و آمدند سحره نزد فرعون گفتند محققا از براى ما اجر و مزدى قرار میدهى اگر بوده باشیم ما غالبین
از این آیه بضمیمه آیات دیگر استفاده میشود که آمدن سحره و اعمال سحر آنها از روى اکراه و اجبار بوده نه میل و اختیار لذا در صورت غلبه براى این زحمتها که میکشند در اعمال سحر سؤال میکردند که بما اجر و مزدى منظور میدارى وَ جٰاءَ اَلسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ این آمدن سحره غیر از آوردن آنها بوده اجبار براى اعمال سحر بلکه براى سؤال از اجر بوده بقرینه قالوا زیرا اگر آوردن آنها نزد فرعون بود تفریع بفاء میفرمود فقالوا بود إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً استفهام است یعنى أ إنّ لنا اجرا و سؤال است نه اخبار که خبر دهند که براى ما اجر هست إِنْ کُنّٰا نَحْنُ اَلْغٰالِبِینَ قضیه شرطیه که اگر غلبه با ما شد چیزى نزد تو داریم مزد دهى مثل اینکه در صورت مغلوبیت مأیوس بودند از اجر و در صورت غالبیت هم مطمئن نبودند لذا سؤال کردند
[ نظرات / امتیازها ]
چگونه سرانجام حق پیروز شد
در این آیات گفتگو از درگیرى موسى ع با ساحران و سرانجام کار او در این مبارزه به میان آمده است،در نخستین آیه مى گوید: ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستین چیزى که با او در میان گذاشتند این بود که آیا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهیم داشت ( وَ جٰاءَ اَلسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قٰالُوا إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً إِنْ کُنّٰا نَحْنُ اَلْغٰالِبِینَ ) کلمه اجر گرچه به معنى هر گونه پاداش است اما با توجه به اینکه به صورت نکره است،و نکره در این گونه موارد براى تعظیم و بزرگداشت یک موضوع مى آید،به معنى اجر و پاداش مهم و فوق العاده اى است به خصوص اینکه اصل اجر و پاداش جاى تردید و گفتگو نبود،آنچه آنها مى خواستند قبلا درباره آن از فرعون قول بگیرند مساله اجر و پاداش مهم و برجسته بود
[ نظرات / امتیازها ]
چون پیش فرعون آمدند ،قصّۀ موسى و عصا با ایشان بگفت ایشان گفتند:اگر این مرد ساحر است،ممکن نیست که ما را غلبه تواند کرد و ما او را غالب باشیم،و اگر جادو نیست و کار او سماوى است ما به او هیچ نتوانیم کرد ،و ذلک قوله: وَ جٰاءَ اَلسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ ،جادوان پیش فرعون آمدند
از جمله جمعهاى فاعل یکى«فعله»باشد کالحفظة و السّفرة،[180 پ]و البررة و الکتبة
مفسّران در عدد سحره خلاف کردند مقاتل گفت:هفتاد و دو مرد بودند، هفتاد اسرائیلى و دوقبطى کلبى گفت:هفتاد مرد بودند،بیرون از دو رئیس که ایشان را بودند،که ایشان دو مرد استاد جلد و زیرک بودند و کبیر بودند و در دهى مسکن داشتند که آن را«نینوى» گفتند چون مرد فرعون آمد و ایشان را خواند،ایشان بیامدند عطا گفت:ایشان برخاستند و به سر گور پدر خود شدند و آواز دادند و گفتند:یا ابانا،اى پدران ما !فرعون ملک قبط ،کس فرستاده است ما را مى خواند و مى گوید:مردى آمده است عصایى دارد که هیچ سنگى و آهنى و چوبى رها نمى کند الّا فرومى برد ما پیش او رویم یا نرویم ؟از آن گور آوازى آمد که بروى و جهد کنى تا او را خفته یابى آنگه عصاى او بدزدى ، اگر ساحر است عصا به دست شما افتد و او از کار بازبماند که ساحر خفته سحر نتواند کرد،و اگر او خفته عصا با شما قتال کند او ساحر نیست،پیش او مروى که او غالب آید شما را
ایشان متنکّر بیامدند و حیلت ساختند تا موسى را خفته یافتند و عصا در پیش او به زمین فروبرده ،غنیمت شناختند آمدند تا عصا برگیرند عصا اژدها شد و روى به ایشان نهاد ایشان بگریختند و فرعون را گفتند:این مرد جادو نیست،و این قصّه بگفتند و برفتند و اختیار مقابلۀ موسى نکردند
کعب الاحبار گفت:دوازده هزار مرد بودند سدّى گفت:سى و اند هزار مرد بودند عکرمه گفت:هفتاد هزار مرد بودند محمّد بن المنکدر گفت:هشتاد هزار مرد بودند،و گفتند قول جامع آن است که:هفتاد هزار مرد بودند که پیش فرعون آمدند از اقطار جهان فرعون هفت هزار را برگزید همه ساحر ماهر،آنگه از ایشان هفتصد را برگزید آنگه از ایشان هفتاد را برگزید مقاتل گفت:رئیس ایشان شمعون نام بود
ابن جریج گفت:یوحنه عطا گفت:دو برادر بودند،یکى ناقص نام بود و یکى مداین الصّغیر ،آنگه فرعون را گفتند: إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً ،ما را مزدى خواهد بود[ن] 6 «5» اگر ما غالب شویم ؟اهل حجاز و حفص خواندند:«انّ لنا»به یک«الف»على الخبر، و ابن عامر و اهل کوفه خواندند[به دو] همز مخفّف:«أ إنّ »یک همزۀ استفهام و دیگر همزۀ«انّ »،مگر حفص که از کوفیان او چنین نخواند،و روح هم خلاف کرد
و ابو عمرو و رویس به همزۀ اوّل و کسر دوم خواندند،الّا آن است که ابو عمرو از میان دو همز «الفى»در آورد:«آ انّ لنا»و رویس این فصل نکند
ابو على فارسى گفت:همزۀ استفهام این جا بهتر باشد ازآن که خبر، براى آن که ایشان قاطع نبودند بر آنکه ایشان را مزدى دهند یا ندهند،و در سورة الشّعرا اجماع کردند بر همزۀ استفهام و گفت:آنجا نیز که همزۀ استفهام نیاورد و در قرائت حجازیان هم تقدیر همزۀ استفهام باید کرد [181 ر]،و اگرچه در لفظ نیست چنان که شاعر گفت: و اصبحت فیهم آمنا لا کمعشر أتونی فقالوا من ربیعة أو مضر و در کلام محذوفى هست،و التّقدیر:فارسل فرعون فى المدائن حاشرین یحشرون السّحرة فحشروهم فجاء السّحرة فرعون،و لکن بیفگند لدلالة الکلام علیه گفتند :ما را مزدى و پاداشتى خواهى دادن اگر چنان باشد که ما موسى را غلبه کنیم ؟و این قول سدّى و ابو العبّاس است،یقال:جئته و جئت الیه و جئته به معنى قصدته باشد،و جئت الیه أى جعلته غایة لقصدی و براى آن«فا»در «قالوا»نیاورد که کلام در تقدیر نهاده است که:لمّا جاءوا علیه قالوا
و«اجر»مزد و ثواب باشد به خیر و«جزا»پاداشت بود به خیر و شرّ و اسم«انّ »چون متأخّر شود از خبر«لام»در[او] 5 «3» آرند،و اگر بازپس نه افتد ، «لام»در[او] نیارند تا جمع نکرده باشند بین علامتى التّأکید و هما انّ و اللام
إِنْ کُنّٰا نَحْنُ اَلْغٰالِبِینَ ،در«نحن»دو قول است یکى آن که:در محلّ رفع است به آن که:تأکید اسم«کان»است،و یکى آن که:او را محلى نیست از اعراب،براى آن که او فصل است بین المبتدإ و الخبر،و غلبه ابطال مقاومت باشد به قوّت براى این خداى را غالب خوانند
[ نظرات / امتیازها ]