● احتجاج با مشرکین در پرستش الههایشان
این آیه احتجاج بر مشرکین است به لحن استفهام انکارى، و اگر از اوصاف بتها و شرکایشان مساله نفع و ضرر نداشتن را ذکر کرد، وجهش- همانطورى که قبلا هم گفتهایم- این است که انسان به طور کلى به خاطر یکى از دو جهت براى خود معبود مىگیرد- حال چه آن معبود حق باشد و چه باطل- و آن دو جهت یکى امید به خیر است و دیگرى ترس از شر.
بنابراین، وقتى در معبود آدمى نه امید خیرى است و نه از شرى جلوگیرى مىکند، چرا انسان در مقابلش خاضع شده و آن را پرستیده و به درگاهش تقرب بجوید؟ {قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا}
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 204 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مشرک- مشرکین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «استهواء»
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 204 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● «نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا» کنایه از گمراهى و ترک هدایت است
«رد» بر اعقاب کنایه از گمراهى و ترک هدایت است. چون لازمه هدایت به حق، واقع شدن در صراط مستقیم و یا شروع در پیمودن آن است، و ارتداد و برگشتن به عقب، لازمهاش نپیمودن آن راه و برگشتن به پشت سر است، و معلوم است که چنین عملى گمراهى است و لذا فرمود:« وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ» برگشت به عقب را مقید کرد به بعد از هدایت الهى.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 204 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : گمراهی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رد استدلال اشتباهی که از آیه کرده و گفته اند: انبیاء قبل از نبوت کافر بودند
از جمله استدلالات عجیب و شگفتآورى که به امثال این آیه ...شده، این است که گفتهاند: انبیاء(علیهالسلام) قبل از آنکه مبعوث به نبوت شوند کافر بودند، به شهادت اینکه در آیه مورد بحث به پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین تلقین مىکند که از زبان خود و همه مسلمین به کفار بگوید: آیا بعد از اینکه خداوند هدایتمان کرد دست از دین خدا کشیده به کفر سابقمان برگردیم؟...و لیکن این استدلال بسیار پوچ و فاسد است، براى اینکه وقتى پیغمبرى بخواهد با کفار معاصرش احتجاج کند البته به زبان جامعه دینى خود حرف مىزند ...مقصود ما این است که بر یک جامعه دینى مرکب از امت و پیغمبر صادق است گفته شود این جامعه از شرک نجات یافته و مشمول هدایت پروردگار سبحان شده است، زیرا این خداى سبحان است که امت را به وسیله پیغمبرش و آن پیغمبر را بدون وسیله بلکه به هدایت خود، راهنمایى نموده،...علاوه بر این.. ساحت آنان(انبیاء) حتى از کوچکترین معاصى صغیره پاک است، چه رسد به اینکه به خداى تعالى شرک ورزیده باشند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : از جمله استدلالات عجیب و شگفتآورى که به امثال این آیه و آیه« قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ قَدِ افْتَرَیْنا عَلَى اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا»(الأعراف/88و89) شده، این است که گفتهاند: انبیاء(علیهالسلام) قبل از آنکه مبعوث به نبوت شوند کافر بودند، به شهادت اینکه در آیه مورد بحث به پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین تلقین مىکند که از زبان خود و همه مسلمین به کفار بگوید: آیا بعد از اینکه خداوند هدایتمان کرد دست از دین خدا کشیده به کفر سابقمان برگردیم؟. و همچنین از قول شعیب نقل کرده که به کفار معاصر خود گفت: آیا اگر بعد از آنکه خداوند از ملت و کیش باطل شما نجاتمان داد باز هم به آن کیش برگردیم به خداوند دروغ نبستهایم؟. از این دو آیه برمىآید که انبیا، قبل از بعثتشان کافر بودهاند و خداوند آنان را به دین خود هدایت نموده و از کیش و ملت باطل، نجاتشان داده است.
و لیکن این استدلال بسیار پوچ و فاسد است، براى اینکه وقتى پیغمبرى بخواهد با کفار معاصرش احتجاج کند البته به زبان جامعه دینى خود حرف مىزند (همان جامعه که افرادش قبلا مشرک بودند، و خداوند به وسیله همین پیغمبر آنان را به دین حق هدایت نمود) البته نمىخواهیم بگوییم صرف اینکه سابقا افراد جامعه کافر بودهاند، مصحح این است که کفر را از باب غلبه به همگى امت و پیغمبرش نسبت داده باشد، زیرا که چنین چیزى لایق کلام خداوند نیست، بلکه مقصود ما این است که بر یک جامعه دینى مرکب از امت و پیغمبر صادق است گفته شود این جامعه از شرک نجات یافته و مشمول هدایت پروردگار سبحان شده است، زیرا این خداى سبحان است که امت را به وسیله پیغمبرش و آن پیغمبر را بدون وسیله بلکه به هدایت خود، راهنمایى نموده، و اگر عنایت و دستگیرى او نبود، جز به گمراهى راه نمىبردندآرى، بغیر از خداى تعالى هیچ موجودى مالک نفع و ضرر خود نیست، حتى انبیاء(علیهالسلام). بنا بر این، اگر پیغمبرى از زبان خود و جامعهاش بگوید: «سزاوار نیست بعد از اینکه خداوند هدایتمان نمود، باز به عقب برگشته و بعد از دستگیرى او، شرک سابق را از سر گیریم» چه دلالتى دارد بر اینکه پیغمبر نامبرده هم قبلا کافر بوده؟ علاوه بر این، اگر خواننده محترم به خاطر داشته باشد، ما در بحثهاى متنوعى که سابقا در باره عصمت انبیاء(علیهالسلام) کردیم گفتیم که آیات قرآن شریف صریح در عصمت انبیا است، و اینکه ساحت آنان حتى از کوچکترین معاصى صغیره (تا چه رسد به گناه کبیره) پاک است، چه رسد به اینکه به خداى تعالى شرک ورزیده باشند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 204 و 205 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پرستش غیر خدا موجب سرگردانی است
اینکه فرمود:«کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ ...» مثال زده است به انسان متحیرى که در کار خود سرگردان است، و در باره سعادت خود عزم راسخى ندارد، و لذا بهترین راه سعادت و مستقیمترین راه رسیدن به هدف را که قبل از او هم کسانى آن راه را پیموده و به هدف رسیدهاند ترک مىگوید، آن گاه سرگشته و حیران مانده شیطانها محاصرهاش نموده و به سوى هلاکش مىخوانند، هر چه هم که یاران هدایت یافتهاش بر او بانگ مىزنند و به سوى هدایتش دعوت مىکنند قبول نمىکند و در عین اینکه بر سر دو راهى سقوط و نجات قرار گرفته، نمىفهمند تکلیفش چیست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 206 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : گمراهی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دعوت الهی، مطابق فطرت و هدایت حقیقی است
اگر امر دائر شود بین دعوت خداى سبحان که موافق فطرت است- و همین فطرت آن را هدایت حقه الهیه مىداند- و بین دعوت شیاطین که همان پیروى هواى نفس و بازیچه گرفتن دین است، البته هدایت حقیقى همان هدایت خداوندى است نه آن دیگرى. اما اینکه گفتیم: آنچه موافق دعوت فطرت است، همان هدایت الهى است؟ وجهش این است که هدایت صحیح، آن هدایتى است که با نوامیس خلقت و واقع سازگار باشد، و معلوم است که زمام خلقت و نوامیس آن، تنها به دست خداى تعالى است. بنابراین، انسان که از ادیان و معتقدات جز مطابقت با واقع و پیروى آن، منظورى ندارد نباید جز به هدایت پروردگار سر بسپارد.
و اما اینکه گفتیم فقط «هدایت الهى» هدایت حقیقى است، و تنها باید در برابر آن سر تسلیم فرود آورد، نه در برابر دعوت شیطان، این نیز دلیلش روشن است، براى اینکه یگانه مرجعى که جمیع امور دنیا و آخرت ما به دست او است و مبدأ ما از او و منتهى و بازگشتمان به سوى او است، همانا خداى متعال است. {قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى}
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 206 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : هدایت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت آمدن لام در جمله «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ»
در مجمع البیان است که عرب در بعضى از موارد مىگوید:«امرتک لتفعل- تو را امر کردم براى اینکه انجام دهى» و در پارهاى از موارد مىگوید:«امرتک ان تفعل- تو را امر کردم که انجام دهى» و در مواردى هم مىگوید:«امرتک بان تفعل- تو را امر کردم به اینکه انجام دهى» آن کسى که مىگوید:«امرتک بان تفعل» با آوردن حرف «ب» این معنا را مىرساند که امر من به فلان عمل بود، آن کسى هم که حرف «ب» را به کار نمىبرد همین منظور را دارد چیزى که هست حرف «ب» را براى اختصار حذف کرده، و اما کسى که مىگوید: «امرتک لتفعل» مىخواهد بفهماند، امرى که کرده بیهوده و شوخى نبوده، بلکه به منظور این بوده است که مامور آن را امتثال نموده و آن عمل را انجام دهد. به گفته صاحب مجمع البیان «لامى» که بر سر «لتفعل» درمىآید این معنا را مىرساند، و لیکن از کلام زجاج برمىآید که افاده این معنا از «ل» به تنهایى ساخته نیست، زیرا وى گفته است که در آیه مورد بحث لفظ «کى- براى اینکه» حذف شده و تقدیر آیه «و امرنا لکى نسلم» بوده است. {وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ}
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 206 و 207 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تسلیم شدن در برابر خداوند خود مصداق هدایت است
جمله «و أمرنا ...» عطف تفسیرى است براى جمله «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى» و مىفهماند که امر پروردگار به اینکه مردم مسلمان شوند، خود مصداقى است براى هدایت الهى، و معنایش این است که خداوند ما را امر کرده که تسلیمش شویم، و به خاطر اینکه زمینه براى وضع جمله «لِرَبِّ الْعالَمِینَ» در موضع ضمیر فراهم گردد فاعل فعل (امر) را ذکر نکرده و فعل را به صیغه مجهول «امرنا- مامور شدهایم» آورد، تا بدین وسیله دلالت کند بر علت امر، پس معناى آیه این است که: ما از ناحیه غیب مامور شدهایم که در برابر خداوند تسلیم شویم، به علت اینکه او پروردگار همه عالمیان است، نه براى همه آنها، پروردگار دیگرى است، و نه آن طور که بتپرستان پنداشتهاند، براى بعضى از آنها رب دیگرى است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 207 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : هدایت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اسلام یعنی انسان در همه امور تسلیم خداى متعال شود
از ظاهر این آیه مانند ظاهر آیه «إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»(آل عمران/19) چنان که در تفسیر آن گذشت، چنین برمىآید که مراد از اسلام تنها اقرار به توحید و نبوت نیست، بلکه مراد از آن این است که انسان در همه امور تسلیم خداى متعال شود. {أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ}
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 207 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تشبیه مشرکان به جن زده ها -
ابوذر مالکي
نین مىنماید که مشرکان مکه در درگیریهایى که با مسلمانان داشتند همواره آنها را به سوى بتپرستى مىخواندند و از آنها مىخواستند که دست از اسلام بردارند و به دین سابق خود برگردند. این آیه به مسلمانان یاد مىدهد که به آنها بگویند که آیا ما جز خدا چیزى را که نفع و ضررى ندارد بپرستیم و از دین و عقیدهاى که پیدا کردهایم عقب گرد کنیم؟ این یک نوع تلقین حجت است و هم به مسلمانان و هم به مشرکان گوشزد مىکند چیزى که هیچ گونه تأثیرى در زندگى انسان ندارد، چگونه مورد پرستش قرار گیرد؟ دیگر اینکه مسلمانان با عقل و درایت خود حقیقت را درک کردهاند و به اسلام گراییدهاند و اگر باز به کفر و شرک برگردند، این یک نوع عقب گرد قهقرایى و ارتجاع و گمراهى پس از راهیابى است.
در این آیه و آیه بعد مثال جالبى مىزند و حال مشرکان را که بت مىپرستند به حال دیوانهاى تشبیه مىکند که شیطان عقل او را برده و او سرگشته و حیران و آواره بیابانهاست و نزدیکانِاو او را به سوى خود مىخوانند و مىخواهند که او در راه درست قرار گیرد و به او مىگویید که به سوى ما بیا.
اعراب جاهلى گمان مىکردند کسى که دیوانه شده، شیاطین و یا غولهاى بیابان با او تماس گرفته و عقل او را ربودهاند و به او مجنون مىگفتند که به معنى جنزده است قران کریم که همواره با زبان و اصطلاح مردم سخن گفته در اینجا تنها اصطلاح آنها را به کار مىبرد و این به معناى تأیید جنزدگى نیست، بلکه قرآن از آن ساکت است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : آیت الله یعقوب جعفری |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مشرک- مشرکین |
گوینده : ابوذر مالکی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.