آیه شریفه در حق على (علیهالسلام) نازل شده و همچنین روایاتى که در این باره وارد شده تایید مىشود. پس اگر جمله «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» به کسى از گروندگان به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) منطبق گردد، قطعا به على (علیهالسلام) منطبق خواهد شد، چون او بود که به شهادت روایات صحیح و بسیار، از تمامى امت مسلمان داناتر به کتاب خدا بود. و اگر هیچ یک آن روایات نبود جز روایت ثقلین که هم از طرق شیعه و هم از طرق سنى بما رسیده در اثبات این مدعا کافى بود، زیرا در آن روایت فرمود:«انى تارک فیکم الثقلین، کتاب اللَّه و عترتى، اهل بیتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا» (من در میان شما دو چیز بس بزرگ مىگذارم: یکى کتاب خدا، و یکى عترتم، اهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا کنار حوض بر من درآیند، و شما ما دام که به این دو تمسک جویید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد).
توضیح : جمله «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» یعنى در شهادت میان من و شما کسانى که علم کتاب را دارند کافیند.
بعضى از مفسرین گفتهاند: مقصود از «کتاب» لوح محفوظ است. و بنابراین تفسیر، مقصود از موصول من: کسى که خداى سبحان خواهد بود، در حقیقت گفته است: «کفایت مىکند در شهادت خدایى که نزد اوست علم کتاب».
ولى این تفسیر صحیح نیست، زیرا اولا خلاف ظاهر عطف است، چون اول کفایت خدا را گفته بود و دیگر معنا نداشت که تکرار کند. و ثانیا بنا بر این تفسیر، ذات و صفت خدا را بر ذات خدا عطف کرده است، و این قبیح و غیر فصیح است.
و لذا مىبینیم وقتى زمخشرى (تفسیر الکشاف، ج: 2، ص: 536) این تفسیر را از حسن نقل مىکند که گفته است:«به خدا سوگند جز خدا کسى دیگر مقصود نیست»، تفسیر او را توجیه نموده مىگوید: بنا به گفته حسن معناى آیه چنین مىشود: «قل کفى بالذى یستحق العبادة، و بالذى لا یعلم علم ما فى اللوح الا هو شهیدا بینى و بینکم- بگو آن کس که مستحق عبادت است و آن کس که علم لوح محفوظ نزد کسى جز او نیست، بس است براى شهادت بین من و شما» و براى تصحیح کلام مزبور لفظ جلاله «اللَّه» را به معناى «الذى یستحق العبادة» و لفظ «من» را به «الذى» برگردانیده، تا هر دو به صورت وصف درآمده، عطف هم عطف صفت بر صفت شود، و حکم شهادت به ذات داده شود. چیزى که هست، دو صفت مذکور در دادن حکم دخالت دارند، همانطور که در خود حکم دخالت دارند- دقت فرمائید.
لیکن صرف اینکه عبارتى را که معناى مستقیمى نمىدهد به عبارت دیگرى بر گردانیم تا معنى بدهد، باعث نمىشود که بگوییم پس عبارت اول صحیح و مفید معنا است زیرا اگر این حرف صحیح باشد بطور کلى احکام الفاظ باطل گشته، هر کلام باطلى صحیح و هر سخن صحیحى باطل مىشود.
علاوه بر اینکه اگر در آنچه ما در معناى این شهادت گفتیم دقت شود و بدانیم که مراد از آن تصدیق قرآن کریم است بر رسالت خاتم الانبیاء، آن گاه خواهیم دانست که کلمه جلاله" اللَّه" آن طور که زمخشرى به معناى وصفیش گرفته نیست، بلکه مراد از آن ذات خداى تعالى است، و شهادت را به ذات مقدس و مستجمع جمیع صفات کمال نسبت داده، چون شهادت چنین کسى از هر شهادتى بزرگتر است، هم چنان که خود قرآن فرموده: «قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» (انعام/19).
عدهاى (روح المعانى، ج: 13، ص: 175) دیگر گفتهاند: منظور از کتاب تورات و انجیل، و یا فقط تورات است، و معنایش این است که علماى کتاب کافىاند براى شهادت بین من و شما، زیرا ایشان از بشارتهایى که در باره من در کتابشان آمده خبر دارند، و اوصاف مرا در کتاب خود خواندهاند.
ولى این تفسیر نیز صحیح نیست، زیرا در آیه شریفه شهادت آمده، نه صرف علم. و از سوى دیگر، این سوره در مکه نازل شده و بطورى که مىنویسند در آن ایام احدى از علماى اهل کتاب ایمان نیاورده بود، و کسى از ایشان به رسالت آن جناب شهادت نداده بود، و با این حال معنا ندارد احتجاج را مستند به شهادتى کند که هنوز احدى آن را اقامه نکرده باشد.
بعضى دیگر (روح المعانى، ج: 13، ص: 175) گفتهاند: مراد آن عده از علماى اهل کتابند که اسلام آوردهاند، مانند عبد اللَّه بن سلام و تمیم دارى و جارود و سلمان فارسى و بعضى (روح المعانى، ج: 13، ص: 175) گفتهاند: مراد تنها عبد اللَّه بن سلام است.
ولى جواب این گفتار هم این است که گفتیم این سوره در مکه نازل شده، و نامبردگان در مدینه مسلمان شدند.
آنهایى که گفتهاند: مراد، عبد اللَّه بن سلام است، از دعوى خود سخن دفاع نمودهاند.
بعضى از ایشان گفتهاند: مکى بودن سوره منافات با این ندارد که بعضى از آیاتش در مدینه نازل شده باشد، ممکن است سوره مورد بحث در مکه نازل شده باشد، و خصوص این آیه در مدینه.
و ما در جوابشان مىگوئیم: اولا صرف اینکه ممکن است این یک آیه در مدینه نازل شده باشد دلیل نیست بر اینکه در مدینه نازل شده، مگر آنکه روایت صحیحى که بتوان به آن اعتماد نمود این احتمال را تایید کند، علاوه بر اینکه از نقل برمىآید مفسرین تصریح کردهاند بر اینکه این سوره در مکه نازل شده است.
و ثانیا اینکه در پارهاى از سورههاى مکى آیات مدنى وجود دارد، در آن مواردیست که آیات مدنى در خلال سورههاى مکى قرار داده شده است، نه در مثل آیه مورد بحث که در آخر سوره قرار دارد، و به آیات اول سوره مرتبط است، و معنا ندارد بعضى از کلام مرتبط به هم چند سال به تاخیر بیفتد.
بعضى دیگر از ایشان گفتهاند: چه عیب دارد که آیه مورد بحث هم مکى باشد، و از علمایى خبر دهد که بعدها در مدینه مسلمان شدند، و به رسالت آن جناب شهادت دادند.
جواب این است که باعث خرابى حجت، و سقوط آن حجیت مىشود، زیرا معنا ندارد در پاسخ کسانى که در مکه به آن جناب مىگویند «لست مرسلا- تو پیغمبر نیستى» گفته شود: شما امروز بدون دلیل او را تصدیق بکنید، و دلیل او بعدها به شما خواهد رسید، چون مردمى از علماى اهل کتاب مسلمان مىشوند، و بر رسالت او شهادت مىدهند.
بعضى دیگر از ایشان گفتهاند: این شهادت، شهادت تحمل است، و لازم نیست که شاهد در حین شهادت ایمان داشته باشد، (بلکه آنچه لازم است علم شاهد است، نه ایمان او) پس ممکن است آیه مکى باشد و مقصود از «کسى که نزد او علم کتاب است» عبد اللَّه بن سلام، و یا غیر او از علماى یهود و نصارى، باشد، هر چند که در زمان نزول آیه ایمان نیاورده باشند.
اشکال این وجه این است که در این صورت استدلال آیه به علم علماى اهل کتاب خواهد بود، هر چند خود آن علماء اعتراف به رسالت آن جناب ننموده، و ایمان نیاورده باشند، و اگر این استدلال صحیح بود، جا داشت استدلال به علم خود کفار بکند، چون حجت بر خود آنان تمام بود، و دیگر جاى شبههاى بر ایشان نمانده بود در اینکه قرآن کلام خداى تعالى است، و چنین کسانى قطعا علم به این معنا داشتهاند، پس چه باعث شد که علم خود خصم را گذاشته و به علم اهل کتاب استدلال کند، و حال آنکه مشرکین و اهل کتاب در کفر به رسالت و انکار آن مشترک بودند.
علاوه بر اینکه قبلا گفتیم که شهادت در آیه شهادت اداء است، نه شهادت تحمل.
بعضى دیگر (تفسیر ابى السعود، ج: 5، ص: 29) ایشان که ابن تیمیه باشد حرف عجیب و غریبى زده، و گفته است: این آیه به اتفاق همه در مدینه نازل شده است، و حال آنکه چنین اتفاقى در کار نیست.
بعضى دیگر آنان گفتهاند منظور از کتاب، قرآن کریم است، و معناى آن این است که هر کس این کتاب را فرا گرفته و بدان عالم گشته و در آن تخصص یافته باشد، او گواه است بر اینکه قرآن از ناحیه خداست، و من هم که آورنده آنم فرستاده خدایم، در نتیجه خاتمه سوره به ابتداء آن برمىگردد، که فرموده بود: «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ» (رعد/1) و آخر سوره به اول آن و همچنین به وسط آن عطف مىشود که فرمود: «أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» (رعد/19).
و این گفتار از خداى سبحان در حقیقت یارى کردن قرآن و دفاع از آن است، در قبال توهینى که کفار از آن کرده، و مکرر گفتند: «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ» (یونس/20). البته براى افاده این معنا جا داشت که صریحا متعرض وضع قرآن شده بفرماید قرآن بزرگترین آیت بر رسالت است، و لیکن فرمود: «قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» تا این غرض را ایفاء کرده باشد، و از بزرگترین شواهد این معنایى که براى آیه کردیم این است که آیه شریفه مثل بقیه آیات این سوره در مکه نازل شده است.
و با همین بیان گفته جمعى که گفتهاند: آیه شریفه در حق على (علیهالسلام) نازل شده و همچنین روایاتى که در این باره وارد شده تایید مىشود. پس اگر جمله «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» به کسى از گروندگان به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) منطبق گردد، قطعا به على (علیهالسلام) منطبق خواهد شد، چون او بود که به شهادت روایات صحیح و بسیار، از تمامى امت مسلمان داناتر به کتاب خدا بود. و اگر هیچ یک آن روایات نبود جز روایت ثقلین که هم از طرق شیعه و هم از طرق سنى بما رسیده در اثبات این مدعا کافى بود، زیرا در آن روایت (سفینة البحار، ج 1) فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین، کتاب اللَّه و عترتى، اهل بیتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا» (من در میان شما دو چیز بس بزرگ مىگذارم: یکى کتاب خدا، و یکى عترتم، اهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا کنار حوض بر من درآیند، و شما ما دام که به این دو تمسک جویید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد).
[ بستن توضیحات ]