آنچه که دقت و تدبر در آیه و آیات نظیر آن دست مىدهد این است که این آیه از درخشندهترین آیاتى است که حقیقتى را بیان مىکند که بسیار دقیقتر از این توجیهاتى است که برایش کردهاند، و آن عبارتست از ظهور اشیاء به وسیله قدر و اصلى که قبل از شمول و احاطه قدر داشتهاند، زیرا ظاهر جمله «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ» با در نظر داشتن عمومیتش که از سیاق نفى آن استفاده مىشود، و نیز با در نظر گرفتن تاکیدش به کلمه «من» شامل تمامى موجودات که اطلاق «شىء» بر آن صحیح باشد مىشود، بدون اینکه حتى یک فرد از آن استثناء باشد. مگر آنکه سیاق آیه فردى را استثناء کند، و آن فرد عبارت از موجودى است که مشمول کلمه «نا» و کلمه «عند» و کلمه «خزائن» بوده باشد، و از آن گذشته تمامى دیدنىها و ندیدنىها مشمول این عام هستند.
چون موضوع حکم در آیه شریفه کلمه «شىء» است، و کلمه مذکور از عمومى ترین الفاظ است که هیچ فردى از موجودات از دائره شمول آن بیرون نمىماند، مثلا شخص زید یک فرد انسانى آنست، و نوع انسان هم که وجودش در خارج به وجود افرادش است فرد دیگرى از آنست، و آیه شریفه براى این فرد خزینههایى نزد خداى سبحان اثبات مىکند، حال باید ببینیم معناى خزینهها از یک فرد زید چیست، و چگونه از این فرد آدمى نزد خدا خزینههایى وجود دارد؟ چیزى که مساله را آسان مىسازد این است که خداى تعالى این «شىء» را که گفتیم موضوع حکم است، نازل از ناحیه خود مىداند، و نزول معنایى است که مستلزم یک بالا و پایینى، و بلندى و پستى مانند آسمان و زمین باشد، و چون به و جدان مىبینیم که زید مثلا از جاى بلندى به جاى پستى نیفتاده، مىفهمیم که منظور از انزال، انزال معمولى که مستلزم فرض پستى و بلندى است نمىباشد، و مقصود از آن همان خلقت زید است، اما خلقتى که توأم با صفتى است که به خاطر آن کلمه نزول بر وى صادق باشد، و نظیر آیه مورد بحث آیه شریفه «وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» (زمر/6) و آیه شریفه «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» (حدید/25) مىباشد.
بعد از آنکه معناى نزول را تا حدى فهمیدیم، این نکته را یاد آور مىشویم که در جمله «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» نزول را که بنا شد به معناى خلقت باشد توأم با قدر کرده، اما توأمى لازم که به هیچ وجه انفکاکش ممکن نیست، براى اینکه آن را با تعبیر حصر (جز به قدر معلوم نازل نکردیم) افاده فرموده. «و بایى» که بر سر قدر است یا باء سببیت است و یا باء آلت و یا مصاحبت، ولى هر چه باشد نتیجه یکى است، و مىرساند که کینونت و ظهور زید به وجود، توأم با همان حدود و اندازههاى معلومى است که دارد، پس وجود زید وجودى است محدود، و چطور محدود نباشد با آنکه خداى تعالى فرموده: «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ» (حم سجده/54) و اگر وجود زید محدود نباشد محاط خدا واقع نمىگردد، زیرا چیزى که حد و نهایت ندارد محال است محاط واقع شود.
و این قدر چیزیست که به وسیله آن هر موجودى متعین، و متمایز از غیر خود مىشود، مثلا در زید که خود یک شىء است و از عمرو و غیره متمایز است، حقیقتى است که آن را از دیگر افراد انسان جدا مىسازد، و نیز از اسب، گاو، زمین و آسمان متمایز مىکند، بطورى که مىتوانیم بگوییم زید عمرو نیست، و هیچ فرد دیگر انسان نیست، و نیز اسب و گاو نیست، و زمین و آسمان هم نیست. و اگر این حد و این قدر نبود این تعین و تمایز از میان مىرفت و هر چیزى همه چیز مىشد.
این سخن در باره وجود زید بود، همچنین وجود قوا و آثار و اعمال زید محدود و مقدر است، دیدنش مطلق و در هر حال و در هر زمان و در هر مکان نیست، و هر چیزى را نمىبیند و با هر عضوش صورت نمىگیرد، بلکه در حالى و مکانى و زمانى معین و چیزهایى مخصوص و با عضوى خاص و در شرایطى معین صورت مىگیرد، و اگر دیدن زید على الاطلاق بود، باید به تمامى دیدنىهاى خاص نیز احاطه پیدا کند، و دیدن دیگران که دیدن خاص است دیدن او هم باشد، نظیر این بیان در تمامى خصائص وجودى و توابع او نیز جریان دارد- دقت بفرمائید.
از این بیان روشن مىگردد که «قدر» عبارت از خصوصیت وجودى و کیفیت خلقت هر موجود است، هم چنان که از آیه «الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى» (اعلی/3) و آیه «الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/50)- که ترجمهاش گذشت- نیز استفاده مىشود، چون آیه اولى هدایت را که عبارت است از راهنمایى به مقاصد وجود، مترتب بر خلقت و تسویه و تقدیر هر چیز نموده، و در آیه دومى مترتب بر اعطاء خلقت مخصوص هر چیزى کرده، و لازمه آن- بطورى که از سیاق دو آیه بر مىآید- این است که قدر هر چیزى به معناى خصوصیت خلقتى هر چیز باشد، که از آن چیز انفکاک ندارد.
حال که معناى نزول و معناى قدر معلوم شد مىپردازیم به بقیه کلام. و آن این است که خداى تعالى قدر را به وصف معلوم توصیف نموده، و فرموده: «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» و این قید با کمک سیاق کلام این معنا را افاده مىکند که قدر هر موجودى براى خداى تعالى در آن حینى که نازل مىشود و نزولش تمام و وجودش ظاهر مىگردد معلوم است، پس هر موجودى قبل از وجودش معلوم القدر و معین القدر است، و برگشت آیه شریفه «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) هم بر همین معناست، چون ظاهر آن این است که هر چیزى با مقدار و اندازهاى که دارد حاضر نزد خدا و معلوم براى او است.
پس جمله «عنده بمقدار» در این آیه در معناى جمله «بقدر معلوم» در آیه مورد بحث است، و نظیر آن در جاى دیگر مىفرماید: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً» (طلاق/3) یعنى خدا براى هر چیزى قدرى قرار داده که از آن تجاوز نمىکند، و با آن قدر معین و معلوم مىشود، و از ابهام و مجهول بودن در مىآید. و کوتاه سخن، قدر هر چیزى از نظر علم و مشیت مقدم بر خود آن چیز است، هر چند که بحسب وجود مقارن با آن و غیر منفک از آن است.
این نکته هم که روشن شد اینک مىگوییم خداى تعالى در جمله «عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ» این معنا را اثبات نموده که هر چیزى قبل از نزولش به این عالم و استقرارش در آن خزینههایى نزد او دارد، و قدر را بعد از آن خزینهها، و همدوش نزول دانسته است.
نتیجه این بیان این مىشود که هر چیزى قبل از نزول مقدر به قدر و محدود به حدى نیست، و در عین حال باز همان شىء است.
خداى تعالى در تعریف این خزائن، جمع کرده است میان اینکه فوق قدریست که توأم با هر چیزى مىشود، و میان این که خزائن فوق یکى دو تا نیست، و این کلام در ظاهر تناقض است، چون عدد از خواص هر چیزیست که محدود باشد، و فرض اینجاست که خزائن ما فوق قدر و حد است، پس نباید متعدد باشد، با اینکه آن را جمع آورده و فرموده: «خزائنه» پس خود خزینهها هم محدود و متمایزند، زیرا اگر متمایز و محدود نبودند یکى بیش نبود.
اینجاست که به این نکته متوجه مىشویم که خزینههاى مذکور درست است که متعددند ولى بعضى ما فوق بعضى دیگر است، پس صحیح است بگوییم متعددند و در عین حال محدود نیستند، و تناقض هم در بین نیست، زیرا اینکه مىگوییم محدود نیستند مقصود این است که خزینه بالا محدود و مقدر به حد و قدر خزینه پایین نیست. پس تمامى خزائن الهى به این اعتبار نامحدودند به حدودى که شىء مفروض در این نشاه به خود مىگیرد.
و بعید نیست تعبیر به «تنزیل» در جمله و «ما نُنَزِّلُهُ» که بر نوعى از تدریج در دلالت دارد اشاره به همین باشد که شىء مفروض نزولش مرحله به مرحله است، و هر مرحلهاى که نازل شده قدر و حد تازهاى به خود گرفته است، که قبلا آن حد را نداشته، تا آنکه به مرحله آخر که همین عالم دنیا است رسیده، و از هر طرف به حدود و اقدار محدود شده، هم چنان که به مقتضاى آیه «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (انسان/1) انسان در عالمى انسان بوده ولى چیزى که مذکور شود نبوده است.
نکته دیگر اینکه این خزائن تمامیش ما فوق عالم مشهود ما است، چون خداى تعالى آنها را به وصف «عنده- نزد خدا» وصف نموده و این وصف در جاى دیگر توضیح داده شده و آن آیه «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (نحل/96) مىباشد که مىفرماید هر چه که نزد خداست ثابت و لا یزال و لا یتغیر است، پس خزائن خدا هر چه باشند امور ثابتى هستند که دستخوش زوال و تغیر نمىشوند، و چون مىدانیم که اشیاء در این عالم مادى محسوس، متغیر و فانى هستند و ثبات و بقایى ندارند، مىفهمیم که خزائن الهى ما فوق این عالم مشهودند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : از آنجایى که آیه شریفه در سیاق گفتار پیرامون رزق و مایه معیشت انسان و حیوان قرار گرفته، لا جرم منظور از کلمه «شىء» که در آیه شریفه موضوع سخن است نبات و توابع آن، یعنى حبوبات و میوهها خواهد بود، و منظور از خزانهاى نزد خداست و خدا آن را به اندازه معلوم نازل مىکند، بارانى است که از آسمان نازل مىشود و نباتات را مىرویاند و در نتیجه حبوبات و میوهها عاید بشر شده، انسانها و حیوانات با آنها زندگى مىکنند. این خلاصه معنایى است که جمعى از مفسرین (تفسیر فخر رازى، ج 19، ص 174) براى آیه مورد بحث کردهاند.
و بر خواننده عزیز پوشیده نیست که این معنا از روى تکلف و زحمت به دست مىآید زیرا اختصاص دادن «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ هیچ چیز نیست» را با آن عمومیت که دارد تنها بر نبات مستلزم تخصیص اکثر است، و این در نزد عقلاى اهل سخن زشت است.
و صرف اینکه آیه مورد بحث در سیاق آیه مربوط به رزق واقع شده، باعث نمىشود که ما عبارت عام بالا را تنها به نباتات اختصاص دهیم، و به قول اهل علم مورد مخصص نمىشود.
و از این بدتر آنکه گفتهاند (تفسیر قمى، ج 1، ص 375): باران، خزانههاى نباتات است، و حال آنکه نیست، بلکه باران یکى از اسباب پیدایش نباتات و یک عنصر از عناصر بسیار زیادى است که نباتات از آنها ترکیب مىیابند.
علاوه بر اینکه باران در همان موقعى که مىبارد باران مىشود، و قبل از آن باران نیست، بلکه بخار است، با این حال چگونه ممکن است آن را خزانه نامید، با اینکه نه خودش هست و نه چیزى که این خزانه آن است در آن موجود است؟
بعضى دیگر از مفسرین (تفسیر منهج الصادقین، ج 5، ص 157) گفتهاند: «مقصود از اینکه فرمود خزائن هر چیزى نزد خداست، این است که قدرت مطلق خدا خزانه هر چیزیست که بخواهد ایجاد کند.
پس براى خدا از انواع موجودات مانند انسان، اسب، درخت خرما، و غیر ذلک، از اعیان و صفات اعیان و آثار و افعال آنها، مقدوراتى است تقدیرى و غیر متناهى که دائما از آن مقدورات جز به مقدار معلوم و عدد معین محدود، بیرون نمىشود، و از آن تقدیر و فرض به عالم تحقق و فعلیت در نمىآید.
پس بنا بر این، مراد از «هر چیز» نوع هر چیز است، نه شخص و فرد، مثلا از انسان نوع انسان مقصود است نه زید و عمرو، و مراد از «قدر معلوم» کمیت و کیفیت معین از افراد است، و منظور از «وجود خزائن و وجود هر چیز در خزائن خداوند وجود بر حسب تقدیر و فرض است، نه بر حسب تحقق. بنا بر این آیه شریفه یک نوع تشبیه و مجاز مرتکب شده است».
و حال آنکه خواننده خوب مىداند که تخصیص کلمه «شىء» معین، تخصیص بدون مخصص است. علاوه بر اینکه لازمه تفسیر فوق این است که مقصود از «قدر» تنها اندازه عددى باشد در حالى که دلیلى ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آنست، زیرا کلمه مذکور در لغت قریب المعنى با کلمه «حد» است، هم چنان که همین معنا در سایر موارد اطلاق آن فهمیده مىشود، مانند آیه «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً» (طلاق/3) و آیه «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) و آیه «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/49) و آیه «وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (فرقان/2) و همچنین آیات دیگر.
از این هم که بگذریم تفسیر مزبور در حقیقت ارجاع کلام خداست به یک معناى مجازى و استعارى (و حال آنکه به قول اهل علم ما دام که معناى حقیقى ممکن است کلام کسى را بر معناى مجازى نباید حمل کرد). علاوه بر اینکه کلمه «خزائن» در آن تفسیر به خزانه تفسیر شد، و اگر مقصود آن بود چه نکتهاى باعث شد که خداى تعالى به صیغه جمع بیاورد؟.
بعضى از مفسرین معاصر (روح البیان، ج 4، ص 452) معناى دیگرى براى آیه کردهاند که: منظور از «خزائن» عناصر مختلفى است که ارزاق و چیزهاى دیگر از آن ترکیب مىشوند، و خداى تعالى از آن عناصر مقدار زیادى را در عالم مشهود ما آماده کرده که با عروض ترکیبهاى پى در پى تمامى نمىپذیرد. و خلاصه مراد اسباب کلیه است که در ترکب مرکبات مؤثرند، از قبیل نور، حرارت، نسیم دائم و منظم و غیر آن، که موجود است و انسان در ادامه زندگیش به آنها احتیاج دارد.
پس هر یک از این اشیاء مورد حاجت آدمى جزء جزءش، و همچنین قواى فعالهاش در آن خزینهها ذخیره شدهاند، و آن خزینهها به خاطر عظمت مقدارش و به خاطر اجزاى جدیدى که با انحلال ترکیب مرکبات به سبب مردن و یا فساد و رجوعشان به عناصر اولیه پدید مىآید به هیچ وجه پایان نمىپذیرند. نظیر اینکه نباتات فاسد مىشوند و حیوانات مىمیرند، و در اثر این عمل ترکیبات آنها انحلال مىیابد و به خزینه اولیهاش بازگشت مىنماید، و حیوانات و نباتات دیگرى جاى آنها را مىگیرند و از آن خزائن استفاده مىکنند. پس نور و مخصوصا آفتاب که پدید آورنده شب و روز، و فصول چهارگانه و پرورش دهنده نباتات و حیوان و سایر مرکبات است و آنها را به سوى مقاصد و غایاتشان پیش مىراند، خود یکى از خزائن خداى تعالى است. و همچنین بادها که نباتات را تلقیح نموده، ابرها را به این سو و آن سو مىراند و هواها را عوض مىکند، و فاسد آن را از بین مىبرد، و کشتىها را حرکت مىدهد، یکى دیگر از خزینههاى خداى تعالى است. و نیز آب که از آسمان نازل مىگردد، و مایه حیات مرکبات جاندار است، وجود و بقاء آنها به وجود آن بستگى دارد خزینه دیگرى است. و همچنین عناصر بسیطى که از مجموع آنها مرکبات ترکیب مىیابد، هر یک خزینهایست که از آن نازل نمىشود مگر عددى معلوم، از هر نوع، بدون اینکه خود آن خزینهها پایان پذیرد.
و بنا بر این معنا، منظور از «شىء» در آیه شریفه نوع از هر چیزیست، نه شخص و فرد، هم چنان که در وجه اول نیز مراد همین بود. و مقصود از خزائن، مجموع اصول و عناصر و اسباب مادى خلقت است. و مقصود از اینکه فرمود «هر شىء نزد ما خزائنى دارد» این است که مجموع اشیاء، موجود در مجموع خزائن است، نه اینکه موجود در یکى از آنها باشد، (چون بنا بر این تفسیر مىبینیم که مثلا نوع بشر در آب به تنهایى موجود نیست). و مقصود از «نزولش به قدر معلوم» تکون عدد محدودى از آن خزائن در هر دوره و عصر است، و اینکه در هیچ عصرى تمامى خزائن را مصرف نمىکند.
این وجه هر چند در جاى خود حرف صحیحى است و ابحاث علمى در کیفیت پیدایش موجودات هم مؤید آنست، و همچنین آیات بسیارى از قرآن کریم آن را تصدیق مىکند، مانند آیه «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ» که آیه بعدى مورد بحث است، و نیز آیه «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» (انبیاء/30) و آیه «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ» (ابراهیم/33) و آیه «وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (بقره/164) و همچنین آیات دیگرى که در کلام مجید خدا متفرق است.
و لیکن آیه مورد بحث که جزء آیات قدر است، سیاقش طورى است که از چنین محملى اباء دارد، همانطور که سایر آیات قدر با این محمل نمىسازد، و چگونه ممکن است آیه «وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (فرقان/2) و آیه «الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى» (اعلی/3) و آیه «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) و آیه «إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ» (نمل/57) و آیه «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» (عبس/18 و19) و آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ... » (قدر/1) و همچنین آیات دیگر قدر را بر این توجیه حمل نمود؟ علاوه بر اینکه پارهاى از اشکالات که بر دو وجه سابق وارد بود، بر این وجه نیز وارد است، مانند اشکال تخصیص بدون مخصص و غیر آن.
این بود آنچه که از دقت و تدبر در آیه شریفه مورد بحث بدست مىآید، هر چند که خالى از دقت و غموض نیست، و در بدو نظر بسیار مشکل به نظر مىرسد، و لیکن اگر در تدبر خود دقت کنى و مقدارى فشار به فکر آورى، برایت روشن مىگردد و ان شاء اللَّه خواهى دید که از واضحات کلام خداى تعالى است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
در آیات متعددى از قرآن مى خوانیم که : خداوند خزائنى دارد، خزائن آسمانها و زمین از آن خدا است ، و یا خزائن هر چیز نزد او است .
((خزائن )) جمع ((خزانه )) به معنى محلى است که انسان اموالش را براى حفظ در آن جمع آورى مى کند، و در اصل از ماده خزن (بر وزن وزن ) به معنى حفظ و نگاهدارى چیزى است ، بدیهى است ، کسى اقدام به جمع آورى و اندوختن و حفظ چیزى مى کند که قدرتش نامحدود باشد و نتواند در هر عصر و زمانى آنچه مى خواهد فراهم سازد، لذا در موقع توانائى ، آنچه لزومش را احساس مى کند براى موقع ضرورت مى اندوزد و در خزانه گردآورى مى کند.
ولى آیا این مفاهیم در مورد خداوند تصور مى شود؟ مسلماء نه ، به همین دلیل جمعى از مفسران مانند طبرسى در مجمع البیان ، و فخر رازى در تفسیر کبیر، و راغب در مفردات ، خزائن الله را به معنى مقدورات الهى تفسیر کرده اند، یعنى همه چیز در خزانه قدرت خدا جمع است و هر مقدار از آن را لازم و صلاح بداند ایجاد مى کند.
ولى بعضى دیگر از مفسران بزرگ گفته اند منظور از خزائن خداوند مجموعه امورى است که در عالم هستى و جهان ماده وجود دارد، اعم از عناصر و اسباب ایجاد آنها، در این مجموعه همه چیز به حد زیاد وجود دارد، ولى هر یک از فرآورده ها و موجودات خاص این عالم به مقدار محدودى ایجاد مى شود، بى آنکه امکان وجود تنها منحصر به آن باشد.
این تفسیر گرچه از نظر اصولى مساءله قابل قبولیست ، ولى تعبیر به عندنا (نزد ما) بیشتر با تفسیر اول هماهنگ است .
و به هر حال انتخاب تعبیراتى مانند خزائن الله با این که با مفهوم معمولیش در مورد خداوند صادق نیست ، به خاطر آن است که خداوند مى خواهد با زبان خود مردم با آنها سخن بگوید.
از آنچه گفتیم ضمنا این نکته روشن شد که تفسیر بعضى از مفسران ، خزائن را به خصوص ((آب و باران )) و محدود ساختن آن در این مصداق معین ، نه تنها دلیلى ندارد، بلکه متناسب با وسعت مفهوم آیه نیز نیست .
[ نظرات / امتیازها ]