مجید صبوئی
[ همه نکته ها ] نکته های مجيد صبوئي (1 مورد)
  سوره طه آیه 82 - مراحل هدایت استوار
با توجه به اینکه" غفار" صیغه مبالغه است نشان مى‏دهد که خداوند چنین افراد را نه تنها یک بار که بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏دهد.
قابل توجه اینکه نخستین شرط توبه بازگشت از گناه است، و بعد از آنکه صفحه روح انسان از این آلودگى شستشو شد، شرط دوم آنست که نور ایمان به خدا و توحید بر آن بنشیند.
و در مرحله سوم باید شکوفه‏هاى ایمان و توحید که اعمال صالح و کارهاى شایسته است بر شاخسار وجود انسان ظاهر گردد.
ولى در اینجا بر خلاف سایر آیات قرآن که فقط از توبه و ایمان و عمل صالح سخن مى‏گوید، شرط چهارمى تحت عنوان" ثُمَّ اهْتَدى‏" اضافه شده است.
در معنى این جمله، مفسران بحثهاى فراوانى دارند که از میان همه آنها دو تفسیر، جالبتر به نظر مى‏رسد.
نخست اینکه اشاره به ادامه دادن راه ایمان و تقوى و عمل صالح است، یعنى توبه گذشته را مى‏شوید و باعث نجات مى‏شود، مشروط بر اینکه بار دیگر شخص توبه‏کار در همان دره شرک و گناه، سقوط نکند و دائما مراقب باشد که وسوسه‏هاى شیطان و نفس او را به خط سابق باز نگرداند.
دیگر اینکه: این جمله اشاره به لزوم قبول ولایت و پذیرش رهبرى رهبران الهى است یعنى توبه و ایمان و عمل صالح آن گاه باعث نجات است که در زیر چتر هدایت رهبران الهى قرار گیرد، در یک زمان موسى ع، و در زمان دیگر پیامبر اسلام ص و در یک روز امیر مؤمنان على ع و امروز حضرت مهدى س) مى‏باشد.
چرا که یکى از ارکان دین، پذیرش دعوت پیامبر و رهبرى او و سپس پذیرش رهبرى جانشینان او مى‏باشد.
مرحوم طبرسى ذیل این آیه از امام باقر ع چنین نقل مى‏کند که فرمود:
" منظور از جمله" ثُمَّ اهْتَدى‏" هدایت به ولایت ما اهل بیت است
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های مجيد صبوئي (2 مورد)
  سوره بقرة آیه 21 - استاد بهرام پور
ای مردم ! پروردگارتان را بپرستید که شما و کسان قبل از شما را آفرید ، باشد که پرهیزگار شوید
  سوره طه آیه 99 - ابولفضل بهرام پور
این گونه از اخبار مهم گذشته بر تو حکایت می کنیم ، و همانا از طرف خود به تو ( چون قرآن ) ذکری داده ایم .
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های مجيد صبوئي (1 مورد)
  سوره بقرة آیه 21 - تفسیر تسنیم
پس از تقسیم انسانها به سه گروه (مومنان، منافقان و کافران) و تبیین اوصاف آنان در آیات گذشته، در این کریمه خداى سبحان با التفات از غیبت به خطاب، همه انسانها (گروههاى سه گانه غیر از کودکان و دیوانگان) را مخاطب ساخته، آنان را به عبادت پروردگارشان دعوت مى کند (کافران را به حدوث عبادت، منافقان را به خلوص عبادت و مومنان را به دوام عبادت) و ضمن تبیین ربوبیت خویش در قالب ذکر آیات انفسى و آفاقى، توحید عبادى را بر توحید ربوبى و توحید ربوبى را بر توحید خالقى متفرع و عبادت را زمینه ساز تحقق و تکامل تقوا معرفى مى کند
در آیه مورد بحث چند اصل تبیین شده است: اول این که انسان باید عبادت کند، دوم اینکه معبود او باید همان رب او باشد، نه شى ء یا شخص دیگرى، سوم این که رب انسان کسى جز خالق او نیست. از این رو به توده انسانها مى گوید: خدایى که شما و نیاکانتان را آفرید عبادت کنید.

قرآن کریم همه انسانها را به توحید عبادى فرا مى خواند و توحید عبادى را به توحید ربوبى و توحید ربوبى را به توحید خالقى استناد مى دهد و راز این دعوت را تحقق تقوا مى داند و در پایان آیه بعد پیام دعوت اثباتى را با نهى از شرک تثبیت مى کند.

قرآن کریم عبادت و ارتباط با پرروردگار را تامین کننده حیات انسانى مى داند. انسان هم در آغاز آفرینش خود به خدا نیازمند است و هم در ادامه آن و حیات انسانى بدون عبادت و ارتباط با حى محض، یعنى خدا مسیر نیست، اگر پیوند عبد و مولا گسیخته شود انسان محتاج براى رفع نیاز خود راهى ندارد واهل هلاکت است و انسان در نهایت به حیوان یا گیاه، یا سنگى تبدیل مى شود. توضیح این که، انسان اگر تنها در پى تامین نیازهاى جسمى خود باشد، گیاه بالفعل و حیوان بالقوه است و در صورتى که تنها به رفع نیازهاى عاطفى خود بپردازد حیوان بالفعل و انسان بالقوه است.

انسانى که تنها در کارها امین باشد و خیانت نکند حیوانى تربیت شده، مانند سگ شکارى است که سخنى شکار و گرسنگى را تحمل مى کند، ولى چون از امانت دارى لذت مى برد، در امانت (شکار) خیانت نمى کند و بر این اساس، کسى که در امانت خیانت کند، از حیوان تربیت شده پست تر است.

همچنین، انسانى که تنها به مسایل عاطفى مى اندیشد و در قلمرو نژاد و قبیله غیرت حمایت از خانواده و بستگان دارد، حیوان مهربانى نظیر مرغى که از جوجه هاى خود حمایت مى کند.

اما کسى که معارف بلند توحیدى را آموخت و توانست نمونه اى از (علم ادم الاسماء کلها) (900) شود و کسى که توانست از همه گردنه هاى کئود تعلق به دنیا بگذارد، اهل ایثار باشد و نداى بلند (یا ایتها النفس المطمئنه # ارجعى الى ربک) (901) را بشنود، او انسان بالفعل است و حقیقت انسانى را شکوفا کرده است، چنانکه امیرالمومنین (علیه السلام) در نامه اى به معاویه درباره شهیدان خاندان رسالت و امامت نوشتند: بسیارى از مردم کشته مى شوند، ولى همه آنان مانند شهیدان خاندان ما نیستند؛ شهیدانى مانند جعفر طیار و حمزه .
و ثنیین حجاز خدا را به عنوان خالق و رب الارباب مى پذیرفتند، لیکن مى پنداشتند که خداى سبحان امور گونه گون جهان را به ارباب جزئیه، مانند رب زمین، رب دریا، رب باران و... واگذار کرده و آنان امور متنوع جهان هستى را اداره مى کنند. تا آنجا که براى ارباب جزئیه مجسمه ها ساختند و آن ها را عبادت مى کردند تا شفیع آنها و واسطه تقرب آنان به حق باشند: (هولاء شفعاونا عندالله)، (905) (ما نعبد هم الا لیقربونا الله زلفى). (906) و ثنیین از نظر ربوبیت مشرک بودند، نه خالقیت و به دنبال شرک ربوبى گرفتار شرک عبادى هم شدند و خدایان گوناگون را عبادت کردند.

جمله (الذى خلقکم والذین من قبلکم) که صفت رب است بیانگر تلازم ناگسستنى میان ربوبیت و خالقیت است. این تلازم، چنانکه در تفسیر سوره حمد گذشت (907) از دو راه قابل تبیین است:

1- گرچه مفهوم ربوبیت با خالقیت تفاوت دارد، لیکن در تحلیل عقلى حقیقت ربوبیت به خالقیت باز مى گردد؛ زیرا ترتیب، ترتیب، اداره و تدبیر هر شى ء عبارت است از دادن کمالها و اوصاف و ارزاق مورد نیاز آن شى ء و چون اعطاى کمالها به شى ء مستکمل امرى تکوینى است، نه اعتبارى و قرار دادى، بنابراین، تکمیل و ترتیب با ایجاد ربط بین آن شى ء متکامل و کمال وجودى آن مساوى است و آفرینش کمال براى شیئى خاص، خود نوعى خلقت است و در نتیجه، رب همه اشیا همان خالق آنهاست.

2- میان ربوبیت و خالقیت تلازم است، زیرا تنها خالق شى ء است که از هویت و ذات آن با خبر است و از علل و عوامل و شرایط و همچنین از موانع رشد و کمال آن مخلوق آگاه است و قدرت آن را دارد که امور آن را تدبیر کند و آن را پرورش دهد، نه موجودى که با آن شى ء بیگانه است.

تلازم فوق، اعتقاد مشرکان را درباره جدایى خالقیت از ربوبیت ابطال مى کند. آنان مى پنداشتند: ارباب متعدد و متفرق مدبران امور جزئى عالم هستند و از این رو مجسمه رب هاى جزئى را به عنوان شفیع و مقرب مى پرستیدند؛ غافل از این که تنها موجودى شایسته ربوبیت است که خالق مربوبها باشد و آن فقط خداست.

جمله (الذى خلقکم والذین من قبلکم) حد وسط برهان از طریق علت فاعلى بر ضرورت عبادت است، با این بیان که خداوند ربى است که خالق است و هر رب خالقى باید عبادت شود؛ پس خداوند باید عبادت شود.

عرض آن که، قرآن کریم توحید عبادى را با توحید ربوبى و توحید ربوبى را با توحید خالقى اثبات مى کند و مى فرماید: اگر بیندیشید در مى یابید که شما و نیاکانتان را نه خودتان آفریدید و نه کسانى همانند شما، بلکه همه را خدا آفریده است. خلاصه آن که، محور اصلى لزوم عبادت همان خالقیت معبود است و و چون خداوند خالق همه اشیاست: (الله خالق کل شى ء) (908) و غیر خدا خالق چیزى نیست و خالق همتاى غیر خالق نخواهد بود: (افمن یخلق کمن لا یخلق افلا تذکرون)، (909) پس عبادت منحصرا براى خداوند ضرورى است.
وثنین حجاز گرفتار سنت تقلید کور جاهلى بودند و مى گفتند: چون گذشتگان ما در برابر بتها خضوع مى کردند، ما نیز همان روش را ادامه مى دهیم: (ان وجدنا اباءنا على امه و انا على اثارهم مقتدون) (910) خداى سبحان در پاسخ آنان مى فرماید: (والذین من قبلکم). این جمله که شامل همه نسلهاى گذشته بشر مى شود، دو پیام دارد:

پیام اول این که، گذشتگان شما نیز همانند شما مخلوقى بیش نبودند و نباید شما آنها را عبادت کنید، گرچه آنان انبیاى الهى (علیه السلام) باشند. خداوند گاهى به پدران مى گوید کار شما امناء است، نه آفرینش: (وافرایتم ما تمنون # اانتم تخلقونه ام نحن الخالقون) (911) و گاهى به فرزندان مى گوید نیاکان شما نیز مانند شما مخلوق خداوند بودند، یعنى، آنها نه تنها شما نیستند، بلکه همانند شما مخلوق پروردگارند.

هر جا سخن از احیاى سنتى ناصحیح، یا تکریم عبادى موجودى غیر خداست، قرآن مى فرماید: نه آن سنت باطل را ادامه دهید و نه درباره آن موجود غیر خدایى که خود بنده خداست، تکریم عبادى روا بدارید؛ مانند این که هشدار مى دهد: مبادا قداست مسیح باعث شود او را عبادت کنید: (لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم قل فمن یملک من الله شیئا ان اراد ان یهلک المسیح بن مریم)، (912) (ما المسیح بن مریم الا رسول)، (913) (لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله) (914) خود مسیح نیز مى گوید: من مانند شما مربوب خدایم و شما نیز مانند من عبد و عابد او باشید: (وقال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى وربکم) (915) و با این سخن زمینه هر گونه شرک و توهم آن را از بین مى برد. همین معنا در آیه دیگر چنین آمده است: (ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شى ء فاعبدوه و هو على کل شى ء وکیل) (916)

پیام دوم این که، روش پیشینیان شما از لحاظ پرستش غیر خدا مطابق میزان عقل و وحى نیست، چنانکه قوم ثمود به صالح (سلام الله علیه) مى گفتند: آیا ما را از سنت نیاکانمان باز مى دارى ؟ (اتنهینا ان نعبد ما یعبد اباؤ نا). (917)

خداى سبحان در برابر این طرز فکر مى فرماید: کسى را عبادت کنید که شما و نیاکانتان را آفرید، نه این که از روش جاهلانه آنان پیروى کنید.