در جمله «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» معاد را خاطر نشان مىسازد، هم چنان که جمله قبلى مبدأ را تذکر مىداد.
و جمله «إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ... بِالْقِسْطِ»، جمله «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً» را تاکید، و معناى اجمالى رجوع و معاد را که این جمله متضمن آن است تفصیل و شرح مىدهد. ممکن هم هست تعلیل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى که قرآن همواره به آن دو حجت بر اثبات معاد استدلال مىکند اشاره نماید.
حجت اول را جمله: «إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» و حجت دوم را جمله «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ...» متضمن است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : جمله «إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ...»، جمله «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً» را تاکید، و معناى اجمالى رجوع و معاد را که این جمله متضمن آن است تفصیل و شرح مىدهد. ممکن هم هست تعلیل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى که قرآن همواره به آن دو حجت بر اثبات معاد استدلال مىکند اشاره نماید.
حجت اول را جمله: «إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» متضمن است، به این بیان که یکى از سنتهاى جارى خداى سبحان این است که هستى را به هر چیزى که مىآفریند افاضه مىکند، و این افاضه خود را به رحمتش آن قدر ادامه مىدهد تا آن موجود خلقتش به حد کمال و تمامیت برسد، در این مدت آن موجود به رحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مىکند و از آن رحمت برخوردار مىگردد، و این برخوردارى هم چنان ادامه دارد تا مدت معین.
بعد از آنکه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معین خود رسید این رسیدن به نقطه نهایى فناء و هیچ شدن آن موجود نیست، زیرا معناى فانى شدنش باطل شدن رحمت الهىایست که باعث وجود و بقاء و آثار وجود یعنى حیات، قدرت، علم و سایر آثاروجودى او بود، و معلوم است که رحمت الهى بطلان نمىپذیرد. پس، رسیدن به نقطه نهایى اجل به معناى گرفتن و قبض کردن رحمتى است که بسط کرده بود. آرى، آنچه خداى تعالى افاضه مىکند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذیر نیست.
پس، اینکه مىبینیم فلان موجود از بین مىرود و اجلش بسر مىآید، این سرآمدن اجل آن طور که ما مىپنداریم فنا و بطلان آن موجود نیست، بلکه برگشتن آن به سوى خداى تعالى است، به همان جایى که از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا است باقى است، پس این موجود نیز باقى است، و آنچه که به نظر ما، هست و نیست شدن مىباشد در واقع بسط رحمت خداى تعالى و قبض آن است، و این همان معاد موعود است.
و حجت دوم را جمله «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ...» متضمن است، به این بیان که عدل و قسط الهى- که یکى از صفات فعل او است- اجازه نمىدهد که در درگاه او دوغ و دوشاب یکسان باشد، با آن کسى که با ایمان آوردن در برابرش خضوع نموده، و اعمال صالح کرده و با آن کسى که بر حضرتش استکبار و به خود و به آیاتش کفر ورزیده یک جور معامله کند. این دو طایفه در دنیا که بطور یکسان در تحت سیطره اسباب و علل طبیعى قرار داشتند، اسبابى که به اذن خدا یا سود مىرسانید، و یا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم بطور یکسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود. پس، جز این باقى نمىماند که خداى تعالى بین این دو طایفه در زمانى که به سوى او بر مىگردند فرق بگذارد، به این معنا که مؤمنین نیکوکار را جزاى خیر، و کفار بد کار را سزاى بد دهد، تا ببینى آنان از چه چیز لذت مىبرند، و اینان از چه چیز متالم و ناراحت مىشوند.
بنا بر این، تکیه این حجت بر دو چیز است، یکى بر تفاوت این دو طائفه به خاطر ایمان و عمل صالح، و کفر و عمل ناصالح، و دیگرى بر کلمه «بالقسط»، این نکته را از نظر دور مدار.
و جمله «لیجزى» بنا بر آنچه از ظاهر بیان استفاده مىشود متعلق است به جمله «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً».
البته این احتمال هم هست که جمله: «لیجزى ..» متعلق باشد به جمله «ثُمَّ یُعِیدُهُ»، که در این صورت، کلام آن جنبه را که گفتیم یعنى جنبه فرقگذارى بین دو طائفه و بیان عدل الهى را ندارد، بلکه جنبه تعلیل دارد، و به یک حجت که همان حجت دومى است اشاره خواهد داشت. و از جهت لفظ آیه، احتمال دوم به ذهن نزدیکتر است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
1 ـ بازگشت همه انسانها (مؤمنان و کافران) تنها به سوى خداوند است.
إلیه مرجعکم جمیعاً
«مرجع» ـ که مصدر میمى و به معناى بازگشتن است ـ مبتدا و «إلیه» خبر آن است. تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر مى باشد. مخاطب ضمیر در «مرجعکم» به قرینه جمله «لیجزى الذین آمنوا ... » هر دو گروه مؤمن و کافر است.
2 ـ معاد و بازگشت انسانها به سوى خدا، وعده الهى است.
إلیه مرجعکم جمیعاً وعد اللّه
3 ـ وعده هاى خدا، حق و تخلف ناپذیر است.
وعد اللّه حقاً
4 ـ خدا، مبدأ پیدایش جهان آفرینش است.
إنه یبدؤا الخلق
برداشت فوق بر این اساس است که مراد از «الخلق» تمام پدیده هاى هستى باشد.
5 ـ خدا، مبدأ پیدایش انسان است.
إنه یبدؤا الخلق
مصداق مورد نظر از «الخلق» به قرینه جمله «لیجزى الذین آمنوا ... » انسان است.
6 ـ معاد (رستاخیز) سرنوشت حتمى تمامى انسانهاست.
إنه یبدؤا الخلق ثم یعیده
7 ـ معاد (رستاخیز) سرنوشت قطعى تمامى پدیده هاى جهان آفرینش
إنه یبدؤا الخلق ثم یعیده
8 ـ معاد (رستاخیز انسان و جهان) مادى و جسمانى است.
إنه یبدؤا الخلق ثم یعیده
«اعادة» به معناى بازگرداندن خود شىء است. اعاده خود جهان آفرینش و انسان در روز رستاخیز، بیانگر برداشت فوق است.
9 ـ توانایى خدا بر پدید آوردن جهان و انسان، نشانه توانمندى او بر ایجاد رستاخیز است.
إنه یبدؤا الخلق ثم یعیده
10 ـ دستیابى مؤمنان به پاداش و ایمان و اعمال شایسته خویش و گرفتارى کافران به کیفر کفر و بزهکارى خود، فلسفه اساسى معاد و برپایى رستاخیز است.
ثم یعیده لیجزى الذین ءامنوا ... و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم
11 ـ عمل صالح، شرط بهره مندى اهل ایمان از پاداشهاى اخروى
لیجزى الذین ءامنوا و عملوا الصلحت
12 ـ کیفر و پاداش الهى در قیامت، بر پایه قسط و عدل است
ثم یعیده لیجزى ... بالقسط
13 ـ عذاب دردناک و آشامیدنى داغ و جوشان، کیفر اخروى کفرمداران
و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم
14 ـ استمرار و پافشارى بر کفر، موجب گرفتار شدن به عذاب دردناک دوزخ است.
و الذین کفروا لهم ... عذاب ألیم بما کانوا یکفرون
[ نظرات / امتیازها ]
- با اینکه خداوند مکان و محلى ندارد و مخصوصا با توجه به اینکه در این جهان نیز همه جا هست و از ما به ما نزدیکتر است موجب شده که مفسران در تفسیر الیه مرجعکم جمیعا در آیه فوق و آیات دیگر قرآن تفسیرهاى گوناگون کنند.
گاهى گفته مى شود منظور این است به سوى پاداش و جزاى خدا باز مى گردید.
و شاید بعضى از جاهلان این تعبیر را دلیلى بر تجسم خداوند در قیامت بدانند که بطلان این عقیده واضحتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.
اما آنچه با دقت در آیات قرآن به دست مى آید این است که عالم حیات و زندگى همچون کاروانى است که از جهان عدم به حرکت در آمده ، و در مسیر بى انتهاى خود به سوى بى نهایت که ذات پاک خدا است پیش مى رود، هر چند مخلوقات محدودند و محدود هرگز بى نهایت نخواهد شد ولى سیر او به سوى تکامل نیز متوقف نمى گردد، حتى پس از قیام قیامت باز این سیر تکاملى ادامه مى یابد (چنانکه در بحث معاد شرح داده ایم ).
قرآن مى گوید یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا: (اى انسان تو با تلاش و کوشش به سوى پروردگارت پیش مى روى ).
و نیز مى گوید (یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک ): (اى روحى که در پرتو ایمان و عمل صالح به سر حد آرامش و اطمینان رسیده اى به سوى پروردگارت باز گرد).
و از آنجا که آغاز این حرکت از ناحیه آفریدگار شروع شده و نخستین جرقه حیات از او پدید آمده و این حرکت تکاملى نیز به سوى او است تعبیر به
(رجوع ) و بازگشت شده است .
کوتاه سخن اینکه این گونه تعبیرها علاوه بر اینکه اشاره به آغاز حرکت عمومى موجودات از ناحیه خدا است هدف و مقصد این حرکت را که ذات پاک او است نیز مشخص مى کند.
و با توجه به اینکه تقدیم کلمه (الیه ) دلیل انحصار است روشن مى شود که هیچ وجودى جز ذات پاک او نمى تواند مقصد حرکت تکاملى انسان باشد نه بتها و نه هیچ مخلوق دیگر، زیرا همه اینها محدودند و مسیر انسان یک مسیر نامحدود است .
- (قسط) در لغت به معنى پرداختن سهم دیگرى است و لذا مفهوم دادگرى در آن نهفته است ، جالب اینکه در آیه فوق این کلمه تنها در مورد کسانى که عمل صالح دارند و پاداش نیک دریافت مى کنند گفته شده ، ولى در مورد کیفر بدکاران عنوان نشده است ، این به خاطر آن است که مجازات و کیفر شکل در آمد و سهمیه ندارد، و به تعبیر دیگر کلمه قسط تنها متناسب پاداش نیک است نه مجازات .
[ نظرات / امتیازها ]