● ابراهيم محمودي -
برگزیده تفسیر نمونه
بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که ابراهیم پیرو هیچ یک از این آیینها نبوده، تنها چیزى که در اینجا باقى مىماند این است که چگونه مىتوان خود را پیرو این پیامبر بزرگ که همه پیروان ادیان الهى براى او عظمت قائل هستند دانست! در آیه مورد بحث به این معنى پرداخته و مىگوید: «سزاوارترین مردم به ابراهیم آنها هستند که از او پیروى کردند و این پیامبر (پیامبر اسلام) و کسانى که به او ایمان آوردهاند مىباشند» (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا).
اهل کتاب با عقاید شرک آمیز خود که اساسىترین اصل دعوت ابراهیم (ع) یعنى توحید را زیر پاگذاردهاند، و یا بتپرستان عرب که درست در نقطه مقابل آیین ابراهیم (ع) قرار گرفتهاند چگونه مىتوانند خود را پیرو ابراهیم و در خط او بدانند!
و در پایان آیه به آنها که پیرو واقعى مکتب پیامبران بزرگ خدا بودند بشارت مىدهد که «خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تفسیرنمونه
درآیه مورد بحث ، به این معنى پرداخته و مى گوید: ((سزاوارترین مردم به ابراهیم آنها هستند که از او پیروى کردند و این پیامبر (پیامبر اسلام ) و کسانى که به او ایمان آورده اند مى باشند)) (ان اولى الناس بابرهیم للذین اتبعوه و هذا النبى و الذین آمنوا).
بنابراین مساءله قرابت و خویشاوندى و یا مساءله نژاد که پیروان ادیان مختلف
براى اثبات پیوند خود با ابراهیم ذکر مى کردند، هیچگونه ارزشى ندارد و ولایت و ارتباط با پیامبران تنها از طریق ایمان خالص به خداوند و پیروى از مکتب آنها است و به این طریق ثابت مى شود که پیوند واقعى پیوند مکتبى است چه کسانى که در زمان او زندگى داشتند و از او پیروى کردند (للذین اتبعوه ).
و چه کسانى که بعد از او به مکتب و برنامه او وفادارى نشان دادند، مانند ((این پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) و پیروان او)) (و هذا النبى و الذین آمنوا).
اهل کتاب با عقائد شرک آمیز خود که اساسیترین اصل دعوت ابراهیم (علیه السلام ) یعنى توحید را زیر پا گذارده اند، و یا بت پرستان عرب که درست در نقطه مقابل آئین ابراهیم (علیه السلام ) قرار گرفته اند، چگونه مى توانند خود را پیرو ابراهیم و در خط او بدانند، آرى باید اعتراف کنیم که نزدیک ترین افراد به ابراهیم پیامبر اسلام و پیروان او هستند که در اصول و فروع اسلام به او وفادار ماندند.
و در پایان آیه به آنها که پیرو واقعى مکتب پیامبران بزرگ خدا بودند بشارت مى دهد که ((خداوند ولى و سرپرست مؤ منان است )) (و الله ولى المؤ منین ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اسباب النزول
یهود به پیغمبر (ص) گفتند یا محمد، خود مى دانى که ما از تو و دیگران به دین ابراهیم نزدیک تر و اولى تریم زیرا او یهودى بود و تو دچار حسادتى! آیه در جواب آمد
کلبى از ابو صالح از ابن عباس و نیز عبد الرحمن بن غنم از اصحاب پیغمبر (ص) نقل مى کند که چون جعفر بن ابى طالب و همراهانش به حبشه رفته مستقر شدند و پیغمبر (ص) به مدینه هجرت کرد، و در بدر پیروزى نصیب مسلمین شد، قریش در دار الندوة انجمن کرده گفتند ما باید از یاران محمد که در حبشه اند انتقام کشتگان مان را بگیریم، مالى جمع کرده هدیه نزد نجاشى بفرستیم شاید پناهندگان را بازپس دهد؛ و باید دو مرد صاحب رأى بدین منظور برگزینیم عمرو عاص و عمارة بن ابى معیط را با هدایایى از چرم و ادویه و غیره اعزام کردند آن دو از راه دریا به حبشه رفتند وقتى بر نجاشى وارد شدند نماز بردند و سلام کردند و گفتند: قریش خیراندیش و سپاسگزار و مصلحت خواه تواند و ما را فرستاده اند که ترا از این گروه که به تو پناه جسته اند بر حذر داریم زیرا اینان پیروان مردى دروغگویند که از میان ما خروج کرده و مدعى است که فرستادۀ خدا است و هیچ کس جز نادانان و بى خردان بدو نگرویده اند ما آنان را تحت فشار قرار داده به دره اى راندیمشان، و کسى را اجازۀ رفت و آمد به آنجا ندادیم و نزدیک بود همگى از گرسنگى و تشنگى بمیرند چون کار سخت شد، آن مدعى پسر عمویش [جعفر] را به اینجا فرستاد تا دین و کشور و رعیت تو برآشوبد از آنان بر حذر باش و به ما تحویلشان ده تا شرشان را از تو کم کنیم و علامت صدق ما این است که چون نزد تو آیند برخلاف آیین و سنت تو، و همچون دیگران، ترا سجده نبرند و القاب مرسوم نگویند نجاشى جعفر و یارانش را خواست وقتى رسیدند، جعفر از پشت در ندا داد: «حزب الله اجازۀ ورود مى خواهد» نجاشى گفت: «در امان و عهد خدا وارد شوید»
عمرو عاص رو به رفیقش کرد و گفت: شنیدى که چگونه کلمۀ غریبه پراندند، و نجاشى چگونه پاسخ داد؛ و هر دو ناراحت شدند جعفر و یاران بر نجاشى وارد شدند اما بر خاک نیفتادند عمرو عاص گفت: نمى بینى که از احترام به تو تکبر مى ورزند نجاشى از مسلمانان پرسید: چه چیز مانع شد از اینکه طبق مرسوم کسانى که از اطراف مى آیند مرا سجده نکنید و درود و القاب نگویید؟ گفتند ما به خدا سجده مى کنیم که ترا آفریده و شاهى داده ما نیز هنگامى که بت پرست بودیم همان طور که مى گویى رفتار مى کردیم تا خدا پیام آورى راستگو میان ما برانگیخت و دستور داد طبق فرمان خدا یکدیگر را سلام گوییم که اهل بهشت چنین کنند نجاشى دانست که آن سخن برحق است و منطبق با تورات و انجیل آنگاه پرسید کدامتان گفتید: «حزب الله اجازۀ ورود مى خواهد» جعفر گفت: من بودم نجاشى گفت: تو حرف بزن جعفر گفت: تو یکى از پادشاهان زمینى، و از اهل کتابى، در حضور تو پرگویى و خلاف گویى نسزد، من از سوى یارانم سخن مى گویم و یکى از این دو نمایندۀ قریش را بفرماى تا با من بحث کند و دیگرى خاموش باشد و تو گفت وگوى ما را بشنو عمرو عاص به جعفر گفت: بگو جعفر به نجاشى گفت: از این مرد بپرس ما آزادیم یا برده ؟ عمرو گفت آزاده و بزرگوار، نجاشى گفت تا اینجا از بردگى رستید جعفر گفت بپرس آیا خونى ناحق بر گردن ما دارند که مى خواهند قصاص کنند عمرو گفت: نه، حتى یک قطرۀ خون نریخته اند جعفر گفت: بپرس آیا مالى از مردم به ناحق گرفته ایم که باید بپردازیم نجاشى به عمرو عاص گفت: اگر یک قنطار هم بدهکار باشند بر عهدۀ من عمرو گفت: یک قیراط هم بدهکار نیستند نجاشى پرسید: پس از اینان چه مى خواهید؟ عمرو گفت: همگى ما بر آیین پدرانمان بودیم اینان آن دین را رها کردند و ما وفادار ماندیم قریش ما را فرستاده اند تا تو اینان را تحویل دهى نجاشى از جعفر پرسید: دینى که پیشتر پیروش بودید و دینى که به تازگى برگزیدید چیست ؟ راست بگو جعفر پاسخ داد: دینى که پیشتر پیروش بودیم دین شیطان و کفر به خدا بود، ما سنگ مى پرستیدیم اما دینى که به آن گرویده ایم اسلام است که فرستادۀ خدا براى ما آورده و مانند عیسى بن مریم کتاب دارد و با آن هماهنگ است نجاشى گفت: اى جعفر حرف بزرگى زدى، همین جا باش؛ و دستور داد ناقوس زدند تا هرچه کشیش و راهب هست گرد آیند وقتى گرد آمدند، نجاشى گفت: شما را به خدایى که انجیل را بر عیسى نازل کرده سوگند مى دهم آیا پس از عیسى پیام آورى از سوى خدا سراغ دارید؟ گفتند آرى به خدا؛ و عیسى ما را بدو بشارت داده و گفته است هرکس بدو ایمان آورد به من ایمان آورده است و هرکس منکر او شود منکر من شده است نجاشى از جعفر پرسید: مردى که شما پیروش هستید به چه چیز امر و ازچه چیز نهى مى کند؟ جعفر گفت: او بر ما کتاب خدا را فرومى خواند، به خوبى امر مى کند و از بدى بازمى دارد و نیکى به همسایه و خویشاوندپرورى و یتیم نوازى را تعلیم مى کند و ما را به پرستش خداى یگانه و بى انباز وامى دارد نجاشى گفت قدرى از آنچه بر شما فرومى خواند براى ما بخوان جعفر سورۀ عنکبوت و روم را قرائت کرد نجاشى و یاران را آب بر دیدگان آمد، و از جعفر درخواستند که باز هم بیشتر بخواند جعفر سورۀ کهف را نیز قرائت نمود عمرو عاص براى آنکه نجاشى را خشمگین سازد گفت: اینان عیسى و مادرش را دشنام مى دهند نجاشى از جعفر پرسید در این باب چه مى گویید؟ جعفر سورۀ مریم را قرائت کرد وقتى به داستان مریم و عیسى رسید نجاشى تکه خیلى کوچکى از چوب مسواک نشان داد و گفت: به خدا از قدر مسیح به اندازۀ این هم نکاسته اید سپس رو به جعفر کرده گفت: بروید، شما در سرزمین من در امانید، و کسى حق آزار و دشنام شما را ندارد و نیز گفت: شما را بشارت باد و مهراسید که حزب ابراهیم را آسیبى نرسد
پرسیدند اى نجاشى حزب ابراهیم کیانند؟ پاسخ داد: همین گروه و پیام آورشان و پیروان اینان مشرکان به جدل برخاستند که ما بر کیش ابراهیم هستیم نجاشى هدیه اى را که عمرو و رفیقش آورده بودند پس داد و گفت: این رشوه است بازگیرید که خداوند بى رشوت ما را شاهى داده است از قول جعفر آورده اند که از آن روز باز در بهترین مسکن بودیم و خوش ترین رفتار را مى دیدم و همان موقع که مشرکان در حضور نجاشى دعوى دین ابراهیم کردند خدا بر پیغمبرش در مدینه آیۀ إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ را فروفرستاد
ابو حامد احمد بن حسن وراق با اسناد از عبد اللّه از پیغمبر (ص) روایت مى کند که هر پیغمبرى را بین پیغمبران دیگر دوستانى [خاص] هست، و من به دوستى ابراهیم اولى ترم؛ و آیه مزبور را قرائت فرمود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» پرتوی از قرآن
إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا، وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ
إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ ، و تقدیم خبر بر اسم و لام تأکید للذین، بیان حصر مؤکّد است: در حقیقت اولى به ابراهیم و ولایت و آئین او همان کسانى هستند که او را شناخته باشند و از آئین و روش او پیروى کنند همین حقیقت ولایت ابراهیم و دیگر پیمبران و اولیاء است
على (ع) مى فرماید: انّ أولى النّاس بالانبیاء اعلمهم بما جاءوا به : از همۀ مردم نزدیکتر و سزاوارتر به ولایت پیمبران، کسى است که از همۀ آنان بدانچه آورده اند داناتر باشد»، سپس این آیه را تلاوت کرد: إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ و فرمود: «انّ ولىّ محمّد (ص) من أطاع اللّٰه و ان بعدت لحمته، و انّ عدوّ محمّد من عصى اللّٰه و ان قربت قرابته : به راستى ولىّ محمّد کسیست که خدا را اطاعت کند اگر چه تار و پودش از او دور باشد، بدون شک دشمن محمد کسیست که خدا را نافرمانى کند اگر چه خویشاوندیش نزدیک باشد» این همان حقیقت ولایت است که هر دورى را نزدیک و هر نزدیک به نسب و انتسابى را دور مى کند، نه ولایت عاطفى و تخیلى و گل مولایى ولایتى که از شناخت ولىّ و راه و روش او و فرمانبرى از او ناشى مى شود و منشأ وحدت عقیده و مسیر حرکت و حاکم بر وحدت خونى و قومى مى گردد و فواضل طبیعى و اجتماعى را از میان بر مى دارد: إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ ، خواه انتسابش به یهودى یا نصرانى باشد، خواه به مشرک و بودایى و از هر قومى و به هر رنگى ابراهیم حنیف و مسلم و آزاد اندیش و آزادمنش و بت شکن و آزادى بخش بود، با تفکر آزاد، ربوبیت مطلق و ملکوت او و مسئولیت خود را شناخت و بتها را کوبید و اربابها را زدود و براى مردم خانۀ توحید و امن بر پا ساخت تا انسانهاى پراکنده و از هم دور شده و در برابر هم جبهه گرفته را به هم نزدیک کند و از وابستگى ها و لباسها و رنگها و اندیشه هاى تفرقه آور برهاند و گرد یک محور حق و عدل بگرداند، و با هم سعى و کوشش کنند و به حق هم عرفان یابند و در یک سرزمین شعور انگیز به مسئولیت خود اشعار یابند و با یک شعار به مظاهر و آثار شیطان و طاغوت حمله ور شوند با هر سلاحى گر چه ریزه سنگ باشد تا آنها را از سر راه بردارند
آیا احبار و رهبان و ارباب منش و ارباب ساز و تفرقه آور و خصومت انگیز پیرو ابراهیم و اولى به ولایت او مى باشند یا آنان که بسا ابراهیم و تاریخ او را نشنیده اند، ولى مانند او تبر بتشکنى به دست گرفته اند: لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ یا این پیمبر بت شکن و آزادى بخش ؟: وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ ، که اشارۀ خاص به نمونۀ عالى و کامل و مکمّل آئین و سنت ابراهیم است همین که به توحید و بت شکنى و ارباب افکنى قیام و سنّت و خانۀ ابراهیم را از بتها و تصاویر و آلودگى پاک کرد و آن را قبلۀ صفوف موحّدین در شرق و غرب و در فصول شبانه روز و مراکز اجتماع سالیانه گردانید و افواج حنیف و مسلم و لبیک گو را با خود و در پى آئین و نداى ابراهیم روانه کرد: وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اینان که از ولایت طاغوت و ارباب و احبار و رهبان آزاد شده اند و همه ولىّ و مسئول یکدیگرند و به ولایت ابراهیم و پیمبران و رهبران پیوسته اند، ولىّ خدا و خدا ولىّ آنان است: وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ ظاهرا آیه به یهودیان و نصرانیان خبر مى دهد که کسى را سزد که خود را بابراهیم نسبت دهد و خود را از کیش او و داخل در ملت او گرداند و در پى او باشد که موحد باشد
بروایتى از نبى صلّى اللّه علیه و آله نقل مى کنند که فرموده «لکل نبى ولاة من المؤمنین و ان ولیى منهم ابى و خلیل ربى» پس از آن این آیه را قرائت کرد «إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ الخ»
از بعض مفسرین است که اولى مأخوذ از ولى است و عرب قرب را ولى گویند مثل اینکه گفته شود«هو ولى منه»یعنى او نزدیک به او است و معنى آیه این است که نزدیک تر بابراهیم آنانند که در پى او بودند و این محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و امت او را سزد که گویند ما بر دین ابراهیم هستیم
در کشف الاسرار است قوله تعالى «یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرٰاهِیمَ الخ» ازروى حقیقت این آیه اشارتست بلطف خدا با بندگان و پسندیدن طاعت ایشان و جزاى آن دادن باضعاف کردار ایشان چون خلیل اللّه که در راه توحید منزل داشت و در حقیقت تفرید هر چیز جز اللّه بگذاشت و همه در باخت،مال به مهمان داد و فرزند بقربان داد،و خود را بنیران رب العالمین آن از وى پسندید و از وى حکایت کرده و گفت «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّٰ رَبَّ اَلْعٰالَمِینَ » ابراهیم آنست که هرچه دون ماست همه را به دشمن گرفت و دوستى ما بر همه اختیار کرد بزبان حال گوید: امروزه که ماه من مرا مهمان است بخشیدن جان ودل مرا پیمانست دل را خطرى نیست سخن در جانست جان افشانم که روز جان افشانست لا جرم رب العزة نقاب ضنت بر روى خلت وى فروگذاشت و حجاب غیرت در میان وى و خلق نگذاشت،همه در وى دعوى کردند که وى ما راست،رب العزة گفت نى که او خدا راست «وَ اِتَّخَذَ اَللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً» جهودان و ترسایان و مشرکان هرکسى در وى دعوى کردند،رب العزة او را از همه برىء کرد و به خود قریب کرد و «مٰا کٰانَ إِبْرٰاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاٰ نَصْرٰانِیًّا وَ لٰکِنْ کٰانَ حَنِیفاً مُسْلِماً» نظیر این قصه سلمان است بروز خندق هرکس در او دعوى کرد مهاجران گفتند از ما است،انصار گفتند از ما است مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت نه آن و نه این بلکه از ما است«السلمان منا اهل البیت»سلمان در جستن دین حق و راه مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چندان ریاضت بر خود نهاد تا خود را تسلیم کرد تا او را به بندگى بفروختند چنانچه در قصه وى بیاید که بدایت کار که طالب حق بور و در جست وجوى مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و دین وى بود در دیار حجاز زنى از جهنیه او را بخرید و او را شبانى فرمود و زبان حالش مى گوید: گردان گردان به بندگیت افتادم آن دولت شد که تا گفتمى آزادم لا جرم چون آزادى خویش در آرزوى مشاهده مصطفى صلّى اللّه علیه و آله خرج کرد مصطفى[ص]با وى این کرامت کرد که از همه بازپرید و با پناه عصمت خویش گرفت«من رفع خطوة الینا وجد نعمة لدینا و من وقع علیه غبار مرکبنا ظهرت علیه آثار نعمنا و فى الخبر من تقرب الى شبرا تقربت الیه ذراعا،و من تقرب الى ذراعا تقربت الیه باعا و من اتانى مشیا اتیته هرولة ،به عزت عزیز که اگر یک قدم در راه خدمت حق بردارى هزاران نواله نعمت از مائده لطفش بردارى «منک یسیر خدمة و منه کثیر نعمة،منک قلیل طاعة و منه جلیل رحمة،منک قدم واحد و منه کرم وافر»
خلیل قدمى چند برداشت در راه حق چنانچه گفت «انى ذاهب الى ربى» رب العزة آن قدم از او پسندید و جهانیان را بر اتباع آن خواند«فاتبعوا ملة ابراهیم خلیلا»ابراهیم روى بما نهاد و هرکه ما را مى خواهد تا بر پى او روان باشد،فرمان آمد که یا محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یا مهتر عالم یا سید ولد آدم ابراهیم را فرزند توئى و قرة العین مملکت توئى تو سزاوارترى که اتباع وى کنى که قدر امیران،امیران دانند،و اینکه امت تو بهترین امم ایشانند،این است که رب العالمین گفت «إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» آنکه تابع و متبوع همه فراهم گرفت و تاج ولایت و محبت بر فرق ایمان ایشان نهاد و گفت «اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا» خدا یار و دوست مؤمنانست و به ایشان نزدیک و لطیف و مهربانست و مهربانى او نه امروز بلکه از ازل تا جاویدان
[پایان] مفسرین از کلبى و ابن عباس و صحابه روایت کرده اند که چون جعفر بن ابى طالب و اصحابش از مکه بحبشه هجرت کردند و رسول صلّى اللّه علیه و آله به مدینه مهاجرت کردند و پس ازآنکه واقعه بدر و شکست قریش واقع گردید،مشرکین قریش و جمعى از بزرگان آنها کشته شده بودند بعضى از آنها در دارالندوه جمع گردیدند و در این باب اندیشه کردند رأى آنان بر این قرار گرفت که به معاونت نجاشى که پادشاه یمن بود از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش انتقام کشند این بود که مالى عظیم با تحف و هدایا بعمرو بن عاص و عمارة بن ابى معیط و عبد اللّه ابى ربیعة داده نزد نجاشى فرستادند و به او پیغام دادند که جعفر بن ابى طالب و اصحابش از ما گریخته و بجانب تو آمده و اینها جماعتى مى باشند که در دین مخالف تواند و بر مذهب و طریقه تو طعنه مى زنند و گفتند ما آمده ایم تا تو را از حال و حکایت آنها آگاه نمائیم که دشمن تو و بدخواه تواند و از نزدیک مردى آمده اند دروغ گو جادوگر به دروغ مى گوید من رسول خدایم و فرستاده او بخلق و در این دعوى کسى تابع وى نگردیده مگر از این سفهاء و نازیرکان و یا پس افتادگان چند کس که با وى برخواسته اند و او را یارى مى کنند و ما که قریشیم و سران و سروران عربیم آنها را پیچانیدیم و با شعبى از زمین خود راندیم و کسى در آنها نباید مگر گرسنگان و برهنگان و گوشه افتادگان و اکنون که کار بر ایشان دشوار و جاى بر ایشان ناخوش گردید ابن عم خویش را نزد تو فرستاد تا دین تو بر تو بزیان آرد و ملک بر تو تباه کند و رعیت را بر تو بشورانند و نظام کار تو را بر هم زنند، اکنون ما آمده ایم تا ایشان را بدست ما دهى تا شرّ آنها را از تو بازداریم ، و نشانه درستى این حال این است که ایشان وقتى که نزد تو آیند سجده نکنند و خدمت و تحیت ننمایند
نجاشى کسى فرستاد و جعفر و اصحابش را بخواند چون بدر سراى نجاشى رسیدند جعفر از بیرون آواز داد«یستأذن علیک حزب اللّه»نجاشى گفت«فلیدخلوا بامان اللّه و ذمته»پس درآمدند و سجده نکردند و تحیتى که عادت ایشان بود نکردند،نجاشى گفت چرا سجده نکردید چنانچه دیگران مى کنند گفتند«نسجد للّه الذى خلقک و ملک»سجده به آن کسى مى کنیم که تو را آفریده و صاحب ملک گردانیده و آن تحیت که تو مى گوئى وقتى مى کردیم که بت پرست بودیم،نجاشى از کتاب تورات و انجیل شناخته بود که آنچه ایشان مى گویند حق است هیچ نگفت پس از آن گفت آن کس که آواز داد و اذن داخل شدن طلبید که بود جعفر گفت من بودم نجاشى گفت اکنون تو سخن گو جعفر گفت تو سلطانى و از اهل کتاب خدائى در حضرت تو سخن زیاد نگویم که ترک ادب است مختصر گویم از این دو نفر عمرو بن عاص و عمار بن ابى معین بپرس که ما آزادگان یا بندگانیم اگر بندگانیم و از مولاى خود گریخته ایم ما را به صاحبان خویش بفرست،نجاشى گفت اى عمرو اینها چه کسانند بنده یا آزادند،عمرو گفت بل احرار کرامند و آزادگانند، جعفر گفت از اینها بپرس هرگز خون به ناحق ریخته ایم تا از ما قصاص خواهند عمرو گفت لا و لا قطرة جعفر گفت بپرس هرگز مال مردم به ناحق و بغضب برده ایم تا بازدهیم عمرو گفت«لا و لا قیراطا منه»نجاشى گفت پس شما از آنها چه خواهید عمرو گفت ما همه بر یک دین بودیم آن دین که آباء و اجداد ما بر آن دین بودند و بر آن رفتند اکنون ایشان آن دین بگذاشتند و دین دیگرى گرفتند و ما همه بر دین خویش مانده ایم نجاشى گفت اى جعفر آن چه دینى بود که داشتید و بگذاشتید و اکنون چیست که دارید جعفر گفت ما اول بر دین شیطان بودیم بت پرستى و کافرى به خداى عز و جل و فرمانبردارى از شیطان و اکنون خدا ما را به دین اسلام هدایت کرد از خدا رسول آمد و کتاب آورد چون کتاب عیسى و ما را هدایت کرد و کتاب او موافق کتاب عیسى و دین او است،نجاشى فرمود ناقوس زدند و هر قسیسى و راهبى که بود حاضر شد و نجاشى آنها را سوگند داد که به آن خدائى که انجیل را براى عیسى[ع]فرستاده هیچ یافتید در کتاب خویش که میان عیسى و قیامت پیغمبر مرسلى بیاید گفتند خواهد بود که عیسى را به آن بشارت داده و گفته«من آمن به فقد آمن بى و من کفر به فقد کفر بى»نجاشى گفت اى جعفر آن مرد از کار دین بشما چه فرماید جواب داد که کتاب خدا بر ما خواند و امربه معروف کند و نهى از منکر نماید،نیکوئى با همسایگان و خویشاوندان و نواختن یتیمان و ما را به عبادت یک خدا خواند آن خدائى که یگانه و یکتا است،بى شریک و بى نظیر و بى همتا است:نجاشى گفت از آن کتاب که بر شما مى خواند چیزى بخوان،جعفر سوره عنکبوت و سوره روم را خواند، نجاشى و اصحاب او بسیار گریستند و گفتند اى جعفر«زد من هذا الحدیث الطیب» جعفر بر آنها سوره کهف را خواند
عمرو بن عاص چون آن حال را دید خواست نجاشى را بخشم آورد گفت اینها بعیسى و مادرش ناسزا گویند نجاشى گفت اى جعفر در عیسى و مادرش چه گوئید جعفر سوره مریم را خواند،نجاشى مانند سر خلالى برآشفت و گفت و اللّه عیسى بر آنچه اینها گفته اند به این قدر افزونى نگفت آنگاه بجعفر و اصحاب او گفت در زمین من ایمن روید که کسى را نیست و نرسد که بشما ناسزا گوید و برنجاند که شما حزب ابراهیمید عمرو گفت اى نجاشى کیست حزب ابراهیم «هؤلاء الرهط و صاحبکم الذى جاءوا من عنده و من اتبعهم»گفت حزب ابراهیم این گروهند و آن کسى که از نزد او آمده اند،مشرکین این سخن را ندانستند و ادعا کردند که ابراهیم از ما بود و ما اولى تریم بابراهیم و بدین او پس رب العالمین در شأن ایشان و آن خصومت که در ابراهیم مى گرفتند و دعوى مى کردند این آیه را در مدینه فرستاد بر وفق قول نجاشى
«إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ الخ»این حکایت را بسیارى از مفسرین با مختصر اختلافى نقل کرده اند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
اخص و اقرب مردم بحضرت ابراهیم امت و پیروان او هستند و آن پیغمبر (ص) است خصوصا و مؤمنین از امت او که ائمه و شیعیان آنها هستند عموما چون در اصول و اکثر فروع قرآن محمد (ص) با صحف ابراهیم موافقت دارد و بنظر حقیر در تمام موافقت دارد زیراکه هرچه نسخ شده چنانچه در اصول تنقیح شده و حقیر هم در این کتاب اشاره کرده ام از اول موقت بوده در کافى و عیاشى از حضرت صادق (ع) روایت نموده که مؤمنون در این آیه ائمه و تابعان آنها هستند قمى و عیاشى از آن حضرت روایت نموده که به یکى از شیعیان فرمود شما بخدا از آل محمدید او عرض کرد از خود آنها فدایت شوم فرمود بلى و اللّه از خود آنها تا سه مرتبه پس آن شیعه و امام بدیده محبت به یکدیگر نگاه کردند و امام این آیه را تلاوت فرمود و در مجمع از امیرالمؤمنین (ع) نقل فرموده که اقرب مردم بانبیاء کسانى هستند که باحکام آنها عمل مى کنند و این آیه را تلاوت فرمود پس فرمود همانا دوست محمد (ص) کسى است که اطاعت کند خدا را اگرچه قرابتى با محمد (ص) نداشته باشد و دشمن محمد (ص) کسى است که معصیت کند خدا را اگرچه از اقارب نزدیک آن سرور باشد و بنظر حقیر کمتر شیعه اى است که قرابت با پیغمبر (ص) نداشته باشد زیراکه کمتر سیدى است که شیعه نباشد و اگر نباشد انصافا خیلى بى انصافى کرده و یک هزار و کسرى است که شیعیان با سادات مواصلت نموده اند لذا همه انشاء اللّه تعالى از ذریه پیغمبر و اولاد اطهار او هستند و بالاخره اگرچه در نفس آخر باشد به او ملحق خواهند شد و خداوند دوست مؤمنین است و آنها را یارى خواهد فرمود آنچه تاکنون عرض شد به تبع مفسرین بود ولى بنظر حقیر مستفاد از آیه برهانى است بر آنکه ابراهیم (ع) مسلمان بوده برطبق شکل اول و آن این است که سزاوارترین مردم به همدینى با ابراهیم تابعین ملت او هستند و تابع ملت او پیغمبر است و مؤمنین و این دو مقدمه در آیه شریفه ذکر شده و چون شکل اول بدیهى الانتاج است نتیجه آن ذکر نشده و آن آنست که سزاوارترین مردم به همدینى با ابراهیم (ع) پیغمبر است و مؤمنین و معلوم است که اولویت در این مقامات تعینیه است نه ترجیحه مثل آنکه مى گویند اولى بمیراث اولى باحکام است و مراد آنست که سزاوار بارث سزاوار باحکام است نه آنکه سایرین هم سزاوارند اینها سزاوارترند و بعد از ثبوت همدینى مسلمین با ابراهیم ثابت مى شود مسلمانى آن حضرت و نفى مى شود یهودیت و نصرانیت از او و این معنى بقدرى لطیف و دقیق و عمیق و انیق است که گویا همین اوصاف مانع شده که مفسرین متوجه به آن نشده اند و آیه را از مقام خود تنزل داده اند و خداوند نصیب من فرمود و بنابراین هذا مبتدا و النبى خبر اوست و مشارالیه تابع است که مدلول للذین اتبعوه است و تبعیت پیغمبر ملت ابراهیم را معروف است و خداوند دوست مؤمنین است که راه استدلال بر مطلوب را به آنها نشان مى دهد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.