کتاب الهى مصالح بشر را متضمن است، و اجراء دستوراتش تمامى مفاسد جامعه بشرى را اصلاح مىکند، و اصولا ما آن کتابى را کتاب الهى مىنامیم که اینطور باشد، و آن دینى را صحیح مىدانیم که مجموعهاى از قوانین مصلح باشد هم چنان که مجموعه قوانین مصلح را دین مىدانیم. پس دین، بشر را جز به اصلاح اعمال و سایر شؤون اجتماعى خود دعوت نمىکند، و اگر آن را اسلام و تسلیم در برابر خدا نام نهادهاند براى همین است که عمل بر طبق دین عمل بر وفق قوانینى است که نظام خلقت برایش مقرر کرده، و تسلیم در برابر دین تسلیم در برابر خط مشى است که خلقت پیش پایش نهاده، و این تسلیم، تسلیم در برابر خواسته خداى تعالى است، باز هم تکرار مىکنیم اینطور نیست که دین، آدمى را به متابعت قوانینى دعوت نموده آن گاه ادعا کند که خیر و سعادت بشر در عمل کردن به آن قوانین است تا آنکه کسى در صحت ادعایش شک و تردید کند.
توضیح : این آیه تمسک به کتاب را اصلاح خوانده، و مقابل اصلاح، افساد در زمین و یا افساد جامعه بشرى است، و زمین و یا جامعه بشرى در زمین فاسد نمىشود مگر با فساد طریقه فطرت، آن طریقهاى که خداوند مردم را بر طبق آن آفریده. و بطور کلى هر دینى از ادیان که داراى کتاب است در هر عصرى که نازل شده باشد متضمن طریقه فطرت است، چیزى که هست در هر عصرى از احکام فطرت آن مقدارى را متضمن است که اهل آن عصر استعداد پذیرفتن آن را دارند، دلیل این مدعا آیات قرآنى است که مىفرماید: «دین قیم و آن شریعتى که تمامى حوائج زندگى بشر را بر مىآورد همان فطرتى است که خداوند بشر را بر طبق آن خلق کرده و هیچ تبدیلى در خلقت خداوند نیست، این است آن دین قیم و لیکن بیشتر مردم نمىدانند» (روم/30).
آن گاه در جاى دیگر مىفرماید: «دین در نزد خداوند اسلام است» (آل عمران/19) و اسلام تسلیم در برابر خداى سبحان و سنت جارى او در تکوین، و تشریع مبتنى بر تکوین است، و این دو آیه بطورى که ملاحظه مىکنید به بانگ رسا اعلام مىدارند که دین خداى سبحان همان تطبیق دادن افراد است زندگى خود را با آنچه که قوانین تکوینى اقتضاى آن را دارد، و غرض از این تطبیق این است که این نوع برسد به آن مقامى که حقیقت این نوع استحقاق رسیدن به آن را دارد و کارش برسد به جایى که بتوان او را بطور حقیقت انسانى طبیعى و مربى تربیتى نامید که ذاتش و ترکیب طبیعیش اقتضاى آن را دارد، و آن چیزى که واقعیت انسان طبیعى اقتضاى آن را دارد خضوع در برابر مبدء غیبى است که وجود، بقا، سعادت و توفیق وى در شؤون زندگى و قوانین حاکم در عالم، قائم به او است، و این خضوع همان دینى است که ما آن را اسلام نامیده و قرآن و سایر کتب آسمانى که بر انبیاء و رسولان خدا نازل شده بشر را بسوى آن دعوت مىکنند.
پس اصلاح شؤون زندگى بشر و دور کردن هر خرافهاى که به آن راه یافته و از بین بردن هر تکلیف شاقى که اوهام و اهواء به گردن بشر انداخته، جزء معناى دین اسلام است، نه اینکه اثر و خاصیت آن و یا حکمى از احکام آن باشد تا رأى و اجتهاد بعضى آن را امضا نموده و بعضى دیگر رد کنند، و یا دانشمندانى اهل بحث در رد و امضاى آن اجتهاد نموده و با رعایت انصاف نتیجه رأى و نظر خود را اعلام بدارند.
و به عبارت دیگر آن چیزى که به منطق دین الهى، بشر بسوى آن دعوت شده همانا شرایع و سننى است که مصالح او را در زندگى دنیوى و اخرویش تامین مىکند نه اینکه اول مجموعهاى از معارف و شرایع از پیش خود وضع نموده و سپس ادعا کند که این شرایع با مصالح بشر تطبیق نموده و مصالح بشر با آن منطبق است- دقت فرمایید-. این را گفتیم تا کسى توهم نکند که دین الهى مجموعهاى از معارف و شرایع تقلیدى خشک و بىمغزى است که در کالبدش هیچ روحى جز روح استبداد نیست، و نپندارد که لسان شارعش لسان تحکم و اعمال زور است، و به زور به گردن بشر گذاشته که در برابرش اطاعت کنند، و بخاطر رسیدن به نعیم مخلدى که براى پس از مرگ فرمانبران تهیه دیده و نجات از عذاب دائمى که براى متخلفین آماده کرده دستوراتش را گردن نهند، آرى، ممکن است کسانى باشند که چنین توهمى بکنند، و خیال کنند که بین شرایع و معارف دینى و بین نوامیس طبیعى مربوط به عالم انسانى و حاکم در زندگى او و قائم به اصلاح شؤون حیاتیش هیچ ارتباطى وجود ندارد، و خلاصه عمل به دستورات دینى جز اینکه دست و پاگیر او شود و از پیشرفت در زندگى دنیایى او جلوگیرى کند هیچ خاصیت دیگرى ندارد، و همچنین در زندگى اخرویش، براى اینکه ضامن اصلاح آن زندگى، تنها و تنها اراده مولوى الهى است، و از قدرت خود بشر بیرون است، بله تنها خاصیتى که در ادیان هست و تنها دخالتى که در سعادت دنیاى آدمى دارد این است که متدین به آن و معتقد به اصول آن از سرگرمى به آن لذتى را احساس مىکند که یک نفر افیونى و یا معتاد به سمومات از اعتیاد خود احساس مىنماید، او از چیزى که مورد نفرت و تالم دیگران است لذت مىبرد، و از چیزى که دیگران لذت مىبرند متالم مىشود.
منشا این پندار، جهل به معارف دینى است، و جز افتراء بر ساحت مقدس شارع چیز دیگرى نیست، و قرآن کریم آن را دفع نموده و در آیات بسیارى یا به تصریح و یا به اشاره و کنایه از آن تبرى مىجوید.
آیه مورد بحث یعنى آیه «وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ ...» گر چه فى نفسه و با صرفنظر از آیات قبل و بعدش عام و مستقل است، و لیکن از آنجا که در سیاق گفتار در باره بنى اسرائیل قرار گرفته آن ظهور در عمومیت را از دست داده و تنها مربوط به بنى اسرائیل شده است، و بنا بر این، مقصود از کتابى که در آن نامبرده شده نیز فقط تورات و یا تورات و انجیل خواهد بود.
[ بستن توضیحات ]