● معنای لغوی «دابة»
«دابة» هر حیوانى را گویند که بر روى زمین بجنبد، ولى بیشتر در اسب استعمال مىشود، «دب»- به فتح دال- و همچنین «دبیب» به معناى آهسته راه رفتن است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 102 و 103 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «طائر»
«طائر» هر حیوانى را گویند که با دو بال خود، در فضا شناورى کند، و جمع آن «طیر» است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 103 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «امت»
«امت» به معناى جماعتى است از مردم، که اشتراک در هدف واحد مانند: «دین» و یا «سنت واحده» و یا «وحدت در زمان و مکان» آنان را مجتمع ساخته باشد. این کلمه در اصل لغت به معناى قصد است، «أم» یعنى قصد کرد و «یؤم» یعنى قصد مىکند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 103 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «حشر»
«حشر» به معناى کوچ دادن جمعى است از جایى به جایى و یا بسیج دادن جمعى است به سوى جنگ و امثال آن.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 103 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت توصیف کلمه «طائر» به «یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ»
چنین به نظر مىرسد که توصیف طائر به «َطِیرُ بِجَناحَیْهِ» صرفا براى محاذات با جمله «دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ»(الإنعام/38) است و به منزله این است که بگوئیم: «هیچ حیوان زمینى و هوایى نیست مگر اینکه ...» و نیز از آنجایى که بیشتر اوقات «طیران» به طور مجاز در سرعت حرکت استعمال مىشود، و چون «دبیب» هم به معناى حرکت آهسته است، و با بودن چنین قرائنى ممکن بود کسى احتمال دهد که مراد از طائر به قرینه اینکه در مقابل«دابة» قرار گرفته، سرعت در حرکت باشد، توصیف مزبور تنها براى محاذات نیست بلکه براى فهماندن این جهت هم هست که مراد از طائر معناى مجازى آن (سرعت حرکت) نیست، بلکه معناى حقیقیش (پرنده) منظور است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 103 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حیوانات |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حیوانات نیز مانند انسان دارای آراء و عقایدی هستند
این آیه خطابش به مردم است، و مىفرماید حیوانات زمینى و هوایى همه امتهایى هستند مثل شما مردم، و معلوم است که این شباهت تنها از این نظر نیست که آنها هم مانند مردم داراى کثرت و عددند...لیکن از اینکه در ذیل آیه فرمود:« ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» استفاده مىشود که مراد از این شباهت تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفتگیرى و تهیه مسکن نیست، بلکه در این بین، جهت اشتراک دیگرى هست که حیوانات را در مساله بازگشت به سوى خدا شبیه به انسان کرده است.حال باید دید آن چیزى که در انسان ملاک حشر، و بازگشت به سوى خدا است چیست؟ ...آن ملاک در انسان جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى که راهى به سوى سعادت و راهى به سوى بدبختى، نشانش مىدهد، چیز دیگرى نیست...(و) حیوانات هم مانند انسان داراى آراء و عقاید فردى و اجتماعى هستند، و حرکات و سکناتى که در راه بقاء و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مىدهند، همه بر مبناى آن عقاید است، مانند انسان.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این آیه خطابش به مردم است، و مىفرماید حیوانات زمینى و هوایى همه امتهایى هستند مثل شما مردم، و معلوم است که این شباهت تنها از این نظر نیست که آنها هم مانند مردم داراى کثرت و عددند، چون، جماعتى را به صرف کثرت و زیادى عدد، امت نمىگویند، بلکه وقتى به افراد کثیرى امت اطلاق مىشود که یک جهت جامعى این کثیر را متشکل و به صورت واحدى درآورده باشد، و همه یک هدف را در نظر داشته باشند حال چه آن هدف، هدف اجبارى باشد و چه اختیارى.
هم چنان که از این نظر هم نیست که این حیوانات انواعى و هر نوعى براى خود امتى است که افرادش همه در نوع خاصى از زندگى و ارتزاق و نحوه مخصوصى از تناسل و تولید مثل و تهیه مسکن و سایر شؤون حیات مشترکند، زیرا اگر چه این مقدار اشتراک براى شباهت آنها به انسان کافى است، لیکن از اینکه در ذیل آیه فرمود:« ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» استفاده مىشود که مراد از این شباهت تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفتگیرى و تهیه مسکن نیست، بلکه در این بین، جهت اشتراک دیگرى هست که حیوانات را در مساله بازگشت به سوى خدا شبیه به انسان کرده است.حال باید دید آن چیزى که در انسان ملاک حشر، و بازگشت به سوى خدا است چیست؟ هر چه باشد همان ملاک در حیوانات هم خواهد بود، و معلوم است که آن ملاک در انسان جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى که راهى به سوى سعادت و راهى به سوى بدبختى، نشانش مىدهد، چیز دیگرى نیست، آرى، یک فرد از انسان ممکن است در طول زندگیش در دنیا به لذیذترین غذاها و موافقترین ازدواجها و زیباترین منزلها برسد و در عین حال به خاطر ظلم و جورى که کرده سعادتمند در زندگى هم نباشد، و بر عکس ممکن است جمیع انواع بلاها و شدائد به او روى آورده باشد و او در عین حال به خاطر داشتن کمالات انسانى و نور عبودیت، خوش و سعادتمند بوده باشد.
پس ملاک تنها همان داشتن شعور و یا به عبارت دیگر، فطرت انسانیت است که به کمک دعوت انبیا راه مشروعى از اعتقاد و عمل به رویش باز مىکند که اگر آن راه را سلوک نماید و مجتمع هم با او و راه و روش او موافقت کند در دنیا و آخرت سعادتمند مىشود، و اگر خودش به تنهایى و بدون همراهى و موافقت مجتمع آن راه را سلوک کند در آخرت سعادتمند مىشود، یا در دنیا و آخرت هر دو، و اگر آن راه را سلوک نکند بلکه از مقدارى از آن و یا از همه آن تخلف نماید، در دنیا و آخرت بدبخت مىشود.
این آن سنتى است که فطرت هر انسانى آن را قبول داشته، و در دو کلمه خلاصه مىشود، و آن دو کلمه عبارتند از: 1- به کار خیر و اطاعت خدا وادار کردن، 2- از عمل بد و معصیت بازداشتن و یا بگو:
1- به عدل و استقامت دعوت نمودن، 2- از ظلم و انحراف از حق نهى کردن. آرى هر انسانى به فطرت سلیم خود امورى را در باره خود و دیگران نیکو شمرده و آن را عدالت مىداند، و امورى دیگر را زشت دانسته آن را به خود و به دیگران ظلم مىشمارد، دین الهى هم این فطرت را در همین تشخیص اجمالیش تایید نموده و تفصیل عدالت و ظلم را برایش شرح مىدهد.
این خلاصه و چکیده مطالبى است که بحثهاى گذشته، آن را افاده نموده و بسیارى از آیات قرآنى تاییدش مىنماید، مانند آیه« وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»(الشمس/10) و آیه« کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(البقره/213).
تفکر عمیق در اطوار زندگى حیواناتى که ما در بسیارى از شؤون حیاتى خود، با آنها سر و کار داریم، و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از انواع این حیوانات در مسیر زندگى به خود مىگیرند، ما را به این نکته واقف مىسازد که حیوانات هم مانند انسان داراى آراء و عقاید فردى و اجتماعى هستند، و حرکات و سکناتى که در راه بقاء و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مىدهند، همه بر مبناى آن عقاید است، مانند انسان که در اطوار مختلف زندگى مادى، آنچه تلاش مىکند، همه بر مبناى یک سلسله آراء و عقائد مىباشد، و چنان که یک انسان وقتى احساس میل به غذا و یا نکاح و داشتن فرزند و یا چیز دیگر مىکند بىدرنگ حکم مىکند به اینکه باید به طلب آن غذا برخاسته یا اگر حاضر است بخورد، و اگر زیاد است ذخیره نماید، و همچنین باید ازدواج و تولید نسل کند. و نیز وقتى از ظلم و فقر و امثال آن احساس کراهت مىنماید حکم مىکند به اینکه تن به ظلم دادن و تحمل فقر حرام است، آن گاه پس از صدور چنین احکامى، تمامى حرکت و سکون خود را بر طبق این احکام انجام داده، و از راهى که احکام و آراى مزبور برایش تعیین نموده، تخطى نمىکند.
همین طور یک فرد حیوان هم- به طورى که مىبینیم- در راه رسیدن به هدفهاى زندگى و به منظور تامین حوائج خود از سیر کردن شکم و قانع ساختن شهوت و تحصیل مسکن، حرکات و سکناتى از خود نشان مىدهد، که براى انسان، شکى باقى نمىماند در اینکه این حیوان نسبت به حوائجش و اینکه چگونه مىتواند آن را برآورده سازد، داراى شعور و آراء و عقایدى است که همان آراء و عقاید او را مانند انسان به جلب منافع و دفع ضرر، وا مىدارد. بلکه بسیار شده است که در یک نوع و یا در یک فرد از یک نوع، در مواقع به چنگ آوردن شکار و یا فرار از دشمن به مکر و حیلههایى برخوردهایم که هرگز عقل بشر آن را درک نمىکرده و با اینکه قرنها از عمر این نژاد گذشته، هنوز به آنچه که آن حیوان درک کرده، منتقل نشده است.
آرى، زیستشناسان در بسیارى از انواع حیوانات، مانند: مورچه، زنبور عسل و موریانه به آثار عجیبى از تمدن و ظرافتکاریهایى در صنعت، و لطائفى در طرز اداره مملکت، بر خوردهاند که هرگز نظیر آن جز در بعضى از ملل متمدن دیده نشده است.
قرآن کریم هم در امثال آیه« وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(الجاثیه/4) مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مىکنند، ترغیب نموده، و در آیات دیگرى به عبرت گرفتن از خصوص بعضى از آنها، مانند:چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل دعوت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 103 تا 107 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حیوانات |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● همراهی فطرت انسانی و دین الهی در رساندن انسان به سعادت
فطرت انسانیت است که به کمک دعوت انبیاء راه مشروعى از اعتقاد و عمل به رویش باز مىکند که اگر آن راه را سلوک نماید و مجتمع هم با او و راه و روش او موافقت کند در دنیا و آخرت سعادتمند مىشود، و اگر خودش به تنهایى و بدون همراهى و موافقت مجتمع آن راه را سلوک کند در آخرت سعادتمند مىشود، یا در دنیا و آخرت هر دو، و اگر آن راه را سلوک نکند بلکه از مقدارى از آن و یا از همه آن تخلف نماید، در دنیا و آخرت بدبخت مىشود.
این آن سنتى است که فطرت هر انسانى آن را قبول داشته، و در دو کلمه خلاصه مىشود، و آن دو کلمه عبارتند از: 1- به کار خیر و اطاعت خدا وادار کردن، 2- از عمل بد و معصیت بازداشتن و یا بگو:1- به عدل و استقامت دعوت نمودن، 2- از ظلم و انحراف از حق نهى کردن. آرى هر انسانى به فطرت سلیم خود امورى را در باره خود و دیگران نیکو شمرده و آن را عدالت مىداند، و امورى دیگر را زشت دانسته آن را به خود و به دیگران ظلم مىشمارد، دین الهى هم این فطرت را در همین تشخیص اجمالیش تایید نموده و تفصیل عدالت و ظلم را برایش شرح مىدهد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 104 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : فطرت- سرشت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حیوانات خیر و شر را تشخیص داده و دارای حشری هستند
حیوانات هم مثل انسان احکامى دارد، خیر و شر و عدالت و ظلم را تشخیص مىدهد، چطور شد که ما اختلاف افراد انسان را در اینگونه اخلاقیات دلیل بر اختلاف عقاید و آراء وى و تشخیص خوب و بد و عدالت و ظلم در افعالش مىدانیم، و مىگوئیم که نه تنها این اختلاف در زندگى دنیایى وى تاثیر دارد، بلکه در سعادت و بدبختى اخرویش نیز مؤثر است، چون ملاک خوبى و بدى در قیامت و حساب اعمال و استحقاق کیفر و پاداش همین «عدالت» و «ظلم» است، آن وقت، همین سخن را درباره حیوانات نگوییم، و نگوییم که حیوانات هم مانند انسان حشرى دارند؟ مگر جز این است که خداى سبحان، ملاک خوبى حشر و سعادت اخروى انسان را، این دانسته که اعمالش با عدالت و تقوا منطبق باشد، و ملاک بدى آن را این دانسته، که اعمالش با ظلم و فجور تطبیق کند؟
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : انسان وقتى این آراء و عقاید را در حیوانات مشاهده کرده و مىبیند که حیوانات نیز با همه اختلافى که انواع آن در شؤون و هدفهاى زندگى دارند، با اینهمه، همه آنها اعمال خود را بر اساس عقاید و آرایى انجام مىدهند، به خود مىگوید: لا بد حیوانات هم احکام باعثه (اوامر) و زاجره (نواهى) دارند، و اگر چنین احکامى داشته باشند، لا بد مثل ما آدمیان خوب و بد را هم تشخیص مىدهند، و اگر تشخیص مىدهند ناچار، مانند ما عدالت و ظلم هم سرشان مىشود، و گرنه اگر داراى آن احکام نبودند، و خوب و بد و عدالت و ظلم سرشان نمىشد، چرا بایستى انواع مختلفشان در آراء و عقاید مختلف باشند؟ از این هم که بگذریم، چرا افراد یک نوع با هم فرق داشته باشند؟ مىبایستى همه، مثل هم باشند، و حال آنکه مىبینیم این اسب با آن اسب و این قوچ با آن قوچ و این خروس با آن خروس در تند خلقى و نرمى، تفاوت فاحش و روشنى دارند، و همچنین در جزئیات دیگرى از قبیل حب و بغض و مهربانى و قساوت و رامى و سرکشى و امثال آن، همین اختلافات را مشاهده مىکنیم.
و این اختلافات خود مؤید این معنا است که حیوانات هم مثل انسان احکامى دارد، خیر و شر و عدالت و ظلم را تشخیص مىدهد، چطور شد که ما اختلاف افراد انسان را در اینگونه اخلاقیات دلیل بر اختلاف عقاید و آراء وى و تشخیص خوب و بد و عدالت و ظلم در افعالش مىدانیم، و مىگوئیم که نه تنها این اختلاف در زندگى دنیایى وى تاثیر دارد، بلکه در سعادت و بدبختى اخرویش نیز مؤثر است، چون ملاک خوبى و بدى در قیامت و حساب اعمال و استحقاق کیفر و پاداش همین" عدالت" و" ظلم" است، آن وقت، همین سخن را در باره حیوانات نگوییم، و نگوییم که حیوانات هم مانند انسان حشرى دارند؟ مگر جز این است که خداى سبحان، ملاک خوبى حشر و سعادت اخروى انسان را، این دانسته که اعمالش با عدالت و تقوا منطبق باشد، و ملاک بدى آن را این دانسته، که اعمالش با ظلم و فجور تطبیق کند؟ و مگر نفرموده:« أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ»(ص/28) از این بالاتر مگر نبودن حشر را مستلزم این ندانسته است که تمامى آسمانها و زمین و آنچه که در آن دو است بازیچه و گزاف شود و مگر در آیه پیش از آن نفرموده:« وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(ص/27) پس چرا حیوانات مانند انسان حشرى نداشته باشند؟.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 106 و 107 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حیوانات |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حیوانات نیز به اندازه شعورشان دارای اختیار هستند
اینکه خداى تعالى فرمود:«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ» دلالت بر این دارد که تاسیس اجتماعاتى که در بین تمامى انواع حیوانات دیده مىشود، تنها به منظور رسیدن به نتائج طبیعى و غیر اختیارى، مانند تغذیه و نمو و تولید مثل که تنها محدود به چهار دیوارى زندگى دنیا است، نبوده، بلکه براى این تاسیس شده که هر نوعى از آن، مانند آدمیان به قدر شعور و ارادهاى که دارند به سوى هدفهاى نوعیهاى که دامنهاش تا بیرون این چهار دیوار، یعنى عوالم بعد از مرگ هم کشیده است، رهسپار شده و در نتیجه، آماده زندگى دیگرى شود، که در آن زندگى سعادت و شقاوت منوط به داشتن شعور و اراده است...دقت در آنچه گذشت آدمى را مطمئن و جازم مىکند به اینکه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازهاى از موهبت اختیار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتى که در انسانهاى متوسط هست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در اینجا ممکن است کسانى اعتراض کرده، بگویند: گویا دانشمندان حیوانشناس هم همه متفق باشند بر اینکه غیر انسان، از انواع حیوانات، هیچ نوعى نیست که از موهبت اختیار برخوردار باشد، به شهادت اینکه مىبینیم کارهاى حیوانات را مانند کارهاى نباتات طبیعى و غیر اختیارى مىدانند، و شاید حق هم با ایشان باشد، براى اینکه مىبینند وقتى حیوان به چیزى که نفعش در آن است برخورد نماید، مثلا وقتى گربه به موش و شیر به شکار دست بیابد از اقدام به عمل نمىتواند خوددارى نماید، و همچنین موش و شکار وقتى به دشمن خونخوار خود برمىخورند، نمىتوانند از فرار خوددارى کنند، با این حال چگونه مىتوان گفت حیوانات دیگر هم مانند انسان داراى سعادت و شقاوت اختیارى هستند؟جواب این اعتراض از تامل در معناى اختیار و دقت در حالات نفسانیهاى که انسان بوسیله آن افعال اختیاریه خود را انجام مىدهد به دست مىآید، زیرا اگر عنایت الهى، شعور و ارادهاى را- که در حقیقت ملاک اختیار انسان در افعالش مىباشد- در آدمى به ودیعه سپرده، براى این است که وى حیوانیست که به وسیله شعور مىتواند در مواد خارجى عالم دخل و تصرف نموده و از آن مواد براى بقاى خود استفاده نماید، مفید آن را از مضرش تشخیص دهد. وقتى در مادهاى از مواد سودى سراغ کرد، اراده خود را به کار زده، از آن بهرهبردارى کند، بنا بر این، اگر انسان به شعور و اراده بیشترى احتیاج دارد این دلیل نیست بر اینکه حیوان در آن مقدار شعورى که دارد، در بکار زدنش اختیارى ندارد، بلکه خیلى از کارهاى انسان هست که عینا مانند موش گرفتن گربه، به تفکر احتیاج ندارد، او نیز مانند گربه و شیر بیدرنگ اقدام مىکند.
آرى، انسان هم چیزهایى را که نفعش روشن است و حکم به نافع بودنش مقدمهاى جز سراغ داشتن نمىخواهد، همین که آن را در جایى سراغ کرد اراده اقدام به عمل مىکند، مانند تنفس و غالب عملیات دیگرى که از روى ملکه انجام مىدهد.
البته چیزهایى که یا از نظر نقص وسائل، و یا وجود موانع خارجى، و یا اعتقادى، نفعشان براى انسان روشن نیست و صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست، چون جزم به نافع بودن آن را ندارد و انگیزش اراده به سوى آن، محتاج به تفکر است، ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار زده ببینند که آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه؟ و خلاصه نافع است یا مضر؟ اگر دید که نافع است البته ارادهاش به آن تعلق گرفته، آن کار را مىکند، عینا مثل اینکه از اول، علم به نافع بودنش داشت.
مثلا انسان گرسنهاى که به غذایى قابل، براى سد جوع دست یافته، اگر در امر آن شک کند و نفهمد که آیا غذاى پاکیزه و صالحى است یا پلید و مسموم و مشتمل بر مواد مضره؟
و همچنین نفهمد که آیا این غذا، ملک خود او است و یا ملک غیر است و تصرف در آن جایز نیست؟ و اگر هم ملک او است آیا مانعى از تصرف در آن، از قبیل: روزه بودن و یا احتیاج مبرم بعدى هست یا نه؟ و ناگزیر شود که در چنین مواردى آن قدر فکر خود را به کار بزند تا به یک طرف این احتمالات یقین پیدا کند این چطور دلیل بر آن است که حیواناتى که طهارت و نجاست و ملک غیر و ملک خود، سرشان نمىشود، کارهایشان اختیارى نباشد؟ خلاصه اینکه همه تلاش و اعمال فکرى، که بشر در اینگونه موارد دارد، براى این است که مورد را، یا مانند موش براى گربه نافع بداند و یا مانند گربه براى موش مضر بودنش را مسلم سازد، وقتى نافع و ضرر مورد را به این روشنى تشخیص داد، هر وقت به آن دست یافت، بىدرنگ تحصیلش نموده و هر وقت دچار این شد، بدون تامل از آن مىگریزد، عینا مثل اینکه از اول نفع و ضررش روشن بوده است. پس خلاصه معناى اختیار این شد که: انسان وقتى بعضى از امور را تشخیص نمىدهد و نمىتواند بفهمد که آیا تصرف در آن نافع است یا مضر؟ فکر را به کار مىاندازد تا نفع و ضرر آن را در بین سایر محتملات، معلوم نماید، و اما اگر مانند موش در نظر گربه و گربه در نظر موش نفع و ضررش روشن باشد از همان اول بدون درنگ و بدون هیچ احتیاجى به تفکر، اراده خود را در تصرف آن به کار مىزند.
پس انسان اختیار مىکند چیزى را که نفعش را، یا همان حال و یا بعد از تفکر ببیند، و در حقیقت اندیشیدن و تفکر جز براى رفع موانع حکم نیست.حال که این نکته روشن شد مىگوییم: اگر شما حالات افراد انسان را، که مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگیرید، خواهید دید که افراد آن در مبادى اختیار، یعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبیل شجاعت و ترس، عفت و بىبندوبارى، نشاط و کسالت، وقار و سبکى، و همچنین قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فکر و خطاى آن با هم اختلاف زیادى دارند، و بسیار مىشود که آدم شهوتران، خود را در مقابل شهوتى که اشتهاى آن را دارد، ناچار و مضطر و مسلوب الاختیار مىبیند، در حالى که آدم عفیف و پاکدامن، هیچ اعتنایى به امر آن شهوت ندارد، و همچنین آدم ترسو، چه بسا ممکن است از ترس جانش کوچکترین آزارى که احتمال مىدهد در این جنگ و یا در این امر مهم به وى برسد از او آرام و قرار را سلب نماید، در حالى که مرد شجاع و دلیر و زورنشنو، مرگ خونین، و هر صدمه بدنى دیگر را، امر آسانى شمرده و در راه رسیدن به مقاصدش حتى براى بزرگترین مصائب، اهمیتى قائل نمىشود، و چه بسا اشخاص سفیه و سبک مغز، با تصور واهى مختصرى، چیزى را ترجیح داده و اختیار نمایند و حال آنکه عاقل وزین، ترجیحى در آن فعل ندیده و چیزهایى که در نظر آن بى مغز، مرجح بوده در نظر این جز مشتى لهو و لعب نباشد، و نیز کارهایى که بچههاى غیر ممیز مىکنند با اینکه به اعتراف خصم، اختیارى است، و با مقدارى تامل و اعمال رویه انجام مىشود با اینهمه در نظر اشخاص بالغ و رشید قابل اعتنا نیست.
حتى خود اشخاص بالغ هم در بسیارى از کارهایى که انجام مىدهند وقتى صحبت از آن کارها به میان مىآید خود را در ارتکاب آن مضطر و مجبور مىدانند، و به صرف اینکه به خاطر بعضى از ملاحظات اجتماعى، ارتکاب کردهاند و با اینکه عذرشان موجه نیست، مىگویند: مجبور به ارتکاب بودیم. شخص سیگارى مىگوید: چه کنم؟ معتادم. پرخواب مىگوید: چاره چیست؟ کسلم. دزد و خائن مىگوید: بى پولى و فرط احتیاج مجبورم کرد و ...
همین اختلاف فاحشى که در مبادى اختیار و اسباب آن هست و همین عرض عریضى که افعال اختیارى دارد، باعث شده که دین و سایر سنن اجتماعى، آن فعلى را اختیارى بدانند که افراد متوسط اجتماع آن را اختیارى تشخیص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به این جور تشخیص بدانند، و کسى را که عملش از روى مبادى و اسباب اختیار، یعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.
البته این که گفتیم حد متوسط از افعال آدمى اختیارى است، مقصود این نبود که کمتر از آن به حسب واقع اختیارى نیست، زیرا به حسب واقع و نفس الأمر و بر حسب نظر تکوینى، کمتر از آنهم اختیارى است. لیکن بر حسب نظریه دین و یا سنن اجتماعى و به ملاحظه مصلحت دین و اجتماع است که تنها حد متوسط، اختیارى شناخته شده است.دقت در آنچه گذشت آدمى را مطمئن و جازم مىکند به اینکه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازهاى از موهبت اختیار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتى که در انسانهاى متوسط هست. شاهد روشن این مدعا این است که ما به چشم خود بسیارى از حیوانات و مخصوصا حیوانات اهلى را مىبینیم که در بعضى از موارد که عمل مقرون با موانع است. حیوان از خود حرکاتى نشان مىدهد که آدمى مىفهمد این حیوان در انجام عمل مردد است، و در بعضى از موارد مىبینیم که به ملاحظه نهى صاحبش و از ترس شکنجهاش یا به خاطر تربیتى که یافته از انجام عملى خوددارى مىکند.
اینها همه دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم حقیقتى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به سزاوار و غیر سزاوار، هست. او نیز مىتواند یک جا حکم کند به لزوم فعل و جایى دیگر حکم کند به وجوب ترک، ملاک اختیار هم همین است، و لو اینکه این صلاحیت بسیار ضعیفتر از آن مقدارى باشد که ما آدمیان در خود سراغ داریم.
و وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازهاى خالى از معناى اختیار نیستند و آنها هم از این موهبت سهمى دارند، هر چه هم ضعیف باشد، چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خداى سبحان حد متوسط از همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوصى قرار دهد که مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعى نداشته باشیم؟ و یا از راه دیگرى با آنها معامله مختار بکند و ما به آن معرفت نداشته باشیم، و خلاصه راهى باشد که از آن راه پاداش دادن به حیوان مطیع و مؤاخذه و انتقام از حیوان سرکش، صحیح باشد. و جز خداى سبحان کسى را بر آن راه آگهى نباشد؟.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 111 تا 114 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حیوانات |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اختلاف فاحشى که در مبادى «اختیار» و اسباب آن در انسان وجود دارد
شما حالات افراد انسان را، که مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگیرید، خواهید دید که افراد آن در مبادى اختیار، یعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبیل شجاعت و ترس، عفت و بىبندوبارى، نشاط و کسالت، وقار و سبکى، و همچنین قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فکر و خطاى آن با هم اختلاف زیادى دارند...همین اختلاف فاحشى که در مبادى اختیار و اسباب آن هست و همین عرض عریضىکه افعال اختیارى دارد، باعث شده که دین و سایر سنن اجتماعى، آن فعلى را اختیارى بدانند که افراد متوسط اجتماع آن را اختیارى تشخیص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به این جور تشخیص بدانند، و کسى را که عملش از روى مبادى و اسباب اختیار، یعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر شما حالات افراد انسان را، که مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگیرید، خواهید دید که افراد آن در مبادى اختیار، یعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبیل شجاعت و ترس، عفت و بىبندوبارى، نشاط و کسالت، وقار و سبکى، و همچنین قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فکر و خطاى آن با هم اختلاف زیادى دارند، و بسیار مىشود که آدم شهوتران، خود را در مقابل شهوتى که اشتهاى آن را دارد، ناچار و مضطر و مسلوب الاختیار مىبیند، در حالى که آدم عفیف و پاکدامن، هیچ اعتنایى به امر آن شهوت ندارد، و همچنین آدم ترسو، چه بسا ممکن است از ترس جانش کوچکترین آزارى که احتمال مىدهد در این جنگ و یا در این امر مهم به وى برسد از او آرام و قرار را سلب نماید، در حالى که مرد شجاع و دلیر و زورنشنو، مرگ خونین، و هر صدمه بدنى دیگر را، امر آسانى شمرده و در راه رسیدن به مقاصدش حتى براى بزرگترین مصائب، اهمیتى قائل نمىشود، و چه بسا اشخاص سفیه و سبک مغز، با تصور واهى مختصرى، چیزى را ترجیح داده و اختیار نمایند و حال آنکه عاقل وزین، ترجیحى در آن فعل ندیده و چیزهایى که در نظر آن بى مغز، مرجح بوده در نظر این جز مشتى لهو و لعب نباشد، و نیز کارهایى که بچههاى غیر ممیز مىکنند با اینکه به اعتراف خصم، اختیارى است، و با مقدارى تامل و اعمال رویه انجام مىشود با اینهمه در نظر اشخاص بالغ و رشید قابل اعتنا نیست.
حتى خود اشخاص بالغ هم در بسیارى از کارهایى که انجام مىدهند وقتى صحبت از آن کارها به میان مىآید خود را در ارتکاب آن مضطر و مجبور مىدانند، و به صرف اینکه به خاطر بعضى از ملاحظات اجتماعى، ارتکاب کردهاند و با اینکه عذرشان موجه نیست، مىگویند: مجبور به ارتکاب بودیم. شخص سیگارى مىگوید: چه کنم؟ معتادم. پرخواب مىگوید: چاره چیست؟ کسلم. دزد و خائن مىگوید: بى پولى و فرط احتیاج مجبورم کرد و ...
همین اختلاف فاحشى که در مبادى اختیار و اسباب آن هست و همین عرض عریضى که افعال اختیارى دارد، باعث شده که دین و سایر سنن اجتماعى، آن فعلى را اختیارى بدانند که افراد متوسط اجتماع آن را اختیارى تشخیص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به این جور تشخیص بدانند، و کسى را که عملش از روى مبادى و اسباب اختیار، یعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.
البته این که گفتیم حد متوسط از افعال آدمى اختیارى است، مقصود این نبود که کمتر از آن به حسب واقع اختیارى نیست، زیرا به حسب واقع و نفس الأمر و بر حسب نظر تکوینى، کمتر از آنهم اختیارى است. لیکن بر حسب نظریه دین و یا سنن اجتماعى و به ملاحظه مصلحت دین و اجتماع است که تنها حد متوسط، اختیارى شناخته شده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 113 و 114 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تام و کامل بودن کتاب
جمله «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» جملهاى است معترضه، و ظاهرش این است که: مراد از آن چیز، که در آن تفریط و کوتاهى نشده، همان کتاب است، و مراد از «شىء» کوتاهیهاى گوناگونى است که نفى شده، و خلاصه معنا اینکه: چیزى نیست که رعایت حال آن واجب و قیام به حق آن و بیان آن لازم باشد، مگر اینکه ما آن را در این کتاب رعایت نموده و در امر آن کوتاهى نکردهایم، پس کتاب ما تام و کامل است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 114 و 115 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراد از کتاب در آیه «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ»
در معناى «کتاب» دو احتمال هست: یکى اینکه مراد از آن لوح محفوظى باشد که خداى سبحان در مواردى از کلام خود آن را کتابى نامیده ...دوم اینکه مراد از آن، همین قرآن باشد، به شهادت اینکه در چند جا از کلام مجیدش قرآن را کتاب نامیده است. و نیز ممکن است آیه را طورى معنا کنیم که هر دو قسم کتاب را شامل شود، چنان که گفته شود: معناى آیه این است که خداى سبحان در آنچه که مىنویسد (چه در کتاب تکوین و چه در قرآن که کلام او است) تفریط و کوتاهى نمىکند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در معناى" کتاب" دو احتمال هست: یکى اینکه مراد از آن لوح محفوظى باشد که خداى سبحان در مواردى از کلام خود آن را کتابى نامیده که تمامى اشیایى که بوده و هست و خواهد بود، در آن نوشته شده است. بنا بر این احتمال، معناى آیه چنین مىشود: این نظامها که در حیوانات جارى است و نظیر نظام انسانى است، نظامى است که عنایت خداى سبحان واجب دانسته که انواع حیوانات را بر طبق آن ایجاد نماید، تا برگشت خلقتش به عبث نبوده و وجود حیوانات عاطل و بى فایده نباشد، و تا آنجا که مىتوانند و لیاقت قبول کمال را دارند از موهبت کمال بى بهره نمانند.
و بنا بر این احتمال، آیه شریفه آن معنایى را به طور خصوص مىرساند که آیه شریفه« وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»(الأسراأ/20) و آیه شریفه« ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(هود/56) آن را به طور عموم مىرساند.
دوم اینکه مراد از آن، همین قرآن باشد، به شهادت اینکه در چند جا از کلام مجیدش قرآن را کتاب نامیده است. و در این صورت معناى آیه چنین مىشود: قرآن مجید از آنجایى که کتاب هدایت است و بنایش بر اساس بیان حقایق و معارفى نهاده شده که چارهاى در ارشاد به حق صریح جز بیان آن نیست، از این جهت، در این کتاب، در بیان جمیع آنچه که در سعادت دنیا و آخرت آدمى دخیل است دریغ و کوتاهى نشده است. هم چنان که آیه« وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»(النحل/89) هم همین مضمون را افاده مىکند.و از جمله مطالبى که آگهى بر آن براى مردمى که مىخواهند از امر معاد مطلع شوند، لازم و ضرورى است، این است که چگونگى ارتباط حشر و بعث دسته جمعى را با تشکلشان در صورت امت در دنیا بدانند، چنان که این حال را در خودشان و در سایر حیوانات نیز مىبینند، و دقت در این امر علاوه بر کمک در فهم معاد آدمى را در توحید خداى تعالى و قدرت و عنایت لطیف حضرتش نسبت به امر مخلوقات و نظام عامى که در عالم جارى است نیز بینا و هوشیار مىسازد، مهمترین فایدهاش این است که آدمى را به این جهت آشنا مىکند که موجوداتى که در سلسله نظام عمومى قرار گرفتهاند، به طور کلى از نقص رو به کمال مىروند، بعضى از قسمتهاى این سلسله و زنجیر را که خود مشتمل بر حلقههایى است، انسان و حیوان تشکیل مىدهد، البته پائینتر از انسان و حیوان مراتب مختلف دیگرى است که هر کدام پس از دیگرى قرار گرفتهاند، و از پستترین مراتب نباتى شروع شده به آخرین مرحله حیوانیت که بعد از آن، مرتبه انسانیت است و از آنجا به خود انسانیت ختم مىشود.
خداى تعالى هم در خصوص دقت و سیرى که گفتیم سفارش کرده و مردم را با تاکید هر چه بیشتر به مطالعه و دقت در امر حیوانات و آیاتى که در آنها به ودیعه سپرده شده است، دعوت فرموده، و مطالعه در آن را وسیله رسیدن بهترین نتائج علمى دانسته، و آن ایمان و یقین به پروردگار است که خود مایه سعادت انسانى است. از آن جمله فرموده:« وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(الجاثیه/4) و آیات مشابه این آیه که مردم را به مطالعه و تفکر در امر حیوانات توصیه مىکند، در قرآن کریم بسیار است.و نیز ممکن است آیه را طورى معنا کنیم که هر دو قسم کتاب را شامل شود، چنان که گفته شود: معناى آیه این است که خداى سبحان در آنچه که مىنویسد (چه در کتاب تکوین و چه در قرآن که کلام او است) تفریط و کوتاهى نمىکند.
اما اینکه نسبت به نوشته شدههاى در کتاب تکوین کوتاهى نمىکند؟ براى اینکه در این کتاب آن مقدار کمال را که هر نوعى از انواع موجودات استحقاق رسیدن به آن را دارند، براى آن نوع مقدر فرموده است، از آن جمله براى حیوانات هم تا آنجا که ظرفیت و لیاقت دارند از نعمت سعادت در زندگى اجتماعى، چیزى مقدر کرده است.
و اما اینکه در کتابى که کلام او است و بر بشر وحى شده، تفریط نکرده؟ براى اینکه در آن کتاب هر چیزى را که معرفتش براى بشر نافع و موجب سعادت دنیا و آخرت آنان است، بدون هیچ مسامحه و کوتاهى بیان فرموده. و از جمله چیزهایى که دانستنش براى بشر مفید است این است که خداى تعالى در باره امتها و انواع حیوانات هم کوتاهى نکرده است و در آیه مورد بحث هم همین معنا را تذکر مىدهد، و حقیقت آنچه را که خداوند از سعادت وجود به حیوانات بخشیده و آنها را امتهاى زندهاى قرار داده که با هستى خود به سوى خدا در حرکت و تکاملند، و سرانجام هم مانند انسان به سوى او محشور مىشوند، بیان مىکند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 115 تا 116 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دقت در مورد حیوانات و آیاتی که در آنان وجود دارد سبب معرفت انسان نسبت به خداوند میشود
از جمله مطالبى که آگهى بر آن براى مردمى که مىخواهند از امر معاد مطلع شوند، لازم و ضرورى است، این است که چگونگى ارتباط حشر و بعث دسته جمعى را با تشکلشان در صورت امت در دنیا بدانند، چنان که این حال را در خودشان و در سایر حیوانات نیز مىبینند، و دقت در این امر علاوه بر کمک در فهم معاد آدمى را در توحید خداى تعالى و قدرت و عنایت لطیف حضرتش نسبت به امر مخلوقات و نظام عامى که در عالم جارى است نیز بینا و هوشیار مىسازد، مهمترین فایدهاش این است که آدمى را به این جهت آشنا مىکند که موجوداتى که در سلسله نظام عمومى قرار گرفتهاند، به طور کلى از نقص رو به کمال مىروند..خداى تعالى هم... مردم را با تاکید هر چه بیشتر به مطالعه و دقت در امر حیوانات و آیاتى که در آنها به ودیعه سپرده شده است، دعوت فرموده، و مطالعه در آن را وسیله رسیدن بهترین نتائج علمى دانسته، و آن ایمان و یقین به پروردگار است که خود مایه سعادت انسانى است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و از جمله مطالبى که آگهى بر آن براى مردمى که مىخواهند از امر معاد مطلع شوند، لازم و ضرورى است، این است که چگونگى ارتباط حشر و بعث دسته جمعى را با تشکلشان در صورت امت در دنیا بدانند، چنان که این حال را در خودشان و در سایر حیوانات نیز مىبینند، و دقت در این امر علاوه بر کمک در فهم معاد آدمى را در توحید خداى تعالى و قدرت و عنایت لطیف حضرتش نسبت به امر مخلوقات و نظام عامى که در عالم جارى است نیز بینا و هوشیار مىسازد، مهمترین فایدهاش این است که آدمى را به این جهت آشنا مىکند که موجوداتى که در سلسله نظام عمومى قرار گرفتهاند، به طور کلى از نقص رو به کمال مىروند، بعضى از قسمتهاى این سلسله و زنجیر را که خود مشتمل بر حلقههایى است، انسان و حیوان تشکیل مىدهد، البته پائینتر از انسان و حیوان مراتب مختلف دیگرى است که هر کدام پس از دیگرى قرار گرفتهاند، و از پستترین مراتب نباتى شروع شده به آخرین مرحله حیوانیت که بعد از آن، مرتبه انسانیت است و از آنجا به خود انسانیت ختم مىشود.
خداى تعالى هم در خصوص دقت و سیرى که گفتیم سفارش کرده و مردم را با تاکید هر چه بیشتر به مطالعه و دقت در امر حیوانات و آیاتى که در آنها به ودیعه سپرده شده است، دعوت فرموده، و مطالعه در آن را وسیله رسیدن بهترین نتائج علمى دانسته، و آن ایمان و یقین به پروردگار است که خود مایه سعادت انسانى است. از آن جمله فرموده:« وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(الجاثیه/4) و آیات مشابه این آیه که مردم را به مطالعه و تفکر در امر حیوانات توصیه مىکند، در قرآن کریم بسیار است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 115 و 116 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : تفکر- اندیشه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خداوند حیوانات را به صورت امتهایی قرار داده است که دارای حشر و حساب و کتاب هستند
خداى تعالى در باره امتها و انواع حیوانات هم کوتاهى نکرده است و در آیه موردبحث هم همین معنا را تذکر مىدهد، و حقیقت آنچه را که خداوند از سعادت وجود به حیوانات بخشیده و آنها را امتهاى زندهاى قرار داده که با هستى خود به سوى خدا در حرکت و تکاملند، و سرانجام هم مانند انسان به سوى او محشور مىشوند، بیان مىکند. و جمله« ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» عمومیت حشر را به حدى که شامل حیوانات هم مىشود، بیان مىکند، و از آن برمىآید که زندگى حیوانات، نوعى از زندگى است که مستلزم حشر به سوى خداوند است، همانطورى که زندگى انسانى مستلزم آن است،و لذا ضمیر« هم» را که مخصوص ذوى العقول و صاحبان شعور است در باره حیوانات به کار برده و فرموده:«الى ربهم» و نفرموده: «الى ربها». و این خود اشاره است به اینکه ملاک اصلى رضاى خدا و سخطش و ثواب و عقابش در حیوانات نیز هست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 116 و 117 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : حیوانات |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رد و بطلان معنای غلطی که برخی از این آیه کرده و تناسخ را استنباط نمودهاند
در باره معناى این آیه، دیگران حرفهاى عجیبى زدهاند، از آن جمله، استدلالى است که بعضى از علما با این آیه براى مساله تناسخ کرده، و گفتهاند که روح آدمى پس از مرگ و مفارقت از بدن، متعلق به بدن حیوانى مىشود که طبع آن با فضائل و رذائل اخلاقى وى متناسب باشد، مثلا شخص مکار و حیلهگر وقتى مىمیرد روحش به کالبد روباهى منتقل مىشود... و به همین وسیله عذاب مىبیند. بطلان این حرف به خوبى روشن مىشود، و خواننده خود قضاوت مىکند که معناى آیه، با این معنایى که کردهاند، فرسنگها فاصله دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، ذیل آیه شریفه که مىفرماید:«ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» با این معنا مخالفت دارد، زیرا انتقال به بدنهاى دیگر، حشر به سوى خدا نیست، از اىن هم که بگذریم اصل این سخن بطلان و فسادش به حدى واضح است که هیچ حاجت به تعرض آن و بحث در صحت و فسادش نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در باره معناى این آیه، دیگران حرفهاى عجیبى زدهاند، از آن جمله، استدلالى است که بعضى از علما با این آیه براى مساله تناسخ کرده، و گفتهاند که روح آدمى پس از مرگ و مفارقت از بدن، متعلق به بدن حیوانى مىشود که طبع آن با فضائل و رذائل اخلاقى وى متناسب باشد، مثلا شخص مکار و حیلهگر وقتى مىمیرد روحش به کالبد روباهى منتقل مىشود و شخص فتنهانگیز و کینهتوز جانش در بدن گرگ حلول مىکند، و آن دیگرى که در زندگى کارش دنبال کردن لغزشها و معایب مردم بوده، پس از مرگ جانش به بدن خوک، و آنکه شهوتپرست و پرخور بوده، جانش به بدن گاو منتقل مىشود، و همچنین از این بدن به آن بدن انتقال یافته و به همین وسیله عذاب مىبیند. و اگر مرد با سعادت و داراى فضائل نفسانى باشد روحش به بدن نیکانى از افراد انسان که از سرمایه سعادت خویش متنعمند، متعلق مىشود و روى این حساب معناى این آیه چنین مىشود: هیچ حیوانى از حیوانات نیست مگر اینکه امتهایى از انسان، مانند خود شما بودهاند، و بعد از مرگ هر کدام همینطورى که مىبینید به صورت حیوانى درآمدهاند.این است آن معناى عجیبى که براى آیه شریفه کردهاند، و لیکن از گفتههاى قبلى ما بطلان این حرف به خوبى روشن مىشود، و خواننده خود قضاوت مىکند که معناى آیه، با این معنایى که کردهاند، فرسنگها فاصله دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، ذیل آیه شریفه که مىفرماید:« ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» با این معنا مخالفت دارد، زیرا انتقال به بدنهاى دیگر، حشر به سوى خدا نیست، از اى هم که بگذریم اصل این سخن بطلان و فسادش به حدى واضح است که هیچ حاجت به تعرض آن و بحث در صحت و فسادش نیست.
و از آن جمله این است که مراد از حشر حیوانات، مرگ آنها است، نه اینکه بعد از مرگ دو باره زنده مىشوند، و یا مراد از آن مجموع مرگ و بعث است.
این دو معنا نیز باطل است، اما اولى- به دلیل اینکه ظاهر« الى ربهم» آن را نفى مىکند، زیرا اگر این سخن صحیح باشد معناى« إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» این خواهد بود که:" به سوى پروردگار خود مىمیرند" و این معناى غلطى است.
و اما دومى- براى اینکه هیچ دلیلى بر التزام به آن نیست، و هیچ عنایت و جهتى ایجاب نمىکند که مرگ را ضمیمه بعث بگیریم. در آیه هم چیزى که مستوجب آن باشد نیست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 117 و 118 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : تناسخ |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● روایتی در معنای «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» و کامل بودن قرآن
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: خداى عز و جل پیغمبر ما را قبض روح نکرد مگر بعد از آنکه دین را برایش تکمیل نمود، و قرآن را که در آن بیان هر چیزى است، نازل فرمود، و در آن حلال و حرام و حدود و احکام و جمیع ما یحتاج بشر را بطور کامل شرح داد، و خودش در این کتاب فرمود: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (ما در این کتاب هیچ چیزى را فروگذار نکردیم).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: خداى عز و جل پیغمبر ما را قبض روح نکرد مگر بعد از آنکه دین را برایش تکمیل نمود، و قرآن را که در آن بیان هر چیزى است، نازل فرمود، و در آن حلال و حرام و حدود و احکام و جمیع ما یحتاج بشر را بطور کامل شرح داد، و خودش در این کتاب فرمود: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (ما در این کتاب هیچ چیزى را فروگذار نکردیم).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 150 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ویژگی های قرآن |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● روایتی در معنای «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» و کامل بودن قرآن
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: خداى عز و جل پیغمبر ما را قبض روح نکرد مگر بعد از آنکه دین را برایش تکمیل نمود، و قرآن را که در آن بیان هر چیزى است، نازل فرمود، و در آن حلال و حرام و حدود و احکام و جمیع ما یحتاج بشر را بطور کامل شرح داد، و خودش در این کتاب فرمود: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (ما در این کتاب هیچ چیزى را فروگذار نکردیم).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 150 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ویژگی های قرآن |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حشر داشتن حیوانات به معنای این نیست که همان اراده و شعور انسان را دارند
این را هم باید خاطر نشان ساخت که لازمه انتقام از حیوانات(و حشر داشتن حیوانات)، در روز قیامت، این نیست که حیوانات در شعور و اراده با انسان مساوى بوده و در عین بى زبانى همه آن مدارج کمال را که انسان در نفسانیات و روحیات سیر مىکند، آنها نیز سیر کنند، تا کسى اشکال کند و بگوید: این سخن مخالف با ضرورت است، و شاهد بطلان آن آثارى است که از انسان و حیوانات بروز مىکند، براى اینکه: صرف شریک بودن حیوانات با انسان در مساله «مؤاخذه» و «حساب» و «اجر» مستلزم شرکت و تساویشان در جمیع جهات نیست، به شهادت اینکه افراد همین انسان، در جمیع جهات با هم برابر نیستند و جمیع افراد انسان در روز قیامت از جهت دقت و سختگیرى در حساب، یک جور نبوده، عاقل و سفیه، رشید و مستضعف به یک جور حساب پس نمىدهند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : علاوه بر اینکه خداى تعالى از پارهاى از حیوانات لطائفى از فهم و دقائقى از هوشیارى حکایت کرده که هیچ دست کمى از فهم و هوش انسان متوسط الحال در فهم و تعقل ندارد، مانند داستانى که از مورچه و سلیمان حکایت کرده و فرموده است:« حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»(النمل/18) و نیز مانند مطلبى که از قول هدهد در داستان غایب شدنش حکایت کرده و فرموده است:« فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ، إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ، وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ ...»(النمل/22تا24).
خواننده هوشیار اگر در این آیات و مطالب آن دقت نموده و آن مقدار فهم و شعورى را که از این حیوانات استفاده مىکند وزن کرده و بسنجد، تردید برایش باقى نمىماند که تحقق این مقدار از فهم و شعور موقوف به داشتن معارف بسیارى دیگر و ادراکات گوناگونى است از معانى بسیطه و مرکبه.
و چه بسا عجائب و غرائبى که دانشمندان حیوانشناسى پس از مطالعات عمیقى در انواع مختلفى از حیوانات و تحت نظر گرفتن تربیت آنها به دست آوردهاند، گفتار ما را تایید نماید، براى اینکه چنین عجائب و غرائبى، جز از موجودى صاحب اراده و داراى فکر لطیف و شعور تیز و عمیق، سر نمىزند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج7، ص: 109 و 110 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قیامت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اجتماعات حیوانى استعداد پذیرفتن دین الهى در فطرتشان وجود دارد
اجتماعات حیوانى هم مانند اجتماعات بشرى، ماده و استعداد پذیرفتن دین الهى در فطرتشان وجود دارد، همان فطریاتى که در بشر سر چشمه دین الهى است و وى را براى حشر و بازگشت به سوى خدا، قابل و مستعد مىسازد، در حیوانات نیز هست. گو اینکه حیوانات بطورى که مشاهده مىکنیم، جزئیات و تفاصیل معارف انسانى را نداشته و مکلف به دقائق تکالیفى که انسان از ناحیه خداوند مکلف به آن است، نیستند، چنان که آیات قرآنى نیز این مشاهده را تایید مىنماید، زیرا جمیع اشیاء عالم را مسخر انسان مىداند و او را از سایر حیوانات افضل مىشمارد. این منتها چیزیست که در باره حیوانات مىتوان اظهار داشت.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج7، ص: 111 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : حیوانات |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان التفات در آیه
در این آیه شریفه التفات از غیبت به تکلم مع الغیر (ما) و از متکلم مع الغیر به غیبت به کار رفته، و دقت در آن این معنا را به خوبى مىرساند که اصل در این سیاق همان سیاق غیبت بوده و اگر در جمله «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» سیاق برگشته و متکلم مع الغیر شده براى این بوده است که این جمله، جمله معترضهاى است و خطاب در آن، مخصوص به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، پس وقتى که جمله معترضه تمام شد به سیاق اصلى که غیبت بود برگشته مىفرماید: «ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ».
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج7، ص: 117 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تکلیف و مسولیت جاندران -
آذر خوشقدم
شباهت انسان و حیوان جنبه ی فعلی دارد نه بالقوه ، زیرا آنها هم سهمی از درک و شعور دارند ، و سهمی از مسولیت ، و سهمی از رستاخیز و ازین جهت شباهتی به انسانها دارند . فقط اشتباه نشود تکلیف و مسولیت انواع جاندران در یک مرحله ی خاص مفهومش این نیست که آنها هم دارای رهبر و پیشوایی برای خود هستند و شریعت و مذهبی دارند ، بلکه رهبر آنها در اینگونه موارد تنها درک و شعور باطنی آنهاست ، یعنی مسایل را درک می کنند و به اندازه ی شعور خود در برابر آن مسول هستند .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قرآن کریم |
گوینده : آذر خوشقدم |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رستاخیز حیوانات -
احمد يوسفي
نکته ها
در اینجا به چند موضوع باید دقت کرد
1 - آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تکلیف و مسئولیت است ، طرفداران این عقیده مى گویند مدارکى در دست است که نشان مى دهد حیوانات نیز به اندازه خود داراى درک و فهمند، از جمله :
زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنها است کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد، و بر درک و شعور تحسین آمیز آنها آفرین نگفته باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه اینها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى بر این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناآگاه (غریزه بدون عقل ) انجام مى شود.
چه مانعى دارد که این اعمال همانطور که ظواهرشان نشان مى دهد ناشى از عقل و درک باشد؟ بسیار مى شود که حیوانات بدون تجربه قبلى در برابر حوادث پیش بینى نشده دست به ابتکار میزنند، مثلا گوسفندى که در عمرش گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى شود.
علاقه اى که بسیارى از حیوانات تدریجا به صاحب خود پیدا مى کنند شاهد دیگرى براى این موضوع است ، بسیارى از سگ هاى درنده و خطرناک نسبت به صاحبان خود و حتى فرزندان کوچک آنان مانند یک خدمتگزار مهربان رفتار میکنند.
داستانهاى زیادى از وفاى حیوانات و اینکه آنها چگونه خدمات انسانى را
جبران مى کنند در کتابها و در میان مردم شایع است که همه آنها را نمى توان افسانه دانست .
و مسلم است آنها را به آسانى نمى توان ناشى از غریزه دانست ، زیرا غریزه معمولا سرچشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است ، اما اعمالى که در شرائط خاصى که قابل پیش بینى نبوده بعنوان عکس العمل انجام میگردد به فهم و شعور شبیه تر است تا به غریزه .
هم امروز بسیارى از حیوانات را براى مقاصد قابل توجهى تربیت مى کنند، سگهاى پلیس براى گرفتن جنایتکاران ، کبوترها براى رساندن نامه ها، و بعضى از حیوانات براى خرید جنس از مغازه ها، و حیوانات شکارى براى شکار کردن ، آموزش مى بینند و وظائف سنگین خود را با دقت عجیبى انجام میدهند، (امروز حتى براى بعضى از حیوانات رسما مدرسه افتتاح کرده اند!)
از همه اینها گذشته ، در آیات متعددى از قرآن ، مطالبى دیده مى شود که دلیل قابل ملاحظه اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشگر سلیمان ، و داستان آمدن هدهد به منطقه سبا و یمن و آوردن خبرهاى هیجان انگیز براى سلیمان شاهد این مدعا است .
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده میشود، از جمله :
از ابوذر نقل شده که مى گوید: ما خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود، میدانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه ، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود ولى خدا میداند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد.
و در روایتى از طرق اهل تسنن از پیامبر نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود ان الله یحشر هذه الامم یوم القیامة و یقتص من بعضها لبعض حتى یقتص للجماء من القرناء: خداوند تمام این جنبندگان را روز قیامت برمى انگیزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى گیرد، حتى قصاص حیوانى که شاخ نداشته و دیگرى بى جهت باو شاخ زده است از او خواهد گرفت .
در آیه 5 سوره تکویر نیز مى خوانیم و اذا الوحوش حشرت هنگامیکه وحوش محشور مى شوند اگر معنى این آیه را حشر در قیامت بگیریم (نه حشر و جمع بهنگام پایان این دنیا) یکى دیگر از دلائل نقلى بحث فوق خواهد بود.
2 - اگر آنها رستاخیز دارند تکلیف هم دارند
سئوال مهمى که در اینجا پیش مى آید و تا آن حل نشود تفسیر آیه فوق روشن نخواهد شد این است که آیا مى توانیم قبول کنیم که حیوانات تکالیفى دارند با اینکه یکى از شرائط مسلم تکلیف عقل است و به همین جهت کودک و یا شخص دیوانه از دایره تکلیف بیرون است ؟ آیا حیوانات داراى چنان عقلى هستند که مورد تکلیف واقع شوند؟ و آیا میتوان باور کرد که یک حیوان بیش از یک کودک نابالغ و حتى بیش از دیوانگان درک داشته باشد؟ و اگر قبول کنیم که آنها چنان عقل و درکى ندارند چگونه ممکن است تکلیف متوجه آنها شود.
در پاسخ این سئوال باید گفت که تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله ادراک و عقلى متناسب خود میخواهد، تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى براى یک انسان وجود دارد بقدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک انجام آنها ممکن نیست و ما هرگز نمیتوانیم چنان تکالیفى را براى حیوانات بپذیریم ، زیرا شرط آن ، در آنها حاصل نیست ، اما مرحله ساده و پائین ترى از
تکلیف تصور مى شود که مختصر فهم و شعور براى آن کافى است ، ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و چنان تکالیفى را بطور کلى درباره حیوانات انکار کنیم .
حتى در باره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را میفهمند انکار همه تکالیف مشکل است مثلا اگر نوجوانان 14 ساله که به حد بلوغ نرسیده ولى کاملا مطالب را خوانده و فهمیده اند در نظر بگیریم ، اگر آنها عمدا مرتکب قتل نفس شوند در حالى که تمام زیانهاى این عمل را میدانند آیا میتوان گفت هیچ گناهى از آنها سرنزده است ؟! قوانین کیفرى دنیا نیز افراد غیر بالغ را در برابر پاره اى از گناهان مجازات میکند، اگر چه مجازاتهاى آنها مسلما خفیفتر است .
بنابراین بلوغ و عقل کامل شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است ، در مراحل پائین تر یعنى در مورد پارهاى از گناهانى که قبح و زشتى آن براى افراد پائینتر نیز کاملا قابل درک است بلوغ و عقل کامل را نمیتوان شرط دانست .
با توجه به تفاوت مراتب تکلیف ، و تفاوت مراتب عقل اشکال بالا در مورد حیوانات نیز حل مى شود.
3 - آیا این آیه دلیل بر تناسخ است
عجیب اینکه بعضى از طرفداران عقیده خرافى تناسخ به این آیه براى مسلک خود استدلال کرده اند و گفته اند آیه میگوید حیوانات امت هائى همانند شما هستند، در حالیکه میدانیم آنها ذاتا، همانند ما نیستند، بنابراین باید بگوئیم ممکن است روح انسانها پس از جدا شدن از بدن در کالبد حیوانات قرار بگیرند باین وسیله کیفر بعضى از اعمال سوء خود را ببینند!
ولى علاوه بر اینکه عقیده به تناسخ بر خلاف قانون تکامل ، و بر خلاف منطق عقل میباشد، و لازمه آن انکار معاد است (چنانکه مشروحا در جاى خود گفته ایم ) آیه بالا به هیچ وجه دلالتى بر این مسلک ندارد، زیرا همانطور که گفتیم مجتمعات
حیوانى از جهاتى ، همانند مجتمعات انسانى هستند، و این شباهت جنبه فعلى دارد، نه بالقوه ، زیرا آنها نیز سهمى از درک و شعور دارند، و سهمى از مسئولیت ، و سهمى از رستاخیز، و از این جهات شباهتى به انسانها دارند.
اشتباه نشود تکلیف و مسئولیت انواع جانداران در یک مرحله خاص مفهومش این نیست که آنها داراى رهبر و پیشوائى براى خود هستند و شریعت و مذهبى دارند آنچنان که از بعضى صوفیه نقل شده است ، بلکه رهبر آنها در اینگونه موارد تنها درک و شعور باطنى آنها است ، یعنى مسائل معینى را درک میکنند و باندازه شعور خود در برابر آن مسئول هستند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معاد |
گوینده : احمد یوسفی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شباهت زندگی اجتماعی جانوران به انسان و طبقه بندی امتهای انسانی بر آن اساس -
کورش فردين
برای دقت در زندگی اجتماعی موجودات نیز به موجودات قر آن مراجعه نموده و چهار مخلوق که نام آنها بعنوان نام سوره های قر آن نیز آمده مورد تعمق قرار می دهیم.
1- الانعام 2-النمل 3-النحل 4- الانسان
خصلت چهار پایان در توجه بیش از اندازه به منافع شخصی تا جایی است . که اگر گله ای از چارپایان برای ذبح به کشتارگاه برده شوند. و شروع به ذبح تک تک آنها کنیم. بقیه بدون کوچکترین دفاع از همنوع خود . به چرا( ذخیره) ویا نوشخار(مصرف) . و یا اعمال غریزی دیگر مشغولند. نتیجه آنکه صرف داشتن گرایش منفعت شخصی انسان را در مرتبه انعام قرار می دهد. ولی با این حال در چهار پایان اعمالی چون تقلب ، تبانی ، کم فروشی،زیر آب زنی و... به جهت منفعت بیشتر دیده نمی شود. و اینگونه اعمال فقط مختص انسان است . پس مرتبه بَلْ هُمْ أَضَلُّ نیزبا این چنین اعمالی مختص انسان می شود. از سوی دیگر در توجه به مورچه مشاهده می شود. ضمن وجود نظم و همکاری خوب. افراد نسبت به دفاع از کلونی تاپای جان ایستادگی می کنند. و نکته دیگر در خصوص مروچه ها اینکه دسترنج آنها مختص نوع مروچه بوده و به دیگر انواع جانوران ثمری نمی دهند. پس مروچه در مرحله بالاتری از شرافت نسبت به چارپا قرار دارد. اما نحل در عین وجود نظم و انضباط مثال زدنی افراد در بین کندو، دفاع از همنوعان داخل کندو برای هر زنبور همراه با جان سپاری می باشد. و این در حالی است که انواع دیگر زنبور این چنین نیستند. و نیز نکته دیگر در خصوص آنها عسل، دسترنج زنبوران عسل است. که جز در استفاده خود زنبورعسل مورد استفاده موجودات دیگر نیز قرار می گیرد.
حال سوال اینجا ست از جان شیرین عزیزتر چیست که شرف بالاتراز نحل به انسان تعلق گرفته. در پاسخ باید گفت گذشتن از عزیزتر از جانها است. در اینجا فلسفه حج و اهمیت موضوع آن مشخص می شود. که پیامبری درست در تشنگی فرزند تا سنین پیری باقی می ماند. و آن هنگام خداوند متعال به ایشان فرزند پسری عطا می کند . دستور می رسد. اورا به بیابان بی آب و علف برده و رها کن . ایشان علی رغم دل بستگی فراوان بدون کوچکترین مخالفتی آنچه دستور رسیده عمل می کند. وخود به تنهایی باز می گردد. و نکته آنکه فرزند در دو مقطع از عمرخود ، بسیار در دل والدین جای می گیرد. 1- زمانی که کودک خرد سالی است . 2- زمانی که به ثمر رسیده و قد و قامت رعنایش در نظر جلوه می کند. خصوصا که مؤدب و به فرمان نیز باشد. درست در همین زمان ، که اسماعیل جوان رشیدی گردیده فرمان می رسد به نزد آنها برو و اورا ذبح کن. ایشان باز علی رغم میل ونیز وجود تعلق خاطر شدید. می پذیرد. و شیطان را در چهار مرحله سنگ می زند. که شاید نشان از چهار مرحله انتقال از شرفی به شرف دیگر باشد. تا به شرف پنجم که اشرف مخلوقات است دست یابد. و درست در هنگام پیروزی در امتحان، نوید به امامت منصوب شدن ایشان ابلاغ می گردد. و اینجاست که خود را لو داده وجمله "وَمِن ذُرِّیَّتِی" را ادا می کند . و وحی می رسد که عهد الهی به ظالمان نمی رسد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : رابطه انسان و دنیا |
گوینده : کورش فردین |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.