدْ خَابَ﴾ ما دادیم به اینها اما اینها مدسوس کردند، این را دفن کردند.
بنابراین میشود ظالم و مظلوم را ترسیم کرد، میشود مسئول و مسئولعنه را ترسیم کرد خواه این سؤال، سؤال استفهامی باشد چه اینکه از ظاهر برخی از عبارات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) برمیآید یا نه، سؤال زیر سؤال بردن و توبیخی باشد «کما هو الظاهر» مسئول و مسئولعنه بالأخره باید متعدّد باشد و در اینجا متعدّد است- 861121-اسرا21
بیان آن مطلبی که خدای سبحان به عهده گرفته و تأمینش یا مقدور انسان نیست یا برای انسان دشوار است آن گرایشهای قلبی است، آن محبّتهای قلبی انسان گرچه میتواند زبانش را و اعضا و جوارحش را کنترل کند ولی مهارکردن دل به دست انسان نیست آن مقلّبالقلوب است که میتواند دلها را زیرورو کند و نَرم کند ٴ سلطه بر قلب یا مقدور نیست یا بسیار دشوار است این قسمت را ذات اقدس الهی خودش به عهده گرفت در ٴ سوره ٴ مبارکه «آلعمران» بیان کرد، در ٴ سوره ٴ مبارکه «انفال» بیان کرد که ما بین دلهای شما وحدت و اُلفت برقرار کردیم سالیان متمادی مردم حجاز چه به صورت قبیلههای خونآشام اُوس و خَزْرج با هم درگیر بودند چه به صورت قبایل دیگر.
ٴ در سوره ٴ مبارکه «آلعمران »اصلِ محبّت را که ذات اقدس الهی در دلها مستقرّ کرد گوشزد میکند آیه 103ٴ سوره ٴ مبارکه «آلعمران» این است ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ فرمود این نعمت ویژه الهی است شما با هم اختلاف داشتید و ذات اقدس الهی به برکت اسلام دلهای شما را اُلفت بخشید تألیف کرد یک کتاب وقتی مطالب او، فصول او، مقدّمات او، نتایج او منسجم باشند میگویند این تألیفشده است این تألیفِ فلان مؤلّف است کتابها، دلها به ٴ منزله صفحات جداست اگر مطالبش همخوان باشد، گرایشی نسبت به هم نداشته باشند به یک هدف و نتیجه حرکت کنند این به ٴ منزله یک کتاب مؤلَّف است که مؤلِّف این کتاب ذات اقدس الهی است که اُلفت و تألیفی بین اوراق این دلها ایجاد کرده است فرمود خدای سبحان ﴿أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ و شما ﴿إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ مشابه همین مطلبی که در ٴ سوره ٴ مبارکه «آلعمران» بود در ٴ سوره «انفال» به این صورت آمده است که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید مقدور تو نبود که دلهای اینها را اُلفت ببخشی آیه 63ٴ سوره ٴ مبارکه «انفال» این است ﴿وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَاأَلَّفْتَ
بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ خدای سبحان این اعرابِ خشن، قبایل درگیر و خونآشام و غارتگر را منسجم کرده است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو اگر همه ذخایر زمینی را توزیع میکردی تا به وسیله مال دلهای اینها را به هم جمع کنی مقدور نبود برای اینکه اگر مال را بین اینها تقسیم بکنی همین که اینها متمکّن شدند ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ ][1و اول استعلیٰ و تکبّر و بزرگواریطلبی و مانند آن است و در توزیع این غنایم رایگان به دست آمده هم با هم درگیرند پس ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾ اینها و بین اینها و خدا ﴿مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ﴾ ][2این کتاب را فقط خدا میتواند تألیف کند یعنی صفحات گوناگون دلهای مردم یک صفحات پراکنده است آنکه بتواند مطالب این صفحات را همخوان کند، همآوا کند، هماهنگ کند خداست و این کار را کرده است. الفت بین دلها یا مقدور نیست یا بسیار دشوار است و ذات اقدس الهی این نعمت را به عهده گرفته است فرمود خدای سبحان این کار را کرده بقیه که مقدور انسانهاست هم باید بشناسد، هم باید عمل بکند.
پس فصل اول این است که بالأخره مقلّبالقلوب آن کارِ ناشدنی را به عهده میگیرد یا کار سخت را به عهده میگیرد؟ برای ما تألیفِ کتابِ دل یا متعذِّر است یا متعسِّر یا شدنی نیست یا سخت است این را خدا به عهده گرفت اما از این به بعد فصول فراوانی است که خدای سبحان به ٴ عهده ما قرار داده فرمود شما اولاً اهل نیایش و دعا باشید بکوشید که وحدت حاصل بشود یک، دعا کنید که وحدتِ حاصله از دست نرود دو اینکه از شما برمیآید این را در ٴ سوره مبارکهٴ «حشر» بیان کرد فرمود مردان الهی کسانیاند که دعا میکنند آیه ٴ مبارکه ده ٴ سوره «حشر» ﴿وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ خدایا ٴ کینه کسی را در دل ما قرار نده بالأخره او مسلمان است حالا با ما همعقیده نیست، همگرایش نیست و طرز تفکّرش جداست ما حرفمان را میزنیم، استدلالمان را میکنیم خواه قبول، خواه نکول ولی ٴ کینه کسی در دل ما نباشد.
قرآن کریم میکوشد که یک جامعه شبیه بهشت در بین مسلمانها ایجاد کند در بهشت چرا انسان لذّت میبرد؟ برای اینکه مهمترین لذّت این است که کینه آنجا نیست، اختلاف نیست، زدوخورد نیست ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ ][3آ ٴ ن وقت هر کس در کنار سفره خودش راحت متنعِّم است دیگر اگر در بهشت کینهای نیست میشود در ٴ مدینه فاضلهای درست کرد که یک بهشت کوچکی باشد کسی با هم کینه نداشته باشد این شدنی است ببینید آن کاری که خدا برای بهشتیان کرد آن کار را به ما دستور داد که با دعا از او بخواهیم ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ ][4خب چه نعمتی بهتر از این؟ ما که ربّ نیستیم یک، وکیل ربّ هم نیستیم دو، حالا کسی دارد معصیت میکند بسیار خب ما حالا تا آن آخرین لحظه باید عداوت و کینه و بَغضای او را داشته باشیم ما امر به معروف و نهی از منکر را کردیم کردیم انزجار قلبی از عمل هم باید داشته باشیم که این جزء مراتب نهی از منکر است این را هم داریم، اما از عاقبت این شخص که خبر نداریم و از عاقبت خودمان هم که بیخبریم بنابراین کینه نمیگذارد جامعه به اتحاد ملی برسد حالا یک سال به نام سال اتّحاد ملی شد اما ما تا زندهایم با اتحاد ملی و انسجام اسلامی باید زندگی کنیم.
فرمود مگر نشنیدید در بهشت خبری از کینه نیست شما بکوشید شهرتان را یک بهشت کوچک بکنید بگویید ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ ][5آن بیان نورانی که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف امالی نقل کرده در حدود 28 ،27روایت است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أنا مدینة العلم وعلیٌّ بابها ]»[6حالا چطور میشود انسان به خودش اجازه بدهد که مدینه در برابر دِه نیست
کسی که کشور علم است، جهان علم است بگوید خدای ناکرده او اشتباه میکند، متوجّه نشده، علمش با علم اعراب همزمانش یکی است این چطور میشود خدا میداند ولی منظور این است که فرمود من شهر علمم آنکه درِ این شهر ٴ است دروازه ورودی است میگوید من راههای آسمان را به مراتب بهتر از راههای زمین میدانم «فلأنا بِطُرُق السماء أعلم منّی بطُرق الأرض»، «سَلونی قبل أن تفقدونی ]»[7بعد هم فرمود این حرف فقط برای علی است هیچ کس حق ندارد بگوید هر چه میخواهید از من بپرسید و اگر کسی گفت رسوا میشود چه اینکه بعضیها رفتند ادّعا بکنند رسوا هم شدند خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) را که بخشی از آنها که رسوا شدند در الغدیر ذکر کرد، خب.
همین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن 28 ،27روایتی که مرحوم صدوق در امالی نقل کرده است که من شهر علمم «أنا مدینة العلم» بعد دارد «أنا مدینة الحکمة وهی الجنّة وأنت یا علیّ بابها ]»[8من خودم بهشتم، من شهر بهشتم، بهشت هماکنون با من است همان طوری که جهنم دو قِسم بود جهنم منقول و جهنم غیر منقول که بحثش قبلاً گذشت بهشت هم دو قِسم است یک بهشت منقول، یک بهشت غیر منقول، بهشت غیر منقول همانجاست که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ ][9و مانند آن اما در این روایت نورانی فرمود: «أنا مدینة الحکمة وهی الجنّة وأنت یا علیّ بابها» ما میتوانیم یک شهر بهشتگونه داشته باشیم یعنی شهری که هیچ اختلافی، نزاعی، زدوخوردی نباشد الآن شما میبینید هفت، هشت میلیون پرونده در دستگاه قضایی هست مقدور دستگاه قضایی نیست اگر همه قضات عادل و عاقل باشند مقدورشان نیست فضلاً از اینکه بعضیها مسئلهدارند تا حرفی زدند فوراً شکایت فرمود هم مواظب حرفتان باشید حرفِ بد نزنید بعد هم کسی نسبت به شما چیز گفت، گفت فوراً ببخشید تا بتوانید یک شهر بهشتگونه بسازید. این دعا را بکنید این دعاکردن بالأخره خواستن را هم به همراه دارد دیگر ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ ][10 - 870125-66-اسرا
پرسش :﴿آمَنُوا﴾ دارد یعنی مقیّد میکند به آنهایی که اهل ایمان هستند.
پاسخ :بله خب، نسبت به کفار که آدم محبّت ندارد که اما کاری با او ندارد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ ][11الآن ما همه در یک کشور با ایمان زندگی میکنیم کشور علیبنابیطالب است دیگر، دیگر مؤمن به معنای سلمان و اباذر که نیست آنها خب خودشان میدانند که همهشان در آن حدّ نیستند همینها که مؤمناند دیگر هم اهل ولایتاند، هم اهل نبوّتاند و همه این مسائل را قبول دارند گاهی هم «خَلَطوا عمل صالحاً وآخر صحیحا» اینچنین نیست که اگر همهشان مثل سلمان و اباذر باشند که آنجا جای کینه نیست که این هم فصل دوم.
پرسش... :
پاسخ :خب بله، وقتی احسان کردند، نیکی کردند «جبلت القلوب علی حُبّ من أحسن إلیها ]»[12خب اما نباید بگوییم که «علی بغضُ من لم یُحسن الیه» که آنکه دیگر نیست اگر کسی نسبت به ما محبت کرد ما گرایش قلبی به او پیدا میکنیم این درست است اما اگر نسبت به ما ٴ کاری نکرد ما نباید نسبت به او نگران باشیم کینه او را در دل داشته باشیم که این هم فصل دوم.
پرسش :نه، منظور این است که احسان کردن بیش از تألیف قلوب کردن است.
پاسخ :بله، اما کم دیگری اگر یک احسان بیشتری بکند برمیگردد همین که یک مقدار احسان قطع شد او ممکن است برگردد ما مقدّمات فراهم میکنیم نه اینکه دل را به طرف خود متوجّه بکنیم مثل یک کشاورز که بحثش هم قبلاً
گذشت ذات اقدس الهی به کشاورزان میفرماید که کشاورز واقعی من هستم نه شما. کارِ کشاورز این است که گندمها را از انبار به مزرعه میبرد بعد از شیار در دل خاک پنهان میکند قدری هم آب زیرش میدهد همین، اما آنکه مُرده را زنده میکند، یک گوشهاش به عنوان ریشه به درون خاک میبرد، یک گوشهاش را به عنوان جوانه سر از خاک بیرون میآورد، آنکه احیای موتا به دست اوست او خداست فرمود: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ ][13شما کارتان حَرث است کشاورزی برای ماست ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ ][14حارث کسی است که این بذر را از انبار به مزرعه میبرد و بعد از شیار میپاشد همین، اما بتواند حیات بدهد، بداند این گندم چگونه شکافته میشود اینها که مقدور او نیست ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ اینجا هم همین طور است آن «المؤلفة بین قلوبهم»، ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ که یکی از سِهام هشت ٴ گانه زکات است از همین قبیل است «جبلت القلوب علی حُبّ من أحسن إلیها ]»[15از همین قبیل است انسان مقدمهای فراهم میکند اما رهبری دلها به دست مقلّبالقلوب است حتی آنجا هم این طور نیست که انسان مستقیماً بر دل کسی سلطه داشته باشد ما بر دل خودمان سلطه نداریم ما نمیتوانیم خاطرات خودمان را جمع بکنیم دو رکعت نماز بدون خاطره و وسوسه بخوانیم چنین کاری که مقدور خود ما نیست نمیتوانیم دل خودمان را چهار، پنج دقیقه جمع بکنیم آن وقت میتوانیم بر دل دیگران مسلّط بشویم.
پرسش... :
پاسخ :اصرار دارد بر اینکه تعلیل کند این بحثش گذشت دوباره هم ذکر میکنیم دوتا علّت طولی است یکی ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ ][16یک، یکی ﴿انَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ﴾ ][17گاهی اسم ظاهر باید بالصراحه ذکر بشود برای اهمیت مطلب این دوتا تعلیل در طول هماند نه در عرض هم او اختلاف ایجاد میکند چرا؟ برای اینکه او دشمن شماست چون دشمن شماست از راه اختلاف شما را میخواهد از پا دربیاورد، خب.
پرسش :با أجنّه دشمنی نمیکند؟
پاسخ :اجنّه جمع جَنین است ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ ][18جِنّة است که جمع جِنّ است جِنها همین طورند جنها دو قِسماند بعضی مؤمناند، بعضی کافرند. مؤمناند کاری به ما ندارند کفّار آنها هم مثل کفّار انسان بعضیها هم کاری به ما ندارند بعضی به ما کار دارند این معوّذتین برای همین نازل شده و آیات دیگر هم برای همین نازل شده حالا غرض فصل سوم
870125-اسرا66
فصل سوم فصل بعدی آن است که میفرماید من عده ای که مورد غضب الهی اند آنها را با اختلاف عذاب میکنم یهودیها این طورند، مسیحیها این طورند آنها که عمداً فرمایشات نورانی موسای کلیم(سلام الله علیه) را زیر پا گذاشتند، فرمایشات نورانی عیسای مسیح(سلام الله علیه) را زیر پا گذاشتند، فرمایشات نورانی حضرت را زیر پا گذاشتند فرمود من بین اینها کینه ایجاد کردم اینها عذاب است دیگر عذاب تنها این سِل و سرطان نیست زلزله و صاعقه و آتشفشانی نیست این «بلاءٌ لا دَواء له» که در بعضی از روایات دارد اگر کسی فلان کار را کرده است «إبتلاء الله و بلاء الله لا دواء له» از همین قبیل است. فرمود اینها ما خیلی به اینها میدان دادیم، نعمت دادیم اینها بیراهه رفتند سرانجام ﴿أَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ][19یک، ﴿أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾ ][20دو، هم یهودیها ٴ را گرفتار این عداوت کردیم اختلاف داخلی، هم مسیحیها را اینها را در سوره ٴ مبارکه «مائده» بیان فرمود منتها درباره مسیحیها یک مقدار نرمتر درباره یهودیها یک مقدار خشنتر.
ٴ درباره مسیحیها آیه چهارده این است ٴ سوره ٴ مبارکه «مائده» آیه چهارده ﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ حالا وقتی حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرده است اینها جِزیه میدهند و مانند آن که با این آیه هم هماهنگ باشد قابل قبول هست ولی تا آن قیامت اینها هستند ولی با هم اختلاف دارند.
ٴ در همان سوره ٴ مبارکه «مائده »آیه 64به این صورت آمده است درباره یهودیها ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این عذابِ الهی است اگر دیدید جامعهای ارباً اربا شده در انتخابات، غیر انتخابات خب بالأخره انسان نظری دارد دیگر میگوید نظر من زید است شد شد، نشد نشد دیگر دیگر خدای ناکرده ٴ از آن به بعد کینه کسی را در دل داشته باشد این دیگر دستور ما نیست ما آن مقداری که موظفیم این است که تشخیص بدهیم بعد هم اظهارنظر بکنیم بگوییم نظر ما زید است نشد نشد، شد هم شد دیگر این اختلاف نمیآورد بلکه مودّت هم زیادتر میکند اگر خدای ناکرده بیراهه رفتید گرفتار القای عداوت و بغضا میشوید که بدتر از اغراست. یهودی که بدتر از تَرسا بود درباره یهودی القا ذکر فرمود، درباره مسیحی اغرا ذکر فرمود، فرمود ما اینها را عذاب کردیم اینها همیشه در عذاباند، خب.
درباره مسلمین فرمود این نعمت الهی است مگر شما نمیخواهید آسوده غذا بخورید، آسوده زندگی کنید، آسوده درس و بحث داشته باشید، آسوده بخوابید این با اختلاف که نمیشود که هر روز انسان به این فکر است که تیتر روزنامهها را ببیند.
پرسش :الآن وهابیها آن عداوت و بغضا را دارند.
پاسخ :اینها در حقیقت حالا به حسب ظاهر انسان آنها را مسلمان می ٴ داند ولی واقعاً از حوزه اسلامی خارجاند اینها همان عدهای هستند که خدا غریق رحمت کند مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) را در این کتاب شریف توحید صدوق که از کتب قیّمه آن بزرگوار و از کتب قیّمه ما امامیه است در آنجا وقتی وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) وارد مرز خراسان شدند بالأخره آن روز ٴ حوزه علمیه خراسان بود هر جا امام زمان باشد ٴ حوزه علمیه آنجاست همه دانشمندان به طرف مَروْ حرکت کردند آنجا حضور حضرت رسیدند کسی درباره بدا و ٴ اراده الهی و امثال ذلک سخن میگفت همین را مرحوم صدوق نقل کرده است وجود مبارک امام رضا فرمود: «أحسبک ضاهیت الیهود ]»[21این تفکّر یهودیها در توست چه حرفی است میزنی تفویض است یعنی چه؟ دست خدا بسته است یعنی چه؟ «أحسبک ضاهیت الیهود» این تفکّر یهودیّت است در تو پیدا شده خیلیها هستند که تفکّر یهودیّت در آنها پیدا شده حالا به صورت ظاهر مسلماناند.
به هر تقدیر فرمود این حقیقت به صورت عذاب هم دامنگیر مسیحیها شد و هم دامنگیر یهودیها مواظب باشید دامنگیر شما نشود این هم فصل بعدی.
پرسش... :
پاسخ :البته، دلها را ذات اقدس الهی متّحد میکند دلهای مؤمنین را وگرنه اگر کسی از مقدار ایمانش تنزّل بکند یا گرفتار اغرای عداوت میشود یا گرفتار القای عداوت می ٴ شود. در سوره ٴ مبارکه «قریش» نفرمود من بین شما اتّحاد ایجاد کردم فرمود من به شما دو نعمت دادم حالا قدر این نعمت را بدانید آن ولیّنعمتتان را عبادت کنید یکی نعمت
امنیّت، یکی نعمت اقتصاد جامعهای که گرفتار تورّم و گرانی و ناامنی اقتصادی باشد ادارهاش دشوار است، جامعهای که گرفتار بَغضا و عداوت و اختلاف و کینه و باندبازی و اینها باشد ادارهاش سخت است فرمود ما این دو خطر را به برکت قرآن و اسلام از شما برداشتیم دوتا نعمت به شما دادیم ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ ][22شما همین که از مرز مکّه بروید بیرون آنجا قتل است و غارت است و آدمکُشی و گِرانی آنجا که جنگل و دریا و بارندگی و اینها نیست معدِن هم که نیست جای دامداری و اینها هم نیست فقط فقر است و گرانی و راهزنی که ﴿یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ ][23فرمود ما این دوتا نعمت همهجا خطر دارد اینجا را به برکت بیت و پیغمبر و قرآن و اینها به شما نعمت دادیم پس این صاحبخانه خب را بپرستید دیگر ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ ][24که چه کار کرده؟ ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ اگر کینه و اختلاف باشد در اثر همان انحراف از دین، خب.
پس این یک خطر است هر کس اول صبح بلند شد میبیند روزنامهها علیه او چه چیزی نوشتند این دیگر زندگی نشد، این بهشت نشد این یک جهنّم سوزانی است ما میتوانیم یک زندگی بهشتگونه داشته باشیم هم با دعا، هم با مواظب بودن گفتار و رفتار و نوشتار و امثال ذلک، خب این هم فصل بعدی که اغرای عداوت، القای عداوت، عذاب الهی است دامنگیر بعضی از اُمم شده است
میماند فصل بعدی ما چه کار بکنیم که این بهشت را فراهم بکنیم؟ فرمود شما باید دوتا کار بکنید کینه و عداوت یک سرمایه است قوّه غضب را ذات اقدس الهی داد سرمایه است این از هر معدن نفتی گرانتر است، این از هر معدن گازی گرانتر است این سرمایه را داشته باش بهجا مصرف کن، اگر در ٴ حوزه اسلامی و ایمانی در ٴ داخله کشور مسلمان یک اختلاف پیش آمد این سلاح را به کار نبر این را داشته باش برای روز مبادا اگر اختلافی پیش آمد سعی نکن این سلاح را به کار ببری رقیب را از پا دربیاوری بلکه سلاح عقل را به کار ببر رقابت را از پا دربیاور نه رقیب را، اختلاف را از پا دربیاور نه مختلف را، دشمنی را از پا دربیاور نه دشمن را این یک فصل خاصّی دارد آیات مخصوصی دارد که آنها را هم باید بخوانیم، اگر یک وقت برونمرزی کافری حمله کرد اینجا از تمام آن سلاح کمک بگیر این قدرت غضب سلاح شماست، این قدرت همیّت سلاح شماست دست به این سلاح مزن مگر برای آن روز این همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که در نهجالبلاغه فرمود «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»َ سنگ را همانجا که آمد برگردانید سنگخور نباشید این هشت سال ملّت مسلمان ایران طبق بیان حضرت امیر همان کار را کرده سنگخور نباشید بیگانه سنگ زد فوراً برگردان «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ یَدْفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ ]»[25این هم جای دیگر است فرمود من ٴ این غضب را به شما ندادم که شما در داخله خانه مصرف کنید یا نسبت به همسایه مصرف کنید این را دادم که اگر صدامیان حمله کردند مصرف کنید. پس یک فصل این است که در ٴ حوزه اسلامی اگر اختلاف پیش آمد اختلاف را از پا دربیاورید نه طرف مختلف را و مخالف را، فصل بعدی آن است که بیگانه اگر خواست به کیان مملکتتان حمله کند او را از پا دربیاورید.
اما این فصلی که مربوط به حلّ اختلاف داخلی است که اختلاف را از پا دربیاور، کینه و عداوت را از پا دربیاور نه عدو را، نه دشمن را آن در چند جای قرآن است که به عنوان نمونه یک قسمتش را قرائت میکنیم.
پرسش... :
پاسخ :اینها در حقیقت مزدور دیگریاند دیگر همان کاری که هر روز به وسیله عمروعاصها، معاویهها انجام میدادند ٴ یک عده از افراد ساده فریبخورده را یا مزدور را وادار میکنند این کار را انجام بدهند با آنها در ٴ درجه اول آنها در
حقیقت از ٴ حوزه اسلام بیروناند آنها باید با کارهای فرهنگی در ٴ درجه اول حل بشود، ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ ] [26ٴ هم در ناحیه دیگر باید عمل بشود.
ٴ در سوره ٴ مبارکه «فصلت» به این صورت آمده است آیه 33ٴ سوره ٴ مبارکه «فصلت» بخشی از آن آیات مربوط به همین آیه محلّ بحث ٴ سوره ٴ مبارکه «اسراء» است بخشی هم ناظر به این است که ما باید عداوت و کینه را از بین ببریم نه عدو را آیه 33به بعد ٴ سوره ٴ مبارکه «فصلت» این است ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ﴾ یعنی اگر در ٴ سوره «زمر» گفته شد ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ ][27أحسنالاقوال این است ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ آیه بعد ﴿وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ﴾ برای اهمیت مطلب «لام» را اینجا تکرار فرمود، فرمود حَسنه و سیّئه یکسان نیست خب معلوم نیست پس ما چه کار بکنیم؟ فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ شما باید سیّئه را دفع کنید دیگر سیّئه را با سیّئه دفع نکن، سیّئه را با بهترین روش دفع بکن نه تنها ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ نه تنها ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ﴾ بلکه با زیباترین روش اختلاف را حل کن دشمنی را از بین ببر ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ همین کسی که دشمن شماست ولیّ شما هم میشود، دوستِ حمّامی شما میشود ﴿حَمِیمٌ﴾ یعنی خیلی گرم، ﴿حَمِیمٌ﴾ یعنی خیلی گرم دوستِ گرمتان میشود خب چه بهتر از این در بخش دیگر هم دارد که ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ در آیه دیگر.
در اینجا فرمود این کار، کار آسانی نیست البته ﴿وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ٭ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ ][28فرمود این کار، کار سنگینی است این شیطان از درون فشار میآورد که او به تو توهین کرده، تحقیر کرده، اهانت کرده، حیثیّتت را زیر سؤال برده از این طرف پشتسر هم تحریک میکند اینها فرمود نَزْغ شیطان است نَزغ همان است که راکب آن دامدار به این حِمارش سیخ میزند این را میگویند نَزغ حالا یا بار روی دوش حمار است یا سوار بر او سوار است با سیخ این را میراند که زودتر برود این را میگویند نَزغ فرمود این وسوسهها همه نزغ اوست فوراً بگو خدایا من به تو پناه میبرم ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ ][29بگو خدایا من به تو پناه میبرم این پناه میبرم نظیر همان ایّام بمباران مناطق مسکونی که میگفتند هر وقت آژیر خطر را شنیدید به پناهگاه پناهنده بشوید معنایش همان است وقتی آدم آژیر خطر را شنید همین طور در خیابان نمیایستد میگوید که من میخواهم به پناهگاه پناهنده بشوم این را که نمیگوید که فوراً میخزد در پناهگاه اگر کسی مکرّر وسوسه شد که آن نامحرم را نگاه کن، آن پول را بگیر، آن حرف را بزن، اینجا فتنهگری بکن این آژیر خطر است این بگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم» مشکل حل نمیشود مثل همان کسی است که آژیر خطر را شنیده گفت من میخواهم بروم پناهگاه فوراً بگو خدایا من را دریاب این الآن حمله کرده به من، من چه کار بکنم؟ این دروغ را بگویم؟ این فحش را بگویم؟ این را بنویسم؟ این نگاه بکنم؟ فوراً برو پناهگاه خدا هم که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ ][30اگر گفتی یا الله پناهت میدهد این خاصیّتش است، پس راهِ نجات همیشگی و همگانی را هم به ما نشان داده فرمود این کار را بکن.
ٴ پس در حوزه داخلی ما باید با اختلاف درگیر بشویم نه با مختلف، نه با مخالف او هم شیعه است او هم مثل ماست ما حرفمان را میزنیم حرف را دو گونه میشود زد هم استدلالی، هم با فحاشی، هم نرم، هم تن هر دو گونه میشود گفت فرمود: ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ بگو، ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ 870125-اسرا-66
مطلب دیگر اینکه مخصوص علما و رهبران دینی است تا حال آنچه گفته شد مربوط به عموم مسلمانها بود اختصاصی بود اما آنچه که مخصوص رهبران دینی است میخواهند سخنرانی کنند یا بخواهند کتاب علمی بنویسند یا میخواهند جواب شبه های بدهند، یا میخواهند جواب اشکال مقدّر را ارائه کنند هر چه باشد فرمود شما اینجا هم ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ نظیر آنچه که به وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) در هنگام مأموریتشان برای فرعون فرمود ٴ سوره ٴ مبارکه «طه» آیه 43و 44این است ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ٭ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ بالأخره میخواهید اشکال را حل کنید دوتا راه دارد دیگر یک وقت با تندی، یک وقت با تحقیق بهترین راه همان است که محقّقانه و متحقّقانه همان خوب نوشتن و چیز خوب نوشتن و طرز خوب گفتن این کار راهحل است.
در فصل بعدی راز این کار را ذکر کرد فرمود پیغمبر به وجود مبارک حضرت (علیه و علی آله آلاف التحیّة والثّناء) فرمود تو وکیلِ از طرف خدا نیستی بگیر و ببند داشته باشی تو رسولِ از طرف خدایی من خودم بساط بگیر و ببند دارم جایی هست که میگویم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ ][31کار که تمام نشده که شما این چند روزه فقط پیام مرا به مردم برسان تندی نکن نپذیرفتند، نپذیرفتند حالا اگر آنها دست به اسلحه بردند خب میدان جنگ است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ ][32آنجا جای غلظت و مبارزه و جنگ و کُشتن و آنهاست اما در حال دعوت تو وکیلِ خدا نیستی که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ را اعمال بکنی تو رسولِ از طرف خدایی اینکه در همین آیات محلّ بحث دارد فرمود ما تو را رسول قرار دادیم و تو باید ابلاغ کنی همین مضمون است به همین معناست در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً﴾ تو که از طرف ما وکیل نیستی تو از طرف ما رسالت داری. این مضمون که تو از طرف ما رسالت داری نه اینکه وکیل از طرف ما باشی در آیات دیگر هم کاملاً آمده است در ٴ سوره ٴ مبارکه «فرقان» آیه 43به این صورت بیان شد ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً﴾ تو که وکیل از طرف ما نیستی که بگیر و ببند داشته باشی تو رسول از طرف مایی اگر یک وقت آنها حمله کردند بله، ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ ][33وگرنه سیطرهای و وکالتی تو نداری.
ٴ در سوره ٴ مبارکه «غاشیه» آیه 21و 22به این صورت آمد ﴿فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ٭ لَسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ﴾ تو که صیطره و نفوذ و سلطنت بر اینها نداری، بنابراین.
پرسش... :
پاسخ :ارتداد، بله دیگر آن ارتداد یک وقت کسی بر اساس شبهه است شاکّ متفحّص است فرمود: «إدرؤا عنه الحدود» اما یک وقت بازیگری است همان طوری که عدهای صبح میآمدند در مجلس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان اینکه اسلام آوردند بعد عصر کافر میشدند به این بهانه که ما رفتیم، تحقیق کردیم دیدیم خبری نبود گفتند ﴿آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ ][34اینها را گفتند خب باید از پا دربیاوری برای اینکه این با شما کار ندارد با دین شما کار دارد آنهایی که با شما کار دارند، اختلاف دارند با شما سعی کنید اختلاف را از میان ببرید نه مخالف را از پا دربیاورید، اما آنهایی که با دینتان کار دارند خب جا برای مسامحه نیست اینکه حقّ ماها نیست که ما بگوییم صرفنظر کنیم که.
پرسش :﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا﴾ ] [35ٴ با این آیه مورد نظر بیارتباط نیست.
پاسخ :بیارتباط نیست فرمود فعلاً چند روزی بچَرند ما به موقع اینها را می ٴ گیریم دیگر در سوره ٴ مبارکه «توبه» دوجا فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ
کَافِرُونَ﴾ ][36فرمود آخر شما چه عجلهای دارید این حدّاکثر ده، بیست سال متنعّم است بعد من او را با همین مال و اموال میگیرم شما دو روز صبر کنید ببینید عاقبت او چه چیزی درمیآید. کارِ خدا را که با تأنّی اداره میکند برابر با کار خودتان نسنجید.
ٴ در بحثهای سوره مبارکهٴ «رعد » ٴ و امثال «رعد» هم این آیه مطرح است که شما وکالتی ندارید و کار به عهده خداست آیه چهل ٴ سوره ٴ مبارکه «رعد» این است ﴿وَإِن مَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ﴾ تویِ رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توقّع نداشته باش که همه کیفرهای تبهکاران را در زمان خودت ببینی بعضی از کیفرها را در زمان حیاتت من به تو نشان میدهم که آنها را تنبیه کردیم، بعضی از کیفرها را هم بعد از رحلت تو انجام میدهیم. ﴿وَإِن مَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ﴾ یعنی تهدید میکنیم ﴿أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ﴾
مطلب مهم آن است که یک گوشه را قرآن کریم بالصراحه فرمود، یک گوشه را هم به تلویح. آن گوشه را که بالصراحه فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ ] ،[37آن گوشه را که بالتلویح فرمود: «إنّ العقل لأمّار بالحُسن» فرمود اگر امارت و رهبری و قیادت شئون علمی و عملیِ شما وهم و خیال و حسّ از یک سو، شهوت و غضب از سوی دیگر این امارت و این رهبری و این قیادت و این پیشوایی را به دست نفس هوسباز دادید او ﴿أَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾، همه اینها را به دست عقل دادید که «عُبِد به الرحمن واکتسب به الجنّان« ]»[38لأمار بالحسن» این دشمن داخلی عامل نفوذی آن دشمن بیرونی است اگر ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ این علت است برای اینکه ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾، اگر فرمود: ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِیناً﴾ این تعلیلٌ للتعلیل تا روشن بشود ما یک دشمن خونآشام همهجانبه داریم در خیلی از موارد که با ضمیر میشود مطلب را حل کرد با اسم ظاهر میآورند چه درباره حق، چه درباره باطل. درباره حق ذات مقدس الله وقتی اسمش قبلاً آمده بعداً ضمیر کافی است اما بالصراحه اسم الله ذکر میشود اینجا هم بالصراحه اسم شیطان ذکر می ٴ شود برای اینکه در سوره ٴ مبارکه «اعراف» این بالصراحه آدرس داد من از جلو میآیم، از پشتسر میآیم، از طرف راست میآیم، از طرف چپ میآیم در ٴ سوره ٴ مبارکه «اعراف» فرمود این سَگانی هستند که از هر طرف حمله میکنند آدم را میگیرند گفت من این طور هستم نسبت به تبهکارها افراد این طور هستم آیه ٴ سوره ٴ مبارکه «اعراف» آیه هفده این است که ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ این آدم را رها نمیکند پس ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ ][39عاملِ نفوذی آن است چه بهتر که ما عقلی پیدا کنیم به امامت او کار بکنیم «إنّ العقل لأمار بالحُسن» چون «عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان. ]»870125-66-اسرا
راه شهود و عرفان
بحثهایی که در تفسیر یا فقه یا اصول یا حقوق یا علوم دیگر مطرح است در اسمای جزئیه الهی است ما بر اساس اینکه بهشتی هست، جهنمی هست، ایمانی هست، کفری هست، طهارتی هست، نجاستی هست، طِیبی هست، خُبثی هست، حَسنی هست، قبیحی هست این علوم شکل میگیرد یک علم دیگر است که بر اساس این علوم جزئیه بحث نمیکند بر اساس اسمای جزئیه بحث نمیکند بر اساس «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیء»ٍ بحث میکند، بر اساس «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ ]»[17بحث میکند آن یک علم دیگر است در این بحثها یعنی بحث تفسیر، فقه، فلسفه، کلام، اصول، صلبّ اینها ما بر اساس اسمای خاصّ الهی بحث میکنیم جهنمی هست، بهشتی هست، ایمانی هست، کفری هست، لعنتی هست، رحمتی هست هر کدام حُکم خاصّ خودشان را دارند آن علمی که ٴ درباره رحمت مطلقه الهی بحث میکند یا اسمای کلّیه الهی بحث میکند که همه چیز را از آن مَنظر رحمت میبیند با آن علم نه میشود اشکال کرد، نه میشود سؤال کرد یعنی کسی عرفانی حرف بزند ولی فقهی فکر بکند یا فلسفی فکر بکند یا حقوقی فکر بکند یا طبّی فکر بکند ما مادامی که به عنوان فیلسوف یا متکلّم یا مفسّر یا فقیه یا اصولی یا
اخلاقی بحث میکنیم جهنّمی داریم، بهشتی داریم یکی بد است، یکی خوب است ابلیسی داریم، فرشتهای داریم یکی بد است، یکی خوب است اطاعتی داریم، عصیانی داریم یکی بد است، یکی خوب است طهارتی داریم، نجاستی داریم یکی بد است، یکی خوب است همهاش را بحث میکنیم اما اگر خواستیم به «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیء»ٍ بحث بکنیم آن وقت کلّ این مَنظر عوض میشود از دید مهندس ما عالم را میبینیم این است که بسیاری از آن بزرگان هم خودشان فراگیری عرفان را تحریم کردند حرام است یعنی حرام است شما در هر دو، سه هزار نفر شاید چهار، پنج نفر پیدا کنی که ذوق این رشته را داشته باشند هم فقها تحریم کردند این ابنعربی در فتوحات از فقها تشکر میکند میگوید کار بسیار خوبی کردند که این فنّ را حرام کردند مگر هر کسی میتواند بفهمد که همان طوری که فرشته رحمت است، ابلیس هم رحمت است همان طوری که بهشت رحمت است، جهنم هم رحمت است همان طوری که آهو و طیهو رحمتاند کَلب و خنزیر هم رحمتاند همان طوری که آن ولیّالله خلیفه است منظور دوانقی هم خلیفه است مگر این را میشود فهمید؟ هم او قدردانی میکند از فقها که بسیار کار خوبی کردند این را تحریم کردند، هم مرحوم بوعلی فتوا به حرمت داده، هم مرحوم صدرالمتألهین فتوا به حرمت داده تازه در بخشهایی از فلسفه چه رسد به این علم شما حالا بعضی از آیات .. کنید که مواظب باشید اینجا جای نه سؤال عرفانی است، نه جای اشکال عرفانی اگر در هر ده هزار نفر دو، سه نفر پیدا شدند این ... .. آدم چطور میتواند آن روایتی که آن روز خواندیم که عرض کردیم این روایت را در محفل خواص فقط میتوانید بخوانید دوتا روایت است که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) نقل کرده، در کتاب شریف صلات نقل کرده، در باب ذکر نقل کرده، در باب معنای «الله أکبر» نقل کرده، در باب اینکه مکروه است ما بگوییم «ألله أکبر من کلّ شیء» این دوتا روایت را آن روز همینجا خواندیم.
حضرت مستقیماً از شاگردش سؤال میکند «الله اکبر» یعنی چه؟ این را کتابالصلاة هم کتابالذکر دارد، هم کتابالدعاء دارد، هم کتابالقرآن در کتابالذکر کتابالصلاة وسائل این دوتا روایت هست حضرت فرمود «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «الله أکبر من کلّ شیء» فرمود: «وکان شیء ثمّ فیکون أکبر منه» مگر چیزی در عالم هست که خدا از او بزرگتر باشد خب این را میشود فهمید پس این آسمان چیست؟ زمین چیست؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ به حضرت عرض کرد پس معنای «الله أکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصف ]»[18خدا را نمیشود وصف کرد تشریح این روایت، درس این روایت حرام است برای اینکه آدم که نتواند بکِشد خب به چاه میافتد دیگر.
روایت دیگر این است که در دنبال همین است کسی در محضر حضرت عرض کرد «الله اکبر» فرمود «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «الله أکبر من کلّ شیء» فرمود: «حدّدته» تو خدا را محدود کردی اگر خدایی هست، اشیایی هستند پس هم خدا محدود است، هم اشیا محدود است «حدّدته» عرض کرد پس معنی «الله اکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصف» این «مِن أین یوصف» نه معنایش این است که وصف چیزی است، الله چیزی است، الله، اکبر من الوصف است این «أن» نیست که تأویل به مصدر برود و قضیه بشود ٴ موجبه محصّله یا ٴ موجبه معدوله قضیه ٴ سالبه محصّله است یعنی «الله لا یوصف».
این دوتا روایت هست اینها روایتی نیست بحثهایی نیست که آدم در مجامع عمومی طرح کند حالا مسئلةٌ «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ ]»[19یعنی چه؟ از آن طرف در نهجالبلاغه دارد که جهنم «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَة»ٌ هیچ رحمتی در آن نیست از این طرف خودش در روایات و در دعای کمیل میخوانیم «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیء»ٍ یا «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیء»ٍ بهشت رحمت است، جهنم رحمت است میگویند یک رحمت رحمانیه داریم، یک
رحمت رحیمیه داریم در آن علم عرفان موضوع خاص و محمول خاص و فعل مکلّف نیست اسمای الهی مطرح است و رحمت مطلقه محور اصلی کار است آنگاه آیاتی که در کار است میگوید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ][20هر چه که مصداق شیء است مخلوق خداست این یک اصل ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اصل دیگر ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ ][21هر چه را خدا آفرید زیبا آفرید نقص در او نیست این دو، خب.
«ابلیس شیء قد خلقه الله» چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ابلیس خیلی زیباست چون ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اینها را میشود در فقه و اصول مطرح کرد اینها را فلسفه نمیکشد چه رسد به فقه و اصول یک راه دیگر است، ابزار دیگر است، دیدِ دیگر است، منظر دیگر است آنها که بیراهه به این راه رفتند خودشان هم به کُشتن دادند اگر جناب عینالقضاتی که برای میانه است بعد در همدان آمد شده همدانی اصلاً میانهای است نه همدانی اگر خودش را به کُشتن داد برای اینکه این حرفها جایش اینجا نیست یا نباید انسان بگوید یا اگر میگوید در هر دو، سه هزار نفر برای دو، سه نفر بگوید که بفهمد «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیء»ٍ یعنی چه؟ آن وقت همان طوری که آهو، حلالگوشتهای دیگر مخلوق خدایاند و زیبایاند و آیت الهیاند کَلب و خنزیر هم همین طور است مگر میشود گفت کلب آیت خداست، مگر میشود گفت خنزیر آیت خداست این است که باید مواظب باشیم نه جای اشکالات عرفانی در این مسائل هست، نه جای حتی سؤال آن یک راه دیگری دارد و کتاب دیگری دارد و بحث دیگری دارد ماییم و با این ابزار و اسمای الهی و ظواهر آیات که با فقه میخواند، با فلسفه میخواند، با کلام میخواند، با اصول میخواند، با اخلاق میخواند و اینها اما حالا شما وقتی وارد بحث فقه میشوید میگویید این ضرر دارد گوشت خوب ضرر دارد نحس است، آلوده است وقتی وارد فقه میشوید میگوید نجس است دیگر در این فاز و فضا بیاید بگوید این آیت الهی است خب این هماهنگ درنمیآید.
بنابراین بحثهای علوم رایج در اسمای حُسنای الهی است اما آن رحمت ٴ واسعه حق که «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیء»ٍ آن علم دیگر است «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ ]»[22راه دیگر است شیطان در این فاز و فضا ملعون است، سَقفی در این فاز و فضا معلوناند، غدیری در این فاز و فضا مرحوماند و عنایت الهی است تولّی و آن میشود این و این میشود تبرّی اما حالا وقتی از چشم مهندس نگاه میکنید او بد نیافرید جهنم جای بسیار خوبی است از دید مهندس برای اینکه اگر او نباشد مؤمنین در قیامت خیلی رنج میبرند که عدهای کافر بودند به اینها ظلم کردند و به کیفرشان نرسیدند اما خدا میفرماید ما چه در دنیا، چه در آخرت ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ ][23در آن روز ﴿إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ﴾ ][24مؤمنین خوشحالاند که کفار را بردند به جهنم چنین عالمی است، اما وقتی از دید رحمت مطلقه انسان نگاه میکند
پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد][25
ما خطایی داریم در مقابل صواب، صوابی داریم در مقابل خطا، رحمتی داریم در مقابل غضب، غضبی داریم در مقابل رحمت اینها رحمت خاصّهاند غضب مخصوصاند هر دو اینها زیر پوشش آن «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» ][26هستند میگوید پیرِ ما آن رحمت مطلقه را دید که رحمت خاصّه و غضب مخصوص را زیر پوشش خود دارد خطایی در عالم نیست خطا در جای خود صواب است، صواب در جای خود صواب است این خطا و صواب نسبیاند «پیر ماگفت خطا بر قلم صُنع نرفت ]»[27آفرین بر آن نظر بلند جهانبینی که یک نظر اشرافی دارد که خطا را میپوشاند، صواب را میپوشاند زیر پوشش خود میگیرد آن یک علم دیگر است و یک راه دیگر، خب.
مطلب دیگر اینکه اگر ثابت شد که قرآن کریم نور است «کما هو الحق» اوّلین کاری که نور میکند این است که جهان را روشن میکند که جهان چیست؟ بهترین راه برای اسلامیکردن دانشگاهها همین راهی است که قرآن کریم ارائه میدهد قرآن نور است یا نه؟ بله نور است ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ ][28نور است یک، نور قبل از اینکه تغییر بدهد، تفسیر میکند آفتاب که طلوع کرده چه کار میکند؟ اول که اشیا را عوض نمیکند که همین که آفتاب طلوع کرد مشخص میکند چه چیزی راه است؟ کجا راه است؟ کجا چاه است؟ کجا درخت است؟ کجا جماد است؟ کجا میوه است؟ اوّلین کاری که نور میکند تفسیر اشیاست دو، بعد تغییر و تحویل اشیاست آن میوه را میپزاند، آن آب را معتدل میکند، آن هوا را معتدل میکند، گرم میکند و مانند آن.
تغییر اشیا، تکمیل اشیا، «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ ]»[29بعد از تفسیر اشیاست قرآن اول که تابید روشن کرد جهان، خلقت است آسمان خلقت است زمین خلق است انسان خلقت است علمِ او خلقت است، خب خلقتی دارد خلقت را میشناسد آن وقت ما در این فضا فیزیک غیر اسلامی داریم؟ زمینشناسی غیر اسلامی داریم؟ مگر خلقتشناسی میشود دو گونه میشود سکولار؟ مخلوقی در کمکِ مخلوقی، مخلوق دیگر را دارد میشناسد این مثلث هر سه ضلعش مخلوق است معلوم که زمین است مخلوق است، عالِم که زمینشناس است مخلوق است، علم که رابط عالِم و معلول است نور الهی است مخلوق است اگر مخلوقی به کمک مخلوقی، مخلوق دیگر را میشناسد آن وقت میشود زمینشناسی سکولار، فیزیک سکولار، دریاشناسی سکولار اینها اوّلین کاری که کردند این چراغ را خاموش کردند دین را گذاشتند کنار، وقتی این چراغ خاموش شد این صحنه شد طبیعت، خب بله طبیعتشناسی سکولار است دیگر معلومْ طبیعت، عالمْ طبیعت، شناختْ طبیعت. طبیعتی، طبیعت را میشناسد میشود سکولار این دانشگاهها اسلامی نخواهد شد.
بارها به عرضتان رسید اگر کتابی را با «بسم الله» و عکس امام و رهبری و دعای «اللهم کن لولیّک الفرج» و آرم جمهوری اسلامی چاپ بکنند این کتاب اسلامی نیست وقتی محتوا اسلامی شد خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، آن وقت میشود زمینشناسی اسلامی چرا تفسیر علم اسلامی است؟ برای اینکه هر روز ما میگوییم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، زمینشناسی هم میشود اسلامی خدا کرد، خدا کرد، خدا کرد، معدنشناسی هم میشود اسلامی اصلاً محال است که تفسیر بشود غیر اسلامی، محال است که ما زمینشناسی غیر اسلامی داشته باشیم اوّلین کاری که قرآن کرد این نور تابید جهان را مشخص کرد جهان خلقت است غیر از خلقت چیز دیگری نیست علم، خلقت الهی است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ ][30عالِم مخلوق خداست که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ ][31یک قطره آب را به این صورت درآورده این خلقت است به کمک خلقت، خلقت دیگر را دارد میشناسد آن وقت از عمق دریا تا اوج مریخ و سپهر دیگر هر علمی که هست اسلامی است هر لحظه میگوییم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، خدا کرد، خدا کرد، خدا کرد، قرآن کریم این دو را به هم دوخت و بافت فرمود دریا را ما آفریدیم، کشتی را ما آفریدیم، باد را ما آفریدیم، هوا را ما آفریدیم، باد را مسخّر کردیم که کشتی شما را جابهجا کند، مسافرهایتان را جابهجا کند، بارهایتان را جابهجا کند ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ این کارهای علمی.
در دریا اگر گیر کردید ما مشکل شما را حل میکنیم میشود تجربه دینی، این ٴ تجربه دینی را با آن کارهای دریاشناسی و کشتیرانی به هم دوخت فرمود در دریا اگر مشکل پیدا کردید چه کسی به دادتان میرسد؟ این میشود
ٴ تجربه دینی چه آنهایی که در اقیانوسپیما هستند، چه آنهایی که در بَلم و طرّاده و وسیلههای کوچک مینشینند همه اینها روزها صدها بار همه ما یا در بَرّ یا در بحر این تجربه را داریم یکی دوتا نیست که اینها وقتی که مشکل پیدا کردند چه چیزی را میخواهند؟ یک عده به غواصها پناه میبردند به شنا مقتدر بودند به تختهپاره آنجا که تختهپاره و شنا نبود به کجا تکیه میکردند؟
انسان هرگز ناامید نمیشود در بحث روایی ذیل همین آیه ملاحظه فرمودید از وجود مبارک امام صادق است از ائمه دیگر هم هست که کسی عرض کرده ما را به توحید راهنمایی کن حضرت فرمود سوار دریا شدی، سوار کشتی شدی، آن قصه معروف عرض کرد بله، فرمود شد کشتی بشکند و دنبال تختهپاره باشی و وسیله نداشته باشی؟ عرض کرد بله، فرمود شده که از همه چیز ناامید بشوی؟ عرض کرد بله، فرمود در آن حال به کجا متوجّه میشدی؟ گفت در آن حال به جایی که قدرتش مطلق باشد بتواند همه چیز را مهار کند او همان خداست ]. [32این را همه، همه یعنی همه، ٴ همه ما داریم این میشود ٴ تجربه دینی مگر میشود انسان در اتاق عمل همه متخصّصها گفتند که ما از دستمان برنمیآید هیچ کسی ناامید میشود؟ شما حالا تنها ما که در محیط تشیّع زندگی میکنیم نه، بروید در محیط کمونیستها، بروید در محیط یهودی و مسیحی و زرتشتی و لائیک و اینها بروید بالأخره کسی در عالم هست که همه قدرت را مهار میکند ولو این شخص اسمش را نداند این یک سیم ارتباطی دارد به آنجا وصل است هر چه هم بگویند که هیچ راهی نیست انسان روزنهای دارد ولو ضعیف این همان خداشناسی است این را قرآن کری ٴ م چه در سوره «یونس» چه در اینجا دریاشناسی را با توحید آمیخته کرده فرمود باد در اختیار ماست ما که بادِ بینظم نینداختیم که وگرنه کشتیرانی علم نمیشد که کشتیرانی علم هست یا نه؟ فنّ هست یا نه؟ هنر هست یا نه؟ معلوم میشود نظم است دیگر این طور نیست که بادها بینظم حرکت کنند شما میدانید چه موقع حرکت میکند، چه ساعت حرکت میکند کشتیها را میرانید دیگر از دیرزمان این طور بود الآن هم اینها که هواپیما میخواهند برانند مواظباند که در جهت باد حرکت بکنند خبر بدهند که فلان ساعت حرکت کنند، فلان ساعت میرسند، سه ساعته میروند در جهت خلاف حرکت بکنند سه ساعته نمیرسند همه را بر اساس اصول ریاضی بررسی میکنند میگویند ما بعد از سه ساعت و نیم میرسیم آنجا هم بلیط میفروشند میگویند که وقتی جهت مخالفت حرکت بکنیم ناچاریم کندتر برویم، جهت موافق حرکت میکنیم تندتر می ٴ رویم اما نظم است این نظم را به آن معرفت دوخت چه در سوره «یس» چه در این آیه فرمود نظمِ دریایی را ما به عهده داریم وقتی هم که غرق شدید میگویید «یا الله» همه آن علل و عوامل از یادتان میرود این استثناست استثنای منقطع ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً﴾ ﴿تَدْعُونَ﴾ این دعا، دعای سؤال است نه دعای عبادت هر کسی را میخواندید به هر جایی متوسّل میشدید همه از دستتان رفت، گُم میشود فقط کسی را میخوانید این است که میگویند یأس از رحمت خدا کفر است، یأس از رحمت خدا کفر است یعنی چه؟ یعنی انسان به جایی میرسد میگوید در عالم کسی نیست که مشکلم را حل کند این میشود یأس.
چطور میشود آدم بگوید کسی نیست در عالم کسی که عالم را آفرید که مقهور عالم نیست کلّ این علل و عوامل در اختیار اوست خب میتواند نجات بدهد دیگر، اگر اینچنین است یأس از رحمت میشود کفر و در درون هر کسی هم توجّه به توحید الهی هست
870215-اسرا-80

سوره ٴ مبارکه «اسراء» که در مکه نازل شد براهین متعدّدی برای عناصر محوری اسلام یعنی توحید و نبوّت و معاد ذکر میکنند یکی از آنها همان علمِ شهودی و حضوری است که برای انسان در بعضی از موارد پیش میآید یک وقت است با برهان قرآن سخن میگوید ادلّهای اقامه میکند که فعل بیفاعل نیست، معلول بیعلّت نیست آن شواهد کم نیست در قرآن کریم اما قسمت مهم که هم ٴ جنبه تربیتی دارد و هم به واقعیّت نزدیک است آن علمِ شهودی و علم حضوری است اشیای دیگر را با برهان میشود فهمید برای اینکه آنها یا مفهوماند یا ماهیّتاند یا اگ ٴ ر صبغه وجودی دارند در دو عالم یعنی ذهن و خارج موجودند ولی اگر چیزی عین خارجیّت و واقعیّت بود از سنخ مفهوم نبود، از سنخ ماهیّت نبود و به ذهن نمیآید و ذهنی نیست شناخت او جز اینکه انسان به خارج برود، به حضور او برود راهی نیست.
در روایات ما مخصوصاً آنچه را که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان نقل کردند این است که ذات اقدس الهی مفهوم نیست که انسان او را با ادراک ذهنی بشناسد نظیر معقولات ثانی فلسفی، معقولات ثانی منطقی و مانند آن. ماهیّت نیست که هم در ذهن وجود داشته باشد هم در خارج نظیر ماهیت شجر که انسان با تصوّر ماهوی او را بشناسد و شریک و مَثیل هم ندارد اگر شریک و مثیل ندارد اینچنین نیست که وجودی از آن ما در ذهن داشته باشیم این وجود ذهنیاش شبیه و مَثیل وجود خارجیاش باشد ما را به وجود خارجی راهنمایی بکند، بنابراین چاره جز این نیست که خودمان از فضای ذهن و مفهوم برویم بیرون، از فضای وجود ذهنی برویم بیرون برویم خارج و آن را مشاهده کنیم و بشناسیم. این روایت نورانی در توحید مرحوم صدوق هست که اگر کسی خیال کرد خدا را با اسم میشناسد، با مفهوم میشناسد، با ماهیّت میشناسد اینها هیچ کدام خدا نیست پس بهترین راه همان شهود فطری است و برای همه آن شهود فطری هست و خدای سبحان همه را با آن سرمایه مجهّز کرده است منتها توجه به امور دنیایی، توجه به نفس، توجه به ماسوا این پردهای است که جلوی این شهود درونی را میگیرد.
حالتهایی که پیش میآید حالت بیماری خود یا بستگان، گمراهی در دریا یا در صحرا باعث میشود این حجابها کنار برود وقتی حجاب کنار رفت روح مجرّد ما در خارج از ذهن نیست ما یک علم داریم یک وجود ذهنی، وجود ذهنی در ذهن است ولی علم وجود خارجی است نه ذهنی مثل اینکه تقوا وجود خارجی است، عدالت وجود خارجی است، منتها جایش نفس است وجود ذهنی در فلسفه جایش جداست، علم در فلسفه جایش جداست -870221-84-اسرا
تجربه های دینی از سنخ احساس غیر علمی نیست بلکه از سنخ شهود است انسان اول حقیقتی را مشاهده میکند اگر آن حالت برای او مَلکه باشد بماند و اهل آن حالت باشد میتواند تبیین کند، تحلیل کند، ارائه بدهد، گزارش بدهد اما اگر نه، اهل آن کار نباشد نمیتواند مثل کسی که دلدرد دارد خب این درد یک امر شهودی است احساسی که نیست منتها اگر طبیب باشد یا فرهنگ دستگاه گوارششناسی داشته باشد این درسها را خوانده باشد خوب میتواند تحلیل کند که من بعد از اینکه غذا خوردم مثلاً دو ساعت بعد از غذا فلان قسمت دستگاه گوارشم اولاً شروع میکند به وِز وِز کردن، زمزمه کردن بعد درد شروع میشود و دردش هم تا آن حد است این را کاملاً مییابد و بعد بیان میکند اگر طبیب باشد که بهتر می ٴ تواند بیان کند اما اگر نه، طبیب نباشد قدرت بیان ندارد آن یافته خود را که امر مشهود درونی است گرسنگی را آدم کاملاً مییابد نه تنها میفهمد ممکن است واژه جوع را که بفهمد «جیم» است و «واو» است و «عین» این لفظ را بگوید مفهومش را بفهمد و خوب تحلیل بکند مشتقّاتش هم ترکیب بکند «جاع»، «یجوع» را بگوید ولی آن طوری که یک انسان گرسنه جوع را مییابد اینکه نمیفهمد این میفهمد او مییابد این داناست او داراست یکی از مناجاتهای لطیف خواجه عبدالله انصاری این است که حرفِ دانا را در مملکت کسی گوش نمیدهد دانا در عالم زیاد است اگر کسی دارا باشد مردم حرف او را گوش میدهند یعنی کسی خوب درس خوانده به درد مردم نمیخورد چون علم را می ٴ داند اما آنکه دارا باشد یعنی این مَلکه را داشته باشد و در قبضه او باشد خودش هم در ٴ قبضه او ملکه باشد در سنّت و سیرت او این عمل روشن میشود دیگر مردم برای او جان میدهند حرف داناها را کسی در مملکت نمیخرد فرمود حواستان جمع باشد اگر کسی دارا بود مردم برای او جان میدهند، دانا بود از این باسوادها در عالم زیادند این از مناجاتهای لطیف خواجه عبدالله انصاری است که دانایی و دارایی آن کسی که دارای علم باشد این را میگویند شهود دارد دیگر این را یک آدم تشنه دارای عطش است نه دانای عطش چون دارای عطش است جَزع میکند این کتاب عِقدالفرید از یکی از زهّاد نقل میکند که از او پرسیدند چطور حرف شما در دیگران مؤثر است مردم گوش میدهند اما وقتی سخنرانهای دیگر سخنرانی میکنند مردم بیتفاوتاند. گفت پسر، شما در مجالس ماتم، در مجالس سوگ شرکت کردی؟ گفت بله، گفت آنجا که جوانی مُرده مادر داغدیده شخص هست زن نائحهای را میآورند همان طوری که در مجلس مردانه یک نائحه و نوحهگر را میآورند در مجلس زنانه هم نائحه میآورند گفت آنجا شرکت کردی؟ گفت بله، گفت «لیست النائحة المستأجرة کالثکلیٰ» آن زن نوحهگر که اجیر است و مزدور است او هر چه ناله میکند اینها که برای تسلیت آمدند نمینالند اما آن مادر جوانمرده، آن مادر داغدیده همین که دهن باز کرد همه مینالند چون او داغ دارد حرف او مؤثر است دیگران مُزدبگیرند حرف او مؤثر نیست و فلان عالم اگر میبینی حرفش مؤثر است برای اینکه چون داغ دارد مردم میفهمند آنها که میبینی سخنرانی میکنند چون به دنبال پاکت بعد از منبرند حرفشان اثر ندارد «لیست النائحة المستأجرة کالثکلیٰ» آن را میگویند دارای علم، اینها را میگویند دانای علم این جزء مناجاتهای خواجه عبدالله انصاری است.
خب، انسان یک وقت داراست یعنی آن عطش را مییابد این عطش عین علم است، عین شهود است احساسی نیست که آدم نتواند برهانی کند اگر قدرتمند بود کاملاً شفاف آن را تبیین میکند نشد به مقدار خود آن مشهود علمی را که علم حضوری است آن را با علم حصولی میتواند ارائه کند آن میشود عرفان، آن میشود ٴ تجربه دینی. در این قسمت قرآن کریم بسیاری از آیات مربوط به کسانی که در حال خطر خدا را میخوانند ذکر میکند میفرماید در دریاها چه کسی به داد شما میرسد؟ در حال اضطرار چه کسی به داد شما میرسد؟ آنکه در حال اضطرار به داد شما میرسد
آن خداست در دریا ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ][3نه بر اساس ترس با اخلاص میگویند خدا قرآن امضا کرده که اینها الله را میخوانند با اخلاص هم میخوانند تاکنون اصلاً الله را نمیخواستند و نمیخواندند همواره بتهای خودشان را میخواندند اما اینجا فرمود: ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾
در چند آیه قبل در همین سوره ٴ مبارکه «اسراء» آیه 56این بود که ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ خب در روز خطر اولاً آنها یادتان نیست بر فرض از آنها کمک بخواهید کاری از آنها ساخته نیست. این حالت را که شما میبینید اگر کسی موحّد باشد این حالت عبث نیست حتماً پاسخگویی هست اگر غیر موحّد باشد این حالت با نظم سازگار است کسی هست که وقتی این زیردریایی غرق شد و هیچ کس از حال او باخبر نیست بر فرض باخبر باشد توان آن را ندارد که او را از عمق اقیانوس نجات بدهد این به یک قدرت لایزال تکیه کرده و این همان خداست قدرتی که عجزپذیر نیست، قدرتی که ضعفپذیر نیست و علمی که جهلپذیر نیست، سهو و خطاپذیر نیست میشود نامتناهی دیگر اگر در اقیانوس این طرف آب، اقیانوس آن طرف آب دوتا زیردریایی غرق بشود سرنشینان آنها از اینها بیخبر، سرنشینان اینها از او باخبر همزمان این سفینههای با سرنشین که رفتند مریخ آنجا هم مشکلی پیدا شده در مشرق عالم، در مغرب عالم، در تَه دریا، در اوج سپهر این چهار نفر که غرق میشوند همه میگویند «یا الله» فرمود آنکه در اوج آسمانهاست و تاکنون نمیگفت خدا الآن میگوید خدایا، آنکه در اقیانوس شرق یا اقیانوس غرب در تهِ دریا افتاده میگوید «یا الله» آن هم که «علی وجه الأرض» گرفتار شده در اتاق عمل هست میگوید «یا الله» این به یک قدرت لایزال نامتناهی تکیه کردن در درون همه هست این هم تجربه است برای اینکه هم با خودش، خودشان را یافتند هم از اوضاع دیگران باخبرند هم مشهود است این غبارها کنار میرود یک حقیقت لایزال را میبیند از او کمک میگیرد اول میبینند بعد میگویند ما را دریاب مگر کمک خواستن بدون درک قبلی ممکن است اول میبینند با چشم دل بعد میگویند «خلّصنا» ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ این است این خطاپذیر نیست
مطلب دیگر این است که اگر چنین حالتی در غیر آن وضع پیدا بشود این مشهودات، این مکاشفات امثال ذلک اینها گاهی در عالم مثال متّصل است، گاهی در عالم مثال منفصل، گاهی با باورهای قبلی مخلوط میشود، گاهی با تلقینها مخلوط میشود و اشتباه میشود، خطا در تطبیق میشود و مانند آن اینگونه از تجربههای دینی و مشهودات ٴ و مکشوفات اینها نظیر علوم نظری است همان طوری که در علوم حصولی آن معلومات نظری به وسیله معلومات بدیهی حل میشود آن مجهولات نظری به وسیله معلومات بدیهی حل میشود در مشهودات و مکشوفات عرفانی هم بشرح ایضاً [همچنین] آن مشاهدات، آن مکشوفات، آن مشهوداتی که غیر معصوم دارند باید به وسیله مشاهدات معصوم حل بشود مشاهدات انبیا و ائمه(علیهم السلام) به ٴ منزله بدیهیات کشف و شهود است ّ چون اینها به حقالیقین رسیدند مشهودات دیگران گاهی حق است، گاهی باطل، اشتباه است، کم است، زیاد است این دو. همان طوری که در علم حصولی مجهولات را از بدیهیات میگیرند در علوم شهودی هم بشرح ایضاً [همچنین] مشهودات غیر معصوم را باید بر مشهودات معصوم عرضه کرد «إن طابقه» حق است والاّ «مضروب علی الجدار» آن حق است برای اینکه عین واقع را میبیند
فتحصّل که تجربه از سنخ احساس نیست از سنخ معرفت است و معرفت شهودی است نه معرفت حصولی منتها این معرفتهای حصولی در موقع تبیین خطا میکنند آنچه را که انسان مییابد مثل بیماری که خیلیها دلدرد دارند چون این قسمت بالای دلشان درد میکند خیال میکنند قلبشان مریض است در موقع بیان کردن به طبیب میگویند دستگاه دلم، سینهام درد میکند در حالی که مربوط به دستگاه گوارش آنهاست آنچه را که یافت حق یافت، آنچه را که فهمید بد فهمید اگر فرهنگش فرهنگ شهود بود مثل طبیب این مییافت که من دستگاه گوارشم میسوزد اما این فوراً به سینهاش اشاره میکند میگوید من دلدرد دارم قلبم را معاینه کن، بعد طبیب بررسی میکند میگوید نه، این مربوط به رودهات است، مربوط به معدهات است، مربوط به سینهات نیست، خب.
این اشتباهها که مشهود را در هنگام مفهوم کردن اشتباه میکند این در همه کارهای ما هست اگر کسی قدرت داشته باشد مشهود را کاملاً تبیین کند این ٴ تجربه دینیاش به ثمر میرسد آن مشهودات عرفانیاش به ثمر میرسد به این شرط که امین باشد چطور یک مفسّر موظف است که با هر درسی که خوانده به عنوان ظرف و ظرفیّت برود خدمت قرآن نه به عنوان تریبون و سخنگو از طرف قرآن حرف بزند هر کسی سواد بیشتری دارد ظرفیّت بیشتری دارد هر کسی سواد کمتری دارد ظرفیت کمتری دارد با اختلاف ظروف باید رفت خدمت قرآن و روایات نه اینکه حرف خودمان را بر قرآن تحمیل بکنیم در جریانهای خلقتشناسی هم همین طور است در قول خدا این طور است، در فعل خدا هم همین طور است اگر کسی بخواهد حرف خودش را بر خلقت تحمیل بکند همان اشتباه درمیآید، حرف خودش را بر قول خدا تحمیل بکند همین تفسیر به رأی درمیآید هر اندازه که انسان ظرفیت پیدا کرده باید منتظر باشد که این ظرف را قرآن پُر کند نه اینکه از خودش چیزی به قرآن بدهد بعد از یک دست بدهد از یک دست بگیرد «إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها. ]»[
حالا در بحثهایی که در سوره ٴ مبارکه «مائده» گذشت که ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ ][10آن هم قدری بحث شده یا بحثهایی که در آیه مبارکه ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ ][11آنجا به خواست خدا خواهد آمد که اگر کسی اهل علمالیقین بود این علمالیقینش میتواند به عینالیقین برسد و مشاهده کند اینها بحثهای اجمالی هم درباره اسلامی ٴ بودن علوم، هم درباره ٴ تجربه دینی البته این دو بحث همچنان پروندهاش باز است و خواهد آمد اما عمده مسئله کرامت انسان است- 870218-83-اسرا
نتیجه گیری
در این بخش با بعضی از عوامل شناخت و تاثیر آنها بر تصمیم گیری و عملکرد آشنا شدیم
آموختیم که برای یک تصمیم گیری صحیح و کامل بایستی فرایند این کار را کامل طی کرد و هرگونه عجله و میانبر موجب انحراف و خطا در تصمیم گیری است
عواملی که در مراحل این تصمیم گیری دارای تاثیر اساسی اما پنهان و غیبی مباشند، مراحل الهام ، شهود و شناخت عرفانی است که با ایجاد زمینه های معنوی و ظرفیتهای روحانی در انسان رخ میدهد
این عوامل در قلب سلیم که از نهادهای نسبتا ناشناخته وجود انسانی است حاصل میشود
در آینده به این ابعاد معنوی در فرایند تصمیم گیری بایستی بیشتر توجه شود .