از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس وبشر الذین امنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین ):(آیا مردم تعجب می کنند از اینکه به مردی از جنس آنان وحی نمودیم که مردم را بیم دهدو کسانی را که ایمان آوردند بشارت دهد به اینکه نزد پروردگارشان مقامی صادق دارند؟ ولی کافران گفتند: همانا این مرد جادوگری آشکار است )،آیه به نحواستفهام انکاری می گوید، چه جای تعجب است از اینکه ما معارف الهی را که دعوت قرآنی شامل آن است به فردی از میان شما وحی کنیم ؟ تا عامه مردم را بیم دهد و مؤمنان را بشارت دهد که نزد پروردگارشان منزلت و مقامی صادق وواقعی دارند(>فی مقعد صدق عند ملیک مقتدردر مجلسی پسندیده ، نزد مالکی توانا و مقتدر [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
می‌‌فرماید شگفتی شما چیست شما اگر پیغمبر نمی‌‌آمد جای تعجب بود و اگر پیغمبر بشر نبود جای تعجب بود شما تعجبتان چیست اگر دین نبود تعجب بود شما تعجب می‌‌کنید که دین آمده ﴿أکان للناس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین آمنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم) اگر ذات اقدس اله معاذ الله بشر را رها کرده بود جای تعجب بود یعنی خدای سبحان که برای گیاه این همه تدبیر کرده برای زنبور عسل آن همه تدبیر کرده این انسان را که از همه اینها برتر است اینها را رها کرده (أیحسب الناس أن یترک سدیً﴾ سدا یعنی یاوه اگر جامعه بشری بی‌رهبر بود بی وحی بود جای تعجب بود این تعجب ندارد که دین آمده این یک, و اگر آورنده دین فرشته بود جای تعجب بود حالا اگر یک فرشته‌ای می‌‌گفت من پیغمبر خدا هستم مردم نه او را می‌‌بینند نه حرف او را می‌‌شنوند نه او می‌‌تواند حجت باشد نمی‌‌تواند اسوه و الگو باشد خوب مردم الگو می‌‌خواهند این ﴿لقد کان لکم فی رسول الله أُسوة حسنة﴾ یعنی دین این است من دارم عمل می‌‌کنم به دنبال من بیایید من هم مثل شما ﴿یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق﴾ منتهی ﴿یوحیٰ إلیّ أنّما إلٰهکم إلٰه واحد﴾ پس اگر دین نباشد تعجب است نه دین باشد و اگر آورنده دین بشر نباشد تعجب است خوب اگر بشر نباشد چه حجتی است برای مردم چه اسوه‌ای است برای مردم چه ارتباطی بین او و بین مردم است اگر بگویید برای همه باشد این دیگر نمی‌‌شود این یک راه دیگری دارد شما پس درباره اصل بشریت اشکال نکنید درباره اصل دین اشکال نکنید درباره خصوصیات حالا هرطور می‌‌خواهید سؤال کنید ما جواب می‌‌دهیم قرآن کریم فرمود آنها تعجب ندارد آمدن دین تعجب ندارد نیامدنش تعجب است از اینکه آورنده دین انسان است تعجب نیست اگر آورنده دین جن یا فرشته بود جای تعجب بود حالا می‌‌ماند سه تا سؤال محوری که بله این سه سؤال محوری معقول است و ما هم جوابش را می‌‌دهیم یکی اینکه بشر است چرا او این یک جواب دارد یکی اینکه حالا که بشر است چطور می‌‌گیرد بشر چطوری با ماوراء طبیعت ارتباط دارد که وحی بگیرد کلام خدا را بشنود چرا نصیب دیگران نمی‌‌شود این سه تا سؤال شبیه هم هستند ولی تفاوت جوهری فی الجمله دارند اینها را قرآن یکی پس از دیگری مطرح می‌‌کند و پاسخ می‌‌دهد فرمود به اینکه اما اگر شما گفتید چرا او؟ می‌‌گوید پس که باشد؟ پیشنهاد بدهید اگر بگویید آن رجال سرمایه‌دار معروف طائف و مکه عهده‌دار باشند شما خیال می‌‌کنید اصول ارزشی معارف الهی هم نظیر اصول ارزشی جاهلیت است نه اینطور نیست این در سوره مبارکه زخرف آیه 31 این سؤال را نقل کرده، جواب داده در سوره زخرف آیه 31 فرمود ﴿وقالوا لو لا نزّل هٰذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم﴾ حالا بچه یتیمی در مکه پیدا شد این برای ما شده رهبر خوب یا فلان سرمایه‌دار طائف یا فلان سرمایه‌دار مکه اینها باید پیغمبر بشوند چون در نظام ارزشی تکاثر همین است دین می‌‌گوید من برای شما کوثر آوردم شما دنبال تکاثر می‌‌گردید دنبال چه می‌‌گردید خوب او با غارتگری یک سلسله پول جمع کرده، اینکه شریف نشد أین التکاثر من الکوثر، کل آن خطبه نورانی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه در جریان فتح مکه فرمود کلی نظام عوض شد «إنّ الله سبحانه تعالی أذهب بالاسلام نخوة الجاهلیة والتفاخر بالاباء» فرمود همه اینها را برداشت تفاخر به چیز دیگر است آن نخوتها و آن تفاخرها برداشته شد ﴿لو لا نزّل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم﴾ بعد فرمود خوب اگر این هم نظیر مال است که ما به هر کسی بدهیم ﴿أهم یقسمون رحمت ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضاً سخریّاً و رحمت ربّک خیر ممّا یجمعون﴾ بعد می‌‌فرماید به اینکه شما چه تعهدی می‌‌دهید این طلا و نقره‌ای که شما می‌‌بینید پیش ما آنقدر بی ارزش است ما برای حفظ دین مردم به یک عده نمی‌‌دهیم وگرنه اگر سطح دین مردم و درک مردم بالا بود به کفار آنقدر می‌‌دادیم که اینها به جای تیر آهن در سقفشان تیر طلا بگذارند بالاخره سقف یک تیر می‌‌خواهد یا نمی‌‌خواهد آن عهد کهن چوب بود یا چیزهای دیگر بود الآن تیر آهن است فرمود ﴿ولو لا أن یکون الناس أُمّة واحده لَجعلنا لمن یکفر بالرّحمٰن لبیوتهم سقفاً من فضّة﴾ بالاخره اینها نردبان می‌‌خواهند یا نه، ما نردبانی از طلا به اینها می‌‌دادیم نردبانی از نقره به اینها می‌‌دادیم تا معلوم بشود پیش ما طلا و نقره هم مثل این زغال سنگ، سنگ است این آیه است که وجود مبارک حضرت امیر را پروراند وقتی وجود مبارک حضرت امیر بعد از استقرار حکومت، کسی آمده چیزی را این را مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده ظاهراً در الغارات، دیگران هم این را نقل کردند کسی آمد و گفت که من مقروضم و حضرت تشخیص داد که باید به او در یک موردی کمک کرد به مأمور مستقلات ملکی‌اش فرمود أعطه ألفاً هزار واحد به او بده که مشکلات دین او تأمین بشود این کسی که مأمور مستقلات مال حضرت و بالاخره حسابدار و ..جمیع حضرت بود فرمود ألفاً من الدینار أو الدرهم هزار مثقال که بدهم هزار مثقال طلا یا نقره فرمود أعطه أنفعهما بحاله کلاهما عندی حجر هر دو پیش من سنگ است ببین مشکل او با چه حل می‌‌شودو راست گفت تعارف که نکرد بالاخره آن طلا یک سنگ زرد است اینطور نیست که فرشته باشد یا انسان باشد یا جن باشد یا گیاه باشد سنگ است اینها را جزو احجار کریمه می‌‌دانند یک سنگ قشنگی است غیر از این نیست که فرمود کلاهما عندی حجر أعطه أنفعهما بحاله فرق بین زغال سنگ و طلا که نیست در بحثهای عقلی چون هر دو جمادند دیگر فرمود مشکل او با هر چه حل می‌‌شود حل می‌شود اینجا هم ذات اقدس اله فرمود به اینکه ما می‌‌ترسیم دیگران یک سر کافر بشوند وگرنه اینقدر به کفار می‌‌دادیم که معارج من فضة داشتند سقف من ذهب داشته باشند ﴿سقفاً من فضّة و معارج علیه یظهرون ٭ ولبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتّکئون ٭ و زخرفاً و إن کلّ ذلک لمّا متاع الحیاة الدّنیا﴾ اینها تکاثر است و ما آنکه آوردیم ﴿والآخرة عند ربّک خیر للمتّقین﴾ ما کوثر آوردیم ما داریم نبوت را توزیع می‌‌کنیم شما می‌‌گویید چرا فلان سرمایه‌دار طائفی پیغمبر نشد یا چرا فلان سرمایه‌دار مکی پیغمبر نشد پس آن سؤال بالاخره قابل طرح هست این هم جوابش.
می‌‌ماند سؤال دیگر که خوب حالا نه سرمایه‌دار نه چرا در بین مردم این یک بچه یتیم او را ذات اقدس اله انتخاب کرد چرا ما نه حالا نمی‌‌گوییم سرمایه‌دار، افراد عادی اگر می‌‌توانند پیغمبر بشوند چرا ما نه چرا بر ما یک وقتی وحی نازل نمی‌‌شود اگر وحی حق است پیغمبری حق است فرشته می‌‌آید چرا یک وقتی خانه ما نمی‌‌آید آن را در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیهٴ 124 پاسخ دادند فرمود به اینکه ﴿وإذا جائتهم ٰایةٌ قالوا لن نؤمن حتّیٰ نؤتیٰ مثل ما أُوتی رسل الله﴾ خوب یک وقتی آنچه که بر انبیای دیگر نازل شد این فرشته، جبرئیل (سلام الله علیه) یا ملائکه دیگر یک وقتی هم به خانه ما بیایند ما هم بفهمیم وحی چه خبر است ما ایمان نمی‌‌آوریم مگر اینکه برای ما هم نازل بشود چیزی که بر انبیا نازل شده است ما هم بالاخره مزه آن را بچشیم فرمود ﴿ألله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ آن می‌‌داند که وحی را به که بدهد. وحی، کلید دین است یک امضای معقول و مقبول است یک کسی اگر سکه قبولی خورد بعد پس فردا کشف خلاف شد چه درمی‌‌آید در جریان بشر عادی، خوب یک کسی مدتی مقبول بود بعد مطرود است این محذوری ندارد کشف خلاف شده بعد از چهل سال، پنجاه سال رهایش می‌‌کنند و کم له من نظیر اما معاذ الله اگر کسی را خدا به عنوان صاحب سمت او را معرفی کرد و مردم به عنوان دین پذیرفتند و بعد کشف خلاف شد چی؟ لذا ذات اقدس اله ممکن نیست این سمت کلیدی را به دست کسی بدهد مگر اینکه از اعماق او با خبر است که اگر او ﴿حرّقوه وانصروا﴾ هم او را تهدید بکند این حاضر است به اینها سمت می‌‌دهد چه اینکه هیچ پیغمبر هم کشف خلاف نشده هیچ امامی هم کشف خلاف نشده حالا جریان حضرت زکریا جریان انبیای دیگر اینها یکی دو تا نمونه نیست خوب ﴿حرّقوه و انصروا آلهتکم﴾ که کم خطری نیست که فرمود من می‌‌دانم سمتم را به چه کسی بدهم علم می‌‌دهم کرامت می‌‌دهم اما پست نمی‌‌دهم، نشانه‌اش آن بلعم باعور درمی‌‌آید یکی هم سامری درمی‌‌آید مگر اینها آرمهای کوچکی بودند در سوره مبارکه مائده و اینها هم جریان بلعم باعور یا بخشهای دیگری جریان سامری گذشت که اینها آد‌مهای بزرگی بودند بالاخره و آتیناه (واتل علیهم نبأ الّذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین﴾ .
در جریان بلعم باعور و امثال ذلک فرمود ﴿واتل علیهم نبأ الذی آتیناه من آیاتنا فانسلخ﴾ اینها از پوست درآمده ﴿فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین) یا جریان سامری که گفت ﴿قبضت قبضة من أثر الرّسول﴾ بعد ﴿فأخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ مگر آدم کوچکی بود اگر آدم کوچکی بود که اثر فرستاده خدا را نمی‌‌دید کرامت می‌‌دهد علم فراوان می‌‌دهد مثل اینکه مال فراوان می‌‌دهد در بحثهای قبل داشتیم از ظریفترین مناجات جناب خواجه عبدالله انصاری است در الهی نامه‌اش که دانایی مهم نیست دانا در عالم، کم نیست ما کمبود علم نداریم علم در مملکت چه در حوزه چه در دانشگاه، فراوان است ما دارا نداریم نه دانا او مناجات خواجه عبدالله انصاری این است که خدایا ما را دارا کن نه دانا، دانا علم دارد دانش دارد خوب همین است دیگر دارا معلوم دارد لذا قلبش مطمئن است الآن ما مشکلاتمان در دانشگاه و حوزه و مملکت دانایی است؟ علم که فراوان است که علمی که کشور را اداره بکند فراوان است ولی کارآمد نیست شما الآن به دستگاه قضایی که مراجعه می‌‌کنید صبح تا غروب این دادگستریها پر است این پرونده‌ها مشکلشان بسیط الحقیقه مرحوم صدر المتألهین نیست که اختلاف داشته باشند که یا کیفیت تعمیر ایستگاه میر نیست که متخصصان فنی بدانند که تمام محورهای اصلی این پرونده‌ها این الفبای دین است یک وقت طرف مؤجر و مستاجر است یک وقت بد فروشی است یا کم فروشی است یا گرانفروشی است یا خلف وعده است یعنی همین الفبای دین یعنی چیزهایی که بیّن الغی است همه ما می‌‌دانیم بد است همه ما می‌‌توانیم دلیل بر آن اقامه بکنیم آیاتش هم بخوانیم روایاتش را هم بخوانیم همان از بین المتوفین گرفته تا آیات دیگر اگر در دولت اختلاسی هست اگر در ملت اختلاسی هست اگر رشوه‌ای هست عشوه‌ای هست اینها مشکل علمی نیست دانا در مملکت الی ماشاء الله دارا کم است یعنی آنکه معلوم را داشته باشد یعنی آن کسی که باور بکند گناه سم است و این وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که من بنایم بر این نیست که به علم غیب بین شما عمل بکنم علم غیب در قیامت ظهور می‌‌شود حالا گاهی البته برای اعجاز این کار را می‌‌کنیم ولی عندما أقضی بینکم بالأیمان والبینات بدانید اگر کسی بینه زوری، شاهد زوری حرف خلافی در محکمه به من گفته و من برابر حرف خلاف او پرده‌پوشی کردم اسرار را بازگو نکردم و به سود او حکم کردم و مالی را از محکمه برد فکأنّما قطعة من النار را می‌‌برد کسی این را باور بکند می‌‌شود دارا یعنی معلوم را دارد در جانش یعنی دستش پاک است و اگر کسی درسش را بگوید کتاب بنویسد مقاله بنویسد رساله بنویسد می‌‌شود دانا نه دارا این است که آن آقا با گریه با مناجات می‌‌گوید خدایا ما را دارا کن نه دانا اینها در جاهلیت نبود که پستهای کلیدی را ذات اقدس اله به داراها می‌‌دهد فرمود ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ ما به کسانی سمت می‌‌دهیم که اگر هیچ کسی در دنیا او را یاری نکند او حرف خودش را می‌‌زند یک وقتی بود که وجود مبارک پیغمبر مشمول این آیه بود مأمور بود موظف بود مکلف بود فرمود پیغمبر گرچه مؤمنین را باید به جهاد تشویق بکنی ﴿حرّض المؤمنین علی القتال﴾ اما ﴿لاتُکلّف إلاّ نفسک﴾ یعنی زیر این آسمان اگر احدی تو را یاری نکرد تو باید تنهایی قیام بکنی این آن آیه، این آیه را خواندیم که فرمود یا أیّها النبی ﴿لاتکلّف إلاّ نفسک﴾ تو با افراد دیگر فرق می‌‌کنی حالا بر فرض شده ﴿حرّقوه وانصروا آلهتکم﴾ باشد ما اینها را می‌‌خواهیم شما می‌‌گویید پیغمبری یعنی پست و سمت کلیدی خدا به شما بدهد او شدنی نیست برای اینکه شما یک مختصری علم گیرتان آمده شدید یا بلعم درآمدید یا سامری شما می‌‌خواهید که حالا نبوت به شما داده بشود ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾
می‌‌ماند اشکال سوم که چطور خدایی که شما می‌‌گویید نادیدنی است و ماورای طبیعت است و لاتدرکه الأبصار است و اینها چطور با بشر حرف می‌‌زند آن را در پایان سورهٴ مبارکه شوری مشخص کرده است فرمود به اینکه حرفهای ذات اقدس اله با فرستادگانش چندین درجه دارد آیهٴ 51 سورهٴ مبارکه شوری این است که و ﴿ما کان لبشر أن یکلّمه الله إلاّ وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه مایشاء إنّه علیّ حکیم﴾ این سه اشکال حساب شده این هم سه تا جواب بقیه دیگر اشکال نیست بقیه شما می‌‌گویید اگر نیامده بود تعجب است این آیه قبلاً بحث شد بحث تفصیلی‌اش هم به خواست خدا در سوره شوری خواهد آمد که وحی الهی یعنی چه انحاء وحی چیست درجات وحی چیست گیرندگان وحی چند قسمند اینچنین نیست که ذات اقدس اله مرئی باشد یا مثلاً معاذالله با حنجره سخن بگوید نه الفاظ ایجاد می‌‌کند حروف ایجاد می‌‌کند و مانند آن وانبیا از سه راه وحی را از ذات اقدس اله دریافت می‌‌کنند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر مجمع البیان
أَکانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَیْنا اِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ

آیه شریفه در چهره پرسش آغاز مى گردد، امّا منظور انکار و مردود اعلان نمودن پندار کفر گرایان و شگفت زدگى بى مورد و بیجاى آنان است.

به باور پاره اى واژه «ناس» نیز اشاره به مردم «مکه» دارد که از رسالت محمدصلى الله علیه وآله وسلم اظهار شگفتى مى نمودند. و با این بیان مفهوم آیه این است که: آیا براى مردم، شگفت انگیز است که ما به یکى از این انسانها وحى فرستادیم که مردم را راه نماید و آنان را از فرجام ستم و گناه هشدار دهد؟!

به عبارت دیگر، قرآن روشنگرى مى کند که این تعجب و شگفتى براى چه؟ چرا باید اینان تعجّب کنند که ما به مردى گرانمایه ازخود این انسانها، وحى و پیام فرستادیم؟! از نظر هیچ خردمند واقعى جایى براى شگفتى نیست که خدا، براى ارشاد و هدایت مردمى که آفریده است پیام و پیام رسان بفرستد و وحى و رسالت را به مردى برگزیده ارزانى دارد؛ چرا که وقتى خدا از سویى به بندگانش نعمت عقل و خرد ارزانى داشت، و از دگر سو شناخت خود و سپاس نعمت هایى را که به آنان ارزانى داشت، بر آنان مقرّر فرمود، روشن است که باید آنان را به وسیله وحى و رسالت راه نماید؛ چرا که انسانها به راه خدا و کارهاى خداپسندانه، جز بوسیله پیام و پیامبرى از سوى او، راه نمى برند و کسى باید ضمن ارتباط با آفریدگار هستى، آنان را به یاد او بیندازد واز فراموش ساختن او هشدارشان دهد، تنها در این صورت است که آنان به حق و فضیلت راه خواهند یافت. با این بیان گزینش پیام رسان و فرستادن پیام بر آفریدگار فرزانه لازم است؛ چرا که بدون آن هدفدارى آفرینش بى اساس جلوه خواهد کرد.

در ادامه آیه شریفه به محتواى پیام و دعوت پیامبر پرداخته و مى فرماید:

... اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذینَ امَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ

ما به او وحى نمودیم که مردم را از فرجام کفر و بیداد هشدار داده و به مردم با ایمان نوید دهد که براى آنان به خاطر آگاهى و ایمان و کارهاى شایسته اى که انجام مى دهند، در پیشگاه پروردگارشان مایه شرافت و کرامت و جاودانه بودنِ در بهشت خدا و بهره ورى از نعمت هاى آن و مقامى والا خواهد بود.

بدین وسیله قرآن ارزش کارهاى شایسته و بهاى عملکرد درست را ترسیم مى کندو روشنگرى مى نماید که همه چیز در گرو ایمان و عملکرد عادلانه خواهد بود.

به باور پاره اى منظور از «قدم صدق»، پاداش پرشکوه و مقام والا وارجمندى است که در پرتو از پیش فرستادن کارهاى شایسته، به انجام دهنده آن ارزانى مى گردد. اما به باور پاره اى دیگر منظور کامیابى و نیک بختى راستین است که پیش از آن در دنیا به آنان وعده داده شده است، و این آیه شریفه نیز آن را مورد تأیید قرار مى دهد و مى فرماید: «ان الّذین سبقت لهم منا الحسنى اولئک عنها مبعدون.»(39)

به یقین کسانى که پیش از این از سوى ما به آنان وعده نیک و نوید و پاداش نیکو داده شده است، از آن آتش شعله ور دوزخ دور و در بهشت پرطراوت خواهند بود.

از دیدگاه برخى منظور آن است که خدا آنان را در روز رستاخیز و به هنگام راهنمایى خوبان و شایستگان به سوى بهشت، پیشکام و پیشرو خواهد ساخت و آنان پیشاپیش دیگران به سوى بهشت گام خواهند سپرد.

و این روایت نیز به آن نکته اشاره دارد که مى فرماید: نحن الاخرون، السابقون یوم القیامة.

ما آن جامعه و امتى هستیم که از نظر زمان آخرین امت ها به شمار مى رویم، امّا در روز رستاخیز به لطف خدا بر همگان پیشى گرفته و پیشتاز خواهیم بود.

و ازدیدگاه برخى دیگر منظور از «قدم صدق» شفاعت پیامبر در روز رستاخیز است، که از «ابوسعید خدرى» روایت شده، و از حضرت صادق نیز چنین بیانى رسیده است.

قالَ الْکافِرُونَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ.

کفر گرایان در واکنش به وحى و رسالت مى گویند: این پیامبرى که آمده است، افسونگرى است که افسونش آشکار است.

گفتنى است که این تهمت رسوا از سوى آنان نشانگر واماندگى و زبونى و ناتوانى کفر گرایان از رویارویى درست و منطقى با قرآن شریف و آوردن آیه اى همانند آن است؛ و این ناتوانى و حسادت و کوردلى است که آنان را به این راه مى کشد و به این موضع ناجوانمردانه سوق مى دهد که به این دروغ توسّل جویند و پیامبر را به افسون و جادو نسبت دهند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد مصطفي فاطمي کيا - تفسیرکشاف(عربی)
الهمزة لإنکار التعجب و التعجیب منه. و أَنْ أَوْحَیْنا اسم کان، و عجباً: خبرها. و قرأ ابن مسعود: عجب، فجعله اسماء و هو نکرة و أَنْ أَوْحَیْنا خبراً و هو معرفة، کقوله: یَکُونُ مِزَاجَهَا عَسَلٌ وَ مَاء
و الأجود أن تکون «کان» تامّة، و أن أوحینا بدلا من عجب.
فإن قلت : فما معنی اللام فی قوله (أکان للناس عجبا) ؟ وما هو الفرق بینه وبین قولک : أکان عند الناس عجبا ؟ قلت : معناه أنهم جعلوه لهم أعجوبة یتعجبون منها ، ونصبوه علما لهم یوجهون نحوه استهزاءهم وإنکارهم ، ولیس فی عند الناس هذا المعنی ، والذی تعجبوا منه أن یوحی إلی بشر ، وأن یکون رجلا من أفناء رجالهم دون عظیم من عظمائهم ، فقد کانوا یقولون : العجب أن الله لم یجد رسولا یرسله إلی الناس إلا یتیم أبی طالب ، وأن یذکر لهم البعث وینذر بالنار ویبشر بالجنة ، وکل واحد من هذه الامور لیس بعجب ، لان الرسل المبعوثین إلی الامم لم یکونوا إلا بشر مثلهم . وقال الله تعالی (قل لو کان فی الارض ملائکة یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا) وإرسال الفقیر إو الیتیم لیس بعجب أیضا ، لان الله تعالی إنما یختار من استحق الاختیار . لجمعه أسباب الاستقلال بما اختیر له من النبوة، والغنی والتقدم فی الدنیا لیس من تلک الاسباب فی شی ء (وما أموالکم ولا أولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی ) والبعث للجزاء علی الخیر والشر هو الحکمة العظمی ، فکیف یکون عجبا ؟ إنما العجب العجیب والمنکر فی العقول تعطیل الجزاء (أن أنذر الناس ) أن هی المفسرة ، لان الایحاء فیه معنی القول . ویجوز أن تکون المخففة من الثقیلة ، وأصله : أنه أنذر الناس ، علی معنی : أن الشأن قولنا أنذر الناس . و(أن لهم ) الباء معه محذوف (قدم صدق عند ربهم ) أی سابقة وفضلا ومنزلة رفیعة . فإن قلت : لم سمیت السابقة قدما ؟ قلت : لما کان السعی والسبق بالقدم ، سمیت المسعاة الجمیلة والسبقة قدما ، کما سمیت النعمة یدا لانها تعطی بالید ، وباعا لان صاحبها یبوع بها ، فقیل : لفلان قدم من الخیر. وإضافته إلی صدق دلالة علی زیادة فضل ، وأنه من السوابق العظیمة وقیل : مقام صدق (إن هذا) إن هذا الکتاب وما جاء به محمد (لسحر) ومن قرأ : لساحر ، فهذا إشارة إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم ، وهو دلیل عجزهم واعترافهم به وإن کانوا کاذبین فی تسمیته سحرا. وفی قراءة أبی : ما هذا إلا سحر . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نيره تقي زاده فايند - یوسفعلی
1383. Is it not still more wonderful that the inspired man should be one of ourselves? The Arabs had known Muhammad in other relations and conditions, and when the mighty Message came through his mouth-the message of Wisdom and Power, such as no man could speak as from himself, least of all a man not instructed in human learning—they could only in their wonder attribute it to magic and sorcery. They failed to understand that magic and sorcery were projections of their own mind, while here was solid, enduring Truth from Allah!
1384. Allah's Message was and is not all smooth and agreeable. The first thing is to convince us of our sin and wrongdoing, and warn us of our danger. If we have Faith, we then learn what a high rank we obtain in the sight of Allah, through His glorious Truth, which makes us pure and free. According to another view the word "qadama" here refers to the fact that the acts of a person precede him to his Lord. The word sidq qualifies these acts with sincerity and genuineness. (R). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  فرزانه بيات - تفسیر نمونه
یکى از ایرادات مشرکان را نسبت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بیان مى کند، همان اشکالى که به طور مکرر در قرآن مجید آمده و تکرارش نشان مى دهد از ایرادات مکرر مشرکان بوده است و آن اینکه چرا وحى آسمانى از ناحیه خدا بر انسانى نازل شده ، چرا فرشته اى ماءموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است ؟! قرآن در پاسخ اینگونه سؤ الات مى گوید: (آیا تعجبى براى مردم دارد که ما وحى به مردى از آنان فرستادیم ) (اکان للناس عجبا ان اوحینا الى رجل منهم )
در واقع جواب ایراد آنها با کلمه (منهم ) (از جنس آنان ) داده شده است
یعنى اگر رهبر و راهنما، همجنس پیروانش باشد و دردهاى آنها را بداند و از نیازهایشان آگاه گردد جاى تعجب نیست ، تعجب در این است که از غیر جنس آنها باشد که بر اثر نا آگاهى از وضعشان نتواند آنها را رهبرى کند.
سپس به محتواى این وحى آسمانى اشاره کرده ، آنرا در دو چیز خلاصه مى کند:
نخست اینکه به او وحى فرستادیم که (مردم را انذار کند و از عواقب کفر و گناه بترساند) (ان انذر الناس ).
دیگر اینکه (به افراد با ایمان بشارت ده که براى آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است ) (و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم ).
در اینکه منظور از قدم صدق چیست ؟ در میان مفسران بحث است ، اما روى هم رفته یکى از سه تفسیر (یا هر سه با هم ) براى آن قابل قبول است .
نخست اینکه اشاره به آن است که ایمان (سابقه فطرى ) دارد و در حقیقت مؤ منان با ابراز ایمان ، مقتضاى فطرت خود را تصدیق و تاءکید کرده اند (زیرا یکى از معانى قدم ، سابقه است ) چنانکه مى گویند لفلان قدم فى الاسلام - او قدم فى الحرب (یعنى : فلانکس در اسلام یا در جنگ و مبارزه ، سابقه دارد).
دوم اینکه اشاره به مساءله معاد و نعمتهاى آخرت باشد، زیرا یکى از معانى قدم ، مقام و منزلة است (به تناسب اینکه انسان با پاى خود به منزلگاهش وارد مى شود) یعنى براى افراد با ایمان مقام و منزله ثابت و مسلمى در پیشگاه خدا است که هیچ چیز نمى تواند آنرا تغییر دهد و دگرگون سازد.
سوم اینکه قدم به معنى پیشوا و رهبر است ، یعنى براى مؤ منان پیشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است .
روایات متعددى که در تفاسیر شیعه و اهل تسنن در ذیل این آیه وارد شده و قدم صدق را به شخص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) یا ولایت على (علیهالسلام ) تفسیر کرده است ، مؤ ید
همین معنى است .
و همانگونه که گفتیم ممکن است بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.
باز در پایان آیه به یکى از اتهاماتى که مشرکان کرارا براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ذکر مى کردند اشاره کرده ، مى گوید: (کافران گفتند این مرد ساحر آشکارى است ) (قال الکافرون ان هذا لساحر مبین ).
کلمه (ان ) و (لام تاءکید) و صفت (مبین )، همه نشانه تاءکیدى است که آنها روى این تهمت داشتند و تعبیر به (هذا) (اسم اشاره به نزدیک ) براى این بوده که مقام پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را تحقیر کنند.
اما اینکه چرا نسبت سحر به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى دادند روشن است ، زیرا در برابر سخنان اعجازآمیز و برنامه هاى و قوانین درخشان و سایر معجزاتش پاسخ قانع کننده اى نداشتند، جز اینکه فوق العادگى آنرا با سحر تفسیر کنند، و به این صورت ، پرده جهل و بى خبرى ، براى ساده لوحان ، روى آن بیفکنند.
اینگونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) صادر مى شد خود دلیل روشنى است بر اینکه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کارهاى خارق العاده اى داشته که افکار و دلها را به سوى خود جذب مى کرده است ، مخصوصا تکیه کردن روى سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زنده اى بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانى است که آنها براى اغفال مردم آنرا زیر پرده سحر مى پوشاندند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : Looks like it has been almost a year since this post. Did you guys end up ckehcing out Lotus Grill? I have to agree with Batarang This is a family-owned place and they love it when you ask for the real Chinese menu. These are their own family recipes. My husband and I go there all the time for the sichuan fish and the beef soup. If you are a regular, they will call you by name the name of what you like to order most!
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.