ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ «9»
ثُمَّ سَوَّاهُ: پس تسویه و تقدیر فرمود او را به تصویر اعضاى او، یعنى قالب او را به راستتر و خوبتر وجهى مزین و آراسته گردانید. وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ: و دمید در آن مخلوق از روحى که اختصاص و ملکیت ذات یگانه سبحانى است.
نکته: اضافه روح به ذات احدیت، اضافه تشریفى است به جهت تکریم و تشریف آدم علیه السّلام، و اظهار اینکه او مخلوق شریف و عجیب است و او را شأن و مرتبهاى است که مناسبت دارد انتساب به حضرت ربوبیت، و لذا حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» «1» و یا به جهت اشعار به آنکه عجائب در ذات او بر وجهى است که هیچکس به کنه آن راه نمىبرد.
وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ: و قرار داد، یعنى آفرید براى شما گوش را که مىشنوید به آن به حکمت بالغه:
اولا: در سوراخ گوش آبى تلخ بیافرید تا در وقت خواب حشرات را منع سازد از داخل شدن به آن.
ثانیا: دو گوش آفرید تا صداى آواز در سماخ جمع شده کاملتر گردد، و بدین جهت از غضروف بیافرید نه از استخوان، و الا در موقع خفتن به رنج و زحمت افتادى.
ثالثا: سوراخ آن را ملتوى آفرید که راه دراز باشد تا اگر آواز قوى باشد بزودى به دماغ نرسد تا متألم شود.
وَ الْأَبْصارَ: و قرار داد چشمها را براى دیدن به قدرت کامله:
اولا: آن را از ده طبقه آفرید و هر طبقه را صفت مخصوص و مقدار مخصوص و مکان مخصوص که اختصاص هر یک بدان صفات مخصوصه، قدرت صانع حکیم را ثابت نماید.
ثانیا: محل بینائى از عدس کمتر، و در آن، صورت آسمان و زمین و مخلوقات کثیره عظیمه، مشاهده شود و صور آنها در آن پدید آید، و حال آنکه تغییرى نیابد.
ثالثا: سفیدى مناسب نور، و سیاهى مناسب ظلمت، و حق تعالى به عجیب قدرت نور بینائى در سیاهى نهاد، و ظلمت نابینائى در سفیدى، تا معلوم شود خلقت آدمى در تأثیر طبیعت نیست بلکه در تحت تأثیر قدرت سبحانى است.
رابعا: چشم مثال آئینه، و آئینه آنگاه صورتها بنماید که در غایت صفا و صیقلى باشد؛ پس حکمت الهى چنان اقتضا کرد که پیوسته پلک چشم متحرک باشد بىاختیار شخص تا به سبب آن حرکت روى حدقه جلا یابد.
وَ الْأَفْئِدَةَ: و قرار داد دلها براى آگاهى و تفهم.
تبصره: قلب بر دو معنى اطلاق شود: یکى عبارت از گوشت صنوبرى الشکل مودعه در طرف چپ سینه، گوشت مخصوصى است باطنش مجوف و در آن خون سیاهى است و در تمام اعضاء و جوارح دوران و به سبب آن حیات اعضاء و جوارح حاصل آید و آن را روح حیوانى گویند؛ این قلب در بهائم نیز موجود است. معنى دوم: قلب عبارت از لطیفه ربانیه روحانیه است که ذات سبحانى از عالم امر در آن مقرر و باعث ترقى و استکمال انسانى و آن را روح انسانى گویند، و اوست مدرک و عالم و عارف، و اوست مخاطب و مطالب و معاتب، و علاقه دارد با قلب جسمانى که عقول اکثر خلایق از ادراک این روح و علاقه آن متحیر است.
با اعطاى چنین نعمتهاى عظیمه موهبه الهیه، قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ: اندکى سپاسدارى و شکر مىکنید، یعنى چنانکه باید و شاید به شکرگزارى این نعمقیام ننمائید.
[ نظرات / امتیازها ]
ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُونَ «9»
پس از انعقاد نطفه تسویه فرمود او را و دمید در او از روح خود و قرار داد برای، شما شنیدن و بیناییها و قلوب و افئده، بسیار کم است آن چه شکر میکنید.
ثُمَّ سَوّاهُ صورت بندی و اسکلت بدن را تمام فرمود از جمیع اعضاء بدن از دست و پا و سر و گردن و چشم و گوش و دهان و رگ و پوست و قلب و جوارح و اجزاء داخله بدن تمام به محل خود که میفرماید: وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَنَ صُوَرَکُم (مؤمن آیه 64، تغابن آیه 3) که معنای تسویه است.
وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ چند قسم روح داریم: روح حیوانی که منشأ حس و حرکت است که پس از چهار ماه در رحم طفل حس و حرکت پیدا میکند و اینکه از بخار معده است که خون را بجریان میاندازد و به تمام اعضاء میرساند و روح نباتی که منشأ رشد میشود و- تدریجا بزرگ میشود و روح انسانی که از عالم ارواح است و مجرد است، و پیش از اجساد خلق شده که فرمود:
«خلقت الارواح قبل الاجساد بالفی عام»
و فرمود:
«الارواح جنود مجندة فما تألف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف»
و اینکه روح خالی از جمیع کمالات است لکن قابلیت جمیع کمالات را دارد که عبارت از اخلاق حمیده و صفات پسندیده است و در اینکه عالم باید آنها را به مقام فعلیت رسانید و روح ایمانی که خاص اهل ایمان است.
وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ شنیدن و آلت آن اذن است.
وَ الأَبصارَ که دیدنیها است و آلت آن اعین است.
وَ الأَفئِدَةَ که عبارت از قلوب است و آلت آن درک است و تعقل که میفرماید:
جلد 14 - صفحه 451
وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا یَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعیُنٌ لا یُبصِرُونَ، بِها وَ لَهُم آذانٌ لا یَسمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ (اعراف آیه 179) اینها روح ایمانی ندارند.
قَلِیلًا ما تَشکُرُونَ اینکه جمله ممکن است مراد اینکه باشد که قلیلی از بندگان شکر گذار هستند چنانچه میفرماید: وَ قَلِیلٌ مِن عِبادِیَ الشَّکُورُ (سبأ آیه 13) و ممکن است مراد اینکه باشد که شما بسیار کم شکر نعم الهی میکنید و قدر دان نعم الهی نیستید و اینکه معنی اقرب و انسب است.
[ نظرات / امتیازها ]